جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نگاهى به آفرينش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن
-(5 Body) 
نگاهى به آفرينش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن
Visitor 492
Category: دنياي فن آوري

زن در اسلام(حقوق زنان)
 

قرآن کريم درباره خلقت حوا مى فرمايد:
 

«يا ايها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثيراً و نساء»(نسأ، 4 . 1) اى مردم، از پروردگارتان که شما را از نفس«نفس واحدى» آفريد و جفتش را[ نيز] از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراکنده کرد، پروا داريد.
«هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها ليسکن اليها»(اعراف، 7 . 179)
اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.
«خلقکم من نفس واحدْ ثم جعل منها زوجها» (زمر، 39 . 6)
شما را از نفسى واحد آفريد، سپس جفتش را از آن قرار داد.
با توجه به آيات ياد شده ، قرآن مجيد سه بار خطاب به آدميان فرموده است که: « خدا شما را از نفسى واحد آفريد ، و همسرش را از وى پديد آورد» ، بدون اينکه از چگونگى خلقت وى به طور صريح خبر دهد.

ماده اوليه خلقت حوا در قرآن
 

درباره ماده اوليه خلقت حوا دو نظريه وجود دارد؛ الف) از دنده‏هاى پهلوى آدم عليه‏السلام. ب) از باقى مانده گل آدم عليه‏السلام .

الف) از دنده‏هاى پهلوى آدم
 

سدى از ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نقل کرده است که چون ابليس از بهشت رانده شد و آدم در آن ساکن گشت، در آنجا تنها ماند و با او کسى نبود که بدو آرام گيرد،سپس خداى تعالى او رابه خواب فرو برد و دنده‏اى از دنده‏هاى پهلوى چپ او را بيرون کشيد و به جاى آن گوشت نهاد و حوا را از آن دنده آفريد.
چون بيدار شد و بالاى سر خود زنى را يافت از وى پرسيد که«تو کيستى؟» گفت: زنى .گفت: تو را براى چه آفريدند؟ گفت: براى اين که تو به من آرام‏گيرى. فرشتگان‏[ به آدم‏] گفتند: نامش چيست؟ گفت: حوا. گفتند: چرا حوايش ناميدند؟ گفت: چون او را از چيز زنده آفريدند.

حسن بصرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت کرده که فرمودند:
 

« ان المرأْ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقيمها کسرتها و ان ترکت انتفعت بها و استقامت» همانا زن از استخوان پهلوى مرد[ دنده‏] آفريده شده، اگر بخواهى راستش کنى آن را مى‏شکنى و اگر رهايش کنى بدان فايده يابى و او راست گردد.
فخر رازى درباره خلقت حوا از آدم با توجه به آيات سوره نسأ و اعراف - که در آغاز اين بخش ذکر شد - ادعاى اجماع کرده است.
درباره نظريه فوق بايد بگوييم که آيات قرآن در اين باره صراحتى ندارند و چنين بينشى به احتمال قوى نشأت گرفته از تورات تحريف شده و اسرائيليات است.

علامه طباطبايى در رد اين قول مى نويسد:
 

هر چند اين مسأله (خلقت حوا از دنده آدم) فى نفسه محال نيست اما آيات قرآنى از دلالت بر اين معنى خالى هستند.
مسأله آفريده شدن حوا از پهلوى آدم، چيزى است که قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت« و خلق منها زوجها» را نيز نبايد بر آن معنى حمل کرد، به گونه‏اى که گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى که در دست مردم است و آفرينش آدم را يکسان يک داستان تاريخى نقل مى کند.

ب) از باقى مانده گل آدم
 

از امام باقر عليه‏السلام روايت شده که:
 

« ان الله تعالى خلق حوأ من فضل الطينْ التى خلق منها آدم» ، خداوند حوا را از باقى مانده گل آدم بسرشت.
علامه طباطبايى معتقد است که مراد از« و خلق منها زوجها» اين است که زوج آدم هم مثل خودش از همين نوع(گل) است و اين همه افراد پراکنده، به دو فرد همانند بر مى‏گردد.
صاحب المنار با توجه به آيات مربوط به آفرينش حوا و به ويژه آيه« خلق لکم من أنفسکم ازواجاً »(روم، 30 .21)« از[نوع‏]خودتان همسرانى براى شما آفريد»، مى گويد:
مقصود اين است که خدا زن را از جنس آدم آفريد، و روشن است که مراد اين نيست که هر زنى را از پيکر همسرش آفريده باشد.

