جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
صوفي ، صوفيه و تصوف (1)
-(0 Body) 
صوفي ، صوفيه و تصوف (1)
Visitor 372
Category: دنياي فن آوري
تصوف به عنوان يکي از انحرافات جدي در امت اسلام ، دوران پر فراز و نشيبي را طي نموده است ، اهل بيت عليهم السلام به عنوان رهبران الهي از همان ابتداي تشکيل اين جريان به مخالفت با اين جريان پرداختند.
اين انحراف از بين اهل سنت آغاز گرديد و تقريبا تا دوران صفويه در بين شيعيان جايگاهي نداشت اکثر قريب به اتفاق بزرگان صوفيه از اهل سنت بودند.
اين جريان انحرافي با زهد ورزيهاي حسن بصري و سفيان ثوري در عصر امامت آغاز گرديد تا اينکه در دوران امام صادق عليه السلام رسما به عنوان مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفي اعلام موجوديت کرد.
متن حاضر نگاهيست به اين جريان و فرقه هاي بوجود آمده از آن تا به امروز . بديهي است که بررسي اين جريان با قدمتي حدود 1200 سال نيازمند نوشته هاي بيشتر است .
در اين مطالب سعي شده است که به صورت مختصر نگاهي به اين انحراف شود.
متاسفانه افراط و تفريط در بررسي اين جريان هميشه مشکل ساز بوده است ، عده اي آن را به عنوان يک جريان عرفاني بصورت مطلق با تمام عقايد آن پذيرفته اند و سعي در توجيه انحرافات آن نموده اند و عده اي ديگر نيز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقيقي نيز اعلام جنگ نموده اند .
و حال آنکه عرفان مورد نظر تشيع همان عرفان فقاهتي است که بزرگاني همچون مرحوم سيد علي قاضي ، علامه طباطبائي ، و حضرت امام خميني رحمت الله عليهم از بزرگان آن در دوران اخير بوده اند.

واژه صوفي
 

براي کلمه صوفي 1001 معنا در نظر گرفته اند
قول اول: قول متصوفه است که گفته اند کلمه صوفي مشتق از صُفّه است و سعي دارن آنرا به اصحاب صفه که ياران پيامبر بودند و در روي سکو بخاطر فقر زندگي مي کردند برسانند .
اين قول مردود است چرا که : اين جريان يک واقعيت تلخ اقتصادي است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آنها را يک به يک بيرون آورد و متحول کرد و در عين حال صوفيه وبراي اثبات اين قول هيچ سندي ارائه نداده است. ثانيا اگر از صفه مشتق شده بود بايد صفي مي شد نه صوفي .
قول دوم : از اهميت ويژه اي برخوردار است چرا که روايات ائمه (عليهم السلام) هم مويد آن است و عبارتست از اينکه : اين کلمه از صوف گرفته شده بمعناي پشم. چون صوفيان اوليه لباسهاي پشمينه مي پوشيدند. دکتر اسدالله خاوري از پيروان فرقه صوفيه ذهبيه نيز در کتاب خود اين نظريه را تاکيد مي کند . دکتر عبدالحسين زرين کوب از مدافعان تصوف مي نويسد: در ميان ريشه شناسي هايي که براي کلمه صوفي پيشنهاد شده است محتمل ترينشان بي شک آن است که صوفي را از صوف به معناي پشم مشتق مي داند. صوفيان به عنوان نشانه اي از فقر ديني خود جامه هاي پشمي خشني به تن مي کردند (تصوف ايراني در منظر تاريخي آن ص38)

