جهان از حدود يکي و دو دهه پيش، بستر ظهور و پيدايش چشم گير و روز افزون مکاتيب و فرقه هاي معنويت گراي انحرافي و عرفانهاي کاذب نوظهور هست؛ در اين بين کشور ايران نيز از جريان اين پروسه (يا به عبارتي پروژه) جهاني عقب نمانده و شاهد ظهور صدهها مدعي تاسيس و بنيان نهادي عرفاني و معنوي بوده است.
يکي از اين عرفانها که از سالهاي آغازين دهة هشتاد شمسي در ايران که به طور مخفيانه و زيرزميني اقدام به برگزاري، آموزش و عضوگيري مريد و داوطلب کرده، عرفان حلقه يا کيهاني است. بنيانگذار و مؤسس اين نحله انحرافي فردي به نام محمد علي طاهري است، اين فرد ادعا مي کند اين عرفان(عرفان کيهاني) حاصل 30 سال سعي و تلاش او بوده و راهگشاي تمامي مشکلات و بيماري هاي جسمي و روحي مردم صرف نظر از هرگونه اعتقاد، مذهب و مسلک است.
او همچنين بيان مي کنند که فرد با اتصال به شبکه هوشمند شعور الهي مي تواند از هرگونه بيماري لاعلاج شفا يابد و حتي پيامبران الهي مانند عيسي(علي نبينا و عليه السلام) با تمسک و توصل به اين نيروي عام الهي مي توانست بيماران را شفا دهد و مردگان را زنده کند.
در حول و محور عرفان کيهاني ابهام و پرسش بسيار است مانند: آيا اين عرفان جعلي است يا کشفي؟ درمان است يا عرفان؟ سر سلسله عرفان حلقه را چه کسي تعيين کرده است؟ چرا لايه دفاعي بايد توسط مستر وبا گرفتن امضا تفويض شود؟ سردسته اين عرفان چه سابقه علمي و ديني دارد؟... و دهها سوالات اين چنيني که هميشه بدون پاسخ مانده و هيچ جوابي از سوي اين گروه انحرافي داده نشده است.
سرکرده اين گروه که عليرغم تمام ادعاهايي كه در مورد مدرك فوق ليسانس مهندسي مكانيك وي مي شود، از تحصيلات کلاسيک نيز برخوردار نيست، شيطان را بنده خدا ميداند و معتقد است قرآن وحي الهي نيست بلکه زائيده فکر بشري است.
کلاسهاي عرفان حلقه به صورت مختلط برگزار ميشود و محتواي آنها به تمسخر گرفتن دين اسلام و غلط دانستن نماز و روزه و ساير کتابهاي ديني است؛ آنها حتي زيارت عاشورا را به دليل تأکيد بر لعن و برائت باطل و خرافه ميدانند.
ما در اين مقاله اثبات خواهيم که عرفان حلقه نه تنها برگرفته از عرفان ايراني!!!؟ و حتي اسلامي نيست بلکه خوشه چيني از ساير اديان و فرق است که با التقاط چندين دين و آيين به صورت انديشه هاي عرفان کيهاني نمود پيدا کرده است.
عرفان حلقه در جغرافياي معنوي
از ديدگاه عرفاني سراسر عالم هستي رحمت عام الهي است. مؤمنان و کافران، خوبان و بدان، حقيقتطلبان و حقيقتستيزان و حتي شياطين و فرشتگان غرق در رحمت عام يا رحمت رحماني هستند. رحمانيت خداوند هيچ مقابل و متضادي ندارد. اما رحمت خاصه يا رحيمي خدا مخصوص خوبان و حقيقتجويان و دوستان خداست و در مقابل آن قهر و غضب الهي است.
خداوند با رحمانيتش به شيطان فرصت داد و به بدکاران زندگي و نعمت ميدهد تا يا خود را تغيير دهند و به رحيميت خداوند راهيابند يا در قهر او غوطهور شوند. بنابراين رحمانيت او هيچ خصوصيتي ندارد و همه را در برگرفته است. از يک جهت هم شامل رحيميت خدا و هم شامل قهر و غضب اوست و نتيجه برخورداري از رحمانيت هم هدايت است و هم گمراهي و اضلال.
در عرفان حلقه ادعا اين است که پيروان به حلقههاي رحمانيت خداوند متصل ميشوند و حقيقت رحمانيت هم فرصتي براي همنشيني با شياطين و شرارت کردن است و هم مقدمهاي براي همسخني با فرشتگان و سير به سوي معبود که البته هر کدام از اينها نشانههايي دارد. اگر در فرصتي که رحمانيت خداوند به انسان داده به رحيميت او بينديشد و آن را بجويد به راستي اهل رحمت است و به زودي در آغوش عشق و رحمت خاصه خداوند آرام خواهد گرفت و از او خواهد شنيد:«اي جان به آرامش رسيده به سوي پروردگارت بازگرد در حاليکه شادمان و راضي هستي و او نيز از تو خشنود و راضي است.» (فجر/27و28)
اما کساني که به رحمانيت تکيه کرده و در آن فروماندهاند، مثل شيطان و بلکه شياطين انساننما خواهند بود که از فرصتها و نعمتهاي الهي براي دور شدن و دشمني با خدا استفاده ميکنند و مورد قهر و ناخشنودي او قرار ميگيرند. عرفان حلقه به اعتراف پايهگذاران آن براي اتصال به حلقههاي رحماني است (انساناز منظري ديگر/ صص 15تا18) و در طول اين سالها نه در دورههاي آموزشي و نه در کتابهايشان براي حلقههاي رحيميت تعريف و برنامهاي ارائه نداده است. بنابراين با صرف نظر از شواهد عيني که تسليم شدن در برابر شيطان و وسوسههاي نفساني را در عرفان حلقه نشان ميدهد، با تحليل مدعاي آنها بر اساس چارچوب نظري برآمده از عرفان، اين جنبش شبه معنوي به روشني در فضاي شيطاني قرار ميگيرد. در اين باره نمونههايي از تناقضگويي و خودپرستي که در اساسنامه اين فرقه موجود است، موضوع را کاملاً روشن مينمايد.
