جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ولايت مولا
-(1 Body) 
ولايت مولا
Visitor 257
Category: دنياي فن آوري
(سخنراني منتشر نشده‌اي از مرحوم علامه اميني(رحمت الله عليه))
«ولايت» در بيان قرآن کريم، اولاً و بالذات، از آن مقام مقدس حضرت احديت است. خداوند متعال اولي به نفس همه مخلوقات است و تمام موجودات تسبيح گوي اويند. هرکس به زبان خودش« لا إله الّا الله» مي‌گويد.
ولايت مطلقه‌اي که در تعابير مختلف قرآن کريم آمده، از آن بشري است که عالم در پرتو آن وجود مقدس آفريده شده، و علت غايي همه موجودات، به شمار مي‌ايد. در هر ذره اي که در کون و مکان، و آسمان‌ها و زمين آفريده شده، رشحات رحمت وجود اقدس آن انسان کمال يافته مي‌شود. وجودي که علت آفرينش همه انسان‌ها, افلاک و املاک است و آسمان‌ها و زمين در پرتو وجود او آفريده شده‌اند. همو که خداوند او را به « لولاك لما خلقت الأفلاك؛ اگر تو نبودي، افلاك را نمي‌آفريديم» و«خلقتك لأجلي و خلقت الخلق لك؛ تو را براي خودم و ديگر مخلوقات را براي تو آفريدم.» مفتخر نمود. همان وجود مقدسي که وقتي ملائک آفريده شدند شناختش را با شناخت خداوند متعال عجين ديدند.
حضرت آدم(عليه السلام) نيز وقتي در اولين لحظات پس از خلقت، چشمانش را باز نمود اول چيزي که ديد نور، آن وجود مقدس بود. اين وجود مقدس اولي به نفس جميع موجودات، و ولايت او ولايت الله است. دوستي و ولايت او بر همه واجب است و مقرون به دوستي خدا. طاعت و بيعت او طاعت و بيعت خداست. نه تنها شناخت او شناخت خداست که در ابتدا بايد خداشناس بود تا بتوان نبي‌شناس شد. پس از طي اين دو مرحله نيز مي‌توان امام را شناخت:
اللّهم ّعرّفني نفسك فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيك؛
خدايا خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را نخواهم شناخت؛
اللّهم ّعرّفني رسولك فإنّك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجتّک؛
خدايا رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناساني، حجتت را نخواهم شناخت؛
اللّهم ّعرّفني حجتّك فإنّك إن لم تعرّفني حجتّك ضللت عن ديني.
خدايا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناساني، در دينم گمراه مي‌شوم.
بر اين اساس بايد اول خدا و قدرت او, اراده, علم، جود, کرم, صفات جلال، جمال، همة صفات رحمت، عظمت, جود، جبروتش را شناخت، و پس از آن به سراغ درک اين معنا برويم که ولي مطلق ما ـ پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ افضل رسل، کامل‌ترين انسان‌ها، خلق اول و اينة جمال و کمال حضرت احديت است.
اگر بنا بود ما از طريق بشري به پيامبر و امام و خدا معرفت پيدا کنيم، محصول عملمان عبث و بيهوده بود و اعتقاداتي خلاف واقع پيدا مي کرديم. بشر قابليت آن را ندارد که معيار و ميزان امور شود. انسان همان موجودي است که خداوند متعال ـ خالق او ـ در قرآن‌كريم از اين آفريده‌اش با عناويني نظير ظلوم، جهول، کنود، عنود، نادان، مفسد، سفاک و خون‌ريز، لجوج، و اهل مجادله و دعوا ياد کرده است. چنين موجودي به خودي خود نمي‌تواند درک کند که ولايت امام، ولايت الله است و ياراي آن را ندارد که صفات، حرکات و سکنات او را درک کند. او نمي‌تواند بفهمد علم، قدرت، اراده، جلالت و عظمت او به چه اندازه است، و نفسيات و ملکات او در چه حد و منزلتي است.
