خانواده مجلسي از قراري كه معلوم مي گردد از قديم ساكن اصفهان بوده اند،زيرا يكي از اجداد آن ها حافظ (1) ابونعيم بوده است و ديگري شيخ يوسف بناء،هر دو از اعيان اصفهان و مدفون در آن [شهر] مي باشند. ليكن ملا محمد تقي مجلسي در امضاي خود،جبل عاملي مي نويسد،و تصور مي گردد اين نسبت از طرف مادر او كه دختر ملا درويش محمد نطنزي بوده و آن هم امضاي عاملي داشته،از آن راه باشد.
اگر چه جماعتي را هم اين است عقيده كه از،ملا مقصود علي از جبل عامل به نطنز مهاجرت نمود. ابتداي اين خانواده ازملا مقصود علي شروع مي شود كه از اهل دانش و ادب بوده،در ترويج شريعت و تشيّع عنواني داشته،و تخلص خود را در شعر مجلسي مي كرده و به همين مناسبت،اين اسم به خانواده ي او سرايت نموده. مادر ملا محمد تقي،دختر درويش محمد بوده از اهل نطنز،و مقصود علي كه منشاء او هرجابوده باشد به سبب اين ازدواج كه در نطنز واقع شده ودر آنجا سكونت داشته معروف به نطنزي گشته [است].
مادر ملا محمد تقي و برادرش ملا محمد صادق در امر قناعت معاش،قابل توجه نويسندگان بوده [اند] كه نوشته اند: وقتي ملا مقصود علي سفري كرد و دو فرزند خود را نزد ملا عبدالله شوشتري گذارده جهت مواظبت تحصيل آن ها،اتفاقاً ايام عيدي مي رسد و ملا عبدالله سه تومان به ملا محمد تقي مي دهد (2) براي مصارف ضروريّه. ملا محمد تقي جهت اجازه ي خرج آن از مادر،نزد او مي- آورد،مادر او اظهار مي دارد كه چون محل معاش ماها از دكاني است كه اجاره ي آن،چهار غازي يك است و مدتي است كه شالوده ي مخارج شما بر اين مبلغ منفت ريخته شده،در صورتي كه اين سه تومان را قبول نموده مصرف نماييم و وضع مخارج ما تغيير كند ناچار عادت خود را فراموش كرده و مجبوريم براي جبران آن اغلب اوقات خدمت جناب آخوند شكايت احتياج كنيم،و اين كاري است كه شايسته ي وضعيت ما نيست،و وجه را مسترد داشت.
ملا عبدالله نيز از اين عذر شايسته مسرت يافته در حق او دعا كرد. درويش محمد جد مادري آن ها روايت از كركي كرده و در سلطنت صفويه معروف گشته و اول كسي است كه نشر احاديث شيعه را در اصفهان نمود.
ملا محمد تقي مجلسي
در سنه ي هزار و سه متولد شد. تحصيلات او نزد شيخ بهايي و ملا عبدالله شوشتري شده. زماني هم در نجف اشرف به رياضات (3) و تهذيب اخلاق مي پرداخته،و به اين سبب،و هم اين كه رساله اي در طريقت و سلوك نوشته و اشعاري كه در اين باب به خط او ديده شده،او را نسبت به تصوف داده اند. خود او هم بعضي مطالب نسبت به خود مي دهد شبيه به كلمات آن ها. در سند روايه خود صحيفه ي سجاديه را در شرح شيخيه مي نويسد،بيشتر صحبت من با شيخ بهايي در تصوّف بود و نيز مي نويسد،حضرت صاحب را ميانه ي خواب و بيداري در جامع قديم اصفهان نزديك درب گلي ديدم ايستاده و آن جا حاليه مدرسه مير است و به من گفت كتابي جهت تو به محمد تاج دادم از او بگير. بعد از بيدار شدن و گرفتن كتاب از آقا حسن تاج ساكن محله ي دارالبطيخ،كتاب در اصفهان و ساير جاها شهرت يافت،و نيز وقتي آمدم نزد شيخ بهايي در مدرسش پهلوي مسجد جامع،ديدم مشغول مقابله صحيفه مي باشد.
