چکيده:
باتوجه به اين که علم جزء جدا نشدني زندگي بشر است و ابهاماتي در برخورد با اين مقوله در زندگي روزمره برايمان مطرح است بدين منظوردر اين مقال سعي داريم که علم را از ديدگاه شهيد مطهري در آثارشان بررسي نماييم. موضع اسلام درباره علم، علم مورد تاييد اسلام و اين مطلب که آيا علم به تنهايي براي سعادت انسان کافي است يا خير اساس مطالبي است که به آن خواهيم پرداخت. تاکيد فراوان اسلام به علم آموزي از يک سو و از طرفي برداشتن انواع محدوديت ها در علم آموزي از سوي ديگر بر اهميت اين بررسي مي افزايد.پس از روشن شدن اين مطلب بايد توجه داشت که علم به تنهايي براي سعادت کافي نيست و با انضمام عقل و ايمان است که به غايت درجه کارايي خود مي رسد.
کليد واژه ها:
علم، وجوب علم،اسلام، عقل، ايمان
مقدمه:
علم موضوعي است که انسان از بدو تولد با فعال شدن مدرکات حسي خود آن را تجربه کرده و به لذت شيرين دانستن نايل مي آيد اما با اين گستره علوم گاهي دچار سردرگمي و ابهاماتي در علم آموزي و نوع علمي که بايد آموخت مي شود و فراموش مي کند که اين علم ابزاري است براي سعادت وگاه خود آن را به عنوان هدف خويش قرار داده وسعي مي کند با همان بال پرواز نمايد غافل از اينکه يک بال به تنهايي براي پرواز و نيل به هدف کافي نيست.
اسلام اهميت فوق العاده اي براي علم قايل شده و آن را فريضه ناميده است و همه قيود را از پاي اين فريضه باز کرده است لذا محدوديت براي آن قايل نشده است بر خلاف برخي ديگر از واجبات که مقيد به زمان و مکان و... هستند.بنا بر آنچه در روايات آمده است فريضه علم جنسيت، مکان، زمان،و حتي کيش و آيين نمي شناسد.از اين مطلب که بگذريم هر علمي که به حال جامعه مسلمين سودمند باشد مصداق فريضه و واجب کفايي است و از اين حيث هم نمي توان قيد محدوديتي به پاي علم زد و علوم را به اسلامي و غير اسلامي تقسيم نمود.
بعد از آشنايي با علم و وجوب علم آموزي و دانستن علم مورد نظر اسلام بايد بدانيم کسب اين علم به تنهايي کافي نيست و باکسب ايمان مي توان علم را از آفات حفظ نمود و از سوي ديگر با علم مي توان کسب ايمان نمود و همين طور با کمک عقل مي توان بر گنجينه علوم خويش افزود.لذا علم بدون ايمان و ايمان بدون علم کافي نبوده و همين طور علم بدون تعقل هم بدون پشتوانه است.
چيستي علم:
اگر چه علم يک امر بديهي است اما استاد در قالب الفاظ آن را اين گونه بيان نموده اند:
بينش وسيع و گسترده انسان درباره جهان ، محصول كوشش جمعي بشر است كه در طي قرون و اعصار روي هم انباشته شده و تكامل يافته است اين بينش كه تحت ضوابط و قواعد و منطق خاص در آمده نام " علم " يافته است علم به معني اعم يعني مجموع تفكرات بشري درباره جهان كه شامل فلسفه هم ميشود محصول كوشش جمعي بشر است كه نظم خاص منطقي يافته است.(1)
همچنين پس از تعريف ايمان چنين نتيجه گرفته اند که: تفاوت عمده و اساسي انسان با جانداران ديگر كه ملاك " انسانيت " او است و انسانيت وابسته به آن است ، علم و ايمان است.(2)
توصيه به علم در اسلام :
استاد اهميت اسلام به مسأله علم و علم آموزي را کم نظير مي دانند واهميت آن را در متن دستورات دين چنين بيان مي کنند: از قديمترين زماني كه كتب اسلامي تدوين شده در رديف ساير دستورهاي اسلامي ، از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر ، بابي هم تحت عنوان " باب وجوب طلب العلم " باز شده و علم به عنوان يكي از فرايض شناخته شده.(3)
