ملا احمد نراقى، به سال 1185 ه.ق.در نراق كاشان ديده به هستى گشود. و در زادگاه خويش، در نزد پدر به فراگيرى دانش پرداخت. (1)
به سال 1205، در 20 سالگى، به همراه پدر، راهى نجف شد و در آن جا، به محضر كاشفالغطاء و وحيد بهبهانى راه يافت و از دانش آن دو بهره برد. (2)
نراقى به سال 1211، پس از گزاردن حج، به زادگاه خود، به كاشان بازگشت. (3) در اين سال بود كه محمد خان قاجار مرد، و فتح على شاه بر اريكه پادشاهى تكيه زد. (4)
دوران جوانى نراقى، در روزگار فتنه و بلا سپرى شد. مردم در ناامنى به سر مىبردند، كران تا به كران ايران را بلا و مصيبت و ابرهاى سياه فتنه در بر گرفته بود. انسانها از حقوق خويش محروم بودند. كسى نبود كه مردم براى دادخواهى به نزد او روند و از ستمى كه بر آنان رفته بود، به او شكوه برند. انسانهاى بسيارى در اين روزگار تباهى و سياهى، به گرداب بلا افتادند و نابود شدند. در اين روزهاى سياه بود كه جد نراقى، كه مأمور دولت بود، در درگيرى كشته شد. (5)
پس از اين روزگار شوم و مرگ محمد خان قاجار، فتح على شاه، با اين شعار روى كار آمد، كه ايران را از ناامنى برهاند و امنيت را در جاى جاى كشور برقرار سازد و دست رهزنان، چپاولگران، داعيهداران قدرت و اوباشان وابسته به آنان را از جان و مال مردم قطع كند و جلوى تاخت و تازها را بگيرد و انسانهاى بىپناه و ناتوان را از زير دست و پاى چپاولگران برهاند و... در اين راه، گامهايى برداشت و به كاميابيهايى نيز دست يافت.
در كنار اين تلاشها، گامهايى در راه عمران و آبادانى كشور برداشت؛ مسجدها و مدرسههايى را بنا كرد؛ به بازسازى مدرسه و مسجدهايى همت گماشت؛ مزارها و مقبرههاى شريف امامان و امام زادگان را بازسازى كرد و پارهاى از آنها را افزون بر بازسازى، به صحن و سراى آنها افزود.
در كاشان، كه ملا احمد نراقى چشم و چراغ بود، پس از زلزله به تلاش ويژه برخاست. به سال 1225، در آن شهر، مدرسهاى بنيان گذارد و توليت و موقوفههاى آن را، به عهده ملا احمد نراقى نهاد.
اينها سبب شد، نراقى، گامهايى در تأييد وى و حكومت قاجار بردارد و حتى كتابهايى را به سفارش وى بنگارد و يا آرم كشور را برابر نقلى طراحى كند و.... (6)
گويا اين پيوند، با فراز و نشيبهايى، تا جنگ دوم ايران و روس پاييده است. اما پس از شروع جنگ دوم و شركت نراقى در عرصه كارزارو نزديك شدن به شاه، كارگزاران و فرماندهان و زير نظر گرفتن رفتار آنان، بويژه پس از پيروزيها و گامهاى بلند و مبارك نخستين مرحله نبرد، يعنى در گاه محاصره قلعه شوشى، و فتح نكردن آن و عقب نشينى و فرار از پيش برنامهريزى شده، پى برد، حكومت، درباريان و عباس ميرزا، هدفها و نقشههاى ديگرى در سر دارند، غير از آن چه او و همگنانش و علماى بزرگ، در پى آنند و رسيدن به آن را آروز مندند.
از اين روى، ديدگاه وى درباره حكومت قاجار، دگرگون شد و اين دگرگونى، در تلاشها و حركتهاى سياسى و حتى علمى وى، اثر گذاشت و بازتاب يافت:
.1 در كتاب خمس مستند الشيعه، مىنويسد درباره غنيمت، به شرح، در كتاب جهاد بحث خواهيم كرد. (7) اما در مستند، اثرى از كتاب جهاد نيست.
