جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
با ورزش سد راه افسردگي باشيد (1)
-(0 Body) 
با ورزش سد راه افسردگي باشيد (1)
Visitor 304
Category: دنياي فن آوري
افسردگي نام غريبي نيست. فقط كافي است نگاهي دقيق تر به اطراف خود بيندازيم تا آن را ملموس تر مشاهده كنيم، چراكه در دنياي امروز ما خيلي ها گريبانگير آن هستند. البته در اينجا نمي خواهيم از علل و عوامل ابتلا به افسردگي بگوييم و فقط مي خواهيم به نقش يكي از داروهاي مؤثر در درمان اين بيماري ، اشاره اي داشته باشيم. دارويي كه نه هزينه دارد و نه زحمت، بلكه فقط اراده مي خواهد و همت .
خواننده ما باشيد تا با نكاتي در خصوص ورزش و افسردگي آشنا شويد :
• منظور از ورزش انجام حركات سخت ورزشي يا ورزش هايي كه نياز به امكانات اوليه نظير زمين و توپ دارند نيست ، بلكه يك پياده روي ساده بهترين نوع ورزش به شمار مي آيد .
• سه بار پياده روي در هفته مي تواند عاملي مهم براي درمان افسردگي باشد .
• دوچرخه سواري نيز يكي از ورزش هاي توصيه شده پزشكان براي درمان افسردگي است .
• ورزش پس از مدت زماني كوتاه نتايج ثمر بخشي را هم از جنبه جسمي و هم از جنبه روحي ، به دنبال دارد .
• سعي نكنيد ورزش را براي خود سخت كنيد. هرچه ساده تر و آسان تر ورزش نماييد ، علاقه تان به ادامه آن نيز بيشتر مي شود .
• تحقيقات نشان داده است؛ جواناني كه براي مدت زمان پنج هفته به تمرين ايروبيك مي پردازند، خيلي زودتر از كساني كه روش هاي آرامش بخش روحي را تمرين مي كنند، از بند استرس و افسردگي رهايي مي يابند .
• ورزش خيلي سريع تر از داروهاي ضد افسردگي در درمان اين بيماري مؤثر است. همچنين، درمان آن طولاني مدت و سالم تر نيز هست .
• به هنگام ورزش فقط بر نحوه آهنگين حركات بدن و فعاليت ذهن تمركز كنيد .
• ورزش با آرامش دادن به تنش ماهيچه ها و افزايش دادن به ضربان قلب، به سلامت ما كمك مي كند .
• از آنجا كه افسردگي بر خواب تأثيرگذار است، ورزش با خسته كردن بدن خواب راحتي را به ارمغان مي آورد .
• يكي از پيامدهاي ابتلا به افسردگي، بي اشتهايي است. اما ورزش با سوزاندن كالري، شخص را گرسنه كرده و او را به غذا خوردن تشويق مي كند .
• يكي از اثرات ورزش تناسب اندام است و همين امر باعث مي شود كه حس اعتماد به نفس نيز پرورش يابد .

