چکيده
طلاق در طول تاريخ به عنوان راه حلي براي مشکلات زناشويي مطرح بوده و هست. اما شيوه برخورد و قوانين طلاق در هر جامعه اي متفاوت است. از ديدگاه اسلام اختلافات خانوادگي با صبر و متانت بايد برطرف شود و طلاق به عنوان آخرين راه حل است. اسلام طلاق را نمي پسندد و آن را مکروه مي داند. و فقط در موارد سخت و اضطرار جايز مي شمرد.
در اين پژوهش کوشش شده قوانين طلاق از ديدگاه اديان و آيين هاي گوناگون مورد مطالعه قرار گيرد. پيشينه طلاق در شريعت موسوي، ساساني، زرتشت مورد بررسي قرار گرفته است.در برخي موارد مانند ملت هاي عقب مانده که يافتن اطلاعات دقيق پيرامون طلاق با تعريف امروزي امکان پذير نيست ، شرايط و نگرش مردم آن جامعه نسبت به مقام و منزلت زن مورد تحقيق قرار گرفته تا از اين طريق شيوه رفتار مردمان آن جامعه در ارتباط با طلاق آشکار گردد.
مقدمه
طلاق به عنوان آخرين راه حل براي مشکلات زناشويي مطرح است. در ارتباط با اين پديده طبيعي مي توان از اين اصل کلي آغاز کرد که همان گونه که ازدواج ريشه در فطرت انسان دارد، جدايي نيز فطري است. طبيعي است آن گاه که يک زوج براي رفع موانع زندگي زناشويي تلاش مي کنند و همه مسيرها را برمي رسند و نمي توانند زندگي را در مسير تعادل قرار دهند، نتيجه مي گيرند که زندگي به جاي اينکه آرامش بخش باشد، زجر آور است به همين دليل از همديگر جدا مي شوند.
طلاق مانند ساير پديده هاي اجتماعي داراي پيشينه اي پرفراز و نشيب است. چون اديان و آيين هاي گوناگون هر کدام قوانين ويژه اي را براي آن برشمرده اند. و از طرف ديگر اين قوانين در جامعه هاي مختلف به شکل هاي مختلفي تبلور يافته است.
بديهي است که ارزش و برتري قوانين يک آيين نسبت به آيين ديگر آن گاه آشکار مي گردد که پس از تبيين و معرفي هرکدام به صورت مستقل، با همديگر مورد مقايسه قرار گيرند تا نقاط قوت و ضعف هر يک هويدا شود. معيار ديگري که در اين روش مي تواند ملاک ارزش گذاري باشد توجه به حقوق و تکاليف زوجين هنگام جدايي است. قوانيني که از اين جامعيت برخوردار باشد تا حقوق هر کدام از طرفين طلاق را در برگيرد. و از طرف ديگر مانع از تعدّي به حقوق ديگري باشد، قطعاً نسبت به قوانين ديگر کامل تر است.
طلاق از ديدگاه لغت و موارد استعمال
«اصل در معناي طلاق آزاد شدن از قيد و بند است ولي به عنوان استعاره در رها کردن زن از قيد ازدواج استعمال شده و در آخر به خاطر کثرت استعمال حقيقت در همين معنا گشته است.»1
«طلاق رها شدن از قيد نکاح. (منتهي الارب. منتخب اللغات). رها شدن زن از عقد نکاح. (تاج المصادر زورني). رها کردن. (دهار) فسخ کردن عقد نکاح. سراح. (منتهي الارب).
بيزاري: هر زني که رد عقد من است يا بعد از اين در عقد من خواهد آمد مطلقه است و طلاق باين که رجعت در او نگنجد. (ابوالفضل بيهقي ص318).
صاحب آنندراج گويد: طلاق رها شدن زن از قيد نکاح... و به فارسي با لفظ افتادن و دادن و خوردن و گرفتن و بستن.
