جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
بلاهاى جان كودك (قسمت اول: تنبلي، احساس حقارت، دزدي) و راه چاره
-(2 Body) 
بلاهاى جان كودك (قسمت اول: تنبلي، احساس حقارت، دزدي) و راه چاره
Visitor 382
Category: دنياي فن آوري

تنبلي:

اين بلا خيلى خطرناك است و مبارزه‏ى با آن، محتاج به قوه‏ى تميز قوى و دقيق و نيز پايدارى فراوان مى‏باشد.
مساعدترين موقع اصلاح و هدايت، «زمان بلوغ» است؛ كه با تدبيرى هشيارانه، مايه‏ى جنبش و تلاش را در او ايجاد كنند؛ البته مبارزه را هر چه زودتر آغاز كنند، بهتر است و سهل‏تر. تنبلى كودك غالبا عامل ارثى دارد. (پس والدين، بايد ابتدا خود را اصلاح كنند؛ يا به خاطر تربيت كودك خود، نقشى از مجاهدت گيرند. به ويژه پيش از آن‏گاه كه مى‏خواهد نطفه‏ى كودك انعقاد يابد).
وسايل تحريك فرزند به كار، عبارتند از:
1- مهر مادر و پدر (1)
2- جايزه‏اى كه در او اميد و اثر بخشد.
3- محروم داشتن او از آن‏چه دوست دارد (به شرطى كه سلامت او در خطر نيفتد). و نيز تدبيرهاى ديگرى كه هر پدر و مادر با ذوق و روشن‏بين، مى‏توانند طرح و اجرا نمايند. (2)

بلاي ديگر: احساس حقارت

عواملى كه ايجاد اين حس را در فرزند مى‏كنند، عبارتند از:
1- سلطه‏جويى پدر (كه ايجاد خوى نامتعادل در كودك مى‏كند).
2- حقارت‏هاى حقيقى و مجازى - اعم از آن كه واقعا فرزند را خانواده تحقير كند؛ (3) يا آن كه او خود، چنين تصورى داشته باشد - به هر حال ايجاد عقده مى‏نمايد.
3- احساس فقر خانواده‏ى خود - لباس بدتر از ديگران داشتن.
4- نقص خلقتى داشتن - بيمارى مزمن داشتن.
5- در خانواده‏ى خود عيبى احساس كردن (4)
(كه اين امر مى‏تواند شخصيت كودك را منحرف سازد) (5)

راه چاره:

چنان كه ملاحظه مى‏كنيد غالب اين موارد، مربوط به اهل خانواده است؛ تكليف بزرگترهاست كه تاحد ممكن، به اصلاح خود و رفتار خويش پردازند؛ در مواردى هم كه ميسر نيست، لااقل، به كودك، به گونه‏اى قابل قبول، تفهيم كنند كه عيب نيست؛ (مثلا بگويند: رفع بيمارى مزمن، يا نقص خلقتى، يا تغيير شغل پدر و يا دفع فقر و تنگ‏دستى خانواده، بس دشوار است و مع ذلك از كوشش باز نخواهيم ماند).
و در مواردى كه «حقارت»، مجازى باشد، فورا بايد فرزند را متوجه كرد كه چنين قصدى در كار نبوده است و او تعبير بى‏جا نموده است.

بلاي ديگر:دزدى كودك

عوامل ايجاد آن عبارتند از:
1- محروميت‏هاى غذايى (در ماه‏هاى اول زندگى كودك).
2- بيمارى گوارش كودك.
3- از شير گرفته شدن به دشوارى.
4- وقتى وسايل متعلق به كودك را والدين به ديگرى دهند و اين احسان را بر فرزند خود تحميل كنند؛ (هم نفرت از احسان، در او بوجود مى‏آيد و هم ميل به انتقام اين سلب مالكيت، به وسيله‏ى دزدى، در وى به وجود مى‏آيد).
5- بى‏عدالتى در مورد كودك (اعم از آن كه، واقعى باشد؛ يا فرزند خود، تصور كرده باشد).
6- عنوان دزدى به كودك مقصر، دادن؛ در حالى كه قبل از دو سالگى كه غريزه‏ى مالكيت در او ظهور نكرده است، قصدى از برداشتن و مخفى كردن اشيا ندارد و بعدها هم، باز خطا مى‏كند و شيطنت دارد و ما نبايد آن را شكل و عنوان دزدى، دهيم).
7- احساس رقابت، بين دو كودك.
8- هوس خودنمايى (به ويژه در دختران، كه محرك بر دزدى اشياى زينتى ديگران مى‏شود).
9- ميل به سخاوت و ارباب مآبى (به ويژه در پسران، كه بازتاب احساس تحقير است).
10- احساس نياز به جلب محبت ديگران (كه مى‏خواهد نيازمندى دوست خود را تأمين نمايد).
11- تقليد از عمل والدين (كه امانت‏دار نيستند).
12- اثر تلقينى سنت‏هاى غلط (از قبيل آن‏كه در قومى، شهامت و چالاكى را در غارت، مى‏سنجند).

