هدف از تشکيل خانواده، تأمين نيازهاي مادي و معنوي انسان از جمله دستيابي به سکون و آرامش است. دستيابي به اين اهداف والا، نيازمند توجه جدي به خانواده ميباشد. در حقيقت خانواده يعني گروهي، متشکل از افرادي که از طريق نسب يا سبب و رضاع با يکديگر به عنوان شوهر، زن، فرزندان، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکي پديد آورده و در واحد خاصي به نام خانه زندگي ميکنند.
خانواده به عنوان اوّلين کانوني که فرد در آن قرار ميگيرد داراي اهميت شايان توجهي است. اوّلين تأثيرات محيطي که فرد دريافت ميکند از محيط خانواده است و حتي تأثيرپذيري فرد از ساير محيطها ميتواند نشأت گرفته از همين محيط خانواده باشد. خانواده پايه گذار بخش مهمي از سرنوشت انسان است و در تعيين سبک و خط مشي زندگي آينده ، اخلاق ، سلامت و عملکرد فرد در آينده نقش بزرگي بر عهده دارد. عواملي چون شخصيت والدين ، سلامت رواني و جسماني آنها ، شيوههاي تربيتي اعمال شده در داخل خانواده، شغل و تحصيلات والدين و وضعيت اقتصادي و فرهنگي خانواده، محل سکونت خانواده، حجم و جمعيت خانواده، روابط اجتماعي خانواده و بينهايت متغير ديگر در خانواده وجود دارند که شخصيت فرزند، سلامت رواني و جسماني او، آينده شغلي، تحصيلي، اقتصادي، سازگاري اجتماعي و فرهنگي، تشکيل خانواده او و غيره را تحت تأثير قرار ميدهند.
انحرافات خانواده، عدم سلامت رواني خانواده، مشکلات اقتصادي و اجتماعي خانواده از لحاظ تأثيري که روي اعضاء خود دارد جامعه را نيزتحت تأثير قرار ميدهد. افراد، پيوند ميان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش يافته در خانواده وارد اجتماع ميشوند و ويژگيهاي سالم يا ناسالم خود را که در خانواده دريافت کرده وارد اجتماع ميکنند. از اين لحاظ سلامت يک جامعه به سلامت خانوادههاي آن وابسته است.
? اهميت ازدواج
تـرديـدي نـيست که ازدواج وميل به زناشويي زن ومرد از غرايز اوليه نوع بشر است وهر انساني به صـورت طبيعي علاقه مند به ازدواج وتوليدمثل مي باشد, به تعبير ديگر, هر انساني در صدد است کـه از طـريق توليد مثل، حيات موقت وپايان پذير خويش را از طريق بقاي فرزند دايمي سازد, در عـيـن حال، چگونگي بقاي نسل نيز براي وي از اهميت ويژه اي برخوردار است، چه اين که هر فرد بـشـر هـمـان گـونـه کـه به سلامت خويش مي انديشد, به سلامت فرزند خويش نيز اهتمام دارد وهمان گونه که به دنبال سعادت خويش است، سعادت فرزند خود را نيز مي خواهد, زيرا در حقيقت فرزند خود را تداوم وجود خويش دانسته وسعادت وي را از سعادت خويش جدا نمي داند. علي (ع) در نامه معروفش به امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد: و وجدتک بعضي بل وجدتک کلي، حتي کان شيئا لو اصابک اصابني وکان الموت لواتاک اتاني فعناني من امرک ما يعنيني من امر نفسي .