واسطه فيض و اشتراک نظر با وهابيت!
پايهگذاران عرفان حلقه معتقدند:«رحمت عام شامل همه انسانها ميشود و انسان در اين مورد، حق انتخاب داشته و ميتواند از آن استفاده نموده يا اجتناب نمايد و براي برخوردار شدن از آن هيچ اجباري ندارد؛ سفرهاي است که هر روز گسترده است، تا چه کسي به سوي آن دست برده، لقمهاي را بردارد. به طور کلي، همه انسانها صرف نظر از نژاد، مليت، جنسيت، سن و سال، سواد و معلومات، استعداد و لياقتهاي فردي، دين و مذهب، گناهکاري و بيگناهي، پاکي و ناپاکي و... ميتوانند از رحمت عام الهي برخوردار شوند. فيض و رحمت الهي در انحصار هيچ گروه خاصي نيست.» (انسان از منظري ديگر/ص15)
اين سخن اشکالاتي دارد كه بر کساني که تا حدودي با عرفان آشنا هستند پوشيده نيست، ولي به هر صورت در اساسنامه عرفان حلقه تبيين بيشتر موضوع آمده است. البته در اساسنامه، حلقههاي رحمانيت با نام شعور الهي مورد اشاره قرار گرفته و اين طور معرفي شده است: «نظر به اينکه شعور الهي نياز به هيچ مکملي ندارد، لذا چيزي تحت هر نام و عنوان، قابل اضافه کردن به آن نبوده و اين موضوع به راحتي قابل اثبات ميباشد؛ چرا که با حذف عامل اضافه شده، مشاهده ميشود که حلقه وحدت همچنان عمل مينمايد و اين خود رسواکننده بدعتگذاران و متقلبان خواهد بود، که در دل اين رابطه براي تشخيص حق از باطل وجود دارد. در اين رابطه، هيچ گونه بدعتي پذيرفته نيست و فقط نشاندهنده ميل فرد به خودنمايي و مطرح نمودن خود ميباشد.» (عرفان کيهاني (حلقه)/ص103) بااين عقيده در دورههاي آموزشي عرفان حلقه موضوع توسل به معصومين و زيارت و دعاهاي مربوط مورد نفي و نکوهش قرار ميگيرد و اين دقيقاً شبيه موضعگيري وهابيان است که کشتن شيعيان را موجب ورود به بهشت ميدانند. زيارت از نظر آنها مکانپرستي و توسل، شخصپرستي و روحپرستي و مردهپرستي است؛ حتي تکريم قرآن کريم را کتابپرستي ميپندارند و از خواندن آن که شفا و رحمت است، بر بالين بيماران جلوگيري ميکنند. چنانکه در اصل ديگري از اساسنامه آمده است:«نام خداوند در رأس همه نامها قرار دارد و خواندن و استعانت فقط سزاوار اوست و نقض آن شرک است(اصل اجتناب از من دونالله). مهمترين مصاديق بارز شرک عبارتند از: شخصپرستي، روحپرستي، مردهپرستي، مکانپرستي، کتابپرستي، خودپرستي، دنياپرستي، ظاهرپرستي. بين انسان و خدا، تنها واسطهاي که وجود دارد، هوشمندي و شعور الهي (يدالله) است که به صورتهاي مختلف نقش يداللهي خود را ايفا نموده، پل ارتباط عالم پايين و عالم بالا ميباشد.» (عرفان کيهاني (حلقه)/صص119و120)
نکته جالب در اين اصل اينکه روحپرستي و کتابپرستي و مکانپرستي حتي قبل از خودپرستي و دنيا پرستي ذکر شده است. حالا بر فرض صحت اين حرفها که پاکان و ناپاکان اگر بخواهند از رحمانيت برخوردارند و هيچ افزودهاي به شعور کيهاني و حلقههاي رحماني لازم نيست و همه بدعتگذاري و تقلب است؛ در جايي از مانيفست عرفان حلقه اين طور ميخوانيم:
«براي بهرهبرداري از عرفان عملي عرفان کيهاني (حلقه)، نياز به ايجاد اتصال به حلقههاي متعدد شبکه شعور کيهاني ميباشد و اين اتصالات، اصل لاينفک اين شاخه عرفاني است. جهت تحقق بخشيدن به هر مبحث در عرفان عملي، نياز به حلقه خاص و حفاظهاي خاص آن حلقه ميباشد. اتصال به دو دسته کاربران و مربيان ارائه ميشود که تفويضي بوده، در قبال مکتوب نمودن سوگندنامههاي مربوط به آنان تفويض ميگردد. تفويضها، توسط مرکزيت که کنترل و هدايتکننده جريان عرفان کيهاني (حلقه) ميباشد، انجام ميگيرد.» (عرفان کيهاني (حلقه)/ ص80)
دروغگويي مربي حلقه، دال بر متصل نبودن او به فيض نيست(!)