طلاق در اين موارد استعمال شده است:
از سر هستي دگر با شاهد عهد شهاب
رجعتي مي خوايتم ليکن طلاق افتاده بود. (حافظ)
پارسايان عهد باقدسي و ساقي بسته اند
دهر را بر گوشه چادر طلاقي بسته اند. (سنجرکاشي)
دي طلاق رستگاري خورده ام
با بلاسوگندياري خورده ام. (سنجرکاشي).»2
پيشينه طلاق
شريعت موسوي
«صاحب کتاب قاموس مقدس آورد: طلاق که در شريعت موسوي معمول و مجاز است لذا زوجات خود را به ادني سبب و اقل جهتي طلاق مي دادند تا اينکه مسيح آنها را ملامت و توبيخ نموده واذن طلاق را معلق بعلت زنا فرمود. (قاموس کتاب مقدس). » 3
پيشينه طلاق در حقوق ساساني
«طلاق در حقوق ساساني يک امر استثنائي و امر غير عادي بوده است. دنيکرد گويد: اگر شوهري از روي سوءنيت بکوشد رابطه زناشويي را قطع کند از او به محکمه شکايت خواهد شد و اگر بر طبق حکم صادره از دادگاه شوهر مجدداً وصلت را ادامه دهد ديگر به هيچ عنوان تنبيه نخواهد شد و به زندان نخواهد رفت. از اين گفته چنين معلوم مي گردد که طلاق امري استثنايي بوده و جزبه حکم دادگاه ممکن نبوده است. البته دادگاه نيزحتي الامکان از طلاق احتراز مي کرده است.» 4
مقام زن و شرايط طلاق در دين زرتشت
«طلاق از جمله اموري است که در ميان همه ملل قديم جهان عمل مي شده و در ايران و روم و نزد قوم يهود معمول و متداول بوده است و جز در دين مسيح (عليه السّلام) که مدتي پس از پيدايش منع گرديده است در جاي ديگر نمي توان نشاني از منع آن يافت.» 5
«زرتشت در 6500 سال پيش از ميلاد مسيح در آذربايجان چشم به دنيا گشود. در اين آيين زن آنچنان مقامي دارد که از هر لحاظ با مرد برابر بوده و تا پرتو الهي بالا برده شده است. «بانو» در مثل «ريتاباغيانو» و به معناي پرتو الهي است. و پروچسيتا که در ايران نام دختر بوده است به معني پرعلم آمده است. مقام و اعتباري که زرتشت براي زن در نظر گرفته است بسيار جالب توجه است. زيرا در دنياي قديم همه جا نسبت به زن چون برده رفتار مي شود حتي در رم که مترقي ترين کشور اروپا بود، زن حق مرد دانسته مي شود؛ يعني مرد حق داشت هر طور صلاح مي داند، با زن خود رفتار نمايد. او حتي مي توانست زنش را به عنوان يک برده يا کنيز بفروشد و يا او را بکشد، ولي زرتشت مي گفت: «تحقير زن که در حقيقت يک بال ديگر وجود انسان است، عملي زشت و نابخردانه است». و لذا حقوق مساوي براي زن و مرد قائل شده و آزادي هر دو را اعلام نموده است. در آئين زرتشتي دستور به «وَه» يعني اختيار يک همسر شده، يعني نه زن حق دارد بيش از يک شوهر و نه شوهر حق دارد بيش از يک زن داشته باشد. طلاق هم جايز نيست، مگر تحت شرايط بسيار سخت. در آئين زرتشتي، رهايي (طلاق) اختياري نيست و در اجراي مراسم زناشويي مهريه قيد نمي شود.» 6
در زرتشت امکان فسخ زناشويي متوقف بر شرايط زير است.
«1ـ هرگاه هنگام اجراي مراسم زناشويي، زن يا شوهر ديوانه بوده يا اختلال مشاعر داشته باشد و طرف ديگر از آن آگاه نباشد، برابر تقاضاي طرف ديگر ازدواج قابل فسخ است.
2ـ هرگاه شوهر 5 سال متوالي غيبت نموده و خبري از زنده بودن او نرسيده باشد به منزله مرده تلقي مي شود و زن مي تواند طلاق بگيرد.
3ـ اجراي مراسم طلاق بايد در موقعي وقوع يابد که زن در عادت زنانگي نباشد.
