جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
رابطه اصول فقه و مبانى فهم فقهى با معناشناسى و هرمنوتيك، با تاكيد بر آراى فاضلين نراقى (1)
-(0 Body) 
رابطه اصول فقه و مبانى فهم فقهى با معناشناسى و هرمنوتيك، با تاكيد بر آراى فاضلين نراقى (1)
Visitor 444
Category: دنياي فن آوري

چكيده
 

هرمنوتيك و كيفيت فهم فقهى كتاب و سنت‏به عنوان دين و شريعت، دو بحث روز و بسيار مهم محافل علمى و حوزوى است و از جهات متعددى مورد كند و كاو و نقد و نظر قرار گرفته است. نتايج‏بحث از هر دو موضوع، اساس بسيارى از مباحث ديگر ونگرش‏هاى مختلف در حوزه‏ى علوم اجتماعى و انسانى مى‏باشد. دانش اصول فقه، مهم‏ترين منبع دريافت اصول قواعد و كيفيت فهم فقهى است‏و مباحث الفاظ، ظهورشناسى و حجيت ظهور در آن دانش، ارتباط وثيقى با معناشناسى و شاخه مهمى از هرمنوتيك معاصر دراد; اگرچه خاستگاه هرمنوتيك در غرب با هرمنوتيك در اصول فقه متفاوت است. اين مقاله در صدد است جايگاه هرمنوتيك و معناشناسى را در حوزه فهم فقهى قرآن و روايات و ارتباط آن با علم اصول فقه با تكيه بر آراى اصوليان بزرگى چون فاضلين نراقى كه بيشترين بحث را در سمنتيك ارائه نموده است، بررسى و تبيين نمايد و براى اين منظور بحث مختصرى درباره معناشناسى و ادوار هرمنوتيك آورده شده است.

مقدمه
 

با ورود مباحث هرمنوتيك جديد، فهم فقها با تكيه بر آن مباحث مورد داورى قرار گرفته است و برخى درباره دانش اصول فقه (1) چنين داورى كرده‏اند: كه آن چه در مباحث الفاظ (2) علم اصول آمده مربوط به دستگاه دلالت زبان و معناشناسى ( Semantice) مى‏باشد و در اين علم هيچ توجهى به مباحث هرمنوتيكى (Hermenuics) نشده; لذا يك غفلت‏بزرگ در اين علم رخ داده است. (مجتهد شبسترى، 23، 1375) . و برخى با تكيه به داده‏هاى شاخه‏اى از هرمنوتيك جديد غربى، بر فهم عصرى فقهى و اصولى تاكيد كرده و بر فهم اصوليين و فقها كه براساس ظهور صادر و نه ظهور و اصل (3) و عصرى است تاخته‏اند (سروش، 1371) .
هدف اساسى مقاله، بررسى داورى‏هاى فوق و تحقيق در جايگاه هرمنوتيك و معناشناسى در دانش اصول فقه و اثبات اين فرضيه مى‏باشد كه: بسيارى از موضوعات الفاظ اصول فقه با عده‏اى از مباحث معناشناسى و هرمنوتيك كهن و شاخه معتبر و پرطرفدارى از هرمنوتيك جديد به نام كلاسيك و نئوكلاسيك همسان مى‏باشد و در فرآيند فهم كتاب و سنت‏براى استنباط احكام شرعى هم معناشناسى نقش مؤثرى دارد و هم كارى هرمنوتيكى صورت مى‏گيرد.
بايد توجه داشت كه اين مقاله، هرگز نظر به نقد و نظر نداشته و در صدد اثبات يا انكار ديدگاه‏هاى مختلف هرمنوتيك نيست.
اهميت و ضرورت موضوع، زمانى مشخص مى‏شود كه بدانيم: توجه به مباحث هرمنوتيك معناشناسى در اصول فقه و فرآيند فهم فقهى مى‏تواند كمك بايسته‏اى به درك متقابل بيشترى در قشر حوزوى ودانشگاهى نموده تا زبان يكديگر را بهتر فهم كرده و اين دو مركز مهم علمى و راهبردى را بيشتر به هم نزديك سازد. و چنان چه انديشمندان غربى به عمق و موشكافى‏هاى مباحث هرمنوتيكى اصول فقه توجه نمايند، مى‏تواند در كشمكش‏هاى پردامنه و اختلافات وسيع آنان در اين مباحث راه‏گشا باشد و بر روى آن‏ها بسيارى از راه‏هاى حقيقت را بگشايد.
مطلب ديگرى كه بر اهميت موضوع مى‏افزايد، اين است كه: توجه مستقيم وعميق‏تر حوزويان به هرمنوتيك جديد و آراى مختلف دانشمندان غرب و مقارنه و موازنه‏ى آن‏ها با نظريات هرمنوتيكى اصول فقه متداول در حوزه‏هاى علميه، بستر بايسته گفتگو و تباد و نزديكى بين دانشوران مسلمان و غرب را فراهم مى‏سازد. اگر ادعا كنيم فقه و اصول فقهى كه خالى از چنين مقارنه و موازنه‏اى باشد، در نيمه دوم قرن حاضر كارآمدى لازم براى حل مشكلات جامعه اسلامى و مسلمانان و دفع شبهات را ندارد، خلاف نگفته‏ايم.
در تحقيق و بررسى موضوع، در آغاز به روش كتابخانه‏اى آراى دانشمندان غربى در ادوار مختلف هرمنوتيك مشخص گرديد و در عرض آن دانش اصول فقه كه شيوه ونظام فهم فقهى كتاب و سنت را به دست مى‏دهد، مطالعه شد. بيشترين تلاش در بررسى آراى دانشمندان اصولى معطوف نظريات اصولى فاضلين نراقى شده است. با مقارنه و مقابله و موازنه بين مباحث هرمنوتيكى اصول فقه و ادوار مختلف هرمنوتيك در غرب، به هدف مقاله نزديك شده ومشخص گرديد كه آن چه به طور كم و بيش در فرآيند فهم روشمند و اصولى قرآن و احاديث در حوزه‏هاى علميه مى‏گذرد، رنگ هرمنوتيكى و معناشناسى داشته و از اصول و قواعد اين دو دانش پيروى مى‏كند.
پرواضح است قبل از هر مطلبى بايد معنى اصطلاحات به كار رفته در عنوان مقاله، مانند: معناشناسى و هرمنوتيك و تمايز آن دو و شاخه‏هاى مختلف هرمنوتيك و ظاهر و ظهورشناسى و حجيت ظهور روشن گردد.

