جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
بررسي آيه « محمد رسول الله... » و تبرئه خلفاء (2)
-(1 Body) 
بررسي آيه « محمد رسول الله... » و تبرئه خلفاء (2)
Visitor 276
Category: دنياي فن آوري

اعتراف عمر بن الخطاب به فرار از جنگ :

يکي ديگر از دلايل فرار ابوبکر و عمر در جنگ احد ، اعترافي است که عمر بن الخطاب در زمان خلافتش کرده است . ابو مظفر کناني در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبي در الإستذکار نوشته‌اند :
عن إسماعيل بن عمر رضي الله عنه قال : لما فرض عمر رضوان الله عليه الدواوين جاء طلحه بن عُبيد الله رحمه الله بنفرٍ من بني تميم يستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقيمٍ ، فقال : من هذا الغلام ؟ قال : هذا ابن أخيک البراء بن النضر، فقال عمر رضي الله عنه : مرحباً وأهلاً ، وضمَّه إليه ، وفرض له في أربعه آلاف ، فقال طلحه : يا أميرالمؤمنين ، انظر في أصحابي هؤلاء ، قال : نعم ، ففرض لهم في ستمائه ستمائه، فقال طلحه : ما رأيت کاليوم شيئاً أبعد من شيء أي شيء هذا ؟ فقال عمر رحمه الله عليه: أنت يا طلحه تظن أنني منزلٌ هؤلاء بمنزله هذا ؟ إني رأيت أبا هذا جاء يوم أُحدٍ وأنا وأبو بکر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل، فقال: يا أبا بکر، ويا عمر، ما لي أراکما جالسين ؟ إن کان رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل فإن الله حي لا يموت ، ثم ولّى بسيفه ، فضُرب عشرين ضربه ، أعدها في وجهه وصدره ، ثم قُتِل رحمه الله .
اسماعيل بن عمر مي‌گويد : وقتي که عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دريافت حقوق از بيت المال بنويسند ، طلحه بن عبيد الله با يک نفر از بني تميم آمد و درخواست نام نويسي کرد ، مردي از انصار با جواني نحيف و لاغر آمد و او هم همين درخواست را داشت . عمر پرسيد : اين پسر کيست ؟ گفت : پسر برادرت براء بن نضر ، عمر به وي خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براي وي چهار هزار تعيين کرد .
طلحه گفت : دوستان مرا هم در نظر داشته باش . براي آنان نيز هر کدام ششصد تعيين کرد . طلحه گفت : مانند امروز اين چنين تفاوت و اختلاف نديده‌ام . عمر گفت : فکر مي‌کني تو و دوستانت و پسر برادرم را در يک سطح و اندازه بايد قرار دهم ؟ روز اُحُد پدر اين پسر نزد من و ابوبکر آمد و ما دو نفر از کشته شدن رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) صحبت مي‌کرديم ، به ما گفت : چرا نشسته‌ايد ، اگر رسول خدا کشته شده است ، خداي او نمرده است ؛ بلکه او زنده است و نمي‌ميرد . سپس شمشيرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت ، بيست ضربه بر سينه و صورت وي دشمن وارد کرد که سرانجام به شهادت رسيد .
الکناني ، أسامه بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584هـ) ، لباب الآداب ، ج 1 ، ص 54 ؛
النمري القرطبي ، يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي463هـ) ، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار ، ج 3 ، ص 248 ، تحقيق : سالم محمد عطا ، محمد علي معوض ، ناشر : دار الکتب العلميه ، بيروت ، الطبعه : الأولى ، 2000 م .

فرار عمر در احد :

