در قرآن مجيد كرارا روى مساله مبارزه با كم فروشى و تقلب در وزن و پيمانه تكيه و تاكيد شده است. در يك جا رعايت اين نظم را در رديف نظام آفرينش در پهنه جهان هستى گذارده مى گويد:
«وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ؛
ترجمه:خداوند آسمان را برافراشت و ميزان و حساب در همه چيز گذاشت، تا شما در وزن و حساب تعدى و طغيان نكنيد» (سوره رحمن آيه 7 و 8).
اشاره به اينكه مساله رعايت عدالت در كيل و وزن مساله كوچك و كم اهميتى نيست، بلكه جزئى از اصل عدالت و نظم است كه حاكم بر سراسر هستى است. در جايى ديگر با لحنى شديد و تهديد آميز مى گويد:
« وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ، أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ؛
واى بر كم فروشان! آنها كه به هنگام خريد، حق خود را بطور كامل مى گيرند، و به هنگام فروش از كيل و وزن كم مى گذارند، آيا آنها گمان نمى كنند كه در روز عظيمى برانگيخته خواهند شد، روز رستاخيز در دادگاه عدل خدا» (سوره مطففين آيات 1- 4).
حتى در حالات بعضى از پيامبران در قرآن مجيد مى خوانيم كه لبه تيز مبارزه آنها بعد از مساله شرك متوجه كم فروشى بود، و سرانجام آن قوم ستمگر اعتنايى نكردند و به عذاب شديد الهى گرفتار و نابود شدند. اصولا حق و عدالت و نظم و حساب در همه چيز و همه جا يك اصل اساسى و حياتى است، و همان گونه كه گفتيم اصلى است كه بر كل عالم هستى حكومت مى كند، بنابراين هر گونه انحراف از اين اصل، خطرناك و بد عاقبت است، مخصوصا كم فروشى، سرمايه اعتماد و اطمينان را كه ركن مهم مبادلات است از بين مى برد، و نظام اقتصادى را به هم مى ريزد.
بسيار جاى تاسف است كه گاه مى بينيم غير مسلمانان در رعايت اين اصل از بعضى از مسلمانان وظيفه ناشناس، پيشقدمترند، و سعى مى كنند اجناسشان را درست با همان وزن و پيمانه اى كه روى آن نوشته اند بى كم و كاست به بازارهاى جهان بفرستند و اعتماد ديگران را از اين راه جلب كنند. آرى آنها مى دانند كه اگر انسان اهل دنيا هم باشد راهش همين است كه در معامله خيانت نكند. اين موضوع نيز قابل توجه است كه از نظر حقوقى كم فروشان ضامن و بدهكار در برابر خريداران هستند و به همين جهت توبه آنها جز به اداى حقوقى را كه غصب كرده اند ممكن نيست، حتى اگر صاحبانش را نشناسند بايد معادل آن را به عنوان رد مظالم از طرف صاحبان اصلى به مستمندان بدهند.
نكته ديگر اينكه گاهى مساله كم فروشى تعميم داده مى شود به گونه اى كه هر نوع كم كارى و كوتاهى در انجام وظائف را شامل مى شود، به اين ترتيب كارگرى كه از كار خود كم مى گذارد، آموزگار و استادى كه درست درس نمى دهد كارمندى كه به موقع سر كار خود حاضر نمى شود و دلسوزى لازم را نمى كند، همه مشمول اين حكمند و در عواقب آن سهيمند. البته الفاظ آياتى كه در بالا گفته شد مستقيما شامل اين تعميم نيست، بلكه يك توسعه عقلى است ولى تعبيرى كه در سوره الرحمن خوانديم:
«وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ»
اشاره اى به اين تعميم دارد.
هم چنين خداوند در سوره اسراء آيه 35 در اين زمينه مي فرمايد:
«وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛
و به هنگامى كه پيمانه مى كنيد حق پيمانه را ادا نمائيد و با ترازوى درست وزن كنيد اين براى شما بهتر و عاقبتش نيكوتر است». حكم در اين آيه در رابطه با عدالت در پيمانه و وزن و رعايت حقوق مردم و مبارزه با كم فروشى است مى فرمايد:" هنگامى كه با پيمانه چيزى را مى سنجيد حق آن را اداء كنيد و با ميزان و ترازوى صحيح و مستقيم وزن كنيد. چرا كه اين كار به سود شما است، و عاقبت و سرانجامش از همه بهتر است.