1. معناشناسى (Semantics)
 

1.1. تعريف
 

معناشناسى كه به مفهوم «علم معنى‏» و «علم لغت و معنا» (آريان‏پور، 1363) آمده، از ريشه يونانى (Sema) به معنى نشانه، علامت (Semaino) ، علامت دادن و معنى دادن، اخذ شده و در اصطلاح يكى از بخش‏هاى مهم دانش زبان‏شناسى نوين به حساب مى‏آيد.
زبان‏شناسى داراى دو حوزه وسيع مى‏باشد: يكى حوزه لفظ و ديگرى حوزه محتوا; در حوزه لفظ، زبان‏شناسى با صورت وشكل ساختارى كلمات وعناصر زبانى (باقرى، 1375) و در حوزه محتوا با معناى الفاظ در قالب تركيبى آن‏ها و مدلول افرادى و جداى از كيفيت جاى‏گيرى آن‏ها در جملات، سرو كار دارد. اين حوزه از زبان‏شناسى، دانش سمانتيك يا معناشناسى را تشكيل مى‏دهد.
غرض اصلى سمانتيك و معناشناسى، شناخت اصول و توانايى يك زبان مى‏باشد كه چگونه سخن‏گوى آن زبان در فهماندن و فهميدن صحبت‏ها و پى بردن به منظورهاى يكديگر بر آن زبان تكيه مى‏كند و از آن بهره مى‏برد؟ طبيعى است‏با ارائه آن اصول و تواناييى‏هاى زبانى در فهم معناى يك زبان، در مرحله بعد به سخن‏گويان آن زبان مهارت لازم در استفاده صحيح و فهم معانى كمك مى‏نمايد.

2. هرمنوتيك (Hermenatics)
 

1.2. تعريف لغوى
 

اين لفظ در لغت‏به معناى علم تفسير، تعبير و آيين تفسيرى كتاب مقدس (آريان‏پور، 1363) آمده و از ريشه يونانى ( Hermena ، هرمنيا) اخذ شده كه برگرفته از نام هرمس (Hermes) است. هرمس، خداى يونان باستان و رسول و پيام آور خدايان، خالق سخن وتفسير كننده خواسته‏هاى خدايان براى مردمان پنداشته مى‏شده است. (احمدى، 1372 / هادوى، 1377) در رساله‏اى اتيلوس افلاتون، تاكيد شده كه هرمس خدايى است كه زبان و گفتار را آفريده و هم تاويل كننده و هم پيام آور است. ظاهرا اولين بار ارسطو «هرمينا» را علاوه بر رمزگشايى تمثيل‏ها به معناى تمامى سخن، دلالت و معنا، به كار برده و به دنبال تدوين اصول و قواعد آن برآمده است.

