اسلام پايه اجتماع بشري را جامعه خانوادگي ميداند و ميگويد نطفه اصليجامعه را ازدواج تشكيل ميدهد و رشدها و شكلها از آنجا آغاز ميگردد وزن رااساس اين اجتماع كوچك ميداند و او را منبع مهد و مودت و صفا و صميميتشناخته و با سرمايه جمال، ظرافت، لطافت، حوصله هدايت، تحمل و عطوفت او رابه يك چنين مكاني روانه مينمايد.
زن موظف است كه كانون خانواده را با هوشمندي و زيركي خود گرم نگاه دارد واز هر گونه اصطكاك ناآلودگي و ناسازگاري جلوگيري نمايد. اسلام به زن دستورميدهد در عين آنكه نظافت ظاهري را به عهده دارد از دورن نيز خود را از آلودگيها وناپاكيها پاك دارد، همچنين او بايد سعي كند هرگونه اندوه و افسردگي را از محيطخانه پاك نموده و منزل را به باغي مصفا با شاخههاي گوناگون گلبهاي مودت ورحمت تزئين نموده و از جهت ديگر در بُعد معنوي موظف است شوهر و فرزندان رابا بردباري از هرگونه ناپاكي و آلودگي درون تطهير نمايد. البته به گفته روانشناسانآنچه در نخستين مرحله بسيار لازم و اساسي شمرده شده و شرط مسلم به شمارميآيد شرح صدر و دريا دلي است زيرا برخورد و اصطكاكها امري طبيعي است وآنچه در اين جهت ميتواند سبب موفقيت گردد همان شرح صدر ميباشد. زنان درانتخاب شوهر آزاد است اما همين كه او را پذيرفت بايد سعي نمايد تماميخصوصيات او را نيز تحمل كند. و اگر ميخواهد اصلاح نمايد باسعه صدر در اينجهت اقدام كند در واقع زندگي به باغي شبيه ميشود كه اگر خارهاي آن تحمل شودسعادت خانواده به وسيله گلها و بوي خوش آن در تمام زندگي بيمه ميشود و بارانرحمت الهي بر يك چنين گلستاني ميبارد و جهاني سبز و خرم در انتظار يك چنينخانوادهاي است و اگر فقط خارها ديده شود به جاي باران رحمت، آتش نكبت اينباغ را با تمام زيبائي مبدل به تلي خاكستر خواهدساخت، اگر خانه محل برخورد واصطكاك زن و مرد باشد و صبح و شام شاهد مشاجرات اين دو باشد، خانه منزلنميگردد، مسكن نميگردد، جاي خود را به كانون اضطراب و تشويش ميدهد و درچنين خانوادهاي تمام هم مرد و زن محدود به مسائل خانوادگي ميشود، تضاد ايندو بطريقه منازعه دائم مادام العمر موجب حل شدن نيروي هر دو وفاني شدنشان درمحيط خانواده ميشود، ولي خداوند متعال اين دو را به جهت وصال به كمال مطلقآفريده است ميخواهد اينها به جاي اصطكاك و برخورد، به مقصد متعالي و هدفمتعالي بپردازند، پس بنابراين با پياده شدن اصل برائت از هرگونه ناپاكي و آلودگي وسوءظن و ... زن و مرد خانه را به مسكن تبديل نموده و رهروان عاشقي جهت پيمودنسيركمال ميگردند.
با اجراي اصل طهارت جامعه از هرگونه ناپاكي تطهير ميشود.
زن مسلمان با سرمايه اسلام به خانه شوهر ميرود تا با شركت شوهر مسلمان بهخانه رنگ خدائي بدهد، هنگام رفتن به يك چنين خانهاي محبوب او تنها شوهرنيست بلكه بالاترين محبوب او اللّ'ه و اسلام و قرآن ميباشد.
و يك چنين زني در لسان روايات به خير دنيا و آخرت تشبيه ميشود. قالالنبي(ص): «اَوْحي' اِل'ي مُوسي' اِنّي اَعْطَيْتُ فُلاناً خَيْرَ الدُنيا و الآخِرة وهِيَ المرأَةٌ صالِحَةٌ. به موسي وحيشد كه ما بهفلان كس خبر دنيا و آخرت داديم يعني زن صالحي كه او را در تماممراحل به رشد و تكامل برساند. در زبان امام صادق زن خوب به يكي از كارگزارانخدا تشبيه شده و كارگزار خدا نااميدي و پشيماني ندارد.