اگر بشر بخواهد مبنا قرار بگيرد، نتيجه‌اش همين شرايط آکنده از ظلم، تباهي، گمراهي‌ و دهن کج کردن‌ به امام(عليه السلام) مي‌شود که مي‌بينيم. اين‌ها همه‌اش به خاطر اين است که ما براي خودمان اعتبار قائل شده‌ايم، خودمان را آدم فرض کرده‌ايم، و روي خود تا اين حد حساب کرده‌ايم که من هرچقدر مي‌دانم امام هم بايد همان قدر بداند و هر قدر که من آدمم امام هم بايد همان قدر آدم باشد. براي همين است که اگر امام در ميان ما هم ظاهر بشود، او را نمي‌شناسيم .
خيلي عجيب است بايد اول خداي قادر داراي عظمت، جلال، کبريا، قدرت و... را شناخت، صفاتش را خوب درک کرد، و بعد سراغ سفيرش رفت، که او فرستاده‌اي به سوي ماسوي الله دارد که به هيچ زمان و مکاني محدود نمي شود . تمام انبياي پيش از خود را استخلاف کرده است. بايد براي خدا همچون سفيري فرض کرد که هم بر اندام حکومت الهي راست ايد و هم لکه ننگ و عار براي خداوند به حساب نيايد.
ولايت خداوند، ولايتي مطلقه است که در تمام موجودات جريان دارد . هيچ جنبنده و متحرک، نبات و جماد، و مخلوق و حتي ذره‌اي از آفريدگان خداوند نيست که مشمول اين عنايت نباشد. تمام ملائک بر ولايت محمد و آل محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مباهات مي کنند. اين ولايت و حکومت در مرتبه بعدي نامش نبوت و گاه رسالت مي شود.
رسالت، نبوت و امامت، همه عين ولايت‌اند. تنها تفاوت ميان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي بن ابي طالب(عليه السلام) منصب بالاتري است که رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشته اند. ايشان هميشه مي فرمودند:
علي مني بمنزلة هارون من موسي إلّا أنّه لا نبي بعدي.
[جايگاه] علي، نسبت به من نظير [جايگاه] هارون نسبت به موسي است، جز آن كه بعد از من پيامبري نخواهد بود. [هارون خليفه و وزير موسي(عليه السلام) بود.]
ايشان ـ پيامبر و علي(عليه السلام) ـ هر دو ولي مطلق خدا بوده اند و اولي به نفس مخلوقات. با اين حال علي بن ابي طالب(عليه السلام) نسبت به مقام بالاتر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در برابر ايشان اظهار خضوع مي کردند.
روايات زيادي در کافي و غير آن داريم که گفته‌اند، غير از رسول و نبي که به آن‌ها وحي مي‌شود، امام هم «مُحدَّث» است. محدّث به کسي مي‌گويند که ملک با او حرف مي زند و او ملک را نمي بيند. ملک مطلب را در گوش محدث بيان مي‌کند، و يا آن را به قلب او القا مي‌کند. دوازده امام ما (عليهم السلام) و حضرت فاطمه صديقه، اُم‌ ّالائمة النجباء أم أبيها ـ صلوات الله عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها ـ اين صفت را داشتند و هيچ کس جز ايشان چنين مقامي نداشته است. اين تعبير را به خصوص در زيارات حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي‌توانيد ببينيد.
جمعي از برادران اهل سنت معاصر ما با استناد به اين روايات آمده‌اند هو کرده‌اند که شيعيان قائلند به ائمة آن‌ها وحي مي‌شود. «موسي جارالله» در الوصيه, «سيد محمود عبوسي» در السنة و الشيعة و «احمد امين» در فجر الاسلام و در الصراع و برخي ديگر آمده‌اند با اين مطالب داد سخن داده‌اند که اين مکتب, مکتب کفر و ضلال است. آخر وفتي پيامبر ما پيامبر آخرالزمان بوده، نبايد به کس ديگري پس از او وحي شود.