علت خلقت حوا در قرآن
 

از ظاهر آيه« هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها ليسکن اليها» (اعراف، 7 . 189)، چنين بر مى آيد که خداوند همسر آدم را جهت آرامش گرفتن او خلق کرد.
طبرى به نقل از ابن عباس و ابن مسعود مى نويسد: آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى کرد و هيچ همدوش و رفيق نداشت. اين برداشت تا حدودى با نظر تورات موافق است.

همگامى حوا با آدم
 

پس از آفرينش آدم و زوجش، خداوند مکان استقرار ايشان و بهره‏وريشان از نعمت‏ها را بيان مى دارد و در اين مسير زن همراه مرد در اين بهره ، يکسان مشارکت دارد.
« و قلنا يا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ و کلا منها رغدا حيث شئتما» (بقره، 2 . 35) و گفتيم اى آدم، خود و همسرت در اين باغ سکوت گير[ يد]؛ و از هر کجاى آن خواهيد فراوان بخوريد.
« و يا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ فکلا من حيث شئتما»(اعراف، 7 . 19)
و اى آدم! تو با جفت خويش در آن باغ سکونت گير، و از هر جا که خواهيد بخوريد.

اشتراک در عهد و پيمان
 

قرآن کريم از عهد و ميثاقى ميان خدا و خليفه او(آدم) سخن به ميان مى آورد:«و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً» (طه، 20 . 115)
و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم ، و[ لى آن را] فراموش کرد، و براى او عزمى استوار] نيافتيم.

عهد آدم در قرآن
 

از آيه فوق بر مى آيد که ميان خدا و خليفه الله - آدم عليه‏السلام - عهد و پيمانى وجود داشته که آدم آن را فراموش کرده است. سؤالى که در اينجا مطرح است اينکه مراد از آن عهد و پيمان چيست؟

در اين باره چندين احتمال داده شده است:
 

الف) عهد آدم همان فرمان نزديک نشدن به درخت بوده است.«لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمين» (بقره، 2 . 35 و اعراف، 7 . 19).
فخر رازى در اين باره مى‏گويد: بدون شک مراد از عهد، امر يا نهى يى از جانب خداوند است. در ادامه مى افزايد: مفسران بر آن اند که مراد از عهد، همان دستور نزديک نشدن به درخت است.

عهد و پيمان خداوند از آدم ، خوردن از ميوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود.
 

عهد در داستان آدم، همان دستور خداوند به آدم و حوا است که از درخت ممنوعه نخورند ، اما عهد نسبت به ساير مردم عبارت است از هر امر يا نهى يى که از جانب خداوند باشد.
ب) مراد از عهد، اعلام دشمنى ابليس با آدم و همسرش و بر حذر داشتن آن دو از پيروى ايشان بوده است.« ان هذا عدولک و لزوجک»(طه، 20 . 117)
طبرى در تفسير آيه« و لقد عهدنا الى آدم من قبل...»(طه، 20 . 115) مى نويسد:«و لقد وصينا آدم و قلنا له« ان هذا عدولک و لزوجک»» به او سفارش کرديم و گفتيم که اين(ابليس) دشمن تو و همسرت است.
علامه طباطبايى مى نويسد: اما اينکه مقصود از آن عهد چه بوده به طورى که از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آيد، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت. که در آيه«و لا تقربا هذه الشجرْ» (اعراف، 7 . 19) بدان اشاره شده است.در ادامه نهى سوره طه، آيه 115، مى فرمايد:« ان هذا عدولک و لزوجک» يعنى بدانيد پس از اين امر و عهد که«او» دشمن تو و همسرت است.
منظور از اين عهد و ميثاق، همان پيمان و ميثاق عمومى است که از تمام افراد انسان به خصوص پيامبران گرفته شده است. قرآن کريم به صورت عام خطاب به همه زن و مرد مى فرمايد:« و من أعرض عن ذکرى فان له معيشْ ضنکاً» (طه، 20 . 124) - هر کس ازياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگى تنگ‏[ و سختى‏] خواهد داشت. بنابر اين زن در پيمان الهى با مرد شريک است و اين اشتراک نمايانگر انسانيت و مسؤليت پديرى اوست.
بر خلاف آنچه براى زن مى پنداشتند و او را پايين‏تر از انسان مى ديدند و علوم و معارف را در خور او نمى‏دانستند، بايد گفت که زن در خلقت الهى آن است که زهرا عليه‏السلام بود؛ همگام خليفْ الله بر روى زمين ، زنى است با خصوصيات فاطمه عليه‏السلام زير اتمام ابعادى که براى زن متصور است و براى يک انسان متصور است در فاطمه زهرا عليه‏السلام جلوه کرده و بوده است. يک زن معمولى نبوده است، يک زن روحانى ، يک زن ملکوتى، يک انسان به تمام معنا انسان ، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان. معنويات ، جلوه‏هاى ملکوتى ، جلوه‏هاى الهى ، جلوه‏هاى جبروتى ، جلوه‏هاى ملکى و ناسوتى ، همه در اين موجود - زهرا عليه‏السلام - جمع است.

دشمن مشترک
 

زن و مرد در مراحل زندگى چنان اشتراک دارند که حتى دشمن و گمراه کننده آنها نيز يکى است.
« فقلنا يا آدم ، ان هذا عدولک و لزوجک فلا يخرجنکما من الجنْ فتشقى»(طه، 20 . 117)
پس گفتيم:« اى آدم ، در حقيقت، اين‏[ ابليس‏] براى تو و همسر دشمنى‏[ خطرناک‏] است، زنها تا شما را از بهشت به در نکند تا تيره بخت گردى.»
« ان هذا عدو لک و لزوجک»(طه، 20 . 117) اين براى تو و زوجت دشمن است.
چنانکه مشاهده مى شود در هر دو آيه، دشمن هر دو يکسان اعلام شده و چنين نيست که زن فقط تحت وسوسه‏هاى شيطان باشد و مرد از آن مبرا باشد.

اشتراک در اوامر و نواهى الهى
 

« لا تقربا هذه الشجرْ فتکونا من الظالمين»(بقره، 2 . 35 و اعراف، 7 . 19) به اين درخت نزديک مشويد که از ستمکاران خواهيد شد. مطابق آيات فوق، خداوند همه خوردنى‏هاى بهشت را بر آدم و همسرش آزاد گذاشت و تنها آنها را از خوردن يا نزديک شدن به يک درخت منع فرمود. مؤيد اين کلام، حديث امام صادق عليه‏السلام است که درباره«لا تقربا هذه الشجرْ» مى فرمايد:«لا تأکلا منها»نيز آمده است: نهى در حقيقت از خوردن ثمره درخت بوده، و نهى از نزديک شدن به درخت، به منظور اجتناب از وقوع در عصيان بوده است.

درخت ممنوعه چه بود؟
 

قرآن کريم صراحتى در نوع اين درخت ندارد. در روايتى از امام رضا عليه‏السلام نيز نقل شده که آن درخت، گندم شمرده شده است:« و أشار لهما الى الشجرْ الحنطْ.»
مجاهد و سعيد بن جبير از ابن عباس روايت کرده‏اند که گندم و سنبله بود و روايت کرده‏اند که ابوبکر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين درخت پرسيد و آن حضرت فرمود: آن شجره مبارکه، گندم بود.
ازحضرت على عليه‏السلام روايت شده که درخت کافور بوده است. کلبى گفته: درخت معرفت نيک و بد بود.مفسران اسلامى درباره درختى که خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع فرمود، اختلاف کرده‏اند: گندم، جو، انگور، انجير، حسد، کافور، درخت معرفت نيک و بد، درختى که فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زيتون، درخت خرما، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و...، برخى‏از مواردى است که نقل شده است.
به طور کلى در معنى شجر مى توان گفت: کلمه شجر، يک اصل بيشتر ندارد و آن عبارتست از هر چيزى که رشد کند و بزرگ شود و شاخ و برگ از او ظاهر گردد، خواه مادى باشد يا معنوى.
اثر نزديک شدن به درخت ممنوعه را قرآن کريم چنين بيان مى فرمايد:«فتکونا من الظالمين» پس از ستمکاران خواهيد بود، يعنى بهره جستن از درخت و اطاعت نکردن از امر الهى، موجب گمراهى و لغزش و هبوط است.

اشتراک در گمراه شدن
 

« فوسوس لهما الشيطان»(اعراف، 7 . 20) پس شيطان آن دو را وسوسه کرد.
« فدلّيهما بغرور»(اعراف، 7 . 22) پس(شيطان) آن دو را با فريب به سقوط کشانيد.
« فازلّهما الشيطان عنها»(بقره، 2 . 36) پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد.
چنانکه مشاهده مى شود، زن و مرد در مسأله گمراه شدن و وسوسه شدن، دو خطر يکسان قرار دارند.
سپس قرآن کريم مى فرمايد:« فأکلا منها...»(طه، 20 . 121) از آن(درخت) خوردند، مشاهده مى شود که حوا و همسرش با هم مرتکب عمل نهى شده، شدند و اختلافى در جايگاه و موقعيتشان نبود.
امام(رحمة الله عليه) در اين باره مى فرمايد:
همان طورى که مرد بايد از فسادا اجتناب کند، زن هم بايد از فساد اجتناب کند. زنها نبايد ملعبه دست جوان‏هاى هرزوه بشوند، زنها نبايد مقام خودشان را منحط کنند، زنها بايد انسان باشند، زنها بايد تقوا داشته باشند. خداوند همان طورى که قوانين براى محدوديت مرده‏ها در حدود اينکه فساد بر آنها راه نيابد دارد، در زن هم دارد، زنها نبايد گول بخورند.منزلت زن مسلمان بالاتر از غرق شدن و پرداختن به امور بى ارزش است، لذا زنان مسلمان و انقلابى بايد مراتب دست‏هاى پنهان و پليد شيطانها و دشمنان باشند.

اشتراک در نتيجه نافرمانى
 

نتيجه نافرمانى و خوردن از درخت ممنوع شده را قرآن کريم ابتدا ظالم بودن آنها مى داند:«فتکونا من الظالمين»(بقره، 2 . 35 و اعراف، 7 . 19) و سپس بعد از خوردن، برهنه شدن آنها و آشکار شدن عوراتشان معرفى مى فرمايد:«فَلَمّا ذآقا الشجرْ بدت لهما سؤاتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنْ»(اعراف، 7 . 22) پس چون آن دو از[ ميوه‏] آن درخت‏[ ممنوع‏] چشيدند، برهنگى هايشان بر آنان آشکار شد، و به چسباندن برگ [هاى درختان‏] بهشت برخود آغاز کردند.
طبرى گويد: زمانى که آدم و حوا از ميوه آن درخت خوردند، شرمگاه هايشان بر آن دو آشکار گرديد چون خداوند آن دو را پوششى که قبل از ارتکاب خطيئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آنها با برگ جنت کردند.
سيد قطب مى نويسد: کشف سوآت و عريانى و بر گرفتن از ورق جنت نتيجه خطيئه آنها يعنى خوردن از شجره منهيه بود.

اشتراک در ظاهر و شخصيت
 

از ظاهر عبارت«ليبدى لهما ماورى عنهما من سؤاتهما»(اعراف، 7 . 20)، چنين بر مى آيد که آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوعه، برهنه نبودند بلکه پوششى داشتند که در قرآن، نامى از چگونگى اين پوشش برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانه‏اى براى شخصيت آدم و حوا و احترام آنها محسوب مى شده که با نا فرمانى از اندامشان فرو ريخته است.