2.2. تعريف اصطلاحى
 

هرمنوتيك در اصطلاح يك آيين كهن و بسيار با سابقه بوده و ريشه در روش تاويل و تفسير متون مقدس بر باور قدسى بودن آنان دارد. تا اواخر قرن هيجدهم بر مبانى و اصولى نسبتا واحد و ثابتى كه ارسطو سهم عمده‏اى در بيان و تدوين آن‏ها داشت، جارى بود و با نگارش كتاب هرمنوتيك قدسى توسط يوهانس رامباخ Reinbach) ، 1735 م) و ارائه اصل «انطباق تفسير با متن‏» به عنوان مهم‏ترين اصل تفسير وارد مرحله جديدى شد. (احمدى، 1372) نظريه ريطوريقاى ارسط (Rhestioric) يونان باستان تا سده نوزده به عنوان علم معانى و بيان منش آموزشى داشت. اما با پيدايش جنبش رمانتيك و سپس با پيدايش پوزيتويسم، اين علم رو به زوال نهاد و سرانجام در سال 1885 م از برنامه‏هاى آموزشى فرانسه كنار گذاشته شد (پيشين) . پس از آن در حوزه هرمنوتيك جديد، انديشمندان غربى، به تلاش پى گير و مستمر دست زدند و مبانى و نظريات و كشمكش‏ها و اختلافات فراوانى در آن حوزه رخ داد و به طور عمده دو شاخه اساسى پيدا كرد كه تا به امروز ادامه دارد.

3.2. دور قديم هرمنوتيك
 

هرمنوتيك داراى دو مرحله اساسى و به تبع دو اصطلاح فراگير مى‏باشد: اصطلاح عام كه ريشه در هرمنوتيك كهن دارد و اصطلاح خاص كه قدمت زيادى نداشته و به اواخر قرن 18 باز مى‏گردد. البته به درستى آغاز وآغازگر اين اصطلاح در اين قرن مشخص نمى‏باشد. (پيشين) در اصطلاح عام و كهن آن، هر بحثى كه مربوط به تفسير باشد و اصول و ضوابطى را در جهت كشف مراد مؤلف در رسيدن به معناى نهايى متن معرفى كند يا وجود چنين امورى را انكار نمايد، در حوزه مباحث هرمنوتيكى قرار مى‏دهد. (هادوى، 1377) «هرمنوتيك كهن‏» به معناى اصلى و نهايى متن باور داشت. بنابه بنيان اين نگرش، هر متنى كه انسان نوشته باشد، معنايى دارد كه مراد ذهن مؤلف بوده است و كشف نيت مؤلف هر چند دشوار باشد ناممكن نيست و در مقابل، متنى كه خداوند فرمان به نوشتن آن داده است، معنايى باطنى دارد كه كشف آن براى ما ناممكن است; هر چند كه معناى ظاهرى آن را مى‏توان شناخت. (احمدى، 497: 1372) تاويل متن، در حكم كوشش براى راه‏يابى به افق معنايى اصيل متن است... و متن به هر رو معنايى دارد; خواه ما آن را بشناسيم، خواه نشناسيم و اين باورى است «كلام محورى‏» كه به هر دليل، معنا را موجود و حاضر مى‏داند، جدا از اين كه ما به اين «حضور» آگاه باشيم يا نه. (پيشين)