از طرفي اسلام تمام موانع و قيود براي علم آموزي را از سر راه طالب علم برداشته است شهيد با ذکر چهار حديث اين قيود و رفع آن ها را اينگونه بيان مي نمايند:
1-«طلب العلم فريضه علي كل مسلم» ميفرمايد جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است ، هيچ استثنائي ندارد ، حتي از لحاظ زن و مرد هم استثنائي ندارد ، چون مسلم يعني مسلمان ، خواه مرد باشد و خواه زن ، به علاوه اينكه در بعضي از نقلهاي كتب شيعه كه در " بحار الانوار " نقل ميكند ، كلمه « و مسلمه » هم تصريح و اضافه شده. اين حديث ميفرمايد فريضه علم يك فريضه عمومي است ، اختصاص به طبقهاي يا صنفي يا جنسي ندارد . ممكن است يك چيز مثلا بر جوانان فرض باشد نه بر پيران ، بر حاكم فرض باشد و نه بر رعيت ، يا بر رعيت فرض باشد نه بر حاكم ، وظيفه مرد باشد نه وظيفه زن ، مانند جهاد و نماز جمعه كه فقط بر مردان فرض است ، بر زنان فرض نيست ، اما اين فريضه كه نامش فريضه علم است بر هر مسلماني فرض است و هيچگونه اختصاصي ندارد .
2-«اطلبوا العلم من المهد الي اللحد». ممكن است فريضه و تكليفي از لحاظ زمان محدوديت داشته باشد و نشود در هر زماني به او پرداخت . مثلا روزههاي واجب وقت و زمانش معين است و آن ماه مبارك رمضان است ، و حتي نماز از لحاظ ساعت شبانه روز وقت معيني دارد و فقط در ساعات معين بايدانجام گيرد . حج واجب است اما در همه وقت نميشود آن را بجا آورد ، موسم معين دارد و آن ماه ذي الحجه است ، ولي فريضه علم محدود به هيچ وقت ، هيچ زمان و هيچ سن و سال نيست و اگر وقت روزه ، ماه رمضان و وقت حج ، ماه ذي الحجه و وقت نماز ظهر مثلا از ظهر تا نزديك غروب است ، وقت تحصيل علم از گهواره تا گور است .
3-«اطلبواالعلم و لو بالصين». يعني علم را جستجو و تحصيل كنيد و به دست آورديد ولو در چين ، ولواينكه مستلزم اين باشد كه به دورترين نقاط جهان مانند چين سفر كنيد . ظاهرا علت اينكه نام
چين برده شده اينست كه در آنروز از چين به عنوان دورترين نقاط جهان كه مردم آنروزميتوانستند به آنجاها بروند نام برده ميشده ، و يا علت اينست كه در آن زمان چين به عنوان يك مهد علمي و صنعتي معروف بوده است .اين حديث ميگويد تحصيل علم ، جا و مكان معين ندارد. ممكن است يك تكليف و فريضه از لحاظ جا و مكان محدوديت داشته باشد ، نشود آن را درهمه جا انجام داد ، مثلا اعمال حج از لحاظ محل و مكان هم مقيد و محدود است . مسلمانان حتما بايد اعمال حج را در مكه ، در همان سرزميني كه توحيد و اسلام از آنجا طلوع كرد و به سايرجهانيان رسيد ، در اطراف خانهاي كه به دست ابراهيم و فرزند پاك نهادش بنا شد انجام يابد . مسلمانان نميتوانند با هم توافق كنند و نقطه ديگري را براي اعمال حج انتخاب كنند . پس اين تكليف از اين نظر محدوديت دارد ، اما در انجام فريضه علم هيچ نقطه معين در نظر گرفته نشده ، هر جا كه علم هست آنجا جاي تحصيل و به دست آوردن است ، ميخواهد مكه باشد يا مدينه ، مصر باشد يا شام يا عراق ، يا دورترين نقاط جهان ، ميخواهد در مشرق باشد يا مغرب .