خليفه دوم در زمان خلافتش ، خطبه‌اي خوانده و در اين خطبه اعتراف کرده است که يکي از فرار کنندگان از جنگ بوده است. محمد بن جرير طبري در تفسيرش مي‌نويسد :
خَطَبَ عُمَرُ رَسُولُ اللَّهِ يَوْمَ الْجُمُعَهِ ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ : «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» ، قَالَ : لَمَّا کَانَ يَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي أَنْزُو کَأَنَّنِي أَرْوَى ، وَالنَّاسُ يَقُولُونَ : قُتِلَ مُحَمَّدٌ ، فَقُلْتُ : لاَ أَجِدُ أَحَدَاً يَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ ، فَنَزَلَتْ : إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ .
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن ، سوره آل عمران را مي خواند تا رسيد به اين آيه : «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و فرار کردند » سپس گفت : روز اُحُد پس از آن که شکست خورديم ، من فرار کردم و از کوه بالا مي رفتم به طوري که احساس کردم که همانند بزکوهي پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم ، شنيدم مردي مي‌گفت : محمد کشته شد ، ‌‌گفتم : هر کس بگويد محمد کشته شد ، او را مي‌کشم ، به کوه پناه آورده و همه بالاي کوه جمع شديم ، در اين هنگام بود که اين آيه نازل شد .
الطبري ، محمد بن جرير ، جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، ج 4 ، ص 144 ، ناشر : دار الفکر ، بيروت – 1405هـ
الأندلسي ، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطيه ، المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز ، ج 1 ، ص 529 ، تحقيق : عبد السلام عبد الشافي محمد ، ناشر : دار الکتب العلميه - لبنان ، الطبعه : الاولى ، 1413هـ- 1993م
السيوطي ، الحافظ جلال الدين ، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الکبير) ، ج 14 ، ص 529 و ... .
و فخر رازي از بزرگترين علماي اهل سنت مي‌نويسد :
ومن المنهزمين عمر ، الا أنه لم يکن في أوائل المنهزمين ولم يبعد ، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبي صلى الله عليه وسلم .
از فراريان صحنه جنگ ، عمر بود ؛ البته جزء اولين فراريان نبود ، بالاي کوه ماند تا پيامبر هم به آنها پيوست .
الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الکبير أو مفاتيح الغيب ، ج 9 ، ص 42 ، ناشر : دار الکتب العلميه - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .

فرار عثمان در جنگ احد :

ابن عبد البر از علماي بزرگ اهل سنت مي‌نويسد :
وفر عثمان بن عفان وعقبه بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار ثم من بني زريق حتى بلغوا الجلعب جبلا بناحيه المدينه فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله عليه السلام ... .
عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نام‌هاي عقبه بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادي از بني زريق فرار کردند تا به کوه جلعب در اطراف مدينه رسيدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند ، سپس نزد پيامبر (ص) بازگشتند ... .
إبن عبد البر ، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ) ، الاستيعاب في معرفه الأصحاب ، ج 3 ، ص 1074 ، تحقيق علي محمد البجاوي ، ناشر : دار الجيل - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1412هـ .
الصفدي ، صلاح الدين خليل بن أيبک (متوفاي764هـ) ، الوافي بالوفيات ، ج 20 ، ص 61 ، تحقيق : أحمد الأرناؤوط وترکي مصطفى ، ناشر : دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م .
القرشي الدمشقي ، إسماعيل بن عمر بن کثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) ، البدايه والنهايه ، ج 4 ، ص 28 29 ، ، ناشر : مکتبه المعارف – بيروت .
فخر رازي در تفسيرش مي‌نويسد :
ومنهم [المنهزمين] أيضا عثمان انهزم مع رجلين من الأنصار يقال لهما سعد وعقبه ، انهزموا حتى بلغوا موضعا بعيدا ثم رجعوا بعد ثلاثه أيام .
عثمان با دو نفر از انصار به نام‌هاي سعد و عقبه فرار کردند تا به يک جاي دوري رسيدند ، سپسي بعد از سه روز بازگشتند .
الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الکبير أو مفاتيح الغيب ، ج 9 ، ص 42 ، ناشر : دار الکتب العلميه - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1421هـ - 2000م .
و بسياري از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند که عثمان بن عفان به همراه سه نفر ديگر فرار کردند و از ترس تا سه روز نتوانستند به مدينه برگردند :
فر عثمان بن عفان وعقبه بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار حتى بلغوا الجلعب جبل بناحيه المدينه مما يلي الأعوص فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لهم لقد ذهبتم فيها عريضه .
عثمان بن عفان ، عقبه بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر فرار کردند که به کوه جلعب (کوهي در اطراف مدينه از طرف اعوض) رسيدند و سه روز در آن جا ماندند و بعد بازگشتند . رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : به چه سر زمين دوري رفته بوديد !
الطبري ، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ) ، جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، ج 4 ، ص 145، ناشر : دار الفکر ، بيروت – 1405هـ
الطبري ، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ص 69 ، دار النشر : دار الکتب العلميه – بيروت .
الجزري ، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) ، أسد الغابه في معرفه الصحابه ، ج 4 ، ص 63 ، تحقيق عادل أحمد الرفاعي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، 1417 هـ - 1996 م
القرشي الدمشقي ، إسماعيل بن عمر بن کثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) السيره النبويه ، ج 3 ، ص 55 .
العسقلاني الشافعي ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) المطالب العاليه بزوائد المسانيد الثمانيه ، ج 17 ، ص 347 ، تحقيق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري ، ناشر : دار العاصمه/ دار الغيث ، الطبعه : الأولى ، السعوديه - 1419هـ