اشتراک در انتخاب و اختيار
 

انتخاب و اختيار از مواردى است که قرآن کريم در داستان خلقت آدم براى زن و مرد يکسان ذکر کرده است.
عبده گويد: نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنانکه در جاى ديگر، خداوند سخن پاک را به درخت پاک و سخن ناپاک را به درخت ناپاک تشبيه کرده است. فرمان دادن به آدم که از همه نعمت‏هاى بهشت بخورد، مثالى براى اين است که انسان مى تواند خوبيها را بشناسد و از همه نعمت‏هاى پاک اين جهان برخوردار گردد.
نهى از درخت ممنوع، کنايه از الهام شناخت بدى است و اين که فطرت به زشتى پى برد و از آن بپرهيزد. وسوسه و لغزاندن شيطان، گوياى آن روح ناپاکى است که همراه نفوس بشرى است و انگيزه بدکارى را در آدمى نيرو مى بخشد؛ به بيان ديگر الهام تقوا و خير در سرشت آدمى قوى‏تر و اصل است و از اين رو آدمى مرتکب بدى نمى‏شود، مگر با همکارى و وسوسه شيطان.
خوردن انسان از درخت ممنوعه، نشانه اين است که استعداد اين را داشته که بر خلاف نظم جهانى، که تجلى سنت و امر پروردگار است عمل کند، اين مسأله براى زن و مرد در بيان قرآن يکسان است. از اينجا مسأله اختيار انسان نه تنها در برابر قوانين طبيعى بلکه در برابر امر الهى و اراده الهى هم استنباط مى شود. همچنين از اين مطلب نتيجه گرفته که انسان مى تواند در برابر اراده خدا از خودش انتخاب ديگرى بکند. شجره ممنوعه، خود آگاهى عقلى و پى بردن به استعداد عشق در ذات انسان را به انسان اضافه کرده است.
« زنها اختيار دارند همان گونه که مردها اختيار دارند، خداوند زن را با کرامت خلق کرده و آزاد خلق کرده است.»

اشتراک در کيفر
 

هنگام نهى از بهره بردن از درخت، خداوند به آنها مى فرمايد که: اگر شيطان شما را فريب داد و از بهشت اخراج کرد دچار مشقت مى شويد:« فتشقى» و پس از عصيان آدم و حوا نيز به آن دو گفت از آن هبوط کنيد:« قال اهبطا منها جميعاً.»(طه، 20 . 123) علامه طباطبائى در اين باره مى گويد:
منظور از شقاوت، تعب و رنج است، چون زندگى در غير بهشت که لا جرم همان زمين خواهد بود ، زندگى آميخته با رنج و تعب است زيرا در آنجا احتياجات فراوان است و براى رفع آن فعاليت بسيار لازم است، يعنى در آنجا به خوردنى، نوشيدنى، مسکن و امور ديگر نياز است. دليل ما بر اينکه مراد از شقاوت، تعب و رنج بوده آيات بعد از آن است که مى فرمايد:« فلا يخرجنکما من الجنْ فتشقى. ان لک الا تجوع فيها و لا تعرى. و انک لا تظمؤ فيها و لا تضحى»(طه، 20 . 117 - 119)«زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تيره بخت گردمى. در حقيقت براى تو در آن جا اين‏[ امتياز] است که نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى.و[ هم‏] اينکه در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده.» بنابر اين شقاوت نتيجه هبوط است.
عبده که تفسيرى تمثيلى از داستان آدم ارايه مى دهد در رابطه با اين مرحله مى گويد:
بيرون رفتن از بهشت کنايه از اين است که انسان در اثر خروج از اعتدال فطرى، دچار درد و رنج مى گردد.
بنابر اين کيفر گناه آن دو از نظر قرآن هبوط و خروج از بهشت است و نتيجه اين هبوط، شقاوت و درد و رنج زندگى زمينى است. به عبارت ديگر کيفر گناه آدم، همان دچار درد و رنج زندگى زمينى شدن است، که يکى از آن رنجها مرگ است. اما مسيحيان مرگ را کيفر اصلى گناه آدم مى دانند. در منابع اسلامى کيفر مرگ در مقابل گناه آدم يا مطرح نشده و يا به صورت ضمنى و به عنوان يکى از لوازم کيفر اصلى بيان شده است. چنانکه ملاحظه مى‏شود، آدم و همسرش در نوع سزاى نافرمانيشان، يعنى هبوط، موقعيتى يکسان دارند همان گونه که قرآن کريم مى فرمايد:
که قرآن از اشتراک معنوى زن و مرد و رويکرد آنها به خدا، يکسان سخنى مى گويد و جايگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى يکسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختيار و آزداى به حساب مى آورد و در نهايت مى فرمايد:«آن اکرمکم عند الله اتقيکم»(حجرات، 49 . 13). با کرامت‏ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بنابراين بايد بدانيم که با اين بيانات قرآنى، ديگر حق نداريم، زن را موجودى پست‏تر از مرد بدانيم مگر به سبب مقامات معنوى ايشان.
زن بايد داراى آرمانها و اهداف تکاملى باشد و به امور کوچک و حقير سرگرم نشود
منبع: www.porsojoo.com
ارسالي از طرف کاربر محترم : soheila_hk110
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image