جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
شيخ بهايي
-(0 Body) 
شيخ بهايي
Visitor 260
Category: دنياي فن آوري
شيخ بهاء الدّين محمد بن حسين بن عبدالصمد حارثي منصوب به جدّش حارث همداني،از اصحاب اميرمؤمنان (عليه السلام) در بعلبك در سنه ي نهصد و پنجاه و سه متولّد مي شود. پس از هفت سال شيخ حسين والد او،او را به ايران مي آورد و نزد پدر تحصيل مي كند،حتي بعضي دعوي مي كنند كه آنچه تفحّص كرديم در كتب اجازات،اجازه ي روايت احاديث اماميه ي شيخ را از غير شيخ حسين نيافتيم،ليكن صحيح بخاري را به سلسله اي روايت مي كند كه همه آن ها با خود محمد بن مسلم بخاري صاحب كتاب،دوازده محمد هستند.
نظر به اين كه وسايل تحصيل از كتاب و غيره در قديم (1) سخت بوده است،غالباً مي بايست يك نفر معلّم بخواند و جماعت شاگرد گوش كنند يا بنويسند،ضمناً اگر اختلاف عبارتي جايي احتمال مي رفته است،طوري كه استاد نقل كند قبول كنند.بعد هم كه بالنسنبه وسايل تحصيل بيشتر شده بوده است،اين كار را محض تيمّن مي كرده اند،و اين نوع تحصيل اخذ و روايه بوده است. هرگاه شاگرد خوب مي فهميده است اذن و اجازه به او مي دادند كه او هم جهت ديگران بخواند،و اين كار نسبت به همه ي علوم نقليه و عقليه مجري بوده است،ليكن وسعت اسباب تحصيل امروز و بسياري دانايان و دانش اين ترتيب را از ميان برداشت.
خانواده ي شيخ در جبل عامل شام سكونت داشته اند و مردم متعبّد و فقير بوده اند،بر خلاف خانواده ي رفيق او (مير) كه از اعيان و اشراف بودند در استرآباد.
شيخ بهايي حكومت خانواده ي خود را از عبادت و فقر ذكر مي كرده است. صاحب (حدايق المقربين) با اظهار تأسف از اين كه چون والدش او را به بلاد عجم آورد تمام ملكات و صفاتي كه خانواده ي او دارا بوده اند از او سلب شد،و شعر حافظ را مي خوانده است: من ملك بودم و ... زمان طهماسب والدش با جميع اتباع او را به اصفهان مي آورد و قزوين دارالسلطنه و محلّ شاه بوده است.
شيخ زين الدّين علي عاملي معروف به منشاري كه از شاگردان علي كركي بود و از هندوستان كتابخانه بسيار مهمي به اصفهان آورده بود و داشت،شخصاً هم صاحب اهميت شده بود- در آن وقت شيخ الاسلام اصفهان بوده،و شيخ حسين،همشهري خود را اولاً از شام به اصفهان مي كشد بعد ترتيب وسايل مي كند،تا اين كه شاه طهماسب او را به قزوين مي طلبد و منصب شيخ الاسلامي آن جا را هم واگذار به او مي كند،بعد هم شيخ منشار دختر خود را به شيخ بهايي تزويج مي كند،و به اين مناسبت هم پس از فوت شيخ منشار،منصب شيخ الاسلامي او به شيخ بهايي مي رسد به طور ارث با واسطه و هفت سال در آن جا با داشتن والد او منصب شيخ الاسلامي را مي مانند،بعد از آن به شيخ الاسلامي مشهد خراسان منصوب مي شود آن جا هم چندي توقّف مي كنند.
و چون اهل شام بوده اند و معاشر و مأنوس با اهل سنّت و جماعت بوده اند،هرات هم آن وقت داراي اهميّت بوده است و اهل آن جا اهل سنّت بوده اند و سياست،وجود يك نفر شيخ الاسلام كه واقعاً با شيعه باشد و ظاهراً با اهالي سنّت مأنوس باشد در آن جا لازم داشته اند،والد شيخ را ارسال به هرات مي كنند و چند قريه از هرات به طور تيول به او واگذار مي كنند،تا پس از هشت سال مراجعت به قزوين مي كنند و اذن مي خواهند از شاه جهت رفتن حج،شاه شيخ بهايي را اجازه نمي دهد و در قزوين به شغل پدر مشغولش مي- دارد،و والدش مي رود به حج و در مراجعت به بحرين توقّف مي كند و همانجا فوت مي شود و مكتوبي جهت شيخ بهايي مي نويسد.
