از همان لحظهى اول تولد، همهى كودكان با دنياى اطرافشان ارتباط برقرار مىكنند. هر چه فرزندان بزرگتر و عاقلتر مىشوند، نحوهى پاسخگويى آنها به افراد و اتفاقهاى اطرافشان، نيز تغييراتى مىيابد. والدين بايد به اين موضوع واقف باشند كه وقتى فرزند از لحاظ فكرى، عاطفى، علايق و حس استقلال رشد مىكند، آنها نيز بايد خود را با فرزند منطبق كنند و دست از وظيفهى خطير پدر و مادرى خود نكشند. عملكردهايى كه والدين در سن 5 سالگى در قبال فرزند دارند، هرگز نمىتواند پاسخگوى نيازهاى او در سن 10 سالگى باشد و همچنين اين وظايف در سن 10 سالگى يا 15 سالگى يكسان نيست و دستخوش تحولاتى مىگردد.
پدر و مادرى كه تازه بچهدار شدهاند، به زودى درك مىكنند كه فرزندشان از طريق حالات عاطفى قادر به برقرارى ارتباط با آنهاست. در دوران نوزادى، اولين ابزار براى ايجاد ارتباط، گريه و زارى كودك است. گريهى كودك، به تنهايى و بدون اظهار هيچ گونه كلمه يا عبارتى، پيامى واضح را به والدين منتقل مىكند، اين پيام مىتواند بيانگر نياز كودك باشد. به طور مثال «گرسنه هستم، خيلى سردم يا خيلى گرمم شده است، يا جاى من را عوض كنيد خود را خيس كردهام.» وقتى كودكان چند هفته بزرگتر مىشوند مىتوانند حالات عاطفى ديگرى نيز از خود بروز دهند. به طور مثال قادرند با لبخند، خوشحالى خود را نشان دهند. در واقع، ابراز ارتباط نوزاد با والدين، حالات عاطفى و احساسى اوست كه سبب مىشود پدر و مادر او را درك كنند و پاسخ مناسبى به نيازش بدهند. نكتهى مهم و قابل ذكر اين است كه والدين نيز بايد براى رفع نيازهاى كودك، از طريق كلامى و عاطفى عمل كنند. زيرا ابراز احساسات والدين، سبب ايجاد اطمينان و آرامش روحى و روانى در كودكان و نوزادان مىگردد.
شناخت احساسات
موضوع ارتباطات عاطفى، تنها محدود به دورهى نوزادى نيست، بلكه كودكان نو پا و حتى كمى بزرگتر نيز، از اين طريق با والدين رابطه برقرار مىكنند. در واقع چون توانايىهاى گفتارى و كلامى آنها به اندازهى كافى رشد نكرده است، كودكان از طريق رفتارها و احساسات با والدين ارتباط برقرار مىكنند. دامنهى سنى اين گونه ارتباطات، محدود به سن 1 تا 6 سالگى نيست بلكه تا 12 سالگى نيز ادامه مىيابد. به اين معنا كه حتى وقتى مهارتهاى گفتارى كودكان رشد كرد، نياز آنها به توجه از سوى والدين و ابراز احساسات دو جانبه، از بين نخواهند رفت. اغلب اوقات، مطالبى را كه كودكان ابراز مىدارند، بيانگر پيام و احساس واقعى آنها نيست. به همين جهت والدين بايد تلاش كنند كه عواطف حقيقى آنها را بشناسند و پاسخ مناسبى براى آن در نظر بگيرند.
نكتهى قابل اهميت اين است كه، كودكان بتوانند احساسات واقعى خود را تشخيص دهند.