قسطاس" به كسر قاف و ضم آن (بر وزن مقياس و گاهى هم بر وزن قرآن نيز استعمال شده) به معنى ترازو است. بعضى آن را كلمه اى رومى، و بعضى عربى مى دانند، و گاهى گفته مى شود در اصل مركب از دو كلمه " قسط" به معنى عدل و "طاس" به معنى كفه ترازو است، و بعضى گفته اند" قسطاس" ترازوى بزرگ است در حالى كه" ميزان" به ترازوهاى كوچك هم گفته مى شود. به هر حال قسطاس مستقيم ترازوى صحيح و سالمى است كه عادلانه وزن كند، بى كم و كاست!. جالب اينكه در روايتى از امام باقر (ع) در تفسير اين كلمه مى خوانيم: «هو الميزان الذى له لسان؛ قسطاس ترازويى است كه زبانه دارد». اشاره به اينكه ترازوهاى بدون زبانه حركات كفه ها را به طور دقيق نشان نمى دهد، اما هنگامى كه ترازو زبانه داشته باشد كمترين حركات كفه ها روى زبانه منعكس مى شود، و عدالت كاملا رعايت مى گردد.
کم فروشي به عنوان يكى از مفاسد اقتصادى
خداوند در آيات 84 تا 86 سوره هود با اشاره به يکي از مفاسد اقتصادي کم فروشي مي فرمايد:
« وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ *وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ؛ و به سوى (اهل) مدين برادرشان شعيب را فرستاديم، گفت اى قوم من!" اللَّه" را پرستش كنيد كه جز او معبود ديگرى براى شما نيست و پيمانه و وزن را كم نكنيد (و دست به كم فروشى نزنيد) من خير خواه شما هستم و من از عذاب روز فراگير بر شما بيمناكم!. و اى قوم من!، پيمانه و وزن را با عدالت وفا كنيد و بر اشياء (و اجناس) مردم عيب مگذاريد و از حق آنان نكاهيد و در زمين فساد مكنيد. سرمايه حلالى كه خداوند براى شما باقى گذارده برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد، و من پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ايمان) نيستم».
در اين آيه به يكى از مفاسد اقتصادى كه از روح شرك و بت پرستى سرچشمه مى گيرد و در آن زمان در ميان اهل" مدين" سخت رائج بود اشاره كرده و گفت: " به هنگام خريد و فروش پيمانه و وزن اشياء را كم نكنيد (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ)." مكيال" و " ميزان" به معنى پيمانه و ترازو است و كم كردن آنها به معنى كم فروشى و نپرداختن حقوق مردم است. رواج اين دو كار در ميان آنها نشانه اى بود از نبودن نظم و حساب و ميزان و سنجش دركارهايشان، و نمونه اى بود از غارتگرى و استثمار و ظلم و ستم در جامعه ثروتمند آنها. اين پيامبر بزرگ پس از اين دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مى كند:
نخست مى گويد:" قبول اين اندرز سبب مى شود كه درهاى خيرات به روى شما گشوده شود، پيشرفت امر تجارت، پائين آمدن سطح قيمتها، آرامش جامعه، خلاصه" من خير خواه شما هستم" و مطمئنم كه اين اندرز نيز سرچشمه خير و بركت براى جامعه شما خواهد بود. (إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ). اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد كه شعيب مى گويد: " من شما را داراى نعمت فراوان و خير كثيرى مى بينم" بنا بر اين دليلى ندارد كه تن به پستى در دهيد و حقوق مردم را ضايع كنيد و به جاى شكر نعمت كفران نمائيد.
ديگر اينكه، من از آن مى ترسم كه اصرار بر شرك و كفران نعمت و كم فروشى، عذاب روز فراگير، همه شما را فرو گيرد
" (وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ). " محيط" در اينجا صفت براى" يوم" است، يعنى يك روز" فراگير" و البته فراگير بودن روز به معنى فراگير بودن مجازات آن روز است، و اين مى تواند اشاره به عذاب آخرت و همچنين مجازاتهاى فراگير دنيا باشد. بنا براين هم شما نياز به اين گونه كارها نداريد و هم عذاب خدا در كمين شما است پس بايد هر چه زودتر وضع خويش را اصلاح كنيد.