مجملاً با آن كه اغلب با شيخ بهايي مقرب السلطان معاشرت داشته،و در مسجد جمعه و مسجد شاه [نماز] جمعه و جماعت مي گذارده – بعد از دو امام شيخ بهايي و ميرداماد- باز شهرت او به عرفان و از دنيا گذشتن بيشتر از شهرت او به فقاهت و اخبار بوده،و حتي ميرلوحي همين شهرت را،وسيله ي طعن او دانسته و فرزندش ملا محمد باقر از او دفاع كرده [است].
سلسله اي از عرفا هم اتصال طريقت خود را به ملا محمد تقي مي رسانند. كتاب هاي او در اخبار و فقه و غيره مانند شرح (من لا يحضره الفقيه) فارسي و عربي و (مقادير و اوزان) و غيره معروف است.
وفات او در سنه ي هزار و هفتاد واقع شده مقبره ي او در مسجد جمعه معروف است كه قبل از او به مقبره ي چهل دختران معروف بوده. اولاد او يكي ميرزا عزيزالله پدر ميرزا محمد كاظم پدر ميرزا محمد تقي الماسي كه امام جمعه شد. وفات ميرزا عزيزالله سنه ي 1074.
دويم ملا عبدالله كه تحصيلات او نزد والدش شده و بعد از وفات پدر مهاجرت به هند كرده و به پريشاني در آن جا وفات مي كند،در سنه ي هزار و هشتاد و كسري. سوم محمد باقر مجلسي معروف كه شرح حالش در عنوان جدا ذيلاً نوشته [شده است].
و دختر اول ملا محمد تقي مجلسي آمنه بيگم است،زوجه ملا محمد صالح مازندراني،دوم زوجه ملا محمد علي استرآبادي. سوم زوجه ي ملا ميرزا شيرواني،چهارم زوجه ي ميرزا كمال فسايي.
ملا محمد باقر مجلسي
تولد او در سنه ي هزار و سي و هفت بوده،تحصيلات او نزد والدش و ملا محمد صالح مازندراني،ملا حسن علي شوشتري،ميرزا رفيعاي ناييني،مير محمد قاسم قهپايه اي،محمد شريف رودشتي،شيخ علي شهيدي،و غير هم،كه عده ي آن ها بالغ بر بيست نفر مي- شود.
و شاگردان او مانند سيد جزايري،مير محمد صالح خاتون آبادي،ميرزا عبدالله افندي،فاضل سراب و غير هم،كه عده ي معاريف آن- ها،زايد بر پنجاه نفر مي شود. و اما تصانيف او اول كتاب بحارالانوار است مشتمل بر بيست و پنج جلد يا بيست و شش جلد كه عده ي ابيات كتابت او تقريباً هفتصد و پنجاه هزار مي شود و مشتمل است بر توحيد و عدل و و امامت و فتن و محن و حالات [حضرت امام] علي (عليه السلام)،حالات فاطمه و حسنين و ساير ائمه (عليهم السلام)،و غيبت و السماء و العالم و طهارت و صلوه و زيارت،الخ.
كه بعضي از آن ها راخود جمع و تأليف نموده و پاره ي ديگر را بعد از او،بستگان او جمع و تأليف نموده اند. – ميرزا عبدالله افندي- و كتب ديگر عربي او كه دوازده فقره است،عده ي ادبيات آن ها قريب دويست و هشتاد هزار بيت مي شود،و كتاب هاي فارسي او كه پنجاه و سه فقره است.(4)
از رساله هاي پنجاه بيتي و صد بيتي و سيصد و هفتصد و هزار،تا قريب چهل هزار بيت مي شود. كه اين ها هم بالغ بر دويست هزار بيت مي شود. بنابراين مجموع كليه ي تأليفات او حدود يك ميليون و دويست هزار بيت مي گردد. عمده ي آن ها متن حديث يا عبارات دعا يا لغت يا ترجمه اند و مقدار كمي بيانات و اقوال مختلفه دارد.