پروفسور ريك كه سالها به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته ونتايجي بدست آورده ميگويد:
«خوشبختي براي يك زن يعني بدست آوردن قلب يك مرد و نگاهداري آنبراي هميشه.»
قرآن زن شايسته را اينچنين معرفي مينمايد: «فَالصّ'الِحاتُ قانِتاتُ حافِظ'اتٌ لِلْغَيْبِ بِم'ا حَفِظَاللّهُ».
زن شايسته بايد داراي دو صفت باشد: 1 - در مقابل خدا متواضع باشد. 2 -عفت داشته باشد و در اين مسئله خلوت و جلوت برايش مطرح نباشد.
يك چنين زن شايستهاي مخصوص مردان شايسته است كه قرآن فرموده است:«الطيباتُ للطِيّبين، و الطَّيبُونَ لِلّطيِباتِ»
ناريان مرناريان را جاذبندنوريان مرنوريان را طالبند
بايد به مردان آموزش داده شود كه زن عروسك نيست بلكه امانتي است الهي كهدر كنار او ميتوان حيات طيبه بدست آورد، متأسفانه جامعه ما گاهي زن را بعنوانخدمتكار و زماني بعنوان شمع محفل استفاده ميكند. در حاليكه پيامبر ميفرمايد:
كف'ي بِالمَرءِ اِثماً اَن يُضيع مَن يَعول»
گناه مرد همين بس كه زن و فرنزد خود را تحت فشار قرار دهد و آنان را فرسودهو تباه گرداند.
و ما معتقديم كه اين گناه مردان در نتيجه جهل آنان است، زيرا اگر مردان بدانندكه چه حقي بر زنان دارند و تا چه حد حقوق آنان محدود است هرگز به او به اين ديدهنمينگرند. آنچه ما از بين روايات و فقه اصيل اسلام برداشت ميكنيم اين است كهحق شوهر تنها درد و كلمه خلاصه ميشود: 1 - تمكين 2 - حفظ زندگي از مال وناموس و به عبارتي اطاعت از او در مواردي كه خالق نيز قبول دارد. اين امر در عيناينكه وظيفه زن است سبب غفران و آمرزش او نيز ميشود.
لازم است در اين قسمت به تبيين بعضي از آياتي كه بعضي نادانان بدان تمسكپيدا كرده و آن آيات را وسيله استثمار زنان قرار ميدهند بپردازيم تا شايد كمي به ايناذهان خشك و تاريك نوري تابيده شده و روشن گردند.
قرآن در سوره نساء ميفرمايد: «اَلرِّج'الُ قَوّامُوْنَ عَلَي النِّسآءِ بم'ا فَضَّل اللّهُ بَعْضَهُمْ بَعْضٍ وَ بِم'ااَنْفَقُوْا».
و در آن آيه ديگر ميفرمايد: و للرجال عليهن درجة. قبل از اينكه وارد اين بحثشويم را چاريم به اين نكته اشاره كنيم كه قرآن كتاب هدايت است و هر انساني را بهواقعيات و مصالح راهنمائي ميكند و راه طبيعي را كه انسان بايد برود برايش روشنمينمايد.
تميز حدود مرد و زن در شئون قضاوت انسانِ امروز نيست، زيرا انسان امروزهنوز بشر را نشناخته چگونگي روابط سلولهاي مغز هنوز دقيقاً روشن نگرديدهاست، تا آن زمان كه اين قضاوتها كشف شود روابط زن و مرد بايد بر چه مقياسيباشد؟
اگر هر چه به ذهنمان آمد انجام دهيم تمدن جديد كنوني حاصل ميشود، هرساعت قانون تازه و مقررات جديدي وضع ميشود، در يك منطقه دنيا يك قانونميگذارند و بعد از مدتي ضد آن قانون را قانون ميدانند پس در اين صورت بايد فردهميشه حالت نوسان داشته باشد.
«الجاهِلُ اِمّا تُفْرِطُ» اما اسلام در چهارده قرن پيش آئين نامهاي وضع ميكند كه باگذشت قرون و اعصار متمادي همچنان به قوت خود باقي است، هرگز اساس آنتغيير پيدا نميكند و دستخوش حوادث نميگردد.
و اما بررسي آيات: ميفرمايد: اَلرِّج'الُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ. ابتدا قرآن مردان را بهاطاعت خدا دعوت ميكند سپس در ظرفي كه مرد مطيع خدا است به زن خطابميشود از مطيع من اطاعت كن، در حقيقت زن اگر از يك چنين مردي اطاعت كرد، ازخدا اطاعت كرده، اگر با چنين مردي بيعت كرد در حقيقت با خدا بيعت كرده است.