آيه بعد مجددا روى نظام اقتصادى آنها تاكيد مى كند و اگر قبلا شعيب قوم خود را از كم فروشى نهى كرده بود در اينجا دعوت به پرداختن حقوق مردم كرده، مى گويد: " اى قوم! پيمانه و وزن را با قسط و عدل وفا كنيد
" (وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ).
و اين اصل يعنى اقامه قسط و عدل و دادن حق هر كس به او بايد بر سراسر جامعه شما حكومت كند. سپس قدم از آن فراتر نهاده، مى گويد: " بر اشياء و اجناس مردم عيب مگذاريد، و چيزى از آنها را كم مكنيد
" (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ). "
بخس" (بر وزن نحس) در اصل به معنى كم كردن به عنوان ظلم و ستم است. و اينكه به زمينهايى كه بدون آبيارى زراعت مى شود " بخس" گفته ميشود به همين علت است كه آب آن كم است (تنها از باران استفاده مى كند) و يا آنكه محصول آن نسبت به زمينهاى آبى كمتر مى باشد.
و اگر به وسعت مفهوم اين جمله نظر بيفكنيم دعوتى است به رعايت همه حقوق فردى و اجتماعى براى همه اقوام و همه ملتها،" بخس حق" در هر محيط و هر عصر و زمان به شكلى ظهور مى كند، و حتى گاهى در شكل كمك بلا عوض! و تعاون و دادن وام! (همانگونه كه روش استثمار گران در عصر و زمان ما است). در پايان آيه باز هم از اين فراتر رفته، مى گويد: "در روى زمين فساد مكنيد
" (وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
فساد از طريق كم فروشى، فساد از طريق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق ديگران، فساد به خاطر بر هم زدن ميزانها و مقياسهاى اجتماعى، فساد از طريق عيب گذاشتن بر اموال و اشخاص، و بالآخره فساد به خاطر تجاوز به حريم حيثيت و آبرو و ناموس و جان مردم!. جمله" لا تَعْثَوْا" به معنى فساد نكنيد است بنا بر اين ذكر" مفسدين" بعد از آن به خاطر تاكيد هر چه بيشتر روى اين مساله است.
دو آيه فوق اين واقعيت را به خوبى منعكس مى كند كه بعد از مساله اعتقاد به توحيد و ايدئولوژى صحيح، يك اقتصاد سالم از اهميت ويژه اى برخوردار است، و نيز نشان مى دهد كه بهم ريختگى نظام اقتصادى سرچشمه فساد وسيع در جامعه خواهد بود. سرانجام به آنها گوشزد كرد كه افزايش كميت ثروت- ثروتى كه از راه ظلم و ستم و استثمار ديگران بدست آيد- سبب بى نيازى شما نخواهد بود، بلكه" سرمايه حلالى كه براى شما باقى مى ماند هر چند كم و اندك باشد اگر ايمان به خدا و دستورش داشته باشيد بهتر است. تعبير به "بقية اللَّه" يا به خاطر آن است كه سود حلال اندك چون به فرمان خدا است" بقية اللَّه" است. و يا اينكه تحصيل حلال باعث دوام نعمت الهى و بقاى بركات مى شود. و يا اينكه اشاره به پاداش و ثوابهاى معنوى است كه تا ابد باقى مى ماند هر چند دنيا و تمام آنچه در آن است فانى شود، آيه 46 سوره كهف
«وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا؛ و نيکي هاي ماندگار، ثوابش نزد پروردگار تو بهتر و اميد بخش تر است» نيز اشاره به همين است. و تعبير به إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (اگر ايمان داشته باشيد) اشاره به اين است كه اين واقعيت را تنها كسانى درك مى كنند كه ايمان به خدا و حكمت او و فلسفه فرمانهايش داشته باشند.
