جلسات
نحوه تشکيل جلسات
علامه طباطبائي فرمودند:
مرحوم قاضي هميشه در ايام زيارتي، از نجف اشرف به کربلا مشرف مي شد، هيچگاه کسي نديد که او سوار ماشين شود و از اين سرّ احدي مطلع نشد؛ جز يک نفر از کسبه بازار ساعت ( بازار بزرگ) که به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود و از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ايشان هم اصلاح کرده بودند؛
آن مرد چون به نجف آمد افشا کرد که من آقاي قاضي را در مشهد ديدم. مرحوم قاضي خيلي عصباني شدند و گفتند:
« همه مي دانند که من در نجف بوده ام و مسافرتي نکرده ام. »
مرحوم علامه طهراني مي فرمايد:
اين داستان را سابقاً براي بنده، دوست معظم حقير، حجة الاسلام سيد محمد رضا خلخالي (ره) اينطور نقل کرد:
« چون آن مرد کاسب از مشهد مقدس به نجف اشرف مراجعت کرده به رفقاي خود گفت: گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهرباني درست نمي شد و من براي مراجعت، به آقاي قاضي متوسل شدم و گذرنامه را به ايشان دادم و ايشان گفتند: فردا برو شهرباني و گذرنامه ات را بگير!
من فرداي آن روز به شهرباني مراجعه کردم، شهرباني گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود؛ گرفتم و به نجف برگشتم.
دوستان آن مرد گفتند:
آقاي قاضي در نجف بودند و مسافرت نکرده اند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضي آمد و داستان خود را مفصلاً براي آقاي قاضي گفت و مرحوم قاضي انکار کرده و گفت:
همه مردم نجف مي دانند که من مسافرت نکرده ام. آن مرد نزد فضلاي آن عصر نجف اشرف چون آقاي حاج سيد علي خلخالي و نظائر هم آمد و داستان را گفت.
آنها به نزد مرحوم قاضي آمده و قضيه را بازگو کردند و مرحوم قاضي انکار کرد و آنها با اصرار و ابرام بسيار، مرحوم قاضي را وادار کردند که براي آنها يک جلسه اخلاقي ترتيت داده و درس اخلاق براي آنها بگويد.
در آن زمان، مرحوم قاضي بسيار گمنام بوده و از حالات او احدي خبر نداشت؛ و بالأخره قول داد براي آنها يک جلسه درس اخلاق معين کند و جلسه ترتيب داده شد ... »
موضوع جلسات
ايشان معمولاً دو جلسه در دو زمان داشتند.
يکي نشست قبل از ظهر بود که دو سه ساعت مانده به ظهر مي رفتند خدمت ايشان که آن نشست، اختصاصي نبوده و احياناً افراد متفرقه هم مي آمدند و يکي هم جلسه قبل از غروب بوده، يک ساعت، يک ساعت و نيم مانده به غروب و مختص شاگردان خاصه شان بود.
آقاي قوچاني مي فرمودند:
در طول اين چهارده سال هر دو جلسه را ملتزم بودم و جلسه عصر بسيار پربار بود و ملحق مي شد به نماز مغرب و عشاء. نماز را در خدمتشان مي خوانديم و بعد متفرق مي شديم.
آن موقع تعداد اين شاگردان حدوداً چهارده پانزده نفر بودند.از جمله:
مرحوم علامه طباطبائي، آشيخ علي اکبر مرندي، آيت الله بهجت، مرحوم شيخ تقي نوري که خيلي پربار و پخته بودند.
جناب آقاي سُها نقل مي کردند:
از جناب حاج شيخ محمد حسين خراساني شنيدم که به سالياني دراز ملازم آن بزرگوار بوده است که:
« مرحوم آقا (قاضي) شبها جلسه اخلاق داشتند و چراغ روشن نمي کردند و به همان تاريکي بعضي از علماء نجف که اهل باطن بودند به آن مجلس حاضر مي شدند و غالباً صحبت در «معرفة النفس» بود و تهذيب اخلاق و صحبت عرفان هم مي فرمودند ولکن بيشتر در همان معرفت ذات انسان و خودشناسي بود و اگر ناشناسي وارد مي شد صحبت را تغيير مي دادند و در اطراف زيارت سيدالشهداء عليه السلام صحبت مي فرمودند و مي فرمودند که استعدادات مختلف است، هر حرفي را به هر کسي نمي شود گفت. »
ايشان اجازه نمي داد که جلساتش را ضبط کنند. آيت الله سيد عباس کاشاني مي گويد:
« آن موقع تازه ضبط صوت آمده بود. بعضي از کسبه از اين وسايل داشتند و دادند به طلبه اي که مي رفت درس آقا تا بيانات ايشان را ضبط کند.