به اين ترتيب مربيان عرفان حلقه که اتصال را از مرکز مديريت عرفان حلقه دريافت کردهاند ميتوانند آن را به ديگران انتقال دهند يعني اتصال به رحمت عام الهي با وساطت فيض در سلسله مراتب عرفان حلقه امکانپذير است! با اين وصف يک مربي عرفان حلقه اگر چه دروغگو باشد و يا به ناپاکيهاي ديگر آلوده باشد، چون اتصال به رحمت عام الهي فراتر از اين قيدهاست و چون او اتصال را از مرکزيت و سلسله مراتب عرفان حلقه و شعور کيهاني دريافت کرده و اجازه تفويض را هم گرفته است، ميتواند آن را به ديگران منتقل کند، اگرچه گيرنده اتصال از مربي خود پرهيزکارتر باشد، در غير اين صورت شايد، بلکه قطعاً به رحمت عام الهي نميرسد!
بنابراين رحمت عام الهي با اجازه مرکزيت عرفان حلقه در دسترس بندگان خدا قرار ميگيرد. توسل و توجه به انبيا و اوليا و واسطه فيض بودن آنها مردود است و تنها مرکزيت عرفان حلقه و سلسله مراتب مربيان آن واسطه فيض شعور الهي و اتصال به رحمت عام حق تعالي هستند.
رحمت عام خدا فقط در دست ماست(!)
براي نقش واسطه فيض بودن مرکزيت و سلسله مراتب عرفان حلقه توصيفهاي زيبايي بيان شده است از جمله اينکه «از آنچه روزي آسماني دارند، مانند روزي زميني خود، به ديگران انفاق کنند «مما رزقناهم ينفقون» و از اتصال خود براي آنها نيز ايجاد اتصال کنند.» (انسان از منظري ديگر/صص15و16) اما اين توصيفات زيبا و استفاده تأويلي از آيات قرآن مشکل تناقض گويي را پيچيدهتر ميکند. چون از ديدگاه قرآن رحمت عام الهي در دسترس همه است و هيچ اختياري براي استفاده از آن وجود ندارد، نعمتها و مهلتهايي که بين مؤمنان و کافران مشترک است از رحمت عام سرچشمه ميگيرد و کساني که از آن درست استفاده کنند و در راه ايمان و شکرگذاري و عشق به خداوند قدم بردارند در حقيقت در حلقهها يا مراتب رحمت خاصه و رحيميت او متصل شدهاند. «و کان بالمؤمنين رحيماً» (سوره مبارکه احزاب/آيه 43)
بنابراين تناقض بزرگ عرفان حلقه را ميتوانيم اين طور عنوانگذاري کنيم: رحمت عام خدا فقط در دست ماست. اگر سازندگان اين فرقه دست به ابتکار ميزدند و نوع ديگري از رحمت الهي را تعريف ميکردند - به نام رحمت حلقهاي - بهتر بود، البته باز هم دروغ ميشد، ولي دست کم ديگر تناقضي وجود نداشت.
اگر بخواهيم با ادبيات عرفان حلقه سخن بگوييم، بايد گفت، خودپرستيها و خودنماييهاي عرفان حلقه به اين اندازه پايان نيافته و دامنه آن بسيار گسترده شده است. در واقع اين فرقه نه تنها عقايد و تصورات خود را يگانه راه حقيقت ميپندارد بلکه هيچ نام ديگري را غير از نام خود مجاز نميشمارد.
«هيچ کس حق معرفي اين اتصال را با نام ديگري غير از شبکه شعور کيهاني يا شعور الهي نداشته، اين کار فريب ديگران محسوب شده و باعث سوق آنها به سمت غير از خدا (اصل اجتناب از من دون الله) و انحراف همگان خواهد شد و همچنين هر عاملي که فرد اتخاذ نموده تا بدان وسيله خود را مطرح نمايد يا منجر به منيت و ادعاي رجحان و برتري نسبت به ديگران شود، از انحرافات بارز هستند. (اصل اجتناب از اَنا خير منه).» (عرفان کيهاني (حلقه)/صص90و91)
معلوم نيست اگر حقيقت ماجرا فرقي نداشته باشد تغيير نام چگونه موجب سوق به سمت غير خدا و فريب ديگران خواهد شد؟ و جالب اينجاست که ادعاي رجحان و برتريطلبي براي همه از انحرافات بارز است اما در خصوص سازندگان عرفان حلقه، انحراف نيست؛ اگر چه در حد پرستيدن نام خود باشد. اگر عرفان حلقه درست است، چه اشکالي دارد که گروهي به جاي شعور کيهاني بگويند، شعور جهاني، يا روح کيهاني، يا آگاهي الهي، يا شعور هستي، يا هوشياري خلاق، يا نيروي بيکران، يا نيروي الهي، يا هر نام ديگر؟
اين در حالي است که درباره خداوند معتقدند، اگر چه با نامهاي گوناگون ياد شود، چون منظور و مقصود، يکي است، خواندن او به نامهاي گوناگون در اديان مختلف اشکالي ندارد.