فرار ابوبکر و عمر در جنگ خيبر :

سيوطي و بسياري از بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند :
عَنْ عَلِيَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَيْبَرَ ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِينَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ ، فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ ، فَجَاءَ يَجْبُنُهُمْ وَيَجْبُنُونَهُ ، فَسَاءَ ذلِکَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ : لأبُعَثَنَّ عَلَيْهِمْ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ ، وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، يُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ، لَيْسَ بِفَرَّارٍ ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا ، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ يَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ ، فَمَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَهً فَقَال: أَيْنَ عَلِيٌّ ؟ فَقَالُوا : هُوَ أَرْمَدُ ، قَالَ : ادْعُوهُ لِي ، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ فَتَحَ عَيْنِي ، ثُمَّ تَفَلَ فِيهَا ، ثُمَّ أَعْطَانِي اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْيَاً خَشْيَهَ أَنْ يُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِيهَا حَدَثَاً أَوْ فِيَّ ، حَتَّى أَتَيْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ يَرْتَجِزُ ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ کَمَا يَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَيْنَا ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِيَدِي ، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ ، فَأَتَيْنَا الْبَابَ ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ) . ( ش ، والْبزار ، وسندُهُ حَسَنٌ ) .
علي عليه السلام مي فرمايد : رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به طرف خيبر رفت ، عمر را با گروهي به طرف اهل خيبر فرستاد تا با آنان بجنگند ، مدتي نگذشته بود که عمر و يارانش فرار کردند . بعد از بازگشت ، عمر يارانش را متهم به ترسيدن مي‌کرد و آن‌ها عمر را . پيامبر ناراحت شد و فرمود : مردي را به اين جنگ خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند . او با خيبريان خواهد جنگيد تا پيروز شود .
حاضران گردنها را دراز کردند تا ببيند چه کسي اين سعادت را به دست مي‌آورد ، رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) لحظه اي مکث کرد سپس فرمود : علي کجاست ؟ گفتند او چشم درد دارد . فرمود او را صدا بزنيد ، وقتي که محضر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمدم ، آب دهانش را بر چشمم ماليد ، پرچم را به دستم داد ، به سرعت حرکت کردم تا تصميم ديگري بر تغيير من ايجاد نشود ، با دشمن وارد جنگ شدم ، مرحَب به ميدان آمد و رجز مي‌خواند ، من نيز به ميدان رفتم و رجز خواندم تا با يکديگر درگير شديم ، سر انجام خداوند اين پهلوان نامي يهود را به دست من از بين برد ، يارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشيني کردند و درها را بستند ، پشت درِ ورودي قلعه آمدم و آن قدر پافشاري کردم تا خداوند آن را گشود . سند اين حديث حسن است .
إبن أبي شيبه الکوفي ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ) ، الکتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ج 7 ، ص 396 ، ح 36894 ، تحقيق : کمال يوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد - الرياض ، الطبعه : الأولى ، 1409هـ .
البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292هـ) ، البحر الزخار ، ج 11 ، ص 327 ، ح5140 ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله ، ناشر : مؤسسه علوم القرآن ، مکتبه العلوم والحکم - بيروت ، المدينه ، الطبعه : الأولى ، 1409هـ .