4-جملهاي از رسول اكرم ( ص ) روايت شده به اين عبارت : «الحكمة ضاله المؤمن يأخذها اينما وجدها»،يا به اين تعبير : « كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها »يعني حكمت گمشده مؤمن است ، و هر كس كه چيزي گم كرده آن را در هر نقطه كه پيدا كند معطل نميشود و برميدارد . در فرا گرفتن علم ، يگانه شرط اينست كه آن علم درست و صحيح و مطابق با واقع و حقيقت باشد ، شما به آن كسي كه علم و حكمت را از او فرا ميگيريد كار نداشته باشيد. اين احاديث ، قيد و محدوديت را درباب علم از لحاظ صرف ارتباط ، يعني از لحاظ كساني كه يك نفر مسلمان علم خود را از آنها فرا ميگيرد برداشته است . زيرا ممكن است يك وظيفهاي از اين نظر محدود باشد . مثلا نماز جماعت را بايد به يك نفر اقتداء كرد ، اما شرط دارد ، شرطش اين است كه مسلمان باشد ، مؤمن باشد ، عادل باشد . اما در تعليم و تعلم هيچيك از اين شرطها منظور نشده.(4)
آن چه در ذيل اين بحث(توصيه اسلام به علم) شايسته است به آن پرداخته شود منطق قرآن و سيره امامان معصوم (عليهم السلام) به عنوان دو رکن اصلي اسلام است.
1-منطق قرآن:
منطق قرآن درباره علم به شكلي است كه قابل تخصيص و اختصاص نميباشد . قرآن علم را نور و جهل را ظلمت مي داند، مي فرمايد مطلقا نور بر ظلمت ترجيح دارد.
قرآن صريحا مسائلي را به عنوان موضوع مطالعه و تفكر پيشنهاد ميكند . اين موضوعات همانهاست كه نتيجه مطالعه آنها همين علوم طبيعي و رياضي و زيستي و تاريخي و غيره است كه امروز در دنيا ميبينيم.
قرآن كتابي است كه اولين مرتبه كه نازل شد سخن خود را با " خواندن " ، " علم " و " كتابت " آغاز كرد . وحي قرآن با تذكر اينها آغاز گشت.(5)
و در جاي ديگر مي گويند:همين که در نخستين آيات وحي مي فرمايد: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ. الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم بهترين شاهد است بر عنايت فوق العاده اسلام به تعليم و تعلم.الذي علم بالقلم.قلم مظهر سواد ونوشتن است.
آيات ديگر:
هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ
وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا
آيه ديگر:
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا
پس در اين جهت که اسلام به طور کلي دعوت به تعليم و تعلم کرده است،يعني هدف اسلام و جزء خواسته هاي اسلام عالم بودن امت اسلامي است بحثي نيست.(6)
2-سيره ائمه دين:
در اينجا نيز شهيد با استناد به تقرير وسيره امام که براي شيعه حجت است موضع تاييدي اسلام نسبت به علم را ثابت مي کنند: از اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجري مسلمين با علوم جهان آشنا شدند و انواع علوم را از يونان و هند و ايران ترجمه كردند . و از طرفي ميدانيم ائمه اطهار از انتقاد و خرده گيري به كارهاي خلفا كوتاهي نمي كردند، كتابهاي ما پر است از اين انتقادها . اگر بنا بود كه نظر اسلام درباره علم نظر منفي و مخالف بود و علم خراب كننده و منهدم كننده دين ميبود ، ائمه اطهار اين عمل خلفا را كه دستگاه وسيعي از مترجمين و ناقلين به وجود آورده بودند و انواع كتب نجومي ، منطقي ، فلسفي ، طبي ، حيوان شناسي ، ادبي و تاريخي ترجمه شد انتقاد ميكردند ، همان طوري كه بعضي كارهاي ديگر
خلفا را شديدا مورد انتقاد قرار دادند.(7)
