موفقيت افراد بيش از آن که به ميزان هوش آن ها بستگي داشته باشد به ميزان تفکر آن ها بستگي دارد.
ميزان پول در حساب هاي بانکي ، ميزان خوشحالي و ميزان خشنودي از زندگي ، به ميزان تفکر شخصي بستگي دارد.
موفقيت خرجي بر نمي دارد . بلکه هر قدم که به پيش برداشته شود بهره اي نيز مي بخشد.
اصول و قاعده اي که شالوده ي کتاب جادوي بزرگ انديشي را تشکيل مي دهد ، از منابع عالي و اصيل و نيز بهترين و بزرگترين مغزهاي متفکري که تاکنون برکره ي خاک زيسته اند برگرفته شده است. بزرگاني مانند داوود نبي که گفت : " هر کس آن چيزي است که در ضمير مي پندارد ". و يا امرسون که گفته است : " مردان بزرگ کساني هستند که مي دانند انديشه ها بر جهان حکم مي رانند ". متفکريني چون ميلتون که در بهشت گمشده نوشت : " ذهن بر تخت خود نشسته است و مي تواند در درون خود بهشتي ازجهنم و جهنمي ازبهشت برپا کند ". و ادراک هاي محيّرالعقولي نظير شکسپيرکه معتقد بود: " چيزي به نام خير و شر وجود ندارد ، و اين مفاهيم ساخته ذهن است ".
بزرگ بينديشيد تا بزرگ زندگي کنيد. بزرگي زندگي در خوشحالي و کاميابي است. بزرگي در درآمد ، بزرگي در تعداد آشنايان و بزرگي در احترام.
وعده و وعيد کافي است.
از همين حالا شروع کنيد. کشف کنيد که چگونه تفکر شما برايتان جادوگري مي کند. با اين فکر از فيلسوف بزرگ ديزرائيلي آغاز کنيد : " زندگي کوتاهتر ازآن است که دست کم گرفته شود
به موفقيت خود ايمان داشته باشيد:
موفقيت به معني برخورداري ازبسياري مواهب است؛ ازجمله : رفاه در زندگي ، خانه ي مناسب ، استفاده از تعطيلات . موفقيت يعني کسب احترام ، بزرگي و عزت در محيط کار و در عرصه ي اجتماع.
موفقيت يعني پيروزي.
موفقيت يا کاميابي هدف زندگي است.
با ايمان مي توانيد کوهي را جابه جا کنيد . اگر ايمان داشته باشيد که موفق مي شويد ، حتماً موفق خواهيد شد.
نيروي ايمان نه چيزي سحرانگيز است و نه اسرارآميز.
ايمان به اين شکل عمل مي کند : اعتقاد به اين که " من ازعهدهي اين کار بر مي آيم " ، قدرت ، مهارت و انرژي لازم را براي موفقيت در اختيارمان مي گذارد . هرگاه باور داشته باشيم که مي توانيم کاري انجام دهيم ، روش انجام دادن آن کارپيدا مي شود.
کليد انجام کارها هميشه به سوي انساني مي آيد که ايمان دارد مي تواند کاري را به انجام برساند.
ايمان راسخ ، ذهن رابه سمت يافتن راه ها ، وسايل و چگونگي ها سوق مي دهد. ايمان شما به توانستن ، اعتماد ديگران را نيز به سوي شما جلب مي کند.
ايمان نيروي توانستن را به وجود مي آورد.
به موفقيت خود ايمان داشته باشيد و يقين بدانيد که حتماً موفق خواهيد شد.
بي اعتقادي يک نيروي مخرب است. فکري که ايمانش را از دست داده يا گرفتار شک شده است ، پي دلائلي مي گردد تا دودلي خود را توجيه کند. مسبب بسياري از شکست ها ، بي اعتقادي ، عدم اطمينان ، گرايش ناخودآگاه به شکست و نداشتن رغبت چندان به پيروزي است.
کافي است ترديد به خود راه دهيد تا شکست بخوريد و به پيروزي بينديشيد تا موفق شويد.
احترام گذاشتن به چهره هاي پيشرو خوب است. همين طور آموختن از آن هاا و مطالعه ي شخصيت و شيوه ي زندگيشان ؛ اما ستايش کردن ، هرگز! باور کنيد پيشتر از آن ها هم مي توان رفت ؛ بسي فراتر از آن ها . کساني که خود را در رده ي دوم مي بينند ، زندگي و کارشان نز در رده ي دوم باقي مي ماند .
حال قضيه را از اين جنبه ببينيد : باورها ، شکل دهنده و تنظيم کننده ي رفتار انسان ها هستند. يک آدم ميانه حال و متوس را در نظر آورد . او معتقد است که ارزش چنداني ندارد. بنابراين ، سهم اندکي هم نصيبش مي شود. برآن است که از عهد ه ي انجام کارهاي بزرگ بر نمي آيد پس کار بزرگي هم انجام نمي دهد. معتقد است که شخص مهمي نيست ، و جاي پاي اين احساس را در کليه ي کارهاي خود بر جاي مي گذارد. بي اعتقادي او به خودش ، در طرز صحبت کردن ، راه رفتن و ساير اعمالش نمود پيدا مي کند . و ازآن جا که ديگران نيز همان جنبه هايي را در ما مي بينند که ما در خود مي بينيم ، او از نظر اطرافيانش هم مي افتد.
حال به آن سمت ديگر ، به آدمي که حرکت رو به جلو دارد ، نظر مي اندازيم . کسي که معتقد است بيش ازاين ها مي ارزد ، سهم بيش تري مي برد. او معتقد است که مي تواند وظايف دشوارو سنگيني را بر عهده گيرد ، و مي تواند . آن چه انجام مي دهد ؛ رفتاري که اجازه مي دهد مردم با او داشته باشند ، شخصيت ، افکار و نقطه نظرهايش همه و همه نمايانگر اين حقيقتند که " آدم سنجيده اي است و براي خودش احترام قائل است " .
هر انساني محصول افکار خويش است . بايد بزرگ انديش بود و باورها و انديشه ها را رو به رشد تنظيم کرد. با اعتقاد راخ به موفقيت ، موانع را به کناري زد ، بايد بزرگ انديشيد و بزرگ شد.
به خود ايمان بياوريد تا اتفاقات خوب رخ دهد.
ذهن شما يک " کارگاه فکر " است . کارگاهي فعال که هر روز افکار فراواني توليد مي کند.
توليد در اين کارگاه ذهني ، تحت نظر دو نفر سرکارگر صورت مي گيرد که يکي از آن ها را آقاي کامياب و ديگري را آقاي ناکام مي ناميم . آقاي کامياب در کار توليد ذهنيات مثبت است . تخصص او توليد دلايلي بر واجد صلاحيت بودن ، موفقيت و توانايي شماست .
سرکارگر ديگر، آقاي ناکام ، افکار منفي و تحقيرآميز مي سازد . او در توجيه ناتواني ها و نارسايي هاي شما خبره است . شعار تخصصي او " شکست مي خوريد " است.
هر دو اين حضرات : آقاي کامياب و آقاي ناکام بسيار فرمانبردارند . فوراً سر پست خود حاضر مي شوند و به کوچکتريت اشاره اي به جنبش و فعاليت در مي آ يند . هرگاه اشاره مثبت باشد ، آقاي کامياب قدم پيش مي گذارد و مشغول کار مي شود و هرگاه اشاره منفي باشد ، سروکله ي آقاي ناکام پيدا مي شود.
آقاي کامياب را تمام وقت به کار بگيريد . هر زمان فکري وارد ذهنتان مي شود ، ازآقاي کامياب بخواهيد به آن مشغول شود .او نشان مي دهد که چگونه موفق خواهيد شد.
قدم به درون بگذاريد . دروازه هاي پيروزي گشاده تر از هر زمان ديگر است . از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبي قرار دهيد که مي خواهند ازروزگار کام ستانند .
اين جا نخستين ايستگاه موفقيت است ، ولي ايستگاه مهمي است . ايستگاه اول : ايمان داشتن به توانايي هاي خويش است . به موفقيت خود ايمان داشته باشيد.
چگونه بر نيروي ايمان خود بيفزاييم :
در اين جا سه روش براي تقويت نيروي ايمان آورده شده است :
الف : به پيروزي بينديشيد و هرگز به شکست فکر نکنيد .
ب : دائماً به خود گوشزد کنيد که از آن چه تصور مي کنيد بهتر هستيد .
پ : بزرگ انديش باشيد .
چقدر جالب است که انسان شکوفايي اعتماد به نفس ، نفوذ و موفقيت خود را از امروز تا فردا و از اين ماه تا ماه بعد نظاره کند . در اين دنيا هيچ چيز _ به راستي هيچ چيز – رضايت بخش تر از آن نيست که بدانيد در مسير موقيت و سعادت گام بر مي داريد و فتح هيچ قله اي لذت بخش تر از دستيابي به جواهر وجود انساني نيست .
با عذر تراشي يا بيماري شکست پذيري مقابله کنيد:
در مردم شناسي خود تعمق کنيد ! در مي يابيد که افراد ناموفق از يک بيماري فکري که انديشه هاي آنان را سرکوب مي کند ، رنج مي برند . ما نام " عذر تراشي " را بر اين بيماري مي کذاريم . همه ي افراد ناموفق نوع پيشرفته ي اين بيماري و بيشتر افراد " متوسط " دست کم نوع خفيف آن را دارند.