كم فروشى از عوامل فساد در ارض
در آيات قرآن مجيد كرارا از كم فروشى نكوهش شده، گاه در داستان شعيب (ع) در آنجا كه قوم را مخاطب ساخته، مى گويد:
«أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ؛ حق پيمانه را ادا كنيد، و ديگران را به خسارت ميفكنيد، با ترازوى صحيح وزن كنيد، و حق مردم را كم نگذاريد، و در زمين فساد نكنيد» (شعراء 181- 183). به اين ترتيب كم فروشى و ترك عدالت به هنگام پيمانه و وزن را در رديف فساد در زمين شمرده است، و اين خود دليلى به ابعاد مفاسد اجتماعى اين كار است. و نيز در آيه 7 و 8 سوره الرحمن رعايت عدالت در وزن را همرديف عدالت در نظام آفرينش در عالم جهان هستى گذارده، مى فرمايد:
«وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ؛خداوند آسمان را برافراشت و ميزان و حساب در همه چيز گذاشت تا شما در وزن و حساب طغيان نكنيد» اشاره به اينكه مساله رعايت عدل در سنجش مساله كوچك و كم اهميتى نيست، بلكه در حقيقت جزئى از اصل عدالت و نظم كلى حاكم بر سراسر عالم هستى است.
و به همين دليل پيشوايان بزرگ اسلام به اين مساله اهميت فراوانى مى دادند، تا آنجا كه در روايت معروف اصبغ بن نباته آمده است كه مى گويد: از على (ع) شنيدم كه بر فراز منبر مى فرمود: «يا معشر التجار! الفقه ثم المتجر»:ترجمه: اى گروه تجار! اول فقه بياموزيد، و سپس تجارت كنيد. و اين سخن را امام (ع) سه بار تكرار فرمود ... و در پايان اين كلام فرمود: «التاجر فاجر، و الفاجر فى النار، الا من اخذ الحق و اعطى الحق؛ تاجر فاجر است و فاجر در دوزخ است مگر آنها كه به مقدار حق خويش از مردم بگيرند و حق مردم را بپردازند » ( كافى جلد 5 باب آداب التجارة حديث 1»).
و در حديث ديگرى از امام باقر (ع) نقل شده است: " هنگامى كه امير مؤمنان على (ع) در كوفه بود همه روز صبح در بازارهاى كوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازيانه اى (براى مجازات متخلفان) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى ايستاد و صدا مى زد: " اى گروه تجار! از خدا بترسيد"! هنگامى كه بانگ على (ع ) را مى شنيدند هر چه در دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرامى دادند، سپس مى فرمود:«قدموا الاستخارة و تبركوا بالسهولة، و اقتربوا من المبتاعين، و تزينوا بالحلم، و تناهوا عن اليمين، و جانبوا الكذب، و تجافوا عن الظلم و انصفوا المظلومين، و لا تقربوا الربا، و اوفوا الكيل و الميزان، و لا تبخسوا الناس اشيائهم، و لا تعثوا فى الارض مفسدين؛ از خداوند خير بخواهيد، و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئيد، و به خريداران نزديك شويد، حلم را زينت خود قرار دهيد، از سوگند بپرهيزيد، از دروغ اجتناب كنيد، از ظلم خوددارى نمائيد، و حق مظلومان را بگيريد، به ربا نزديك نشويد، پيمانه و وزن را به طور كامل وفا كنيد، و از اشياء مردم كم نگذاريد، و در زمين فساد نكنيد!». و به اين ترتيب در بازارهاى كوفه گردش مى كرد، سپس به دار الاماره باز مى گشت و براى دادخواهى مردم مى نشست (كافى باب آداب التجاره حديث 3 «با كمى اختصار»).
و نيز همان گونه كه در شان نزول آيات نيز آمده پيغمبر اكرم (ص) مى فرمايد: " هر گروهى كم فروشى كنند خداوند زراعت آنها را از آنها مى گيرد، و گرفتار قحطى مى شوند!" از مجموع آنچه در بالا گفته شد استفاده مى شود كه يكى از عوامل مهم نابودى و عذاب بعضى از اقوام گذشته مساله كم فروشى بوده است كه موجب به هم خوردن نظام اقتصادى آنها، و نزول عذاب الهى شده. حتى در روايات اسلامى در آداب تجارت آمده است كه مؤمنان بهتر است به هنگام پيمانه و وزن كمى بيشتر بدهند، و به هنگام گرفتن حق خود كمى كمتر بگيرند (درست بر عكس كار كسانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شده است كه حق خود را به طور كامل مى گيرند و حق ديگران را به طور ناقص مى پردازند) (جلد 12 وسائل الشيعه، ابواب التجارة باب 7 صفحه 290». از سوى ديگر مساله كم- فروشى به عقيده بعضى معنى وسيعى دارد كه هر گونه كم و كسر گذاردن در كار و انجام وظائف فردى و اجتماعى و الهى را شامل مى شود.