وقتي آقاي قاضي ملتفت شدند، به آن طلبه فرمودند:
با کمال شرمندگي و اعتذار فعلاً منت بر من بگذاريد و سر درس ديگري برويد.»
روش تربيتي
رويه مرحوم استاد، آقاي قاضي نيز طبق رويه استاد بزرگ آخوند ملا حسينقلي همداني(ره)، همان طريق معرفت نفس بوده است و براي نفي خواطر در وهله اول، توجه به نفس را دستور مي داده اند؛
بدين طريق که سالک براي نفي خواطر بايد مقدار نيم ساعت يا بيشتر را در هر شبانه روز معين نموده و در آن وقت توجه به نفس خود بنمايد.
در اثر اين توجه رفته رفته تقويت پيدا نموده، و خواطر از او نفي خواهد شد و رفته رفته معرفت نفس براي او حاصل شده و به وطن مقصود خواهد رسيد، ان شاء الله.
اکثر افرادي که موفق به نفي خواطر شده و توانسته اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفا کنند و بالاخره سلطان معرفت براي آنان طلوع نموده است در يکي از اين دو حال بوده است:
اول در حين تلاوت قرآن مجيد و التفات به خواننده آن، که چه کسي در حقيقت قاري قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف مي شده است که قاري قرآن خداست جل جلاله.
دوم از راه توسل به حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام،
زيرا آن حضرت را براي رفع حجاب و موانع طريق نسبت به سالکين راه خدا، عنايتي عظيم است.
در رساله سير و سلوک منسوب به بحرالعلوم آمده است که:
« ... با حربه « ذکر» نفي خاطر کند. يعني براي آنکه خاطري در ذهنش خطور کند، متذکر به ذکر خدا و توجه به خدا يا اسمي از اسماء الله کند و بدين وسيله با وجود اين ذکر ديگر مجالي براي خاطر نخواهد بود؛ و بنابراين نفي خواطر خود به تبع « ذکر» خواهد بود و سالک هميشه ذاکر و به تبع « ذکر»، ذهنش از خواطر خالي است.
طريقه مرحوم آخوند ملا حسينقلي همداني و شاگردان او و مرحوم حاج ميرزا علي آقا قاضي ـ رضوان الله عليهم ـ همين طريق بوده است ... »
آقاي سيد محمد حسن قاضي مي گويد:
« روش ايشان در معرفت نفس بود همان عبارت من عرف نفسه فقد عرف ربه و از آيت الله سيد عبدالکريم کشميري نيز آمده که دستور العمل هايشان در معرفت نفس و رب مؤثر بود،
مراقبه و ذکر يونسيه در سجده و تسبيحات اربعه بعد از هر نماز و خواندن سوره قدر در شب جمعه صد بار از سفارشات ايشان بود. مي گفتند: مسجد سهله که مي گويند شب هاي چهارشنبه برويد، جمعه برويد. »
براي تربيت شاگردان هم از روش اربعيني يا چله هم دستور خوراکي و حيواني استفاده مي کرد، و هم معاشرت با استاد و شرکت در جلساتش را مؤثر مي دانست.
او بين الطلوعين به وادي السلام مي رفت و شاگردان را هم به اين کار توصيه مي کرد.
جلسات متعدد
جناب آيت الله سيد عبدالکريم موسوي اردبيلي نقل مي کردند:
« يکي از اعاظم علما در نجف مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد رضا آل ياسين بود؛ وي نقل مي نمود که مرحوم آقا سيد علي قاضي مجالس متعددي به صورت طبقه طبقه بر اساس حال و مقام سالکين بر پا نموده بود که مي توان با نامهاي «مجالس عام»، «مجلس خاص»، «مجلس خاص الخاص» و «مجلس اهل الخاص» و ... مشخص نمود.
جلسات منحصر به فرد
مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد رضا آل ياسين نقل ميکند:
« روزي به يکي از مجالس خاص که به خواص معمولي از تلامذه ايشان تعلق داشت راه يافتم.