بنابراين ، مرحله ي نخست در برنامه اي که به سوي موفقيت داريد ، آن است که خود را در برابرعذر تراشيي يا بيماري شکست پذيري واکسينه کنيد .
بيماري شکست پذير به شکل هاي گوناگون پديدار مي شود ، اما مخربترين انواع آن بهانه هاي فقدان تندرستي ، فقدان هوش ، فقدان سن مناسب ، و فقدان شانس و اقبال است .
چهار نوع ازرايجترين شکل هاي عذر تراشي :
الف : " ولي از سلامت کافي برخوردار نيستم ".
" ناخوشي " به هزار شکل مختلف به عنوان بهانه اي در توجيه ناتواني در انجام خواسته ها ، ناتواني در پذيرش مسئوليت هاي سنگين ، ناتواني در کسب درآمد بيش تر و ناتواني در موفقيت ، مورد استفاده قرار مي گيرد . ميليون ها ميليون انسان ، گرفتار بيماري عذر تراشي هستند . ولي آيا معذورات آن ها در بيش تر موارد موجه است ؟ براي لحظه اي ، تمام دوستان موفق خود را در نظر آوريد که مي توانستند ازبيماري به عنوان بهانه اي اتفاده کنند اما اين کار را نکردند .
دوستان پزشک و جراح من معتقدند که نمونه کاملي ازيک فرد سالم به هيچ وجه وجود ندارد . همه ي افراد از لحاظ تندرستي دچار مشکلي هستند . بسياري از آن ها به طور کلي يا تا حدودي خود را تسليم بهانه ي فقدان تندرستي مي کنند ، اما انسان ها کمالگرا هرگز چنين کاري نمي کنند .
چهار پيشنهاد براي شما که مي خواهيد با بهانه ي فقدان تندرستي مقابله کند :
بهترين واکسن در برابر ابتلاء ، از چهار دارو تشکيل شده است :
1 : درباره ي بيماري خود صحبتي نکنيد.
2 : نگران سلامتي خود نباشيد.
3 : خوشحال باشيد که تا همين اندازه سالم و تندرست هتيد .
4 : به خود بگويد : " فرسودگي بهتر از شکستگي است " .
ب : " ولي براي موفق بودن بايد با هوش بود " .
بيش تر ما آدم ها در ارتباط با مسأله ي هوش و استعداد دو اتباه اساس مرتکب مي شويم :
1 : هوش و استعداد خود را دست کم مي گيريم .
2 : درباره ي هوش و استعداد ديگران اغراق مي کنيم .
به دليل اين دو اشتباه ، بيش تر مردم توانايي هاي خود را چندان جدي نمي گيرند . آن ها توان رقابت بر سر فرصت هاي شغلي را از دست مي دهند ؛ زيرا معتقدند آن کار " کله " مي خواهد . غفل از آن که غريبه اي از راه مي رسد که پرواي هوش ندارد و کار را مي ربايد .
مسأله تعيين کننده ، ميزان هوش نيست بلکه نحوه ي استفاده اي است که از هوش خود ، هر اندازه که باشد ، مي کنيد . نگرشي که نسبت به هوش خود داريد ، بسيار مهم تر ازميزان هوش شماست . اجازه دهيد اين جمله را به دليل اهميت آن تکرار کنم : نگرشي که نسبت به هوش خود داريد ، بيار مهم تر از ميزان هوش شماست .
سه راه براي از ميان بردن بهانه هاي فقدان هوش :
1: هيچ وقت خودتان را کم هوش و ديگران را باهوش تصور نکنيد .
2 : روزي چند بار به خود يادآوري کنيد : " نگر هاي من مهم تر از هوش من است " .
3 : به ياد داشته باشيد که تواناي فکر کردن با ارزشتر ازتوانايي حفظ کردن اطلاعات است .
پ : " بي فايده است ، ... ديگر پير شده ام ( ياهنوزخيلي جوانم ) " .
حتماً از صدها نفر که در سنين محتلف هستند، شنيده ايد که در توجيه کارآي نه چندان خوب خود در زندگي ، مي گويند : " براي شروع کردن ديگر پير شده ام ( يا خيلي جوانم ) . نمي توانم به دليل محدوديت هاي سن خود ، کارهاي مورد علاقه ام را شروع کنم " .
واقعاً عجيب و تأسف آور است که کم تر آدمي احاس مي کند همگام با " سن واقعي " خوديش مي رود. اين بهانه ، هزاران انسان را از فرصت هاي حقيقي محروم کرده است . آنان تصور مي کنند که سنشان مناسب نيست ، از اين رو به خود زحمت آزمودن نيز نمي دهند .
چگونه با بهانه گيري هاي مربوط به سن برخود کنيم :
با درمان عذرتراشي هاي سن فرصت ها را که فکر مي کرديد براي هميشه از شما گرفته شده است ، به دست آوريد .
به اختصار ، راه حل هاي عذرتراشي سن به قرار زير است :
1 : به سن کنوني خود خوش بيناه نظر کنيد .
2 : حساب کنيد که براي سازندگي و فعاليت هنوز چه مقدار فرصت باقي است . به ياد داشته باشيد که افراد سي ساله هنوز هشتاد درصد از زندگي فعالشان را پيش رو دارند . و پنجاه ساله ها هنوز چهل درصد – يا بهترين چهل درصد ِ – عمرشان را براي اتفاده از فرصت ها در اختيار دارند . زندگي در عمل طولاني تر از ان است که بيش تر مردم تصور مي کنند !
3 : فرصت هاي آينده را به انجام کارهايي که واقعاً مي خواهيد انجام بدهيد اختصاص دهيد .
ت: " آخر مورد من فرق دارد ، بدشانسي ولم نمي کند " .
کم تر روزي است که نشنويد آدمي مشکل خود را به " بد " اقبالي و موفقيت ديگري را به " خوش " اقبالي نسبت نداده باشد .
با دو روش بر بهانه هاي فقدان شانس غلبه کنيد :
الف : قانون علت و معلول را بپذيريد.
ب : خيال بافي نکنيد .
موفقيت از طريق ضوابط و تسلط بر اصولي که آن را تضمين مي کنند ، حاصل مي شود . براي به دست آوردن ترفيع در کار ، موفقيت و ساير موهبت هاي زندگي ، روي شانس حساب نکنيد . دادن چنين امتيازهايي در رديف وظايف انس نيست . در عوض بر تقويت قابليت هايي که موجب موفقيت شما مي شود ، تمرکز کنيد.
به خود اطمينان کنيد و ترس را از ميان ببريد :
از اين دستورالعمل دو مرحله اي براي کسب اعتماد و برطرف کردن ترس خود استفاده کنيد :
الف : ترس خود را مهار کنيد . به چهارميخش بکشيد . دقيقاً مخص کنيد که از چه چيز هراس داريد .
ب : سپس دست به عمل بزنيد . براي هر نوع ترس ، راه حلي وجود دارد .
به ياد داشته بايد که دست روي دست گذاشتن فقط ترس را بزرگتر و هراس انگيزتر مي کند . سريع اقدام کنيد . مصمم باشيد.
عدم اعتماد به نفس در بيش تر موارد به استفاده هاي غلط از حافظه ارتباط دارد.
در اين جا دو مسأله ي خاص عنوان شده اند که با عمل به آن ها مي توانيد اعتماد به نفس خود را از طريق اداره ي صحيح بانک حافظه تان به دست آوريد :
الف : فقط افکار مثبت را به بانک ذهني خود بسپاريد .
در بانک حافظه ي خود افکار مثبت بگذاريد . اين کار اعتماد به نفس شما را روزافزون مي کند و در شما اين احاس مطبوع را برمي انگيزد که " خيلي سر حال هستم ، و در ضمن ، به حفظ تندرستي شما کمک مي کند " .
ب : فقط افکار مثبت را ازبانک ذهن خود برداشت کنيد .
هيولاهاي ذهني نسازيد . افکار ناخوشايند را از بانک حافظه ي خود بيرون آوريد . هنگامي که تجربياتي از هر نوع را به ياد مي آوريد ، روي قسمت هاي خوب آن تأکيد کنيد . خاطرات بد را فراموش کنيد ، آن ها را دفن کنيد . اگر متوجه شديد که داريد جنبه هاي منفي را مرور مي کنيد ، ذهن خود را به سوي ديگري منحرف کنيد.
چرا آدم ها از يکديگر وحشت دارند ؟ چرا بسياري از افراد نسبت به ديگران حساسيت دارند ؟ علت کم رويي چيست ؟ براي رفع آن چه مي توان کرد ؟
ترس از ديگر مردم ترس بزرگي ات ، ولي راهي براي غلبه کردن بر آن وجود دارد . اگر ياد بگيريد که درک درستي از مردم داشته باشيد ، مي توانيد بر ترس خود از آن ها غلبه کنيد .
در اين جا دو راه براي يافتن درک صحيح از مردم ذکر شده است :
الف : نظرمتعادلي نسبت به مردم پيدا کنيد.
اين دو نکته را ضمن تماس با مردم در نظر داشته باشيد : اول اين که ديگگري آدم مهمي است. و بي شک آدم مهمي است ؛ چرا که هر انساني مهم است . ولي به خاطر داشته باشيد که شما هم مهم هستيد . پس هنگامي که شخص ديگري را ملاقات مي کنيد ، اين فکر را مد نظر داشته باشيد ، " ما دو آدم مهم هستيم که نشسته ايم و راجع به منافع مشترک خود گفت و گو مي کنيم " .