نتيجه کم فروشي
خداوند در آيات 1 تا 6 سوره مطففين با اشاره به اثرات کم فروشي مي فرمايد:
« وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ *الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ * أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ * يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ؛
واى بر كم فروشان. آنها كه وقتى براى خود كيل مى كنند حق خود را به طور كامل مى گيرند. اما هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند كم مى گذارند! آيا آنها باور ندارند كه برانگيخته مى شوند. در روزى بزرگ. روزى كه مردم در پيشگاه رب العالمين مى ايستند».
در اين آيات قبل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده، مى فرمايد" واى بر كم فروشان"! اين در حقيقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم و ستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند. " مطففين" از ماده" تطفيف" در اصل از" طف" گرفته شده كه به معنى كناره هاى چيزى است، و اينكه سر زمين" كربلا" را وادى طف مى گويند به خاطر اين است كه در ساحل فرات واقع شده، سپس به هر چيز كمى واژه" طفيف" اطلاق شده است، همچنين به پيمانه اى كه پر نباشد يعنى محتوايش به كنارهاى آن رسيده اما مملو نشده است نيز همين معنى اطلاق مى شود، و بعد اين واژه در كم فروشى به هر شكل و به هر صورت استعمال شده. " ويل" در اينجا به معنى" شر" يا" غم و اندوه" يا" هلاكت" يا" عذاب دردناك" و يا" وادى سخت و سوزانى در دوزخ" است، و معمولا اين واژه به هنگام نفرين و بيان زشتى چيزى به كار مى رود، و يا اينكه تعبيرى است كوتاه اما مفاهيم زيادى را تداعى مى كند.
قابل توجه اينكه در روايتى از امام صادق (ع) آمده كه خداوند" ويل" را درباره هيچكس در قرآن قرار نداده مگر اينكه او را كافر نام نهاده همانگونه كه مى فرمايد:
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ:" واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ" ( اصول كافىمطابق نقل نور الثقلين جلد 5 صفحه 527 ). از اين روايت استفاده مى شود كه كم فروشى بوى كفر مى دهد! سپس به شرح كار " مطففين" و كم فروشان پرداخته مى فرمايد: " آنها كسانى هستند كه وقتى مى خواهند براى خود كيل كنند حق خود را به طور كامل مى گيرند" (الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ). تعبير به " على الناس" در اينجا اشاره به آن است كه حقى بر مردم دارند و در تقدير «اذا كالوا ما على الناس» بوده، و اصولا " كال عليه" در جايى گفته مى شود كه هدف از كيل گرفتن حقى است و اما" كاله" و همچنين" كال له" مربوط به جايى است كه منظور از كيل پرداختن حق ديگرى باشد ." اما هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند كم مى گذارند"
(وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ).
