جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
روش خطابه و سخنوري(2)
-(3 Body) 
روش خطابه و سخنوري(2)
Visitor 457
Category: دنياي فن آوري

سخنراني نيازمند به طرح و محتواست
 

سخنراني هم مثل بنايي و خياطي نيازمند به طرح و محتواست؛ همان‌طور كه در بنايي، نقشه و هدف ساختمان، مصالح ساختماني و معمار لازم است، و در خياطي، نياز به مشخص بودن نوع لباس، مدل و الگو، پارچه و خياط است، در يك خطابه نيز هدف از سخنراني، نقشه كلي و طرح سخن، مواد اوليه و مطالب، ظريف كاري‌ها و هنرنمايي‌ها لازم است معين شود.
هم‌چنان كه در مديريت يك مؤسسه، يا هدايت يك عمليات، يا هماهنگي يك مراسم، لازم است كه طرح و نقشه‌اي تنظيم شود و مرحله به مرحله، طبق آن نقشه عمل گردد، مجموعه يك سخنراني هم نيازمند چنين طرح ريزي و اجراي نقشه است، تا هدف سخنران در نهايت، تأمين گردد. ابتدا بايد موضوع را مشخص كرد، سپس درباره جزئيات و شاخه‌هاي آن انديشيد و تفكيك كرد، سپس مواد و مطالب لازم براي هر كدام تهيه نمود، آنگاه صورت نهايي مطالب را منظم ساخت و آماده القاء نمود.[1]
در اين كه « چه بايد گفت؟ » و پيرامون فلان موضوع و مناسبت، چه مطالبي شايسته است، از راه « مشورت » نيز مي‌توان استفاده كرد. وقتي با كسي درباره موضوع سخنتان به تبادل نظر مي‌پردازيد هم نظر او در غناي بحث شما مفيد است، هم ذهن شما از آن‌چه او مي‌گويد، به مطالب ديگري منتقل مي‌شود. اين « تداعي معاني » شايد از شيرين‌ترين ثمرات مشورت با ديگران باشد.
« حكايت و تمثيل »:
در سخنراني، استفاده از حكايت و تمثيل، بسيار مناسب و ضروري و اين فوايد را دارد:
ـ هم به تفهيم مطلب كمك مي‌كند،
ـ هم مانع خستگي شنوندگان مي‌گردد،
ـ هم سخن را در ذهن، ماندگار مي‌كند،
ـ هم سخنراني را بر گوينده آسان‌تر مي‌كند،
ـ هم الگوهاي داستاني، در دل‌ها بيشتر تأثير مي‌گذارد.
در بيان حكايت در سخنراني، چند نكته بايد رعايت شود:
1. حكايت، تبديل به اصل نشود كه مطالب عمده ناديده گرفته شود.
2. داستان، روشن و گويا و جذاب باشد.
3. موجز و مختصر و دور از زوايد و صحنه‌هاي غير لازم و جزئيات بي ‏فايده باشد.
4. درست و مستند باشد؛ نه دروغ، يا بي سند و ضعيف.
5. بدآموزي نداشته باشد.
6. حس كنجكاوي را تحريك كند.
هر سخنران كه بيشتر حكايت بداند و از داستان استفاده به جا و مناسب كند، سخنش گيراتر خواهد بود. براي اين كار، بايد اهل مطالعه بود و قصه‌هاي سازنده را به صورت موضوعي و تناسب با هر مسأله، شناسايي كرد. دامنه حكايت بسيار وسيع است و در كتب مختلفي (چه خاصّ داستان يا به طور ضمني) آمده است. محورها اين‌هاست:
ـ حكايات مربوط به انبيا و ائمه و صحابه و علما و نوابغ
ـ داستان‌هاي مربوط به اقوام پيشين و حكومت‌ها و تمدن‌ها
ـ شرح حال بزرگان علم و اخلاق و حكايت‌هاي عرفاني و سازنده
ـ حكايات قديم و حوادث جديد و معاصر
ـ داستان‌هاي تخيلي و افسانه‌هاي قديمي و حكايات تمثيلي
تمثيل نيز براي محسوس ساختن معقول و عيني كردن موضوعات عقلي و ذهني بسيار خوب است. تمثيل هم مي‌تواند در قالب حكايت مطرح شود (نظير آن‌چه در داستان‌هاي تمثيلي مثنوي يا شعرهاي پروين اعتصامي يا بوستان سعدي آمده است) هم به صورت بيان تشريحي و عادي و غير داستاني.
البته مناسب است كه براي هر قشري از مخاطبان، به تناسب سطح فكر، نوع كار و شغل، زمينه‌هاي روحي و شرايط سني، و ... تمثيل‌هاي خاصّ خودشان و برگرفته از محيط زندگي و مسايل محسوس و ابزار مأنوس با آنان به كار رود، تا اين اثرگذاري سريع‌تر انجام گيرد.[2]