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الکبير) ، الحافظ جلال الدين السيوطي ، ج 16 ، ص 135 ، ح 7406 و کتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ابن أبي شيبه الکوفي ، و البحر الزخار (مسند بزار) أحمد بن عمرو البزار (متوفاي 292هـ) ، و ...
حاکم نيشابوري ، بعد از نقل روايت مي‌گويد : هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفاي405 هـ) ، المستدرک على الصحيحين ، ج 3 ، ص 40 ، ح 4340 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الکتب العلميه - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1411هـ - 1990م
هيثمي در مجمع الزوائد مي‌نويسد :
رواه البزار وفيه نعيم بن حکيم وثقه ابن حبان وغيره وفيه لين .
الهيثمي ، علي بن أبي بکر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 6 ، ص 151 ، ناشر : دار الريان للتراث /‏ دار الکتاب العربي - القاهره ، بيروت – 1407هـ .
در حالي که نعيم بن حکيم از روات بخاري است و يحيي بن معين نيز او را توثيق کرده است .
مزي در تهذيب الکمال مي‌نويسد :
وقال عبد الخالق بن منصور ، عن يحيى بن معين : ثقه . وکذلک قال العجلي ... روى له البخاري في کتاب " رفع اليدين في الصلاه " ، وأبو داود النسائي في " خصائص علي " ، وفي " مسنده ".
عبد الخالق بن منصور از يحيي بن معين نقل کرده است که او ثقه است ، عجلي نيز همين را گفته است . و بخاري از او در کتاب رفع اليدين في الصلاه و ابوداود و نسائي در خصائص علي و مسندش روايت نقل کرده‌اند .
المزي ، يوسف بن الزکي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ) ، تهذيب الکمال ، ج 29 ، ص 465 ، تحقيق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1400هـ – 1980م .
و ذهبي در باره او مي‌گويد :
نعيم بن حکيم المدائني ، عن أبي مريم الثقفي ، وعنه القطان ، وشبابه ، ثقه ، مات 148 .
نعيم بن حکيم از ابي مريم ثقفي روايت نقل کرده و قطان و شبابه از او روايت نقل کرده است ، شبابه ثقه است و در سال 148 از دنيا رفته است .
الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، الکاشف في معرفه من له روايه في الکتب السته ، ج 2 ، ص 323 ، شماره : 5855 ، تحقيق محمد عوامه ، ناشر : دار القبله للثقافه الإسلاميه ، مؤسسه علو - جده ، الطبعه : الأولى ، 1413هـ - 1992م .
پس سند روايت کاملاً صحيح است و هيچ مشکلي ندارد .
ذهبي در تاريخ الإسلام مي‌نويسد :
عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال : کان علي يلبس في الحر والشتاء القباء المحشو الثخين وما يبالي الحر ، فأتاني أصحابي فقالوا : إنا قد رأينا من أمير المؤمنين شيئاً فهل رأيته فقلت : وما هو قالوا : رأيناه يخرج علينا في الحر الشديد في القباء المحشو وما يبالي الحر ، ويخرج علينا في البرد الشديد في الثوبين الخفيفين وما يبالي البرد ، فهل سمعت في ذلک شيئاً فقلت: لا .
فقالوا : سل لنا أباک فإنه يسمر معه . فسألته فقال : ما سمعت في ذلک شيئاً . فدخل عليه فسمر معه فسأله فقال علي : أوما شهدت معنا خيبر قال : بلى . قال : فما رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم حين دعا أبا بکر فعقد له وبعثه إلى القوم ، فانطلق فلقي القوم ، ثم جاء بالناس وقد هزموا فقال : بلى . قال : ثم بعث إلى عمر فعقد له وبعثه إلى القوم ، فانطلق فلقي القوم فقاتلهم ثم رجع وقد هزم ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم عند ذلک : لأعطين الرايه رجلاً يحبه الله ورسوله ويحب الله ورسوله يفتح الله عليه غير فرار فدعاني فأعطاني الرايه ، ثم قال : اللهم اکفه الحر والبرد ، فما وجدت بعد ذلک حراً ولا برداً .
عبد الرحمن بن‌أبي ليلي مي‌گويد : علي عليه السلام در تابستان و زمستان لباس ضخيم مي‌پوشيد ، دوستانم گفتند : از امير المؤمنين علي عليه السلام عملي تعجب آور مي‌بينيم ، گفتم چه چيزي ؟ گفتند : در هواي گرم لباس ضخيم مي‌پوشد و در سرماي شديد لباس نازک ، آيا تو چيزي در اين باره شنيده‌اي؟