بسيار شايسته است تا عملکرد مسلمين در مورد اين توصيه ها را بررسي کنيم چرا که با بررسي آن مي توان علت قوت يافتن جامعه اسلامي را به دست آورد و در اين زمان به کار برد و همين طور با اين بررسي مي توانيم عواملي را که مانع از بهرمندي اين دستور الهي است را بيابيم و در مقابله با اين خطري که جامعه امروزي ما را هم تهديد مي کند هوشيار باشيم.لذا ادامه اين بحث را به ذکر اين دو مطلب به بيان استاد شهيد اختصاص مي دهيم:
علل و عوامل سرعت:
شهيد سرعت وپيشرفت مسلمانان در علوم را مرهون همين سفارشات اکيد اسلام به علم و به خصوص برداشتن تمامي قيود در علم آموزي به خصوص در مورد استاد مي دانند به طوري که مسلمانان تنها سينه خود را محرم علم وحکمت مي دانستنند.عبارت استاد در کتاب خدمات متقابل ايران واسلام در اين زمينه چنين است: يكي از علل سرعت پيشرفت مسلمين در علوم اين بوده است كه در اخذ علوم و فنون و صنايع و هنرها تعصب نميورزيدند و علم را در هر نقطه و در دست هر كس مي يافتند از آن بهره گيري مي کردند و به اصطلاح امروز روح تساهل بر آن ها حكمفرما بوده است.چنانكه ميدانيم در احاديث نبوي به اين نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را هر كجا و در دست هر كس پيدا كرديد آن را فرا گيريد.(8)
مسلمين اهميت نميدادند كه علوم را از دست چه كسي ميگيرند و به وسيله چه اشخاصي ترجمه و نقل ميشود و به دست آنها ميرسد . بلكه براساس آنچه از پيشواي عظيمالشأن خود آموخته بودند ، خود را به دليل اينكه اهل ايمانند صاحب و وارث اصلي حكمتهاي جهان ميدانستند ، حكمت را نزد ديگران امري عاريت تصور ميكردند معتقد شده بودند كه علم و ايمان نبايد از يكديگر جدا زيست كنند. معتقد بودند كه حكمت درمحيط بيايماني غريب و بيگانه است ، وطن حكمت قلب اهل ايمان است بديهي است كه جمله : «كلمة الحكمة ضالة المؤمن فحيث وجدها فهو احق بها» همه اين معاني و مفاهيم را دربردارد . اين بود كه مسلمين تمام همت و سعيشان اين بود كه بر علوم و معارف جهان دست يابند.(9)
علل متروک ماندن دستور در اسلام:
ايشان سه دليل عمده در اين جهت ذکر مي کنند که عبارتند از:
1- يكي از علل اين امر حوادثي بود كه در اوضاع اجتماعي مسلمين ، ابتدا به وسيله دستگاههاي خلافت پديد آمد ، و بعد دنبال شد ، ناهمواريها در زندگاني مسلمين به وجود آمد ، يك جامعه طبقاتي درست شدكه با منظور اسلام ابدا وفق نميدهد ، جامعه منقسم شد به يك طبقه فقير و بدبخت كه نان خود را به زحمت ميتوانست به دست آورد ، و يك طبقه مسرف و مبذر و مغرور كه نميدانست با آنچه در چنگال دارد چه بكند . وضع زندگي عمومي وقتي كه شكاف بردارد زمينه براي اجرا و عمل و توجه به اين دستورها باقي نميماند و بلكه عواملي پيدا ميشود كه اينگونه دستورها اجرا نگردد .
2-علت اينكه دستورهاي اسلام درباب علم زمين خورد اين بود كه آنچه كه اسلام به حساب علم و تشويق عموم به تعليم و با سواد شدن و فضيلت علم گفته بود همه به حساب عالم و تشويق به احترام و دستبوسي و فضيلت عالم گذاشته شد ، مردم به جاي اينكه توجه پيدا كنند كه خودشان سواد پيدا كنند و تا حدي كه مقدور است خودشان و فرزندانشان با سواد و عالم شوند ، توجهشان معطوف شد به اينكه اجر و فضيلت را در احترام و خضوع نسبت به علماء كسب كنند.