نتيجه گيري
 

اغلب اگر شنوندگان دريابندكه گوينده درصدد القاي مطلبي به آنان است، تأثيرپذيري كمتر مي‌شود. در اين‌گونه موارد، بهتر است ناطق به نحوي گفته‌هاي خود را آرايش دهد كه به طور غير مستقيم، مطلب را انتقال دهد و گفتار، خود به خود به « نتيجه گيري » منتهي شود، بي آن‌كه گوينده تصريح كند « پس نتيجه مي‌گيريم كه ... .»
گاهي هم شنوندگان يا بحث، به گونه‌اي است كه نتيجه گيري و جمع بندي مطالب توسط سخنران را مي‌طلبد. در اين‌گونه موارد، خطيب بايد از مجموعه مباحث خود، به نحوي به پايان برسدكه مستمعين، نتيجه روشن و جمع بندي كاملي داشته باشند و بدانند كه مطلب چه بود و چه شد.
كيفيت به پايان رساندن سخن نيز مهم است. « ديل كارنگي » توصيه مي كند كه سخنراني خود را به يكي از اين هفت راه مي‌توان خاتمه داد:
الف. خلاصه مطالبي كه گفته‌ايد، بگوييد.
ب. شنوندگان را به فعاليت واداريد.
ج. شنوندگان را تعريف و تمجيد كنيد.
د. با مطلب شيرين و خنده داري، نطق خود را خاتمه دهيد.
هـ . نكته شاعرانه‌اي بگوييد.
و. منطق خود را با ذكر جمله‌اي از يك كتاب مقدس خاتمه دهيد.
ز. در خاتمه سخنراني اوج بگيريد و مطالب و نكات مؤثر بگوييد.[3]

اعتماد به نفس
 

از مهم‌ترين عوامل توفيق در سخنراني، داشتن « اعتماد به نفس » است. هم به معناي شناختِ توان و استعداد خود براي سخنراني، هم به كارگيري اين استعداد. اين‌ها زمينه خجالت نكشيدن مي‌شود. به نكاتي در اين زمينه توجه كنيد:
1. مخاطبان را، بايد چنان فرض كرد كه نسبت به موضوع، چيزي نمي‌دانند و مشتاق شنيدن‌اند وجمع شده‌اند تا از زبان شما بشنوند.
2. اگر درباره موضوعي مطالعه كرده و مطالب كافي داشته باشيم، هنگام سخن به ما قوت قلب مي‌دهد.
3. اگر رو به روي آينه به تمرين خطابه بپردازيم، براي پيدايش اعتماد به نفس، مؤثر است.
4. به خودمان تلقين كنيم كه توانايي خطابه را داريم و دشواري‌هاي كار را جزئي و قابل حل و غلبه بشماريم.
5. به خود بقبولانيم كه سخنوران معروف هم ابتدا بي تجربه بوده‌اند و مهارت را با تمرين و ممارست به دست آورده‌اند.
6. جلسه سخنراني را هم‌چون يك ميدان نبرد تصور كنيم، كه هرچه با روحيه‌تر باشيم، موفق‌تر خواهيم بود. با نداشتن روحيه، كار خراب مي‌شود.
7. گاهي شروع در سخن، مطالب بعدي را به ياد مي‌آورد و نكاتي هم كه فكر نكرده بوديم، هنگام خطابه بر ذهن و زبان جاري مي‌شود. اين نيز مايه قوت روح و اعتماد به نفس سخنران است. اندوخته‌هاي ذهني و محفوظات، گاهي با شروع به سخن، به ياد مي‌آيد و ناطق را امداد مي‌رساند.
8. براي تقويت اعتماد به نفس، بايد از پيشنهادهايي كه به انسان براي گفتن يك حرف يا اجراي برنامه يا سخنراني مي‌شود استقبال كرد. اين مسؤوليت پذيري، نيروهاي نهفته انسان را بيدار و فعال مي‌سازد.
9. كسي كه خود را كاملاً براي ايراد سخن آماده كرده باشد، اعتماد به نفس بيشتري خواهد داشت. پس بايد براي كسب اين آمادگي كوشيد.