.2 در اثر ديگر وى: الرسائل و المسائل، با اين كه داراى عنوان: «كتاب الجهاد و الدفاع و احكام اهل الذمه» است، تنها به يك پرسش پاسخ داده شده و آن درباره روايى و ناروايى بلندتر بودن منزلهاى اهل كتاب از منزلهاى مسلمانان. (8)
اين نشان مىدهد كه نراقى، براى جلوگيرى از استفاده نادرست و نارواى حكومت و درباريان، بحث جهاد را در كتاب مستند نگنجانده، يا در كل، به اين بحث نپرداخته و چه بسا در نظر داشته پس از جنگ، از اين مقوله سخن به ميان آورد كه خيانت درباريان و شكست ايران در جنگ، او را از نگارش كتاب جهاد، بازداشته است. تاييد بر اين سخن، تاريخ به پايان رسيدن نگارش كتاب حج مستند است: جمعه 16 رجب 1241. (9)
به طور طبيعى، كتاب جهاد مىبايد پس از اين تاريخ نگارش شود كه نشده است.
از اين روى و با توجه به تاريخ آخرين عائده: ربيعالثانى 1245، كه يازده روز پيش از فوت اوست، شمارى گمان كردهاند، پرداختن نراقى به ولايت فقيه، پس از جنگ بوده و بازتابى در برابر شكست ايران از روس و جدايى نراقى از حكومت گران قاجار.
به نظر ما، اين سخن، نمىتواند درست باشد؛ زيرا :
.1 درست است كه آخرين عائده عوائدالايام را در دوم ربيعالثانى 1245، يازده روز پيش از فوت نگاشته است، (10) ولى اين دليل نمىشود كه بحث ولايت فقيه، يعنى عائده 54، پس از جنگ به نگارش در آمده باشد. چون عوائدالايام (دستاورد روزها) همان گونه كه از نام آن پيداست، يادداشتهايى روزانه است و هر يادداشتى كه به پايان مىرسيده، به كتاب عوائد مىافزوده است و اين يادداشتبرداريها و به گفته نراقى: دستاورد روزها، تا واپسين روزهاى زندگى به ترتيب ادامه داشته است.
در نوشتهاى كه از او، به تاريخ 1228 به جاى مانده، از عوائد الايام، در رديف نگارشهاى خود، نام برده است. (11)
.2 نراقى كتاب خمس مستند را در جمادى الثانى 1237، به پايان رسانده و در گاه بحث از ولايت فقيه در عوائد، به اين كتاب، ارجاع داده است. (13)
.3 نگارش كتاب صوممستند الشيعه، در روز سهشنبه 14 رجب 1239 به پايان رسيده است. (14) در اين اثر، در گاه بحث از رؤيت هلال، درباره قلمرو اختيار ولى فقيه سخن مىگويد؛ اما در اين كه ولى فقيه، داراى همان حوزه و قلمرو اختيار معصوم باشد، در گمان افتاده، ولى در كتاب عوائد ، اين گمان از بين رفته و تمامى اختيارات حكومتى معصوم را براى فقيه روا دانسته است.
.4 فرزند نراقى، تاريخ نگارش عائده، 50 عوائد را 26 رمضان 1239 دانسته (15) كه سه عائده پيش از عائده ولايت فقيه (54) است. بنابراين، شايدبتوان گفت: ولايت فقيه، عائده 54، به سال 39 يا 40، نگارش يافته است.
.5 نراقى در مستند الشيعه، در گاه بحث از عصير عنبى كتاب اطعمه و اشربه، كه نگارش آن در جمادىالاولى سال 1242 به پايان رسيده، به كتاب مناهج الاحكام و عوائدالايام خود، ارجاع داده است. (16)
عائده 58 عوائد، به بحث از عصير عنبى ويژه شده است.
.6 در كتاب صيد و ذباحه مستند كه پس از كتاب اطعمه است، به مناسبت بحث تزكيه حيوان، خواننده را به آن دو كتاب ارجاع مىدهد، (17) در حالى كه عائده 59 عوائدالايام، درباره «اصالة عدم تزكيه» (18) پس از ولايت فقيه نگاشته شده است.