وقتي از منزل ايشان بيرون آمدم همين را بگويم که عبا را روي سر و صورتم کشيدم و راه افتادم و مالک اشکهاي چشمانم نبودم و بي اختيار گريه مي کردم به هر کجا و به هر کس که نگاه مي کردم بدم مي آمد و در اثر انقطاع موقت که از عوالم دنيوي برايم حاصل شده بود طاقت ماندن در دنيا و زندگي با مردم دنيا از من سلب شده بود؛
صد حيف که بعدها نتوانستم در آن مجالس نوراني حاضر شوم. »
در مناجات شعبانيه آمده است:
« ...الهي هب لي کمال الانقطاع إليک و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها إليک.... »
جلسات کلاس خصوصي، آن قدر پر بار بود که وقتي عصر از خدمتشان مرخص مي شديم تا فردا که دوباره برويم منگ بوديم و جلسات تأثير فوق العاده اي براي ما داشت. »
از مرحوم عارف واصل آيت الله سيد هاشم رضوي کشميري از تلامذه آقاي قاضي نقل شده که فرمود:
« ما وقتي محضر آقاي قاضي مي رفتيم چنان انبساط روحي و بشاشت و ابتهاج به ما دست مي داد که تمام مشکلات و سختيها و ناملايمات زندگي روزمره را از جان و تن ما مي زدود. »
ويژگي شاگردان
شاگردان آقاي قاضي عموماً مجتهد بودند. يعني محضرش عرصه سيمرغي بود که هر کبوتر دست آموزي را بدان راه نبود، او براي جولانگه وادي عشق و توحيد، مرد جنگي مي طلبيد که:
يکي مرد جنگي به از صد هزار
شاگردان ايشان هر کدام کساني بودند که دريايي در سينه پنهان داشتند و فقط بايد کسي مي آمد و در اين دريا مي دميد و طوفانيش مي کرد و با عصاي موسايي اش از آن درياي بيکران راهي مي گشود تا بي کران آسمان و او کسي نبود جز قاضي و عصاي موسايي اش همان نفس و نفحات مسيحايي اش بود.
آشنايي با شاگردان ايشان و مجذوب شدنشان، براي هر کدام حکايتي جداگانه دارد که در بخش شاگردان به آن مي پردازيم ولي هر چه بود، او صيد عقابان تيز پرواز را خوب بلد بود و آن ها که دلشان به دنبال بهانه اي بود براي يافتن، به عبارتي و اشارتي، به آستانش سر مي سپردند.
آقاي قاضي شاگردانش را بچه هاي خود مي دانست و مي فرمود:
بچه هاي من اين ها هستند.
دو ويژگي اصلي شاگردان آقاي قاضي، که عموماً در همه آن ها ديده مي شود يکي اين بود که به پيروي از استاد، آن ها هم نماز جماعت اقامه نمي کردند و امام جماعت نمي شدند و ديگر اين که عموماً از خود مکتوبي به جاي نگذاشته اند با اين که همگي انسان هاي بزرگ و صاحب مقامي بودند.
آقاي قاضي بسياري از دست نوشته ها يشان را از بين مي بردند و هرگز نمي گذاردند که جلساتشان ضبط شود.
و شاگردانشان همچون علامه و.... هم که هر کدام فريد عصر خود بودند، کمتر مکتوبي از آن ها بجاي مانده و اگر هم مانده باشد، عموماً نوشته هاي عرفاني که در باب سير و سلوک و کشف و شهودات معنوي شان باشد، نيست.
توجه به شاگردان
و آن قدر با آن ها مهربان و بي تکلف بود که وقتي فهميد شاگردش آيت الله کشميري خرما نمي خورد و خرماي دري دوست دارد، به در منزلش مي رود و برايش از آن نوع خرما مي برد.
حجت الاسلام حاج آقا مروي مي گويد:
آيت الله سيد عبدالکريم کشميري مي فرمود:
« روزي آقاي قاضي خرمايي تعارف کرد بخورم عرض کردم: آقا! من خرما ميل ندارم.
فرمود: از اين نوع ميل نداريد يا نوع ديگر ميل داريد؟
عرض کردم:
«خرماي دري» را سخت دوست دارم. پس از مدتي ديدم ايشان با همان لباس عربي بلند آمده منزل ما و دو جيب اش را پر از آن نوع خرما کرده و آورده است! »
علاقه شاگرد به ايشان
آيت الله حسن زاده آملي مي فرمودند:
« باري، استاد ما نسبت به استاد خود مرحوم قاضي علاقه و شيفتگي فراواني داشت و حقاً در مقابل او خود را کوچک مي ديد؛
در چهره مرحوم قاضي يک دنيا عظمت و ابهت و اسرار و توحيد و ملکات و مقامات مي جست.
من يک روز به ايشان[ يعني علامه طباطبائي] عطر تعارف کردم، ايشان عطر را به دست گرفته و تأملي کردند و گفتند:
دو سال است که استاد ما مرحوم قاضي رحلت کرده اند؛ و من تا به حال عطر نزده ام!
و تا همين زمان اخير نيز هر وقت بنده به ايشان عطري داده ام؛ دَرِ آن را مي بستند و در جيبشان مي گذاردند. و من نديدم که ايشان استعمال عطر کنند، با اينکه از زمان رحلت استادشان سي و شش سال است که مي گذرد...»