مشكل خجالت كشيدن
 

اغلب افراد، با مشكلي به نام « خجالت كشيدن » از ايراد سخن در حضور جمع، مواجهند و گرفتار دلهره و اضطراب مي‌شوند.
خجالت و منشأ آن چيست؟ و چگونه مي‌توان با آن مقابله كرد؟
آن‌كه خجالت مي‌كشد، يعني از نشان دادن و مطرح ساختن خود، ابا دارد، در خود آن شخصيت و استعداد را نمي‌بيند كه به ايراد سخن بپردازد. فكر مي‌كند خراب خواهد كرد، يا آبرويش خواهد رفت، يا ناتواني‌اش براي ديگران آشكار خواهد شد، يا ممكن است به او بخندند يا مسخره‌اش كنند، يا براي خودش، وجهه و شخصيت كاذبي پنداشته، كه مي‌ترسد اگر اقدام كند، آن وضعيت و شخصيت فرو خواهد ريخت. اين‌ها همه پندارهايي است كه انسان را از رشد، باز مي‌دارد.
علي ـ عليه السلام ـ فرموده است:
« قُرِنَتِ الهَيبَهُ بِالخيبهِ وَ الحَياءُ بِالحِرمان »[4]
مهابت و بيم داشتن، همراه ناكامي است، و خجالت كشيدن مقرون به محروميت است.
عوامل و ريشه‌هاي خجالت، معمولاً اين‌هاست:
1. فرهنگ و تربيت خانوادگي
2. عدم اعتماد به نفس
3. ترس از مجهولات آينده
4. احساس حقارت و خودكم بيني
5. انزوا و گوشه گيري
6. احساس يك شخصيت موهوم و پنداري و ترس از زوال آن
7. عدم تمرين و تكرار.
وقتي پدر و مادر، كودكان را از آغاز، از حرف زدن جلوي ديگران منع كنند و ميدان عرض اندام و ابراز شخصيت به آن‌ها ندهند، كم كم عقده حقارت در فرزندان پديد مي‌آيد و از حرف زدن در مقابل ديگران خجالت خواهند كشيد و براي سخنراني و خطابه هم ناتوان خواهند بود.
در اثر تكرار، ترس‌ها از بين مي‌رود و خجالت نابود مي‌شود و كار براي انسان حالت عادي پيدا مي‌كند. هر چيز غير عادي، مايه خجالت يا ترس مي‌شود، ولي اگر عادي و طبيعي شد، خجالت و هراس هم زايل مي‌گردد.
از هرچه خجالت و ترس داشتيم، بايد خود را در كام آن بيندازيم، تا ترس و خجالت، از بين برود و آن هراس و موهوم و وحشت بي جا و بي دليل، زايل گردد. اين تعليم، از امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ است كه فرمود:
« اِذا هِبْتَ اَمْراً فَقَعْ فيهِ فاِنّ شِدَّهَ تَوَقّيهِ اَعْظَمُ ممّا تَخافُ منه »[5]
(هرگاه از چيزي مهابت و بيم داشتي، در آن قرار بگير، چرا كه سختي پرهيز و پروا، بزرگ‌تر از خود آن چيزي است كه از آن ترس داري) خودِ هول و هراس، شديدتر از آن موضوع بيم ناك است و اگر انسان با آن درگير شد، درمي‌يابد كه آن اندازه هم وحشت‌ناك نبوده است. در مثل‌هاي عرب است كه:
« اُمُّ المقتولِ تَنامُ وَ اُمُّ المُهَدَّد لا تَنامُ ». ( يعني مادر كسي كه كشته شده است مي‌خوابد، ولي مادر كسي كه تهديد شده است خوابش نمي‌برد.) اين به خاطر همان اضطراب و نگراني از حادثه‌اي است كه هنوز پيش نيامده و هر لحظه ممكن است اتفاق بيفتد.
گاهي مانع اقدام انسان، بي خبري از استعداد خويش يا عدم اطلاع از جوانب و پيامدهاي يك عمل است. وقتي اقدام كرد، هم ميزان توانايي خود را به دست مي‌آورد، هم از جوانب قضيه آگاهي تجربي پيدا مي‌كند.
مثل كسي كه براي پريدن از يك جا يا پريدن در يك استخر، واهمه دارد. مشكل، همان نوبت اول است. تا نپريده، دلهره دارد. همين كه يك بار پريد، هم ترسش مي‌ريزد، هم نوبت‌هاي بعدي برايش كاملاً عادي و راحت مي‌شود.
ايراد سخن و اجراي برنامه در حضور ديگران نيز همين‌گونه است. بايد اقدام كرد، تا كمرويي و بيم‌ناكي از بين برود و حالت عادي پيدا كند.
به قول « اِمِرسون»: كسي كه بر ترس غلبه نكند، هنوز اولين درس زندگي را نياموخته است.
كساني هستند كه با ورود افراد مهم به جلسه، دست و پاي خود را گم كرده، خود را باخته، سخنراني را خراب مي‌كنند. بايد با اعتماد كامل به نفس، سخن را ادامه داد و مرعوب شخصيت اين و آن نشد.
كساني هم هستند كه مطالب را مي‌دانند، اما با ورود به جلسه يا آغاز سخنراني، آن‌ها را فراموش مي‌‌كنند. براي حل اين كار، علاوه بر تكرار و ممارست در سخنراني كه فرد را با اعتماد به نفس بار مي‌آورد، همراه داشتن يادداشتي حاوي رؤس مطالب مورد نظر مفيد است، تا در هنگام سخن با يك نگاه اجمالي به آن‌ها، مطالب را به ياد آورد.

پي نوشت ها :
 

[1] . در اين زمينه، به « مراحل يك نوشته » در بحثِ « روش نويسندگي » در همين مجموعه مراجعه كنيد.
[2] . تمثيل‌هايي كه آقاي قرائتي و آيه الله حائري شيرازي در بحث‌هايشان به كار مي‌برند. قابل دقت است.
[3] . ناطقين زبردست، فصل يازدهم، ص 145 ( چاپ سوم ).
[4] . ميزان الحكمه، ج 2، ص 565.
[5] . نهج البلاغه (صبحي صالح) حكمت 175.
 

منبع:www.andisheqom.com
ادامه دارد...
ارسالي از طرف کاربر محترم :omidayandh
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image