3-هر دسته و طبقه و صنفي از علماء اسلام ، محكم چسبيدهاند كه مقصود رسول اكرم (صلوات الله عليه)از آن علمي كه فرموده " فريضه " است همان علمي است كه ما داريم.(10)
پس آن چه از اين گفتار براي ما حاصل مي شود اين است که تنها راه يافتن تعالي علمي براي جامعه اسلامي مان عمل به احاديث و احياي اين مطلب در زندگي مسلمانان وجوامع آن هاست.از سوي ديگر از عوامل باز دارنده از اين دستور هم نبايد غافل بود و آن چه که امروز از سه عامل ذکر شده هنوز هم باقي است سردر گمي در يافتن منظور اسلام از نوع علمي است که بايد تحصيل شود و لذا شايسته است که اين مطلب را به عنوان يکي از غايات اين مقاله بررسي نماييم.
کدام علم؟
در متن سخنان رسول اكرم تقييد و تحديد و تفسير شده كه مقصود چه علمي است ، اما نه تحت عنوان اينكه فلان علم باشد يا فلان علم ، بلكه تحت عنوان علم نافع ، علمي كه دانستن آن فايده برساند و ندانستن آن ضرربرساند . هر علمي كه متضمن فايده و اثري باشد و آن فايده و اثر را اسلام به رسميت بشناسد يعني آن اثر را اثر خوب و مفيد بداند آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصيه و تشويق است.پس حسابش روشن است . بايد ديد اسلام چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر ميداند . هر علمي كه به منظوري از منظورهاي فردي يااجتماعي اسلام كمك ميدهد و ندانستن آن ، سبب زمين خوردن آن منظور ميگردد آن علم را اسلام توصيه ميكند ، و هر علمي كه در منظورهاي اسلامي تأثير ندارد اسلام درباره آن علم نظر خاصي ندارد ، و هر علم كه تأثير سوء دارد با آن مخالف است.(11)
بايد ديد از نظر اسلام چه چيزي لازم و واجب است به وجوب عيني يا وجوب كفائي ، و اگر راه انجام آن تكليف ، تحصيل علم و ياد گرفتن است بايد گفت تحصيل آن علم واجب و لازم است.
علمي كه فريضه است اين است كه مسلمان در وظيفهشناسي يا مجتهد باشد يا مقلد. و حال آنكه واضح است كه همانطوري كه وظيفه شناسي و ياد گرفتن دستورهاي ديني لازم است ، بسياري از كارهائي كه به حكم دين آن كارها فرض و واجب است ، كارهائي است كه خود آن كارها علم و درس و مهارت لازم دارد... بايد ديد چه نوع اموري است كه از نظر جامعه اسلامي لازم و واجب است و آن كار را بدون ياد گرفتن و تعليم و تعلم نميتوان خوب انجام داد ، پس علم آن كار هم واجب است فريضه علم از هر جهت تابع ميزان احتياج جامعه است.
استاد سه اصل زير را مطرح مي کنند:
1- واضح است كه اسلام جامعهاي ميخواهد عزيز و مستقل و متكي به خود ، اسلام نميپسندد كه يك ملت مسلمان ، زيردست و تو سري خور يك ملت غير مسلمان بوده باشد .
2- اصل ديگر اينكه در دنيا تحولي به وجود آمده كه همه كارها بر پاشنه علم ميچرخد و چرخ زندگي بر محور علم قرار گرفته است . همه شؤون حيات بشر با علم وابستگي پيدا كرده به طوري كه هيچ كاري و هيچ شأني از شؤون حيات بشر را جز با كليد علم نميتوان انجام داد.
3- اصل ديگر اينكه انجام سائر فرائض و تكاليف فردي و اجتماعي اسلام ، به فريضه علم بستگي دارد . فريضه علم به عنوان يك كليد و مفتاح براي انجام ساير فرائض و منظورهاي اسلامي شناخته شده ، و به اصطلاح فقهاء ، واجب تهيوئي است ، و بالنتيجه اگر شؤون حياتي مسلمين شكلي به خود بگيرد كه وابستگي بيشتري به علم پيدا كند فريضه علم هم اهميت و لزوم و توسعه و عموم بيشتري پيدا ميكند .
