خانوادهى سالم و قوى در واقع مجموعهى به هم بافته شدهاى است كه اجزاى اين مجموعه فرد فرد افراد خانواده است. در تعريف خصوصيات يك خانواده، هم گروه و هم فرد داراى اهميت است. وقتى صحبت از تقسيم مسئوليتها، ارزشها و ميراث مشترك به ميان مىآيد، وظيفهى خطير والدين محرز مىگردد. در واقع والدين بايد فرزندانى را پرورش دهند كه در آينده افرادى مستقل باشند و جرأت و جسارت انجام كارهاى خود را داشته و نيازى به والدين خود نداشته باشند. به هر حال تعدادى از خانوادهها نيز هستند كه با اين مورد موافق نبوده و به مبارزه با اين موضوع مىپردازند و سعى دارند كه بچهها را به خود وابسته نگه دارند و حتى وقتى آنها بزرگ مىشوند نقش خود را همانند دوران كودكى فرزندان حفظ مىكنند. اين عمل چيزى جز فاجعه نيست و مىتواند براى فرزندان مخرب و خطرساز باشد.
وجود مستقل، حق داشتن خلوت و تنهايى و استقلال داشتن از جمله مواردى است كه همگى در يك خانوادهى سالم وجود دارد و افراد چنين خانوادهاى با اين خصوصيات رشد مىيابند. لازم است كه اين موارد در هر يك از افراد خانواده پرورش يابد تا تكتك اعضا احساس آرامش و آسايش پيدا كنند. با اين تفكر، خانواده پذيراى اين مطلب است كه مثلا شما «بخشى از ما» هستيد ولى در عين حال آزاديد كه خودتان باشيد و ما براى اين آزادى ارزش و احترام قائليم. در واقع هر شخصى در خانواده عنوان فرد مستقلى است و با ديگران تفاوتهايى دارد. همچنين افراد در طول مراحل مختلف زندگى تغييراتى مىيابند و اين تغييرات تكاملى بايد مورد احترام ديگر افراد خانواده قرار گيرد. لازم است كه هر يك از افراد خانواده مورد پذيرش ديگران واقع شود و به خاطر شخصيت خود،مورد ستايش قرار گيرد و والدين به او اجازه دهند كه همراه با بزرگ شدن و بلوغ، بر خود وجودىاش نيز دست يابد و در واقع «خود» باشد. اينها موضوعاتى است كه در واقع خانواده سالم و با نشاط را از خانوادههاى اوباش، بىبند و بار و فرقهاى جدا مىكند و مىتوان گفت كه در واقع چنين مواردى نشانگر جدايى خانوادهى سالم از خانوادهى فاسد و غير سالم است. فرقه گراها سعى دارند كه شخصيت فردى را تخريب سازند و همچنين استقلال، خلوت و تنهايى شخص را محدود گردانند و سبب مىشوند كه فرد به سوى باورها، افكار و رفتارهاى گروه متمايل گردد. آنها با پرورش اين عقيده كه شخص نمىتواند جداى از گروه، امنيت داشته باشد و زنده بماند، سبب تضعيف فرد مىگردند. فرقه گراهاى كارى مىكنند كه اگر شخص در مورد ارزشها و رفتارهاى گروهى سؤالى كند، او را خائن قلمداد نمايند و با اين عمل خود در واقع حق داشتن استقلال فكرى و رفتارى را سركوب مىكنند.
خانوادههايى كه ناسالمند و كنترل زيادى روى فرزندان خود اعمال مىدارند، نگرشى همچون فرقهگرايان دارند. اغلب آنها آنچنان فرزندان را تحت كنترل دارند كه آزادى فكر، عمل و حتى احساس فرزندان به طور جدى محدود مىگردد. اگر بچهها عملى را انجام دهند كه دور از انتظار والدين باشد، مورد انتقاد و يا تنبيه واقع مىشوند. اما در خانوادهى سالم، والدين احساس استقلال فكرى و هويت فردى را افزايش مىدهند و امنيت را در خانواده فراهم مىكنند و باور دارند كه موفقيت فرزندان در زندگى آينده، منوط به همين آزادىها و رفتارهاى درست در دوران كودكى است. در اين جا بايد تذكر داد كه اگر چه دستيابى به اين هدف مشكل است اما براى دستيابى به سلامت فرد فرد افراد خانواده داراى اهميت مىباشد.