4.3. دور جديد هرمنوتيك
 

اين دور كه با اصل «انطباق تفسير با متن‏» در نوشته رامباخ شروع شد و با يوهان مارتين كلادنيوس (1759 م) كه اساس هرمنوتيك را «نيت مؤلف‏» قرار داد، ادامه يافت. سه تحول مهم به خود ديده است. از اين سه تحول با نام هرمنوتيك كلاسيك شلاير ماخر (1834 م)، آگوست‏يك (1867م) (August Boeck) و ويلهلم ديلتاى (1911 م) و هرمنوتيك جديد هايدگر (1979 م) (Heideggr) و گادامر (1990) (George Gadamer) و بالاخره هرمنوتيك نئوكلاسيك هيرش (Hirsch) ياد شده است.
هرمنوتيك نئوكلاسيك كه بعد از گادامر شروع شد، در واقع بازگشتى به انديشه‏هاى كلاسيك هرمنوتيك مى‏باشد. (هادوى، 1377) دور جديد هرمنوتيك به دو شاخه يا دو ديدگاه عمده كه هر يك داراى مبانى مشترك مى‏باشند، تقسيم مى‏گردد. ديدگاه نخست در بستر كهن هرمنوتيك، با ديدگاه‏هاى شلايرماخر شروع گرديد و با ظهور هيرش به جريان نئوكلاسيك پيوند مى‏خورد و چنان كه خواهد آمد، به مبانى و انديشه‏هاى اصولى اكثر دانشمندان اصول فقه بسيار نزديك است.
شاخه كلاسيك و نئوكلاسيك، علم هرمنوتيك را نظام عام و روش شناختى نهفته در پس تاويل مى‏انگارد (پالمر، 1377)، در حالى كه ديدگاه دوم كه در بستر «پديدارشناسى هرمنوتيك‏» هايدگر كه در قلمرو هستى‏شناسى بوده و توسط گادامر به گستره شناخت‏شناسى كشيده شده (احمدى، 1372)، علم هرمنوتيك را كاوشى فلسفى در خصوص خصلت‏شرايط لازم براى هر گونه فهم محسوب مى‏كند. (پالمر، 55: 1377) در ديدگاه نخست، نيت مؤلف يا ذهنيت‏خاص نويسنده (شلايرماخر، اگست‏بك، ديلتاى و...) (ريكور، 1371) يا نوع ذاتى (Inteinsic Genre) هيرش (كورنزهوى، 1373) را معناى بنيادى يا نهايى متن و قابل دست‏يابى يا بازسازى دانسته، اساس هرمنوتيك را متمركز به آن كرده و اعتبار فهم متن را امرى با معنى و صحيح دانسته‏اند; لذا يك فهم از متن يا كلام به صحت متصف گرديده و مابقى فاقد اعتبار مى‏باشد.
البته در اين ديدگاه از جهات مختلفى كه بيشتر مربوط به روش تاويل و دست‏يابى به معناى نهايى متن بوده، اختلاف نظر زيادى پديد آمده است.
صاحب‏نظران ديدگاه دوم، اساسا به معناى نهايى و اصيل براى متن بى‏باورند، (احمدى، 1372) اينان معتقدند كه امكان دست‏يابى و بازسازى نيت مؤلف، مراد و ذهنيت او غيرممكن است. زيرا مخاطب و مفسر همواره در حصار سنت (Tradition) برآمده و در افق (Horizon) زمان خويش قرار دارد: (پيشين، 582) و از مكالمه آن با افق متن و ادغام آن دو گريزناپذير مى‏باشد و پيش‏فرض‏هاى (Presupposition) خود مى‏باشد و الفاظ نيز حصارى براى نيت مؤلف مى‏باشد كه نمى‏تواند معيار قرار گيرد. بنابراين، معناى متن همان چيزى است كه مفسر يا مخاطب از متن فهميده است; لذا معناى ماوراى فهم خواننده يافت نمى‏شود كه ملاك تطابق يا عدم تطابق با آن چه مخاطب فهميده است قرار گيرد. از همين رو تمامى فهم‏ها هم ارزش تلقى مى‏شود و نمى‏توان يكى را بر ديگرى به عنوان درست‏بر نادرست ترجيح داد. (پيشين) پالمر از اين ديدگاه مى‏گويد: «نگريستن به اثر براى راه يافتن به ذهنيت مؤلف به درستى مغالطه دانسته مى‏شود و شهادت مؤلف در خصوص نيات و مقاصد خودش نيز به درستى شاهدى ناپذيرفتنى محسوب مى‏گردد. (پالمر، 7: 1377) وى درباره اعتبار فهم باز مى‏گويد: «سخن گفتن از اعتبار عينى تاويلات ساده انديشى است; زيرا انجام دادن اين كار به معناى مسلم گرفتن امكان فهم از موقفى بيرون از تاريخ است‏» . (پيشين، 55) به هر حال اين ديدگاه بر خلاف ديدگاه نخست، فهم را فعاليتى توليدى و آفرينشى و نه باز توليدى و بازيابى و همواره فراتر از معنايى كه در سر مؤلف بوده است، مى‏داند. و امرى وابسته به ذهنيت‏خاص مفسر كه در جريان سنت تغيير مى‏پذيرد، تلقى مى‏كند. (احمدى، 1372) بايد توجه داشت كه هم‏چنان كه گادامر در ديدگاه دوم و نسبت‏گرايانه فهم متون قرار داد، هرمنوتيك پوپر نيز در همين شاخه قرار مى‏گيرد با اين تفاوت كه در انديشه هرمنوتيكى پوپر ترجيح فهم بر فهم‏هاى ديگر معنى‏دار است، بر خلاف گادامر كه معتقد بود تمام فهم‏ها مادام كه با متن تعارض آشكار نداشته باشند در عرض يكديگرند و هيچ فهمى بر ديگرى ترجيح ندارد و فرقى بين فهم جديد يا قديم نيست. اگر وى فهم را عصرى مى‏داند براى آن هيچ ترجيحى بر فهم گذشتگان از متن واحد قائل نيست، بلكه اساسا امكان فهم غيرعصرى در يك لحظه را محال مى‏داند. (هادوى، 1377) اما پوپر نيز فهم را عصرى دانسته و از آن جهت كه آن را به واقعيت نزديك‏تر مى‏داند بر فهم غير عصرى ترجيح مى‏دهد. عصاره سخن او در اين زمينه اين است كه ما مى‏توانيم به واقعيت نزديك شويم; اگرچه نمى‏دانيم به واقعيت رسيده‏ايم يا نه، حتى ممكن است گاهى به آن برسيم ولى نمى‏توانيم بگوييم رسيده‏ايم; زيرا هميشه احتمال خطا در دانش ما وجود دارد» . (مگى 33: 1359)