خلاصه آن كه: اگر طالب دنيا هستي در هندوستان توقف كن،و اگر آخرت را مي طلبي بيا نزد من،واگر نه دنيا و نه آخرت را مي- خواهي همان جا متوقف باش. اين وقت (2) شيخ بهايي را قريب بيست و چند سال مي بود،چه هفت سالگي به عجم آمد،سه سال اصفهان مانده،هفت سال قزوين و هشت سال هرات،كه مرتبه افاضت مي نشيند. (3)
اين حالت،طولي نداشته چه گويند بعد از رياست داشتن در قزوين مايل به حج و سياحت و گردش مي شود و سي سال مدّت مسافرت او بوده است،در حجاز و شام و عراق و هرات و غيره.
پس از آن در اصفهان متوطّن مي شود كه زمان سلطنت شاه عباس بوده است،و معروف است منزل او نزديك طوقچي و شهشهان بوده،و هنوز در مدرسه ي باباقاسم- واقعه در جنب مقبره ي باباقاسم- حجره اي است معروف به توحيد خانه ي شيخ بهايي،كه مواقع مخصوصه فكر و ذكر خود را آن جا بجا مي آورده است،و در تكيه ي بابا ركن الدّين هنوز گنبدي است معروف به چله خانه ي شيخ بهايي،كه گويند در آن جا اعمال رياضيات و اربعين به سر مي آورده است. (4) و هم در مجلس شاه عباس،كرسي مخصوصي داشته است كه روي كرسي مي نشسته و كارهاي مهم شرعيه را از قبيل موقوفات و فتاوي انجام مي داده است.
در سفر و حضر ملازم مجلس بوده است. درسفري كه شاه،پياده از اصفهان به مشهد رفته است،شيخ نيز همراه او بوده است و مشغول تدريس.و از مشهد بازبه هرات مي رود و مراجعت به اصفهان مي كند و همه جا تدريس را مشغول بوده است،خصوص كتب مؤلفه ي خود را به موجب نقل صاحب روضات از سيد حسين كركي.

تأليفات شيخ

خلاصه الحساب ، حبل المتين ، مشرق الشمسين ، فوايد صمديه ، تهذيب البيان ، زبده ، شروح ادعيه ، صباح ، رؤيت هلال ، رساله ي استجاب سوره ، اثناء عشريات در طهارت ، صلوه ، صوم ، زكوه ، حج ، جامع عباسي ، قصر صلوه در اماكن متبركه ، شرح اثناعشريه ، مفتاح الفلاح ، كشكول ، شرح اربعين حديث ، سوانح ، سفر حجاز – معروف به نان و حلوا- تشريح الافلاك ، اسطلاب ، دو رساله ي فارسي و عربي و غيره.
كليه ي رسايل شيخ به طور اختصار است و از اين جهت محصلين مبتدي آن ها را مي خوانند،تا نزديك به اين زمان هم اغلب آن ها معمول بوده و حاليه،متروك شده است.
در خصوص بعضي از كتب شيخ بهايي كلماتي است،مثلاً كتاب كشكول چون غير از سوانح سفر حجاز،و اشعار فارسيه و چند لغز،طوري حاوي مطالب شرح صفدي بر لاميه العجم است،كه گويا اوراق صفد برابر هم ريخته و كشكول ناميده است.
و ديگر كتاب خلاصه الحساب،علاوه بر مشابهت تامّه كه با حساب فاضل اعرج نيشابوري دارد،در مساحت كره و استخراج جذر،سهوي دارد كه گويا نويسنده ي عبارت،ملتفت معني نبوده است. ديگر بحرالحساب كه شيخ جواد شارح خلاصه و زبده نوشته خارج نشده است،ليكن چون شيخ مصمّم نوشتن او بوده است،مطلب را به او احاله داده. و ديگر مجلّدات را كه نيز مي گويند از قوّه به فعل خارج نگشته؛و كتاب شرح اربعين كه شمسه القلاده كتب اوست،سيّد عزّالدين كركي شاگردش نوشته،به امداد من تأليف شد. در غايت جوده و هايت حسن است،و در نظر سيّد كركي ممتازترين كتب شيخ است. و هم مي نويسد كه بسيار مايل به تصوّف بود و در مباحثه منصف بود،خود شيخ مي گويد وقتي در شام بودم اظهار مي كردم كه داراي طريقه ي شافعيه هستم.
