در سال 1320 ه. ق برابر با 1281 ه. ش ستارهاي در شهر تبريز، در خانهاي سرشار از علم و تقوا درخشيد و افراد خانواده را سرشار از شادي و شعف نمود.
فرزند را عبدالحسين ناميدند تا همواره سينهاش سرشار از عشق اهلبيت عليهم السلام باشد؛ پيوسته در مسير ايشان گام بردارد و همچون مولايش امام حسين عليهالسلام، شميم روح افزاي ولايت را پراكنده سازد. آري، عبدالحسين به دنيا آمد و الغدير با او جان گرفت.
خاندان پاك علامه
شيخ احمد اميني تبريزي،(1) پدر بزرگوار علامه اميني از عالمان با تقوا بود و مردم به ايشان همواره به ديده ي احترام مينگريستند. ايشان در سال 1287 هـ.ق در سَردها از توابع تبريز به دنيا آمد. ميرزا احمد از فقها و مجتهدين زمان خود و در زهد و پارسايي زبانزد عموم بود. او در سال 1304 ه.ق به تبريز مهاجرت کرد و براي هميشه ساکن آنجا شد.
برخي آثار به يادگار مانده از ايشان عبارتند از: شرحي بر قصيده المفجع و تعليقاتي بر مكاسب شيخ انصاري.
اين مرد بزرگ در سال 1370 ه. ق، ديده از جهان فرو بست و در قبرستان نو شهر مقدس قم دفن گرديد.
پدربزرگ علامه اميني، مولي نجفقلي مشهور به امين الشرع بود كه نام خانوادگي علامه نيز از همين لقب گرفته شده است. ايشان در سال 1257ه. ق، در روستاي سَردها ـ از توابع تبريز پا به عرصه هستي نهاد و به يادگيري دانش و ادب پرداخت. وي نيز بعدها ساکن شهر تبريز شد. مردي زاهد، فاضل، پرهيزگار و اديبي برجسته بود كه به گردآوري اخبار ائمه اطهار عليهم السلام علاقه بسياري داشت و چند مجموعه روايت نيز تدوين كرده و اشعاري به فارسي و تركي از وي به جا مانده است. او در شعر خود به "واثق" تخلص ميکرد و نقش مُهر او - آن طوري که در پشت برخي از رسائلش مشهود است - " الواثق بالله الغنيِ عبدهُ نجفقلي" بوده است . وي در سن 83 سالگي در سال 1340ه. ق از دنيا رفت و در وادي السلام نجف اشرف به خاك سپرده شد.(2)
واقعه عجيبي در مورد مرحوم نجفقلي نقل ميکنند که ايشان بعد از رحلت، در تبريز دفن شدند اما بنا بر وصيت خود ايشان، جنازه آن بزرگوار پس از گذشت 13 سال به نجف اشرف منتقل گرديد و در قبرستان وادي السلام آرام گرفت.(3) کساني که در آن روز حضور داشتند نقل ميکنند که پيکر ايشان پس از 13 سال کاملا سالم بود. (4)
دوران كودكي و جواني علامه
كودكي عبدالحسين مانند ديگر همسالانش سپري نشد، بلكه او از همان كودكي، استعداد و تيزهوشي عجيبي از خود نشان ميداد. وي از آغاز زندگي، با حافظه قوي و سرعت عجيبش در درك مسائل ديني،(5) همه نگاهها را به خويش جلب كرد. روح پرسشگر و جست و جوگر عبدالحسين نميگذاشت تا او مانند ديگر كودكان باشد. هر كس در كودكي او را درك ميكرد، از تيزهوشي وي خبر ميداد.(6)
خانوده مذهبي و علاقهمند به دانش و معرفت علامه نيز، زمينه رشد و تعالي عبدالحسين را آماده كردند. وي شاگردي و يادگيري را در محضر پدر بزرگوارش آغاز نمود و با مباني دانش آشنا شد.
پدر؛ ادبيات فارسي، عربي، منطق و تا اندازهاي فقه و اصول را به فرزندش آموخت. در كنار اينها، عبدالحسين به كتابهاي حديثي و اعتقادي نيز اشتياق زيادي داشت، ولي با اين همه، «قرآن و نهجالبلاغه دو كتاب گرانقدر براي آموزش اين محصل جوان بود.»(7)
از همان كودكي، وجود عبدالحسين از آيههاي قرآن و سخنان والاي اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و امامان ديگر پر شد. پس، عشق به اهلبيت عليهم السلام در تار و پود وجودش نفود كرد.
بدين ترتيب، علامه اميني با كوشش علمي و با استعداد و پشتكار خويش، خانواده و اطرافيانش را به آينده خود اميدوار ميساخت.
علامه در سن 16 سالگي براي ادامه تحصيل راهي نجف اشرف شد و تا حدود سن 32 سالگي در آنجا مشغول کسب معارف الهي بود. در اين سالها در محضر اساتيدي چون: آية الله سيد محمدبن محمدباقر الحسيني فيروزآبادي، آية الله سيد ابوتراب بن ابوالقاسم خوانساري، آية الله ميرزا علي بن عبدالحسين ايرواني و آية الله ميرزا ابوالحسن بن عبدالحسين مشکيني زانوي ادب زده و کسب علم نمود.
توکل و انقطاع علامه اميني از غير، زبانزد عام و خاص بود. هرگاه براي علامه مشکلي پيش مي آمد ، متوسل به اهلبيت، خصوصا اميرالمومنين علي عليه السلام ميشد
علامه در سن 32 سالگي به زادگاه خود تبريز مراجعت نموده و براي مدت کوتاهي در آنجا ماندگار شد. اوقات ايشان در آن ايام به تدريس و تحقيق مي گذشت و در آن زمان بود که کتاب نفيس تفسير فاتحة الکتاب توسط ايشان به نگارش درآمد.
علامه اميني(ره) که عشق اميرالمومنين علي عليه السلام در جانش شعلهور بود، بيش از اين در فراق از حضرتش تاب نياورده و مجدداً راهي نجف اشرف شد.
عبدالحسين در نجف ضمن تحقيق و مطالعه فراوان در مجالس اساتيد برجسته و مراجع تقليد آن روزگار به استمرار حاضر ميشد و در ضمن آن بود که از جهت علمي و تقوا به مرتبه والاي اجتهاد نائل گرديده و همچنين از علما و مجتهدين بزرگ آن عصر اجازه روايت نيز دريافت کرد. بعضي از مشايخ روايت ايشان عبارتند از:
آية الله سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني، آية الله شيخ علي اصغر ملکي تبريزي، آية الله شيخ محمد محسن (آقا بزرگ) تهراني.
علامه اميني(ره) در مقام اجتهاد، منزلت و جايگاه والايي داشت و بيشتر ساعات ايشان به تحقيق و مطالعه ميگذشت. و از منابع علمي اسلامي توشه برميگرفت. ايشان در تفسير، حديث، تاريخ و علم رجال صاحبنظر بود (8)
زهد و عبادت علامه
علامه در زهد و تقوا و ورع مراقبت شديد داشت. در امور ديني، متعبد و تسليم در مقابل اوامر الهي بود اخلاق خوش و همت بالايي داشت و شايد همين همت ايشان، باعث موفقيتشان شده، چرا که در مسير رسيدن به هدفشان، موانع، باعث عقب نشيني و نااميدي وي نميشد. با داشتن اين همه علم و دانش متواضع بوده و کبر و غروري در وجود ايشان ديده نميشد.
مرحوم علامه بسيار مراقب زبان خود بود نقل شده است که هيچگاه کسي حرف رکيکي از ايشان نشنيده بود. در مورد پدرشان نيز ميگويند آنقدر با اخلاق و سليم النفس بودند که کسي ايشان را جز در مسائل مذهبي، خشمگين نديد. و چنان آداب را رعايت مينمودند که کسي کلام زشتي هرگز از ايشان نشيند.
علامه اميني عقيدهشان بر اين بود که اساس خلقت بنا بر محبت است. ايشان ميگفت که تمام عبادات ناشي از محبت است. (هل الدين الا الحب). هر چقدر محبت به خدا بيشتر باشد، از معاصي و گناهان بيشتر دوري ميشود. مرحوم علامه ميگفتند: کسي که توجهاش در نماز کم است مشکل محبتي دارد.
ايشان در عبادات هم کوشا بوده و به اقامه نماز شب مقيد بود. همواره پس از نماز صبح، مشغول قرائت قرآن ميشد که با تدبر و تامل همراه بود.
يکي از مسائل اساسي در زندگي علامه اميني توجه به قرائت قرآن و انس با آن بوده است. ايشان در ماه مبارک رمضان خود را براي روزهداري و عبادات از کارهاي ديگر فارغ ميکردند و در اين ماه 15 ختم قرآن داشتند. چهارده ختم به نيت چهارده معصوم عليهم السلام و يک ختم به نيت پدر و مادر خود. و در ماههاي ديگر حداقل يک ختم قرآن داشتند. تاثير اين قرائتها و انس با قرآن در قلم ايشان ديده ميشود چرا که نوشتههاي ايشان بسيار روان و محکم است و البته تاثير آن در الغدير بسيار مشهوداست که استشهادهايي که ايشان در الغدير به آيات قرآن داشتهاست به گونهاي بوده که انگار اين آيه براي آن موضوع مطروحه نازل شده است.(9)
زيارات و توسلات
علامه اميني مي گفت : که موضوع "زيارات" و "ادعيه" بدان گونه که در مکتب تشيع مطرح شده در هيچ دين و مذهبي طرح نگرديده است. و اگر کسي با اين زيارات و ادعيه مانوس بشود و متوجه باشد که چه ميخواند و فلسفه و حکمتش را بداند، اين فرد، شيعه بيسوادي نميشود. وي بيان مي کرد: کسي که زيارت جامعه کبيره را بخواند و بداند که چه ميگويد اين فرد، شيعه بيسواد نيست. چرا که ميفهمد دين يعني چه.
قسمت عظيمي از زندگي مرحوم علامه را ادعيه و توسلات و تمناي از اهلبيت و خصوصاً زيارات پر کرده بود. ايشان هر شب به زيارت حرم اميرالمومنين علي عليه السلام مشرف ميشد و آنقدر آداب را در زيارت رعايت ميکرد که مردم ميايستادند و به ايشان مينگريستند که آداب را بياموزند. ايشان با کمال خضوع و خشوع و با حزن، بالاي سر امام مينشست و با برخي الفاظِ زيارات با امام سخن ميگفت و آنقدر اشک ميريختکه بر روي محاسنشان جاري ميشد و آنقدر غرق زيارت ميشد که اکثراً از يک ساعت هم ميگذشت.
علامه اميني وقتي در حرم اين الفاظ را ميخواند که: اشهد انّک تسمع کلامي و ترد سلامي، يقين داشت که مقابل حضرت نشسته و با ايشان صحبت ميکند و جوابش را نيز از حضرت ميگيرد. و اين رتبهي خيلي بالايي در ولايت است.
ايشان اکثراً وقتي به زيارت حرم حضرت سيدالشهدا عليه السلام مشرف ميشد با پاي پياده ميرفت. مسئله قابل توجه اينست که ايشان از راه اصلي نميرفت بلکه مسير را از ميان روستاها انتخاب ميکرد و شب را به صورت ناشناس در منزل آنها ميماند و در آنجا به سخنراني در باب معارف دين و اهلبيت عليهم السلام ميپرداخت و بدين وسيله طعم شيرين معارف الهي را به کامشان مينشاند.
يقين به جواب در توسل
فردي به نام دکتر محمد عبدالغني حسن که شاعر برجسته عرب و از علماي مصر بودند بعد از اين که آقاي اميني، الغدير را براي ايشان فرستاد شعري براي علامه سرود و فرستاد که از ايشان تقديرشد
آقاي اميني نامهاي برايشان فرستاد که من از شما ممنونم که اين شعر را براي من سروده و فرستاديد. اما چرا اصل را گذاشتيد و فرع را گرفتيد. اي کاش شما غديريه ميسروديد و نام خود را ميان غديريه سراها مضبوط و ماندگار ميکرديد و دوستي خود را نسبت به اميرالمومنين نشان ميداديد.
ميگويند که 2 ماه پاسخ نداد بعد از 2 ماه نامه ايشان آمد که من به اين علت پاسخ نامه شما را دير دادم که در اين دنيا يک دختر بيشتر ندارم و او نيز بيمار شده و اطباء نيز از مداوا کردن او نااميد شدهاند و دخترم در حال احتضار است. به اين علت اصلاً حال شعر گفتن نداشتم. ولي چون شما امر کرده بوديد با چشم گريان اين غديريه را سرودهام و برايتان فرستادهام.
اين نامه روز پنج شنبه به دست علامه رسيده بود. علامه اميني شب به حرم اميرالمومنين علي عليهالسلام مشرف شد فرداي آن روز نامهاي به فرزندشان حاج آقا رضا داد وبيان کرد که اين نامه را براي محمد عبدالغني حسن پست کن. من ديشب که به حرم رفتم غديريه اين فرد را براي اميرالمومنين عليه السلام خواندم و فکر ميکنم ان شاءالله شفاي دختر را گرفتم.
اين ماجرا به اين معناست که علامه اينقدر با اطمينان از ارتباط شان با امام صحبت ميکرد..
نامه علامه ارسال شد و دو هفته بعد جواب محمد عبدالغني حسن رسيد که سبحان الله، همان شبي که شما ميگوييد در حرم غديريه مرا خوانديد، دخترم تب شديدي کرد و بعد از آن بهبود يافت. و الان شکوفه خانه من است و اين از معجزات مولا اميرالمومنين است.
غروب آفتاب
تلاش بيوفقه علامه اميني در دوران زندگيش باعث ضعف جسماني ايشان شده که منجر به بيماري و زمين گير شدنش در دو سال آخر عمر ايشان شد. خستگيها و تحمل رنجهاي علامه اميني در راه اعتلاي دين اسلام و مذهب تشيع و تحصيل و تدريس معارف اهلبيت عليهم السلام در ظهر روز جمعه 12 تير ماه 1349ه. ش (28 ربيع الثاني 1390ه .ق) به پايان رسيد و صاحب الغدير، آن پير فرزانه و پر مايه ، پس از 68 سال تلاش و كوشش ، به ديدار يار شتافت تا از دست صاحب غدير و از چشمه زلال كوثر بياشامد و غبار خستگي را از تن بزدايد. او رفت اما الغدير وي چراغ خانه دلهاي با صفا و مشعل هدايت امت تا طلوع خورشيد ولايت شد.
استاد جلال الدين همايي ميگويد: « كثرت كار و زحمت بيشماري كه اميني در راه خدمت به مذهب كشيد ، كم كم قواي بدني او را ضعيف ساخت تا منتهي به مرگ ايشان گرديد.»
هنگام احتضار لبهاي علامه را با آب مخلوط به تربت مقدس كربلا مرطوب ساختند و فرزندشان ـ حاج شيخ رضا اميني ـ دعاهاي عديله، مناجات متوسلين و مناجات المعتصمين را ميخواند و علامه هم با حزن و اندوه و در حالي كه اشك از چشمانشان سرازير بود، دعاها را تكرار ميكردند.(10)
آخرين سخناني كه در لحظههاي آخر زندگي بر لبان آن مرد بزرگ جاري شد، اين بود:
"اللهم هذه سکرات الموت قد حلّت فاقبل اليّ بوجهک الکريم، و اعنّي علي نفسي بما تعين به الصالحين علي انفسهم ... "؛ «خداوندا! اين سكرات مرگ است كه به سويم ميآيد. پس به سوي من نظري كن و مرا با آن چه صالحان را كمك ميكني، كمك نما.»(11)
پس از ختم اين دعا، نداي خداوند را لبيک ميگويد و روح شريفش به سوي خداوند عروج مينمايد.
بامداد روز شنبه 13 تير ماه، پيكر علامه از خيابان شاهپور تا سه راه بوذر جمهري و از آن جا تا مسجد ارك تشييع شد. مردم همانند كسي كه عزيزترين كس خود را از دست داده باشند، در تشييع پيكر امين خود شركت كردند به گونهاي كه: «ميدانها و خيابانها پر بود از جمعيت؛ همه سياهپوش و غرق در تجليل علم.»(12)
پس از انتقال پيکر مطهر علامه اميني به عراق، در شهرهاي بغداد، كاظمين، كربلا و نجف نيز پيكر علامه با شكوه فراواني تشييع شد و پس از طواف دادن پيكر بر گرد آستان مقدس علوي، به وصيت خودشان، در حجرهاي از كتابخانه اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ـ كه خود بنيانگذار آن بود ـ به خاك سپرده شد. پس از مراسم خاكسپاري، مردم تا مدتها در شهرهاي بزرگ ايران، عراق و ديگر كشورهاي اسلامي، مجلسهاي ترحيم برگزار و از مقام علمي و معنوي آن بزرگمرد عرصه علم و تقوا تجليل كردند.
هر چند پيكر خسته صاحب الغدير از ميان شيفتگان ايشان پنهان گشت، ولي الغدير او مانند نگيني درخشان در عرصه دين و دانش باقي مانده است. به تعبير استاد جلال الدين همايي: «علامه اميني در واقع نمرده، بلكه حيات جاوداني يافته است.»(13)
"امير" مرگ چنين شهسوار عرصه علم نه مرگ يک تن، بل مرگ يک جماعت بود
چنين مصيبت عظمي، نبود دانش را اگر دريغ و اَسف بود، اگر مصيبت بود
ز فيض بحر ولايت غريق رحمت باد که خود ز بحر ولايت، "غدير" رحمت بود(14)
پي نوشت ها :
1- ترجمه الغدير، محمدتقي واحدي و ديگران، ج 1، ص 154/ علماي بزرگ شيعه، ص 410.
2- شهيدان راه فضيلت، ص 7.
3- مقدمه الغدير، ج 1، ص 58، چاپ 1368.
4- کتاب فاطمه زهرا، دکتر محمد اميني نجفي، مقدمه، ص 20.
5- علماي بزرگ شيعه، ص 410.
6- ربع قرن مع العلامه، حسين شاكري، ص 299.
7- گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران، ج 2، ص 727.
8- مقدمه الغدير، ج 1، ص 64 - 68، چاپ 1368.
9- مقدمه الغدير، ج 1، صص 77 – 78، چاپ 1368 .
10- مقدمه الغدير، ج 1، ص 122، چاپ 1368.
11- مقدمه الغدير، ج 1، ص 122، چاپ 1368.
12- حماسه غدير، محمدرضا حکيمي، ص 347.
13- حماسه غدير، ص 551.
14- بخشي از قصيده مرحوم سيد کريم اميري فيروزکوهي که در رثاي علامه اميني سروده است.
15- با نگاه ويژه به سايت تبيان
ارسال توسط کاربر محترم سايت : ardakan /ج