اهميت خلوت و تنهايى
حتى نزديكترين زن و شوهرها نيز گاهى نياز دارند كه لحظاتى از يكديگر جدا باشند و اين موضوع در مورد خانواده نيز صدق مىكند. نياز داشتن به خلوت و تنهايى يكى از نيازهاى اساسى بشر است. اين موضوع بدان معناست كه هر شخصى در زندگى به لحظاتى نياز دارد كه «خودش» باشد، بدون اين كه كنترل و نفوذى از جانب ديگران وجود داشته باشد. خلوت و تنهايى مىتواند شامل حضور داشتن در مكانهايى باشد كه ديگر اعضاى خانواده در آن جا نيستند، به طور مثال مىتوان به اتاق خصوصى كودكان اشاره داشت كه ساعاتى از روز را در آن جا مىگذرانند و از خلوت و تنهايى خود احساس غرور و لذت مىكنند. خانوادهى سالم به اين موضوع واقف است كه بايد به خلوت هر فردى احترام بگذارد و هرگز چنين فضايى را مورد هجوم قرار ندهد. در واقع همين عمل سبب مىشود كه در كنار يكديگر زيست را راحت و قابل تحمل نمايد. خانوادهاى كه براى اين خلوت و تنهايى فردى ارزشى قائل نيست، با مواردى همچون عدم اعتماد، جنگ و دعوا، عصبانيت، كاهش همكارى و مشكلات نظم و انضباط روبرو خواهد بود.
داشتن خلوت و تنهايى به اين معناست كه خودمان باشيم و يا در واقع زندگى منحصر به فرد را به اجرا در آوريم، به اين معنى كه بتوانيم علايق شخصى خود را جامهى عمل بپوشانيم، به طور مثال موسيقى مورد علاقهى خود را گوش دهيم، غذا، لباس، جواهر و شغل مورد علاقهى خود را انتخاب كنيم و در اين ميان خانواده نيز بايد پذيراى تفاوتهاى افراد خانواده با يكديگر باشد.
موى سبز در مقابل خالكوبى
دختر 15 سالهاى كه از منزل دوستش به خانه برگشته است، موهاى خود را به رنگ سبز در آورده و در عين حال مىخواهد مطلبى را نيز بيان كند. آيا مىدانيد اين موضوع چيست؟ اين دختر نمىخواهد بگويد كه «من به خواستههاى پدر و مادرم احترام مىگذارم» بلكه مىگويد «من مىخواهم تصميم بگيرم كه چه كسى هستم. پس اجازه دهيد كه خود را پيدا كنم.» همگى ما مىدانيم كه مو دوباره رشد مىكند و يا مىتوان رنگ آن را عوض كرد. پس به نظر مىرسد كه در چنين موردى تنبيه كردن فرزندمان غير ضرورى است.
اما موضوع خالكوبى جدا از رنگ كردن مو است. چون در واقع با اين عمل يك تغيير ظاهرى و فيزيكى دائمى ايجاد مىگردد. اين جاست كه در واقع مرز انتظارات بين والدين و فرزندان بايد مشخص گردد؛ اين كه چه كارى در چه سنى قابل قبول است؟ يا چه كارى در چه سنى قابل قبول نيست و شايد در هيچ سنى مورد پذيرش نباشد؟ اگر والدين، فرزندان و نوجوانان، در مورد اين موضوع به بحث بنشينند و احترام يكديگر را نيز حفظ كنند، در اين صورت به توافق خواهند رسيد و اين موضوع آن چنان كه والدين انتظار دارند مشكل نخواهد بود و در واقع داشتن ارتباط نزديك ميان افراد خانواده سبب مىشود كه آنان زودتر و سادهتر به توافق، همكارى و احترام متقابل دست يابند.