ب: نگرش عاقلانه اي اتخاذ کنيد.
روراست عمل کردن ،وجدانتان را آسوده نگاه مي دارد . و در شما اعتماد به نفس ايجاد مي کند . وقتي کاري را که به بدي شهرت يافته است ، انجام مي دهيم دو اتفاق منفي رخ مي دهد : اول اين که احساس گناه مي کنيم و در نتيجه اعتماد به نفسمان را از بين مي بريم و ديگر آن که مردم دير يا زود متوجه خطاي ما مي شوند و از ما سلب اعتماد مي کنند .
درتکار باشيد و اعتماد به نفس خود را حفظ کنيد اين همان کمکي است که از فکر خود براي موفق شدن مي گيريد. پس براي آن که اعتماد به نفس را در خودتان تقويت کنيد، متهورانه عمل کنيد.
اين دستورات را با دقت بخوانيد . سپس سعي کنيد آن را تمرين کنيد و اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد.
الف: هميشه در رديف هاي جلو بنشينيد .
ب : نگاه کردن به چشمان ديگران را تمرين کنيد.
پ : سرعت راه رفتنتان را بيست و پنج درصد تندتر کنيد.
ت : بلند و جدي حرف زدن را تمرين کنيد.
ث : خندان باشيد.
نيروي خنده را به اختيار خود درآوريد.
از اين پنج دستورالعمل ، براي پيشبرد امور خود مدد بگيريد:
الف : اقدام ، ترس را از بين مي برد . ترس خود را مهار کنيد و سپس دست به اقدام مؤثر بزنيد .
ب : ب و روز سعي کنيد که فقط افکار مثبت را در بانک حافظه ي خود بگذاريد.
پ : مردم را درست بشناسيد.
ت : کارهايي را انجام دهيد که وجدانتان مي گويد درست است .
چگونه بزرگ بينديشيم:
براي بزرگ انديش بودن بايد لغات و عباراتي را به کار ببريم که تصاوير ذهني مثبت و بزرگ را در ذهن تداعي مي کنند.
چهار شيوه براي کاربرد لغات و اصطلاحات بزرگ انديشانه :
در اين جا چهار شيوه مطرح شده است که به شما مي کند واژگان بزرگ انديشان را به کار ببريد:
الف : از لغات و عبارات بزرگ انديشانه ، مثبت و شادي بخش براي توصيف احوال خود استفاده کنيد .
ب : از کلمات و عبارات خوشايند ، شادي بخش و روشن براي توصف ديگران استفاده کنيد.
پ : با لحني مثبت به ديگران دلگرمي دهيد . در هر موقعيتي که چيش مي آيد از آن ها تعريف کنيد.
تنها وضعيت موجود را نبينيد ، بلکه امکانات فردا را هم در نظر آوريد . بزرگ انديشان خود را عادت داده اند که در برابر هر مسأله اي تنها وضعيت موجود را نديده بلکه امکانات فردا را هم در نظر آورند. در اين جا چهار مثال براي روشن کردن مطلب آورده شده است :
الف : چه چيزيارزش يک ملک را بالا مي برد ؟ يک بنگاه دار بسيار موفق که به خريد و فروش املاک زراعي اشتغال دارد ، معتقد است اگر ما ذهن خود را طوري تربيت کنيم که بتوانيم از هچ ، چيزي به وجود آوريم ، به نتايجي عالي دست خواهيم يافت.
نتيجه اين است : به چيزها آن گونه که هستند نگاه نکنيد ، بلکه به امکاناتي که مي توانند داشته باشند نظر کنيد . توجه به هر چيزي ارزش و اعتبار مي بخشد. شخص بزرگ انديش هميشه به امکاناتي که مي تواند در آينده تحقق يابد ، توجه مي کند ، او اسير زمان حال نيست .
ب : يک مشتري چقدر ارزش دارد ؟
بهترين راه براي نگه داشتن مشتري ارائه خدمات دوستانه و مؤدبانه به اوست .ارزش دادن به مشتريان ، عاملي است که آن ها را به مشتري هاي پروپاقرص و دائمي تبديل مي کند.
در زير نمونه هايي ذکر شده که نشان مي دهد چگونه مي توانيد قدرت خود را در ديدن چيزهايي که امکان تحقق آن ها وجود دارد ، افزايش دهيد . من نام اين تمرين ها را " ارزش دهي آموزشي " گذاشته ام .
1 : سعي کنيد ارزش هر چيزي را بالا ببريد.
2 : سعي کنيد ارزش آدم ها را بالا ببريد .
3 : سعي کنيد ارزش خودتان را بالا ببريد.
شروط لازم براي يک سخنراني خوب چيست ؟
موفقيت يک سخنران در اين نيست که صاف بايستد يا اشتباه دستوري نداشته باشد ؛ بلکه در اين است که مخاطبان او پيامش را دريابند . بيش تر ناطقان برجسته ، عيوب کوچکي دارند ؛ بعضي از آن ها صدايشان خوشايند نيست . بعضي از معروف ترين سخنرانان آمريکا در آزمون هاي آيين سخنوري که طبق شيوه ي سنتي ، با " اين کار را بکن و آن کار را نکن " طرح ريزي شده اند ، رد مي شوند.
با وجود اين ، همه ي اين خنرانان موفق در يک نکته مشترکند.آن ها چيزي براي گفتن دارند که براي بيان آن به مردم سر از پا نمي شناسند .
اجازه ندهيد انديشه هاي منفي و مسائل پيش پا افتاده شما را از ايراد يک سخنراني موفق باز دارد.
اين سه دستور را به کار ببنديد و به خودتان کمک کنيد که در وراي مسائل کوچک قرار بگيريد .
1: تنها به اهداف بزرگ بينديشيد .
2 : بپرسيد : " آيا واقعاً ارزش را دارد ؟ پيش از آن که دچار هيجانات منفي شويد ، فقط از خودتان بپرسيد : " واقعاً مهم است کسي بخواهد سر از کار من در بياورد ؟ "
3 : داخل تله ي فرعيات نيفتيد.
يادتان نرود بزرگ انديشي براي شما از هر نظر مقرون به صرفه است !
الف : خودتان را دست کم نگيريد.
ب : اصطلاحات بزرگ انديشان را به کار ببريد.
پ : بلندنظر باشيد .
ت : کارهايتان را با ديد بزرگ انديشانه ببينيد.
ث : فراتر از مسائل پيش پا افتاده بينديشيد.
به ياري بزرگ انديشي ! بزرگ شويد !
چگونه به تفکّر و تخيّل خلّاق دست يابيم :
يک خانواده ي کم درآمد ، نقشه اي مي ريزند تا بتوانند پسر خود را به دانشگاه معتبري بفرستند . برنامه ريزي آن ها ثمره ي يک تفکر خلاق است.
خانواده اي ، بدمنظره ترين زمين مخروبه ي خيابانشان را تبديل به زيباترين فضاي سبز آن ناحيه مي کنند . اقدام آن ها نمايانگر انديشه ي خلاق است .
تفکر خلاق ، غني يافتن راه هاي جديد و مؤثر براي انجام دادن کارها.موفقيت هاي گوناگون ، اعم از موفت در خانه ، محل کار و اجتماع – به يافتن راه هايي براي انجام هرچه بهتر کارها بستگي دارد .حال ، بياييد ببينيم چه کاري مي توانيم براي به وجود آوردن تفکر خلاق و تقويت آن انجام دهيم .
مرحله ي اول : ايمان داشته باشيد به اين که مي توانيد موفق شويد.وقتي به کاري ايمان داشته باشيد ، فکرتان راه هاي انجام آن را پيدا مي کند .
وقتي ايمان بياوريد که چيزي ناممکن است ، فکرتان در پي دلايلي مي گردد که اين مطلب را اثبات کند ؛ ولي وقتي ايمان داشته باشيد ، ايماني حقيقي که کاري شدني است ، فکرتان راه هاي انجام آن را مي يابد.
ايمان نيروهاي خلاق را آزاد مي کند ، فقدان ايمان ، آن نيروها را به بند مي کشد . براي نيل به تفکر خلاق ايمان را ياد بگيريد.
خواستن ، توانستن است .
ايمان داشته باشيد به اين که از عهده ي کارها بر خواهيد آمد . اين جمله اساس تفکر خلاق است . در اين جا دو راه حل ارائه شده است که به شما کمک مي کند به ياري ايمان ، از قدرت خلاق برخوردار شويد:
الف : کلمه ي ناممکن را از فرهنگ لغات خود خارج کنيد.
ب : به چيزي بينديشيد که زماني دوست داشته باشيد آن را انجام بدهيد ، اما به دليل آن که آن را ناشدني مي پنداشتيد ، از انجام آن خودداري کرده بوديد.
به تعداد انديشه هاي خلاق راه هاي بي شماري مي شود يافت که هر يک مي توانند بهترين هم باشند .