رجالي كه مطيع حق، عبد حق، فرمانبردار حقند و جز آنچه خدا خواستهنميگويند و نميخواهند و فرمان به حق ميدهند اطاعت يك چنين رجالي واجباست، از اين جهت كه آنان نيز مطيع خدا هستند. پس اگر مردي زنش را به معصيتحكم كند اختيارات او سلب ميشود. قيوميت خودش را خودش سلب كرده است.مرد مؤمن مطيع حق، قوام است بر زنيكه مطيع حق است و اين زن در حقيقت از خدااطاعت ميكند و برايش هيچگونه حرج و دشواري نيست، اگر مرد متّقي حكمي راكه حكم خدا است بگويد زن اطاعت خدا از زبان شوهر برايش دشواري ندارد وقتيكه ظرف، ظرف تقوي' باشد اطاعت زن از مرد هرگز سبب كوچكي او نميشود. بر زنو مرد اطاعت الله واجب است هر كس پيام الهي را به ديگران برساند برشنوندهواجب است بر رساننده پيام احترام بگذارد. از نظر لفظي قوام بر قيام است و با عليمتعددي نشده است قام عليه يعني متعهد بودن و مراقب بودن، نسبت به كسي كمااينكه خود انسان بر نفس خودش قيوميت دارد زن به منزله جان انسان است، جان مرداست، همانگونه كه مرد نسبت به جان خودش قيوميت دارد. نسبت به زن هم همينطور است يعني در تشكيلات خانواده مرد بايد چنان از خانواده خودش محافظتنمايد گويا از جان خودش محافظت ميكند. در مقابل به زن ميگويد: وَالصّالِح'اتُ ق'انِت'اتُح'افِظ'اتُ لِلْغَيِبِ بِم'ا حَفَظَ اللّهُ.
يعني زن هم متقابلاً بايد از حقوق شوهرش مراقبت نمايد. به مرد ميگويد: قواانفسكم و اهليكم ناراً. اهل را عطف به انفس ميكند اگر انسان نفس خود را از آتشبركنار داشت نه تنها هتك به نفس نيست بلكه باعث خير به نفس است. توهين و تحقيرنيست بلكه شدت ارتباطي كه انسان با جان خودش دارد او را نسبت به جانش مسئولميكند همين رابطه انسان و جان در حدود انسان و اهل نيز صادق است.
از مرد خواسته كه نسبت به خدا مطيع باشد و از زن خواسته در آنچه مرد مطيعخدا است زن با او مخالفت نكند به هر جهت مرد مسئول خود و خانوادهاش است وزن مسئول خود و منافع شوهرش و اين دو يكديگر را تكميل ميكنند و به يكديگرتكامل ميبخشند. دو موجود هستند كه بدون هم ناقص و با يكديگر كامل ميشوندهمانگونه كه انسان بيلباس كمبود دارد هر زن بي شوهر و هر شوهر بي زن اين حكمرا دارد هُنَ لباسٌ لكم و انتم لباسٌ لَهّن. در حقيقت حاكم بر روابط زن و شوهر قانون وحكم خداست و هر دو عيد خدا هستند و مولي و صاحب هر دوي اينها خداستپس در اموري كه خدا واجب و حرام كرده بر هيچكدام حكمي نيست، حكم حكمخداست پس مسئله در مباحات است.
براي اعتدال نظام خانواده مسئوليت اين واحد برعهده مرد قرار داده ميشودزيرا هر مجموعهاي ناگزير بايد سرپرستي انساني را قبول نموده و از فرمان او كهفرمان خداست پيروي نمايد. يعني اگر مجموعهاي براساس يك آرامش بخواهدحفظ شود و از هر گونه تضاد و مبارزه و منازعه بين افراد مجموعه جلوگيري شود واصطكاك نبرد پيش نبايد ناگزير بايد فرماندهي يك فرمانده را قبول كند و از اينجهت كه نفقه به عهده مرد ميباشد وسائل مادي خانواده را مرد عهده دار استمسئله حاكميت منزل هم به مرد سپرده شود.
خانواده يك واحد است اگر ما بخواهيم خانواده را دو قطبي كنيم وحدتحقيقي در خانه بوجود نميآيد البته بايد بين استبداد و ديكتاتوري با رهبري منظورنظر اللّ'ه فرق گذاشته شود، اگر وحدت رهبري را در خانه حفظ كنيم وحدتاجتماعي حاصل ميشود، البته رهبري صحيح تنها در سايه تأليف قلوب و حكومتبر دلها بدست ميآيد قرآن ميفرمايد:
«فَم'ا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُوا مِنْ حَوْلِكَ».