جنگ و دعوا به خاطر اتاق نامرتب
در ارتباطات كنونى ميان والدين و فرزندان آمريكايى، موارد كوچك و پيش پا افتادهاى مىتواند منجر به عصبانيت و برخورد ميان والدين و فرزندان گردد همچون اتاق نامرتب فرزندان. مثلا در زندگى امروزى مشاهده مىشود كه پدر يا مادر با نااميدى و لحن معمولى مىگويد: «اتاقت را تميز كن.» و بچه پاسخ مىدهد: «اتاقم تميز است. من دو روز پيش آن را تميز كردهام.»
سپس پدر و مادر با حالت عصبانيت فرياد مىزنند كه:«اتاقت را مرتب كن و لباسها و اسباب بازىهاى كف اتاق را جمع كن، اتاقت به قدرى به هم ريخته است كه نمىتوانى وسيلههايت را در آن پيدا كنى.» در اين زمان فرزند با حالت تهاجمى و منتقدانه جواب مىدهد:«من مىدانم وسيلههايم كجاست، مرا تنها بگذاريد.» مثال ديگر مىتواند به اين صورت باشد كه پدر و مادر مىگويند:«پسر جوان، اتاقت را تميز كن و اسباب بازىهايت را سر جايش بگذار، تختت را مرتب كن و گرنه امشب از سينما خبرى نيست.» در اين مثال جواب فرزند مىتواند به اين صورت باشد:«من از زندگى كردن در اين خانه متنفرم. شما خيلى بدجنس هستيد.» بدين ترتيب روز ديگرى با عصبانيت و داد و فرياد سپرى مىشود.
موضوعى كه در اين جا مطرح مىشود اين است كه تميز كردن اتاق كودك چه قدر ارزش دارد كه ما خودمان را عصبانى كنيم يا كشمكشى را با فرزندانمان ترتيب دهيم؟ اگر بين ما و فرزندمان بحث و صحبتى در جريان است، آيا واقعا ارزش دارد كه به درگيرى تبديل شود؟ اين جاست كه والدين نياز دارند كه تمايز و قضاوت ميان آنچه لازم است (برداشتن ظرف و ليوان كثيف از اتاق به علت مشكلات بهداشتى و سلامتى)، آنچه كه مطلوب است (مرتب كردن روزانهى تختخواب)، و آنچه كه اهميتى ندارد (همچون جمع كردن اسباب بازىها و جارو كردن روزانه) را مشخص كنند. از خودمان بايد بپرسيم كه آيا ضرورتى دارد فرزندمان دو روز بعد از تميز كردن اتاقش، مجددا اتاق نامرتبى داشته باشد كه باعث عصبانيت پدر و مادر مىگردد چه بايد كرد؟ بسيار ساده است، فقط مىتوان در اتاق را بست. خوب، سؤالى كه مطرح مىشود اين است كه پس چطور بايد به فرزندانمان تميز بودن و مسئوليتپذيرى را بياموزيم؟ واقعا هيچ گونه شاهدى وجود ندارد كه نشانگر اين مطلب باشد كه بچههاى مرتب در آينده افرادى تميزتر، مرتبتر، موفقتر و با مسئوليتتر خواهند بود.
جا و مكان فرزندمان
موضوع ديگرى كه پيرامون مرتب بودن اتاق فرزندمان وجود دارد اين است كه با وجود اين كه والدين موضوع تميز بودن و مسئوليتپذيرى را مطرح مىكنند اما چيزى كه فرزندان عنوان مىدارند اين است كه اين اتاق من است و من دوست دارم هر كارى كه مىخواهم در آن انجام دهم. ما والدين بايد به اين موضوع واقف باشيم كه به هر حال اين اتاق متعلق به فرزندمان است و محل خلوت و تنهايى اوست و بايد به اين موضوع احترام بگذاريم. البته محدوديتهايى در اين مورد وجود دارد و آن نيز هنگامى است كه مسئله سلامت جسمى و امنيت فرزندمان مطرح باشد. در غير اين صورت حق با فرزندمان است و بايد به اين نياز او جدا توجه شود. ضمنا اصلا درست نيست كه والدين اتاق شخصى فرزندان خود را جستجو كنند مگر اين كه دليل خوب و قانع كنندهاى وجود داشته باشد و فرزندشان در زمان انجام اين كار حضور داشته باشد.
/خ