چاره آن كه:

نمو غريزه‏ى مالكيت را در كودك به گونه‏اى مراقبت كنيم كه پابه‏پاى خود، قوانين اخلاقى و مذهبى و اعتقاد به «حرمت مالكيت ديگران» را فراگيرد و در نهاد خويش پاى‏بند براى آن غريزه، بسازد.
محيط خانواده را به امانت‏دارى و پاك‏دامنى بياراييم.
تنبيه غالبا لجاجت‏آور است و كودك را وامى‏دارد كه ميل بد خود را موقتا مخفى دارد و فرصت ديگر جويد؛ بلكه بايد علت دزدى را فهميد و رفع كرد.
از روى اشيايى كه دزدى شده است نيز مى‏توان عامل اصلى دزدى را شناخت و برطرف نمود.
بايد كودك را هم به علت قضيه واقف كرد؛ تا به تفاوت و تغيير اخلاقى خود مطلع شود و از اين تغيير نادرست، نفرت كند. اگر محروميت يا بى‏عدالتى (يا تصور آن) يا وسواس تحقير و يا ميل به جلب محبوبيت و نظاير آن بود؛ با رعايت احتياط و بدون افراط، به ارضاى كودك پرداخت؛ (مشروط بر آن كه، با مطالعه و دقت باشد كه كودك سوءاستفاده نكند و آن را وسيله‏ى حكومت خود بر خانواده قرار ندهد).
در اين امر، جلب اعتماد كودك به محيط و خوش‏بينى او زمينه‏ساز است و مذهب، مدديار مسلم و «صداقت و امانت پدر و مادر» مربى واقعى كودك. بى‏شبهه، پس از آن، فرزند، هم به طرز «مالكيت درست» پى مى‏برد و متكى مى‏شود و هم به «پيمان اجتماع» احترام خواهد گزارد. (6)

پي نوشت :

(1) كه بگويند: اگر چنين كنى، خرسند مى‏شوم و تو را دوست خواهم داشت. «چه نيكو است روشى كه قرآن ارائه مى‏كند؛ آن جا كه دين را براساس محبت بنياد كرده است و بر همان اساس هم فرمان مى‏دهد و امر و نهى مى‏نمايد (ملاحظه كنيد آيات متضمن (ان الله يحب...) و (ان الله لا يحب...) و متن رسالت را «وسيله و عامل ايجاد ارتباط محبت انسان به خدا» قرار مى‏دهد «(... ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله...)» آل‏عمران 23: 3. (رجوع فرماييد به بخش‏هاى «دين چگونه تعليم مى‏دهد؟» و «انسان و رشد انسانيتى او» در كتاب ديگر ما: گامى در مسير نور خورشيد.- م).
(2) مف، 51.
(3) مثلا: فرزند چيزى مى‏شكند؛ وقتى مى‏فهمند كه كودك خانواده آن را شكسته است؛ تندى مى‏كنند و اگر بچه‏ى همسايه يا مهمان شكسته باشد، عيب نمى‏دانند.
مثال ديگر آن كه: بچه براى خود طرح كارى مى‏كند و مشغول مى‏شود؛ يكباره به او امر مى‏كنند، كار ديگر كند؛ و بساط او را به هم مى‏زنند.
مثال ديگر: به ديگران، با لطف، كارى را تكليف مى‏كنند ولى به او با قهر و تحكم.
(4) از قبيل: معتاد بودن - فاسد بودن - شغل پست داشتن و...
(5)مف، 56.
(6) مف، 76 - 73.

منبع: گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image