تربيت توحيدي
آقاي قاضي از خلوت و جلوت شاگردان خود آگاه بودند و بر احوالات آن ها محيط بودند و گاهي از مکتومات آن ها خبر مي دادند.
با اين حال همه شاگردان تا اين حد خبر نداشتند که زير نگاه نافذ استاد هستند و در اواخر عمر بود که اسراري را براي آقاي قوچاني فاش کردند و آن گاه ايشان مي فرمودند:
« آقاي قاضي در دو سال آخر مطالبي را براي من گفتند و من نمي توانستم آن ها را براي کس ديگري نقل کنم و ما همين قدر متوجه شديم که ايشان از تمام حرکات سکنات 24 ساعته ما آگاه بودند و کنترل مي کردند. »
و اين تربيت توحيدي اوست. اين که استاد با وجود احاطه و قدرتش، هرگز شاگرد را از اين سرّ با خبر نسازد و در عوض آن قدر حضور خدا را برايش پر رنگ کند که شاگرد آنچه مي کند و آنچه نمي کند تنها براي خدا باشد و به اين درک و شهود برسد که در لحظه لحظه زندگي تنها خداست برترين ديده بان ها:
و هو الرقيب ...
کوه، سمبل عظمت جمادات است و « قاضي کوهي بود از عظمت و مقام توحيد». رسيدن به توحيد يعني دل از غير برداشتن، يعني باور اين حقيقت که بجز خدا همه چيز هالک و فاني است و آنچه هست، نيستي هست نما است و در عالم يکي بيش نيست و آن خدا است.
و او براي خدا مي بيند و با خدا مي بيند و به خدا مي بيند و نگاه توحيدي او در امتداد نگاه اربابان قلوب حضرت علي(ع) است که مي فرمايند:
« ما رايت شيئاً إلا رأيت الله معه و قبله و فيه:
نديدم چيزي را مگر آنکه خدا را با آن، قبل از آن و در آن، ديدم. »
شاگردان او هم در همين مسلک تربيت مي شوند و کسي که جمال و زيبايي خدا را چشيد و غايت هدفش نيز او شد، ديگر به زيباترين مخلوقات او توجه نمي کند و مي رسد به جايي که نفس فرشتگان زيباي الهي هم او را ملول مي کند و از آن ها براحتي مي گذرد.
سخن درباره عالمي است فقيه و عارفي است عظيم که از بحر عشق و معرفت، گوهرها در کف داشت و تنها شاگردان او بودند که توانستند در نور چنين گوهرهايي مست و حيران شوند.
هر چند آنها هم هر کدام به قدر سعه وجودي خود بهره ها بردند و خود آقاي قاضي به شاگردانش مي فرمود:
« به شما هم کامل نداده ام ».
آيت الله سيد عبدالکريم کشميري در اين باره مي فرمود:
زماني چند نفر به قصد استفاده از آقاي قاضي به محضرشان آمدند ولي بعد از مدتي آن جلسه را ترک کردند؛
علامه طباطبائي عرض کردند:
آقا! مثل اينکه چيزهاي که مي خواستند شما به آنها نداديد و آنها هم رفتند؟
آقاي قاضي فرمود:
« من مسائل زيادي دارم که به شما هم نداده ام چه برسد به اينکه به اين تازه واردها بدهم! »
علامه طباطبايي مي گويد:
« مرحوم قاضي به آن دسته از شاگردان خود که اعتماد داشت، در مقوله هاي توحيد تکلم مي کرد و با هر کدام به مقتضاي استعداد و حالات و رفتار افراد مختلف مي گفت بعضي زودتر رشد مي کردند و بعضي اين طور نبودند و رشدشان تأخير مي افتاد و بعضي شاگردها پس از 12- 10 سال رفت و آمد از توحيد چيزي سر در نمي آوردند. »
مرحوم قاضي راستي، عجيب مردي بود و با هر يک از شاگردان به مقتضاي استعداد و حالات او رفتار مي کرد.
مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني مي فرمود:
« آقاي قاضي دستورات ذکر عجيب و بسيار متفاوتي از ديگران به من مي داد؛ چنانکه بسياري از اوقات اربعين پشت اربعين و اربعين در اربعين به من مي داد. »
ناقل اين مطلب مي فرمود:
آقاي قاضي با توجه به ظرفيت و مقتضاي باطني سالکان دستورالعمل مي داد، نسبت به برخي افراد ذکر و اربعين بسيار و به برخي ديگر دستور تفکر و مراقبه خاص مي داد.
منبع: کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش