جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
هديه
-(3 Body) 
هديه
Visitor 556
Category: دنياي فن آوري
فرشته ي چشم عسلي، توي آسمان چهارم ، روي صندلي کوچک خودش نشسته بود . سرش را گذاشته بود روي زانوهايش و دور و بر خودش را نگاه مي کرد .
هر کدام از فرشته ها سرشان به کاري گرم بود. بعضي ها تند تند کارهاي شان را مي کردند تا از بقيه عقب نمانند؛ اما فرشته ي چشم عسلي بي کار بود. خيلي وقت بود که هديه اي از زمين برايش نيامده بود. کار فرشته ي چشم عسلي اين بود که هر وقت کسي از خدا تشکر مي کرد، سبدي پر از نور براي فرشته مي آمد و فرشته ي چشم عسلي سبدهاي پر نور زيبا را جمع مي کرد و براي خدا مي برد.
حالا او غمگين نشسته بود. فرشته ي گيسو طلا که مهرباني ها را جمع مي کرد و داشت پيش خدا مي برد، فرشته ي چشم عسلي را ديد . پيش او نشست و گفت: «چه شده؟ چرا اين قدر غمگيني ؟» دو قطره اشک چکيد روي گونه هاي فرشته ي چشم عسلي و گفت: «خوش به حال تو گيسو طلا. اين همه هديه جمع کرده اي. من هيچ چيزي ندارم.»
فرشته ي گيسو طلا گفت: «غصه نخور! براي تو هم هديه مي آيد. فقط براي کساني که روي زمين هستند دعا کن».
چشم عسلي با بال هايش اشک هايش را پاک کرد و گفت: «راست مي گويي، خيلي وقت است که فقط غصه مي خورم و دعا کردن يادم رفته است».
آن وقت سرش را بالا گرفت و شروع کرد به دعا کردن.
مدتي گذشت. يک روز هديه اي براي فرشته ي چشم عسلي آمد؛ يک سبد زيباي پر از نور.
چشم عسلي از خوشحالي گريه اش گرفت. سبد توي دست هاي او بود و قطره هاي اشکش که روي نورها مي ريختند، به شکل ستاره هاي کوچک رنگي مي شدند که مي درخشيدند .
چشم عسلي روبان آبي قشنگي دور سبد بست و آن را محکم کرد.

هديه

بعد همان طور که آينه ي نقره اي کوچکش را از توي کيف پولک دوزي اش در مي آورد، با خود گفت: «بايد خيبي زيبا باشم . مي خواهم بروم پيش خدا».
وقتي خودش را توي آينه نگاه کرد ، اخم هايش توي هم رفت. صورتش نشسته بود و موهايش نامرتب .
به دور و برش نگاه کرد . يک ظرف پر از آب باران کنارش بود. اين آب را او دفعه ي قبل که باران باريده بود جمع کرده بود. صورتش را با آب باران شست و موهاي فرفري و سياهش را که حالا وزوزي شده بودند ، با روغن چرب کرد و شانه زد . حالا موهايش مثل ستاره ها مي درخشيدند. فرشته ي چشم عسلي گل سر سفيد زيبايش را که شکل هلال ماه بود، به موهايش زد. سبد را برداشت. بال هايش را باز کرد و پرواز کرد ، به سوي آسمان هفتم، پيش خدا.
خدا هديه را از روي بال هاي فرشته برداشت .
فرشته ي چشم عسلي به خدا نگاه کرد. خدا به فرشته لبخند زد و نشاني خانه اي را در زمين به او داد.
فرشته ي چشم
منبع:نشريه مليکا شماره 53
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image