بايد نظم باشد اما خفقان نباشد وحدت باشد اما زور نباشد، رهبر در خانواده يكشخصيتِ تحميل شده نيست تا با قدرت و خفقان نظم را ايجاد كند، بايد رهبر ازطريق علاقه و جلب اطمينان رهبري كند، در كانون خانواده بايد وحدت باشد اما اينوحدت تحميلي نباشد، اگر زن به شوهر علاقمند بود و از اين جهت رهبري او راپذيرفت اينجا الرجال قوامون علي النساء حاكم است. وحدت رهبري بدونهيچگونه خفقاني حاكم است. تا زماني اين رهبري مرد ادامه دارد كه او در مسير حقكوشا باشد در واقع زني كه ايده ئولوگ است پشت سر مرد بودن برايش تأئيد هدفاست پذيرفتن قواميت مرد حفظ هدف است چون در كادر اطاعت مرد از امور دينيزن موظف به اطاعت از مرد ميشود اگر مرد راه خودش را به خطا رفت براي زنواجب است كه مخالفت كند زيرا «لاطاعَةَ لَِمخْلوقٍ في مَعْصِيَةِ» حال اگر اسلام بجاي الرجالقوامون علي النساء ميگفت، هيجكدامشان بر يكديگر قيوميت ندارند، نظامخانوادگي يك وضع شاعرانهاي بخود ميگرفت. وضع شاعرانه يعني اگر بدون توجهبه واقعيات به مسئله نگاه كنيم و صورتهاي فرضي را از قضيه تصور كنيم قائلميشويم در آن حالت دو دست، دو شفيق، دويار، دو همكار محيطي باصفا بدونهيچ گونه تفوقطلبي به وجود ميآمد، اين براي ادبيات خوب است اما برايجنگيدن و رزميدن هيچ صورت نيكوئي ندارد. در بزم جاي مأنوس شدن و مألوفشدن است اما در رزم جاي اطاعت و انضباط ميباشد، مسلمان يك فرد در حال رزماست و خانواده يك واحد رزمنده. ايدئولوژي كه طبيعتش رزم است خود بخودانضباط را ميطلبد، واقعيت زندگي جدال است.
حيات انسان يك حياط جدي است، كشمكش جزء حقيقت طبيعت است، دررزم فرصت مباحثه و مجادله نيست مسئله فرماندهي و فرمانبري است، يعني آنجافرمانده لايق را بايد انتخاب كرد و فرمان صحيح را از او پذيرفت. اطاعت، اطاعتيكوركورانه نيست، چون خداوند متعال قيد كرده تا زماني كه مطيع خداست او رااطاعت كن آنگاه كه از اطاعت خالق خويش سرباز زد تو نيز از اطاعت او سرپيچيكن، به زن ميگويد در انتخاب فرمانده دقت كن مجبور نيستي به هر درخواستيجواب مثبت بدهي بنگر چگونه كسي را به شوهري انتخاب ميكني، در انتخابرهبر آزادي اما آنگاه كه رهبر را انتخاب كردي اطاعت در اوامر الهي از او بر توواجب است. برخوردهاي خانوادگي كانون خانواده را به مردابي تبديل ميكند كه هركس وارد آن شود خفه ميشود و اسلام اين را نميپسندد. منظور اين نيست كه مردداراي فضيلت و كرامتي است كه از نظر اسلام رسميت دارد كه همان تقرب وارجمندي در پيشگاه خدا است چه آنكه اينگونه كرامت در اثر تقوي بوده و درگروي كردار شايسته ميباشد كه به زن يا مرد ارتباط خاصي ندارد. قرآن مجيد زن وشوهر را لباس يكديگر معرفي ميكند و ميفرمايد:
وَاَتُم لِب'اسٌ لَكُمْ وَ اَنْتُمْلِب'اسٌ». زنان لباس شما مردان هستند و شما مردان لباس زنانهستيد.
1 - به اين معني كه حافظ يكديگرند و در مقابله با آسيبها و حوادث سببمصون ماندن يكديگر ميشوند اگر لباسي برتن انسان باشد هيچگاه ضربه كاملاًشخص را مضروب نميكند.
2 - همانگونه كه لباس عيوب بدن هر انسان را ميپوشاند زن و مرد نيز بايد سعيداشته باشند از اشاعه عيوب يكديگر جلوگيري نموده و مظهر ستاريت خداوندباشند. و عيوب را با تمامي وجود بپوشاند.
