جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
زهد يا عوام فريبي خلفاي سه گانه (1)
-(5 Body) 
زهد يا عوام فريبي خلفاي سه گانه (1)
Visitor 295
Category: دنياي فن آوري

انگيزه زهد زمامداران

از آنجا که مردم معاصر با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به زندگي ساده خو کرده و از ساده زيستي پيشواي خود خرسنده بودند، اين ويژگي را از مهم ترين معيارهاي زمامداري مي‌شناختند.
اگر فردي در بهره وري از دنيا، زهد و قناعت پيشه مي‌ساخت و غذاي ناملايم مي‌خورد و لباس خشن مي‌پوشيد، هر چند ديگر معيارهاي رهبري را نمي‌داشت، براي زمامداري، شايسته شناخته مي‌شد[1].
بنابراين، بسيار طبيعي مي‌نمايد که خلفا جهت عوام فريبي و مشروعيت بخشيدن به خلافت غاصبانه خود، از اين نقطه ضعف در افکار عمومي نسبت به ساده زيستي زمامداران، نهايت بهره برداري سياسي و استفاده ابزاري را نموده و تا آن جا که در توان داشتند سعي خود را در کناره گيري از لذات مادي جهت بهره مندي از لذت شيرين تر قدرتمندي و حکمراني بر عرب و عجم به کار برند.
توانايي فريب مردم به واسطه اين گونه زاهد نمايي‌ها تا آن جا بود که توانست سکوت مسلمانان در قبال بدعت‌ها و اعمال خلاف شرع سردمداران خلافت، همچون غصب فدک را به همراه آورد؛ زيرا:
ابوبکر و عمر چندان از بيت المال استفاده نمي‌کردند. بنابراين، مردم مي‌پنداشتند اگر خليفه بر تصاحب اموال کسي اصرار ورزد، بدان مقصود نيست که اموال شخصي خود را افزوده سازد.
مردم دوست دارند زمامدارشان در ازدياد اموال، بر آنها سخت نگيرد و اگر مالياتي از ايشان مي‌ستاند به مصرف شخصي نرساند...[2]
ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه سخناني را از استادش ابوجعفر نقيب نقل مي‌کند که در فهم سياست زاهدنمايي زمامداران مؤثر است؛ او مي‌گويد:
شيوه و رفتاري که [ابوبکر و عمر] در دوران زندگي سياسي خود انتخاب کردند و بيشتر مايه حسن ظن مردم نسبت به آنان گرديد، اين بود که خود را از اموال دنيوي رها کردند و در بهره وري از دنيا زهد به خرج دادند، شيوه دوري از زينت‌هاي دنيوي را در پيش گرفتند، از دنيا دوري کردند و به مقدار اندک آن قناعت نمودند، غذاي ناملايم خوردند و لباس کرباس پوشيدند، چون دنيا به آنان روي آورد، اموال را بين مردم تقسيم نمودند، و با کم و زياد آن خود را آلوده ننمودند، و اين مسئله باعث گرديد دلها به سوي آنان متمايل و حسن ظن به آنها پيدا شود و آنان که اندک شبهه‌اي در دل داشتند با خود گفتند:
اگر اينان که با دستورات پيامبر (صلي الله عليه و آله) مخالفت مي‌کردند، براي دست يابي به خواسته‌هاي نفساني خود بود؛ اين معنا در آنان به ظهور مي‌پيوست و به دنيا رغبت نموده و به آن توجه مي‌نمودند.
چگونه با دستورات پيامبر (صلي الله عليه و آله) مخالفت ورزيدند و [در عين حال] لذات دنيوي را ترک کردند؛ که دنيا و آخرتشان ـ هر دوـ را زيان رساند؟! اين کاري است که هيچ عاقلي انجام نمي‌دهد.
همين مسئله باعث گرديد که در کار آنان[3] شک و ترديدي براي کسي باقي نماند، حکومت آنان را باور نمايند و کردار آنان را تصويب کنند.