هيچ چيزدر يخ نمي رويد ! اگر اجازه دهيم سنت ، ذهن ما را منجمد کند ، ايده هاي نو جوانه نمي زند . تفکر سنتي ، دشمن خانگي و درجه ي يک اناني است که دوست دارد يک برنامه ي پيشرفت فردي خلاق داته باشد . تفکر سنتي ، ذهن شما را مي کند . جلو پيشرفت شما را مي گيرد ؛ اجازه نمي دهد از خلاقيت بهره اي ببريد . در اين جا سه راه را براي مقابله با اين نگرش مي بينيد :
الف : به نظرات افراد توجه کنيد . فکرهاي جديد را پذيرا شويد . با اين افکار منفور مبارزه کنيد : " نتيجه نمي دهد " ، " نمي شود " ، " بي فايده است " ، " احمقانه است " .
ب : پيوسته در حال جست و جو باشيد .
پ : پيشرو باشيد ، نه دنباله رو . نگوييد : " در جايي که کار مي کردم ، ازاين روش براي انجام کارهايمان استفاده مي کرديم ؛ بنابراين ، اين جا هم بايد طبق همان شيوه عمل کنيم " بلکه بگوييد : " چه طور مي شود اين کار را بهتر از آن چه در گذشته انجام مي داديم ، انجام دهيم ؟ "
شعار جنرال الکتريک اين است : موفقيت مهم ترين محصول ماست ! چرا موفقيت مهم ترين محصول شما نباشد ؟
فلسفه ي " مي توانم – بهتر – عمل – کن " معجزه مي کند . وقتي از خود مي پزسيد : " چه طور مي توانم بهتر عمل کنم ؟ " دکمه ي قدرت خلاق زده مي شود و شيوه هاي بهتر براي انجام کارها خودشان را معرفي مي کنند .
تجربه ي آموزنده اي است : توانايي ، يم برداشت ذهني است . ميزان کاري که مي توانيم انجام بدهيم ، به ميزان تصوري که از توانايي انجام آن کار داريم ، بستگي دارد . وقتي براتي ايمان داشته باشيم که مي توانيم کار بيش تري انجام دهيم ، ذهنمام خلاقانه در پي راه هايي مي گردد که کليد کار را به دستمان بدهد .
توانايي ، به راستي يک برداشت ذهني است .
معجون موفقيت در زمينه ي کسب و تجارت ، خانه و اجتماع اين است : بهتر از گذشته کار کن ( کيفيت بازدهي ات را بهتر کن ) و بيش تر از گذشته کار کن ( ميزان بازدهي ات را بيش تر کن ) .
اگر متقاعد شده ايد که انجام بيش تر و بهتر کارها مقرون به صرفه است ، اين دستورالعمل دو مرحله اي را انجام بدهيد :
الف : مشتاقانه پيشنهادهايي را براي انجام کار بيش تر بپذيريد .
ب : سپس ، روي اين مسئله تمرکز کنيد که " چه طور مي توانم بيش تر کار کنم ؟ " جواب هاي خلاق از راه مي رسند .
من اين نظريه را به طور کامل در قالب يک روش فردي پذيرفته ام . اگر مي خواهيد کاري انجام شود ، آن را به يک فرد پر مشغله بسپاريد . من با افرادي که به قدر کافي وقت آزاد دارند ، روي طرح هاي مهم کار نمي کنم . ازتجربه هاي تلخ گذشته آموخته ام که آدمي که وقت زيادي دارد ، شريک و همکار خوبي نيست .
همه ي افراد موفق و لايقي که مي شناسم ، سرشان شلوغ است . وقتي کار پروژه اي را با آن ها شروع مي کنم مي دانم که به نحو شايسته به انجام خواهد رسيد .
از ده ها تجربه آموخته ام که مي توانم روي يک فرد پر مشغله براي انجام کارهاي دشوار حساب کنم . ولي اغلب از کار کردن با کساني که " وقت زيادي براي پرداختن به همه ي امور دارند " ، پشيمان شده ام .
انسان هاي بزرگ ، گوش کردن را به انحصار خود در مي آورند .
انسان هاي کوچک حرف زدن را به انحصار خود در مي آورند.
اين نکته را هم در نظر داشته باشيد که رهبران بزرگ ، وقت بيش تري را صرف نصيحت شنيدن مي کنند تا نصيحت کردن . يک فرد کامل پيش از آن که تصمصمي بگيرد ، مي پرسد : " راجع به آن چه فکر مي کنيد ؟ " ، " چه توصيه اي داريد ؟ " ، " تحت چنين شرايطيچه کار مي کنيد ؟ " ، " به نظرتان چه طور مي آيد ؟ " .
اين برنامه سه مرحله اي را براي تقويت خلاق ، از طريق پرسيدن و شنيدن ، اجرا کنيد :
1 : ديگران را تشويق به حرف زدن کنيد .
2 : ديدگاه هاي خود را از طريق پرسش هايي که مطرح مي کنيد ، محک بزنيد .
3 : به چيزي که طرف مقابل مي گويد ، خوب توجه کنيد .
راه هاي زيادي براي دريافت تحرکات ذهني وجود دارد ، ولي در اين جا دو راه وجود دارد که مي توانيد در برنامه ي زندگي خود بگنجانيد :
اول ، با حداقل يک گروه صنفي که روي مسائل شغلي شما تأثير مي گذارند ملاقات مستمر و ارتباط داشته باشيد .
دوم ، با حداقل يک گروه که بيرون از حوزه ي علاقه هاي شغلي شما فعاليت مي کنند ، مشارکت و ارتباط داشته باشيد .
از اين سه راه براي شکوفا کردن و برداشت ايده هاي خود اتفاده کنيد :
1 : نگذاريد افکار از ذهنتان فرار کنند . آن ها را روي کاغذ بياوريد . هر روز ايده هاي خوب بيشماري به دنيا مي آيند ولي تنها به اين دليل که روي کاغذ آورده نمي شوند ، به سرعت مي ميرند.
2 : کار بعدي آن است که ايده هايتان را مرور کنيد.
3 : ايده هايتان را به کار ببريد و آبياري کنيد.
يادتان باشد که نظرات خود را به صورتي قابل ارائه در آوريد . فکري که نوشته شده باد يا به صورت تصوير يا نمودار درآمده باشد ، به مراتب قدرت القاي بيش تري دارد تا فکري که فقط به صورت شفاهي ارائه شود.
شخصيت شما تابع انديشه هاي شماست:
ديگران همان چيزي رادر ما مي بينند که ما در خود مي بينيم . با ما همان گونه برخود مي کنند که فکر مي کنيم بايد برخود کنند.
تفکر چنين تأثيري دارد کسي که در ضميرش خود را کم تر از ديگران مي چندارد ، قابليت هاي حقيقي اش در پرده مي ماند ؛ زيرا افکار ، هادي اعمال است . اگر انساني احساس حقارت کند ، بر همان سياق عمل خواهد کرد و هيچ ترفند يا نقابي قادر نيست اين احساس ريشه دار را براي مدت طولاني پنهان نگاه دارد. فردي که احساس مي کند کسي نيست ، واقعاً کسي نيست .
از سوي ديگر ، آدمي که عميقاً معتقد است براي کاري ساخته شده است براي همان کار ساخته شده است . براي آن که تشخص داشته باشيم ، باد فکر کنيم که متشخص هستيم . اگر چنين فکر کنيم ، ديگران هم اين گونه فکر خواهند کرد . منطق اين رفتار را از نظر مي گذرانيم :
فکر شما عمل شما را تعيين مي کند .
عمل شما هم متقابلاً تعيين کننده ي :
واکنشي است ديگران نسبت به شما نشان مي دهند.
خودتان را متشخص جلوه دهيد : اين روش کمک مي کند که براي خودتان ارزش بيش تري قائل شويد .
ظاهرتان با شما حرف مي زند ؛ با بقيه هم همين طور . ظاهر شما تعيين کننده ي نظري است که ديگران نسبت به شما پيدا مي کنند .
في الواقع چه خوب بود اگر مردم به فضايل يک انسان نظر مي کردند ، نه به لباس تنش . ولي اشتباه نکنيد ! عملاً ، مردم براساس ظاهرتان روي شما قضاوت مي کنند ؛ قضاوتي که خواه نا خواه صورت مي گيرد . ظاهر شما نخستين معياري است که مردم براي ارزيابي در اختيار دارند ، و اولين تأثير هرگز از يادها نمي رود ؛ هرچند که در درازمدت به وجود آمده باشد.
شما همان آدمي هستيد که در فکر خود تصور مي کنيد.
شخصي که فکر مي کند کارش داراي اهميت است ، اشارات ذهني خاصي را در مورد انجام هرچه بهتر کارش دريافت مي کند ؛ و کار بهتر يعني :
ترفيع هاي بيش تر ، پول بيش تر ، تشخص بيش تر و خوشحالي بيش تر.
طرز فکري که نبت به شغل خود داريم ، تعيين کننده ي طرز فکري است که زير دستانمان نسبت به کارشان پيدا خواهند کرد .
نگرش هاي زيردستان ما نسبت به شغلشان بازخورد مستقيم نگرش هاي شغلي خود ماست . خوب است به خاطر داشته باشيم که نقاط قوت و ضعف ما در رفتار کساني که از ما حقوق مي گيرند ، بازتاب مي يابد ، درست مانند کودکي که نگرش هاي والدينش را عيناً نشان مي دهد.
دو پيشنهاد براي تشويق کردن ديگران به انجام کار بيش تر :
1 : هميشه کارتان را با نگرش مثبتي بنگريد ، تا زير دستانتان هم ديد درتي نسبت به کارشان پيدا کنند .
2 : هر روز که با کارتان رو به رو مي شويد ، از خود بپرسيد : " آيا من از هر لحاظ ، شايستگي آن را دارم که سرمشق ديگران قرار گيرم ؟ آيا تمام عادات من به گونه اي هستند که از ديدن آن ها در زير دستانم خوشحال شوم ؟ "
روزي چند بار با انديشه هاي نيروبخش به خودتان انگيزه بدهيد.
شما همان کسي هستيد که در فکر خود تصور مي کنيد . خودتان را بهتر از اين ها فرض کنيد تا بهتر از اين ها باشيد .
تفکر خود را دست بالا بگيريد . مانند افراد متشخص فکر کنيد.
ارزش قائل شدن براي تفکر خويش کارهايتان را ارزشمند مي کند و اين به معناي کسب موفقيت است.
اين چند کلمه را از ياد نبريد :
الف : ظاهر يک فرد متشخص را داشته باشيد .
ب : کارتان را با اهميت تلقي کنيد.
پ : روزي چند باربا انديشه ها ي مثبت به خود دل و جرأت دهيد.
ت : در تمام موقعيت هاي زندگي از خود بپرسيد : " آيا اين طرز فکر يک انسان متشخص است ؟ و سپس ، از جواب خود پيروي کنيد.
بر محيط اطراف خود مسلط شويد ، درجه ي يک باشيد:
بدن از غذاهاي که مصرف مي کند تشکيل شده است . به همين ترتيب ، فکر هم متشکل ازمواد مصرفي خود است . البته غذاي ذهن چيزي نيست که بسته بندي شود يا بتوان آن را از جاي خريد . غذاي ذهن ، محيط اطراف است –همه ي آن چيزهاي بي شماري که ضمير آگاه و ناخودآگاه ما را تحت تأثير قرار مي دهد . نوع غذايي که ذهن ما مصرف مي کند ، تعيين کننده ي شخصيت ، عادت ها و نگرش هاي ماست . هر يک از ما وارث استعدادهاي بالقوه اي هستيم که بايد آن ها را به غعل در آوريم . ولي اين که چه مقدار ازآن استعدادها را پرورش دهيم و چگونه بستگي به غذايي دارد که ذهن ما از آن تغذيه مي کند.
درست به همان صورتي که بدن نمايانگر نوع غذايي است که به او داده ايم ، ذهن نيز منعکس کننده ي چيزهايي است که از محيط اطراف خود دريافت کرده است .
معاشرت طولاني مدت با آدم هاي منفي ما را وادار به منفي بافي مي کند و هم نشيني با آدم هاي مبتذل ، عادت هاي مبتذل در ما به وجود مي آورد . ازطرف ديگر ، معاشرت با مردمي که افکار بزرگ دارند سطح فکر ما را بالا مي برد ؛ تماس نزديک با آدم هاي بلند پرواز، در ما روحيه ي بلند پروازي پديد مي آورد.
کارشناسان براين باورند که هر چه امروزهستيد ، شخصيت شما ، آرزوهايتان ، موقعيت فعلي تان در زندگي ، تا حد زيادي نتيجه ي محيط رواني شما است . آن ها معتقدند که آن چه يک ، پنج ، ده يا دوازده سال ديگر خواهيد بود ، تقريباً تماماً به محيط آينده ي شما بتگي دارد.
اکنون ببينيم چه کاري مي توانيم انجام دهيم تا آينده برايمان رضايت و کامراني به بار آورد .
قدم اول : زندگي را از نوع شروع کنيد . عادات و نگرش هاي گذشته را از ياد ببريد.
يادتان باشد : مردمي که برايتان آيه ي يأس مي خوانند ، خودشان تقريباً هميشه افراد ناموفقي هستند ، آن ها از لحاظ کارآيي بسيار معمولي اند يا در سطح پاييني قرار دارند . نظرات اين افراد مانند سم است . در برابر مردمي که مي خواهند شما در مورد عدم توانايي تان مجاب کنند ، موضع دفاعي بگيريد . نصيحت هاي منفي آنان را فقط به عنوان رجزخواني هايي که في نفسه اثبات کننده ي موفقيت شماست ، تلقي کنيد.
طرز فکر ما از گروهي که در آن هستيم ، تأثير مستقيم مي پذيرد . اطمنان حاصل کنيد که جزو گروهي هستيد که طرزفکر خوب و درستي دارند.
اين قانون را بپذيريد که بايد از افراد وارد راهنمايي خواست .
در اين جا چند روش ساده ارائه شده که کمک مي کند جو ارتباطي تان را بهتر کنيد :
الف : با گروه هاي جديد رفت و آمد کنيد.
ب : دوستاني را برگزينيد که نظراتشان با نظرات شما متفاوت است .
با مخالفان خود معاشرت کنيد . ولي فقط مراقب باشيد که افراد با ظرفيتي باشند .
پ : دوستاني را برگزينيد که وراي مسائل پيش پا افتاده و بي اهميت فکر مي کنند . آن هايي که مشغله ي ذهني شان ، به جاي درک محضر شما ، متراژ منزل تان است ، يا آن که چه داريد و چه نداريد ، آدم هاي بدبختي هستند . ازحريم رواني خود محافظت کنيد.
محيط اطراف خود را براي دستيابي به موفقيت به خدمت گيريد :
الف : نسبت به محيط خود هوشيار باشيد.
ب : محيط خود را به گونه اي تحت اختيار درآوريد که در جهت منافعتان کار کند نه به ضررتان.
پ : اجازه ندهيد مردم کوچک انديش شما را عقبنگه دارند.
ت : از مردم موفق راهنمايي بخواهيد.
ث : به خودتان استراحت روح فراوان بدهيد .
ج : سموم فکري را ازمحي خود به دور افکنيد.
چ : در هر کاري که انجام مي دهيد درجه ي يک و بهترين باشيد.
ازنگرش هاي خود ، حاميان سرسختي بسازد:
کليه ي اختلافات از نگرش ها ناشي مي شود . فروشنده هايي که نگرش صحيح داشته بتشند ، ميزان فروششان را از حدّ نصاب بالاتر مي برند ؛ دانش آموزاني که نگرش صحيح داشته باشند ؛ نمره ي الف مي گيرند ؛ نگرش هاي مثبت واقعاً مي توانند راه را براي يک زندگي زناشويي موفق هموار کنند. نگرش هاي صحيح ، موفقيت شما را در کار با مردم تضمين مي کنند ؛ به شما توانايي رهبر شدن مي دهند ؛ نگرش هاي مثبت تمام موقعيت ها را به سود شما برمي گردانند.
اين سه نگرش را در خود تقويت کنيد و از آن ها در انجام هر کاري پشتگرمي بگيريد:
الف : نگرش فعال بودن را در خود تقويت کنيد .
ب : نگرش اهميت دادن به ديگران را در خود تقويت کنيد .
پ : نگرش تقدّم در ارائه خدمات را در خود تقويت کنيد .
براي آن که ديگران را به فعاليت واداريد بايد اول خودتان را فعال کنيد.
براي به حرکت درآوردن ديگران ، براي ايجاد شور و شوق در آنان ، بايد اول خودتان شور و شوق پيدا کنيد.
شور و شوق ، باعث بهبود امور مي شود.
شور و شوق به زبان ساده يعني " چه عالي است ! " .
به کمک يک روش سه مرحله اي که در اين جا مي بيند ، مي توانيد قدرت شور و شوق را دراختيار بگيريد.
1 : عميقتر کاوش کنيد .
ازشيوه ي کاوش عميق براي ايجاد علاقه نسبت به ديگران استفاده کنيد. سعي کنيد درباره ي زندگي فرد مورد نظر خود ، کار ، موقعيت خانوادگي ، سوابق افکار و آرزوهاي او اطلاعاتي به دست آوريد . به اين ترتيب ، در مي يابيد که علاقه و اشتياق شما نسبت به او بيش تر شده است . به کاوش ادامه دهيد ، قيناً به علايق مشترکي خواهيد رسيد . کاوش کنيد ، زيرا در نهايت به يک انسان دوست داشتني مي ريد .
2: به همه ي کارهاي خود روح بدهيد.
مردم با کسي که به حرف هاي خودش اعتقاد دارد ، همراه مي شوند . حرف هايتان را با روح بيان کنيد . به سخنان خود سرزندگي بدهيد . با هر که حرف مي زنيد – خواه يک گروه از افراد باشند يا يک مشتري و يا بچه هايتان – به لحن خود گرمي بدهيد . نطقي که با حرارت بيان شود ، ممکن است ماه ها و حتي ال ها در خاطر بماند . ولي نطقي که سرد و بي روح ادا شود ، تأثير آن تا آخر هفته هم نمي ماند .
3 : پيک خوش خبر بايد .
اين نگرش را نسبت به افراد پيدا کنيد : شما با ارزش هستيد .
بيش تر آدم ها به ديگر افزاد نگاه مي کنند و چنين مي انديشند : " او نمي تواند به دردم بخورد . به همين دليل در نظرم هيچ اهميتي ندارد " . ولي درست همين جاست که مردم دچار بزرگترين اشتباه خود مي شوند . ديگر افراد در هر مقام و موقعيتي که باشند ، به دو دليل عمده برايتان اهميت مطرح هستند :
اول اين که وقتي براي مردم ارزش قائل مي شويد ، بيش تر تحويلتان مي گيرند .
احساس بزرگي دادن به آدم هاي " کوچک " به سود شماست .
در اين جا دومين دليل عمده را براي پديد آوردن احساس تشخص در افراد ملاحظه مي کنيد : وقتي به ديگران کمک مي کنيد که احساس ارزشمند بودن کنند ، در خودتان هم چنين احساسي را به وجود مي آوريد.
براي موفق شدن بايد احساس ارزشمند بودن کنيد . کمک به ايجاد حس تشخص در افراد فوايدي در بردارد ، زيرا کمک مي کند احساس تشخص بيش تري در خودتان به وجود آيد . امتحان کنيد و ببينيد . راه انجام آن اينجاست :
1 : قدرداني و تشکر را ازياد نبريد .
وقت يا نيروي خود را براي دسته بندي کردن افراد به اشخاص خيلي مهم ، مهم و يا بي اهميت تلف نکنيد . تبعض قائل نشويد . يک انسان ، چه رفتگر باشد چه معاون مدير کل ، برايتان اهميت دارد . دست پاين گرفتن افراد ، نتايج دست بالا عايدتان نمي کند .
2 : افراد را به اسمشان مورد خطاب قرار دهيد.
3 : افتخارات را قبضه نکنيد . از آن ها استفاده کنيد .
مي خواهيد پول درآوريد ؟ اولويت را به ارائه خدمات بدهيد
تمايل به پول درآوردن و ثروت اندوزي کاملاً طبيعي و در حقيقت بسيار مطلوب است . پول قدرتي است که بي نوايان سروسامان مي دهد . پول يکي از وسايل ضروري براي تکميل زندگي است .
اول به فکر ارائه ي خدمات باشيد ، پول هميشه خودش به دنبال شما مي آيد .
هميشه بيش از حد انتظار مردم ، برايشان کار انجام دهيد. هر فعاليت فوق برنامه ي کوچکي که براي ديگران انجام مي دهيد ، يک بذر پول است .
مردم را دوست داشته باشيد:
موفقيت هر شخص به حمايت ديگران بستگي دارد . تنها حايلي که بين انسان و آرزوهايي که در سر مي پرورد ، قد علم کرده است ، حمات ديگران است .
سؤال اين است : حال که براي دست يابي به خواسته هاي خود وابسته ي ديگرانيم . بايد چه کنيم که از حمايت افراد برخوردار شويم و رهبري ما مورد پذيرش آنان قرار گيرد ؟ "
جواب ، به ور خلاصه و در يک جمله چنين است : مردم را دوست داشته باشيد . مردم را دوست داشته باشد تا شما را دوست داشته باشند و ازشما حمايت کنند.
هيچ کس شما را در مدارج شغلي بالا نمي کشد ، بلکه ارتقاء مي دهد. در اين دوره و زمانه هيچ کس فرصت يا حوصله ي آن را ندارد که شخص ديگري را از مراحل دشوار و پيچيده ي کار بالا بکشد . شخصي انتخاب مي شود که سابقه اش او را از ديگران متمايز کرده باشد .
کساني ما را به درجات عالي ارتقاء مي دهند که در نظرشان دوست داشتني ، موجه و معقول جلوه کنيم . هر پيوند دوستي جديدي که با ديگران برقرار مي کنيم ، ما را يک درجه بالاتر مي برد . به عبارت ديگر ، محبوبيت ، ما را براي ارتقاء سبک بالتر مي کند .
هرگز سعي نکنيد دوستي را بخريد . دوستي قابل خريد و فروش نيست . در صورتي که هديه در پوششي از صميميت حقيقتي و محبت بي ريا تقديم شود ، مي تواند به تقويت مباني دوستي کمک کند . اما هديه اي که عاري از خلوص نيت باشد ، چيزي بيش از معامله و يا رشوه نيست .
دوستي را نمي شود خريد . هرگاه سعي کنيم آن را بخريم ، به دو شکل زيان مي بينيم :
الف : پولمان را هدر مي دهيم .
ب : باعث تحقير ديگران مي شويم .
در ايجاد دوستي و رقابت پيشقدم شويد – روشي که رهبران از آن بهره مي برند.
گفتن " بگذار اول او پيشقدم شود " ، " بگذار اول آن ها با ما تماس بگيرند " ، " بگذار اول او حرف بزند " ، کاري است راحت و طبيعي .
بله ، راحت و طبيعي است ، ولي با دوست داشتن افراد فرسنگ ها فاصله دارد . اگر هميشه منتظر بمانيم که ديگران اساس دوستي را بنا کنند ، ممکن است نتوانيد دوستان زيادي داشته باشيد .
يکي از ويژگي هاي حقيقي مديريت ، برداشتن قدم اول براي آشنايي با افراد است . دفعه ي بعد که در يک اجتماع بزرگ شرکت مي کنيد ، به نکته ي بسيار مهمي توجه کنيد : برجسته ترين فردي که در آن جا حضور دارد ، کسي است که براي معرفي خود ، بيش تر از همه فعال است .
در اين جا شش راه براي ايجاد رفاقت از طريق پيشقدم شدن در دوستي از نظرتان مي گذرد :
الف : خودتان را در تمام فرصت هاي ممکن ، مانند مهماني ، جلسه ، هواپيما ، محيط کار و ... به ديگران معرفي کنيد .
ب : مطمئن شويد که طرف مقابل ، اسم شما را درست متوجه ده است .
پ : سعي کنيد اسم افراد را دقيقاً به همان صورتي که خودشان آن را تلفظ مي کنند ، به زبان آوريد.
ت : اسم اشخاص را بنويسيد و کاملاً مطمئن شويد که آن را درست نوشته ايد ، زيرا مردم حساسيت هاي خاصي در مورد درست نوشته شدن اسمشان دارند ! در صورت امکان ، آدرش و شماره تلفن آن ها را هم بگيريد .
ث : براي دوستان جديدي که احساس مي کنيد بايد آن ها را بشناسيد ، چند خط نامه ي دوستانه بنويسيد و يا به آن ها تلفن کنيد . اين نکته ي مهمي است : بيش تر افراد موفق ، دوستي شان را با ديگران از طريق نامه يا تماس هاي تلفني ادامه مي دهند .
ج : و آخرين و مهم ترين نکته به غريبه ها حرف هاي دلنشين بزنيد . اين کار به شما نيرو مي دهد تا براي انجام کاري که در پيش رو داريد ، آماده شويد.
از صدها تجربه ي بزرگ و کوچک آموخته ام که افراد پرحرف به ندرت آدم هاي موفق هستند . همه ي افراد موفق تقريباً بدون استثناء ، هنر شنيدن را بيش تر دانسته و به کار مي بندند . به عبارت ديگر ، طرف مقابل را ترغيب مي کنند به اين که درباره ي خودش ، ديدگاه هايش ، موفقيت هايش ، شغلش و مشکلاتش حرف بزند .
هنر شنيدن به دو طريق راه را براي موفقيت هاي بزرگ تر هموار مي کند :
الف : هنر شنيدن جلب دوستي مي کند .
ب : هنر شنيدن به شناخت بهتر افراد کمک مي کند.
اين نکته را به ياد داشته باشيد : آدم هاي معمولي ترجيح مي دهند که درباره ي خودشان بيش از هرچيز ديگري در دنيا حرف بزنند. بنابراين اگر چنين فرصتي را در اختيارشان قرار دهيد ، به خطر آن به شما محبت پيدا مي کنند . هنر شنيدن ، آسان ترين ، ساده ترين و مطمئن ترين راه براي پيدا کردن يک دوست است .
متکلم وحده نباشيد . بشنويد ، دوست پيدا کنيد و ياد بگيريد.
حرکت را به صورت عادت درآوريد:
افراد فعال هميشه اهل عمل هستند . اقدام مي کنند ، کارها را به انجام مي رسانند ، پي گير نظرات و طرح ها هستند و آن ها را عملي مي کنند . افراد منفعل هيچ وقت کاري را درست و حسابيانجام نمي دهند . آن قدر اين دست و آن دست مي کنند تا به همه ثابت شود که نبايد يا نمي توانند آن کار را انجام بدهند و يا آن که ديگر براي انجام دادن آن خيلي دير وقت شده است .
همه دوست دارند فعال باشند . پس بياييد حرکت را به صورت عادت درآوريم .
بياري از اشخاص منفعل اصرار دارند قبل از آن که اقدامي صورت دهند ، آن قدر صبر کنند تا شرايطي مطلوب و صد در صد دلخواه فراهم آيد. دستيابي به کمال مطلق بسيارمطلوب است . ولي چيزي که ساخته يا طراحي شده ي دست انسان باشد ؛به هيچ وجه کامل نبوده و نمي تواند باشد و پس انتظار براي فراهم آمدن شرايط ايده آل ، انتظاري است که تا ابد به درازا مي کشد.
هنر يک فرد موفق اين نيست که بتواند احتمال وجود هر نوع مشکلي را رفع کند ، بلکه اين است که با مشکلات رو به رو شود و آن ها را به موقع حل کند .
در اين جا دو نکته وجود دارد که به شما کمک مي کند از اشتباهات فاحشي که معلول انتظار براي رسيدن به شرايط ايده آل است ، پرهيز کنيد :
الف : هيچ وقت مشکلات و موانع آينده را ازنظر دور نکنيد هر اقدام تهورآميزي ، خطرات ، ناملايمات و آينده اي نامعلوم به همراه دارد.
ب : آماده باشيد که موانع و مشکلات را در حين بروز رفع کنيد.
ما نمي توانيم خود را در برابر همه ي مسائل و مشکلات بيمه کنيم .
اين دو مسئله را ملکه ذهن خود کنيد:
اول ، با کار روي ايده هاي خود به آن ها ارزش دهيد . نظريات شما هر اندازه که خوب و جالب باشد ، اگر به عمل درنيايد ، هيچ ثمري ندارد.
دوم ، با کار روي ايده هاي خود ، به آرامش فکر برسيد.
ذهن خود را از طريق حرکت ، آماده کا رکنيد.
کلمه ي جادويي موفقيت اکنون است . فردا ، هفته ي آينده ، بعداً ، فلان روز ، فلان وقت و مترادف هاي آن از رده ي کلمات شکست ، و موکول به هرگز است .بسياري از رؤياهاي شيرينمان هرگز به حقيقت نمي پيوندد ؛ زيرا به خود مي گوييم ، " يک روز شروع مي کنم !" در حالي که بايد بگوييم : " همين الآن شروع مي کنم ؛ چرا حالا نه ؟ " .
بر اساس اين توصيه ي بنيامين فرانکلين زندگي کنيد : " کاري را که امروز مي تواني انجام دهي به فردا نيندازيد ! " .
به ياد داشته باشيد ، تفکر بر مبناي حال کارها را به انجام مي رساند . ولي تفکر بر مبناي فلان روز يا فلان وقت معمولاً به معنا شکست.
دو تمرين مؤثر براي ايجاد ابتکار و خلاقيت را در اين جا ملاحظه مي کنيد.
الف : در انجام هر کاري پيش قدم شويد . وقتي به مسئله اي برمي خوريد که معتقديد در مورد آن بايد کاري کرد ، دست روي دست نگذاريد .با تمام قوا شروع به کار کنيد.
ب : هميشه سعي کنيد براي انجام کارها داوطلب شويد.
چگونه ازشکست پيروزي بسازيم:
هنگامي که يک ولگرد يا بي خانمان زمين مي خورد ، توان برخاستن مجدد را پيدا نمي کند . همان جا مي ماند و به تدريج خرد مي شود . آدم معمولي در تجربه اي مشابه روي زانوهايش مي ايستد . ولي چهار دست و پا از ميدان مي گريزد و وقتي به کلي از انظار پنهان شد ، خود را از مسير تلاش خارج مي کند تا ديگر مورد ضرب يا اهانت قرار نگيرد .
ولي هنگامي که انسان موفق برزمين مي افتد ، به گونه اي ديگر عمل مي کند . او فوراً بر مي خيزد ، درسي مي گيرد ، ضربه را از ياد مي برد و به سمت جايگاهي بلندتر حرکت مي کند .
از هم اکنون تصميم بگيريد که از هر مانعي که در سر راهتان سبز مي شود ، چيزي به غنيمت بگيريد . بار ديگري که در محيط کار يا منزل با مشکلي رو به رو مي شويد بر اعصابتان مسلط شويد و بکوشيد که علت آن را پيدا کنيد . از اين راه مي توانيد جلو اشتباهات مجدد را بگيريد .
ضربه خوردن تجربه با ارزشي ايت ، در صورتي که بتوانيم از آن درسي بگيريم .
بعيد نيست که در اين دنياي ديوانه ، کساني بخواهند به ما ضربه بزنند ، ولي در بيش تر موارد ، خودمان باعث سقوط خود مي شويم . شکست هاي ما در اثر عدم کفايت فردي يا اشتباهات خودمان است .
از اين طريق مي توانيد عادت جديدي براي کسب موفقيت پيدا کنيد . به خودتان يادآوري کنيد که مي خواهيد به آن حد از کمال که از لحاظ انساني برايتان مقدور است برسيد . واقع گرا باشيد . خودتان را در يک لوله ي آزمايش بگذاريد و ازديد يک شخص ثالث و بي طرف به خودتان نگاه کنيد . ببينيد آيا داراي ضعفي هستيد که تا پيش از اين ، هرگز متوجا آن نشده ايد . اگر ضعفي داريد ، براي اصلاح آن دست به کار شويد . بيش تر مردم آن قدر به خودشان عادت مي کنند که توانايي ديدن راه هاي اصلاح نفس را ازدست مي دهند .
خود را مورد نقد و ارزيابي قرار دادن تأثير ازنده اي دارد . به انسان کمک مي کند که کآرايي و قدرتي را که لازمه ي موفقيت ، به دست . مقصر دانستن ديگران تأثيري ويرانگر دارد . از" اثبات " اين که ديگري دارد اشتباه مي کند ، مطلقاً هيچ سودي عايد انسان نمي شود .
به گونه اي سازنده خود را مورد نقد و ارزيابي قرار دهيد . از ناتوانيها و بي کفايتي هاي خود فرار نکنيد . معلرهاي بالاتري را در نر بگيريد . و مانند افراد موفق ، کاستيها و ضعف هاي خود را جست و جو کرده و سپس آن را اصلاح کنيد . در حقيقت ، عامل اصلي موفقيت انجام همين کارهاست.
تنها زماني يک مسئله يا يک مشکل ، غير قابل حل مي شود که فکر کنيد غير قابل حل است . با ايمان داشتن به امکان وجود راه حلي براي مشکلات ، راه حل ها را جذب کنيد . به خودتان حتي اجازه صحبت يا فکر درباره ي ناممکن بودن راه حل ها را ندهيد.
وقتي به مانعي بر مي خوريد ، لازم نيست کل برنامه را زير سؤال ببريد . بهتر است عقب گرد کنيد و به تجديد قوا بپردازيد . کارهاي ساده و جذاب را امتحان کنيد ، مانند نواختن ساز يا پياده روي يا چرتي کوتاه . بدين ترتيب ، وقتي دوباره با آن مانع رو به رو مي شويد ، خود به خود ، راه حل آن هم به سراغتان مي آيد.
به ياد داشته باشيد که هميشه همان چيزي به سراغتان مي آيد که انتظار ددنش را داريد . طرف مثبت را ببينيد تا بر شکست غلبه کنيد . اگر ذهنيتي روشن نسبت به مسائل پيدا کنيد ، همه ي عوامل به سود شما عمل خواهند شد .
هدف ها را محملي براي تعالي خود قرار دهيد:
هدف چيزي است که مي خواهيم به آن دست پيدا کنيم . هدف چيزي فراتر از يک رؤيا است ؛ هدف ، رؤيايي است که براي تحقق آن کوششي به عمل مي آيد . هدف ، خيال مبهم " باري ، به هر جهت " نيست ، بلکه نويد روشن " انگيزه اي براي تلاش "است .
بدون تعيين هدف ، هيچ چز اتفاق نمي افتد . هيچ قدمي برداشته نمي شود . اگر هدفي وجود نداشته باشد ، زندگي براي انسان ها معنا نمي يابد ؛ حرکتشان جهتي نمي گيرد و مقصدي مشخص نمي گردد و هيچ کس نمي فهمد دارد به کجا کشيده مي شود .
بدون تعيين هدف براي موفقيت ، همانند ضرورت هوا براي حيات است . هيچ انساني بدون داشتن هدف ، به موفقيت دست نمي يابد . هيچ کس بدون هوا زنده نمي ماند . پس مقصد خود را دقيقاً مشخص کنيد .
مهم نيست که موقعيت کنوني ما چيست يا بوده است ، مهم آينده اي است که براي دت يابي به ان تلاش مي کنيم .
شما هم مانند افراد موفق برنامه هايي از پيش تعين ده داشته بايد . هر انساني به يک تعبير ، يک واحد تجاري است . استعدادها ، مهارت ها و توانايهاي او " محصولات " اين واحد است . او مي خواهد محصولات خود را بهبود بخشد و بالاترين قيمت ممکن را روي آن ها بگذارد . يک برنامه ريزي از پيش تعيين شده م تواند اين کار را بکند .
در اين جا دو کار سودمند و مؤثر پيشنهاد ده است :
الف : آينده ي خود را برحسب سه مقوله ي شغل ، خانه و اجتماع بقه بندي کنيد . تقسيم زندگاني به اين ورت ، باعث پرهيز از آشفتگي ذهن و بروز اختلافات مي شود و تصويري جامع از آينده را پيش چشم شما قرار مي دهد .
ب : براي اين سه پرسش ، پاخ ها روشن و دقيقي از خود بخواهيد : مي خواهم زندگي خود را صرف انجام چه کاري کنم ؟ مي خواهم چه کسي باشم ؟ چه چيزي مرا ارضاء مي کند ؟
موفقيت ، تلاشي مايه گرفته از جان مي طلبد و انسان فقط مي تواند روي کاري از جان مايه بگذارد که به راستي خواهان آن باشد.
انسان ها از پنج حربه براي نابودي موفقيت هاي خود استفاده مي کنند . پنج حربه اي که خطرناک و کاري اند و بايد با آن ها مقابله کرد :
الف : تحقير خويش .
ب : عقده ي تأمين .
پ : رقابت .
ت : اجبار والدين .
ث : مسؤليت هاي خانوادگي .