منشاء و سرچشمه
 

معمولا بسياري از صوفيان و مدافعان آنها سعي ميکنند زمينه پيدايش تصوف را زهد اسلامي و نياز امت معرفي کنند در همين زمينه به دو نظر اشاره مي شود .
اول : قول مرحوم جلال الدين همايي: عامل پيدايش تصوف همان زهد و پرهيزگاري است . (تصوف در اسلام ص 60)
دوم: قول دکتر کاظم يوسف پور : در جهان اسلام خاستگاه اصلي تصوف را بايد در اعتراض گروهي از مومنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلايي اسلام شاهد گرايش مسلمين به ماديگري و دنيا طلبي بودند . (نقد صوفي ص28)
طبق اين دو خاستگاه اصلي تصوف ، اعتراض گروهي مومن دلسوخته بود در برابر گرايش به ماديگري مسلمين .
حال بايد سوال کرد :
الف : اگر اعتراض مسلمانان دلستوخته بود چرا اهل بيت عليهم السلام همراهي نکردند و چرا سردمداران اين جريان را طرد کردند؟!
ب-اين مومنان دلسوخته چه کساني بودند؟حسن بصري، سفيان ثوري يا ابوهاشم کوفي و ... که در زمان خود اهل بيت عليهم السلام زندگي مي کردند و اهل بيت عليهم السلام به شدت مخالفت مي کردند .
حسن بصري که حرفهاي بني اميه را اسلاميزه مي کرد !! تا کارش به جايي رسيد که فقيه حجاج بن يوسف شد!!
حسن بصري که امام علي عيله السلام و امام حسن عليه السلام را مي شناخت و آن بزرگواران نيز حسن بصري را مي شناختند. حال اگر دلسوختگي حسن بصري و... بود مي شود مشربي درست کرد که امام علي عليه السلام تاييدش نکند؟ و اگر قرار بود از اين جريان زهد اسلامي شکل گيرد چرا از کميل و عمار و ... خبري نيست؟!
و همچنين تاريخ شهادت مي دهد که امثال ابوهاشم کوفي از سرمايه داران زمان خود بوده اند.
قول صحيح درباره زمينه پيدايش تصوف :
اين جريان را مي شود سقيفه بني ساعده دوم ناميد چرا که با تشکيل سقيفه بني ساعده ولايت و زعامت را توانستند از امام عليه السلام بگيرند ولي در مقابل معنويت امام عليه السلام ماندند و نتوانستند کاري کنند ، لذا بهترين کار ساخت جريان و شخصيت هايي بود که بتوان آنها را جايگزين ائمه کرد و ولايتي را تعريف کرد که در عين تبعيت مردم از آن با حکومت هاي وقت کاري نداشته باشند ،يعني اسلام منهاي معنويت .
البته به دليل آشنايي اسلام با ساير اديان و فرقه هاي وقت و به دليل گسترش قلمرو حکومت اسلامي نقش ساير آيين ها در تاسيس اين مسلک را نمي توان ناديده گرفت .
آسين پالاسيوس از شرق شناسان و عرفان شناسان يوناني منشاء تصوف را زهد و عرفان مسيحي و فلسفه نوافلاطوني اسکندريه مي داند (کتاب عقل و وحي در اسلام ص 111(

منشأ و سرچشمه آداب و رسوم تصوف
 

در حقيقت مخلوطي از تفکرات فرقه ها و اديان مختلف اعم از بودايي ، ميترايي ، زردشتي ، مانوي ، تائو ، مسيحي ، برهمائي ، يهود ، اسلام و ... است.
مسائلي همچون فقر ، خرقه پوش ، رياضت هاي طولاني از آداب هندوها ست. ( ماللهند ج1ص25 )
تشرف را از آيين ميترا گرفتند (آيين ميترا همان مهر پرستي ايران باستان است) (ميترا يعني خورشيد) آيين ميترا ص27
غسل اسلام گنابادي ها از غسل تعميد مسيحي ها اخذ شده است .
پرسه و گدايي صوفي مبتدايي از آيين برهمايي گرفته شده (کتاب ماللهند ج2ص453)
عين قول و عقيده صوفي ها در مورد ذکر در آيين زردشت آمده که بايد پيکر پير را بدل گيرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پير غايب نگردد . (کتاب رياض السياحه ص181)
چنانچه ملا علي گنابادي (فرزند ملاسلطان) مشهور به نور علي شاه ثاني مي گويد :
مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد . (صالحيه ص334)
کيوان قزويني در استوار نامه ص 192 : صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجاز قطب و الا باطل است و قبول خدا نيست اگر چه با خلوص نيت باشد زيرا معناي خالص بودن نيت خلوص للقطب است و کسي راهي به خلوص لله ندارد مگر از راه قطب . ولايت يعني بيعت با ولي امر که بواسطه آن صورت قطب وارد قلب مي شود.
عشريه که در فرقه نعمت اللهي گنابادي جريان دارد و جانشين خمس و زکات است از آيين مسيح و يهود اخذ شده است. (انجيل متي باب 23 شماره 23)

دوره هاي مختلف تصوف
 

1. مرحله تاسيس:
 

بعد از جريان سفيان ثوري و ابوهاشم کوفي است که مرحله رشد و دست به عصا راه رفتن اين جريان است .

2. جوانه زدن تصوف :
 

ازچهره هاي مشهور اين دوره شفيق بلخي (وفات 194)رابعه عدويه(وفات185) حارث محاسبي (وفات 190 تا 195) که در اين دوره کم کم نوعي مباني وارد تصوف شد مانند عشق که توسط رابعه عدويه گسترش يافت .

3. مرحله رشد و رواج تصوف:
 

تقريبا قرن سوم است از چهره هاي معروف اين دوره که تصوف را رشد دادند بايزيد بسطامي ، جنيد بغدادي ، سهل تستري ، منصور حلاج ، و شبلي بودند و مفاهيمي همچون شطحيات و تقديس شيطان وارد تصوف شد.