4ـ هنگامي که مرد يا زن ترک دين زرتشتي کند زهايي خود به خود بين آنها واقع مي شود.» 7
مقام زن در آتن و شهرهاي يوناني آسياي صغير
بديهي است که در هر جامعه اي بر اساس فرهنگ و تمدن آن ارتباط مردان با زنان متفاوت بوده و هست. هنري لوکاس 8 در اثر ارزشمندش «تاريخ تمدن» به برخي از اين روابط اشاره مي کند: او در مورد آتن و شهرهاي يوناني مي نويسد: «آتن بيشتر محيطي مردانه بود. زنان جاي کمي در زندگي عمومي داشتند. جاي واقعي زنان در خانه بود. مادران کارهاي خانه را به دختران ياد مي دادند، به آنها آواز خواندن مي آموختند و براي به عهده گرفتن وظيفه هاي کامل خانه داري آماده شان مي ساختند. پدران بدون آنکه نظر دخترانشان را بپرسند، آنها را شوهر مي دادند. دخترهاي اسپارتي تمرين هاي بدني زيادي مي ديدند تا بدن هاي تنومندي پيدا کنند و مادر فرزنداني تندرست باشند. زنان چون آموزش و پرورش فکري نداشتند بيشترشان از نظر فکري فرمانبردار شوهرشان مي شدند؛ البته در شهرهاي يوناني آسياي صغير وضع از اين قرار نبود، زنان آزادي به مراتب بيشتري داشتند و جامعه چند زن روشنفکر درخشان مانند ساپفو به بار آورده بود.» 9
زندگي زن در ملت هاي عقب مانده
«زندگي زن در امت ها و قبايل وحشي از قبيل ساکنين آفريقا و استراليا و جزائر مسکون در اقيانوسيه و آمريکايي قديم و غير اينها نسبت به زندگي مردان نظير زندگي حيوانات اهلي بود، آن نظري که مردان نسبت به حيوانات اهلي داشتند همان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با همان ديد مي نگريستند." 10
وقتي نوع نگاه نسبت به زن اين گونه باشد وضعيت طلاق در آن جوامع مشخص مي شود. براي جمع بندي اين فصل از سخن علامه طباطبايي در الميزان بهره مند مي شويم: «در اين امت ها مرد مي توانست زن خود را به هر کس که بخواهد بفروشد و يا او را مانند يک کالا قرض دهد تا از او کام بگيرند، بچه دار شوند يا به خدمت بگيرند و يا بهره-هايي ديگر بکشند و مرد حق داشت او را تنبيه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند و حتي به قتل برساند و يا او را گرسنه و تشنه رها کند، حال او بميرد و يا زنده بماند و نيز حق داشت او را مخصوصاً در مواقع قحطي يا جشن ها مانند گوسفند چاق بکشد و گوشتش را بخورد و آنچه را که از مال مربوط به زن بود، مال خودش مي دانست. حق زن را هم حق خود مي شمرد، مخصوصاً از جهت داد و ستد و ساير معاملاتي که پيش مي آمد خود را صاحب اختيار مي دانست.» 11
وزن و موقعيت اجتماعي زن در اسلام
«اسلام بين زن و مرد از نظر تدبير شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در اين تدبير، تساوي بر قرار کرده و علتش اين است که همان طور که مرد مي خواهد بخورد و بنوشد، و ساير حوائجي که در زنده ماندن خود به آنها محتاج است به دست آورد، زن نيز همين طور است، و لذا قرآن کريم مي فرمايد: «بَعضُکُم مِن بَعض.»12 پس همان طور که مرد مي تواند خودش در سرنوشت خويش تصميم بگيرد و خودش مستقلاً عمل کند و نتيجه عمل خود را مالک شود، همچنين زن نيز چنين حقي دارد بدون هيچ تفاوت«لَهَا مَا کَسَبَت وَ عَلَيهَا مَا اکتَسَبَت» 13
پس زن و مرد در آنچا که اسلام آن را حق مي داند برابرند، و به حکم آيه «و يحق الله الحق»14چيزي که هست خداي تعالي در آفرينش زن دو خصلت قرار داده که به آن دو خصلت، زن از مرد امتياز پيدا مي کند.