هدف از ورزش كردن چيست؟
 

بمنظور بررسي نقش ورزش در پيشبرد صنعت در ابتدا لازم مي دانم كه به اين مسئله توجه شود كه هدف از ورزش كردن چيست؟
بعضاً ديده مي شود كه آنقدر به بعد جسماني و فيزيكي ورزش توجه مي شود و آنچنان به پيروزي و شكست و برد و باخت دقت مي كنند كه هدف اصلي ورزش از ياد مي رود .
اعتماد به نفس ، نيك خواهي و سالم انديشي افراد است كه باعث مي شود ديگران شيفته آنها شوند و روي آنها حساب جدي و مهمي باز كنند. ورزش هاي هماهنگ كننده جسم و ذهن با تكيه بر قسمت عرفاني آن مي تواند اين ويژگي را بوجود آورد كه در پي آن روحيه فعال ، پاك ، صميمي و خلاق گروه سبب رشد و پيشرفت جامعه مي شود. بر اساس اين روش عملكرد انسانها از حالت خشك و ماشيني رفتار كردن با همديگر دور شده و جو معنوي سالمي بر محيط حاكم مي شود.
طبيعتاً لازم است كه ورزش در دو بعد جسم و ذهن پيش رود وگرنه پيشرفت در يكي و كم توجهي به ديگري باعث ايجاد اختلال در وجود فرد مي شود.
سيستم خلقت بر اساس تعادل شكل گرفته است ( يين و يانگ ). بر اين اساس مي توان جسم و ذهن را همانند دو اسب درنظر گرفت كه با تقويت هردوي آنها مي توان درشكه اي را با قدرت و سلامت در هر لحظه مقتدرانه پيش برد و يا با فعال كردن و رسيدگي به يكي از آنها و و عدم توجه به ديگري سبب انهدام آن شد.
بنابراين بمنظور ايجاد تعادل در اهداف ورزشي كشور از آنجاييكه پيشتر به جنبه هاي جسماني و ارزشي ورزش از ديدگاه قهرماني توجه شده ، اين متن به بررسي نقش ورزش در ايجاد روحيه پهلواني تمركز دارد تا در پي فرهنگ سازي روحيه ورزشكارانه و سالم انديشي به اثرات مثبت انجام اين تمرينات در ايجاد جامعه اي سالم تر ، بانشاط تر و با روحيه بالاتري توجه شود .
اين جامعه مي تواند بعنوان يك كارخانه ، كارگاه و يا هرگونه محيط صنعتي ديگر در نظر گرفته شود و در وسعتي بالاتر بعنوان مردم جامعه در يك كشور و در جهان مد نظر باشد زيرا كه هم اكنون كل جهان ، جهان صنعتي شده است و از افراد شاغل در محيط صنعتي ، مردم به دور از صنعت نيز دچار رفتار خشك و خشن برخي از مبتلايان به اين حالت شده اند.