آنـچـه در سـخن علي (ع) آمده، همان نداي فطرت است که هر فرد انسان فرزندش را جزء خويش، بـلـکه تمام هستي خويش مي داند که از طريق او بقا وتداوم مي يابد, بنابراين، مرگ فرزند را مرگ خـويـش تـلـقـي مـي کـند وهمان گونه به سرنوشت فرزندش مي انديشد که به سرنوشت خويش مي انديشد, واز طرفي از ديرباز انسانها متوجه تاثير سلامت پدر ومادر در سلامت فرزند بوده اند. از اين جهت در طول تاريخ، همه ملل در انتخاب همسر, امور زيادي را مراعات نموده وامر ازدواج را بـا ملاحظه شرايط زيادي انجام مي داده اند که همه اين شرايط لااقل به تصور آنان براي سلامت جسمي ويا سعادت معنوي فرزندانشان اهميت داشته است . در ايـن زمينه توصيه هاي فراواني از حکيمان جوامع ملل مختلف نقل شده ومردمان به آن پاي بند بـوده ودر امـر مـقـدس ازدواج، آنها را مراعات مي نموده اند, چنان که از پيامبر اکرم(ص)وديگر امامان مـعـصوم نيز چنين توصيه هاي ارزنده اي را در کتب مختلف مشاهده مي کنيم . به عنوان نمونه، پيامبر اکرم(ص)مي فرمايد: انظر في اي نصاب تضع ولدک فان العرق دساس, بنگر که فرزندت را از چـه فـامـيلي به دست مي آوري، چه اين که اخلاق وخصايص هر فاميلي در نسل آنها باقي مي ماند (وانـحـرافـهاي اخلاقي آنان تاثير سوء خود را در فرزندان آنها نيز به جا خواهد گذاشت). بنابراين، همگان بايد در انتخاب همسر دقت کافي کنند واز بهترين افراد براي خويش همسر برگزينند
? انگيزههاي ازدواج
انگيزه هاي غلط براي ازدواج هنگام ازدواج بيشتر با گوشهايت مشورت کن تا با چشم هايت (آلوفن بيسمارک) بـعضي اوقات افراد دم بخت به دلايل عجيب و غريبي ازدواج مي کنند. گاهي نـيز دلايل خوب و موجهي براي انتخاب فرد به خصوصي در سر دارند. آيا شما هم تحت فشار هسـتـيـد کـه هرچه زودتر ازدواج کنيد؟ پس بهتر است نگاهي هم به اين «دلايل بد» براي ازدواج بيندازيد:
? ازدواج کردن فقط به خاطر پول
فــرض مي کنيم فردي که شما شيفته و عاشقش شده ايد شـخـص ثـروتـمـندي بـاشـد؛ کـه خـوش بـه سعادتان. البته عـاقـلانـه هم نيست که با آدمي که کاملاً بي پول اسـت وهـيچ قــصدي هم ندارد که در آيـنـده در تأمين هزينه هاي زندگي سهمي داشته باشد، ازدواج کنيد، مگر آن کـه حـاضـر باشيد روزي 18 ساعت با کمال رضايت کار کنيد تا قادر باشـيد مخارج سنگين زندگي را تـأمين کنيد. اما ازدواج کردن با يک نفر تنها به خاطر پول، صـرفنـظـر از احـسـاس شـمـا نسبت به آن فرد، تقريباً همواره اشتباه است.
? ازدواج به خاطر دور شدن از خانه والدين
وقـتـي وضـعيت در خانه پدري، شوم و اندوه بار باشد، ازدواج يک راه گريز محسوب مي شـود. تعجبي ندارد که خيلي ها اين راه گريز را انتخاب مي کـنـند. اما معمولاً اين مسيري است که شما را از چاله در آورده و به چاه مـي انـدازد! يکي دو سال ديگر در خـانه پـدر و مادر ماندن، بهتر از آن است که با نخستين پيشنـهاد ازدواج ، تن به تأهل دهيد، چون آن وقـت مـمـکـن است شريک زندگي تان تا آخر عمر سبب رنجش و آزار شما گردد.
? علاقه والدين شما به فرد مورد نظر
البـتـه جـاي تـعــجب دارد که والـدين شـمــا واقعاً همسر آينده شما را دوست بدارند! اما دوست داشتن ايـن فـرد از سـوي آنها دلـيل کافي براي مد نظر قرار دادن ازدواج با آن فرد نيست. سال هاي آينده، زماني که آنها درگذشتـند و از ميان شما رفتند شما کماکان بايد اسير فرد رؤياهاي آنان باشيد. فردي که شايد مرد يا زن رؤياهاي شما نباشد.
