بسياري از مردم اصلاً به اين مطلب توجهي ندارند که به چه چيزهايي فکر مي کنند. شايد کمي عجيب به نظر برسد، اما مي توانم بيشتر برايتان توضيح دهم. اکثريت قريب به اتفاق مردم معمولاً نمي دانند که در ذهنشان چه مي گذرد و از اين مهمتر حتي نمي دانند که اين افکار چه تاثيري مي توانند بر روي آنها و محيط اطرافشان داشته باشد.
زماني من هم يک چنين فردي بودم. نمي دانستم که به هر چيزي که فکر مي کنم بر روي من تاثير گذار خواهد بود، اما به کمک دوستان و کتاب هايي که خواندم از جمله "کتاب اسرار" نوشته ديپاک کوپرا، "قدرت لحظه حال" نوشته اکهارت تال، و همچنين بر اساس تحقيقات مختلفي که در زمينه رابطه ميان عصب شناسي و زبان داشتم به اين نتيجه رسيدم که افکار افراد از نيروي خارق العاده اي برخوردار هستند.
انديشه چيست:
افکار نشان مي دهند شما چه فردي هستيد
نماينده احساسات دروني شما هستند
زاييده تخيلات ذهنيتان مي باشند
بازتاب دهنده ضمير ناخودآگاه شما هستند
زبان گذشته شما مي باشند
زماني که چيزي را با هشياري احساس کنيم، ذهن ما آنرا به قطعات معنا دار زباني تبديل مي کند که مي توان به اين قطعات عبارت انديشه را اطلاق کرد. اين قطعات زباني در ذهن ما شناور مي شوند و با واژه فکر ما آنها را برچسب دار مي کنيم.
اين افکاري که در ذهن ما بوجود مي آيند، از ادراک ما در گذشته نشات مي گيرند. براي خود تعابير مختلفي از واژه هاي متفاوت را در ذهن قائل مي شويم، با حواس خود مطالب مختلف را درک کرده و به ذهن مي فرستيم، آموزش هاي فرهنگي و برنامه ريزي هاي آموزشي را در غالب فکر به ذهن خود وارد ميکنيم و تمام احساست خود را تبديل به قطعات زباني کرده و وارد ذهنمان مي کنيم. به همين دليل مي توان اظهار داشت که انديشه يک مفهوم کاملاً انتزاعي است. به عنوان مثال، به اين دليل مي گوييم يک برگ "سبز" است چراکه به عنوان يک قرارداد، رنگي که برگ به چشم هاي ما انعکاس مي دهد، سبز نامگذاري شده.
يکي از مهم ترين گام هايي که مي تواند هر فرد را در زندگي خود به سوي شادکامي و موفقيت سوق دهد، انعطاف پذيري ذهن اوست. من لازم نمي بينم که توضيح زيادي در اين مورد برايتان بدهم چراکه همه شما با چشم هاي خودتان اين مورد را تجربه کرده ايد. بدبخت ترين افراد کساني هستند که هميشه به يک نظريه اشتباه مي چسبند و حاضر نيستند به هيچ وجه از آن بگذرند.
افراد منفي معمولاً دايره افکار محدودي دارند و مرتباً به دور يک حلقه تدافعي مي گردند و يک دور تسلسل منفي براي خود ايجاد مي کنند. آنها اغلب در مورد موقعيت، افرادي که اطرافشان هستند، خودشان، و به طور کلي همه چيز منفي صحبت مي کنند. آنها همان حرف هاي تکراري شان را بارها و بارها تکرار مي کنند. آنها انگشتانشان را آماده نگه داشته اند تا به طور مداوم اطرافيان را مقصر کارهاي خودشان کنند و فراموش مي کنند که خودشان مسئول تمام وقايعي هستند که برايشان اتفاق مي افتد. بعد تعجب هم مي کنند که چرا هميشه ناراحت هستند.
من هم در گذشته يک چنين شرايطي داشتم. افکارم مرتباً پيرامون مطالبي مي چرخيد که اصلاً دلم نمي خواست و چون هميشه تفکراتم حول محور يک سري مسائل منفي مي چرخيد، دقيقاً همان موارد منفي در زندگيم اتفاق مي افتاد. البته جاي اميدواري اينجا بود که اجازه ندادم کار به جاهاي باريک کشيده شود و متوجه شدم که بايد افکارم را کنترل کنم. از آن به بعد تصميم گرفتم که حيطه افکار خود را هر روز مثبت تر از ديروز کنم.
البته منظور من اين نيست که بر روي احساسات خود درپوش بگذاريد. احساسات يک مرحله عميق تر از افکار هستند. به هر حال اگر احساس بدي داشته باشيد باز هم به طور عمقي تر نوعي حس منفي به شما دست مي دهد و باعث ايجاد منفي گرايي در درون شما مي شود؛ اما به نظر مي رسد که بيشتر اوقات افراد هيچ گونه کنترلي بر روي احساسات آني خود ندارند. با خواندن اين مقاله ياد ميگريد که تا آنجايي که بخواهيد مي توانيد افکار خود را کنترل نماييد.
