طرح شبهه : روايت «هو ولي کل مؤمن بعدي» يکي از رواياتي است که امامت امير مؤمنان عليه السلام را ثابت ميکند و با سند هاي صحيح در کتابهاي اهل سنت نقل شده است ، اما از آنجايي که توسط عده اي انتقاداتي به آن وارد شده ما در اين مقاله درصدد پاسخگويي به اين شبهات و انتقادات برآمديم از جمله : ابن تيميه در باره اين روايت ميگويد : قوله « هو ولي کل مؤمن بعدي » کذب على رسول الله صلى الله عليه و سلم.
اين حديث از پيامبر خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) که فرمود : « علي ولي هر مؤمني بعد از من است » دروغي است که به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت داده شده است .
ابن تيميه ، أحمد بن عبد الحليم الحراني ، ، متوفاي 728، منهاج السنه النبويه ، ج 7 ص 391، دار النشر : مؤسسه قرطبه - 1406 ، الطبعه : الأولى ،
مبارکفوري (متوفاي1353هـ) نيز مي نويسد:
1- « وهو ولي کل مؤمن من بعدي » کذا في بعض النسخ بزياده «مِن» و وقع في بعضها « بعدي » بحذف « من » وکذا وقع في روايه أحمد في مسنده 2- و قد استدل به الشيعه على أن عليا رضي الله عنه ، کان خليفه بعد رسول الله من غير فصل و استدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحه زياده لفظ «بعدي» وکونها صحيحه محفوظه قابله للاحتجاج.
3- و الأمر ليس کذلک فإنها : قد تفرد بها جعفر بن سليمان و هو شيعي بل هو غال في التشيع . . . وقال بن حبان في کتاب الثقات حدثنا الحسن بن سفيان حدثنا إسحاق بن أبي کامل حدثنا جرير بن يزيد بن هارون بين يدي أبيه قال بعثني أبي إلى جعفر فقلت بلغنا أنک تسب أبا بکر وعمر قال أما السب فلا ولکن البغض ما شئت فإذا هو رافضي الحمار انتهى . . . قال في التقريب: جعفر بن سليمان الضبعي أبو سليمان البصري صدوق زاهد لکنه کان يتشيع انتهى وکذا في الميزان و غيره .
1- حديث « وهو ولي کل مؤمن من بعدي » در بعضي از نسخهها با اضافهي « مِن » آمده و در بعضي ديگر تنها کلمه «بعدي» بدون «من» آمده است همان طور که در کتاب مسند احمد بن حنبل نقل شده است .
2- شيعيان (در استدلالشان براي اهل سنت از خود اهل سنت) به اين حديث استدلال کردهاند ، بر اينکه علي (عليه السلام) خليفهي اول رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و استدلال آنان باطل است زيرا محور درستي اين استدلال (دو چيز است).
الف : کلمهي «بعدي» که در اين حديث بايد وجود داشته باشد.
ب : اين حديث از نظر سندي ، صحيح و قابل استدلال باشد .
3- در حالي که اين گونه نيست (و اين دو ويژگي را ندارد) زيرا که اين حديث را فقط جعفر بن سليمان روايت کرده که شيعه است و بلکه شيعه اي غالي است (لازم به ذکر است که الفاظي مانند: شيعه غالي و رافضي و غالي در رفض، از اصطلاحات و اختراعات اهل سنت ميباشد)، ابن حبان در کتاب الثقات در مورد او مينويسد : حسن بن سفيان و إسحاق بن أبي کامل از جرير بن يزيد بن هارون روايت کردهاند که گفت : پدرم مرا نزد جعفر بن سليمان فرستاد، به اوگفتم : به ما خبر رسيده که تو أبو بکر و عمر را فحش و ناسزا ميدهي، گفت: فحش نه، اما دشمني هر چه بخواهي، (ابن حبان ميگويد) پس او رافضي الاغ است . . . ابن حجر در کتاب تقريب التهذيب (در مورد جعفر) مينويسد : جعفر بن سليمان ضُبعي أبو سليمان بصري ، بسيار راستگو و زاهد اما شيعه بوده است، ذهبي درکتاب ميزان الاعتدلال و ديگران نيز (در مورد او) همين تعابير را دارند.