? خواهان فرزند بودن
بله. «بچه دار شدن» قوي ترين محرک براي بسياري از افراد در ازدواج است - اما آيا شما حاضريد فرزندان خود را در شرايط نه چندان ايده آل پرورش دهيد؟ موضوع اينجاست: زماني که بچه ها بزرگ مي شوند و دنبال زندگي خودشان بروند شـما مجدداً با آن فرد خواهيد بود. هيچ کس کامل نيست، امـا حـداقل کسي را برگزينيد که بتواند براي فرزندانتان پدر يا مادر خوبي باشد؛ همـچـنـين خود شـما به وي علاقه داشته باشيد و برايش احترام قائل باشيد. در غـير اين صـورت گـزيـنه ديـگري را مد نظر قرار دهيد مثلاً کودکي را به فرزندخواندگي بپذيريد.
? کسي که به خاطر شما همسرش را کنار گذاشته
معمولاً اين گـونـه ازدواج ها زيـاد دوام نخـواهـد آورد و پـــايه اي براي يک رابطه درازمدت نخواهد بود. ايـن سناريو را در نظر بگيريد: فردي که شخصي را مي يابد که حاضر است به همسر يا نامزد خـود خيانت کند، مسـلـماً رابطه آنها استحکامي نخواهد داشت. زيـرا کسي کـه تـوسـط شـما بـه فـرد ديگري خيانت کرده، روزي نـيـز به خود شما خيانت خواهد کرد.
? يافتن يک ناپدري يا نامادري براي فرزندتان
اگر توانستيد فرد مناسبي را بيابيد به شما تبريک مي گوييم. اما اگر ترديد داريد دست نـگـه داريـد. داشتن يـک نـامـادري يـا ناپدري بي رحم، براي فرزند شما به مراتب سخت تر و ناگوارتر است از اين که فقط يک پدر يا مادر دلسوز و مهربان بالاي سرش باشد.
? فشار اجتماعي
تمام دوستان شما ازدواج کرده اند، اما شما هنوز مجرد هستيد…امـا مطمئن باشيد که تا الان يکي دوتاي آنها طلاق گرفته اند! پس، خودتان باشيد. هنگــامي که مثلاً خاله شما در مورد اين که آيا تصميم به ازدواج داريد يا نه از شما سؤال مي کند، توجهي نکنيد. بهتر است تنها باشيد تا اين که با کسي ازدواج کنيد که سبب بـدبـخـتـي شـمـا گــردد. هيچگاه تنها به خاطر آنکه متأهل شويد معيارهاي خود را پايين نياوريد. هر کس با عشق الهي متحد شود اندکي از بهشت را در زمين مي آفريند (کاترين پاندر)
? عملکردهاي خانواده هستهاي
ابتدا نياز است تا تعريفي از خانواده هستهاي داشته باشيم:
? خانواده هسته اي: خانواده اي است کوچک ، متشکل از زن و شوهر و احتمالاً فرزند يا فرزندان. از ويژگيهاي آن ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
محدوديت ابعاد خانواده ازü لحاظ اسلاف: خانوادهها معمولا جدا از والدين يا اقوام زوجين حيات ميگذرانند.
محدوديت خانواده از نظر تعداد فرزندان: خانوادهها به حسبü معمول با تعداد اندکي از کودکان تشکيل ميشود. چنانکه در مواردي جايگزيني نسل(به جهت کمي زادوولد) دچار اشکال ميگردد.
? افقي بودن هرم قدرت : در خانوادهü هستهاي به طور معمول، تصميمات اساسي خانه از طريق گفتوگو و تبادل نظر اتخاذ ميشود.
? نومکاني: خانواده هستهاي به حسب معمول در محلي جدا از والدين ياü اقوام زوجين تشکيل ميشود و همين امر در افقي شدن هرم قدرت موثر است.
بعضي چون پارسنز بر اين عقيدهاند که چنين خانوادهاي بسيار عقلاني است. زيرا عقل و منطق همواره بر آن حاکم است و در اتخاذ تصميمات اساسي، هر يکاز ساکنان خانه که داراي منطق قويتري است، حق تصميمگيري مييابد. جامعه هستهاي با جامعه جديد صنعتي سازگار است و بالاترين امکان تحرک جغرافيايي را فراهم ميآورد.