جمعى از مفسران از آيات فوق چنين استفاده كرده اند كه منظور از" مطفف"كسى است كه به هنگام خريد بيش از حق خود مى گيرد، و به هنگام فروش كمتر از حق مى دهد، لذا خداوند به خاطر هر دو جهت" ويل" را بر آنها نهاده.ولى اين اشتباه است، زيرا تعبير" يستوفون" مفهومش اين است كه حق خود را به طور كامل مى گيرند، و چيزى كه دلالت بر اضافه بر حق كند در اين عبارت نيست، و اينكه مى بينيم خداوند آنها را مذمت كرده در مقايسه اين دو حالت با يكديگر است كه به هنگام خريد حق را به طور كامل مى گيرند، و به هنگام فروش ناقص مى دهند، درست مثل اين است كه در مقام مذمت كسى مى گوئيم:" هر گاه طلبى از كسى داشته باشد سر موعد آن را مى گيرد، اما اگر بدهكار باشد ماهها تاخير مى اندازد" با اينكه گرفتن طلب در رأس موعد كار بدى نيست، كار بد در مقايسه اين دو با يكديگر است. قابل توجه اينكه: در مورد گرفتن حق تنها سخن از" كيل" است ولى در مورد پرداختن سخن از" كيل" و" وزن" هر دو به ميان آمده، اين تفاوت تعبير ممكن است به يكى از دو دليل زير باشد:
نخست اينكه خريداران عمده در زمانهاى گذشته بيشتر از" كيل" استفاده مى كردند، زيرا ترازوهاى بزرگى كه بتواند وزنهاى زياد را بسنجد وجود نداشت، اما پيمانه هاى بزرگ به آسانى يافت مى شد (در باب" كر" نيز گفته اند كه اين واژه در اصل نام پيمانه بزرگى بوده است). ولى به هنگام فروش هم عمده فروشى داشتند (با كيل) و هم خرده فروشى (با وزن). ديگر اينكه براى گرفتن حق استفاده از پيمانه مناسبتر است، چرا كه تقلب در آن مشكلتر مى باشد، ولى براى كم فروشى استفاده از وزن معمول تر است چرا كه امكان تقلب در آن بيشتر مى باشد. اين نكته نيز قابل توجه است كه آيات فوق گرچه تنها از كم فروشى در مورد كيل و وزن سخن مى گويد، ولى بدون شك مفهوم آيه وسيع است و هر گونه كم فروشى را هر چند در معدودات (چيزهايى را كه با عدد مى فروشند) نيز شامل مى شود. بلكه بعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت، كم گذاردن در خدمات را نيز فرا گيرد، فى المثل اگر كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد در رديف" مطففين" و كم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است.
بعضى مى خواهند براى آيه توسعه بيشترى قائل شوند و هر گونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن در روابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانند، گرچه استفاده اين معنى از الفاظ آيه روشن نيست، ولى بى تناسب هم نمى باشد. و به همين جهت از" عبد اللَّه بن مسعود" صحابى معروف نقل شده كه گفت:" نماز نيز قابل پيمانه است! كسى كه كيل آن را به طور كامل ادا كند خداوند پاداش او را كامل مى دهد، و هر كس از آن كم بگذارد درباره او همان جارى مى شود كه خداوند درباره" مطففين (كم فروشان) فرموده « مجمع البيان" جلد 10 صفحه 452». سپس آنها را با اين جمله استفهام توبيخى مورد تهديد قرار مى دهد:" آيا آنها باور ندارند كه برانگيخته مى شوند"؟! در روزى بزرگ. روزى كه عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظيم است. روزى كه مردم از قبرها برمى خيزند، و در پيشگاه رب العالمين حاضر مى شوند.يعنى اگر آنها قيامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در كار است، و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود، و هر كس به اندازه سر سوزنى كار نيك و بد كرده، نتيجه آن را در آن روز عظيم مى بيند، هرگز چنين ظلم و ستم نمى كردند، و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.
بسيارى از مفسران" يظن" را كه از ماده" ظن" است در اينجا به معنى" يقين" مى دانند، و نظير اين تعبير در قرآن مجيد وجود دارد، مانند آيه 249 سوره بقره
« قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»: آنها كه مى دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قيامت ايمان داشتند) گفتند چه بسيار گروه كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه عظيمى پيروز شدند" (اين آيه درباره گروهى از بنى اسرائيل است كه ايمان و استقامت خود را در مراحل مختلف نشان داده بودند).شاهد گوياى اين سخن حديثى است كه از امير مؤمنان على (ع) نقل شده كه در تفسير آيه:
أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ فرمود:
" مفهومش اين است:
ا ليس يوقنون انهم مبعوثون؟
" آيا يقين ندارند كه آنها برانگيخته مى شوند"؟! « تفسير برهان جلد 4 صفحه 38». واژه مزبور بر خلاف آنچه امروز در ميان ما معروف است مفهوم گسترده اى دارد كه هم" علم" و هم" گمان" را شامل مى شود، و گاه در اين، و گاه در آن به كار مى رود.
http://www.tahoor.com