ممكن است كودك بتواند بسيارى از احساسات متناقض درون خود را حس كند اما واقعا قادر به درك ماهيت حقيقى اين احساسات نيست، اين مسئله خصوصا در مواردى صدق مىكند كه كودك در مورد چيزى احساس ترديد يا تناقض دارد. در اين مواقع والدين بايد احساسات واقعى را براى فرزند بازگو كنند و نامى را نيز براى اين گونه حسها در نظر بگيرند و اين عمل بايد در كمال خونسردى، با خلوص نيت و بدون هر گونه انتقاد يا ريش خندى صورت گيرد. مثلا اظهار چنين جملهاى «رابى، تو به نظر عصبانى مىآيى» بسيار بهتر است از ابراز اين جمله كه «رابى، چرا تو هميشه عصبانى هستى؟» جملهى اول سبب مىشود كه كودك، احساس خود را درك كند و دليل آن را در قالب كلمات براى والدين اظهار بدارد. اما جملهى دوم به گونهاى است كه كودك را عصبانىتر مىكند و مىگويد: «من عصبانى نيستم، با من كارى نداشته باشيد.» به همين جهت والدين بايد به فرزندان خود اجازه بدهند كه احساس واقعى خود را ابراز دارند و متوجه شوند كه در اين لحظه چه حسى دارند نه اين كه چرا اين حس در آنها وجود دارد.
ارتباط سازنده را آموزش دهيد
راه ديگر بهبود ارتباطات والدين و فرزندان اين است كه خواستههاى منطقى كودكان را برايشان بيان كنيم. اگر فرزند بزرگتر ما، با خواهر خود مشكل دارد و خواستهى فرزند بزرگتر معقولتر است، ما بايد به گونهاى عمل كنيم كه كودك متوجه شود كه معناى خواستههاى واقعى او را درك مىكنيم. به طور مثال اريك پسر 5 ساله، از دست ديويد كه سه ساله است عصبانى است و او را موجود مزاحم خطاب مىكند، زيرا ديويد بدون اجازه، اسباب بازىهاى او را برداشته است. وظيفهى والدين در اين جا اين است كه به اريك اطمينان دهند كه آنها متوجه خطاى ديويد هستند و او بايد بابت اين كار اجازه مىگرفت. اظهار خواستهى اريك از سوى والدين، سبب مىشود كه عصبانيت او فرو نشانده شود. چون متوجه مىگردد كه والدين او را درك مىكنند و در اين هنگام اين فرصت ايجاد مىشود كه ديويد و اريك مشكل خود را حل كند و حتى تشويق شوند تا با يكديگر گفتگو كنند و به درك متقابل برسند. روش ديگر براى بهبود ارتباطات اين است كه زمينه را براى ابراز احساسات كودك فراهم كنيم. بچههاى كوچك، از توانايى زبانى و گفتارى كافى براى بيان احساس خود برخوردار نيستند، اما مىتوانند با كشيدن نقاشى و يا يك عكس، احساس درونى خود را ابراز كنند. آنها مىتوانند به كمك اسباب بازىهاى خود، اطرافيان را به نمايش بگذارند و از اين كار لذت ببرند. در اين ميان والدين بايد دقت داشته باشند كه نقش درمانگر را بازى نكنند و درصدد تعبير و تفسير رفتارهاى كودك بر نيايند. در واقع بازى كردن با كودك و ابراز نظر كلى در مورد اين بازىها توسط والدين، كافى و بسنده است. بچههاى بزرگتر ممكن است براى ايجاد ارتباط، ترجيح دهند كه نامهاى به پدر يا مادر، دوست و معلم خود بنويسند و احساس واقعى خود را بيان كنند، اگر چه ممكن است اين نامه هرگز به او تقديم نگردد. به هر جهت احساسات كودك بايد جدى فرض شود. حتى اگر فرزند، علاقهاى به نشان دادن آن حسها نداشته باشد و شرايط حاد و بحرانى نباشد. اگر احساسات كودك مورد پذيرش قرار گيرد و از سوى والدين حمايت شود، اعتماد و اطمينان ميان فرزند و پدر و مادر پرورش مىيابد و خطر ضربههاى روحى و روانى از ميان برداشته مىشود.
