كشف كردن لذتبخشترين رخداد خلقت است. انساني كه دائم در پي كشف و شهود است درجا نميزند. او در تلاطم رسيدن و رهيافت همواره به (شدن) و (كمال) ميانديشد. كشف حادثه زندهاي است كه گستره انديشه را وسعت ميبخشد و انسان را واميدارد تا در فراانديشيها و ديدهورزيهاي خود پيوند شبكههاي معنايي را دريابد.
در اين راه موانع و زنجيرههايي است كه ذهن را از فعاليت خلاق باز ميدارند، و اين موانع عبارتند از عادتها، سكون و ناكارآمدي، ترس از مورد استهزاء قرارگرفتن، سنتي فكر كردن، نقد و انتقاد زودرس و...
تدريس اكتشافي به شيوهاي گفته ميشود كه دانشآموز بر اساس راهنمايي معلم، مفهوم يا مسألهاي را به طور انفرادي مطالعه، بررسي و مشاهده ميكند و مورد آزمايش قرار ميدهد. سپس از اطلاعات حاصل نتيجهگيري ميكند تا به استنباط كلي برسد.
مشاهده رويدادي است كه دانشآموز را جذب ميكند و اين جذب سبب ترغيب به پرسش ميشود و معلم هم دانشآموزان را جهت پيدا كردن پاسخ به جستوجو تشويق ميكند كه به اين روند جستوجوگري (كاوش) و يا (اكتشاف) ميگويند. يادگيري اكتشافي دو طبقه اصلي دارد: اكتشاف قطعي و نسبي.
اكتشاف قطعي: كشفياتي است كه براي اولين بار انجام شده است، مثل كشف DNA يا جدول عناصر مندليف، اكتشاف نسبي: به اين معني است كه فرد از كشف اوليه (قطعي) چيزهاي جديدي ياد گرفته يا پيدا كند.
اكتشاف داراي چهار بعد است: (دانستن اين كه دانستن چگونگي)، (كشف اين كه، كشف چگونگي).
مهمترين كشفيات حاصل مشاهدات دقيق و پژوهش نظاممند ميباشد كه از مهارت استفهام استقرايي (از جزء به كل رسيدن) و حل مسئله (شناخت يا تحليل مسئله و فرضيات و آزمايش و تعميم نتيجه آن) استفاده ميشود.
يادگيري اكتشافي برخلاف استفهامي و حل مسئله، كاملا اتفاقي و تصادفي است. چرا كه در محيط آنها را آزمون كرده و معاني جديد از دادهها ساخته ميشود.
كنجكاوي دانشآموزان از طريق روش اكتشافي زمينهساز كشفيات بزرگي درعلم فضا شده است.
يكي از راههاي ايجاد تنوع و علاقه استفاده از وسايل آموزش ديداري و شنيداري جهت نمايش واقعي است كه كمك به فراگيران و تجزيه و تحليل مطالب درسي ميكند.
در روش اكتشافي معلم هنگام آموزش به فعال بودن و انگيزه دانشآموزان در برخورد به يك پديده يا مسئله توجه دارد. ساچمن (Such man) معتقد است دانشآموزان با پي بردن به اين كه دانش بشري جنبه آزمايش و غير قطعي دارد و ممكن است دانش جديد جايگزين شود، درك درستي از موضوع درس خواهند داشت.
كالاهان و كلارك معتقدند، مباني نظري تدريس اكتشافي را قياس و استقراء تشكيل ميدهد. اصل اساسي اين است كه دانشآموز، خود به نتايج علمي دست يابد و بتواند نتايج را در موقعيتهاي جديد به كار گيرد. اين نوع شيوه تفكر را (قياس) ميگوييم. نوع ديگر آن است كه دانشآموزان آزمايشي را اجراء كنند و خودشان تك تك مراحل تحليل موضوع را انجام دهند و در پايان با توجه به يافتهها نتيجه را استنباط كنند كه به اين شيوه تفكر (استقراء) گويند.
عملا در بيشتر مراحل تركيبي از روشهاي استقرايي و قياسي استفاده ميشود، مثلا در شناخت دلايل و پيامد جنگ تحميلي ميتوان از طريق قواعد كلي حاكم بر جنگ و خشونت ملي و بين المللي دلايل و پيامدها را كشف (قياس) و يا از طريق تحليل اجزاء موضوع و دلايل پيامدهاي آن را كشف كرد (استقراء).
مراحل تدريس اكتشافي مسئله مورد نظر را مشخص كنيد.
راهحلهايي براي حل مسئله يا تحليل موضوع پيش بيني كنيد.
راهحلهاي پيشنهادي را مورد آزمايش قرار دهيد.
نتيجهگيري كنيد، نتايج را در موقعيتهاي مختلف به كار ببريد.
سرانجام به قوانين عملي و قابل تعميم برسيد.
نقش معلم
1- كنترل و راهنمايي بحث درسي.
2- نحوه جمعآوري اطلاعات، روشهاي مطالعه مشاهده و بررسي منابع علمي را ياد دهد.
3- فرصت لازم به دانشآموزان براي كاوش داده شود.
4- دانشآموزان را با مهارتهاي كاوشگري، مشاهده طبقهبندي نتيجهگيري و پيشگويي آشنا سازد.