درمانگري شيطاني و نفي قرآن و پيامبر(ص)
اساسنامه عرفان حلقه همه کساني را که بر رحمت الهي چيزي ميافزايند، متقلب اعلام ميکند و اثبات اين تقلب و بدعتگذاري به اين است که با حذف آن عامل، حلقه وحدت که همان حلقههاي شعور کيهاني يا رحمانيت است، همچنان عمل ميکند. (عرفان کيهاني (حلقه)/ ص103) به طور مصداقي و روشن توسل به اهل بيت عليهمالسلام و قرآن کريم در تعاليم عرفان حلقه افزودههاي متقلبانه است و طلب اتصال از طريق تشکيلات عرفان حلقه درست و صادقانه چون با حذف دعاها و قرآن و توسل به اهل بيت، شعور کيهاني عمل ميکند، ولي بدون اتصال از طريق تشکيلات حلقه عمل نميکند. پس ميبينيم درمانگري در تشکيلات عرفان حلقه فقط درمان نيست بلکه يک متدولوژي معرفتشناختي است و براي اثبات عرفان راستين و عرفان تقلبي ارائه ميشود و نتيجه آن هم نفي رسول الله(ص) و خاندان او و کتاب خدا به عنوان واسطههاي اتصال به رحمت الهي است، در حالي که خداوند پيامبر را رحمهًْ للعالمين معرفي کرده و قرآن را با وصف شفا و رحمت ميشناساند. مهمترين مسأله مطرح درباره گردانندگان و هواداران عرفان حلقه، توانايي ظاهري آنها براي درمانگري است. توضيح اينکه افراد تحت تعليم در اين فرقه با چند لحظه تسليم شدن و گشودن وجود خود، به شعور کيهاني متصل ميشوند و از آن پس نيروي درمانگري پيدا ميکنند؛ و بدون اينکه تغييري در خود ايجاد کنند يا براي جلب رضاي خدا عملي انجام دهند، در يک لحظه تسليم شدن به نيروي درمانگري دست پيدا ميکنند. راز ماجرا اين است که شيطان براي سرگردان کردن انسان در حلقههاي رحمانيت و باز داشتن او از رحمت خاصه و به تباهي کشيدن فرصتها و نعمتهاي رحماني، دست به شيطنتهاي شگفتانگيزي ميزند که يکي از آنها «بهبودنمايي» است. به اين معنا که شياطين که از جن و جنس آتش هستند، از نيروهايي برخوردار بوده و در شرايطي ميتوانند از نيروي خود استفاده کنند. همچنانکه در قرآن مجيد و در ماجراهاي حضرت سليمان علي نبينا و آله و عليهالسلام آمده است، آن پيامبر بزرگ خدا به اطرافيان خود گفت، چه کسي ميتواند تخت بلقيس را حاضر کند، يکي از جنيان گفت: پيش از آنکه از جاي خود برخيزي تخت را به اينجا ميآورم. (سوره نمل/38و39) جنها ميتوانند در عالم مادي کارهايي انجام دهند اما تا انسان سراغ آنها نرود و پاي آنها را به زندگي خود باز نکند توان دخالت ندارند. اما اگر به هر طريق و با هر نامي به نيروي آنها پناه ببرد و تسليمشان شود، آنگاه ميتوانند کارهايي انجام دهند. چنانکه قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: «بعضي از انسانها به گروهي از جنها پناه ميبرند و بر ذلتشان افزودند.» (سوره جن/6) جنها ممکن است به کساني که به آنها پناه بردهاند، کمکهايي بکنند از جمله اينکه امور پنهان را برايشان آشکار کنند؛ يا اشيائي را جابهجا کنند يا از نيروي خود براي جبران ضعفها و بيماريها استفاده کنند؛ بدون اينکه درمان و بهبودي اتفاق افتاده باشد. مثل اينکه به يک فرد فلج کمک کنند تا روي پا بايستد. اين مورد بهبودنمايي يا شفانمايي است که در واقع درماني صورت نگرفته، فقط با تسليم شدن فرد نيروهاي شيطاني وارد زندگي او شده و بدون شک دردسرها و تبعاتي خواهد داشت.