4. مرحله نظم و کمال :
 

اوايل قرن چهارم که کل آبادي و سراج از مشاهير اين دوره هستند تصوف وارد کتابها مي شود و اولين کتابها به رشته تحرير در مي آيد ، مانند : الرعايه لحقوق الله که نويسنده اش مجهول است، و اللمع سرّاج طوسي که متوفاي 380 است .

5. مرحله شرح و تعليم :
 

مربوط به قرن هاي 7،8،9،5،6 است که از بهترين قرن هاي رشد و شکوفائي براي تصوف محسوب مي شود ، در اين دوره سير و سلوک فرقه اي شروع شد و فرقه هاي زيادي شکل گرفت.
از چهره هاي تاثير گذار اين مرحله : سيف فرفاني ، داوود قيصري ، عبدالرحمن جامي ، لاهيجي ، عطار نيشابوري، شبستري و مولوي ، را مي توان نام برد .
در اين دوره تصوف نظري مدون مي شود و تصوف در حيطه عمل گسترش زيادي مي يابد.

6. خانقاه
 

در قرن چهارم واقعه اي بوقوع پيوست که نقطه عطف براي تصوف بود و آن ايجاد اولين خانقاه است .
واژه خانقاه بصورتهاي مختلف خوانده و نوشته مي شود.
بيشتر تلفظ ها عبارتند از :
خانگاه ، خوانقاه ، خانه گه ، خانجاه ، خانجاه ، خانقه ، خانگه و ... 33 نوع نوشتاري دارد .
معني هم که در نظر گرفتند : خان>کاروانسرا
خان>معبد و پرستشگاه
زيزدان چو شاه آرزو يافت
ز دريا سوي خان آذر شتافت
خوان>سفره
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سيمرغ در قاف حسرت خورد
خان>حاکم
«گاه» هم به چند معنا آمده است :
گاه>سرير و تخت پادشاهي
گاه>زمان و هنگام
گاه>جا و مکان
خانقاه را بيشتر به معناي معبد و پرستشگاه و سفره گرفته اند .
اولين خانقاه به شهادت خود صوفيه در قرن چهارم هجري و توسط اميري مسيحي در رمله شام براي صوفيان ساخته شد.
مي نويسند: اميري ترسا به شکار رفته بود در راه دو تن را ديد از اين طايفه که فرا هم رسيدند و دست در آغوش يکديگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردني پيش نهادند و به خوردني. آنگاه برفتند ، امير ترسا را معامله و الفت ايشان با يکديگر خوش آمد. يکي از ايشان را طلب کرد و پرسيد آن کي بود؟ گفت ندانم ، گفت از کجابود؟ گفت ندانم ، گفت ترا چه بود؟ گفت هيچ چيز. امير گفت : پس اين چه الفت بود که شما را با يکديگر بود؟ درويش گفت: اين مارا طريقت است ، گفت شما را جايي هست که آنجا فراهم آييد؟ گفت ني. گفت : پس من براي شما جايي سازم تا با يکديگر آنجا فراهم آييد. پس آن خانقاه به رمله بساخت(نفحات الانس ص31 – طرايق الحقايق ج1ص80)
کم کم صوفيان هر کجا رفتند خانقاهي ساختند ، مساجد ترک شد و موقوفات براي خانقاه معين نمودند و آدابي بنا نهادند ، حتي براي ورود به خانقاه آداب و رسوم خاصي ساختند و براي هر خانقاه يک متولي به نام شيخ درست کردند .(سفرنامه ابن بطوطه ص26)
مستر همفر جاسوس انگليس در کشورهاي اسلامي در خاطرات خود برنامه تولت انگلستان را در رابطه با اسلام اينگونه بيان مي کند : گسترش همه جانبه خانقاه هاي دراويش ، تکثير و انتشار رساله ها و کتابهائي که مردم عوام را به روي گرداندن از دنيا و مافيها و گوشه گيري سوق مي دهد مانند مثنوي مولوي و احياالعلوم غزالي .(خاطرات مستر همفر ص 65)
اگر مسجد پايگاه رسمي اسلام است در مقابل آن خانقاه هميشه پايگاه مخالفين اسلام و کانون توطئه عليه اسلام بوده است. ارزش مسجد در اسلام بسيار زياد است به دليل اينکه مهمترين کانون تربيت اسلامي مي باشد .
پيامبر گرامي اسلام فرمودند : رفت و آمد به مساجد رحمت است و خودداري از رفتن به مساجد نفاق است (کنز العمال ص570)
و در روايتي ديگر مي فرمايند : مساجد خانه هاي افراد با تقوا مي باشد(جامع الاحاديث شيعه ج4ص437)
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند : مساجد بهترين قطعات زمين هستند و ارزشمندترين انسانها در پيشگاه با عظمت خداوند کسي است که نخستين شخص در رفتن به مسجد و آخرين نفر در بيرون آمدن از آن بوده باشد (سفينه البحار ج1 ص600) از اين قبيل روايات بسيارند.
و سوال ما از متصوفه ، چرا خانه هاي خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزيده اند و چرا در بين صفوف مسلمين تفرقه ايجاد ميکنيد؟
البته برخي فرقه هاي صوفيه به دليل ترس از مردم ، اسم خانقاه هاي خود را به حسينيه تغيير داده اند. اما برنامه هاي هميشگي خود را انجام مي دهند.