ورزش جسم و ذهن : راهكاري موثر در رفع افسردگي
 

در كشور ما روحيه افسرده و مضطرب به وفور ديده مي شود . برخي ازمردم از روحيه افسرده شان آگاه و برخي از آنها ناآگاه اند.
گروه ناآگاه از ديد خود زندگي مي كنند در صورتيكه در زمان آگاه شدنشان نسبت به سلامت زيستن در سطحي برتر ، دوران پيش از آگاهي شان را دوران خودكشي تدريجي مي خوانند.
يكي از عواملي كه مي تواند مردم جامعه صنعتي را چه در محيط كارخانه ها و چه در شركتها و محيط هاي صنعتي سالم نگاه دارد ورزش كردن است.
بدنبال سلامتي افراد ، ارتقاء سطح بهره وري ايجاد خواهد شد كه پيشرفت كمي و كيفي كار بدليل بهبود وضعيت روحي افراد و ارتقاء سطح توانمندي آنها حادث مي شود.
مدي تيشن ورزش هماهنگ كننده ذهن و جسم يكي از ابزارهاي بسيار مهم براي دستيابي به سلامتي برتر است :
مدي تيشن يا مراقبه يا مراقبت كه استاد شاعر ارجمندمان سعدي شيرازي راجع به آن در كتاب زيباي گلستان سعدي فرموده :
يكي از صاحبدلان سر به جيب مراقبت فرو برده بود و در بحر مكاشفت مستغرق شده ، حالي كه از اين معامله باز آمد يكي از دوستان گفت در اين بوستان كه بودي ما را چه تحفه كرامت كردي ؟
گفت در نظر داشتم چون به درخت گل رسم دامني پركنم هديه اصحاب را ، چون به درخت گل رسيدم بوي گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت.
راهكاري موثر براي رسيدن به اهداف مورد نظر بوده و در سبك هاي Passive و Active و Dynamic و No Dimension و Kundalini و ... همچنين ورزش هايي مثل Taichi تاثيرهايي عالي دارد ، كه قبل از بررسي آنها و اثراتشان به نقش ورزش هاي شناخته شده عادي مي پردازيم و سپس اين مدل ورزش ها را نيز بررسي مي كنيم و به اثرات معنوي آنها مي پردازيم:
هنري ديويد تورو مي گويد : گمان مي كنم كه نمي توانم سلامت و روحيه ام را حفظ كنم ، مگر آنكه حداقل روزانه چهار ساعت در دشت و صحرا ، فارغ از تمام مشغوليات دنيايي ، گردش كنم.
دكتر روبرت اس براون مي گويد : توصيه مي كنيم هرنوع رژيم درماني مؤثر و مطمئن كه براي افسردگي تجويز مي شود ، حتماً تمرين هاي ورزشي را شامل شود.
در بيانيه هاي اجماعي انستيتو ملي بهداشت رواني ، انجمن بين المللي روان شناسي ورزش و ساير صاحبنظران در مورد اثرات روان درماني مثبت ورزش اتفاق نظر وجود دارد.
پژوهش هاي متعددي نشان داده اند كه فعاليت جسمي مداوم و شديد (ورزش هاي هوازي (آيروبيك» در مقابل پديده هاي منفي مثل ترس ، نگراني و فشارهاي عصبي ( كه در محيط هاي صنعتي بيشتر بوجود مي آيد) اثر دافعه دارد. اگر ورزش بطور منظم انجام شود سبب بهتر شدن خودشناسي ، اعتماد به نفس بيشتر ، عصبانيت كمتر ، بهتر شدن عملكرد ذهني ، آرامش بيشتر تحت شرايط و فشارهاي عصبي و كاهش افسردگي مي گردد.
حداقل در يك دوجين از مطالعات ، نشان داده شده است كه در افسردگي خفيف تا متوسط ورزش هاي آيروبيك اثري مشابه ساير درمان هاي ضد افسردگي داشته اند.
بمنظور ايجاد اعتقاد بيشتر به نقش ورزش در ارتقاء سطح توانمندي افراد و افزايش ميزان بهره وري از نيروي فردي و گروهي آنها در صنعت لازم است كه از تحقيقات مربوط به عوامل ضد افسردگي ، آگاهي بيشتري پيدا كنيم.
براي ايجاد روحيه شاداب تر روشهاي شناخت درماني و تمرينات ورزشي مي توانند موثر باشند .
بمنظور بررسي ميزان اثربخشي آنها و مقايسه آندو و پي بردن به نقش ورزش در برابر شناخت درماني به مطالعه زير توجه مي كنيم:
در يك مطالعه ، ورزش هاي آيروبيك با شناخت درماني مقايسه شده بودند. شناخت درماني عبارتند از يك دوره كوتاه روان درماني كه اثر آن مشابه داروهاي ضد افسردگي است. 54 بيمار دچار افسردگي خفيف تا متوسط عمدتاً شامل خانم هايي كه بي حركت بودند.( شغل هاي اداري و پشت ميز نشيني و مشابه آنها ) انتخاب شدند. اين 54 بيمار بطور تصادفي به دو گروه (مساوي) تقسيم شدند.
گروه اول : هفته اي 3 روز و هر بار به مدت 20 دقيقه ورزش مي كردندكه شامل قدم زدن ، تند راه رفتن و دويدن بود.
براي گروه دوم : شناخت درماني هفتگي انجام مي شد.
بعد از 4 هفته اغلب 27 بيماري كه در گروه اول (دوندگان) بودند بهتر شدند يا كاملاً بهبود يافتند. فقط 2 نفر از گروه مطالعه خارج شدند. در انتهاي مطالعه 10 هفته اي در 11 نفر افسردگي تقريباً يا كاملاً از بين رفته بود. اغلب اين افراد ماهها بعدنيز براي پيشگيري از افسردگي دويدن را ادامه دادند.

نكات ايمني كه لازمست در ورزش كردن بدانيم
 

ورزش ممكن است حادثه آفرين باشد. اگر مشكلات طبي خاصي داشته باشيد ( بيماري هاي قلبي – عروقي ، آسم كنترل نشده يا بيماري قند ) يا عولمل خطر سازي وجود داشته باشند (مثل مصرف دخانيات يا بعضي از داروها از جمله داروهاي ضد افسردگي ) (لازم به ذكر اينكه مصرف منيزيم مي تواند از بروز واكنش هاي قلبي ناخواسته حاصل از ورزش پيشگيري كند) ورزش كردن ممكنست خطرناك باشد. اگر دچار حملات هراس هستيد ، ورزش شديد مي تواند سبب بروز حمله هراس شود. اگر سن تان بيش از 35 سال است ، حتي اگر سالم ايد ، بر اساس پيشنهاد كالج طب ورزشي آمريكا قبل از اقدام به هر نوع برنامه ورزشي ، بايد با پزشكتان مشورت كنيد.
قانون طلايي براي ايمني در ورزش اين است : آن را آسان بگيريد و بيش از حد انجام ندهيد . انجام ندادن تمرينهاي سبك براي چند دقيقه قبل از ورزش و چند دقيقه بعد از تمرينهاي ورزشي ، سبب درد ، خستگي عضلاني ، تحوع ، سرگيجه ، غش ، آسيب هاي جسمي و حتي اختلالات خطرناك ريتم قلب مي شود.
انجام دادن تمرين هاي ورزشي به رغم وجود علايم مشكوك مثل درد قفسه سينه ، غش و رنگ پريدگي مي تواند زندگي تان را به خطر بياندازد .
انجام تمرينات ورزشي بسيار دشوار ، بسيار طولاني و تكرار بيش از حد آنها ، نه تنها سبب آسيب هاي جسماني مي شود ، بلكه خود سبب ( خستگي ، اضطراب و افسردگي ) مي شود.

سرخوشي دوندگان:
 

سرخوشي دوندگان ، حالتي است كه دراغلب ورزشكاران بعد از 35 تا 45 دقيقه كار ورزشي شديد ايجاد مي شود. شايد تعجب كنيد كه (سرخوشي دوندگان) با اثر ضد افسردگي ورزش ارتباطي داشته باشد. بعضي افرادبا ادامه ورزش به مدت 20 تا 45 دقيقه بيشتر دچار نوعي آرامش معنوي مي شوند. هيچ مدركي دال بر اينكه ورزش مي تواندانسانها را از افسردگي كاملاً خارج كند وجودندارد. انجام حدمتوسط حركات ورزشي مي تواند سبب بهبود افسردگي شود، اما باعث (سرخوشي دوندگان) نمي شود.در ضمن ورزش دراين حد سبب بروز اعتياد به (سرخوشي دوندگان ) نمي شود؛ اعتيادي كه مشكلات مخصوص به خودرا به دنبال مي آورد.

ضد افسردگي غيرآئروبيك؟
 

فعاليتهاي غير آئروبيك، فعاليتهايي هستند كه يا آن قدر سبكندكه اثر تمرينهاي آئروبيك را ندارند(مثل بولينگ ،يوگا)يا اين قدر شديدندكه از حد تمرينهاي آئروبيك فراترند(مثل وزنه برداري). اين نوع فعاليتها براي بدن سازي وتقويت عضلات (وزنه برداري)، سرعت (دوكوتاه و تند)، هماهنگي (تردستي)، انعطاف پذيري(يوگا) يا سايرتوانايي هاي خاص به كار مي روند. اين فعاليتها روي دستگاه تنفسي و قلب وعروق تأثير كمي دارندواثرات ورزشهاي آئروبيك راروي سلامتي بدن ندارند. اما به نظر مي رسد از نظر رواني مفيد باشد. تعداد مطالعات انجام شده كم است، ولي برطبق همين پژوهشها ، ورزشهاي غيرآئروبيك و احتمالا ًساير فعاليتهاي غير ورزشي غير آئروبيك اثرضد افسردگيشان با ورزشهاي آئروبيك قابل مقايسه است. با اين وجود، براي حفظ سلامتي بدن، درهر برنامه ورزشي كه براي افسردگي تنظيم مي شود، حداقل نوعي ورزش آئروبيك بايد گنجانده شود.