اگبرن در چند دهه پيش هفت کارکرد براي خانواده در نظر گرفت:
1) توليد کالاي اقتصادي و خدماتي
2) تعيين پايگاه اجتماعي براي فرزندان
3) آموزش فرزندان
4) آموزش مذهب به کودکان و نوجوانان
5) توليد نسل
6) حمايت
7) عطوفت و محبت و روابط اجتماعي خانواده
بسياري از جامعهشناسان کارکرد جامعهپذيري را در مقايسه با کارکرد آموزشي، داراي مفهومي عميقتر يافتند. زيراکه شامل کليه يادگيريهاي غيررسمي نيز ميشود.
باتامور براي نظام خانواده هستهاي، چهار کارکرد عمده را مطرح ميکند:
1) کارکرد جنسي
2) کارکرد اقتصادي
3) کارکرد توليد مثل
4) کارکرد تعليم و تربيت
کينکزلي ديويس پس از تشريح روابط متقابل اعضاي خانواده، چهار کارکرد اساسي زير را براي خانواده عنوان ميکند:
1) کارکرد توليد مثل
2) کارکرد نگهداري کودکان نابالغ
3) کارکرد کاريابي و ايجاد پايگاه اجتماعي براي فرزندان
4) کارکرد جامعهپذيري
علاوه بر اين مرداک نيز با توجه به تاکيدش بر جهاني بودن خانواده، چهار کارکرد فوق را مورد تاييد قرار ميدهد.
تيبيتز در سال 1934 شش کارکرد اساسي خانواده را به صورت زير مطرح کردند:
1) توليد مثل
2) محافظت
3) اجتماعي کردن
4) تنظيم روابط جنسي
5) عاطفه و همراهي
6) پايگاه اجتماعي
جامعهشناسان نيز با اندک تفاوتهايي همين کارکردها را درنظر گرفتند. مثلا نايد هارت علاوه بر کارکردهاي توليد مثل، اجتماعي کردن و تعيين پايگاه اجتماعي به کارکردهاي محافظت رواني از اعضاي خانواده، کاهش و از ميان برن تنشها و همچنين خانهداري و گذران اوقات فراغت نيز تاکيد کرده است.
پارسونز نيز دو کارکرد اساسي زير را براي خانواده هستهاي منزوي زمان خود قائل است:
1) کارکرد اجتماعي کردن کودکان
2) کارکرد شکوفايي و ثبات شخصيت بزرگسالان
اين دو کارکرد تنها در روابط صميمي و محبتآميز خانواده امکانپذير است. خانواده که گروهي منزوي و جدا از خويشاوندان است و بر اساس انتخاب آزاد و عشق و علاقه زن وشوهر به يکديگر تشکيل ميشود، کارکرد اجتماعي کردن کودکان را که داراي ابعاد عاطفي نيز هست به عهده دارد.
جامعهشناساني که خانواده را به صورت يک سيستم، يک گروه و يا يک نهاد خاصي در نظر ميگيرند، خانواده را در برابر جامعه خشن با روابط رسمي نگاه ميکنند و از آنجا که خانواده را گروهي کوچک ميدانند که صميميت و محبت ويژگي اساسي و غيرقابل تفکيک آن است، خانواده را بهترين مکان براي يکي از مهمترين کارکردها يعني اجتماعي کردن نسل جوان در نظر ميگيرند.
کونيک معتقد است به سبب تبديل امروزين خانواده به يک محيط خصوصي، جدايي آن با جامعه بزرگ و کاهش وابستگيش به محيط خارج، روابط انساني دورن خانواده عميقتر شده است. به گونهاي که کونيک از محيط کوچک خانواده به عنوان مهمترين گروه صميمي نام ميبرد.
از اين رو کونيک کارکردهاي خانواده را توليد و امتداد نسل، جامعهپذيري و انتقال فرهنگ بيان داشته است.