اول اينکه: زن را در مثل به منزله کشتزاري براي تکون و پيدايش نوع بشر قرار داده، تا نوع بشر در داخل اين صدف تکون يافته و نمو کند، تا به حد ولادت برسد، پس بقاي نوع بشر بستگي به وجود زن دارد، و به همين جهت که او کشتزار است مانند کشتزارهاي ديگر احکام مخصوص به خود دارد و با همان احکام از مرد ممتاز مي شود.
دوم اينکه: از آنجا که بايد اين موجود، جنس مخالف خود يعني مرد را جذب کند، و مرد براي اينکه نسل بشر باقي بماند به طرف او و ازدواج با او و تحمل مشقت هاي خانه و خانواده جذب شود، خداوند در آفرينش، خلقت زن را لطيف قرار داد و براي اينکه زن مشقت بچه داري ورنج اداره منزل را تحمل کند شعور و احساس او را لطيف و رقيق کرد. و همين دو خصوصيت،که يکي در جسم اوست و ديگري در روح او تاثيري در وظايف اجتماعي محوّل به او دارد.» 15
طلاق و فطرت
«طلاق با آنکه سبب از بين رفتن خانواده است ولي چاره اي از تجويز آن نيست و وجودش از ضروريات زندگي است. آن گاه که زوجين توافق اخلاقي نداشته باشند و يا علل ديگري در ميان باشد تحريم طلاق و عدم اجازه جدايي، موجب از بين رفتن آزادي و رفاه زن و مرد است.» 16
«در فطري بودن اصل طلاق همين بس که ملل متمدن دنيا و کشورهاي بزرگ امروز نيز بعد از سال ها و قرن ها ناگزير شدند حکم ممنوعيت آن را لغو نموده و جواز طلاق را در قوانين مدني خود بگنجانند.» 17
تحليل زير از دکتر علي شريعتي است که پيرامون بازتاب هاي تحريم طلاق در اعتقاد مسيحيت ايده آليست صورت پذيرفته است.
«واقعيت هاي اجتماعي چنان اند که اگر در به رويشان ببنديم از پنجره بيرون مي پرند! اين است که تحريم طلاق کنکو بيناژ يا جفت گير را به وجود مي آورد. يعني مردي که نمي تواند با زن رسميش زندگي کند، از او جدا مي-شود، بي آنکه طلاق بدهد. و زن نيز، بي آنکه بتواند طلاق بگيرد جدا مي شود و هر دو، سال ها دور از هم، با مرد و زن ديگري که مي توانند با هم در زير يک سقف به سر مي برند، زندگي مي کنند.
اين است که آمار و ارقام وحشتناک نشان مي دهد که غالب فرزنداني که در اين «جفت»هاي طبيعي اما نامشروع! بوجود مي آيند، بيماران عقده دار و جنايت کاران وحشتناک و روح هاي ضد اجتماعي اند. مي بينيم که زن و شوهر شرعي به بيگانگي و تضادي مي رسند که هر دو معتقد مي شوند که ادامه زندگي زناشويي، و نه تنها همخوابگي، که همسايگي هم برايشان ممکن نيست، طبيعي است که از هم جدا مي شوند و طبيعي است که موجود مانده و از خانه بيرون رفته، در مسير زندگي، زني را مي يابد که مي خواسته است. عشق، نياز به زندگي خانوادگي و با کشش جنسي، به هر حال، اين دو را به يکديگر پيوند طبيعي مي دهد، با هم خانه اي مي گيرند و زندگي مي کنند. زن وي نيز درست چنين سرگذشتي را طي مي کند و در نتيجه مي بينيم طبيعت و واقعيت، بر روي خرابه خانه ايکه فروريخت. دو خانه نو مي سازد؛ پيوند گسسته دو «ناجور» جايش را به دو پيوند بسته ميان دو «جور» مي دهد. اما مسيحيت آليست اين واقعيت ها را که روي داده و هيچ کس هم، حتي آن دو زن و شوي، نمي توانسته اند مانع شوند نمي پذيرد، چشم هايش را مي بندد که نبيند.» 18
