نحوه ي برخورد با رفتارهاي روزمره نوجوانان
والدين رفتارهاي خاصي را به فرزندان خود ميآموزند، فرزندان آنها نيز واکنشهاي خاصي را به والدين آموزش ميدهند، والدين ممکن است به فرزندانشان بياموزند که چگونه مستقل باشند، بالغ و سرزنده باشند، سعه ي صدر داشته باشند و پاسخ رد را بپذيرند و گوش شنوا داشته باشند. بهطور همزمان، فرزندان نيز به والدينشان ميآموزند چگونه بد دهني کنند، غر بزنند، فرياد بکشند و يا افسرده و نگران شوند.
اگر ما قادريم رفتاري نامطلوب را به فرزندانمان آموزش دهيم، قادر به آموزش رفتارهاي خوب نيز هستيم. اشتباه ما در اين است که فقط روي تغيير رفتار فرزندمان متمرکز ميشويم در حالي که تغيير رفتار او، بدون انجام تغيير در رفتار ما، امکانپذير نيست.
تغيير دادن شيوه ي ارتباط با فرزندان براي والدين بسيار سادهتر است و در پي آن فرزندان نيز شيوه ي ارتباط خود با والدين و رفتارشان را دگرگون خواهند کرد. البته منظور من اين نيست که والدين علت ايجابي همه ي رفتارهاي فرزندان خود هستند، بلکه منظورم اين است که به همان اندازه که رفتار يک نوجوان ميتواند روابط خانوادگي را آشفته سازد، رفتار والدين نيز ميتواند باعث ناهنجاريهاي رفتاري در فرزند آنها شود.
تغيير غيرمستقيم رفتار فرزندان به سبب دگرگوني رفتار والدين، بسيار سهلتر از تغيير مستقيم و بدون واسطه رفتار نوجوانان است.
بيشتر رفتارهايي که نزد مردم مشاهده ميشود، دستاورد آگاهي از پيامد رفتارها و پاسخ افراد به شرايط محيطي است. گاهي اوقات، تغيير يک رفتار بدون تغيير شرايط محيطي امکانپذير نيست. تغيير شرايط باعث آسانتر شدن تغيير رفتار خواهد شد. بديهي است دگرگوني شرايط محيطي يک کودک بسيار سادهتر از تغيير آن در مورد يک نوجوان است. رفتار والدين و پاسخي که به کودک خود ميدهند، يکي از عوامل اساسي محيطي است که ميتواند تغيير يابد. بنابراين، به همان اندازه که تحليل رفتار نوجوانان اهميت دارد، تحليل رفتار و واکنشهاي خودمان (والدين) نيز حائز اهميت است. اگر والدين موفق شوند واکنشهاي خود را نسبت به رفتار فرزندشان دگرگون کنند و پيامدها و نتايج تازهاي براي درخواستهايشان تصور کنند، ميتوانند شاهد اصلاح رفتار فرزندشان باشند. خلاصه اينکه براي تغيير يک رفتار، بايد به اهميت شرايط توجه داشت، شرايطي که والدين عاملي تعيينکننده در موفقيت آن محسوب ميشوند.