گفتم نشنيده‌ام ، گفتند : پدرت هميشه همراه علي عليه السلام است از او بپرس . از پدرم پرسيدم گفت : چيزي نمي‌دانم ؛‌ ولي خودش نزد علي عليه السلام رفت و پرسيد ، علي عليه السلام فرمود : مگر در خيبر همراه ما نبودي ؟ گفتم : آري بوده‌ام . فرمود : مگر نديدي رسول خدا ابوبکر را با عده‌اي براي فتح خيبر فرستاد ؛ ولي او شکست خورد و برگشت. سپس عمر را فرستاد ، او هم شکست خورده بازگشت ؟ گفتم آري شاهد بودم . سپس رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود : فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خدا و روسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وي خيبر فتح خواهد شد . آن گاه مرا صدا زد و پرچم را به دست من داد و براي من دعا کرد و عرضه داشت :‌ خداوند ! او را از سرما و گرما حفظ کن ، از آن لحظه بود که سرما و گرما را احساس نکرده و به من آسيبي نمي‌رسد .
الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 2 ، ص 412 ، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الکتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1407هـ - 1987م .
إبن أبي شيبه الکوفي ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ) ، الکتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ج 6 ، ص 367 ، ح 32080 ، تحقيق : کمال يوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد - الرياض ، الطبعه : الأولى ، 1409هـ .
سيوطي و متقي هندي بعد از نقل روايت مي‌نويسند :
( ش ، حم ، ه ، والبزار وابن جرير وصَحَّحَهُ ، طس ، ک ، ق فِي الدَّلائل ، ض ) .
السيوطي ، الحافظ جلال الدين ، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الکبير) ، ج 16 ، ص 243
الهندي ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ) ، کنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 13 ، ص 53 ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي ، ناشر : دار الکتب العلميه - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1419هـ - 1998م .
حاکم نيشابوري در المستدرک ، به نقل از امير المؤمنين عليه السلام مي‌نويسد :
عن أبي ليلى عن علي أنه قال يا أبا ليلى أما کنت معنا بخيبر قال بلى والله کنت معکم قال فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث أبا بکر إلى خيبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع .
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه
علي عليه السلام به ابوليلي فرمود : آيا تو در خيبر با ما نبودي ؟ گفت : آري . به خدا سوگند همراه شما بودم . علي عليه السلام فرمود : رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عده‌اي را به فرماندهي ابوبکر به طرف خيبر فرستاد ؛ ولي شکست خوردند و فرار کردند .
اين حديث سندش صحيح است ؛ ولي بخاري و مسلم آن را نقل نکرده‌اند .
النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفاي405 هـ) ، المستدرک على الصحيحين ، ج 3 ، ص 39 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الکتب العلميه - بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1411هـ - 1990م

ناراحتي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از فرار ابوبکر و عمر :

إيجي در المواقف مي‌نويسد :
روي أنه صلى الله عليه وسلم بعث أبابکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبي صلى الله عليه وسلم لذلک فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه رايه فقال ( لأعطين . . ) إلى آخره.
روايت شده است که رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اول ابوبکر را به طرف خيبر فرستاد که او فرار کرده و برگشت ، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت ، پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خشمگين شد ، فردا صبح در حالي که پرچم به دست آن حضرت بود فرمود : ...
الإيجي ، عضد الدين (متوفاي756هـ) ، کتاب المواقف ، ج 3 ، ص 634 ، تحقيق : عبد الرحمن عميره ، ناشر : دار الجيل ، لبنان ، بيروت ، الطبعه : الأولى ، 1417هـ ، 1997م .
القاضى الجرجانى ، علي بن محمد (متوفاي 816هـ) ، شرح المواقف ، ج 8 ، ص 369 . ناشر : مطبعه السعاده - مصر ، الطبعه الأولى ، 1325هـ - 1907 م .
ادامه دارد ....
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image