در عرفان «حلقه» نيروهاي شيطاني با نام شبکه شعور منفي (عرفان کيهاني –حلقه- ص93) يا موجودات غير ارگانيک ناميده شدهاند و ادعا ميشود که با آنها ارتباطي ندارند. اما گذشته از معيارهاي روشن اخلاقي و ديني در درمانگر و درمانجو که نفوذ نيروهاي شيطاني را نشان ميدهد، شاخصهاي ديگري براي تشخيص درمانهاي شيطاني وجود دارد، از جمله تدريجي بودن و زمانبري درمانهاي شيطاني؛ زيرا نيروهاي شيطاني محدود است و براي حصول نتيجه نياز به زمان دارد. اما نيروي الهي در لحظهاي با «کن فيکون» اوضاع را دگرگون ميکند. همانطور که در ماجراي حضرت سليمان آمده كهجن براي آوردن تخت بلقيس نياز به زمان داشت و گفت پيش از آنکه از جاي خود برخيزي آن را ميآورم و حضرت سليمان به او و نيرويش هيچ اعتنايي نميکند. در مقابل وقتي که آن انسان مؤمن به نام «عاصف بن برخيا» با نيروي الهي خواسته سليمان را پاسخ ميدهد، در چشم به هم زدني تخت حاضر ميشود و حضرت سليمان به خاطر توفيق تربيت چنين انسانهايي، خدا را شکر ميکند. (سوره نمل/ آيه40) نشانه ديگر درمانهاي شيطاني و تفاوت آن با درمانهاي الهي با مقايسه درمانجويان عرفان حلقه با شفايافتگان در زيارتگاهها و توسل به حضرات معصومين(ع) معلوم ميشود. درمان يافتگان از طريق الهي و معنوي تمام امراضشان، به طور کامل برطرف ميشود. يعني اگر کسي فلج باشد و کور هم باشد، وقتي شفاي الهي ميآيد، همه مرضها کاملاً از بين ميرود؛ اما با درمانهاي شيطاني همه مشکلات برطرف نميشود و در بسياري از موارد مرض اصلي و مورد نظر هم به طور کامل درمان نميپذيرد. راه نفوذ نيروهاي شيطاني در وجود فرد و زندگي او، تسليم شدن است. تسليم شدن دو صورت دارد: يا تسليم شدن به خواستههاي مشخص و روشن خداوند است که در شريعت آمده و در هر ديني احکام آن معلوم است. در اين صورت ظاهر و باطن شخص شهادت ميدهد که تسليم و دلباخته خداوند است. صورت دوم تسليم در برابر اموري ناشناخته است که به شکلي مبهم در ذهن فرد انجام ميگيرد؛ در اين صورت راه نفوذ شياطين کاملاً باز ميشود؛ به خصوص اگر پاي استفاده از نيروهاي آنها در ميان باشد و فردي که به طور مبهم خود را در وضعيت تسليم قرار داده و وجود خود را کاملاً گشوده، انتظار رويدادي مثل درمان شدن يا جابهجايي اجسام را داشته باشد. پايه و اساس عرفان «حلقه» دستدرازي به سوي نيروهاي شيطاني است که آثار و نشانههاي آن به صورت علمي و تجربي در زندگي و اطراف درمانگران و درمانجويان کاملاً قابل بررسي است. ديگر روزگاري که گروهي با تنگنظري اين پديدهها را خرافات ميپنداشتند، گذشته است. جن ميتواند در شرايط خاصي به زندگي انسان وارد شود که سادهترين راه ورودش به تعبير قرآن کريم پناه بردن به اوست. عرفان حلقه اين در را ميگشايد و نيروهاي شيطاني را به نام شعور کيهاني و حلقههاي رحماني معرفي ميکند. به همين علت کنار گذاشتن قرآن و اهل بيت(ع) خللي در حلقههاي آنها ايجاد نميکند، بلکه واسطه اين نفوذ شيطاني، مرکزيت عرفان حلقه و سلسله مراتب مسترهاست.
از عشق تا شريعت
در اساسنامه عرفان حلقه نوشتهاند: «انسان نميتواند عاشق خدا شود، زيرا انسان از هيچ طريقي قادر به فهم او نيست و در حقيقت خدا عاشق انسان ميشود و انسان معشوق ميباشد و مشمول عشق الهي و انسان ميتواند فقط عاشق تجليات الهي، يعني مظاهر جهان هستي شود و پس از اين مرحله است که مشمول عشق الهي ميگردد.» (عرفان کيهاني (حلقه)/ صص124و125)
آغاز اين اصل يک دروغ بزرگ و شيطاني است. براي شعلهور شدن آتش عشق خداوند، کمترين درجات معرفت کافي است. اگر چه انسان نميتواند خداوند را به طور کامل بشناسد ولي قلبي که هنوز لانه شيطان نشده بهتر از همه مظاهر هستي، هستي بخش مهربان را درک ميکند و به او عشق ميورزد و در شرايط سخت زندگي اميد و عشق به او را تجربه ميکند.
