چكيده : شكل گيرى و تحول كلام اسلامى و اين كه افراد گوناگون چه تأثيراتى در اين روند داشته اند، يكى از زمينه هاى مطالعات اسلامى است. از ميان اين افراد، ابوالحسين احمد بن يحيى معروف به ابن ريوندى، جايگاهى ويژه به خود اختصاص داده است. در ميان انديشمندان اسلامى چند چهره خاص وجود دارد كه به الحاد بيشتر مشهورند تا مسلمان بودن; و ابن ريوندى يكى از مهمترين اين افراد است. نظرات ضد و نقيض فراوانى درباره او ارائه شده است، اما بر ملحد بودن وى بيشتر تأكيد مى شود. آثار متعددى به ابن ريوندى نسبت داده شده است كه ادعا مى شود مطالب آنها بر ضد نبوت، معجزات، كتب مقدس و ديگر معتقدات دينى بوده است; از جمله: الزمرد. اين كتاب بيشتر به عنوان اثرى ضد وجود نبوت خاصه و عامه شناخته شده است. از اين رو، توجه اسلام شناسان متعددى را از دير باز به خود جلب كرده است. در اين مقاله، نويسنده ابتدا به ذكر شرح حالى از ابن ريوندى، با تأكيد بر نكاتى كه كمتر به آن توجه شده، پرداخته است. سپس كوشيده است با تحليل اجزاى باقى مانده و منقول از كتاب الزمرد، كه در تعلق آنها به الزمرد ترديدى وجود ندارد، به بازشناسى بخشهاى ديگر اين كتاب، كه در آثار ديگران بدون ذكر عنوان كتاب نقل شده است، بپردازد.
مقدمه
يكى از پرسشهاى مهم در گفتمان اسلامى، اين است كه بر چه كسى مى توان نام مؤمن را اطلاق كرد؟ مرجئه، ايمان را تنها اقرار به زبان مى دانستند; و فردى را كه شهادتين بر زبان جارى مى كرد، مؤمن مى ناميدند. جداى از بحثهاى كلامى، اين بحث از اهميت فقهى ويژه اى برخوردار است.[1]
يكى از دلايل طرح اين بحث ـ كه در مباحث كلامى از آن به اسما و احكام تعبير مى شود ـ آن است كه روشن شود وصفهايى چون مؤمن، كافر، عاصى، مطيع، ظالم، عادل، جائر و فاسق بر چه كسى دلالت دارند.
شخصيت ابن ريوندى
اگر بخواهيم مطالب مورد اتفاق را درباره ابن ريوندى ذكر كنيم، نكات فراوانى وجود ندارد. 2. موضعگيرى او درباره اهل بيت و علويين. او در فضيحة المعتزله مى نويسد: در بغداد جماعتى از معتزليان عبدالله بن جعفر بن ابى طالب را تفسيق مى كنند و از او برائت مى جويند; به دليل اخذ اموال از معاويه و يزيد براى اصلاح زندگى اش; و درباره حسن بن ابى طالب (عليه السلام) توقف كرده و مى گويند: اگر آنچه به او رسيده، نگه مى داشته يا به خويشان خود انفاق مى كرده، فاسق و فاجر است و مسلمان و مؤمن نيست; و اگر اين اموال را ميان ناداران و مساكين تقسيم كرده است، بر او خرده اى نيست.
خياط، ضمن رد سخنان فضيحة المعتزله، مى نويسد: در آخرين ايام اعتزال ابن ريوندى، قبل از آن كه معتزليان وى را از مجالس خود بيرون كنند و انتساب او را به خودشان نفى كنند، از وى شنيدم كه درباره عبدالله بن جعفر و حسن بن على (عليه السلام)آنچه را به معتزله نسبت داده است،بيان مى كند. معتزليان بغداد سخت بر او خرده گرفتند و به وى گفتند: درباره كسى سخن مى گويى كه پيامبر او را بزرگ جوانان بهشت خوانده است. اين اولين دشمنى اش با معتزله بود.
ابن ريوندى بعد از سال 247 بصره را به مقصد بغداد ترك كرد، و در آن جا، به دليل برخى ديدگاههاى به ارث برده از بصره، با معتزليان بغداد درگير شد. اين برخورد باعث جدايى اش از اعتزال گرديد. او در بغداد با ابو عيسى وراق، يكى از متكلمان معتزلى، آشنا شد. اما به دليلى نامعلوم، با وراق درگير شد و او را متهم كرد كه فردى ثنوى (مانوى) است. البته با توجه به اين كه وراق بعدها شيعه گرديد، مى توان احتمال داد كه وراق بر انديشه هاى تند ابن ريوندى درباره اهل بيت اعتراض كرده باشد، يا معتزله بغداد را به دليل اين نظرات بر ضدش شورانده باشد; چرا كه اين مسئله در رماندن ابن ريوندى از اعتزال نقشى مهم داشته است.