2.5. هرمنوتيك پسامدرن
 

در راستاى هرمنوتيك مدرن و نئوكلاسيك، روى‏كرد ديگرى به مباحث هرمنوتيك با آراى ميشل فوكو شروع گرديده كه «هرمنوتيك پسامدرن‏» ناميده شده است.
در هرمنوتيك پسامدرن، معنى الفاظ نهفته است و ظاهر نمى‏باشد در عين حال در ظاهر الفاظ گونه‏اى نتيجه گرفته مى‏شود كه روابط قدرت را حفظ كند، هر سازمان يا نهادى برخوردار از يك گفتمان خاص مى‏باشد كه در آن نهاد خاص الفاظ يك معناى خاص مى‏دهند.
در اين دور هرمنوتيك با تحليلى انتقادى و توجيهى، همه چيز در دنيا بر مدار سلطه و قدرت معنا پيدا مى‏كند و فرض اين است كه همه چيز بر اساس قدرت شكل گرفته است و بايد بگيرد و همه معانى به دنبال سلطه‏اى شكل مى‏گيرد كه با رضايت مندى خاص محكومان قدرت پديد مى‏آيد. (يارمحمدى، 1379) ليوتار (1924 م) (Lyotard) و دلوز (Deleuze) را از اين دسته دانشمندان هرمنوتيك پسامدرن مى‏توان تلقى نمود. «ليوتار، خرد و قدرت را يكى مى‏داند و معتقد است‏خرد علمى توجيه‏گر اقتدار مى‏باشد» . (احمدى، 479: 1372) وى اين حكم را ترك كرد كه ما فقط مى‏پنداريم به حقيقت رسيده‏ايم اما آن‏چه حقيقت مى‏پنداريم، در واقع اشتياق ما به يافتن حقيقت است.
در هرمنوتيك پسامدرن باور به كلام نهايى و درست مطلق خنده دار مى‏نمايد. (پيشين، 479) «آزادى اساس روايت است و توالى بيان تنها با گريز از قطعيت و ايقان شكل مى‏گيرد و اساسا مفاهيم درست‏يا نادرست وجود ندارد. (پيشين، 479) ليوتار مى‏نويسد: «نبودن معنا در اثر از منش پسامدرن است‏» . (پيشين، 483) و باز مى‏نويسد: آنچه مى‏خوانيد كتابى فلسفى است. آن جمله‏ها اين‏جا به كار مى‏آيند تا نشان‏دهند كه در خود كارايى ندارند و قاعدة كارآيى آن‏ها بايد كشف شود. (پيشين، 480) و چنان كه گذشت، اين قاعده اقتدار، قدرت و سلطه توام با رضايت‏مندى محكومين به سلطه مى‏باشد.