وقتي خداوند از فهم بشري کاملاً کنار گذاشته شود به طور طبيعي عشق به او هم مفهوم خود را از دست ميدهد و آنگاه بشر ميماند و دلباختگي به مظاهر جهان هستي. از اين عشق و دلباختگيهم هرچيزي ممکن است به وجود بيايد که نمونههاي بارز آن مسترپارتيهاي عرفان حلقه يا ميهماني مربيان عرفان حلقه است. البته ممکن است از اين ميهمانيها در جاهاي ديگر هم برگزار شود، اما مشکل اصلي در اينجا اين است که در عرفان حلقه، خانمها و آقايان استاد عرفان هستند، آن هم عرفاني که در اساسنامه خود شريعت و طريقت و حقيقت را در نهايت يکي ميداند! ( عرفان کيهاني(حلقه)/ ص112)
افکار و آراي پولس شکنجه گر ، منبع اعتقادي و افکاري عرفان کيهاني
حمايت همه جانبه از پولس شکنجه گر
نگارنده کتاب انسان از منظري ديگر پولس شکنجه گر را رسول بزرگ حضرت عيسي (ع) معرفي مي کند و او را مصداق فردي معرفي مي کند که در موج رحمانيت الهي هدايت يافته است و به مقام رسولي خدا رسيده است. (پولس شکنجه گر معبد يهود بود و در شهادت استفان اولين شهيد مسيحيت نقش بسزايي داشت، هنگامي که در تعقيب عده اي از مسيحيان بود در نزديکيهاي دمشق نداي مسيح را مي شنود و به او ايمان مي اورد، سه سال به عربستان مي رود و سپس به تبليغ مسيحيت خود ساخته مي پردازد. البته صحت اين داستان را فقط خود پولس تاييد مي کند. به اعتقاد اکثر مورخان حتي خود مسيحيت آييني که امروزه مسيحيان از آن پيروي مي کنند ساخته پولس است و ربطي به تعاليمات حضرت عيسي (ع) ندارد؛ به همين دليل نگارش اناجيل و برخي از نقل قولهاي که منسوب به حضرت مسيح است را به پولس نسبت مي دهند.) همان پولسي که حتي به اعتقاد خود مسيحيان عامل تحريف کتاب مقدس و انحراف عقيدتي مسيحيان هست، پولسي که جانشين حضرت مسيح(ع) پطرس را به نفاق و دورويي متهم مي کرد و برخلاف دستورات حضرت عيسي(ع) به تبليغ مي پرداخت و با احکام شريعت به مبارزه مي پرداخت.
جان بي ناس مي نويسد: «پولس حواري را غالبا دومين موسس مسيحيت لقب داده اند و مسلما او در اين راه تلاش بسيار کرد و فرقه طرفداران اصول و شرايع را مغلوب ساخت ولي اهميت او بيشتر ازاين جهت است که وي اصول الهيات و مبادي الوهي خاصي به وجود آورد که سبب شد نصرانيت عالم گير شود. از اين جهت بزرگ ترين خدمت را در تحول غربي، پولس انجام داده است.»
و از جمله کساني که عقيده دارند مؤسس حقيقي مسيحيت کنوني نه حضرت مسيح بلکه پولس است، دانشمنداني چون بيري و ويلز است. ويلز در کتاب Out lin of history مي گويد: «بسياري از دانشمندان معاصر پولس را مؤسس حقيقي مسيحيت مي دانند.»
با اين تعاريف از عملکرد و انديشه هاي خداستيزانه پولس جناب آقاي محمد علي طاهري چگونه مي تواند از او به عنوان رسول بزرگ حضرت عيسي (ع) نام ببرد جاي سوال دارد! البته با توجه به اين مطلب که برخي از انديشه هاي عرفان کيهاني بر گفته از انديشه و تعاليم پولس شکنجه گر است اين مطلب جاي تعجب ندارد. حال براي آگاهي از مشترکات تعاليم پولسي و عرفان حلقه، بررسي تطبيقي خواهيم داشت بر اصولات عرفان کيهاني و تعاليم پولس.
1- ستيز با شريعت
يکي از اقدامات مهم پولس انديشه حذف شريعت از دين بود که متاسفانه بعدها بصورت رسمي در دين مسيحيت اجرا شد و انديشه دين منهاي شريعت به عنوان اعتقاد رسمي مسيحيان برشمرده شد. به اعتقاد پولس انساني که غرق محبت خداست نيازي به عبادت و نماز و... ندارد و وجود محبت خدا براي او کافي است. براي همين اين سخن پولس: «ملعون است کسي که به شريعت عمل کند» مشهور مي باشد.
مولف کتاب انسان از منظري ديگر بعد از آوردن مقدمه چند صفحه اي عنوان مي دارد که اتصال به شعور الهي و کمک گرفتن از رحمانيت الهي وسيله مناسبي براي انجام عبادات عملي است. البته قبل از ذکر اين مطلب آورده است که عبادت عملي و نظري مانند رفاقت عملي و نظري مي باشد و اعتقاد به حلقه رحمانيت خدا و اتصال به آن مناسب ترين رفاقت عملي(عبادت عملي) است. در واقع از نحوه گفتار نگارنده کتاب مي توان اينگونه دريافت که انساني که در حلقه رحمانيت الهي است مناسب ترين عبادت عملي را انجام مي دهد!
آيا انديشه کم رنگ کردن شريعت يا حذف آن به دليل حضور در حلقه رحمانيت الهي صحيح مي باشد؟!
2- هدف وسيله را توجيه مي کند
به نظر پولس مهم رسيدن به سعادت است از هر راهي که ممکن است درست يا غلط فرقي نمي کند، و براي تحقق همين امر شريعت را از دين مسيحيت برداشت، اوامر حضرت عيسي(ع) را نسخ کرد و تعاليم خود را جايگزين آن کرد.
بنيانگذار جريان نوظهور عرفان حلقه نيز بعد از ذکر دو مثال براي تحقق نظر پولس مطلب زير را مطرح مي کند: «... پس نتيجة اعمال انسان و پايان نامه اي که او براي خود از بازي دنيا مي نويسد، داراي اهميت است و نه خود اعمال... در نتيجه ماحصل همة زندگي انسان در ميزان درک او از دانش کمال و نتيجه گيري اعمال او خلاصه مي شود.»؟!
از نظر اسلام خود اعمال نيز مهم هستند، زيرا اعمال محل و منشأ صدور خير و شر، نيکي و بدي هستند، آيات زير نيز مويد اين مطلب هست.