آگاهي عرفاني :‍
 

اكنون به نقش تمرينات ورزشي هماهنگ بين جسم و ذهن با تاكيد بر بعد معنوي و رفتاري آن مي پردازيم .
بدين منظور با ابعاد عرفاني ورزشهايي مثل مراقبه و تاي چي بطور عميق تري آشنا مي شويم:
اهداف « مراقبه » در مذاهب مختلف با پي بردن فردي كه به مراقبه مي پردازد به سرشت اصلي خود و نيز با حقيقت غائي , با اتصال به خدا يا وجود مطلق ( باز هم همان حقيقت غائي ) , با حالاتي از آگاهي وراي شناخت , - - مانند خواب بي رؤيا , خواب با رؤيا و آگاهي معمولي از زمان بيداري - ملازمه دارد . روي هم رفته ، اكنون هزاران سال است كه « مراقبه » بعنوان روشي براي متجلي كردن « آگاهي عرفاني» بكار مي رود . اينكه مي گوييم براي متجلي كردن آگاهي عرفاني به اين دليل است كه سنن عظيم عرفاني , جملگي در اين امر اتفاق دارند كه « هستي ناب» در همه موجودات بالذات موجود است و فقط جهل توهم است كه مانع از درك آنها مي شود . ديدن واقعيت و اينكه ما چيستيم و كيستيم , باعث تحول آزادي و ورود ما به وادي « بيرنگي » ميشود . اين حالت را هندوها « موكشا » , تائويست ها زندگي هماهنگ با « تائو » , بودائيان « نيروانا » صوفيان « انسان كامل » و مسيحيان « حيات وحداني » مي نامند .
« عرفان » از آن كلماتي است كه به يك تعريف همه كس پسند تن نمي دهد . تعريف زير كه « اولاف استپلتون» ارائه داده , از بسياري تعاريف ديگر سرراست تر و جامع تر است :
« كلمه عرفان» در تعريف دقيقترش به نوعي تجربه مخصوص و غير عقلاني اطلاق و ادعا مي شود
كه در آن شخص به درجه اي از روشنايي و بصيرت مي رسد .
كه با آن قادر است درون معمولاّ پنهان حقيقت را ببيند . اين بصيرت تنها گونه اي از شناخت نيست , بلكه توفيقي است متعالي در دانستن , حس كردن و اهتمام ورزيدن , كه جملگي در حركتي واحد و فراگيرمتجلي مي شوند . گفته مي شود كه جنبه شناختي آن مانند علوم ذهني، انتزاعي نيست بلكه برعكس واقعي است و به تجربه حسي مي ماند .در حقيقت ,تاآنجا كه به اين حالت « دانش » اطلاق مي شود , آنرا آشنايي بي واسطه با جوهر پنهان « حقيقت » مي دانيم كه گفته مي شود تمام تجارب معمولي و وهمي ما در نهان خود واجد آن هستند .
تجربه عرفاني در مشرق زمين به طور كلي به عنوان حقيقت « نهايي » شناخته مي شود . ولي در غرب , بسياري نسبت به اين طرز تلقي ناراحت و ظنين اند . در غرب « عرفان » به طور وسيعي مورد سؤ تفاهم واقع شده است ليكن مقدار زيادي از اين سؤتفاهم , هنگامي كه ويژگي اصلي عرفان را مورد توجه قرارمي دهند, از ميان مي رود. غالبا به غلط عرفان را حالتي اسرارآميز و راز گونه مي پندارد و شايد اين تؤهم از شباهتي كه بين اين دو كلمه( mysterious و mystical ) وجود دارد,ريشه گرفته باشد .هنگامي كه گلچين آثار عرفاي فرهنگ هاي مختلف را مطالعه مي كنيم مانند آثار فلوطين , شانك گارا , سنت جان صليبي, سنت ترزا اويلا, مايستراكهارت, لائوتزو , رومي و نظائر آنها ملاحظه مي كنيم كه حتي ازديدگاه منفي وبدبينانه آنها نوشته هاي عرفاني سهم بزرگي را در ادبيات جهان به خود اختصاص داده است. اين نوشته ها در كشف قلمرو« آگاهي » انسان و همچنين به كوشش او جهت متنزع ساختن دروني ترين اسرار جهان كمك شاياني كرده است . كتاب پروفسور « والتر . ت . استيس »تحت عنوان « تعاليم عارفان » چنين گلچيني است و به مقدمه بسيار ارزشمندي به قلم خود پروفسور درباره اينكه « عرفان چيست » مزين است .رويكرد او دراين كتاب رويكردي جانبدارانه است . در ضمن اينكه جانب «خردگرايي» و «روشن بيني منطقي»را نيز فرونگذاشته است.مجموعه مزبور نشان ميدهد كه عارفان شرق وغرب بر سر عناصر اصلي مربوط به«تجربه آگاهي عارفانه»توافق دارند.