ابن ريوندى و ابو عيسى وراق
محققان تاكنون در باره الزمرد بيان كرده اند كه الزمرد كتابى در رد نبوت خاصه و عامه است. اين نظر بر اساس نقلهاى داعى اسماعيلى مؤيد فى الدين است. مؤيد فى الدين شيرازى در كتاب خود، المجالس المؤيديه، برخى براهين الزمرد را با تفصيل بيان كرده و شناسانده است.
كتابهايى كه به علم كلام پرداخته اند، غالباً در قالب گفت وگو نگاشته شده اند. دو شيوه رايج براى نماياندن اين گفت وگو وجود دارد: يك شيوه، نويسنده به طرفِ فرضى گفت وگو، پاسخ مى دهد; «قال... قلنا» يا در روش دوم، از عبارت قال... يقول استفاده شده است، اين روش نشانه گفت وگويى است كه ميان دو شخص واقعى اتفاق افتاده است. اين عبارت تا به حال مورد توجه دقيق قرار نگرفته است. با تحليل دقيق اين بخش مشخص شده است كه ابو منصور ماتريدى و قاضى عبدالجبار از الزمرد نام نبرده اند، اما مطالبى را از ابن ريوندى نقل كرده اند، از كتاب الزمرد وى برگرفته اند.
ابن ريوندى از نگاه التوحيد ماتريدى
پيچيده ترين منبعى كه از ابن ريوندى سخن گفته و نام او را ذكر كرده است، كتاب التوحيد، نوشته متكلم برجسته حنفى، ابومنصور ماتريدى است. مهمترين دليل براى ترديدِ فان.اس، متعارض جلوه كردن متن التوحيد با متن المجالس المؤيديه است.
همان گونه كه خانم استرومسا اين بخشها را تحليل كرده است، مى توانيم ابراز كنيم كه ماتريدى نيز از الزمرد نقل كرده است، و اطلاعات هر يك مكمل ديگرى است، نه نافى آن.
آيه مباهله در الزمرد
آيه 94 سوره بقره هنگامى نازل شد كه يهوديان مدينه متكبرانه ادعا كردند آخرت تنها به آنان تعلق دارد. در حضور پيامبر، يهوديان به سعادتى كه نصيب آنان در آن دنيا خواهد شد، اظهار اطمينان كردند. اما خداوند به محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)وحى نمود كه يهوديان از خدا مى ترسند; و اگر او آنان را به مباهله دعوت كند، مايل به انجام اين كار نخواهند بود. پيامبر، يهوديان را به تحدى فرا خواند، ولى يهوديان هيچ گاه تمناى مرگ نكردند. آيه 6 و 7 سوره جمعه در اين باره نازل شده است.
مفسران اشاره كرده اند كه يهوديان بسيار مشتاق آن بوده اند كه نشان دهند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)پيامبر نيست. از اين رو، به هر طريق ممكن با پيامبر مقابله كرده اند. پيامبر رفتار آنها را در قبال مباهله پيش بينى كرده بود، لذا مفسران آن را دليل بر پيامبر بودن محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) دانسته اند.
مسيحيان نجران نيز نبوت پيامبر را قبول نداشتند. زمانى كه آنها براى امضاى توافقنامه اى نزد محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) آمدند، نمى خواستند مفاد توافق نامه را بپذيرند. پيامبر آنها را به مباهله فرا خواند; تا خداوند درباره آنان قضاوت كند و عذاب خود را بر گروهى كه دروغ مى گويد، نازل كند.
مفسران از آيات ديگرى نيز براى اثبات نبوت پيامبر ياد كرده اند. اين دسته از آيات درباره اخبار غيب و وعده هايى است كه پيامبر از طريق وحى الهى به اصحاب خود ابلاغ كرده بودند; اينك برآنيم تا با بررسى همين قطعات و تشابهات آن با آنچه ماتريدى و عبدالجبار نقل كرده اند، تصويرى روشنتر از اين مجادلات به دست آوريم.
المجالس المؤيديه
مؤيد ادعا دارد كه منبعش رديه اى است بر الزمرد كه يك داعى و مبلّغ اسماعيلى آن را نگاشته است. اين رديه، شامل استدلالهايى بر ضد نبوت است، كه از الزمرد اخذ شده است; و پاسخهايى به اين استدلالها ، كه خود داعى نگاشته است. البته الزمرد نيز استدلالهايى بر وجود نبوت داشته است، و داعى تنها استدلالهاى خود را ذكر كرده است. از اين رو، نواى طرفدارانه نبوت در الزمرد به دست داعى انعكاس آرامى يافته است; گرچه اين صدا از يك عبارت مبهم به گوش مى رسد.