ما جواب مفصلي به اين مطالب در جلد پنجم الغدير داده‌ايم. امروزه حرف‌هاي دور از انصاف زيادي دربارة تشيع، در خارج مرزها مي‌نويسند و مي‌گويند. حدود هشتاد درصد از اين کتاب‌هايي را که دربارة ائمه ما نوشته‌اند، بايد به دريا ريخت. اين دست اعتراضات ناشي از بي‌سوادي و جهل نويسندگان آن‌هاست. گمان مي‌كنند ما اين مطالب را از خودمان مي‌گوييم آن‌ها اگر سراغ منابع اصلي خودشان مي‌رفتند، مي‌ديدند از طريق «عبدالله بن عباس» در صحيح بخاري و مسلم و ديگر منابع، از رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روايت کرده‌اند که فرمودند، «هر پيامبري بعد از خودش از امتش امام و خليفه‌اي دارد که محدث است» و محدث را دقيقاً همان طور شرح داده‌اند که در منابع ماست و ما ‌مي‌گوييم؛ يعني شخصي که ملک با او حرف مي‌زند يا مطلب را به قلبش القا مي کند و او ملک را نمي‌بيند. آن‌گاه ادامه مي‌دهد که اگر بنا باشد در امت اسلام هم پس از من ( پيامبر) يک نفر باشد، «عمر بن خطاب» است.
پس آن‌ها هم قائلند که محدث با ملک در ارتباط است ولي بعد بايد حرف‌هايي که محدث به ملک نسبت مي‌دهد با ترازوي قرآن و سنت سنجيد. البته اگر اين ترازو به ميان ايد، راحت مي‌توان حرف زدن يا حرف نزدن با ملک را فهميد. به عبارت ديگر مفهوم محدّث، يک مفهوم اسلامي است، و نه مذهبي؛ تنها اختلاف در مصداق است.
خدا و نيز به حقّ جگر سوختة حضرت زهرا(س) به همة ما عقلي عنايت بفرمايد که بفهميم مسيرمان کجاست، چه مي‌کنيم، بايد کجا برويم، چه بگوييم و چطور حرف بزنيم. چه چيز را بايد ياد بگيريم و پشت سر چه کسي راه بيفتيم و اقتضائات مسيري که بايد در آن قرار داشته باشيم چيست. پنجاه سال و هفتاد سال از عمر ما مي‌گذرد ولي همچنان بي‌سواديم. هي مي‌گويد «هو يا علي » ولي وقتي يقه هرکدام از آن‌ها را مي‌گيري هيچ چيز از امامت نمي‌داند. تعارف که با هم نداريم هيچ نمي‌داند. فقط يک سري رسم و رسوم و آدابي دارند که بايد رعايت کنند؛ همين و بس.
امام محدّث و حامل علم و صفات، و جمال و کمال خداست. از هر طرف به او نگاه کني در او صفات خدا را متجلي مي‌بيني. هم حامل آن است و هم همانند اينه‌اي پاک، صاف و عاري از هر کدورتي در نهايت وضوح و شفافيت آن را نشان مي‌دهد. امام، اينة تمام‌نما و بدل‌نماي کمال و جلال خداست. اگر در زيارت‌ها مرور کنيد در مي‌يابيد امام خازن علم خداست. اهل سنت زياد از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روايت کرده‌اند که:
أنا مدينة العلم و علي بابها؛
أنا دارالحکمة و علي بابها؛
أنا ميزان الحکمة و علي لسانها؛
من شهر علم‌ام و علي درِ آن است. من خانة حكمت‌ام و علي درِ آن است. من ترازوي حكمت‌ام و علي زبان آن است.
