براي دوست داشتن ديگران بايد اول خودمان را دوست داشته باشيم
همهمان بارها چنين جملاتي را شنيدهايم که «براي تجربه کردن عشق واقعي، بايد اول از خودمان شروع کنيم؛ بايد اول خودمان را دوست داشته باشيم.» اما در جهاني که بسياري از عرفا عشق را علت وجودي آن ميدانند، ما ميپذيريم و ميآموزيم که به خانواده، به آشنايان، به خانهمان، به شهر و کشورمان، به حيوانات، به طبيعت و به همه چيز عشق بورزيم غير از خودمان و بالکل يادمان ميرود که ما هم از جمله اجزاي همين عالميم و سزاوار عشق.
سوءتفاهم نشود؛ عشق به خود با خودخواهي و خودپسندي فرق دارد. عشق به خود يعني خشنودي از آنچه هستيم، نه اينکه همه چيز را براي خود بخواهيم، آن هم به هزينه ديگران. عشق به خود براي برقراري ارتباط با ديگران ضروري و زمينهساز اعتماد به نفس است. براي داشتن رواني سالم و براي تبديل شدن به انساني کامل، بايد از عشق به خود شروع کنيم. اينکه بخواهيم خود را کاملا بشناسيم اصلا کار آساني نيست اما از آن سختتر، ياد گرفتن اين مهارت است که چهطور خود را دوست داشته باشيم، مخصوصا اگر کودکي سختي را پشت سر گذاشته باشيم اما براي شروع، بد نيست اين نکات را به کار ببنديد:
ديگران دوستم دارند چون...
شما چه خصوصيات مثبتي داريد که باعث ميشود ديگران از شما خوششان بيايد؟ جواب دادن به اين سوال شايد براي خودتان سخت باشد، پس بد نيست آن را از اطرافيانتان بپرسيد. از دوست، همسر، برادر، همکار، پزشک معالج و خلاصه هر کسي که شما را از نزديک ميشناسد. از آنها بخواهيد به چند خصوصيت دوستداشتني در مورد شما اشاره کنند. سپس، اين موارد را به دقت يادداشت و فهرستي از آنها تهيه کنيد. اين اولين قدم است براي اينکه ياد بگيريد چهطور خودتان را دوست داشته باشيد. اگر به هر دليلي نميخواهيد چنين حرفهايي را مستقيم و چهره به چهره بشنويد، ميتوانيد از اطرافيانتان خواهش کنيد تا مواردي را که به ذهنشان ميرسد برايتان روي کاغذ بياورند يا حتي مثلا روي پيغامگير تلفنتان بگذارند.
خلاصه، فهرست که آماده شد، بارها و بارها آن را بخوانيد يا بشنويد حتي اگر فکر ميکنيد يک يا چند تا از اين موارد نميتواند در شما وجود داشته باشد، به آن دوست يا همخانواده اعتماد کنيد و حرفش را بپذيريد. در شرايط بحراني، وقتي که افکار آزاردهنده مغزتان را اشغال ميکند، وقتش است که سراغ آن فهرست برويد تا بدانيد چه آدم دوستداشتنياي هستيد.
خودم را دوست دارم چون...
حالا وقت آن است که از خودتان بپرسيد: «چه چيزهايي در من هست که خودم از آنها خوشم ميآيد و به آن افتخار ميکنم؟» به اين ترتيب، به زودي فهرستي خواهيد داشت از آنچه در وجود خود ميپسنديد. با خودتان صادق باشيد. از طرف ديگر، سعي نکنيد بيخود شکستهنفسي کنيد. کاري هم به افکار منفي که در لحظه تهيه فهرست در مغزتان ظاهر ميشود و ميخواهد توي ذوقتان بزند نداشته باشيد. سعي کنيد آنها را کنار بزنيد حتي اگر نميتوانيد خصوصيات مثبت خود را سراغ بگيريد، سعي کنيد خصوصيات مثبت دوستان و اطرافيانتان را به خاطر بياوريد. بعد، ببينيد آيا مواردي از اين فهرست در شما هم هست يا نه.
دفترچه متمايز
حالا که فهرست آماده شد، آنها را در يک دفترچه بهخصوص يا روي چند کارت يادداشت کنيد. اين دفترچه بايد تا جايي که ميشود، زيبا و متمايز باشد. چيزي باشد که با اشتياق به سراغ آن برويد و از ديدنش کيف کنيد. حالا هر وقت که افکار منفي به سراغتان آمد و شروع کرديد به انتقاد از خودتان، دفترچه زيباي خود را بيرون بياوريد. هر وقت کسي چيزي به شما ميگويد که افکار منفي را در سرتان به جنب و جوش وادار ميکند، دفترچه به دادتان خواهد رسيد. جداي از اين موارد، بد نيست وقت و بيوقت، دفترچه خود را بخوانيد و فهرست را در ذهنتان به جريان بيندازيد. شايد اولش احمقانه به نظر برسد اما تداوم اين کار اثر فوقالعادهاي دارد. حتما زياد شنيدهايد که يک جمله منفي يا تحقيرآميز که به دفعات خطاب به کودک گفته ميشود، به مرور زمان در ذهن او نقش ميبندد و تاثيرش را بالاخره ميگذارد. پس، حالا وقت آن است که عکس آن رفتار کنيد و خطاب به کودک درون خود جملاتي ستايشآميز و در عين حال، واقعي را بگوييد تا اثر جادويياش را احساس کنيد.