با وجود اين بعضي كه مجموع اين تأليفات در نظرشان بزرگ آمده،نسبت داده اند كه متصدي نوشتن عناوين مطالب اين كتاب ها خود مجلسي بوده و بيانات ديگر آن ها منصوب به كساني است كه نزد او بوده اند،مانند سيد نعمت الله جزايري و ملا عبدالله بحريني و غير هما.
ملا محمد باقر مجلسي در ضديّت با ملل متنوعه كه در اصفهان بودند مبالغه داشته،مثل اين كه: در تاريخ 1098 [ه.ق] سليمان صفوي،شيخ الاسلامي و امور شرعيه را به عهده ي او گذاشت و امام جمعه و جماعت بود. در آن تاريخ تجار هندي كه در اصفهان بودند و عمل صرّافي و استقراض و تجارت امتعه ايران با هندوستان را متكفّل بودند و بالاجمال امر تجارت اصفهان كاملاً به وجود آنها بود،معبدي داشتند كه آن را دولتخانه مي ناميدند و شكلي را براي توسلات خود در آن جا گذارده بودند – به فارسي اجسامي را كه بشر در موقع توسّل مورد توجه خود قرار مي دهد بت مي نامند و شايد اين كلمه همان بوده است كه در طرف مشرق آسيا معروف است – در سال اول كه متصدّي امور شد در صدد شكستن آن بت برآمد و هُنود همه قسم اقدامي براي جلوگيري از آن نمودند حتي دادن پول زياد به شخص پادشاه كه بت شكسته نشود و او را از ايران خارج ساخته به هند برند و مفيد نشد و بالاخره بت شكسته شد. يكي از اشخاص ذي علاقه به آن بت،در آن وقت خود را به طور اختناق كشت – معلوم است پس از اين قضيه هنود طوري خواهد شد كه نتواند در اصفهان زيستن نمايد و از آن جا قطع علاقه كنند.
تجارت ايران و هندوستان در آن تاريخ هنوز اغلب از راه افغانستان مي شده و مير و يس سرمايه دار افغاني كه تجارت هندوستان و ايران مي كرده،احتمال قوي مي رود كه با ااين تجّار هنود مربوط باشد و اين وقايع براي او هم توليد اشكال و دشمني كرده است.
در موضوع اهل تصوف كلمات متناقض از ملا محمد باقر مجلسي ديده مي شود،مثل اين كه مير لوحي به ملا محمد تقي مجلسي مسلك تصوف را نسبت داده و مايه ي توهين و طعن او شمرده. ملا محمد باقر مجلسي انكار بليغ در اين نسبت كرده و صوفيّه را داراي عقايد فاسد شمرده با تفصيل. و سيد جزايري را از تمام ساختن تأليفات كتاب مقامات النجاه منع نمود،به سبب آن كه در ضمن كتاب،اشعار عرفانيه و كلمات ذوقيّه درج كرده بود و اين را منافي مصاحبت سيد جزايري با خودش تصور كرده بود بالعكس،به موجب آن چه در كتاب طرايق در فصل دوم از جلد اول از جواب سؤالي كه از مجلسي نقل مي كند از صوفيه ستايش و مدح شده و تصوف را از خصال بزرگان دانسته [است].
در اول ذادالمعاد،كلمه ي : (خروش صوفيان صفوت نشان) نوشته،كه دليل بر مدح آن ها است. (روضات) از سيد جزايري نقل مي- كند كه وقتي با مجلسي مباحثه كردم در خصوص اسباب دنيويه ي زيادي كه براي خود فراهم ساخته بود و حتي كنيزان مطبخ او لباس ترمه مي پوشيدند و نتيجه از مباحثه گرفته نشد،در خاتمه مجلسي قرارداد نمود كه پس از مرگ،اثر اين رياست ها ظاهر خواهد شد و اتفاقاً بعد از وفات در خواب ديدمش كه گفت: عملي كه دستگير من شد در آخرت اين كه،روزي سواره در بازار بزرگ اصفهان مي گذشتم يك نفري را ديدم [كه] مردم اطراف او جمع شده اند و هر كدام به بهانه ي فساد عقيده ي او را آزار و زجر مي نمودند و من مي دانستم كه اين شخص مؤمن و پرهيزگار است و محض اجتناب از بد گويي مردم ابراز نكرده بودم تا در اين وقت متنبه شدم تا كي محض ملاحظه مردم و خلق از رضايت خالق،چشم پوشيده و محض رضايت خدا از زجر و اذيت او جلوگيري كردم... .