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ؛ پس هر كس هموزن ذرّهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند! و هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند!»
« فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا؛ هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد.»
« يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوء؛ روزى كه هر كس، آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر مىبيند؛ و آرزو مىكند ميان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانىِ زيادى باشد.»
3- خدا عاشقي يا خدا معشوقي
مسيحيان معمولاً به جاي «محبت بشر به خدا» از محبت خدا به بشر سخن مي گويند و در شعر و ادب عرفاي مسيحيت خدا عاشق است و انسان معشوق، از اين اعتقاد که برگرفته از تعاليم پولس است خدا عاشق انسان، مخلوق خود مي باشد و نمي تواند او را عذاب کند يا عيوب او را ببيند.
آگستينوس با تاثير پذيرفتن از انديشه هاي پولس فيض الهي را چنين تعريف مي کند: «... براي نجات محتاج فيض خداييم و فيض او عبارت است توجه بي حدّ و حصر خدا بي آنکه استحقاقش را داشته باشيم و فيض و کمک و استعانت الهي است که درون ما را دگرگون مي کند...»
آقاي محمدعلي. ط نيز با ذکر داستان ليل و مجنون آورده است: «عاشق در جمال معشوق نمي تواند عيبي را ببيند.» درصدد القاي اين نکته است که خداوند نمي تواند عيوب انسانها و مخلوقات خود را ببيند، براي همين انسانها هميشه در محبت و رحمت الهي غوطه ور هستند و بالاترين سعادت و کمال انسان درک عاشقي خدا است و حلقه رحمانيت الهي همان فيض بي حدّ و حصر الهي است.
4- مثلث فيض و رحمت الهي
يکي ديگر از اقدامات مهم پولس، وارد کردن فيض روح القدس در معادلات معنوي و اعتقادي مسيحيت بود. به اعتقاد پولس روح القدس يک ضلع از سه ضلع محبت و فيض خدايي را تشکيل مي دهد و براي او اهميت بسياري قائل بود و تصور فيض خدا بودن وجود روح القدس را منتفي مي دانست. در عرفان حلقه نيز روح القدس واسطه فيض الهي است و نقش بسيار حياتي در انتقال فيض و انرژي به انسانها دارد. مثلث رحمانيت الهي بدون روح القدس يا روح الامين ناقص است. مولف کتاب انسان از منظري ديگر مطلب فوق را چنين اثبات مي نمايد: «فرادرماني که يکي از شاخه هاي عرفان کيهاني(حلقه) مي باشد، از حلقه هايي است که در محدوده رحمانيت عام الهي، تسهيلاتي را در اختيار ما قرار مي دهد و تنها شرط تحقق آن، آمادگي براي ايجاد وحدت است، وحدت حداقل با يک نفر ديگر، تا پس از آن عضو سوم که روح القدس يا روح الامين بوده، حلقه را تکميل کرده و با تکميل حلقه، عضو چهارم آن که خداوند است نيز فيض خود را به واسطه روح القدس جاري نمايد.»
نکته مهم درمورد روح القدس يا جبرييل اين است که در اسلام او فقط فرشته وحي و پيام رسان خدا به پيامبران بوده و نقشي در افاضه فيض الهي نداشته است.
5- مصلحت انديشي
پولس يک مصلحت انديش تمام عيار بود زماني که با بت پرستان مواجه شد براي آنکه آنها به مسيحيت روي آورند «ختنه» مهمترين دستور شرعي يهود و حضرت عيسي(ع) را از انها برداشت و زماني که با اقوام مشروب خوار مواجه شد، خوردن مشروب را بر انها جايز شمرد. همه مصلحت انديشهاي پولس براي جلب توجه افراد زياد و گرويدن آنها به مسيحيت بود. حال آنکه نمي دانست هزينه گزافي را مي پردازد و با اين تحريفات و مصلحت انديشي هاي بي جا و نامعقولانه ستونهاي دين مسيحيت را نابوده خواهد ساخت.
آقاي محمد علي. ط نيز همان مصلحت انديشي پولس را حفظ کرده و جهت جلب مريدان بيشتر در جريان نوظهور خويش هيچ محدوديتي را براي اتصال به حلقه رحمانيت الهي ذکر نمي کند. از نظر ايشان حتي افرادي که به خدا ايمان ندارند مانند کفار و مشرکان و يا معتقدين به ساير فرق با هرگونه بينش و اعتقادي مي تواند از حلقه رحمانيت الهي مورد بهره مندي قرار گيرند. ايشان براي جلب نظر افراد بيشتر با استفاده از روش پولسي و ذکر بيانات خوشايند براي قشر خاصي همان هدف پولس را دنبال مي کنند.