متأسفانه هنوز هم جعفر بن محمد(عليه السلام) مظلوم است و اگر بخواهيم از ايشان مطلبي را نقل کنيم متهم مي‌شويم. از علي بن ابي طالب(عليه السلام) نقل مي‌كنيم که فرمودند: «هرکس مي‌خواهد درباره آسمان‌ها و زمين چيزي بداند از من سوال کند والله علي به راه‌هاي آسمان از راه‌هاي زمين آشناتر است». ايشان اين مطلب را در جمعي فرمودند که مخاطبان و پامنبري‌هايشان مترصد اين بودند که بتوانند از ايشان ايراد بگيرند ولي هيچ کدام نتوانستند. علي(عليه السلام) ايات نازل شده در شب و روز، و سفر حضر را از هم تميز مي داد و مي دانست هر ايه‌اي کي و کجا نازل شده است. والله، علي را اگر بالاي منبري بگذارند با اهل تورات، با تورات و با اهل انجيل با انجيل حکم خواهد کرد. علوم اولين و آخرين همه در نزد علي‌ است.
تو خودت را شيعه مي‌داني؟ ايشان مخزن علم الهي و معدن حکمت اوست. آن وقت تو به خودت نگاه مي‌كني و مي‌پرسي ايا امام اين را مي داند يا نه؟! خيلي عجيب است. هم مي‌خواني هم دعوا مي‌کني؛ هم به امام(عليه السلام) عرض عقيده مي کني هم اشکال مي گيري؟ هم معترفي هم معترض، و هم منکري و هم معترض؟
«احمد بن علي حافظ» يکي از بزرگان عامه است که مرد فوق العاده و جليلي بوده است. وي کتابي دارد به نام زين الفتي في شرح سورة هل أتي . از اين کتاب دوجلدي دو نسخه وجود دارد، يکي در هند و ديگري در کتاب‌خانه سيد بن طاووس(رحمت الله عليه) 2. و در کتابش از آن کتاب روايت کرده که: «هرکس مي‌خواهد در علم حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي و حضرت عيسي نگاه کند، به علي بن ابي طالب بنگرد». مي‌خواهد بگويد هرکس مي‌خواهد به پيامبران بنگرد به علي بن ابي طالب (عليه السلام) نگاه کند. علي بن ابي طالب(عليه السلام) مجسمة تمام علوم انبياست. و همة پيامبران هرچه داشته‌اند علي(عليه السلام) حامل تمام آن فضائل و ملکات است. اين روايت را شيعه نقل کرده و اهل تسنن هم آن را زياد نقل کرده‌اند. «ابوالحمران» سلسله سند اين روايت را به «ابوبکر» رسانده و آن را صحيح دانسته و مي‌گويد:
از اين روايت استفاده مي‌شود علي بن ابي طالب در صفات با انبيا شريک بود.
او اين مطلب را از خودش، و نه به نقل از هيچ سني يا شيعه‌اي نقل مي‌کند؛ يعني اين‌ها اين مسائل را مي‌فهمند. «شطحفيه» در تفسير و توضيح اين حديث مي‌گويد:
هر پيغمبري که خداوند در قرآن او را به صفت حقيقيه مخصوصي ذکر کرده، علي همة آن صفات را داراست و پيامبر او را به همان صفت ستوده است.
او مي‌گويد: هرکدام از حضرات آدم , نوح , ابراهيم , موسي و عيسي هشت صفت مميزه داشته‌اند . بعد به بحث درباره علم علي بن ابي طالب(عليه السلام) مي‌رسد. در آنجا مي‌گويد.
مسلمانان همه بر اين اتفاق نظر دارند که تمام انسان‌ها بعد از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به علم علي بن ابي طالب(عليه السلام) نيازمندند و هيچ کس نيست که به اين علم بي نياز باشد.