تصوف و تشيع
 

سوابق صوفيه نشان مي دهد كه صوفيان نخستين اكثرا سني مذهب هستند مثل جنيد بغدادي – ابوهاشم كوفي – منصور حلاج ابو حلمان دمشقي – قطب الدين حيدر و... مولوي – با يزيد بسطامي – عطار – سنايي و ... همه و همه سني هستند حال سوال اين است كه تصوف از چه زماني وارد تشيع شد ؟ چه كساني نقش داشتند ؟ چرا وارد شد ؟

مبناي دولت صفويه شيعه گري بود و تشيع مذهب رسمي شد .
 

شاه اسماعيل از نوادگان شيخ صفي اردبيل بود كه شيخ صفي صوفي بود و داراي اختيارات و نفوذ بي نظير در ايران بود ، صفويه تشيع را مذهب رسمي اعلام كرد و از طرفي چون شاهان صفوي از نسل صوفي و گرايش به تصوف داشتند تشيع و تصوف را كنار هم قرار دادند .
دكتر زرين كوب مي گويد : صفويه در عين اينكه تشيع را ركن عمده دولت خويش ساختند تصوف را ركن ديگر آن تلقي كردند و در نهضت انقلابي آنان بود كه تصوف و تشيع بهم امتزاج يافت . (دنباله جستجو در تصوف ايران ص 230)
شاه اسماعيل خودش را مرشد كامل و قطب وقت اعلام كرد و تصوف در كنار تشيع در ايران گسترش يافت بعدها و در زمان شاه عباس عده اي از بزرگان خاندان صفي ادعاي مرشديت كردند و خواستند مرشديت و پادشاهي را از هم جدا نمايند . آنها پادشاه را مرشد كامل خلع كردند اين مساله و نفوذ علماي شيعه در دربار باعث گرديد كه شاه عباس به مخالفت با صوفيان برخيزد و سر انجام دست به قلع و قمع صوفيان زد و كار به جايي رسيد كه كسي جرات نداشت خودش را صوفي معرفي كند.

عقايد و تفکرات صوفيه
 

هر يک از فرق صوفيه و احکام خاصي دارند که شايد بعضي از آنها در ساير فرقه ها ديده نشود. به دليل اينکه منشا و مبدا اين احکام در تصوف قطب به عنوان رهبر صوفيان است لذا آداب و عقايد متفاوتي شکل گرفت .