اينكه چنين تجاربي در بسياري از فرهنگها و در تمام قرون شناخته شده است قابل انكار نيست. لكن ما بايد بين نفس تجربه و تعبير و تفسير آن تميز قائل شويم . ممكن است فردمسيحي آگاهي عارفانه را برحسب اقانيم سه گانه ( اب- ابن- روح القدس) تعبير كند (گر چه«مايستراكهارت» , هنگامي كه از «خدايي مافوق خدا» صحبت مي كند عملآ با مكاتب فلسفي شرق توافق دارد.)،وبودائي بگويد كه «ذهن بودا» يا «خلو»رايافته است ويا هندو از اين صحبت كند كه «من» يا«خود» همان برهمن وروح جهاني است و نظاير آن.(اينها همه تعابير مختلف از يك تجربه است.)
دشوار است كه بتوان با استفاده از كلام تجربه عرفاني را با «عقل سازگار » كرد،انسان مي تواند نور را بر حسب تاريكي شرح دهد ، بلندي را بر حسب كوتاهي و گرمي را برحسب سردي . ولي نمي توان تجربه عرفاني را هم به اين روش بيان كند زيرا در مقابل آن هيچ متضادي وجود ندارد كه با اين منظور جور در بيايد .
كنار هم چيدن كيفيات كه اساس و پايه زبان را تشكيل مي دهد در بيان عرفاني نمي گنجد و عرفا طبيعتآ به مفاهيمي روي مي آورند ، كه در مذاهب و فرهنگ هاي خودشان وضع شده است ، چيزي كه ويليام جيمز به حق آن را «فوق اعتقاد عرفا » ناميده است. ويليام جيمز در كتاب خود تحت عنوان « انواع تجارب مذهبي » مي نويسد : «حقيقت اين است كه احساسات عارفانة بسط، وحدت و رستگاري هيچ گونه محتواي ذهني مستقلي ندارند .اين احساسات تنها مي تواند با موادي كه فلسفه هاي مختلف والهيات برايشان تداركات ديده اند بياميزند مشروط بر اينكه بتوانند در چارچوب ها ي عقيدتي خود براي حالات احساسي ويژه اي كه دارند مكان خاصي بيابند.
پروفسور استيس در كتاب خود تحت عنوان تعاليم عارفان خاطر نشان مي سازد كه تجربه عرفاني ، نوعي اتحاد ناگسستني را متجلي مي سازد مضافاً اينكه در اين اتحاد ناگسستني هيچ عنصر مذهبي وجود ندارد .
اگر اينطور است پس چرا تجربه عرفاني تقريباً هميشه با مذهب قرين بوده است ؟ پروفسور استيس در پاسخ مي گويد اول براي اينكه تجربه عرفاني از جمله تجارب گذرا است و به وجود نامتناهي مي پيوندد . دوم اينكه در اين قبيل تجارب ، حسي در انسان پديدار مي شود كه انگار دارد از مرز زمان و مكان فراتر مي رود و بالاخره اينكه بين آگاهي عرفاني ومذهب احساسات تعالي يافته وجد ، سكون و جذبه موج مي زند.
پروفسور استيس سپس مي گويد بدين ترتيب مي بينيم عرفان طبيعتاً اگر نه لزوماً با فرهنگ مذهب جامعه خود امتزاج مي يابد لكن توجه به اين مطلب نيز مهم است كه عرفان به نفع هيچ مذهب خاصي موضع گيري نمي كند.
عارفاني وجود دارند مانند ريچارد جفرنر كه خارج از چهارچوب هرگونه عقايد مذهبي قرار مي گيرد . هرچند ممكنست اين موضوع جاي بحث داشته باشد كه تمام تجارب عرفاني در جامع ترين تعريف خود مذهبي محسوب مي شود.
ورزش هاي عرفاني چگونه مي توانند آگاهي افراد و اثربخشي آنها را بطور فردي و گروهي ارتقاء دهند ؟
نويسندگان متعددي كه درباره تجربه عرفاني مطالعاتي انجام داده اند كوشيده اند كه تمامي ويژگي هاي تجربه عرفاني را شرح دهند. پروفسور بن آمي شارفشتاين در كتاب تجربه عرفاني از 11 ويژگي نام مي برد كه عبارتند از :
اين هماني ، جدايي ، وحدت ، اشتمال ، بيگانگي از خانواده ، كاستي ، تهاجم ، وجدان ، واژگوني تصوير در ذهن ، شوخ طبعي ، حقيقت تهاجم ويژگي شگفت آوري است كه به مبارزه سالك با نفس خود و بيرون گذاشتن دنيا از عرصه آگاهي اشاره دارد .
شوخ طبعي به نظر من ويژگي به حساب نمي آيد ولي در هرحال بصورت خنده هاي از ته دل در آيين ذن و در بعضي از حكايات اخلاقي صوفيانه بخصوص حكاياتي كه به شخصيت فكاهي ملا نصرالدين منصوب است ، مشاهده مي شود.
پروفسور شارفشتاين اذعان دارد كه بين ويژگي هايي كه بر شمرده است بعضي زير مجموعه بعضي ديگرند لذا بسياري از نويسندگان جديد هروقت كه از نظر جا دچار مضيقه مي شوند ترجيح مي دهند كه به همان 4 ويژگي كه ويليام جيمز برشمرده است اكتفا كنند.
انفعال كه چهارمين ويژگي بر شمرده شده توسط اوست نقش مهمي در حالتي كه در آن به مراقبه مي پردازيم دارد. تمرين مراقبه موقعي كه آگاهي انفعالي وجود داشته باشد خيلي موثرتر است.