چرا اعمال و رفتار، اثر بخشتر از كلمات است
اعمال و رفتار والدين، بهتر از ابراز كلمات، بر روى كودكان مؤثر است، اما با اين وجود بيشتر والدين سعى در صحبت كردن، ترغيب كردن، توضيح دادن و چرب زبانى كردن، دارند. روان شناس معروفى به نام ساموئل گلدستين (1) به والدين اين چنين نصيحت مىكند كه «به جاى پر چانگى كردن، عمل كنيد.» پيامهاى والدين به فرزندان بايد كوتاه، مشخص و مستقيم باشد. اگر پدر و مادر مىخواهند رابطهى دوستانه با فرزند خود برقرار كنند بايد در عمل به اين موضوع بپردازند نه با گفتار و سخنرانى. مخصوصا اگر كودك غمگين و ناراحت است و حالت پرخاشگرى دارد، والدين بايد از وسوسهى گفتگو و نصيحت كردن او دست كشيده و به جاى آن با عمل و رفتار، نظرات و راهنمايىهاى خود را به كودك القا كنند. تأثير والدين بر روى كودكان 2 تا 5 ساله كه بر اساس ماهيت خود، رفتارى همراه با خودخواهى و بىانضباطى دارند، در صورتى انجام پذير است كه پدر و مادر نقش تحكمآميز خود را در منزل حفظ كنند. (مثلا بگويند من مادر تو هستم و اين طور مىگويم). پاسخ كودكان همراه با اقتدار و شجاعت است و منطقى در آن ديده نمىشود، آنها در صورتى انگيزهى انجام كارى را پيدا مىكنند كه از تنبيه و پاداش بپرهيزيم. والدين واضع قوانين و مقررات در منزل هستند و تصميمات اصلى زندگى بر عهدهى آنان است. در اين گونه موارد حتى اگر كودك مخالفت خود را با قوانين زندگى ابراز كند، در نهايت نظر والدين است كه حكمفرما مىشود. وقتى نظم و انضباط در امور خانه ضرورى است و كودك به اهميت آن توجهى نمىكند، والدين بايد با عمل و رفتار، به اهميت اين مسئله تأكيد كنند. به طور مثال كودك را به اتاقش بفرستند و يك سرى از امتيازات را از او سلب كنند.
زمانى كه بحث و گفتگو با فرزندان به ميان مىآيد و نقش مؤثرى را در ارتباطات بازى مىكند
كودكانى كه سالهاى اوليهى دبستان را سپرى مىكنند، مهارتها و درك گفتارى بهترى را كسب مىكنند. اين زمان فرصت مناسبى است كه با آنها، در مورد دلايل وضع مقررات در منزل و خواستههاى والدين، بحث و گفتگو شود. همچنين در اين هنگام، ابراز كلمهى «چرا» از سوى كودكان، امرى منطقى است و نبايد به حساب اشتباه و نافرمانى آنها گذاشته شود، زيرا آنها در اين دوران، جوياى دانستن علت اصرار والدين پيرامون اجراى مقررات در منزل هستند. در اين دوره، نقش ديكتاتورى و تحكمآميز والدين، بايد به سوى آزاد منشى و مشاركت سوق داده شود. والدين بايد با فرزندان خود گفتگوى دوستانه برقرار كنند و به آنها بياموزند كه هر چه نظم و انضباط و مقررات بيشتر به اجرا در آيد، كودكان زندگى پر بارترى خواهند داشت. در اين هنگام، پاداش دادن به كودك نقش مؤثرى را ايفا مىكند، و باعث مىشود كه او نسبت به عملكرد خود در آينده، اميدوارتر شده و بهتر عمل كند. در سالهاى پايان دبستان، والدين بايد ميزان گفتگو با فرزندان را، پيرامون بيان احساسات و افكار، افزايش دهند. در اين زمان اگر چه والدين هنوز هم، مسئوليت مراقبت از فرزندان را به عهده دارند ولى كودكان از حس استقلال طلبى بيشترى برخوردار مىگردند كه البته اين حس به ميزان دوران نوجوانى نمىرسد. بايد به خاطر داشت كه با وجود استقلال و آزادى بيشترى كه در اين دوران به كودكان داده مىشود، اما احترام به مقررات و اختيارات والدين، هنوز به قوت خود باقى است.