4- و ظاهر أن قوله «بعدي» في هذا الحديث مما يقوى به معتقدا الشيعه وقد تقرر في مقره أن المبتدع إذا روى شيئا يقوى به بدعته فهو مردود قال الشيخ عبد الحق الدهلوي في مقدمته : والمختار أنه إن کان داعيا إلى بدعته ومروجا له رد وإن لم يکن کذلک قبل إلا أن يروي شيئا يقوى به بدعته فهو مردود قطعا انتهى .
4- روشن است که لفظ « بعدي » درکلام رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) موجب تقويت عقيده شيعه (مبني بر خليفهي اول بودن علي عليه السلام) ميشود در حالي که در جاي خودش ثابت شدهاست که اگر بدعت گذار (شيعه و در اينجا جعفر بن سليمان) ، حديثي از پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را که موجب تقويت بدعتش ميشود (براي اهل سنت) ، روايت کند ، حديث او مردود است همانگونه که شيخ عبد الحق دهلوي در مقدمهاش ميگويد : نظر من اين است که راوياي که از اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترويج کند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنکه حديثي را روايت کند که با آن بدعتش تقويت ميگردد ، که در اين صورت قطعا مردود است .
5- فإن قلت : لم يتفرد بزياده قوله «بعدي» جعفر بن سليمان بل تابعه عليها أجلح الکندي فروى الإمام أحمد في مسنده هذا الحديث من طريق أجلح الکندي عن عبد الله بن بريده عن أبيه بريده قال بعث رسول الله بعثين إلى اليمن على أحدهما علي بن أبي طالب و على الاخر خالد بن الوليد الحديث وفي آخره « لا تقع في علي فإنه مني وأنا منه و هو وليکم بعدي و إنه مني وأنا منه وهو وليکم بعدي » .
قلت : أجلح الکندي هذا أيضا شيعي قال في التقريب : أجلح بن عبد الله بن حجيه يکنى أبا حجيه الکندي يقال اسمه يحيى صدوق شيعي انتهى وکذا في الميزان و غيره .
5- اگر اشکال شود که : اين حديث را با اضافهي «بعدي» فقط ، جعفر بن سليمان روايت نکرده بلکه أجلح کندي هم آن را نقل نموده است همانگونه که احمد بن حنبل در مسندش از طريق أجلح کندي از عبد الله بن بريده از پدرش بريده نقل کرده که بريده گفت : رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دو گروه را به سمت يمن عازم کرد ، علي بن أبي طالب (عليه السلام ) را فرمانده يک گروه و خالد بن وليد را فرمانده گروه ديگر قرار داد، سپس در ادامه حديث مي گويد: رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود : « به علي ناسزا مگوييد زيرا که او از من و من از اويم و او بعد از من ولي شماست » .
(در جواب) ميگويم : اين أجلح کندي هم شيعه است ، ابن حجر در کتاب تقريب التهذيب (در مورد او) ميگويد : أجلح بن عبد الله بن حجيه که کنيه او أبو حجيه کندي است و گفته شده است اسم او يحيى است ، بسيار راستگو و شيعه است در کتاب ميزان الاعتدلال ذهبي و غير آن نيز (در مورد او) همين تعابير آمده است .
6- و الظاهر أن زياده «بعدي» في هذا الحديث من وهم هذين الشيعيين و يؤيده أن الإمام أحمد روى في مسنده هذا الحديث من عده طرق ليست في واحده منها هذه الزياده :
فمنها ما رواه من طريق الفضل بن دکين حدثنا بن أبي عيينه عن الحسن عن سعيد بن جبير عن بن عباس عن بريده قال غزوت مع علي اليمن فرأيت منه جفوه الحديث وفي آخره فقال يا بريده ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله قال :« من کنت مولاه فعلي مولاه » .
ومنها ما رواه من طريق أبي معاويه حدثنا الأعمش عن سعيد بن عبيده عن بن بريده عن أبيه قال بعثنا رسول الله في سريه الحديث وفي آخره من کنت وليه فعلي وليه ومنها ما رواه من طريق وکيع حدثنا الأعمش عن سعد بن عبيده عن بن بريده عن أبيه أنه مر على مجلس وهم يتناولون من علي الحديث وفي آخره من کنت وليه فعلي وليه فظهر بهذا کله أن زياده لفظ «بعدي» في هذا الحديث ليست بمحفوظه بل هي مردوده فاستدلال الشيعه بها على أن عليا رضي الله عنه کان خليفه بعد رسول الله من غير فصل باطل جدا هذا ما عندي والله تعالى أعلم . . .
6- ظاهر امر اين است که منشأ اضافهي «بعدي» در اين حديث ، توهم اين دو شيعه (جعفر بن سليمان و اجلح کندي) است ، مؤيد اين نظر ما اين است که احمد بن حنبل در مسندش اين حديث را با چند سند و طريق نقل کرده است در حالي که در هيچ يک از آنها ، اين اضافه (لفظ «بعدي») وجود ندارد.
از جمله : حديثي است که احمد از طريق فضل بن دکين از ابن أبو عيينه از حسن از سعيد بن جبير از ابن عباس از بريده روايت نموده است که بريده گفت : با علي عليه السلام ، در جنگ يمن شرکت داشتم و از او چيزي ديدم که خوشم نيامد ... تا اينجا که رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود : اي بريده ! آيا من از مؤمنين به خودشان اولي نيستم ؟ گفتم : آري اي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: « هر که من مولاي اويم علي مولاي اوست » و از جمله آن حديثي است که احمد از طريق أبو معاويه از أعمش از سعيد بن عبيده از ابن بريده ازپدرش نقل نموده است که گفت : رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما را به جنگي فرستاد ... رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود : « هر که من مولاي اويم ، علي مولاي اوست » .
و از جمله آن حديثي است که احمد از طريق وکيع و الأعمش از سعد بن عبيده از ابن بريده از پدرش نقل نموده است که او روزي از مجلس محدثين ميگذشت ... پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود : « هر که من مولاي اويم ، علي مولاي اوست» .
از تمام اين مطالبي که گفتيم ، اين نکته به دست ميآيد که اضافه لفظ «بعدي» در اين حديث ، صحيح نيست پس استدلال شيعه به اين حديث بر اينکه علي رضي الله عنه ، خليفه بلافصل رسول خداست ، حقيقتاً باطل است ، اين مقدار توان علمي من بود و خداوند متعال داناتر است .
فإن قلت : لم يتفرد جعفر بن سليمان بقوله « هو ولي کل مؤمن بعدي » بل وقع هذا اللفظ في حديث بريده عند أحمد في مسنده ففي آخره « لا تقع في علي فإنه مني وأنا منه وهو وليکم بعدي وإنه مني وأنا منه وهو وليکم بعدي » قلت : تفرد بهذا اللفظ في حديث بريده ، أجلح الکندي و هو أيضا شيعي .
و اگر بگويي : حديث « هو ولي کل مؤمن بعدي » را تنها جعفربن سليمان نقل نکرده بلکه اين لفظ در حديث بريده (صحابي) در کتاب مسند احمد وارد شده که آخر آن چنين است : « به علي ناسزا نگوييد زيرا که او از من و من از اويم و او بعد از من ولي شماست »
(در جواب) ميگويم : اين حديث را با اين لفظ فقط اجلح کندي نقل کرده که او نيز شيعه است .
المبارکفوري ، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم أبو العلا ، تحفه الأحوذي بشرح جامع الترمذي ، ج 10 ص 146 و 147 ، متوفاي 1353 ، دار النشر : دار الکتب العلميه – بيروت
عصاره سخنان مبارکفوري :
همان طور که ملاحظه فرموديد ، سخن او با تمام درازاي خود تنها يک مطلب را دنبال ميکرد و آن اين جمله است : اين حديث با سند صحيح به همراه کلمه « بعدي » ، در منابع اهل سنت وجود ندارد .
او دو دليل بر اين ادعايش آورده است:
1- اين حديث در منابع اهل سنت دو سند بيش تر ندارد و اگرچه تمام راويان اين دو سند ، راستگو هستند ، اما در هر دو آنها يک راوي شيعه (جعفر بن سليمان در يکي و أجلح بن عبد الله کندي در ديگري) وجود دارد .
2- اين حديث موجب تقويت اعتقاد شيعه است ، پس مردود است .
سپس براي سخنان خويش مؤيد هم ميآورد و مي گويد: احمد بن حنبل اين حديث را به طرق مختلفي نقل ميکند اما در هيچ يک از آنها اين اضافه وجود ندارد .
منبع: پايگاه اطلاع رساني سبطين/خ