نخستبايد اذعان داشت كه روح بر موجودي اطلاق ميشود كه علاوه برداشتن حيات، داراي شعور و اراده باشد . بر اين اساس، بر موجودات فاقد شعور روح اطلاق نميگردد . اين مطلب را ميتوانيم با آنچه از عرف ميفهميم نيز تاييد كنيم . ما روح را در موردي به كار ميبريم كه منشا حيات و شعور باشد . بنابراين، اگر كسي بگويد معناي روح يعني مخلوقات شعورمندي كه از سنخ ماديات نيستند، گزاف نگفته است . (11)
ثانيا، در جاي خود ثابتشده است كه حيوانات داراي شعور و ارادهاند چنين شعور و ارادهاي همان اعمال غريزي آنان است . مطالعه در برخي از حالات و اعمال حيوانات نشان ميدهد، برخي از حيوانات اراده و شعوري برتر از آن چه در غريزهشان وجود دارد، برخوردارند . اين حقيقتي است كه قرآن نيز تاييد ميكند . (12) اما دارا بودن همين شعور و اراده در حيوانات نميتواند مستمسك داشتن روح براي اين دسته از حيوانات باشد و نيز اگر حيوانات داراي روح باشند به يقين روح آنان با روح انسان از يك سنخ نبوده و نيست .
ثالثا، بر اساس دليلهاي متقن فلسفي و عقلي با توجه به شعور و اراده، روح مجرد و غير مادي است . در واقع به دليل فعاليتهاي خاص روح نميتوان آن را موجودي مادي قلمداد كرد . (13) البته دليلهاي مطرح شده بر تجرد روح در فلسفه و آيات قرآني به تجرد روح انساني ناظر است .
رابعا، تمام عوالم هستي مخلوق خداوند و از اين رو به ذات حق منتسبند; ولي در قرآن از انتساب روح انساني به روح خدا به طور به همين جهت، قرآن كريم از ميان همه موجودات تنها انسان را شايسته خلافت الاهي ميداند . (15) درباره نشات گرفتن روح حيوانات از روح خدا، در آيات و روايات سخني به ميان نيامده است . بنابراين، روح حيوانات نيز مخلوق خداست; اما انتساب روح انسان به خدا، در عبارت «نفخت فيه من روحي» ، نشان دهنده شرافت ويژه او است . چنان كه همه جا از آن خدا است . اما به مسجد و به ويژه مسجدالحرام خانه خدا گفته ميشود .
پينوشت:
1 . انبيا (21): 27 .
2 . تحريم (66): 6 .
3 . صافات (37): 164 .
4 . يوسف (12): 21 .
5 . فاطر (35): 44 .
6 . ر . ك: الميزان، ج17، ص12، ذيل آيه اول سوره فاطر .
7 . ر . ك: سفينه البحار، شيخ عباس قمي (ره)، ج3، ص930; بحارالانوار، ج26، ص340، روايت 10 و ج43، ص243، روايت 8 و ج4، ص182، روايت 7 .
8 . بقره (2): 253 .
9 . سوره بقره (2): 216 .
10 . آل عمران (3): 191 .
11 . ر . ك: معارف قرآن، محمدتقي مصباح يزدي، ج 1، ص 355- 356 .
12 . معاد يا بازگشتبه سوي خدا، محمدشجاعي، ج 1، ص 52- 64 .
13 . همان، ص 178- 192 .
14 . حجر (15): 29 .
15 . بقره (2): 30- 33 .