کونيک مهمترين کارکرد خانواده را توليد شخصيت اجتماعي-فرهنگي ميداند. خانواده، نوزاد يعني موجودي بيولوژيکي را به شکل فردي فردي با شخصيت اجتماعي-فرهنگي با عناصر فرهنگي جامعه خود و با رفتارهاي اجتماعي و قابليتهاي اجتماعي به جامعه تحويل ميدهد. وظيفه تربيتي جديد به عهده خانواده گذاشته شده است. خانواده در چارجوب دروني خود که به صورت عمده از نظارت و دخالتهاي اجتماعي آزاد است، کودکان را تربيت ميکند. ديگر محور تربيتهاي کودکان ارزشهاي شغلي و يا اقتصادي نيست. بلکه بر تربيت انساني که قادر به غلبه بر شرايط زندگي زمان است تاکيد ميشود. خانواده در جهان دگرگون شونده فعلي، انساني مستقل و آزادانديش تربيت ميکند.
ارنست برجس مهمترين کارکرد خانواده امروزي را پرورش و حفظ شخصيت اعضاي آن ميداند. يه عقيده وي خانواده به منزله يک واحد شخصيتهاي متعامل است که مهمترين وظيفه آن تشديد محبت بين زن و شوهر و پرورش شخصيت فرزندان است. در صورت فقدان فرزند، ايجاد محبت بين زن و شوهر و تقويت مباني آن مهمترين وظايف است. بنابراين هرگاه محبت بين زن و شوهر رو به ضعف رود و عطوفت نيز ناپديد گردد، انتظارات از نقشهاي متقابل از بين ميرود و خانواده ديگر داراي نظام نخواهد بود.
دکتر آقابخشي سه کارکرد زير را به عنوان مهمترين کارکردهاي خانواده برگزيده است:
1/)جامعهپذيري فرزندان
2) نقش اقتصادي و حمايتي پدر
3) روابط اجتماعي اعضاي خانواده
نايد هارت دو کارکرد زير را در خانواده هستهاي مهم ميداند:
1)گذران اوقات فراغت جمعي خانواده با يکديگر
2) اجتماعي کردن و تربيت کودکان
بطور کلي وظايف و کارکردهاي خانواده را ميتوان به صورت زير برشمرد.
1) کانون مهر و الفت
2) تنظيم روابط جنسي و جواب نيازهاي جنسي زن و مرد
3) توليدمثل
4) پرورش شخصيت کودکان خانواده
5) انتقال مواريث مذهب و فرهنگي به نسل بعدي
6) جامعهپذيري(فرهنگپذيري) يا اجتماعي کردن کودکان خانواده
7) ايجاد احساس امنيت براي اعضاء خانواده و حمايت از آنها
8) کارکرد عاطفي، يعني توسعه رفتارهاي عاطفي خود و فرزندان خانواده
9) تعيين پايگاه اجتماعي(جواب به نيازهاي عضويتهاي اعضاء خانواده)
10) کسب احترام براي اعضاي خودي
11) کارکرد(حمايت) اقتصادي(کار، توليد، مصرف و پسانداز)
همه کارکردهاي خانواده بخصوص ايجاد احساس امنيت براي اعضاء خانواده و حمايت از آنهادر صورتي ميتواند در خانواده جاري باشد که خانواده از آسيبهاي اجتماعي دور بماند. در اين شرايط است که خانواده با استفاده از مجموعه کارکردهاي خود و به ويژه کارکردهايي که مجموعه کارکرد عاطفي خانواده را تشکيل ميدهد ميتواند امور تربيتي کل خانواده را در دست بگيرد و به پرورش شخصيت متعادل کودکان و نوجوانان خود بپردازد.
بديهي است اگر در هر کدام از کارکردهاي خانواده خللي ايجاد شود، خود موجب بروز نوعي رفتار در خانواده ميگردد که ممکن است کل خانواده يا برخي اعضاي آن را به سمت آسيبهاي اجتماعي بکشاند و يا در مورد کودکان و نوجوانان آنها را دچار فقر عاطفي بنمايد. پس رابطه آسيبهاي اجتماعي با کارکردهاي خانواده نوعي رابطه متقابل است و در صورت عدم انجام کارکردها، ميتواند موجب تخريب خانواده شود و تنها راه حفظ سلامت خانواده، دور نگه داشتن آن در آسيبهاي اجتماعي يعني اجراي متناسب کارکردهاي اجتماعي خانواده است.
منبع: www.motaharfamily.com
/س