انگيزه نراقى از شركت در جهاد
اين كه نراقى به پشتيبانى از جنگاوران و دفاعگران از مردم و سرزمين ايران در جنگ اول و دوم روس و ايران برخاست و يا اين كه حكومت قاجار را مشروع نمىدانست، به پشتيبانى آن در اين كار و در اين برهه، همت گماشت و... از ديدگاه وى در باب ولايت فقيه سرچشمه مىگيرد. زيرا او، بر اين باور بود كه به فتوا و حكم مجتهد جامعالشرايط، جهاد واجب مىشود و برمسلمان است كه به اين حكم و فتوا تن در دهد.
از باب اين كه هم سيد مجاهد چنين حكمى داده بود و هم خود وى، بر اين نظر بود و شركت در جهاد با روس را واجب مىدانست، گام در اين عرصه گذاشت و آنچه كه وظيفه شرعى خود مىدانست انجام داد.
البته ناگفته نماند، حركت ايران در آن زمان عليه روس، حركت دفاعى بود، دفاع از مردم ستمديده و دفاع از مرزها و سرزمين. و فقيهان، همه، دفاع از جان، مال، ناموس و ايستادگى در برابر هر يورش غيرانسانى و نابكارانه را بسته به اجازه مجتهد نمىدانند.
نقش نراقى در جنگ اول: علماى بزرگ و صاحب فتوا و نظر، با فتوا به جهاد و نگاشتن رساله جهاديه، در جنگ اول به نقش آفرينى پرداختند.اما در اين برهه، از نراقى رساله جهاديه ديده نشده و در گزارشها، به جز گزارشى كه سپهر ارائه مىدهد، نامى از رساله جهاديه وى، برده نشده است.
حال، چرا و به چه انگيزه ملا احمد نراقى رساله جهاديه ننگاشته و يا اگر نگاشته نشر نداده و در اختيار حكومت قاجار قرار نداده، به بررسى نياز دارد كه ما پس از ارائه گزارشها درباره رسالههاى جهادى، به اين مقوله مىپردازيم:
در جنگ اول ايران و روس كه به مدت ده سال (شوال 1218، تا شوال 1228) به درازا كشيد دربار ايران وقتى خود را بىپشتوانه دولتهاى خارجى و در تنگناى شديد ديد، دست به كار شد كه از مردم يارى بخواهد تا از اين تنگنا به در آيد و از اين راه دشوار گذر، به سلامت بگذرد .
اين امر، يعنى گرفتن فتوا از علماى بزرگ و مجتهدان نامور، از سوى فتح على شاه، دربار و عباس ميرزا، به عهده قائم مقام بزرگ گذارده شد.وى، حاجى ملا باقر سلماسى و صدرالدين محمد تبريزى را براى گرفتن حكم جهاد، نزد علما فرستاد.
عبدالرزاق دنبلى، منشى عباس ميرزا، از اين رويداد، چنين گزارش مىدهد:
«براى استفتا... از شيخ جعفر نجفى [كاشف الغطاء] و ميرزا ابوالقاسم [قمى] جاپلقى و آقا سيد على محمد [صاحب رياض] نورالله مضاجعهم، به عتبات روانه نمودند و نيز مكاتبات در اين خصوص، به علماى اصفهان و يزد و كاشان، مانند مرحوم حاجى محمد حسين امام جمعه اصفهان و ملا علىاكبر ايجى و آخوندملا احمد كاشى [نراقى] نگاشتند و در اندك مدت، رسائل عديده در رسيد. رسالهها، دراثبات جهاد و غزا و فتوا، كه امروز شاهنشاه و نايبالسلطنه، به راستى غازى راه دين و محيى ملت سيدالمرسلين است، پرداخته و در رساله شيخ جعفر و آقا سيد على، كه رأس و رئيس مجتهدين بودند، صراحتا تعيين نيابت امام و وكالت فقها درين مقام نگاشته و به دلايل واضحه، تصريح نموده كه امروز، محاربات با جماعت روسيه، جهاد است و هر چه به قانون شرع شريف، خراج حسابى از رعايا گرفته، صرف اين راه شود، حلال است و مباشران امور جهاد، به شرط ديانت و امانت از كاتب، تا سر رشته داران نظام جديد. اندوزنده ثواب و مأجور در روز حساب و بر صغير و كبير واجب كه به عزم جهاد و براى تقويت دين و اعلاى كلمه حق و حفظ بيضه اسلام، به واجبى تهيه حرب سازند.