شيخ بهاء الدين در عرفان و تصوّف كلمات نظم و نثر بسياري دارد كه معلوم مي شود اهل آن ها بوده (5) در سلسله ي نوربخشيه هم شجره ي او را صاحب (طرايق الحقايق) ذكر كرده كه نثر صريح است بر تصوّف او. سيّد جزايري و صاحب (حدايق) با آن كه مدعي برائت او هستند ولي تبرء آن ها به خوبي،تصوّف او را ثابت مي كند. ملا محمد باقر مجلسي به همين سبب به او نظر تحقير داشته [است].
مدت چندين سال شيخ به سياحت گذرانيد،كه صاحب سلامه مدت آن را سي سال نوشته،به اين مضمون كه پس از حصول رياست و شيخ الاسلامي براي او رغبت در فقر و سياحت پيدا كرده مناصب را ترك كرده به سياحت پرداخت.
طالوي ابوالمعالي در حالات او نوشته در بلاد گردش نمود تا به مصر رسيد،و در مدت اقامت در مصر با استاد ومحمد بكري ملاقات مي نمود و از آن جا به قدس شريف رفته،و نقل نموده اند از مقدسي كه شخص با مهابتي به بيت المقدس وارد شد،در فناي حرم منزل كرد و لباس سياحين را در برداشت. از معاشرت اجتناب مي كرد،و پس از مدتي كه از حال او اطلاع يافتيم معلوم شد بهاء الدين همداني حارثي است.و از آن جا به قصد شام حركت كرد در دمشق به محله سراب منزل گزيد،و در مجلسي،با حسن بوريني كه از بزرگان علماي آن جا بود،مجتمع شده. بوريني در ورود به مجلس صاحب ترجمه را با هيأت سياحي در صدر مجلس نشسته ديد،به او اعتنا نكرد و پس از صحبت هاي دقيق مشكلي در تفسير،بوريني جلو او بر سر پا ايستاده و گفت: شناختم بهاء الدين حارثي هستي زيرا كسي غير از او لايق اين بيانات نيست.
ديگري مي نويسد كه در حلب وارد شد و براي مخفي ساختن خود تغيير صورت داده در شكل مرد درويشي بود،و مذاكرات علميه- ي او را با شيخ عمر،بزرگ علما حلب نوشته،كه در آخر شيخ بهاء‌الدين گفته است من سنّي هستم و صحابه را دوست دارم ولكن چاره ندارم از اظهار تشيّع،زيرا سلطان ما شيعه است و عالم سنّي را هلاك مي سازد،غير از اين ها در طرايق نقل كرد.
صاحب روضات نيز از شيخ حكايت كرده كه در شام بودم خود را شافعي مي نماياندم. از خلاصه جمله هاي مفرده سابق مكشوف مي گردد اولاً شيخ متصوّف و وارسته سال ها گذرانده،و ديگر آن كه در همه جا اظهار محبت و غلو نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) داشته،و با اين حال گاهي گفته است كه من شيعه هستم و به طور تقيّه اظهار تسنّن مي كنم،و گاهي گفته است سنّي هستم و از روي تقيّه و خوف پادشاه عجم اظهار تشيّع مي نمايم. و از طرفي اجازه ي روايت اخبار شيعه را بعضي نسبت مي دهند كه فقط از پدر خود داشته،در صورتي كه صاحب روضات استاد اجازه غير اماميّه او را به لفظ جماعه مي نويسد.
از روي انصاف اگر دقت در حالت وارستگي اين شخص بشود،معلوم مي گردد كه واقعاً مبرّا از آلايش به تعصّب رفض و غلو مي بوده است.
سيّد نعمت الله جزايري به مناسبت اين حكايت كه،سيّد مرتضي هر وقت از قبر ابي اسحق صابي عبور مي كرده است با اين كه ملحد بوده است،جهت تعظيم مراتب علم او پياده مي شده است و رد مي شده است،مي گويد شيخ بهايي هم بسيار صوفيه را در مؤلفاتش تعظيم مي كند،چنانچه نسبت به حلاج مي گويد:
روا باشد انا الحق از درختي
چرا نبود روا از نيك بختي؟
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image