3 - مايه زيبائي يكديگر ميباشند همانگونه كه لباس باعث ميشود فردي زيبايا زشت گردد، زن و مرد نيز بايد باعث زيبائي و رشد و كمال يكديگر باشند.
4 - باعث حفظ يكديگر از شدت گرماي غريزه جنسي باشند.
5 - همانگونه كه لباس در صورتي اين وظائف را انجام ميدهد كه در تماميجهت اندازه انسان باشد زن و شوهر هم بايد كفو يكديگر باشند البته در فرهنگاسلام كفويت و هم شأن بودن تنها براساس ايمان بوجود ميآيد زيرا: المؤمنونَ بَعضهُمالفَاءُ بَعَضْ.
6 - در واقع هر دو در يك لباس قرار دارند يعني هر دو رهبري خدا را در زندگيحاكم ميدانند و به اطاعت از او تن ميسپارند و هر دو با يكديگر هستند و از هرگونهجدائي مادي و معنوي در صحنه زندگي دوري ميگزينند.
7 - هر دو در يك لباس هستند يعني بناي حيات خانوادگي بر اين وحدت ويكرنگي گذاشته شده و اين وحدت شامل تمامي مسائل مربوط به حيات ميشودحتي در فلسفه اعتقادي، نحوه تربيت فرزندان و مسائل اقتصادي.
كليد حل مشكلات زندگي در دست زن و مرد است و هر كدام از آنان بطورمساوي مسئول جريان است و زن بايد اين موضوع را دريابد كه طبيعت مردان باطبيعت زنان متفاوت است و اگر زندگي زناشوئي براساس اصل صحيحي پيش برودسلامت روح و جسم زن و مرد تضمين ميشود.
تأثير زندگي زناشوئي بر سيستم ايمني بدن زنان:
فعاليت سيستم ايمني زنان كه تازه از همسرانشان جدا شدهاند كمتر از زنانمتأهل ميباشد اين موضوع حاصل تحقيقات تازهاي است كه توسط دانشمندانرفتارشناس در مورد رابطه ايمني و ازدواج صورت گرفته است. مطالعاتاپيدميولوژيك سالهاي گذشته نشان ميدهد كه ميزان مرگ و مير زنان مجرّد و مطلقهبر اثر امراض مختلف بالاتر از زنان متأهل است. دانشمندان دانشگاه اوهايو فعاليتايمني را در دو گروه 38 نفره از زنان انجام دادند زنان يك گروه داراي زندگيمشتركي بودند ولي گروه ديگر ظرف شش سال اخير متاركه كرده بودند اين دو گروهدر مورد فاكتورهاي مختلف اجتماعي، اقتصادي توانستهاند درست عمل كنندسيستم ايمني زنان متاركه كرده نسبت به زنان ديگر واكنشهاي ضعيفتري نشان داد.همچنين در بين زنان مطلقه آنهائي كه هنوز احساس خود را نسبت به شوهرانشانحفظ كرده بودند افسردگي و ركود فعاليت سيستم ايمني شديدتر از زناني بود كهنسبت به شوهر قبليشان احساسي نداشتند. در بين زنان متأهل نيز فعاليت سيستمايمني آن دسته كه از زندگي زناشوئي خود راضي نبودند كمتر از آناني بود كه اززندگي مطلوبي برخوردار بودند. همچنين در زنان متأهل ناراضي درجات بيشتري ازافسردگي مشاهده شد در واقع فشارهاي زندگي تأثير كمتري در كاهش فعاليتايمني در مقايسه با ازدواجهاي ناموفق داشته است. اگر ناملايمات زندگي در فعاليتسيستم ايمني تأثير دارد طبعاً كاهش آن ناملايمات فعاليت سيستم ايمني را افزايشميدهد. علم اپيدبيولوژي فاكتورها و مكانيزمهايي را كه كنترل كننده گسترش يكبيماري در بخشي از افراد يك جامعه است بررسي ميكند. پس ميبينيم كهازدواجهائي كه زن و ش وهر آئين نامه ازدواج را مطالعه نكرده و هر يك به جايگاهحقيقي خويش در اين مقام واقف نبودهاند چه اثرات سوئي حتي برجسم هر يكميتواند داشته باشد. البته مسلم است توافق اخلاقي به طور صددرصد محال استدر خانوادهاي پيدا شود، و اگر باشد تنها در بين معصومين است اصولاً روانشناسانقائلند كه اختلاف در خانواده امري طبيعي است، دو نفر بخواهند باهم زندگي كنندقهر، اختلاف و اصطكاك پيش ميآيد ولي بايد اختلاف در خانواده امري طبيعياست، دو نفر بخواهند باهم زندگي كنند قهر، اختلاف و اصطكاك پيش ميآيد وليبايد اختلاف سنگ شيشه محبت نشود زيرا شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكلاست.