ولايت در نزد صوفيه
 

صوفيه همانند شيعيان معتقد به ولايت و وجود ولي در عالم اند و مي گويند هرگز عالم از اين کاملان خالي نيست و به برکت ايشان بلايا از خلق عالم مندفع مي گردد; و اين مسئله باعث شده که پنداشته شود تصوف و تشيّع مترادف يا عين هم اند; حتي سيد حيدر آملي گفته است که شيعه اي که صوفي نباشد شيعه نيست و صوفي اي که شيعه نباشد صوفي نيست.
در مسئله ي ولايت بين تشيع و تصوف تفاوت عميقي وجود دارد و براي روشن شدن اين تفاوت و افتراق، بيان مسائل زير لازم است:
مسئله ي اول: معناي لغوي ولايت: در لغت براي ولايت معاني متعددي از قبيل قرب، محبت، نصرت، ربوبيت، حق تصرف و امثال اين ها ذکر شده، لکن معنايي که راغب در مفردات براي ولايت ذکر نموده است جامع ترين معناست. وي مي گويد:
الولاء و التوالي به اين معناست که دو چيز يا بيشتر از آن، طوري در کنار هم قرار بگيرند که چيز ديگري بين آنها فاصله نباشد.
اين معنا در تمام معاني ديگري که براي ولا و ولايت ذکر شده به نحوي وجود دارد.
مسئله ي دوم: ولايت در اصطلاح شيعه: در اصطلاح شيعه از ولايت معاني مختلفي اراده مي شود که نياز به توضيح دارد.
شهيد مطهري(رحمه الله) براي ولا و ولايت در کتاب ولاءها و ولايتها اقسامي ذکر کرده است و ما هم بحث را بر اساس همين تقسيمات مطرح مي کنيم.
الف) ولاي منفي: در دين اسلام يکي از ولايت ها ولايت منفي است; يعني ترک آن ولايت از مسلمانان خواسته شده است. به اين معنا که مسلمانان نبايد دوستي و سرپرستي غيرمسلمان را بپذيرند; ولي احسان و نيکي به آنان در عين حالي که دوستي و سرپرستي آنان را نمي پذيرد، از نظر اسلام مانعي ندارد، چون اسلام به بشردوستي اهميت خاصي مي دهد. اين ولايت اختصاص به شيعه ندارد و همه ي مسلمين در اين مسئله با هم متحدند.
ب) ولاي اثباتي: ولاي اثباتي بر دو قسم است: يکي ولاي اثباتي عام و ديگري ولاي اثباتي خاص. ولاي اثباتي عام به ولايي گفته مي شود که به همه ي افراد جامعه ي اسلامي تعلّق مي گيرد و اختصاص به فرد و يا طبقه ي خاصي ندارد و آن به اين معناست که براي همه ي افراد جامعه ي اسلامي ولاي دوستي و قرابت ثابت است و بر همديگر در مورد امر به معروف و نهي از منکر ولايت دارند. اين قسم ولايت نيز اختصاص به شيعه ندارد و همه ي مسلمين آن را قبول دارند.
اما ولاي خاص اثباتي با تمام اقسامش، اختصاص به پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) دارد; يعني مسلمانان مکلّف اند که از حيث اعتقاد و عمل، اين ولاها را درباره ي آنان رعايت کنند. اين ولا داراي اقسام زير است:
1. ولاي محبّت يا ولاي قرابت: مراد از اين ولا، دوستي و محبّت اهل بيت رسول الله(صلي الله عليه وآله) است و در قرآن کريم آيه ي مودّت دلالت صريحي بر وجوب اين محبت و دوستي دارد; آن جا که مي فرمايد:
(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي); بگو بر رسالتم چيزي از شما نمي خواهم جز دوستي اقربا و اهل بيتم.
در اين قسم ولا، همه ي مسلمين با هم اتحاد دارند و محبّت اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله)را واجب مي دانند. شافعي در اين باره مي گويد:
اگر محبّ اهل بيت رافضي است، پس اي جن و انس شهادت بدهيد که من رافضي هستم.
و نيز در شعر معروف خود وجوب دوستي اهل بيت را به صراحت مطرح نموده است. زمخشري نيز در ذيل آيه ي مودّت روايات متعددي از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) درباره ي دوستي و محبّت اهل بيت(صلي الله عليه وآله) ذکر کرده است.
2. ولاي امامت: اين ولا ولايي است که اگر از طرف خداوند به هر کسي داده شود، پيروي مردم در امور ديني از او واجب مي گردد. به عقيده ي شيعه، اين ولايت بعد از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) از طرف خداوند به امامان معصوم دوازده گانه(عليهم السلام) اعطا شده و مرجعيت ديني بعد از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)در امامان معصوم(عليهم السلام)منحصر گرديده است، مگر اين که از طرف آنان نايبي در اين مسئله معين گردد و حديث ثقلين و آيه ي تطهير و آيات و روايات متعدد ديگر بر حقانيت اين عقيده ي شيعه دلالت دارند.
3. ولاي زعامت: ولاي زعامت عبارت است از رهبري اجتماعي و سياسي جامعه ي اسلامي که به عقيده ي شيعه بعد از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)از طرف خداوند به امامان معصوم(عليهم السلام)اعطا گرديده و با آيات متعددي، از قبيل آيه ي اطاعت و آيه ي ولايت بر مدعا استدلال شده است.
4. ولاي تصرف: اين ولا برخلاف ولايت هاي سه گانه ي فوق که تشريعي و قراردادي اند، ولاي تکويني و بالاترين مرحله ي ولايت است.در نظر شيعه، بعد از پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)، حامل اين ولايت فقط نفس پاک انسان کامل است و انسان کامل هم منحصر در حجج الله و امامان معصوم(عليهم السلام)است. پس حامل اين ولايت، که انسان کامل و معصوم است، داراي نفوذ غيبي بر جهان و انسان و ناظر بر ارواح، نفوس، قلب ها و اعمال است. اين که اين ولايت اکتسابي است يا خدادادي در اين جا مجالي براي بيان آن نيست.
ولاي امامت، زعامت و تصرف مختص عقايد شيعه است و ساير مسلمين به اين ولايت ها نسبت به ائمه ي دوازده گانه که اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) هستند اعتقاد ندارند. در نظر تشيع اين ولايت هاي سه گانه از ستون دين به شمار مي آيد. از امام صادق(عليه السلام)نقل شده است که
اسلام بر پنج چيز استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولايت. و به هيچ کدام از اين ها آن قدر بها داده نشده است که به ولايت داده شده است.
پس در مذهب تشيع، ولايت ائمه ي طاهرين(عليهم السلام) در سه جهت مرجعيت ديني، رهبري سياسي و تصرف و نفوذ غيبي بر جهان و انسان ها از اصول عقايد ديني به شمار مي آيد.
مسئله ي سوم: ولايت در تصوف: ولايتي که در نزد صوفيه مطرح است از جهات متعددي با ولايتي که در عقايد شيعي مطرح است تفاوت ريشه اي دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. ولايت در تصوف معنا و تعريف خاصي دارد که هرگز بر معناي ولايت مطرح در تشيّع انطباق ندارد; زيرا صوفيه معتقدند مقام ولايت عبارت است از مرتبه ي فناي في الله و ولي در اين مقام، در تجلّي احدي محو و مستهلک شده و به علت سکر و استغراقي که بر او عارض مي شود، تابعيت و عبوديت به حسب صورت از او مرتفع مي گردد، اما از نظر معنا او عين تابع و عابد است; لذا به عقيده ي صوفيه، ولايت و مقام قدس متوقف بر ايمان است نه عمل.
ناگفته پيداست که هيچ کدام از اين معاني در ولايت شيعي راه ندارد، بلکه مقام ولايت در مذهب شيعه مقتضي عبوديت و تابعيت بهتر و بيشتر است و لذا ولي و امام، با کمال هوشياري و علم، بيانگر شريعت است، نه اين که العياذ بالله در سکر و فنا به سر ببرد.
2. ولايت در تصوّف داراي مراتب مختلف و هر مرتبه مشتمل بر تعداد مشخصي ولي است و بالاترين مرتبه ي ولايت اختصاص به قطب و دغوث دارد. هر چند برخي از صوفيه به ولايت ائمه ي دوازده گانه به مذاق خودشان، بريده از امامت و رهبري و ولايت تشريعي، هم سان با اقطاب خودشان قايل هستند و تنها فرقه ي ذهبيه با جعل ولايت کليه شمسيه و ولايت جزئيه ي قمريه سعي کرده اند که بين ولايت ائمه ي دوازده گانه(عليهم السلام) و ساير اوليا تفاوت ايجاد کنند، لکن در مجموع اين عقيده ي آنان کاملا با آنچه در متون روايات شيعه ثابت است بيگانه است; چون در تشيع ولايت به ائمه ي دوازده گانه(عليهم السلام)اختصاص دارد و هيچ کسي غير از آنان نمي تواند از اين مقام برخوردار باشد و درآميختن ولايت ائمه(عليهم السلام) با ولايت ديگران، طبق روايتي از امام صادق(عليه السلام)، آميختن ايمان به ظلم و شرک است.
3. به اعتقاد صوفيه، ولايت يک امر اکتسابي است که با رياضت و انجام برنامه هاي صوفيانه براي هر کس در تحت تربيت و اشراف مرشد قابل دست رسي است. اما ولايتي که در تشيع مطرح است نمي تواند اکتسابي باشد، بلکه طبق مقتضاي حکمت خداوند به امامان دوازده گانه(عليهم السلام) عنايت شده است.
4. ولايت شيعه آن طور که بيان شد، ريشه در قرآن و روايات دارد، برخلاف ولايت صوفيه که متکي بر ذوقيات و افکار شاعرانه است و هيچ پشتوانه اي قرآني و روايي ندارد.
از مطالب فوق چنين نتيجه مي گيريم که ولايت مطرح در نزد صوفيه، هيچ گونه سنخيتي با ولايتي که شيعه به آن معتقد است ندارد و ثابت گرديد که نه تنها تصوف و تشيع مترادف نيستند، بلکه از جهات مختلف تباين صريح بين آنها کاملا ظاهر و مشهود است.

شطح يا شَطَح
 

در تعريف لغوي و اصطلاحي شطح اختلاف زيادي وجود دارد .
از ديدگاه صوفي : شطح در زبان راندن عبارتي كه بظاهر گزاف و گران و سنگين باشد مانند انا الحق حلاج و سبحاني ما اعظم شاني با يزيد بسطامي
و از ديدگاه فقه : به زبان راندن عبارات كفر آميز كه منع شرعي دارد
صاحب تاج العروس كه يكي از متبتع ترين دانشمندان لغت است مي گويد : اكثر ائمه لغت اين كلمه را ذكر نكرده اند ،‌تنها بعضي از صرفيون آن را در باب اسما اصوات ذكر نموده اند . او سپس از يكي از استادان خود نقل مي كند كه او گفته : من در كتب لغت بر اين كلمه واقف نگشتم ،‌گويا اين كلمه عاميان باشد در عين حال در اصطلاح تصوف به كار مي رود .

تفسير اصطلاحي شطح :
 

روزبهان بغلي شيرازي پس از تفسير لغوي شطح مي گويد : پس در سخن صوفيان شطح ماخوذست از حركات دلشان ... از صاحب وجد كلامي صادر شود از تلهب احوال و ارتفاع روح درعلوم مقامات كه ظاهر آن متشابه باشد و عبارتي باشد آن كلمات را غريب يابند چون و جهش نشناسند و در رسوم ظاهر و ميزان آن نبينند به انكار و طعن از قائل مفتون شوند ( شرح شطحيات ص 57 )
اين جريان كه وارد تصوف شد بحران درست كرد و كشته هم داد كه حسين بن منصور حلاج اولين مقتول اين جريان است و عين القضاه همداني دومين كشته معروف آن مي باشد .جملاتي مانند اناالحق و سبحاني و ما اعظم شاني (منزه هستم من چقدر شان من بزرگ است )
با يزيد بسطامي از بزرگترين كساني است كه شطحيات زيادي از وي نقل شده است .
بايزيد را گفتند: كه جمله خلايق در تحت لواي محمد خواهند بود : گفت بالله كه لواي من از لواي محمد عظيم تر است (شرح شطحيات ص 131)
مولوي حكايت «سبحاني ما اعظم شاني »گفتن با يزيد را آورده و آن را با كرامتي از وي نيز مقرون ساخته است :
با مريدان آن فقير محتشم
بايزيد آمد كه نك يزدان منم
گفت مستانه عيان آن ذوفنون
لااله الا انا ها فاعبدون
چون گذشت آن حال و گفتندش صباح
تو چنين گفتي و اين نبود صلاح
گفت اين بار ار کنم اين مشغله
كاردها در من زنيد آن دم هله
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنين گويم ببايد كشتنم
چون وصيت كرد آن آزاد مرد
هرمريدي كاردي آماده كرد
مست گشت او باز از آن سغراق زفت
آن وصيتهاش از خاطر برفت
عقل آمد نقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بيچاره شد
تا آنجا كه مي گويد :
چون هماي بيخودي پرواز كرد
آن سخن را بايزيد آغاز كرد
عقل را سيل تحير در ربود
زان قويتر گفت كاول گفته بود
نيست اندر جبه ام الا خدا
چند جويي در زمين و در سما
آن مريدان جمله ديوانه شدند
كاردها در جسم پاكش مي زدند
هر يكي چون ملحدان گرد كوه
كارد مي زد پير خود را بي ستوه
هر كه اندر شيخ تيغي مي خليد
باژگونه او تن خود مي دريد
يك اثر ني بر تن آن ذوفنون
وان مريدان خسته دز غرقاب خود
هر كه او سوي گلويش زخم برد
حلق ببريده ديد و زار مرد
وانكه او را زخم اندر سينه زد
سينه اش بشكافت شد مرده ابد
وآنكه آگه بود از آن صاحب قران
دل ندادش كه زند زخم گران (مثنوي دفتر چهارم ص 249)
مشايخ صوفيه شروع كردند به توجيه كردن اين شطحيات و عبارت چيدن
رزوبهان بغلي متوفاي 606 بزرگترين كتاب را توجيه شطحيات نوشته است .
اين جريان تا به امروز ادامه دارد و علماي شيعه با آن مخالفت نمودند .
حضرت امام خميني رحمت الله عليه ضمن مخالفت جدي با شطحيات آنرا نشانه خودخواهي و وسوسه شيطان و تكبر مي داند .
ايشان مي فرمايد :
اي مدعي معرفت و جبه و سلوك و محبت و فنا ،‌ تواگر براستي اهل الله و از اصحاب قلبو و اهل سابقه حسنائي هنيئا لك ولي اين قدر شطيحات و تلوينات و دعويهاي گزاف كه از حب نفس و وسوسه شيطان كشف مي كند مخالفت با محبت و جذبه است ان اوليايي تحت قبائي لا يعرفهم غير تو اگر از اوليلي حق و محبين و مجذوبيني خداوند مي داند و به مردا ين قدر اظهار مقام و مرتبت مكن و اين قدر قلوب ضعيفه بندگان خدا ار از خالق خود به مخلوق متوجه مكن و خانه خدا را غضب مكن بدان كه اين بندگان خدا عزيزند و قلوب آنها پرقيمت است بايد صرف محبت خدا شود . اين قدار با خا نه خدا بازي مكن و به ناموس او د ست درازي نكن .(فان للبيت ربا )
پس اگر در دعوي خود صادق نيستي در زمره دورويان و اهل نفاقي .
( چهل حديث . حديث 9 )
و در جايي ديگر مي فرمايند :
همه شطحيات از نقض سالك و خودي و خودخواهي است (مصباح الهدايه ص 207)
به هر حال اين جريان بعث بروز درگيري بي تشيع و تصوف و همچنين علماي اهل سنت و تصوف گرديد .

منصور حلاج
 

يكي از جنجال ترين چهره هاي تصوف حسين بن منصور حلاج است . وي كسي است كه اولين شطحيات را گفت و بخاطر بسياري از انحرافاتي كه وارد دين كرد به توسط علماي شيعه و سني وقت تفكير و بردار شد .
متاسفانه صوفيان هميشه سعي نموده اند حلاج را تطهير نمايند.
اتهام حلاج فقط اين موضوع نبوده و در دادگاه وي مسائل زيادي طرح شده است .
برخي از اتهامات حلاج به شرح ذيل است

اتهامات حلاج
 

فرياد انا الحق ره منصور بود
يارب مددي كه فكر راهي بكنيم
اما از علماي شيعه ،‌كساني به مخالفت با او بر خواسته اند :
1- در راس آنها شيخ ابوالقاسم حسين بن روح سومين وكيل خاص امام زمان عليه السلام است و پس از او به ترتيب :
2- شيخ جليل گرانقدر مفيد (413-336)كه به حق هر چه براي شيعه مانده از زحمات اوست حتي مخالفان او را مجدد شيعه در راس سده چهارم دانسته اند
3- شيخ محمد بن ابي يعقوب معروف به ابن نديم بغدادي متوفي بعد از 337
4- وي شيخ علي بن حسين بن موسي بن بن بابويه قمي پدر مرحوم صدوق كه امام زمان عجل الله فرجه براي او در توقعي دعا كرده و او را ستايش كرده اند .
5- و شيخ الطائفه علي الاطلاق محمد بن الحسن الطوسي (460-385) كه حلقه اتصال متقدمين و متاخرين به شمار مي آيد و غالب علوم از ناحيه او به دست ما رسيده است .
6- و ابو سهل اسماعيل بني علي نوبختي متوفي 402 هجري صاحب كتاب فرق الشيعه .
و تعداد زيادي از علماي بنام شيعه همچون مقدس اردبيلي و ...
منابع اصلي:
واحد طلاب کانون رهپويان وصال
پايگاه حوزه
صباح، پاييز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهريور 1387 - شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
ديگر منابع:
دركوي صوفيان (محمد تقي واحدي)
سلسله هاي صوفيه ايران (نور الدين مدرسي چهاردهي )
تاريخ تصوف (آيت الله عميد زنجاني )
رازگشا (كيوان قزويني )
عرفان سماع مولوي (مدرسي )
تشيع و تصوف (علامه معروف الحسني )
عرفان و عارف‌نمايان، ترجمه کسر اصنام الجاهليه، محسن بيدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفيان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بيدخت چه مي‌گذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشيع در برابر تصوف در طول تاريخ، ص 5 – 36.
سيري کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرين کوب، عبدالحسين: ارزش ميراث صوفيه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفان‌هاي صوفيانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مباني عرفان در حديث و قرآن، دكتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفاني اسلام، آن ماري شيمل، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشي در پيدايش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلي عميد زنجاني، چ اميركبير.
فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، دكتر سيد جعفر سجادي، نشر كتابخانه طهوري، 1377.
اخلاق عارفان، دكتر مهين پناهي، انتشارات روزبه، 1378.
كتاب انسان كامل، عزيزالدين نسفي
تصوف از ديدگاه ائمه طهارـ عليه السّلام ـ داود الهامي، مؤسسة دفاع از حريم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفيه ، حيدر شجاعي ، ص88، انتشارات مجيد،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغير، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دكتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعين، دكتر سيد محمد دامادي، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم رباني و عارف همداني مولي عبدالصمد همداني، تحقيق و ترجمة حسين استاد ولي، ص 1-300، انتشارات حكمت، 1381.
نقدي جامع به تصوف حر عاملي، ترجمة عباس جلالي، ص7-156، انتشارات انصاريان1383.
تصوف و تشيع ، هاشم معروف الحسني . ترجمة سيد محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه اي به مباني عرفاني و تصوف دكتر سجادي، سازمان مطالعات و تدوين كتب علوم انساني ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيه الله مهدوي كني ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامي، شيخ حسين انصاريان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسي عبد الصمد همداني، ج اول، ترجمه و تحقيق حسين استاد ولي، نشر حكمت 1381، ص299.
تحفة الملوك، سيد بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمري، مقدمه و شرح علامه تهراني، ص31.
ترجمة شرح دعاي سحر ، حضرت امام خميني ره، سيد احمد قهري، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علي نور، علمة حسن زادة آملي، ص126، انتشارات تشيع، 1376.
محجه البيضاء ، ملا محسن فيض كاشاني، دفتر انتشارات اسلامي، 1417، قمري، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفيه، حيدر شجاعي، ص 88، انتشارات مجيد، 1379

ادامه دارد ...
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image