اسلام اين اصل فطري را پذيرفته و براي آن شرايطي قرار داده است. در روايتي از امام صادق(عليه السّلام) طلاق از حدود الهي معرفي شده و اين اصل نشانگر پذيرش آن در فرهنگ ديني مي باشد. در اين روايت امام به برخي از آيه هاي سوره طلاق استناد مي کند و استدلال خود را بر اساس قرآن اين گونه بيان مي کند: «قال ابوعبدالله (عليه السّلام) لايَقَع الطلاقُ اِلاّ عَلي الکتابِ و السنة، لِاَنّه حَدٌّ مِن حُدُود اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُُ: " إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ َّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّة" 19 و يقول " وَ أَشهِْدُواْ ذَوَىْ عَدْلٍ مِّنكم"20 و يَقُولُ " وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ" 21و ان رسولَ اللهِ صَلَّيَ اللهُ عَليه و آله و سَلَّم رَدَّ طَلاق عبد اللهِ بنِ عمر لِاَنَّه کانَ خلافا للکتابِ و السنةِ»22 امام صادق (عليه السّلام) فرمود: طلاق واقع نمي شود به جز اينکه براساس کتاب و سنت باشد به اين دليل که طلاق حدي از حدود الهي است و خدا مي فرمايد: (چون زنان را طلاق گوييد در [زمان بندي] عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد) و خدا مي فرمايد ( دو تن [مرد] عادل را از ميان خود گواه گيريد) و مي فرمايد: (اين است احکام الهي و هر کس از مقررات خدا [پاي] فراتر نهد، قطعاً به خودش ستم کرده است.) رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد طلاق عبدالله ابن عمر دارد کرد چون مخالف کتاب و سنت بود.
نکوهش طلاق در اسلام
شايد در ابتدا چنين به نظر آيد که در جامعه اسلامي، خانواده بنيان محکمي ندارد و کانوني است براي ارضاي خودخواهي هاي مرد، زيرا او است که زن را به همسري انتخاب مي کند و هرگاه نخواست رهايش مي سازد. اما در بين روايت هاي معصومين فراوان از ناپسند بودن طلاق سخن رفته است. به عنوان نمونه امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد: «اِنَّ اللهَ عزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ البَيت فِيهِ العرس و يَبغضُ البيت الَذي فِيِه الطلاق و ما مِن شَي اَبغَض الي اللهِ عَزّ و جَلَّ مِن الطلاق» 23 خداوند بلند مرتبه دوست دارد خانه اي را که در آن مراسم عروسي برپاست و متنفر است از خانه اي که در آن طلاق واقع مي شود و هيچ چيز نزد خدا مانند طلاق ناپسند نيست. امام در سخني ديگر مي فر مايد: «مَا مِن شَي مِمَا اَحَلَّه اللهُ اَبغَضَ اليه مِن الطلاقِ و اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَبغَض المطلاق الذَواق.» 24 هيچ چيز نزد خدا از چيزهايي که خدا حلال نموده مبغوض تر از طلاق نيست و خداي بلند مرتبه مبغوض مي شمارد مرد و يا زني را که همسر خود را نو مي کند تا طعم ديگران را هم بچشد.
«قرآن مجيد سفارش مي کند که اگر زنان خويش را دوست نداريد باز هم آنها را طلاق مگوئيد زيرا ممکن است از چيزي کراهت داشت باشيد و خداوند در آن نيکويي و خير فراواني براي شما قرار داده باشد. "فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيًْا وَ يجَْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيرًْا كَثِيرًا" 25 ملاحظه مي شود که به نظر اسلام اقدام به امر طلاق بي آنکه ضرورت و الزام در کار باشد بسيار ناپسند است و تا حدي که ميسر است بايد از طريق بردباري و متانت و از روي کمال عقل و عاقبت انديشي با هر گونه سختي و خلاف طبع سازگاري نمود و همواره طرفدار صلح و آشتي و حسن سلوک بود.» 26
نتيجه گيري
طلاق از شيوه هاي قديمي رفع اختلافات خانوادگي است. و پيشينه آن در جامعه هاي گوناگون وجود دارد. بديهي است که اديان آسماني و آيين هاي زميني هرکدام در ارتباط با اين پديده اجتماعي، ديدگاه هاي مخصوص به خود را دارند. و هرکدام براساس شرايط اجتماعي و فرهنگي زمانشان مقررات و قوانيني را وضع نموده اند. مقايسه اين قوانين و ترجيح هرکدام نسبت به ديگري علاوه بر مدّ نظر قرار دادن تجربياتي که بشر کسب کرده، نياز به مطالعت تطبيقي دارد.