بالجمله، بعد از ورود رسائل، قائم مقام، صدردولت، به مطالعه آنها پرداخته، عمرى صرف ساخت و پس از تحقيق و تدقيق فتاوا، همت بر جمع رسائل نهاد....» (19)
در اين گزارش، سخنى از رساله جهاديه نراقى به ميان نيامده است. شايد به يكى از سببها و علتهاى زير باشد:
.1 درباريان و عباس ميرزا، از وى درخواست رساله جهاديه كردهاند؛ اما او، چون آنان را شايسته نمىدانسته، نخواسته نوشتهاى به دست آنان بدهد و آنان، هر گونه كه بخواهند، از آن استفاده كنند.
.2 شايد ايشان رساله جهاديه نگاشته و به دربار نيز فرستاده، اما چون اختيارهاى لازم را، مانند ديگر فقيهان به شاه نداده، در بار و عباس ميرزا، از اين كه فتوا و رساله جهاديه او را در بين مردم طرح كنند و آن را به همراه ديگر رسالهها به چاپ برسانند و پخش كنند، به خاطر پيامدهايى كه داشته، پرهيختهاند.
.3 شايد ملا احمد نراقى وقتى از محتواى رساله جهاديه كاشفالغطاء، و صاحب رياض آگاه شده و ديده آن دو، برابر مبناى خود، به شاه به گونه گستردهاى اختيار داده و به او اجازه دادهاند كه براى هزينه جنگ از مردم خراج بگيرد (20) و خود وى چنين فتوا و ديدگاهى ندارد و برابر مبنايى كه دارد نمىتواند به شاه چنين حوزه اختيارى گسترده بدهد، از ارائه ديدگاه خود، چشم پوشيده، تا نه مردم سر در گم شوند و به دشوارى بيفتند و نه حكومت در تنگنا قرار بگيرد و نه كسى از اين ناسانى ديدگاهها، بهره نادرست ببرد و آن را اختلاف بين علما بينگارد.
با اين كه منشى عباس ميرزا، در گزارش خود، از همه رسالههايى كه به دربار رسيده و قائم مقام، همت بر گردآورى آنها گمارده، نام برده، از رساله جهادى ملا احمد، نام نبرده، اما محمد تقى سپهر، در گزارش خود از رساله جهادى ملا احمد، نام برده و نوشته است:
« بالجمله ، جناب حاجى ملا احمد نراقى كاشانى، كه فحل فضلاى ايران بود و شيخ جعفر و آقاسيد على و ميرزا ابوالقاسم و حاج ميرزا محمد حسين سلطان العلماء، امام جمعه اصفهان و ملا علىاكبر اصفهانى و ديگر علما و فقهاى ممالك محروسه، هر يك رساله نگاشتند و خاتم گذاشتند كه مجادله و مقاتله با روسيه، جهاد فى سبيلالله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است كه براى رواج دين مبين و حفظ ثغور مسلمين، خويشتن دارى نكنند و روسيان را از مداخلت در حدود ايران دفع دهند.
و ميرزا بزرگ قائم مقام، اين مكاتيب را مأخوذ و مرتب كرده، رساله جهاديه نام نهاد.» (21)
از اين گزارش بر مىآيد كه محمد تقى سپهر، تك تك رسالههاى جهادى را نديده، تنها در جريان بوده كه عباس ميرزا، از علماء عتبات ، كاشان واصفهان فتوا خواسته و آنان در پاسخ، رسالههاى جهاديه خود را ارسال داشتهاند و قائم مقام آنها را سامان داده و رساله جهاديه نام نهاده است.
با اين ذهنيت وقتى گزارش در اين باره ارائه داده ، ملا احمد نراقى را هم، با توجه به شناختى كه از او داشته و به موضع فكرى وى آشنا بوده، در رديف رسالهنگاران بر شمرده و از او نام برده است.
يا بگوييم: گزارش محمد تقى سپهر درست است و از اين كه ملا احمد، رساله نگاشته وبه دربار فرستاده، آگاه بوده، اما از اين كه رساله ملا احمد، به خاطر فرقى كه با ديگر رسالهها داشته و اختيار گسترده به شاه نداده و با آنها در يك جا گرد نيامده و چاپ نشده، آگاهى نداشته؛ از اين روى، آن را در شمار ديگر رسالهها آورده است.
