? ارتباط متقاعد کننده:
زماني که فردي داستاني را ميشنود اين امکان وجود دارد که در ذهن خود داستاني تقريباً شبيه چيزي که شنيده را بپروراند
اين داستان جديد زاييده ذهن فرد است و فرد نوعي ديد همزادگرايي به آن پيدا ميکند بنابراين داستان جديد به مانند فرزند او در ميآيد و آن?را دوست ميدارد و براي رسيدن به آن سرسختانه ميجنگد.
? ارتباط دقيق:
پيش از پيشرفت تکنولوژي و روي کار آمدن ارتباط سريع جهاني، بشر اطلاع چنداني در مورد اين مطلب که دانش از کجا برخاسته در دست نداشت. زماني که ارتباط تنها محدود ميشد به ساکنان يک روستا يا شهر، افراد معمولاً اين تصور را پيدا ميکردند که همه جا وضعيت زندگي تقريباً يکسان است. با پيشرفت تکنولوژي و انتقال جهاني اطلاعات انسانها به اين نتيجه رسيدند که يک چنين تصوري کاملاً اشتباه است. همين داستانسراييهاي ابتدايي بود که اجازه داد دانش رشد کرده و به شکوفايي دست پيدا کند. در حال حاضر هم به عنوان نوعي ابزار مناسب براي انتقال هرگونه اطلاعات به افراد به شمار ميرود.
? ارتباط حسي:
دانستههاي ما خيلي بيشتر از آن است که خودمان ميدانيم. نقش دانش ضمني از اهميت ويژهاي برخوردار است. با اين وجود شايد ندانيم چگونه ميتوانيم ارتباط برقرار کنيم؟ قصهگويي به اين سوال نيز پاسخ داده است. زماني که داستاني را از روي احساساتمان تعريف ميکنيم، ميتوانيم خيلي بيش از آن چيزي که به صورت صريح ميدانيم ارتباط برقرار کنيم. اين امر در ناخودآگاه ما اتفاق ميافتد. بنابراين هر چند ما خيلي بيشتر از آن چيزي که ابراز ميکنيم، ميدانيم. با قصهگويي ميتوانيم بيشتر از آن چيزي که ميدانيم خودمان را ابراز کنيم.
? ارتباط موثر:
اين فاکتور سبب ميشود ما از خود واکنش نشان دهيم و دست به?کار شويم. قصه?گويي نه تنها شکاف ميان «دانستن» و «اقدام نمودن» را از ميان بر ميدارد، بلکه به شنونده کمک ميکند که خودش نيز در خلق ايده جديدي همکاري کند. در فرآيند همکاري براي ايجاد ايده جديد، شنونده به گونهاي وارد مرحله اجرا ميشود که گويي ميان ايده و عمل هيچ گونه شکافي وجود نداشته.
/س