حال بياييد درک عميق تري نسبت به قدرت حاصل از هدفمند بودن پيدا کنيم .هنگامي که خود را تسليم خواسته اي مي کنيم ، يا هنگامي که خود را دربست در اختيار هدفي مي گذاريم ، از قدرت جسماني ، انرژي و اشتياقي که لازمه ي دست يابي به آن هدف است ، بهره مند مي شويم . ولي از يک عامل دگر هم برخوردار م شويم که ارزش آن کم تر از دگر عوامل نيست و آن ، برخورداري از يک " تجهيز خودکار " است که لازمه ي حفظ ما در مسير مستقيم به سوي هدف است .
شگفت انگيزترين مسئله در مورد هدفي که در اعماق وجود انسان ريشه دوانيده است ، اين است که او را هميشه در مسير صحيح براي وصول به مقصد نگه مي دارد . اين نکته تکرار مطالب گذشته نست . آن چه اتفاق مي افتد اين است : هنگامي که خود را در اختيار هدفي قرار مي دهد ، آن هدف به تدريج به درون ضميرناخودآگاه شما نفوذ مي کند. ضمير ناخودآگاه انسان هميشه در حال آرامش و تعادل است . ولي ضمير خودآگاه او اين گونه نيست ، مگر آن که خود را با آن چه در ضمير ناخودآگاه مي گذرد ، هم آهنگ سازد . بدون وجود تفاهم و همکاري ضمير ناخودآگاه ، انسان در پيشبرد امور خويش گرفتار ترديد ، آشفتگي و دودلي مي شود . حالا متوجه مي شويد که چرا وقتي هدف شما کاملاً ازطرف ضمير ناخودآگاهتان پذيرفته شده باشد ، خود به خود در مسير صحيح گام بر مي داريد . زيرا بااين کار ، ضمير خودآگاه خود را براي تفکري بي دغدغه و روشن ، ازکشمکش مي رهانيد .
خود را درمسير اهدافتان قرار دهيد . در برابر آن ها تسليم محض شود . اجازه دهيد وجود شما را قبضه کنند و براي نيل به آن هدف ، شما را به طور خودکار هدايت کنند.
از هدف براي طولاني تر کردن زندگي خود استفاده کنيد . هيچ دارويي در اين دنيا به اندازه ي عشق به انجام دادن يک کار قادر نيست به انسان طول عمر عطا کند. اين مسئله را خود پزشک ها بهتر از هر کس ديگري مي دانند .
بديهي است که انسان با يک جهش بلند سر از موفقيت در نمي آورد ، بلکه قدم به قدم به آن مي رسد . عاليترين برنامه ي ممکن براي انجام دادن امور ، تعيين قرارهاي ماهيانه است .
شخصي که مي خواهد يکباره از دست عادتي خلاص شود شکست مي خورد زيرا فشار روحي حاصل از چنان تصميمي ، فوق طاقت اوست . يک ساعت به راحتي طي مي شود ولي هميشه با دشواري .
در اين جا دو سرمايه گذاري معقول را که در سال هاي آتي براي شما سود فراواني به همراه خواهد داشت ، ملاحه مي کنيد .
الف : سرمايه گذاري روي تحصيلات . تحصيلات حقيقي ، بهترين و موجه ترين نوع سرمايه گذاري است که انسان مي تواند روي خودش انجام دهد .
دانش حقيقي ، يعني دانشي که ارزش سرمايه گذاري دارد ، علمي است که در ذهن انسان رشد کند و موجب خلق و ابداع شود . ميزان تحيلات يک شخص ، ازطريق رشد کيفي ذهن او يا به طور خلاصه ميزان خوش فکري او سنجيده مي شود.
رهبران ، چگونه مي انديشند:
لازمه ي دستيابي به موفقيت هاي عالي و چشم گير ، حمايت و همکاري ديگران است و از طرف دگر ، لازمه ي جلب چنين حمايت و همکاري اي از سوي ديگران ، داشتن توانايي در رهبري است .
چهار اصل يا قانون رهبري به شرح زير است :
قانون اول در رهبري : با افرادي که مي خواهيد تحت نفوذ خود درآوريد تبادل انديشه کنيد.
تبادل نظر با مردمي که مي خواهيد رفتارشات را تحت کنترل درآوريد ، به شيوه ي اسرارآميزي براي واداشتن افراد – دوستان ، همکاران ، مشتريان ، کارمندان – به انجام امور مورد نر شماست .
در نظر گرفتن علائق مردمي که مي خواهيم رفتارشان را تحت تأثير قرار دهيم ، قانون فکري بسيار مؤثر براي کليه ي مناسبات و مقتضيات است .
اصول تبادل انديشه ها را به کار ببنديد تا به نتايج مطلوب برسيد :
الف : وضعيت طرف مقابل رادر نظر بگيريد ، به عبارت ساده تر خودتان را جاي او بگذاريد . به ياد داشته باشيد که ممکن است علاي ، سطح درآمد ، هوش و خاستگاه اجتماعي او تفاوت بسياري با موقعيت شما داشته باشد .
ب : اکنون ، از خود بپريد : " اگر من جاي او بودم ، چه واکنشي نسبت به اين قضيه از خود نشان مي دادم ؟ " ( منظور هر کاري است که شما مي خواهيد ، او انجام دهد . )
پ : سپس ، دست به اقدامي بزنيد که اگر جاي رف مقابل بوديد ، موجب حرکت شما مي شود .
قانون دوم در رهبري : بينديشيد به اين که انساني ترين راه براي برخورد با اين مئله چيست ؟ شيوه ي رويارويي افراد نسبت به مسائلي که در رهبري پيش مي آيد ، متفاوت است .
دومين راهي که مي توان بر مبناي آن به پيامدهاي مثبت قانون ، " برخورد انسان : رسيد ، اين است : سعي کنيد ، رفتار شما نشانگر آن باشد که مردم را در اولويت قرار مي دهيد.
قانون وم در رهبري : به موفقيت بينديشيد ، به موفقيت ايمان بياوريد و براي موفقت بکوشيد.
در کليه ي زمينه ها ، ترقي نصيب افرادي مي شود که به پيشرفت ايمان دارند و براي دستيابي به آن مي کوشند . رهبران ،رهبران حقيقي ، شمار اندکي دارند . شمار طرفداران درجا زدن ( آن ها که معتقدند ، در حال حاضر ، همه چيزخوب پيش مي رود ، پس چرا برنامه ها را خراب کنيم ) بسياربيش تر ازطالبان پيشروي و تقدم است ( افرادي که معتقدند ، نه ، هنوز جا براي بهتر کردن کار هست . بايد دست به کار شد و آن را بهتر کرد ).
به گروه نخبگان رهبري بپيونديد . ديد ترقي خواهانه اي پيدا منيد .
در اين جا دو کار پيشنهاد شده است که باانجام آن ها مي توانيد نظرگاه ترقي خواهانه اي به دست آوريد :
1 : در کارهايي که انجام مي دهيد بهبود و پيشرفت را مد نظر داشته باشد.
2 : در انجام کارها به معيارهاي عالي بينديشيد.
همان گونه اي بينديشيد ، سخن بگويد ، عمل کنيد و زندگي کنيد که مي خواهيد زيردستانتان بينديشند ، سخن بگويند ، عمل کنند و زندگي کنند – آن ها ناخودآگاه همان گونه عمل خواهند کرد .
پس از مدتي ، زيردستان ، به تدريج رونوشت هاي کپي شده ي رئيس خود مي شوند ، آانترين راه براي دستيابي به عملکردهاي مثبت ، اطمينان يافتن از اين است که نسخه ي اصل ارزش کپي براري دارد.
اصل چهارم در رهبري : فرصتي براي خلوت گزيني با خود داشته باشد و در آن هنگام ، قدرت شگفت انگيز ذهنتان امورد اتفاده قرار دهيد .
به ور معمول ، رهبران را به عنوان اشخاي بسيار گرفتار مي شناسيم . واقعيت هم همين طور است . رهبري ، مستلزم محاط شدن در ميان انبوهي ازعوامل و مسائل است . با وجود ان ، مسئله اي که به طور معمول در مورد اين افراد ناديده گرفته مي شود ، آن است که آن ها ميزان قابل توجهي ازوقت خود را در تنهايي مي گذرانند ، خلوتي که تنها فعل و انفعالت فکري خودشان ، آن را پر مي کند .
نکته اينجاست ! در کليه ي زمينه ها ، افراد موفق فرصتي را به گفت و گو با خود اختصاص مي دهند . رهبران از انزوا بهره مي گيرند تا اجزاء يک مسئله را به يکديگر ارتباط دهند ، راه حلي بيابند ، نقشه اي طرح کنند و در يک کلام ، به اوج تفکر خود دست يابند.
چگونه از جادوي بزرگ انديشي در بحراني ترين لحظات زندگي استفاده کنيم :
الف : هنگامي که مردمان فرومايه و پست ، مي خواهند شما را همانند خود کنند ، بزرگ بينديشيد.
ب : هنگامي که احساس ضعف نفس و عدم کفات بر وجودتان سايه مي افکند ، بزرگ بينديشيد .
پ : هنگامي که درگر بحث يا مشاجره ي غير قابل اجتنابي مي شويد ، بزرگ بينديشيد .
ت : هنگامي که احساس شکست مي کنيد ، برزگ بينديشيد .
ث : هنگامي که مناسبات عاطفي به سردي مي گرايد ، بزرگ بنديشيد .
ج : هنگامي که احساس مي کنيد پيشرفت شما در شغلتان به کندي مي گرايد ، بزرگ بينديشيد.