وليکن مردم در اينجا يک نکته را فراموش کردند، لذت رياست را از ياد بردند و توجه نکردند که مردان والا همت که داراي انديشه‌اي بزرگ[4] هستند، توجهي به خورد و خوراک و زن ندارند، و تنها خواستار رياست و نفوذ کلمه هستند؛ چنانچه شاعر گويد:
عده‌اي از لذت مال صرفنظر کردند وليکن از لذت امر و نهي صرفنظر ننمودند.
ابوجعفر نقيب گويد: فرق بين اين دو با خليفه سوم که موجب شد با آن کيفيت کشته شود و مردم او را از خلافت خلع نموده و... اين بود که [عثمان] خود و خانوده‌اش را در اموال مقدم داشت و اکر عثمان شيوه [خليفه] اول و دوم را در پيش مي‌گرفت و خانواده خود را از دست يابي به اموال باز مي‌داشت و آن را در ميان مردم توزيع مي‌‌کرد و خود را کنار مي‌کشيد، هرگز کسي از او خرده نمي‌گرفت و دوري نمي‌گزيد، گرچه قبله را از کعبه به جانب بيت المقدس مي‌نمود و بلکه اگر يکي از نمازهاي پنجگانه را حذف مي‌کرد و به چهار نماز اکتفا مي‌نمود، کسي از او انتقاد نمي‌کرد...[5]
بنابراين تحليل، مي‌‌توان يکي از علت‌هاي سکوت مسلمانان در قبال مشاهده بدعت‌هاي خليفه دوم را دريافت و پي برد که چرا را از نظر صحابه و تابعين، نظر خليفه ـ ولو خلاف سنت نبوي باشد ـ عين حکم شرع بوده است (؟!)

زهد سياسي

هر چند که ادعا مي‌شود:
تقوي و خداترسي بي شايبه، وي را بر آن داشت تا سعيد بن زيد را... از اعضاي شورا قرار ندهد؛ زيرا او پسر عمويش بود.!
ولي بايد گفت: سياست زيرکانه زهد که در جلب محبوبيت عمومي و کسب مشورعيت براي خليفه تأثير به سزايي داشت، در نحوه اداره امور حکومت و گزينش کارمندان به کار گرفته مي‌شد.
خليفه اول و دوم، صرفنظر از شايستگي، توانايي و لياقت افراد، از به کار گماردن خويشان نزديکان خود در امور مملکتي، به شدت اجتناب مي‌ورزيدند.[6]
البته در اين ميان موارد استثناء هم مي‌توان يافت:
الف) ابوموسي اشعري، کارگزار خليفه دوم در بصره که عبدالله ابن عمر داماد اوست.[7]
ب) قدامه بن مظعون، دايي عبدالله بن عمر و حفصه که مدتي کرگزار خليفه دوم در بحرين بود[8] سند تاريخي زير نشان مي‌دهد که خليفه دوم به خطر به کار گماردن اقوام و خويشان خود در امور حکومتي به خوبي واقف بود و درست به دليل رعايت همين دقت سياسي از انجام آن اجتناب مي‌نمود[9] و به جاي آن از عناصر با نفوذ که داراي پشتوانه قبيله‌اي بودند، بهره مي‌جست.
او ضمن پيش بيني درباره عاقبت عثمان چنين گفت: اگر عثمان خليفه شود، فرزندان ابي معيط و اميه را ابر مدرم مسلط مي‌گرداند و بيت المال را در اختيار آن‌ها قرار مي‌دهد. سوگند که اگر به حکومت دست يابد چنين خواهد کرد و اگر چنين کند، عرب بر او بشورد، آن سان که او را در خانه‌اش به قتل برسانند.[10]
حال چطور شد که خليفه ترکيب شوراي شش نفره و اختيارات فرزند عوف را به گونه‌اي تنظيم نمود که خلافت به طور قطع به عثمان برسد؛ سؤالي است که بايد از خود خليفه پرسيد؟!!

زهد يا عوام فريبي

سندي که ملاحظه مي‌فرماييد نشان دهنده آن است که زهد خليفه ، سياستي رياکارانه، از روي مصلحت انديشي و تنها به جهت جلوگيري از اعتراض مسلمانان به او بوده است؛ چرا که مدارک تاريخي حاکي از آن است که:
هرمزان به عمر گفت: اجازه مي‌دهي که براي مسلمانان غذايي طبخ کنم.
خليفه پاسخ داد: بيم دارم که از عهده آن بر نيايي.
هرمزان گفت: نه، مي‌توانم.
خليفه گفت: اختيار با تو است.
هرمزان براي آنان غذاهاي رنگارنگي با طعم‌هاي ترش و شيرين پخت و آن گاه نزد خليفه آمده و گفت: غذا آماده است، براي خوردن آن بياييد.
خليفه در وسط مسجد ايستاد و صدا زد:
اي مسلمانان! من فرستاده هرمزان به سوي شما هستم، پس مسلمانان به دنبالش راه افتادند؛ هنگامي که خليفه به درب منزل او رسيد به همراهانش گفت:
همين جا منتظر باشيد. آن گاه خودش وارد خانه شد و گفت: غذايي را که پخته‌اي بياور تا ببينم. سپس ظرف بزرگي را طلب کرد و به هرمزان دستور داد تا همه غذاهايي را که پخته بود در آن بريزد و هم بزند تا مخلوط ويکي شوند.
هرمزان گفت: غذاها را خراب کردي. طعم برخي از اين‌ها ترش و برخي ديگر شيرين است.
عمر پاسخ داد: آيا مي‌خواهي نظر مسلمانان را از من برگرداني. آن گاه پس از يکي کردن انواع غذاهايي که هرمزان پخته بود، اجازه داد تا مسلمانان وارد شوند و از آن غذا بخورند.[11]

زاهدي با رفتارهاي دوگانه

يکي از ادعاهاي مطرح شده در اثبات زهد خلفا چنين است:
براي اثبات بي رغبتي وي به متاع دنيا و دوري از راحت طلبي و پرهيزکاري در استفاده از اموال بيت المال ، دو مثال از سيره ابوبکر کافي است:
روزي زن ابوبکر شيريني خواست، وي گفت پولي نداريم که بتوانيم با آن شيريني تهيه کنيم.
همسرش گفت: از خرج روزانه مقداري پس انداز مي‌کنيم تا پول شيريني جمع شود. ابوبکر به او اجازه داد، پس از چندين روز مبلغ بسيار کمي گرد آمد؛ آن را به ايشان تقديم نمود تا شيريني بخرد. اما ابوبکر آن پول را گرفت و به بيت المال برگرداند و گفت: تجربه ثابت کرد که اين مبلغ از مخارج ما اضافه است. لذا فرمان داد تا همان اندازه که او هر روز پس انداز کرده است از شهريه‌اش بکاهند و غرامت روزهاي گذشته را از ملک از شخصي خويش که قبل از خلافت به دست آورده بود پرداخت نمود.[12]
علاوه بر آن در لحظات پاياني عمر، زمين شخصي خود را فروخت و مبلغي را که در دوران خلافت (با تصويب مسلمين) به عنوان حقوق دريافت نموده بود، مسترد نمود وصيت کرد که تمام وسايلي که در زمان خلافت از آنها استفاده مي‌کرده به بيت المال برگردانده شود![13]
قبل از بررسي و نقد ادعاهاي فوق بر اساس مراجعه به اسناد تاريخي، توجه شما را به اعترافي از خود خليفه جلب مي‌نماييم که دلالت دارد: او نمي‌توانست خود را از دنيا و مظاهر فريبنده آن نگهدارد. در حالي که ادعا مي‌شود:
ابوبکر بي اعتناترين مردم نسبت به دنيا بود.![14]
مستدرک الصحيحن، جلد 4، صفحه 309 به سند خود از زيد بن ارقم نقل مي‌کند که گفت ما با ابوبکر بوديم که او نوشيدني خواست.
براي او آبي توأم با عسل آوردند.
هنگامي که آن را به لبان خود نزديک کرد، گريست تا جايي که صحابه و ياران او نيز با او گريستند... زيد گفت: بعد از مدتي ابوبکر چشمان خود را پاک کرد.
از او پرسيدند: اي خليفه رسول خدا! علت گريه تو چه بود؟
ابوبکر گفت: من زماني همراه رسول خدا بودم که ديدم چيزي را از خود دور مي‌کند، اما کسي را همراه او نديدم.
گفتم: يا رسول الله! چه چيزي را از خود دفع مي‌کنيد؟
فرمود: اين دنياست که براي من مجسم شده است و به او گفتم از من دور شو فريادي کشيد اما دوباره برگشت و گفت: اگر تو از من بگريزي و رهايي يابي، کسي که بعد از تو خواهد بود، نخواهد توانست که از من رهايي يابد.
همين حديث را خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، ج 10، صفحه 286 و ابونعيم در حليه الاولياء، جلد 1، صفحه 30 نقل کرده‌اند و در آخر آن اضافه کرده‌اند که ابوبکر گفت: پس ترسيدم که دنيا مرا به خود مشغول داشته باشد و اين مطلبي بود که باعث گريه من شد... متقي نيز در کنزالعمال، جلد 4، صفحه 37 در آخر آن اضافه کرده: پس ترسيدم دنيا به من پيوسته باشد که اين امر سبب گريه من شد....[15]
در بررسي اين نقل به سه نکته اشاره مي‌شود:
الف) ثبت اين نقل از سوي اهل سنت در کتب معتبرشان، قبل از هر چيز مستلزم آن است که تعلق خاطر متقابل دنيا و خليفه به يکديگر را بپذيرند؛ که خود ناقض ادعاي زهد اوست.
ب) اگر ادعاي ابوبکر نزد همراهانش مبني بر وقوع گفتگو ميان دنيا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) صحت داشته باشد (همه نقل صحيح باشد)، اين نقل دلالت بر جدايي ناپذيري دنيا از ابوبکر دارد که هرگز با زهد او قابل جمع نمي‌باشد.
ج) اگر تنها وقوع اين گفتگو ميان ابوبکر و مسلمانان صحت داشته باشد (بخشي از نقل صحيح باشد)، به نظر مي‌رسد اين اعتراف خليفه نزد مسلمانان همراهش، با کيفيت خاص آن يعني نقل حديث از پيامبر (صلي الله عليه و آله) همراه با گريستن که شگرد معروف خليفه مي‌ِباشد، در اصل پوششي بوده است بر شدت دنيا خواهي او، و خليفه در اين جا با استناد به حديثي ساختگي از پيامبر (صلي الله عليه و آله)، علاوه بر توجيه تمايلات مادي خود براي مسلمانان، ردپاي خلافت خويش را نيز به قبل از سقيفه بني ساعده برده و با يک تير دو نشان زده است؛ هم دنيا طلبي‌اش را توجيه کرده و هم خلافتش را با استناد به سخن دنيا با پيامبر (صلي الله عليه و آله) ـ يعني عبارت: کسي که بعد از تو خواهد بود ـ، مستحکم ساخته است؛ در حالي که تا ديروز شعار اينان براي غصب خلافت علوي عدم تعيين جانشين از سوي پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود!
همچنين تاريخ سندي را پيش روي ما قرار مي‌دهد که علاوه بر تأييد اين اعتراف به دنيا خواهي، در تعارض شديد با ادعاي دقت نظر خليفه در پرهيز از استفاده‌هاي شخصي و خانوادگي از بيت المال قرار دارد.
عبدالله، نواده دختري ابوبکر از اسماء همسر زبير، که سخت مورد توجه و محبت خاله خود عايشه نيز قرار داشت؛ درخواستي از پدربزرگ خود مي‌کند که جالب توجه است.
در آن روز که ابوبکر خليفه گرديد، عبدالله نوجواني بيش نبود. روزي نزد ابوبکر آمد و منطقه وسيعي را از مدينه که کوهي هم در برداشت از او طلب نمود، و ابوبکر نيز به بهانه اينکه او را شاد نمايد تمامي آن منطقه را به او بخشيد!
... ابن عساکر داستان حاتم بخشي ابوبکر را به نوه خويش ـ عبدالله بن زبير ـ چنين نقل مي‌کند:
عبدالله بن زبير کوهي در منطقه‌اي از مدينه را از جدش ابوبکر درخواست نمود، و ابوبکر از او پرسيد: اين کوه را براي چه مي‌خواهي؟
عبدالله گفت: ما در مکه اين چنين کوهي داشته‌ايم و در مدينه نيز دوست داريم که چنين منطقه‌اي داشته باشيم و ابوبکر هم آن منطقه را براي او مشخص گردايند و به او بخشيد و او هم در آن منطقه اقدام به بناي دو پل ارتباطي نمود که اکنون اثري از آن باقي نمانده است[16]
اين گونه استفاده‌هاي شخصي از بيت المال، در شرايطي در تاريخ ثبت شده ا ست که ادعا مي‌شود:
ابوبکر در مرض موتش به دخترش عايشه فرمود: اي عايشه همانا ما امور مسلمين را به دست گرفتيم و هيچگونه پولي نه دينار و نه درهم از بيت المال آنها به عنوان حقوق نگرفتيم...![17]
همچنين درباره محروم نگهداشتن خانوده و فرزندان خليفه از حداقل خواسته هاي مادي توسط ابوبکر، شاهد تکرار اين ادعا هستيم که:
در دوران خلافت خويش زندگي زاهدانه‌اي اختيار نمود که نمي‌توانست با حقوق دريافتي از بيت المال حتي براي يکبار شيريني تهيه کرده و دهان فرزندان خود را شيرين کند، آن هم در زمان تسلسل فتوحات و غنائم و فراوان بودن مال و ثروت![18]
در حالي که اسناد تاريخي درباره تجمل گرايي دختري که در همين خانواده تربيت شده حاکي از آن است که:
عايشه در همان زماني که[19] زنان مسلمان و نيز ساير زنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با سادگي و بدون زرق و برق، لباس مي‌پوشيدند، انواع و اقسام رنگها و اجناس را در دسترس داشت و از آن‌ها استفاده مي‌کرد.
او از به کار بردن زينت آلات گرانبها امتناع نمي‌ورزيد.
حتي در ايام حج و هنگام انجام اين عبادت بزرگ که همه زرق و برق‌هاي مادي فراموش مي‌گردد، ام المؤمنين از پوشيدن لبا‌س‌هاي رنگين و زيبا و گرانبها خودداري نداشت.[20]
علامه سيد مرتضي عسکري جهت ارائه اين تحليل، ابتدا به اسناد و مدارکي از کتب معتبر اهل سنت اشاره مي‌نمايد که به ذکر برخي از آنها مي‌پردازيم:
الف) صاحب کتاب طبقات از قاسم [بن محمد بن ابي بکر] برادر زاده عايشه نقل کرده است که او لباس زرد رنگ مي‌پوشيد و انگشترهاي زرين به دست مي‌کرد.
ب) زني از زنان مسلمان به نام شمسيه روايت مي‌کند که روزي به نزد عايشه رفتم، پيراهن زرد رنگ بر تن و روسري و روبنده‌اي زرد رنگ بر سر و صورت افکنده بود.
ج) از عروه [بن زبير] خواهرزاده او [يعني عايشه] نقل شده است: عايشه بالاپوشي از حرير يا [خز] داشت که آن را گاه و بي گاه به تن مي‌کرد.
اين روپوش را به عبدالله بن زبير بخشيد.
د) [پس از رحکلت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله)] محمد بن اشعث که از سران طايفه کنده بود، براي عايشه پوستيني به هديه آورده بود، و او در هنگام سردي هوا از اين پوستين استفاده مي‌کرد.
هـ) زني مسلمان به نام امينه مي‌گويد: روزي عايشه را ديدم که بالاپوشي سرخ رنگ و روسري سياه رنگ پوشيده بود.[21]
و) قاسم فرزند محمد بن ابي بکر نقل مي‌‌کند که عايشه با لباس زرد رنگ احرام مي‌بست، و او با پيراهن زرد و زيورآلات طلا احرام حج مي‌بست.[22]
نکته جالب اين که عايشه در شرايطي از چنين پوشش‌هايي تجملاتي و رنگارنگ استفاده مي‌کند که خودش رنگ و نوع پوشش زنان انصار را به عنوان الگوي پوشش يک بانوي مسلمان مي‌ستايد و آنان را چنين توصيف مي‌کند:
زناني بهتر از بانوان انصار نديدم، هنگامي که اين آيه [آيه حجاب، سوره نور] نازل شد، هر کدامشان برخاسته و به سوي پارچه‌هاي پشمينه‌اي که داشتند، شتافتند و آن را بريده و خود را چنين با آن پوشاندند که گويا بر سرهايشان کلاغ‌هاي سياه رنگ نشسته بود.[23]
ادامه دارد ...

پي نوشت :

[1] - يوسف غلامي: پس از غروب، ص 173.
[2] - يوسف غلامي: پس از غروب، ص 229؛ به نقل از: شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص ت266 ـ 267؛ الشافي، ص 233 ـ 234.
[3] - [منظور، مخالفت‌هاي آن دو و اطرافيانشان با دستورات پيامبر (صلي الله عليه و آله) و احکام شرع مي‌باشد].
[4] - [اين تمحجيد از خلفا همانند ستودن زيرکي عمر و عاص مي‌باشد].
[5] - علي محدث (بندرريگي): سياه‌ ترين هفته تاريخ، ص 142 ـ 144؛ به نقل از: شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 ـ 90.
[6] - عبدالقادر دهقان سراواني: مقاله مندرج در فصلنامه نداي اسلام، شماره 14، (تيراژ: 9000 نسخه)، تابستان 82، ص 15.
[7] - ر. ک: علامه سيد مرتضي عسکري: نقش عايشه در تاريخ اسلام، ج 3، ص 103؛ او سعي داشت تا در ماجراي حکميت، دامادش را به خلافت برساند.
[8] - ر. ک: نجاع عطا الطائي: نظريات الخليفتين، ج 2، ص 257 ـ 259؛ به نقل از: الاصابه، ج 3، ص 228.
[11] - نجاح عطا الطائي: نظريات الخليفتين، ج 2، ص 36.
[12] - عبدالقادر دهقان سراواني: مقاله مندرج در فصلنامه نداي اسلام: شماره 10، (تيراژ: 9000 نسخه)، تابستان 81، ص 20.
[13] - عبدالقادر عهقان سراواني: مقاله مندرج در فصلنامه نداي اسلام، شماره 2، تابستان 79، ص 31.
[14] - سيد عبدالرحيم خطيب: شيخين (چاپ ششم 1382)، ص 29.
[15] - علامه سيد مرتضي حسيني فيروزآبادي:' شناسايي هفت تن در صدر اسلام (ترجمه السبعه من السلف؛ به قلم: عباس راسخي نجفي)، ص 81 ـ 82.
[16] - حسين غيب غلامي: علي بن ابي طالب (عليه‌السلام) و رمز حديث فدک، ص 43 ـ 45؛ به نقل از: تاريخ مدينه دمشق، ج 28، ص 200.
[17] - فؤاد فاروقي: بيست و پنج سال سکوت علي (چاپ دوم 1379)، ص 35.
[18] - عبدالقادر دهان سراواني: مقاله مندرج در فصلنامه نداي اسلام، شماره 2، تابستاان 79، ص 31.
[19] - [پس از رحلت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) و دوره تسلسل فتوحات و غنائم و فراوان بودن مال و ثروت].
[20] - علامه سيد مرتضي عسکري: عايشه در تاريخ اسلام، ج 3،ص 232.
[21] - همان: ج 3، ص 232 ـ 233؛ به نقل از: طبقات الکبري، ج 8، ص 69 ـ 73.
[22] - همان: ج 3، ص 233؛ به نقل از: سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 132.
[23] - زمخشري: الکاشف، ج 3، ص 231، ذيل آيات (30 ـ1) سوره نور.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image