روشن نبودنِ اين متن پيشتر مورد توجه پاول كراس قرار گرفته است، اما آنچه تا به حال مورد توجه نبوده، اين واقعيت است كه اين عبارت كوتاه مى تواند كليدى براى فهم درست متن اصلى الزمرد باشد. گفتنى است كه استدلالهاى رد و بدل شده در گفت و گو به طور كامل نقل نشده، لذا استدلالهاى هر دو طرف و تعيين هويت آنها پوشيده مانده است. در عباراتى كه در پى مى آيد، اختصارات استناد شده براى اشخاص اين گونه است: ابن ريوندى (الف); شخصى كه در انكار نبوت سخن مى گويد (ب); شخصى كه از وجود نبوت حمايت مى كند (ج).
1. ملحدالف آيه مباهله (3:61) را رد كرده و آنچه بدان سبب وحى نازل شده است; همچنين رد كرده آنچه درباره اين گفته خداوند: «پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى گوييد» (2:94 ; 62:6) صحيح شناخته مى شود. آيات ديگرى از اين دست را نيز رد كرده است.
2. داعى در پاسخ به اين شخص گفته است كه اگر او ب و دشمن او ج در باره معانى اين آيات موافق باشند، راه براى او ب باز است; تا هم آنها را رد كند و هم آنچه بر آن دلالت دارند. اما اگر دشمن او ج بگويد: معانى اين آيات آن نيست كه مفروض مى داريد ب، تمام رد او ب، و آنچه به دنبال آن است، باطل مى گردد. همانند اين حكم و رأى بر رديه ب بر اين گفته خداوند: «و تو قبل از مبعوث شدن، متون مقدس اهل كتاب را نمى خوانده اى» (29:48) و تفسير او بر اين قول خدا: «و شما به مسجدالحرام وارد خواهيد شد، اگر خدا بخواهد.» (48:27). در صورتى كه او ب بگويد اينها تنها گمانهايى است، و مؤيدى نيست براى اخبار آنچه محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) آرزو مى كرده رخ دهد.
3. حرص مخالف ب در رد تمام اين تأويلها نادرست است، و صحت آنچه او بر آن خرده گرفته، مشخص است.
بيشتر اين عبارت نامشخص است; مثلا متن المجالس المؤيديه از مفروضات كسى كه اساس مؤاخذه قرار گرفته، هيچ تبيينى ارائه نمى دهد. در عبارت برخى اَشكال گفت وگوى الزمرد حفظ شده است; گر چه استدلالهاى رد و بدل شده در اين گفت وگو به طور كامل نقل نشده است. ما مى توانيم حضور دو سخنگو را در الزمرد دريابيم. شكل مقدمه اى كه مؤيد در اين جا استفاده مى كند (اگر مخالف او بگويد) بيانگر آن است كه مؤيد عبارت را خلاصه و سپس نقل كرده است; و نشانه اين نيست كه گفت وگو فرضى بوده است. ما مى توانيم فرض كنيم كه خود الزمرد گفت وگويى به شكل مناظره واقعى داشته است: او گفت... پس به او جواب داده شد. (قال... يقال له).
به منظور شناسايى افراد شركت كننده در گفت وگو، محققان فرض كرده اند كه متن المجالس المؤيديه نشان مى دهد ابن ريوندى (منظور مزيد است; چرا) كه در الزمرد استدلالهايى بر ضد نبوت آورده است. اما يك نگاه دقيق به اين متن، كه تنها عبارتى در المجالس المؤيديه و نشان دهنده دو فرد گفت وگو كننده است، تصويرى متفاوت ارائه مى دهد. مى توان اين عبارت را چنين خلاصه كرد:
1. داعى گفت كه ملحد بر آيه مباهله (3:61 ; 2:94) و روايات اسلامى مرتبط با شرايط وحى اين آيات خرده گرفته است.
2. به جاى ارائه استدلال ب و رد آنها، چنان كه اغلب او اين كار را انجام مى دهد، در اين عبارت داعى استدلالهاى ب و ج را درباره اين آيات تلخيص كرده است. ب تلاش دارد اين آيات را تفسير كند. با اين فرض كه از آنها مى شود انتقاد كرد، و مخالف وى ج، اين فرض را رد مى كند. ب آيه 48 سوره 26 و آيه 27 سوره 48 را ذكر كرده است.
3. داعى مى گويد: فرد مخالف بر رد قرآن حريص است و اساساً آيات ذكر شده را اشتباه فهميده است.