دوران نوجوانى
دوران نوجوانى، به عنوان سالهاى تزلزل و بىثباتى، پيرامون ارتباط والدين و فرزندان محسوب مىشود. در اين هنگام علاقه و توجه كودك نسبت به والدين كمتر شده و به سوى دوستان همسن و سالش سوق پيدا مىكند، همچنين رفتارهاى خشونتآميز و پرخاشگرانه از خود بروز مىدهند و در مقابل ناباورى والدين پيرامون ارزشها، رفتارها و مقررات آنها، ايرادهايى قائل مىشوند. اين جاست كه والدين رو به يكديگر مىكنند و از خود مىپرسند «كجاى كار را اشتباه كردهايم.»
بايد به خاطر داشت كه والدين براى اين سؤال خود پاسخى پيدا نمىكنند، مگر اين كه درك كنند كه حس استقلال طلبى نوجوان در اين دوران، طبيعى و قابل پيش بينى است. اين حس نبايد باز داشته شود ولى تا جايى كه امكان دارد بايد تحت كنترل قرار گيرد. در اين دوران والدين بايد اقتدار و قدرت خود را حفظ كنند، اما هرگز فرزندان را تحت فشار قرار ندهند. با وجود اين كه نوجوان در اين سن، در جستجوى استقلال طلبى است اما نياز به تعلق به خانواده را در خود احساس مىكند. او در اين دوران بايد پاسخگوى رفتارهايش در منزل، مدرسه و اجتماع باشد. والدين بايد توجه داشته باشند كه بالا بردن حس آزادى و امتيازات در فرزندان نتيجهى خوبى را به همراه خواهد داشت و حس پاسخگويى و مسئوليت پذيرى را در آنها افزايش مىدهد.
مقررات وضع شده براى نوجوانان
قوانين و مسئوليتهاى نوجوانان در زندگى، تا حدودى قابل بحث و گفتگو است اما اگر اين مقررات، مربوط به مسائلى باشد كه بر روى امنيت و سلامت فرزند تأثير مىگذارد، والدين مىتوانند آن را بدون بحث و گفتگو به اجرا در آورند. به طور مثال مقررات مربوط به ساعات منع رفت و آمد نوجوان، مسئلهاى است كه بايد هميشه به اجرا در آيد و جز در موارد استثنايى قابل گفتگو نيست. پدر و مادر بايد روى اجراى مقررات وضع شده، پافشارى داشته باشند. در غير اين صورت، اين قوانين، معناى واقعى خود را از دست خواهد داد و همچنين، اختيارات و اقتدار والدين در خانواده كاهش مىيابد. در اين ميان وظيفهى والدين اين است كه به دقت از فرزندان مراقبت كنند و در عين حال، آنها را در انجام يك سرى از مسائل نه چندان مهم، آزاد بگذارند تا به اين صورت، حس استقلال و خود كفايى در آنها پرورش يابد.
شيوهى ارتباطى خود را انتخاب كنيد
شيوهى ارتباط والدين و فرزندان در سطوح مختلف سنى متفاوت است و هر خانوادهاى روش خاصى را براى خود در نظر مىگيرد كه مىتواند درست يا نامناسب باشد. عدهاى از والدين، صبورى، عشق و عاطفه را در دوران نوازدى كودك در پيش مىگيرند، ولى خلاف اين مسئله نيز وجود دارد. عدهاى از پدران و مادران رفتارى منتقدانه، تحقيرآميز و شرمآور با فرزندان خود دارند و در نهايت سبب پرورش كودكانى بد زبان و پر خشونت مىگردند. در هر گونه ارتباطى ميان والدين و فرزند، حمايت از شخصيت و حفظ اعتماد به نفس كودك ضرورى است. زيرا اين عمل سبب ايجاد خود شناسى در او مىگردد.
پي نوشت ها :
(1). Samuel Goldstein
/خ