همه علماي علم اخلاق در اين زمينه متذكر ميشوند كه با عفو و صفح بسيارياز مسائل حل ميگردد.
«وَلِيَعْفُوا وَلِيَصْفَحُوا اَلاّتُحِّبُونَ اَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ».
صفح يعني نديده گرفتن، عفو يعني ديدن و بخشيدن، صفح يعني نكات مثبت راديدن و نكات منفي را ناديده گرفتن، و با اين روش در زندگي زوجين توفيقي بدستميآورند كه سبب باروري سريع محبت ميگردد.
يكي ديگر از آياتي كه افراد جاهلبه آن تمسك پيدا كرده و هرگونه شكنجه وستمي را به زنان روا ميدارند و در واقع از شناخت تفسير دقيق آيه بي بهره ميماننداين است:
«وَالّلاتي تَخ'افُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُروُهُنَّ في الْمَضاجِعِ وَاْضرِبُوهُنَّ فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلا'تَبْغُوا عَلَيْهُنَّسبيلاً».
نشوز يعني سرپيچي از اطاعت از روي تكبر. اولاً بايد در نظر گرفت موعظههجرت و ضرب براي پيشگيري از چه مسئلهاي مطرح ميشود لازمه حيات مشتركاين است كه زن و مرد در زندگي مشترك دست از لجاجت و عناد بردارند و با عقل وتدبير و سازش به حل مسائل بپردازند و در اين امر بايد مردان پيشقدم شوند. دراصطلاح مذهبي لغت نشوز در دو مورد بكار ميرود:
1 - در مواردي كه زن از اطاعت شوهر سرباز زند در حاليكه وظيفه اوست.
2 - در موردي كه شوهر در رابطه با وظيفهاش مسامحه نموده و در اداي حق زنبي اعتنائي و سهل انگاري نمايد. گاهي «نشوز» از جانب زن است به اين معني كه ازوظايف واجب خود سرباز زند و در برابر شوهر تسمكين ننمايد. البته نشوز در موردمردان هم صادق است به هنگامي كه مرد در اداي حق واجب همسر كوتاهي كند ووظايفي را كه بايد در اين زمينه انجام دهد به دست فراموشي بسپارد. نشوز در موردهر يك از زوجين تنها در محدودة اداي حقوق واجب مطرح است در اين آيه درمورد نشوز زن بحث ميشود.
اسلام ابتدا زوجين را به تحمل يكديگر وادار نموده و هر دو را به ارفاق وبخشش دعوت ميكند و بر اين معني اصرار دارد كه نظام خانواده متلاشي نگردد درعين حال با توجه به حساسيت روحيه زن طي 3 مرحله اين مسئله را درمان مينمايد.
1 - مرحله پند: (فعظون) موعظه كلامي را گويند كه سرشار از محبت و تلطفباشد و همانند خورشيد از تمامي جوانب آن نور و گرمي بيارد و اساس آن را نيز دليلو برهان تشكيل ميدهد، در برخورد با زنان بايد به استدلال عاطفي و احساسي تكيهكرد در موعظه با زبان سرشار از محبت از همسر خواسته ميشود به روش اصليخويش برگشته و شيوهاي اسلامي و انساني در پيش گيرد. اگر مرد در اين مرحلهموفق نبود و زن نيز بر عناد و لجاجت خويش در اين مسئله اصرار داشت. آنگاه
2 - وَاهجُروهُنَّ في الّمَضاج - دوري گزيني در بستر.
ميخواهد طعم جدائي موقتي را هر دو بچشند و هر دو احساس كنند اينآزمايش يك حقيقتي است كه بعد ممكن است بصورتي تلخ با آن برخورد كنند وآنگاه پشيمان شوند كه پشيماني سودي نداشته باشد.
اين يك مهاجرت اختياري است كه سنگيني بار هجران را يك مقدار ملموس ومحسوس ميكند. طرفين هر دو گراني جدائي را درك ميكنند، در واقعيت هجر قرارميگيرند، از صحنه خيال خارج ميشوند، چه بسا خود هجر باعث بيداري هر دووسيب قرب بيشتر هر دو ميگردد زمينههاي تفاهم را وسيع ميكند اگر اين هجرموقتي هم تأثيري نبخشيد و زن بر اصرار خودش ميافزود و مرد ميخواست زن راحفظ كند و مايل به جدائي نبود اينجاست كه سومين دستور داده ميشود.