3. تفاوت معناشناسى و هرمنوتيك
 

با كمك يك مثال مى‏توان به طور اجمال به تفاوت معناشناسى و هرمنوتيك پى‏برد و به تبع آن معناشناسى را روشن‏تر دريافت نمود. دوستى به فرزند دوست‏خود همراه با پدرش برخورد مى‏كند و به خاطر شيرين كارى فرزند خردسال دوستش در نوع سلام و احوال‏پرسى، از شدت خوشحالى و ملاطفت مى‏گويد: «اى پدر سوخته! و بوسه‏اى بر سر او مى‏زند و سپس با پدر وى مصافحه و احوال‏پرسى مى‏نمايد. برداشت معناشناختى «اى پدر سوخته‏» همان است كه گوينده نثار خردسال بى‏ادبى مى‏كند كه با سنگ، شيشه منزل وى را مى‏شكند و پا به فرار مى‏گذارد. اما وقتى از پوسته و قشر «اى پدر سوخته!» در اين دو فضا بگذريم، دو معنى بسيار متفاوت از آن مى‏فهميم. فهم متفاوت اخير از جمله «اى پدر سوخته!» مربوط به هرمنوتيك و تفسير كلام مى‏باشد كه فضاى سخن، شنونده را بدان راهنمايى مى‏كند، در حالى كه در حوزه معناشناختى در هر دو حالت، جمله «اى پدر سوخته‏» داراى معناى واحدى است.
گادامر در تفاوت معنا شناختى و هرمنوتيك مى‏گويد: «معناشناسى به نشانه‏ها و حقايق يا داده‏هاى زبانى از بيرون مى‏نگرد، چنان كه هستند و ظاهر مى‏شوند اما هرمنوتيك به سويه درونى كاربردى جهان واژگان تاكيد دارد. تاويل فهم دلالت‏هاى خاص و كاربرد فردى و شخصى نشانه‏ها و معناهاست، اما معناشناسى كاربرد همگانى دلالت‏هاى معنايى است. (احمدى، 576: 1372) مفهوم معناشناسى يا «مدلول تصورى‏» مربوط به واژگان است و فقط در حوزه معناشناسى كاربرد دارد. «نيت مؤلف نيز جز از طريق الفاظ كه در دايره معناشناسى قرار دارد، نيز نمى‏تواند معيار قرار گيرد و آن چه مى‏ماند فهم مخاطب است كه در حوزه هرمنوتيك قرار دارد» . (پيشين، 577)
ادامه دارد ...

پي نوشت ها :
 

1. اصول فقه يكى از علوم حوزوى و از مقدمات مهم اجتهاد فقهى است. اين علم، قواعد و اصول و مسايلى‏را مورد بررسى و نقد قرار مى‏دهد كه در عمليات استنباط احكام شرعى به كار گرفته مى‏شود. قسمت مهمى از اين دانش، مباحث الفاظ و معنى‏شناسى كتاب و متون روايى تشكيل مى‏دهد كه مشتمل بر مباحث عام و كلى است كه مختص به قرآن و روايات و حتى زبان عربى نمى‏باشد، بلكه در تمام زبان‏ها جريان دارد (ر.ك: خمينى، ج 1، 55- 232، 1373).
2. در اين مباحث از نحوه ارتباط الفاظ و معانى و وضع، علايم حقيقت و مجاز، اصول لفظيه عقلانيه، دلالت جمله امر و نهى، مفاهيم، و سايه‏هاى معنايى كلام و سطوح مختلف مفهوم الفاظ، عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين بحث مى‏گردد.
3. برخى از آيات قرآن در عصر نزول - يعنى 1400 سال پيش - داراى يك معناى ظاهرى بوده‏اند و عرف از آن آيات يا روايات فهم خاصى داشته‏اند، در حالى كه همين آيات و روايات هم اكنون به دست ما رسيده‏اند به خاطر تحول در مفاهيم و ظواهر الفاظ و عبارات داراى معنى ظاهرى و فهم ديگرى شده است كه با فهم نخست متفاوت مى‏باشد. معنى نخست را «ظهور صادر» و معنى امروزى را «ظهور واصل‏» نام‏گذارى كرده‏اند. مى‏توان از ظهور واصل به «فهم عصرى‏» تعبير نمود. (ر.ك: بروجردى، 69، 1415 / خراسانى، 217، 1412).
 

منبع: www.naraqi.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image