او پس از اين مطلب بيان مي‌کند نيازهاي خليفه اول به علم علي(عليه السلام) خيلي زياد بوده است. بعد از آن نيازهاي خليفه دوم را برمي‌شمرد و رواياتي را با مضمون نزديک به عبارت «لولا علي لهلک عمر؛ اگر علي نبود، عمر هلاك مي‌شد». نقل مي کند که درمنابع شيعي وجود ندارد. نوبت به عثمان که مي‌رسد مي‌گويد او خيلي به علم علي(عليه السلام) نياز داشت و بارها مي‌گفت «اگر علي نبود، عثمان هلاک مي‌شد». ما در منابع‌ خودمان اين مطلب را نداريم و گمان نمي‌کنم يک نفر از علماي شيعه بتواند اين عبارت را در منابع خودمان بيابد. او سلسله سند را نقل کرده و پس از آن به نقل از راوي مي‌گويد:
روزي در خدمت عثمان بودم و صحابه، همه دور او را گرفته بودند. مردي وارد شد و رو به عثمان کرد و پرسيد: يا اميرالمومنين مسلمان‌ها درباره اين‌که مشرکان در قبور خودشان معذب‌اند يا نه، چه مي‌گويند؟ عثمان جواب داد که معلوم است، هر مسلماني با هر مقدار معلومات ديني مي‌داند که شخص مشرک در قبرش دچار عذاب است. وقتي عثمان اين جواب را داد، آن مرد از زير عبايش جمجمه‌اي در آورد و جلوي عثمان انداخت و گفت اين جمجمة يک مشرک است، آن را لمس کن. ايا حرارتي احساس مي کني؟ چطور شما چنين صحبتي مي کنيد؟ عثمان مات و متحير مانده بود چه جواب بدهد. اين دست و آن دست مي‌کرد شايد يکي از اطرافيانش جوابي براي اين سؤال داشته باشند ولي خبري از جواب نبود. در اين ميان يکي از صحابه بلند شد و به منزل علي بن ابي طالب(عليه السلام) رفت و گفت ماجرايي پيش آمده که لازم است براي جواب دادن به آن تشريف بياوريد. حضرت به ميان جمع که رسيدند آن شخص سؤالش را مجدداً تکرار کرد. حضرت به يکي از صحابه اشاره فرموده، گفتند: برو سنگ چخماق بياور. صحابي که سنگ‌ها را آورد حضرت آن‌ها را به هم زدند تا آتشي درست شد. بعد از آن سنگ‌ها را در دست آن مرد گذاشتند و پرسيدند، ايا حرارتي احساس مي کني؟ آن چه جور آتشي است که آهن و غير آن را مي‌سوزاند ولي خودش را نمي‌سوزاند و... ماجرا که به اين‌جا مي‌رسيد، عثمان مي‌گفت:
اگر علي نبود عثمان هلاک مي‌شد.
نه فقط عمر و عثمان، اگر علي(عليه السلام) نبود بشريت هلاک مي‌شد. اگر علم علي(عليه السلام) نبود بشريت همه جزء بهائم مي‌شدند. در هر جا معلم و مربي‌اي هست بايد عالم‌تر و داناتر از شاگردش باشد. در روايات متعددي آمده که علي بن ابي طالب(عليه السلام) معلم تمام ملائکه ـ اعم از شداد و غلاظ، و رحمتِ ـ بهشت و جهنم و حتي جبرائيل و عزرائيل بوده است3. شاه و ايت الله، شريف و وزير، بزرگ و کوچک، همة انبيا، مخلصين، صديقين، امرا، اوليا، و نوح و ابراهيم، و موسي و عيسي، همه بايد در محضر عدل علي(عليه السلام) حاضرشوند و بعد جايگاه هرکس در بهشت و جهنم مشخص مي‌شود. اين موضوع از جمله مطالب اسلامي است، و نه مذهبي. خيال کرده‌ايد احتياج شما به علي(عليه السلام) فقط همين قدر است که بروي حرم و دعا کني تا بازارت گرم شود؟ جمعيت زيادي از علما، حفاظ، و محدثان عامه (اهل سنت) نقل کرده اند که محبت حضرت زهرا(س) در هشت و يا صدجا فايده دارد: هنگام مرگ، دفن، حشر و حساب و ..... آن قدر اين دستگاه محشر، عريض و طويل است که تصورش را نمي‌توانيد بکنيد. همين طوري بهشت رفتن که فايده ندارد. بايد علي(عليه السلام) را بشناسي و بعد به بهشت قدم بگذاري. در آن صحراي محشر، خداوند متعال براي معرفت امير المومنين(ع)، براي همة بشريت يک مدرسة بزرگ به راه انداخته است. منبر بسيار بزرگي در آن‌جا گذاشته‌اند. رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالاي منبر مي‌روند و جبرئيل با نهايت خضوع در محضر ايشان حاضر شده، کليدهاي بهشت و جهنم را به آن حضرت تقديم مي‌کند. در آن هنگام رسول اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بانگ برمي‌آورند که، پسرعمو، وزير، برادر و جانشينم کجاست؟ علي(عليه السلام) تا يک پله پايين تر از ايشان به بالاي منبر مي‌روند. پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) کليدها را به دست علي(عليه السلام) مي‌دهند و مي‌فرمايند اين‌ها بايد به دست تو باشد. بهشت و جهنم و ملائکة رحمت و ملائکة شداد و غلاظ، مطيع تو هستند و مطابق نظر تو، افراد بايد به بهشت يا جهنم بروند. روايات اهل سنت مي‌گويد، اين‌ها در برابر علي بن ابي طالب (عليه السلام) صف کشيده‌اند و مي‌‌گويند: لبيک يا علي، گوش به فرمان توايم. بعد از آن علي بن ابي طالب تک تک افراد بشر را به سمت آتش يا بهشت روانه مي‌کنند. حالا شما ببينيد چقدر به علي بن ابي طالب(عليه السلام) احتياج داريم...

پى‏نوشت‏ها :

اين سخنراني بخشي از سخنراني‌هاي مرحوم علامه اميني(رحمت الله عليه) است كه در مشهد مقدس ايراد شده است.
1. محدث قمي، مفاتيح‌الجنان دعا در غيبت امام زمان(عجّل الله تعالي فرجه الشريف)
2. سيد بن طاووس (رحمت الله عليه) خيلي حق به گردن شيعه دارد و همه شيعيان بايد او را دعا کنند. خدا رحمتش کناد. زادة پيغمبري که واقعاً پهلوان و مجتهد در ولايت است. هر کس کتاب او را بخواند مي فهمد که فوق العاده نسبت به خاندان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) محبت داشته است.
3. چند شب پيش به روايت جالبي برخورد کردم كه مناسب است آن را براي شما در اين‌جا نقل کنم. راوي نقل مي کند در خدمت امير المومنين(عليه السلام) بودم که شخصي آمد و گفت اگر در قرآن شما اين همه تعارض و اختلاف وجود نداشت حتماً دين شما را مي‌پذيرفتم. حضرت فرمودند مثال بزن. گفت از مثال خارج است، تعدادش بيش از اين حرف‌هاست. حضرت باز فرمودند، مثال بزن. گفت در در جايي آمده که خدا شما را مي ميراند (الله يتوفي الأنفس حين موتها) و در جاي ديگر آن را به ملک الموت نسبت مي دهد (قل يتوفّاکم ملک الموت الذّي وکلّ بکم) و در جاي سومي هم آن را به «ملائکه طيبين» نسبت مي‌دهد. حضرت خيلي راحت جواب دادند که همانند يک اداره شهرباني که هر آنچه پاسبان کرده، کلانتري کرده و هرچه کلانتري انجام داد، رئيس شهرباني انجام داده و کار رئيس شهرباني کار وزراست و همين طور تا بالا. خداوند متعال هم به همين سبک امور را گاه به خود و گاه به ملائک نسبت مي دهد در هر دو حال کار خودش است و اين انتساب صحيح. به علاوه که حساب کشي از هرکس مطابق شأن او انجام مي شود .

برگرفته از : موعود - دي 1385، شماره 71
منبع: http://www.hawzah.net

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image