جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
در محضر آيت الله فلسفى (رحمة الله عليه)
-(10 Body) 
در محضر آيت الله فلسفى (رحمة الله عليه)
Visitor 546
Category: دنياي فن آوري

مهدويت
 

اشاره: حضرت آيةالله حاج ميرزا علي‏آقاي فلسفي، يكي از استوانه‏هاي عالم علم و فقاهت و اخلاق، و ركن ركين حوزه‏ي علميه‏ي مشهد مقدّس و مصداق بارز (( العلماء حصون الإسلام))اند .
معظّم له، بامهرباني و صفا و صميميّت خاص خود، دوستان را به حضور پذيرفتند و ضمن تفقّد از آقايان، با مواعظ و نصايح پدرانه‏ي خود، جمع برادران را به فيض رساندند .
آن چه در اين سطور آمده، سخنان پربار معظم له در اين جمع صميمانه است .
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدللّه ربّ العالمين و صلي الله علي سيّدنا محمّد و آله أجمعين .
بنده، خيلي، اهل صحبت نيستم و آن چه را هم كه مي‏دانم، معلوم نيست مطلوب آقايان باشد، امّا حالا كه برادران تشريف آورده‏اند، چند كلمه‏اي عرض مي‏كنم .

معيار خوب و بد
 

روايتي را در وسائل الشيعه ديدم كه هر چند صاحب وسائل، تمام آن را نقل نفرموده است، ولي براي من جالب بود. صاحب وسائل، نوعاً، روايت را تقطيع مي‏كند و آن جمله‏ي مورد نظر خود را مي‏آورد. آن جمله‏ي مطلوب صاحب وسائل براي بنده هم جالب بود اين حديث را اهل سنّت هم در كتاب‏هايشان نقل كرده‏اند. حديث، چنين است :
عبداللّه بن جعفر، في قرب الإسناد، عن الحسن بن ظريف، عن معمّر، عن الرّضا، عن أبيه موسي بن جعفرعليه السلام في حديث طويل، في معجزات النبي‏صلي الله عليه وآله - قال: و من ذلك. أنّ وابصة بن معبد الأسدي أتاه، فقال: ((لاأدَعُ من البرِّ والإثم شيئاً إلاّ سألته عنه .)). فلمّا أتاه قال له النبي‏صلي الله عليه وآله: أتسأل عمّا جئت له أو أُخبرك؟)). قال : (( أخبرني.)). قال: ((جئتَ تسألني عن البرّ والإثم.)). قال: ((نعم)). فضرب بيده إلي صدره، ثم قال: ((يا وابصة: البرّ ما اطمأنّت إليه النفسُ، والبرّ ما اطمأنّ به الصدر، والإثم ما تردّد في الصدر و جال في القلب، و إن أفتاك الناس و أفْتَوك.)).(1 )
يكي از اصحاب رسول اللّه‏ صلي الله عليه وآله كه وابصة بن معبد اسدي نام داشت، روزي از خانه‏ي خود بيرون آمد و با خود گفت: ((مي‏روم محضر رسول خدا صلي الله عليه وآله و از تمام نيكي‏ها و بدي‏ها از ايشان مي‏پرسم .)).
به مسجد آمد. جمعي از اصحاب خدمت حضرت بودند. وابصه مي‏خواست برود پهلوي حضرت بنشيند، امّا يكي از اصحاب گفت: ((اي وابصه! بنشين همين جا.)). پيامبر خدا صلي الله عليه وآله فرمود: دعوا وابصة، ادن ((بگذاريد بيايد.)). وابصه آمد، خدمت حضرت نشست .
پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: ((وابصه! مي‏خواهي بگويم براي چه آمدي يا خودت مي‏گويي؟)). وابصه عرض كرد: ((يا رسول اللّه‏صلي الله عليه وآله! شما بفرماييد.)). حضرت فرمود: ((براي اين آمدي كه از من از هر نيك و بدي و از هر خير و شري بپرسي.)). عرض كرد: ((بله؛ يا رسول اللّه .)).
حضرت، دست خود را روي سينه او زدند و فرمودند: ((نيكي، آن است كه دل انسان را خشنود مي‏كند و موجب اطمينان و سكون خاطر براي انسان مي‏شود، و بدي، آن چيزي است كه اضطراب آور است و در دل، جَوَلان و اضطراب ايجاد مي‏كند .)).
اين جمله‏ي ((البر ما اطمأنت إليه النفس...))، براي من، خيلي جالب بود. بنده، گاهي پيش خودم فكر مي‏كنم كه ((اگر اين را از عالمي مي‏پرسيدند، چه جوابي مي‏داد؟)). فكر مي‏كنم، شايد، ده يا بيست خوبي و تعدادي بدي را مي‏شمرد. مثلاً مي‏گفت، صدق خوب است اما كذب ناپسند است، امانت پسنديده است و خيانت كار بدي است، و ...
امّا رسول خدا صلي الله عليه وآله با اين جمله‏ي كوتاه، ضابطه و قاعده‏ي نيكي و بدي را بيان فرموده. و اين، ضابطه‏ي مهمّي است! ظاهراً، اين بيان رسول خدا صلي الله عليه وآله را از اين آيه‏ي شريف نيز مي‏توان استفاده كرد :
(( ونفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها))(2 )
انسان، خودش، مي‏يابد كه نيكي چيست و بدي چيست؛ زيرا، ايزد تعالي، به او الهام كرده است و در نهاد هر انساني قرار داده است كه بدي‏ها و نيكي‏ها چيستند .
با اين بيان، شايد گوشه‏اي از اين آيه‏ي شريف كه مي‏فرمايد: ((و اقم وجهك للدين حنيفاً فطرةَ الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيّم ولكن أكثر الناس لايعلمون))(3) معلوم شود .