به هر حال، به چند دليل گزارش محمدتقى سپهر نمىتواند درست باشد:
.1 چنين رسالهاى از نراقى ديده نشده، نه در منبعى ديگر از آن گزارش آمده و نه خود وى، از آن در فهرست آثارش كه به سال 1228 و 1236 نگاشته، نام برده است.
.2 در رساله جهاديهاى كه قائم مقام سامان داده، رسالههاى چهار تن از فقهاى بزرگ چون : شيخ جعفر كاشفالغطاء، سيد على طباطبايى، ميرزاى قمى و سيد مجاهد (22) ، آمده؛ اما از رساله جهاديه ملا احمدنراقى، خبرى نيست. اما در باب هشتم، فتواى او را بر بايستگى و واجب بودن جهاد، آورده است.
.3 منشى عباس ميرزا، در مآثر سلطانيه، كه پيش از سپهر، كتاب خود را نگاشته (رجب 1241) سخنى از رساله جهاديه ملا احمد، به ميان نياورده است.
.4 از نشانهها و قرينهها بر مىآيد نراقى در زمانى كه دربار و عباس ميرزا از وى درخواست رساله جهاديه كردهاند، در ميزان اختيارات فقيه مجتهد، در ترديد بوده، از اين روى، با مبانى او هماهنگى نداشته كه رسالهاى در باب جهاد و واگذارى اختيارات فقيه به شاه و جواز دريافت خراج براى هزينه جنگ بنگارد. در گاه نگارش كتاب صوم مستند الشيعه به سال 1239 بر اين ترديد باقى بوده است.
نراقى، به سال 1228، وقتى پيوستهاى كتاب تجارت را كامل مىكند، در گاه سخن از زمينهاى خراجى، بر شيعيان روا مىداند كه بر آنها دست يازند. در اين فتوا، فرقى بين سلطان و مردم نمىگذارد و براى سلطان، اولويتى قائل نيست. (23) بنابراين، نيازى به نگارش رساله واجازه دادن به شاه كه از خراج براى جنگ هزينه كند، نبوده است.
اما، اين كه سلطان غيرشيعه از خراج بردارد و هزينه كند، ديدگاه غير از اين دارد و آن را روا نمىداند. (24)
يادآورى: درست است كه ملا احمد، دريارى حكومت براى جنگ با روس، برابر مبناى خود رساله جهاديه را ننگاشته، اما از باب دفاع از مردم ستمديده و پاسدارى از مرزها كه حكومت قاجار داعيه آن را داشته، به يارى و پشتيبانى از حكومت برخاسته و به آن فتوا داده و در برانگيزاندن مردم، نقش كليدى داشته است.
در سيف الامه، كه به سال 1230 نگاشته از شاه قاجار، به بزرگى ياد كرده و ازعباس ميرزا به عنوان «حامى ثغورالاسلام، الغازى فى سبيل الملة البيضاء» نام برده است. (25)
نقش نراقى در جنگ دوم: شاه قاجار، براى برانگيزاندن جنگاوران به جنگ با روس، به سلطانيه رفت (26) و مدت كوتاهى پس از وى، سيد مجاهد و همراهان، در 4 ذيقعده و در روز هيجدهم ذيقعده، ملا احمد نراقى با گروهى از علما، به سلطانيه آمدند:
«در روز هيجدهم [ذيقعده] جناب حاجى ملا احمد نراقى كاشانى، كه از تمامت علماى اثنىعشريه، فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق حاجى ملا عبدالوهاب قزوينى و جماعتى ديگر از علما و حاجى محمد، پسر حاجى ملا احمد، كه او نيز قدوه مجتهدين بود، از راه رسيد.» (27)
و يلوك، نماينده دولت انگليس، گزارش كرده: نراقى و همراهانش، كفن پوش وارد سلطانيه شدند . (28)
سعيد نفيسى، شركت نراقى را در جنگ، مهم ارزيابى مىكند:
«وى در پايان زندگى، در 19 ذيقعده 1241، يعنى سه سال و چهار ماه و چهار روز پيش از آن كه از اين جهان برود، براى شركت در اين ماجرا، وارد چمن سلطانيه شده است و بسيار شگفتاست كه مردى با اين جلالت قدر و بزرگوارى، در زمانى كه پيداست پير و شكسته بوده است، به اين كار تن در دهد و پيداست كه هنگامه ماجرا جويان و دنياپرستان در آن زمان، به اندازهاى بالا گرفته است كه چنين مرد بزرگى را هم از خانه و شهر خويش به اين ميدان مىكشد.» (29)
از اين فراز بر مىآيد كه هنگامه آفرينى دنيا پرستان، نراقى كهنسال را به جبهه نبرد كشانده است. در پاسخ وى بايد گفت: درباريان به هرانگيزهاى وارد كارزار شدهاند، علما و مجتهدان و از جمله نراقى، به قصد دفاع از مردم ستمديده سرزمينهاى اشغالى، رهاندن آنان از چنگ ستم پيشگان و واپس گرفتن سرزمينهايى بوده كه روس از ايران گرفته است. اين مطلب را با دهها دليل و نشانه مىتوان ثابت كرد كه بخشى از آنها را در مقاله «جنگ ايران و روس و نقش علما» يادآور شديم.