بيشتر دانشمندان قرن اخير بر اين باورند که به هر چيزي که فکر مي کنيد و بر روي آن تمرکز مي کنيد، برايتان اتفاق مي افتد و به حقيقت مي پيوندد. انديشه پس از مدتي به عينيت مبدل مي گردد. براي بدست آوردن چيزهاي بهتر بايد طرز تفکر خود را تغيير دهيد. فيلم جالبي که در اين زمينه ساخته شده و مي تواند به تغيير شرايط شما کمک کند فيلم "راز (Secret)" مي باشد. در زير نمودار افکار-اشياء را ملاحظا ميکنيد:
يکي ديگر از موارد مهمي که در اين زمينه بايد به آن توجه داشته باشيد، قانون وجود چرخه در طبيعت مي باشد. به اين ترتيب که افکار منفي باعث ايجاد احساسات منفي مي شوند، پيرو آن اعمال منفي از فرد سر مي زند، اين امر سبب ايجاد شرايط منفي در وضعيت زنگي فرد مي شود و همين امر مجدداً سبب ايجاد افکار منفي تري در ذهن فرد مورد نظر مي شود.
البته خبر خوشحال کننده اين است که چرخه فوق الذکر در مورد افکار مثبت نيز مصداق دارد. از هر دو طرف مي توان به قضيه نگاه کرد. به هر حال ابزاري است که کائنات در اختيار ما قرار داده و اين به خود ما بستگي دارد که چگونه از آن استفاده کنيم.
يا يک مثال ديگر مي توانيم موضوع را روشن تر کنيم. تصور کنيد که اين چرخه يک برکه است. گاهي اوقات، مثلاً زماني که در يک خواب عميق و راحت هستيد، برکه شما زلال و صاف است. زمانيکه با زخم ها و آسيب هاي احساسي مواجه مي شويد، در برکه شما گرداب بوجود آمده و افکار منفي در آن غوطه ور مي شوند. افکار خوآگاه شما سطح اين برکه را مي پوشانند و احساساتتان عمق آنرا تشکيل مي دهند. هر گونه تغيير در اعماق برکه مي تواند بر روي آبهاي سطحي نيز تاثير گذار واقع شود و هر گونه تلاطم در آب هاي سطحي بر روي آبهايي پايين تر نيز تاثير مي گذارد.
اما جرياني که به طور کلي براي بيشتر افراد اتفاق مي افتد به اين شرح است: يک نفر تصميم مي گيرد که دامنه افکار، و به طور کلي زندگي خود را مثبت کند، اما باز هم احساس خوبي به او دست نمي دهد. مسئله اي که در اين مرحله اتفاق مي افتد صرفاً به اين شکل است که چون فرد در مراحل ابتدايي تغييرات دروني قرار دارد ممکن است دچار تضادهايي شود. چون يک سري تغييرات از سطح به عمق تحميل مي شود، اعماق وجود فرد سعي مي کند تا نوعي مخالفت را اعمال کند و عنان امور را به دست گيرد. به همين دليل مي توان اظهار داشت که مراحل ابتدايي از اهميت بيشتري برخوردار مي باشند.
شايد در نگاه اول انجام دادن اين کار کمي دشوار به نظر برسد، اما اينطور نيست؛ فقط کمي زمان مي خواهيد و قدري تعهد بيشتر. در ابتدا نوعي فيلتر وجود دارد که اجازه نمي دهد افکار مثبت به سطوع دروني تر نفوذ کنند. به همين دليل روند تغيير فرد نيازمند زمان بيشتري است. زماني که روي افکار مثبت پافشاري کنيد، سطوح زيرين ابتدا آرام شده، متوقف مي شوند و نهايتاً مطابق خواسته شما تغيير پيدا مي کنند. از آن به بعد مي توانيد شاهد احساسات مثبت خود باشيد.
در اين موقعيت شما نه تنها خوب فکر مي کنيد بلکه احساس خوبي هم به شما دست مي دهد و زماني هم که يک ايده منفي به ذهن شما راه پيدا مي کند به سرعت راه خروج خود را پيدا مي کند و تاثير کمتري را بر روي شما مي گذارد.
اما به راستي شما چرا بايد يک چنين کاري را انجام دهيد؟ چرا بايد مراقب فکر کردن خود باشيد؟ چرا بايد شيوه انديشيدن خود را تغيير دهيد؟ خوب اگر بخواهم خيلي راحت پاسخ شما را بدهم بايد بگويم که آيا دوست داريد که خوشحال باشيد؟ چگونه مي توانيد خوشحال باشيد درحاليکه هر لحظه يک فکر منفي به سوي ذهن شما روانه مي گردد؟ آيا درحاليکه افکار منفي، سرزنش گر و ناراحت کننده کنترل ذهن شما را به دست مي گيرد، مي توان انتظار شادکامي داشت؟
مي خواهيد خوشحال باشيد؟ طرز تفکر خود را تغيير دهيد.
در نهايت بايد بگويم که اگر مي خواهيد دايره افکار خود را تغيير بدهيد، ابتدا بايد نوع نگرش خود را قبول کنيد و تعيين کنيد که آيا فرد منفي گرايي هستيد يا خير؛ اما هيچ گاه نبايد اجازه دهيد که احساس گناه به شما دست بدهد. اگر احساس گناه داشته باشيد هيچ گاه نمي توانيد از افکار منفي خود دست برداريد و به مثبت انديشي برسيد.
چيزي که بايد به خودتان بگوييد اين است: "در حال حاضر، من در حال تفکر به يک مسئله منفي هستم و نبايد مسئوليت افکار خود را به گردن ديگران بيندازم. من اينطوري فکر مي کنم چون تا اين لحظه نمي دانستم که حق انتخاب دارم، قبول مي کنم که در حال منفي گرايي هستم و همين حالا موضع خود را به سوي مثبت انديشي تغيير مي دهم."
منبع:http://www.mardoman.net /س