و از اين سه اصل چنين نتيجه گيري مي کنند: كه وظيفه شرعي و عمومي همه مسلمين
اينست كه به سوي علم رو بياورند و تعليمات عمومي را بر فرد فرد واجب بشمارند.(12)
و ايشان در کتاب کليات علوم اسلامي در تعريف علوم اسلامي چنين مي آورند:علومي که موضوع و مسايل آن ها اصول يا فروع اسلامي است و يا چيزهايي است که به استناد آن ها آن اصول و فروع اثبات مي شود واجب است تحصيل و تحقيق شود زيرا شناختن و دانستن اصول دين اسلام براي هر مسلماني واجب عيني است و شناختن فروع آن واجب کفايي است. شناختن قرآن و سنت هم واجب است،زيرا بدون شناخت قرآن وسنت شناخت اصول و فروع اسلام غير ميسر است. وهمچنين علومي که مقدمه تحصيل وتحقيق اين علوم است نيز از باب «مقدمه واجب» واجب است.
«علو م فريضه» که بر مسلمانان تحصيل وتحقيق در آن ها واجب است منحصر به علوم فوق نيست بلکه هر علمي که بر آوردن نيازهاي لازم جامعه اسلامي موقوف به دانستن آن علم و تخصص واجتهاد در آن علم باشد بر مسلمين تحصيل آن علم از باب به اصطلاح «واجب تهيؤي» واجب و لازم است.توضيح اينکه اسلام ديني جامع و همه جانبه است،ديني است که تنها به يک سلسله پندها و اندرزهاي اخلاقي و فردي و شخصي اکتفا نکرده است،ديني است جامعه ساز.آن چه که يک جامعه بدان نيازمند است،اسلام آن را به عنوان يک واجب کفايي فرض کرده است.مثلا جامعه نيازمند پزشک است،از اين رو عمل پزشکي واجب کفايي است...و چون پزشکي موقوف است به تحصيل علم پزشکي قهرا علم پزشکي از واجبات کفايي است...اين است که همه علومي که براي جامعه اسلامي لازم و ضروري است جزء «علوم مفروضه اسلامي»قرار مي گيرد و جامعه اسلامي همواره اين علوم را «فرايض» تلقي کرده است.(13)
حاصل اين کلام اين که : علم يا خودش هدف است و يا مقدمه است براي هدفي.هر جا که خودش هدف است واجب است مانند همين اصول عقايد. هر جا هم که خودش هدف نيست، اگر هدفي از هدف هاي اسلام متوقف به آن باشد، از باب مقدمه واجب، واجب مي شود.(14)
آيا علم به تنهايي کافي است؟
تا بدين جا با اهميت علم و نوع علمي که بايد آموخت از نظر اسلام آشنا شديم،حال جاي اين سؤال باقي است که آيا علم به تنهايي کافي است؟
استاد رابطه علم را با تعقل و تفکر و به خصوص ايمان در موارد بسياري که سخن از علم بوده بررسي نموده اند وحاصل کلام استاد اين است که علم با تعقل و ايمان است که حاصل بخش است.لذا در اين گذر به رابطه علم وتعقل و علم وايمان خواهيم پرداخت.
علم و عقل:
تفکر بدون تعليم وتعلم امکان پذير نيست.مايه اصلي تفکر تعليم و تعلم است و اينکه در اسلام دارد که تفکر عبادت است،غير از اين است که تعلم عبادت است.و آن چه در باب تفکر داريم بيشتر است از آن چه که در باب تعلم داريم.مثلاافضل العباده التفکر يا:لاعباده کالتفکر...(15)
استاد شهيد در مورد لزوم توام بودن عقل و علم مي فرمايند:عقل يک حالت غريزي و طبيعي دارد که هر کسي دارد ولي،علم عقل را تربيت مي کند؛عقل بايد با علم پرورش پيدا کند.در نهج البلاغه و هم در حديث از عقل و علم اينگونه تعبير شده که گاهي به علم گفته اند«عقل مسموع» و به عقل گفته اند«علم مطبوع»؛يعني به عقل،علم اطلاق شده و به علم،عقل،با اين تفاوت که يکي را گفته اند«مطبوع»يعني فطري و ديگري را«مسموع»يعني اکتسابي.و روي اين نکته خيلي تاکيد شده است که عقل مسموع و علم سمعي و اکتسابي آن وقت مفيد است که علم و عقل مطبوع و آن علم فطري به کار بيفتد؛يعني انسان هايي که فقط گيرنده هستند مثل يک انبار مي باشند و اين انسان ها شديدا در روايات تخطئه شده اند...علم مسموع اگر به مطبوع ضميمه نشود کافي نيست؛يعني انسان آن چه را که از بيرون مي گيرد بايد با آن نيروي باطني،با آن خمير مايه و با آن نيروي تجزيه و تحليل خود بسازد تا يک چيزي از آب در آيد.(16)
پس جناب استاد يک رابطه تلازمي بين علم و عقل قايلند که در واقع علم،ماده اوليه براي توليد علم جديد توسط عقل را براي او فراهم مي کند پس اول بايد انسان عالم باشد،مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزيه و تحليل نمايد.