3 - واضربوهن - آنان را بزنيد اما چگونه؟ اسلام هرگز به مرد حق نداده است كهزدن، به صورت آزار جسماني باشد حد زدن را هم بيان ميكند. در داستان ايوب وهمسرش آمده است: «خُذْبِيَدِكَ ضَغثاً».
يك دسته علف نازك بردار و او را بزن. امام باقر فرمودند: نوع زدن يعني اِنهالضرب بالسواك با چوپ مسواك زن را بزند، مرد حق ندارد به حدي بزند كه بدنقرمز يا كبود يا سياه گردد زيرا كه از ديد اسلامي اين امر موجب قصاص و ديهميگردد. پيامبر تعجب ميفرمايد از مردي كه زن خويش را ميزند آنگاه با آن زنهمبستر ميگردد. ايضرب احدُكم المَرأة ثُمَ يَظِلُ بِعانِقِها (آيا شما زن را ميزنيد و سپس دستبر گردنش درميآوريد و در آغوش ميكشيد، و تعجب ميكند كه چگونه ممكناست مردي با همان دستي كه زن را زده به گردن زن حلقه كند.
كيف تعانق المرأة بيدٍ ضربت بها. و اين از نظر اخلاقي جداً ماية شرمندگياست. اما صادق از شخصي سؤال كردند كه تو چگونه تصميم ميگيري هنگامي كهبين خير و شر قرار ميگيري او گفت من خير را انتخاب ميكنم حضرت فرمود: من اينكار را نميكنم من سرمايه ديگري دارم. اختار من الخير خيرها و احذر منالشرشرهما.
من از بين دو خوب خوبتر را انتخاب ميكنيم يك خوب را رها ميكنم تا بهتر رابگيرم و خودم را به هر چيزي مشغول نميكنم و وقتي بين شري قرار گيرم از شرسختتر احتراز ميجويم جراحيها براي بيرون آوردن دملها يا غدههاي خطرناكياست كه سلامت شخص را مختل ميكند هنگامي كه صددرصد به اين نتيجه برسندكه با غير از چاقوي جراحي اين درد درمان نميشود ناگزير جراح بايد دست به چاقوببرد اين جراحي به معني زدن و تنبيه كردن نيست عنوان معالجه دارد با تمام دردروي آن صحه گذاشته ميشود.
براي رفع خطر بيشتر بايد از ضررهاي كمتر استقبال شود اين يك قانون كلياست. آيه در مقام جلوگيري از جدائي است. پس اين مراحل در حالي انجام ميشودكه هيچ راهي براي جلب موافقت زن و شوهر نيست قرآن ميگويد اگر ممكن استاين خانواده دردمند در حال سقوط را نجات بدهيد، بدهيد از هر راه كه ممكن استاقدام كنيد مرد مسائل زندگي را براي زن تشريح كند آثار كار را برايش بازگو نمايد اورا درك كند وسعي كند او نيز وي را درك نمايد در محيطي مملو از عاطفه وصميميت اين مباحثات برگزار شود خسارات را به زن تذكر دهد از هر راهي كهميتواند فكر زن را در اين جهت روشن نمايد آنگاه او را به هجرت موقت و سپس«ضرب به معني زدن با يك وسيله بسيار نازك» دعوت نمايد.