مؤلف (لؤلؤه البحرين) نوشته رياست او در امر دين و دنيا را احدي از علما سابقين و لاحقين دارا نشدند. و هم اين كه امور مملكت ايران در ايام حيات او منظم بود و پس از فوت او اختلال يافت. از اين عبارت و ساير كلمات ارباب رجال مستفاد مي شود كه سلطنت ايران اسماء با سلطان حسين بود و فوايد سلطنت و رتق و فتق امور با ملا محمد باقر. چنان چه مشهور است اشخاصي كه شغل و منصبي را از دولت مي خواسته اند قبلاً بايست ترضيه خاطر مجلسي و اطرافيان او را بنمايند تا نايل گردند.
نتيجه ي اين رياست را بعد از وفات او،مقبره ي او دارا شد. زيرا كه اغلب جمعيت زياد اطراف او مجتمع مي گردند و نذورات و چراغ زيادي در آن جا مصرف مي نمايند. و در مواقعي كه دو نفر اختلاف داشته باشند،قسم مقبره ي او را قاطع مي دهند،بلكه گاهي مدعابه را نزديك قبر او مي گذارند و به مدعي تهديد مي كنند كه اگر راست مي گويي مدعي به خود را از اين جا بردار. و يقين دارند كه اگر بناحق بود در اثر قبر مجلسي هلاك خواهد شد. نظاير ديگري هم از او در دست هست (5) ...
كلامي كه مشهور است [آن است] كه مجلسي را جماعتي ديگر از اهل علم در تأليفاتش مساعدت مي نمودند،به نحوي كه خود مجلسي عنواني را ذكر مي كرده و سايرين بيانات و توضيحات او را تمام مي ساخته اند. بعضي توجيه كرده اند كه نوشتن متن اخبار و ادعيه را فقط مجلسي به سايرين محوّل مي ساخته و خود او باز اين را هم مراجعه مي نمود.
سيد نعمت الله جزايري در (انوار نعماني) در توجيه حديث (لو علم الناس ثواب زيارت الحسين في نصف الشعبان الخ) نوشته كه در مجلس مجلسي بوديم با جماعتي،مرا خواب برد،وقتي بيدار شدم كه در وجوه معني حديث گفتگو بود.. الخ. از اينجا مستفاد مي گردد كه قطعاً تأليفات به طور اداري و مجلس اجتماعي شده،مثل اين كه مطالب رجاليه محوّل به ميرزا عبدالله افندي بوده و توضيحات علمي محوّل به سيّد جزايري و جميع احاديث موكول به شيخ عبدالله بن نورالله بحريني و غيره به غير هم و شخصي به طور انفرادي نبوده است.
سلاطين صفويه نيز مساعدت هاي كافي به او داشته [اند]،مانند اين كه وقتي مجلسي،مهياي تأليف بحار شد و از كتب قديميه تفحص مي نمود،شنيد كه كتاب مدينه العلم [شيخ] صدوق در بعضي از شهرهاي يمن موجود است،مجلسي مطلب را به سلطان اظهار نمود،سلطان يكي از اركان دولت را به سفارت نزد پادشاه يمن فرستاد با هداياي بسيار جهت تحصيل آن كتاب.
و نيز پادشاه،بعضي از املاك خود را مخصوصاً وقف نمود بر مدد نوشتن كتاب بحار. راوي اين خبر سيد عبدالله جزايري شوشتري كه از اولاد سيد نعمت الله جزايري است و احفاد او در اصفهان سادات شوشتري از علما[ي] شهشهان معروف هستند.
پس از نقل اين خبر نوشته كه روزگار در زمان مجلسي براي اهل علم،جوان بود و با اهل علم مساعدت مي نمود ولي ما،در زمان پيري [به دنيا] آمديم كه با ما اهل علم مساعدت ندارند،و اين شعر را نوشته:
اتي الزمان بنوه في مشيبته
قبرهم و اتيناه علي الهرم