علم و ايمان:
استاد شهيد نا کارآمدي علم به تنهايي را چنين بيان مي کنند:« امروز غالبا دريافتهاند كه سيانتيسم ( علم گرائي محض ) و تربيت علمي خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است ، تربيت علمي خالص ، نيمه انسان ميسازد نه انسان تمام (محصول اين تربيت ، ماده خام انسان است نه انسان ساخته شده)،انسان توانا و قدرتمند ميسازد نه انسان با فضيلت، انسان تك ساحتي ميسازد نه انسان چند ساحتي امروز همه دريافتهاند كه عصر علم محض به پايان رسيده است و يك خلاء آرماني جامعهها را تهديد ميكند»(17)
جناب استاد علم و ايمان را جدا ناشدني مي دانند ايشان مي فرمايند:« خيال مى كردند كه علم كافى است ؛ اگر ما عدالت و اخلاق را بشناسيم و به آنها عالم باشيم كافى است براى اينكه اخلاقى و عادل باشيم . ولى عمل نشان داد كه اگر علم منفك از ايمان بشود، نه تنها براى اخلاق و عدالت مفيد نيست بلكه مضر هم هست . مصداق قول سنايى مى شود كه چون دزدى با چراغ آيد، گزيده تر برد كالا. »(18)
همچنين در کتاب ده گفتار چنين آورده اند: شكي نيست كه علم به تنهائي ضامن سعادت جامعه نيست . جامعه ، دين و ايمان لازم دارد ، همانطوري كه ايمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفيد نيست بلكه و بال است.«قطع ظهري اثنان عالم متهتك و جاهل متنسك»اسلام نه عالم بيدين ميخواهد نه جاهل ديندار.(19)
همچنيين در مورد عدم جانشيني علم و دين به جاي يکديگر اين گونه فرموده اند:« تجربههاي تاريخي نشان داده است كه جدائي علم و ايمان خسارتهاي غير قابل جبران به بارآورده است، ايمان را در پرتو علم بايد شناخت؛ ايمان در روشنائي علم از خرافات دور ميماند با دور افتادن علم از ايمان ، ايمان به جمود و تعصب كور و با شدت به دور خود چرخيدن و راه به جائي نبردن تبديل ميشود آنجا كه علم و معرفت نيست ، ايمان مؤمنان نادان وسيلهاي ميشود در دست منافقان زيرك كه نمونهاش را در خوارج صدر اسلام و در دورههاي بعد به اشكال مختلف ديده و ميبينيم »(20)
« آنجا كه ايمان بوده و علم نبوده است مساعي بشر دوستانه افراد صرف اموري شده كه نتيجه زياد و احيانا نتيجه خوب به بار نياورده است و گاهي منشا تعصبها و جمودها و احيانا كشمكشهاي زيانبار شده است.
آنجا كه علم بوده و جاي ايمان خالي مانده است مانند برخي جوامع عصر حاضر ، تمام قدرت علمي صرف خودخواهيها و خودپرستيها ، افزون طلبيها ، برتري طلبيها ، استثمارها ، استعبادها ، نيرنگها و نيرنگ بازيها شده است.