در واقع او را از خودكشي و خانواده كشي نجات ميدهد و اين به جهت شدتعلاقهاي است كه مرد نسبت به زن دارد. ضرب در جائي است كه علاج ميكند، التيامميبخشد والا در جائي كه خود ضرب سبب جدائي ميشود نه تنها هيچگونهارزشي ندارد بلكه منفور و مطرود است اين نوعي جهالت است كه مردي زن را اسيرخود سازد و با او رفتاري حيواني داشته باشد كه در چنين صورتي خانه محل آرامشنميگردد. اسلام ميگويد به زن حتي ترشويي نكنيد. ولايقبح لها
نحوه برخورد با زنها:
زنها امانتهاي الهي نزد شما هستند كه شما به عنوان همسري آنان را گرفتهايد. باآنها نيكي كنيد. كافي جلد 5 - 511 ميفرمايد جبريل همواره در مورد بانوان به منسفارش ميكرد تا جائي كه گمان كردم براي شوهرانشان جايز نيست به آنها كلمه«اف» بگويند درباره آنها از خدا بترسيد زيرا آنها با پيمانهاي الهي بر شما حلالشدهاند و به شكل امانتهاي خداوند در خانههايتان بسر ميبرند آنها به جهت اينكهوسيله لذت مشروع همسر و مادر فرزندان و شريك زندگي شما هستند به گردنتانحقوقي دارند. ماشفقوا عليهن و طيبوا قلوبهن» نسبت به آنها مهربان باشيد و دلهايتانرا با محبت پر كنيد. تا با شما زندگي كنند آنها را دشمن نداريد و شكنجه نكنيد وآنچه را بعنوان مهريه به آنها دادهايد به زور نگيريد
پيامبر صريحاً دستور اكرام زن را صادر ميفرمايد زيرا او يكي از كارگزاران خداو مجراي حيات بخشي خدا است و بعنوان موجودي كه در جهاتي برتر و در اصوليكم و بيش ارزشمندتر از مرد ميباشد بايد احترامش به هر گونه حفظ شود.ميفرمايد: مَن اتَّخَذَ زوجَةً فَلْيُكْرِمْها. در جائي ديگر ميفرمايد: ما اَكْرَمَ النِس'اءَ الاَكَريمٌ وَ ما اهانَهُنّاِلاّلئيم. زنان را گرامي نميدارند مگر افراد بزرگوار و به آنها اهانت نميكنند مگر مردمپست و فرومايه.
كريم يعني كسي كه در مدرسه تكريم شاگرد خداي اكرم است و درس كرامت رااز او ميگيرد و روحي بزرگوار و منزه از هر پستي دارد و مرتباً بسوي كمال درحركت است يك چنين فردي زنان را احترام نموده و از هرگونه فرومايگي و پستينسبت به آنها احتراز جسته و وسائل اعتلا و كمال آنان را آماده نموده و صراطمستقيم را برايشان هموار ميسازد. كاملترين شوهر از نظر پيامبر كسي است كه از نظراخلاق نكوتر و با زن و فرزندش لطف و رحمت بيشتري داشته باشد آكْملُ المُؤْمِنينَ ايماناًاَحْسَنُهم خُلقاً وَ اَلْطَفُهُم بِاَهْلِهِ.
در حديثي ديگر ميفرمايد: خَيْرُ رِجالِ اُمَّتي الذّينَ لايَتَطاوَلُوْنَ علي' اهلهم وَ يُحْسِنونَ عَلَيْهِم.
«بهترين مردان امت من كساني هستند كه نسبت به زن خود سختگيري ننموده وبه آنها نيكي و احسان ورزند»
زيرا زن احساني است از طرفي خالق بر مرد و آيا جزاي نيكي غير از نيكي با اينمخلوق است؟: هل جزائُ الاحسان اِلاالاحسان، كارهاي خانه وظيفه براي زن شمردهنشده هر چند اگر انجام بدهد در قبال آن پاداش بسياري از جهت خالق به او ميرسداگر احياناً زن در اين زمينه خدمتي ميكند از روي ميل است نه به جهت وظيفه.
زن و شوهر همكار و معاون يكديگر ميباشند بنابراين در سنت اسلام ميبينيممردي كه خدمت زنش را انجام ميدهد همين خدمت كفاره گناه كبيره او است وغضب پروردگار به واسطه همين خدمت خاموش ميگردد. خدمة العَيالِ كَفّارَةُ الكَبائِرِ وَمطيفيءُ غَضَبِ الرَبّ. مَن حَسُنَ بِرّهُ بِاَهْلِهِ زادَ اللّ'ه في عُمْرِهِ. در واقع يك چنين مردي به واسطهاحسان به خانواده شكر نعمت زن را نموده كه خداوند متعال بوي ارزاني داشته است.و خود خدا فرموده است لَئِنْ شَكَرتُمْ لَاَزيدَنَّكُمْ حال كه سپاسگزاري نعمت نمودهاي منهمعمر بيشتري در اختيار تو ميگذارم تا تو با استفاده صحيح از اين نعمت كمال سود راببري.
پيامبر ميفرمايد: مَلعونٌ مَلعونٌ مَ نضَيَّعَ مَن يَعُولُ. ملعون است كسي كه زن خود راضايع كند. ضايع ساختن زن يعني نشاط ظاهر و زيبائي باطن او را از بين بردن و او را ازحقوق حقهاش محروم ساختن و حرمت و كرامت او را زير پا نهادن و پيري زودرسرا برايش فراهم ساختن. به اميد روزي كه زن در خانواده به وظيفه نهائي خويش پيبرده و مرد نيز حقوق وي را كاملاً شناخته و هر دو بسوي جامعهاي كه كلمه توحيددر آن حاكم باشد گام بردارند.