يك وقتي، در تفسيري ديدم كه گاهي بعضي از بيرون مدينه مي‏آمدند خدمت پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله و به او مي‏گفتند: ((تو آمدي چه بگويي؟)). اين كار، مكرّر، اتّفاق مي‏افتاد. حضرت، در پاسخ آنان، آيه‏اي از قرآن را قرائت مي‏فرمود و آنان مسلمان مي‏شدند. در آن تفسير آمده بود كه يكي از افرادي كه آمد و سؤال كرد و مسلمان شد، صحابي جليل پيامبرصلي الله عليه وآله، عثمان بن مظعون بود .
آن آيه‏اي را كه معمولاً پيامبرصلي الله عليه وآله براي آنان تلاوت مي‏فرمود، آيه‏ي ((إنّ الله يأمر بالعدل و الإحسان و إيتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء والمنكر و البغي يعظكم لعلّكم تذكّرون))(4) بود .
فرد سؤال كننده، وقتي اين آيه را مي‏شنيد، مسلمان مي‏شد. چرا او ، با اين آيه مسلمان مي‏شد؟ چون، مي‏ديد همين است كه دل‏اش مي‏خواهد. فطرت او، اين مطلب را مي‏خواست و به آن كشش داشت .
در خطبه‏ي يكم نهج البلاغه حضرت امير عليه السلام هدف از بعثت پيامبران را برانگيختن و بيدار كردن اين وجدان‏هاي خفته و دفينه‏هاي دروني ما دانسته است :
فبعث فيهم رُسلَه و واتَرَ إليهم أنبياءَهُ، ليستأدوُهم ميثاقَ فطرتِهِ، و يذكِّروُهم مَنسيَّ نعمته، و يَحْتَجُّوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول و يُروُهُمْ آياتِ المَقدِرة؛(5 )
خداوند، پيامبران را پشت سر هم فرستاد، تا ميثاق فطرت را و آن چيزهايي كه خداوند از ما عهد و پيمان گرفته و آن‏هايي كه در نهاد انسان‏ها گذاشته، شكوفا كند و آناني را كه خواب شان برده، بيدار كند و آناني كه زير هواها و هوس‏ها و خواسته‏ها و شهوت‏ها پوشيده شده‏اند، بيرون آورد و گنج‏ها و دفينه‏هاي دروني ما را ظاهر كند .
اين، همان دين است و شايد بشود گفت - و شايد آيه‏ي شريفه هم همين را مي‏فرمايد - كه اگر كسي از ما بپرسد: ((دين يعني چه؟)) جواب بدهيم، همين كه فطرت اقتضا مي‏كند. هر چه فطرت اقتضا دارد، آن را هم خدا از ما مي‏خواهد .
در اين جلمه‏ي حضرت اميرعليه السلام خطاب به فرزندش امام مجتبي‏عليه السلام مطلب زيادي نهفته است :
يا بُنَيَّ! فتفّهم وَصيّتي واجعل نفسك ميزاناً فيما بينكَ و بين غيرك، وأحبّ لغيرك ما تحبّ لنفسك، واكره له ما تكرِهُ لها، لاتَظلم كما لاتحبّ أن تظلم، و أحسِن كما تحبّ أن يحسن اليك ، واستقبح لنفسك ما تستقبحه من غيرك، و ارضِ من الناس ما ترضي لهم منك.(6 )
حضرت‏عليه السلام مي‏فرمايد: خودت را ترازو قرار بده ! اين كه فرموده: ((خودت را ميزان و ترازو قرار بده))، يعني ميزان خوبي و بدي، خودت هستي و خودت مي‏تواني بفهمي كه اين كار خوب است يا بد است. آنچه را كه دوست داري در حق تو انجام دهند در حق ديگران انجام بده و آنچه را كه دوست نداري ديگران در حق تو انجام دهند در حق ديگران انجام نده اين همان فطرت است كه دارد بيدارش مي‏كند و امروزه از آن تعبير مي‏شود به محكمه‏ي وجدان و ملامت نفس كه خداوند تعالي هم در قرآن به آن قسم خورده است ((ولااُقسم بالنفس اللوامة)) اين، عين همان مطلب پيامبرصلي الله عليه وآله است كه فرمود، نيكي، آن است كه موجب آرامش و سكون و اطمينان خاطر انسان مي‏شود .
خدا آقاي فلسفي را رحمت كند! من، از ايشان شنيدم كه مي‏فرمود: آن كسي كه بمب اتم روي هيروشيما انداخت، با اينكه او را خيلي تشويق كردند. گُل بر سرش ريختند. براي او كف زدند، جايزه دادند، او را به عنوان قهرمان معرفي كردند امّا وقتي در روزنامه خواند كه آن بمب، مثلاً پنجاه هزار نفر را كشته و سوزانده، مدام با خود مي‏گفت: ((واي بر من! آيا من پنجاه هزار انسان كشته‏ام؟ عجب جاني‏اي هستم! عجب جنايتكاري هستم! در اين عالم، كسي به اندازه‏ي من جنايت نكرده است!)). آن قدر، اين جملات را گفت و گفت تا ديوانه شد! اين، همان فطرت او است كه دارد او را مي‏كشد! اين محكمه‏ي وجدان او است كه او را به محاكمه كشيده و زمين و زمان را براي او تنگ كرده و با اينكه او را تشويق مي‏كنند اما نفس مُلهَم او به او مي‏گويد اين عمل عملي جنايتكارانه بود .

منبع: وبلاگ مهدويت www.khorshidepenhan.h.mihanblog.com

ارسال مقاله توسط كاربر محترم سايت: noshabe
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image