طلاق از ديدگاه اسلام بسيار ناپسند است. اين کراهت را از بين آيه هاي قرآن و برخي از سخنان معصومين مي توان مشاهده نمود. از ديدگاه اسلام طلاق بايد به عنوان آخرين راه حل باشد نه نخستين و ساده ترين راه.
منابع و مآخذ
1- قرآن کريم.
2- الحرالعاملي، شيخ محمدبن الحسن: وسايل الشيعه، بيروت، موسسه ال البيت(عليهم السّلام) لاحياء التراث، ج22.
3 ـ دايرة المعارف تشيّع، تهران، نشرشهيد شعيد محبي، 1383، ج10.
4- دهخدا، علي اکبر: لغتنامه، تهران، چاپ سيروس، فردا، 1335شمسي، ج33.
5ـ رضايي، عبدالعظيم: تاريخ اديان جهان، تهران، انتشارات علمي، 1377، ج1.
6- شريعتي، علي: زن (فاطمه فاطمه است)، تهران، انتشارت چاپخش، 1383.
7- صدوق، محمد بن علي: علل الشرايع، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الاعلمي، ج2.
8- طباطبايي، محمدحسين: تفسيرالميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1382.
9- لوکاس، هنري، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، انتشارات سخن، 1384، ج1.پي نوشت ها:
* طلبة درس خارج فقه و اصول حوزة علمية اصفهان.
1ـ دايرة المعارف تشيّع، تهران، نشرشهيد شعيد محبي، 1383، ج10، ص 507.
2- علي اکبر دهخدا، لغتنامه، تهران، چاپ سيروس، فردا، 1335شمسي، ج33، ص282.
3- پيشين.
4 ـ پيشين.
5 ـ دايرة المعارف تشيّع، ج10، ص508.
6ـ عبدالعظيم رضايي، تاريخ اديان جهان، تهران، انتشارات علمي، 1377، ج1، ص 180.
7ـ پيشين، ج1، ص196. چهار مورد از شريط طلاق در دين زردشت گزينش شده است براي تفصيل بيشتر به منبع اشاره شده رجوع کنيد.
8- Henry Lucas
9- هنري لوکاس، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، انتشارات سخن، 1384، ج1، ص 238.
10- محمدحسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1382، ج2، ص 394.
11- پيشين، ج2، ص396.
12- شما زنان و مردان از جنس همديگر مي باشيد. «سوره آل عمران، آيه 195»
13- سود و زيان کارش، عابد خودش مي شود .«سوره بقره، آيه 286»
14ـ آنچه حق مي داند، حق واقعي است. «سوره يونس، آيه82»
15- تفسير الميزان، ج2،ص409و410.
16ـ دايرة المعارف تشيّع، ج10،ص 507.
17ـ دايرة المعارف تشيّع، ج10،ص 507.
18ـ علي شريعتي: زن (فاطمه فاطمه است)، تهران، انتشارت چاپخش، 1383،ص 56.
19ـ سوره طلاق، آيه 1.
20ـ سوره طلاق، آيه 2.
21ـ سوره طلاق، آيه 1.
22- محمد بن علي صدوق، علل الشرايع، چاپ اول، بيروت، مؤسسه الاعلمي، ج2، ص220 و 221.
23ـ شيخ محمدبن الحسن الحرالعاملي، وسايل الشيعه، بيروت، موسسه ال البيت(ع) لاحياء التراث، ج22، ص 7و8 .
24ـ پيشين، ج22، ص 396
25ـ نساء19
26- دايرة المعارف تشيّع، ج10،ص420.