ملحد در بند اول، مثل همه جاى ديگر، در روايت مؤيد نويسنده الزمرد است. سه احتمال در اين جا وجود دارد كه همه آنها پيچيده اند: احتمال اول آن كه ابن ريوندى را، به منزله فردى كه بر قرآن خرده مى گيرد، در عبارت دوم ب، و مخالف در عبارت بند سوم معرفى گردد. اين بدين معناست كه مؤيد كلمه مخالف را در عبارت كوتاه شده، براى دو گروه از مردم كه ديدگاه مخالف دارند، به كار برده است. درباره مخالف او انتقاد مؤيد بسيار تند است; در حالى كه مخالف وى (مخالف خصمه) شخصى است كه مدعى امكان نبوت است.
احتمال دوم، كه كراوس پيشنهاد داده، اين است كه ابن ريوندى را همان فردى كه بر قرآن در عبارت دوم خرده گرفته است ب معرفى كنيم. كراوس متوجه نشده است كه عبارت الزمرد به شكل گفت وگوى دوطرفه بوده است. پيشنهاد كراوس اين است كه كلمات دشمن و مخالف او (خصمه) در بندهاى دوم و سوم به يك شخص اشاره دارد; و اين شخص كسى جز ابن ريوندى نيست.
احتمال سوم، كه مورد پذيرش كراوس نيز هست، عبارت است از اين كه اصطلاح مخالف بايد اشاره به شخص واحد باشد; گرچه مفروض است كه در سرتاسر عبارت مؤيد الزمرد مورد هدف است، و ملحد در عبارت اول، مخالف او در بند دوم و دشمن او در عبارت سوم بر يك شخص دلالت دارد; يعنى ابن ريوندى. اين تفسير دلالت دارد كه ضمير او در ميانه عبارت مورد ارجاع عوض مى شود. اين تغيير نشئت گرفته از تمايل عام در استفاده از ضماير به روش نامشخص، و كلمات پوشيده در اين عبارت خاص است. اين تبيين همچنين اين معنى را مى دهد كه ابن ريوندى، كسى كه در ابتداى عبارت ما منتقد قرآن معرفى شده است، در بند دوم مدافع قرآن معرفى شده است. تنها اين وقتى محتمل است كه ما فرض كنيم ابن ريوندى، نويسنده ملحد الزمرد، كسى نيست كه بر قرآن خرده مى گيرد فرد ب با مخالف او ج.
هيچ كدام از اين سه احتمالْ بى مشكل نيست، و المجالس المؤيديه به طور كامل داده هاى كافى براى تصميم گيرى بين احتمالات را فراهم نمى كند. به هر حال، معتقدم كه احتمال سوم كمترين مشكل را دارد، و سعى خواهم كرد كه نشان دهم منابع ديگر اين نظر را تأييد مى كنند. در عبارتى ديگر، مؤيد بر اين كلامِ ابن ريوندى خرده مى گيرد: «اشاره به فردى از آنها كه امكان نبوت را رد كرده اند.» اين بدين معناست كه ابن ريوندى خرده گيرى بر وجود نبوت را از فردى ديگر، مانند براهمه، شنيده است.
پيشنهاد صحيح اين است كه عبارت نشان مى دهد نويسنده الزمرد نقش نمايانگر استدلالهاى بر ضد نبوت را، كه فرد ديگرى عنوان كرده، رها نموده است. اين فرد كسى جز گروه براهمه نيستند، يا شخص خاصى، كه بى اعتقاد به نبوت شناخته شده بود. اين احتمال مى تواند پى گرفته شود كه ابن ريوندى مدافع نبوت بوده است. ج. از آن جا كه عبارت مباهله در المجالس المؤيديه بسيار مبهم است، به ما اجازه نمى دهد نتيجه اى ديگر بگيريم. براى شناسايى فردى كه در الزمرد بر قرآن خرده مى گيرد و وجود نبوت را رد مى كند، و فهميدن ارتباط او با ابن ريوندى، بايد به كتاب التوحيد ماتريدى رجوع كنيم.
ادامه دارد ...
پي نوشت :
[1]. درباره مرجئه ر.ك: رسول جعفريان، مرجئه، تاريخ و انديشه، نشر خرم، 1371; رضا رضازاده لنگرودى، برخورد انديشه هاى سياسى در اسلام، در كتاب طوس، دفتر اول، 1363; .EI2 : VOL : 7pp : 605 - 7 درباره مفهوم ارجاء گاهى سوء تفاهمى در معنى اين كلمه نيز وجود داشته است. ر.ك: كنزالفوائد، 1/5ـ124.