دو سه قرن گذشته را ميتوان دوره پرستش علم و گريز از ايمان دانست دانشمندان بسياري معتقد شدند كه همه مشكلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد ، ولي تجربه خلاف آن را ثابت كرد امروز انديشمندي يافت نميشود كه نياز انسان را به نوعي ايمان ولو ايمان غير مذهبي كه به هر حال امري ماورا علم است انكار كند . »(21)
همچنين در توصيفاتي زيبا پيوند علم وايمان را اينگونه بيان مي کنند:« علم به ما روشنائي و توانائي ميبخشد و ايمان عشق و اميد و گرمي ، علم ابزار ميسازد و ايمان مقصد ، علم سرعت ميدهد و ايمان جهت ، علم توانستن است و ايمان خوب خواستن ، علم مينماياند كه چه هست و ايمان الهام ميبخشد كه چه بايد كرد ، علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون ، علم جهان را جهان آدمي ميكند و ايمان روان را روان آدميت ميسازد ، علم وجود انسان را به صورت افقي گسترش ميدهد و ايمان به شكل عمودي بالا ميبرد ، علم طبيعت ساز است و ايمان انسان ساز، هم علم به انسان نيرو ميدهد ، هم ايمان ، اما علم نيروي منفصل ميدهد و ايمان نيروي متصل، علم زيبائي است و ايمان هم زيبائي است علم زيبائي عقل است و ايمان زيبائي روح ، علم زيبائي انديشه است و ايمان زيبائي احساس هم علم به انسان امنيت ميبخشد و هم ايمان، علم امنيت بروني ميدهد و ايمان امنيت دروني، علم در مقابل هجوم بيماريها ، سيلها ، زلزلهها ، طوفانها ، ايمني ميدهد، و ايمان در مقابل اضطرابها ، تنهائيها ، احساس بي پناهيها ، پوچ انگاريها علم جهان را با انسان سازگار ميكند و ايمان انسان را با خودش »(22)
نتيجه گيري:
حاصل اينکه زمان آن است که جامعه اسلامي هويت خويش را باز يابد و به اين دعوت احياگر علم آموزي پاسخ مثبت دهد و مرز ميان دانش ها را برداشته و در آموختن علومي که به حال او سودمند است کوتاهي نورزد و درکنار علم از مشعل راهنماي ايمان براي تشخيص حق از باطل و گريز از راهزنان راه دانش بهره گيرد.
پي نوشت ها :
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج2، ص24
2. همان
3. مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص257
4. مرتضي مطهري، ده گفتار،صص171-168
5. مرتضي مطهري، بيست گفتار،ص261
6. مرتضي مطهري، تعليم وتربيت در اسلام ص 22و23
7. مرتضي مطهري، بيست گفتار،ص260
8. مرتضي مطهري، خدمات متقابل ايران واسلام ،ص387
9. مرتضي مطهري، خدمات متقابل ايران واسلام ،ص388
10. مرتضي مطهري، ده گفتار ص173و174
11. مرتضي مطهري،بيست گفتار ص259
12. مرتضي مطهري،ده گفتار صص178-176
13. مرتضي مطهري، مجموعه آثار ج5، ص36
14. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام ص25
15. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام ص21
16. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام ص191
17. مرتضي مطهري، مجموعه آثار ج2 ص34
18. مرتضي مطهري، آزادي معنوي ص94
19. مرتضي مطهري، ده گفتار، ص184
20. مرتضي مطهري، مجموعه آثار ج2 ص36
21. همان
22. همان ص22
منابع و مآخذ:
1.مطهري، مرتضي، آزادي معنوي،چاپ بيست ويکم، تهران، انتشارات صدرا، آبان 1384
2. مطهري، مرتضي،بيست گفتار، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات صدرا، مرداد 1377
3. مطهري، مرتضي،تعليم وتربيت در اسلام،چاپ شصت و چهارم، تهران، انتشارات صدرا، آذر 1388
4. مطهري، مرتضي،خدمات متقابل اسلام وايران، چاپ سي ام، تهران، انتشارات صدرا، مرداد 1381
5. ده گفتار،چاپ بيست وهفتم، تهران، انتشارات صدرا، فروردين 1388
6. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 2، چاپ سيزدهم، تهران، انتشارات صدرا، بهمن 1385
7. مطهري، مرتضي،مجموعه آثار، ج 5، چاپ دهم، تهران، انتشارات صدرا، ارديبهشت 1385
/ج