حکايت بر مزاج مستمع گوي
اگر خواهي که دارد با تو ميلي
(سعدي)
6- محبت به همه حتي دشمنان
طبق تعاليمات پولس انسان بايد به همه محبت کند حتي دشمنان و آن جمله معروف که به حضرت عيسي(ع) منسوب است: «اگر کسي بر رويت سلي زد آن طرف صورت را بگير تا سيلي ديگري بزند.» يا توسط پولس بيان شده است يا افراد متاثر از پولس چون از قول خود حضرت عيسي(ع) در کتاب مقدس آوردند: «من نيامده ام براي صلح...»، کسي که براي صلح نيامده چگونه مي تواند بر دشمن خويش نيز محبت داشته باشد!؟
آقاي محمد علي. ط در کتابش آورده است که اعلام انزجار و نفرت نسبت به دشمنان باعث ايجاد فاز منفي مي شود و در اين صورت دريچه فاز مثبت مسدود مي شود! و فاز منفي مانع رسيدن به کمال مي شود! و براي اثبات گفته هاي خويش مطالب زير را گواه مي آورد: «بر اين اساس عيسي مسيح توصيه نمودند که حتي دشمنان خود را نيز دوست بداريم، زيرا لطمه اي که انسان در فاز منفي مي بيند، بسيار بيشتر از آن است که تصور مي کند.»!؟
از نظر اسلام نفس محبت پسنديده و زيباست ولي نه براي همه زيرا برخي از افراد لياقت محبت شدن را ندارند، خداوند در قرآن کريم آيات بسياري را مانند آيات زير آورده است: «اشدا علي الکفار، قتل الانسان ما اکفره و...» پس هر محبتي را نمي توان پذيرفت و گفته مولف کتاب انسان از منظر ديگر و پولس که منسوب به حضرت مسيح(ع) است دقيقاً مخالف نص صريح آيات قرآن کريم و حتي خود کتاب مقدس (اناجيل) است.
در سيره معصومين نيز است که ايشان در مقابل دشمنان و کفار هيچ گونه محبتي نداشتند و قيام ابي عبدالله الحسين(ع) نيز نمونه اي از اين سيره اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد.
7- عدم قضاوت و حکمراني نسبت به ديگران
از نظر پولس انسانها نبايد در مورد يکديگر قضاوت کنند و حکم برانند زيرا بعد از گناه نخستين (ماجراي حضرت آدم و ميوه بهشتي) گناهان بر سرشت انسانها وارد شد و همه گناهکار شدند و انسان بي گناهي نيست، از نظر پولس حتي يک نوزاد چند روزه نيز گناهکار است. براي همين در انجيل متي آمده است: «حکم نکنيد تا در مورد شما حکم نکنند.»
موسس جريان عرفان کيهاني نيز با تبعيت از آراي پولس مي آورد: «... قضاوت در مورد انسانها بطور مطلق، مختص خداوند است.»
حال اگر به اعتقاد پولس و موسس عرفان حلقه قضاوت در مورد ديگران امکان پذير نباشد آيا در مورد يزيد که عامل شادت امام حسين(ع) و شمر بن ذي الجوشن که راس مبارک حضرت را... و هزاران نفر مثل اين افراد که دائم المعصيت بودند نيز نمي توان قضاوت کرد؟! آيا اين افراد از جهت سير الي الله يا قربه الي الله اقدام به انجام چنين اعمالي کردند!؟ يا در مورد محسنين مانند اهل بيت عصمت و طهارت(ع) يا ساير مومنين و خواص نمي توان قضاوت کرد؟!
اگر قدرت قضاوت و حکم راني انسان با استفاده از يقينيات و مستندات متکي بر دستورات شارع مقدس نباشد انسان چگونه مي تواند حق را از باطل جدا کند؟
خاتمه
علاوه بر 7 نکته مشترک تعاليم پولس منحرف و منحرف کننده و موسس عرفان کيهاني، مباحثي مانند: «شفا بخشي به روش کشيش رضا صفا، برگزاري کلاسها به روش کليساي خانگي، نوع تبليغ، نحوه عضوگيري، نحوه ارتباط با حلقه رحمت الهي و..» نشانگر اين است که منشأ اکثر تفکرات عرفان کيهاني نه عرفان ايراني ؟! است و نه حتي عرفان اسلامي بلکه نوعي گرايش به مسيحيت گرايي با التقاطي از عقايد ساير فرق است و مدخليتي به اسلام ايراني و اسلامي ندارد و لازم است دوستان عرفان حلقه با نگرشي بر مطالب فوق در مورد باقي مطالب مطروحه توسط آقاي محمد علي طاهري ( رئيس اين مسلك) خود نتيجه گيري نمايند. (عرفان ايراني صيغه جديدي در ادبيات عرفاني است، چون اگر در تاريخ اسلام و ايران نگاه کنيد چيزي به نام عرفان ايراني وجود نداشته و ندارد!)
منابع اصلي:
وبلاگ نجوا najva89.mihanblog.com
باشگاه انديشه bashgah.net
RajaNews.Com
ساير منابع:
انسان از منظري ديگر، محمد علي طاهري
تفسير نمونه، آيت الله مکارم شيرازي
تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج17
تفسير کبير، فخر رازي، ذيل آيه ولايت
تفسير کشّاف، زمحشري
تاريخ جامع اديان، جان بي ناس، ترجمه: علي اصغر حکمت، ص613
انجيل مقدس، روميان 21:3
انجيل مقدس، اول يوحنا 16:4
آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي، ص220
درآمدي بر الاهيات مسيحي، آلستر مک کرات، ترجمه: عيسي ديباج
انجيل مقدس، متي:7
مطالب راجع به «ريکي» از سايت www.arvah.net استفاده و اقتباس شده است ادامه دارد ....