شركت ملا احمد در نبرد، خردمندانه و بر اساس معيارهايى بوده كه خود داشته، نه اين كه ديگران او را به اين كار برانگيزند و او هم بدون فكر و درنگ در پيرامون اين نبرد برانگيخته شود و خود را به سختى و دشوارى فراوان، به جبهه برساند.
او در اين حركت شورانگيز، چنان ثابت قدم و استوار بوده و بدون هيچ گمان و ترديد گام برداشته كه حتى عبدالوهاب معتمدالدوله، از رجال سياسى دربار، با آن همه پافشارى كه در مخالفت با جنگ داشته و در ديدار با او، دليلهاى خود را به شرح بيان كرده، نتوانسته در دل او ترديد بيفكند و او را از اين حركت باز دارد.
پي نوشت :
.1 عوائدالايام، ملا احمد نراقى34/، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم؛ مثنوى طاقديس، ملااحمد نراقى، به اهتمام حسن نراقى8/ مقدمه.
.2 مكارمالآثار ميرزا محمد على معلم حبيبآبادى، ج4/1236، وحيد بهبهانى، على دوانى227/، اميركبير، تهران.
.3 عوائدالايام60/، مقدمه.
.4 نخستين روياروييهاى انديشهگران ايران...، عبدالهادى حائرى336/، اميركبير، تهران .
.5 قصصالعلماء، تنكابنى132، اسلاميه، تمدن.
.6 ولايت فقيه از ديدگاه اهلسنت، فاروق صفىزاده22/، نشر نذير.
.7 مستند الشيعه، ملا احمد نراقى، ج10/161، تحقيق و نشر مؤسسه آلالبيت، قم.
.8 الرسائل والمسائل، ملااحمد نراقى، نسخه خطى، كتابخانه آيت الله گلپايگانى، شماره 9/ .85
.9 مستند الشيعه، ج13/ .351
.10 عوائدالايام، چاپ سنگى، بصيرتى، قم.
.11 مثنوى طاقديس23/، .25
.12 مستندالشيعه، ج10/ .166
.13 عوائدالايام581/؛ مستند الشيعه، ج2/87، چاپ قديم.
.14 مستند الشيعه، ج10/ .576
.15 عوائد الايام86/، مقدمه.
.16 مستند الشيعه، ج5/ .188
.17 همان321/.
.18 عوائد الايام599/.
.19 مآثر سلطانيه146/.
.20 كشفالغطاء .394
.21 ناسخالتواريخ، ج1/ .181
.22 الذريعه، ج5/295؛ سيد محمد مجاهد، پيشاهنگ جهاد93/.
.23 مستندالشيعه، ج14/231، .227
.24 همان225/.
.25 سيفالامه40/، چاپ سنگى.
.26 دين و دولت در ايران، حامد الگار 150/.
.27 ناسخالتواريخ، ج1/ .365
.28 دين و دولت در ايران152/؛ نخستين رويا روييهاى انديشهگران ايران333/.
.29 تاريخ اجتماعى و سياسى ايران، سعيد نفيسى، ج2/57؛ ج2/106 قديم و جديد.
منبع: www.naraqi.com