جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
دعوا
-(1 Body) 
دعوا
Visitor 284
Category: دنياي فن آوري
بابا داروهارا از داروخانه خريد. بعد دست رضارا گرفت و از داروخانه بيرون آمد.رضا سرماخورده بود و هي سرفه مي كرد.كمي كه راه رفتند،از دور ديدند وسط خيابان شلوغ است.ديدند دو تا ماشين به هم خورده اند.راننده ها پايين آمده بودند،داد و فرياد مي كردند و به يكديگرحرف هاي زشت مي زدند.مردم هم سعي مي كردند آن ها را از هم دور كنند.رضا دوست داشت بايستد و ببيند چه مي شود؛امّا بابا گفت: «بيا زودتر برويم باباجان!» آن ها تند تند مي رفتند.رضا سرفه كرد.گفت:«بابا گلويم خيلي درد مي كند. به نظرت خوب مي شوم؟»بابا گفت:«اگر داروهايت را استفاده كني،زود زود خوب مي شوي.»رضا گفت:«كاش من هم مثل پويا و نسرين سالم بودم!»بابا گفت:«پسرم! توسالمي.بيماري ات هم فردا يا پس فردا خوب مي شود.كسي كه آدم خوبي باشد سالم است.مي داني چه كسي سالم نيست؟»رضا با تعجّب گفت:«نه! نمي دانم.»بابا گفت:«آن دو نفري كه وسط خيابان داشتند به هم حرف هاي زشت مي زدند، سالم نبودند.»رضا گفت:«راست مي گويي؟ از كجا فهميدي؟»

- آخه پيامبر اسلام فرموده اند:«سلامت انسان در نگه داشتن زبان است.» آن دو نفر چون نتوانستند زبان شان را نگه دارند،سالم نبودند.
رضا سرفه كرد.توي دلش آرزو كرد:«كاش زودتر خوب شود!»آرزو كرد: «كاش هميشه سالم بماند!».
منبع:سنجاقك 58
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image