بهانهاي براي ستايش روزانه
ما با اين ذهنيت بزرگ ميشويم که ستايش کردن از خود، کاري خودخواهانه و نادرست است اما اشتباه نکنيد. اينکه خود را بابت يکي از خصوصيات مثبت خود بستاييد، به معني خودپسندي و غرور نيست. با اين کار، شما به ارزش وجودي خود واقف ميشويد و آن را تکريم ميکنيد. وقتي ما خودمان را دوست داشته باشيم، شادتريم و ميتوانيم اين شادي را به ديگران منتقل کنيم. پس هر روز به يکي از خصوصيات مثبتتان يا به کار خوبي که امروز کردهايد، فکر کنيد. کاري که باعث شده شما يا ديگران حس خوبي پيدا کنيد. اصلا هم مهم نيست که اين کار چهقدر کوچک يا چهاندازه بزرگ است. بابت اين کار خوبي که کردهايد، خودتان را تشويق و ستايش کنيد. درست همان طور که اگر يک دوست، کاري مشابه را انجام داده بود او را ستايش ميکرديد.
شما به جاي دوستتان
چشمان خود را ببنديد و شخصي را که خيلي دوست داريد و مورد اعتمادتان است در نظر مجسم کنيد. شخصي را که مطمئن هستيد او نيز شما را دوست دارد. به تمام آن خصوصياتي که در وجود اين دوست تحسين ميکنيد، فکر کنيد. ببينيد که اين کار چهطور شما را سرشار از روحيه و نشاط ميکند. حالا برعکس رفتار کنيد. خودتان را به عنوان همان دوست در نظر مجسم کنيد و با همان عشق و علاقه به خودتان نگاه کنيد. به عشقي که آنها به شما دارند، اعتماد کنيد. همانطور که يک دوست از روي مهر و رافت به شما نگاه ميکند، به خودتان نگاه کنيد حتي اگر شده اين حالت فقط چند ثانيه به طول بينجامد. حالا اجازه بدهيد آن عشق در وجودتان جريان پيدا کند، عشقي که شما به عنوان يک رفيق نسبت به خودتان داريد. بگذاريد اين گرما در شما جاري شود. اين حس را به خاطر بسپاريد و بعدها هم دوباره به همين شکل آن را در خود بيدار کنيد.
جعبه کوچک خوبيهاي من
هر بار که کسي شما را مخاطب قرار ميدهد و چيزي درباره شما ميگويد که از شنيدن آن احساس رضايت ميکنيد، آن را بلافاصله يادداشت کنيد يا به ذهن بسپاريد و در موقعيتي مناسب آن را جايي بنويسيد. بد نيست جعبه کوچکي داشته باشيد و براي آن اسمي انتخاب کنيد. مثلا: «جعبه کوچک خوبيهاي من.» ميتوانيد اين جعبه را با سليقه خود تزيين کنيد. وقتي به خانه رسيديد، آن يادداشت را در جعبه بگذاريد. دايم از اين يادداشتها تهيه کنيد و داخل جعبه بريزيد و هروقت که نياز به تجديد قوا داشتيد، آنها را بخوانيد.
به خودتان تسلي بدهيد
اگر بابت کاري که کردهايد يا حرفي که زدهايد، از خودتان شاکي هستيد و داريد خودتان را ملامت ميکنيد، سعي کنيد بفهميد اين انتقاد واقعا از کجا ناشي ميشود. منظور يک پاسخ سطحي نيست بلکه بايد ببينيد ريشه اين انتقاد کجا است. آيا از چيزي ميترسيد؟ آيا احساس ناامني ميکنيد؟ آيا واقعا فکر ميکنيد کار اشتباهي مرتکب شدهايد يا اينکه اين صداهاي انتقادآميز دارد از گذشته دور و از کودکي شما بلند ميشود؟ سعي کنيد با کودک درونتان که دارد آنگونه رفتار ميکند، ارتباط برقرار کنيد و دقيقا گوش کنيد و ببينيد چه ميگويد و چه ميخواهد. آن کودک را در آغوش بگيريد و به او اطمينان خاطر بدهيد که او کار بدي نکرده و شما همچنان او را دوست داريد.
عشق از درون شما سرچشمه ميگيرد
اگر آن طور که بايد در دوران کودکي مورد محبت قرار نگرفتهايد يا خانوادهاي نامهربان داشتهايد، چه بسا همچنان در بزرگسالي نيز به دنبال پدر و مادري باشيد که نسبت به شما مهر و عطوفت نشان بدهند؛ همان مهر و عطوفتي که در مقام يک کودک از آن محروم ماندهايد اما اين عشق و علاقهاي که در کودکي نصيبتان نشد، ديگر از طرف والدين متوجه شما نخواهد شد. شايد سخت باشد اما اگر بهرغم نامهربانيها، تاکنون دوام آوردهايد و راه خود را در زندگي هموار ساختهايد، پس شما قادريد به خودتان به عنوان منبع عشق و عطوفت نگاه کنيد و محبتي را که در گذشته از شما دريغ شده، از درون به خودتان برگردانيد، با کودک درون خود ارتباط برقرار کنيد؛ کودکي که مستحق برخورداري از تمام عشق و عطوفت شما است.
منبع: http://www.salamat.com