4 ويژگي كه ويليام جيمز برشمرده از اين قرار است :
 

1) وصف ناپذيري : سالك در تشريح دقيق تجارب خود از مراقبه به نحوي كه ديگران بتوانند در ذهن خويش تصويري از آنرا بازسازي كنند ناتوان است.
همانطوركه در بالا به آن اشاره كردم زبان بر پايه تضاد در كيفياتي كه كلمات بر آنها دلالت دارد مثل گرم و سرد ، بنا شده است ولي آگاهي عرفاني از اين تضادها فراتر مي رود.
اين حالت عرفاني را بايستي شخصاً تجربه كرد. جيمز مي گويد حالات عرفاني از اين نظر بيشتر به حالات احساسي شباهت دارد تا ذهني و تعقلي . هيچكس نمي تواند براي ديگري كيفيت ارزش احساس خاصي را كه او تجربه نكرده است بيان كند.
2) كيفيات فكري : هرچند در تجارب عرفاني گونه اي عنصر شناختي وجود دارد ليكن اين شناخت بر اثر قياسات عقلي از مرز دانسته هاي گرد آمده فراتر مي رود . در سنن عرفاني صحبت از بصيرت و روشن بيني يا اشراق است .
اشراق از يقين و قطعيت برخوردار است . پروفسور جيمز حس نيرومند وحدت و اتحاد را از قلم انداخته است. حسي كه مستقيم و بي واسطه ظاهر مي شود ، بطوريكه سالك احساس مي كند كه حجاب جهل را دريده و به حقيقت ناب واصل شده است.
چنين است عظمت قدرت تجارب عرفاني كه سالك را از چنان عجب و حيرتي سرشار مي كند كه به آساني به اعتقاد و احساس مذهبي منتهي مي گردد.
3) ناپايداري : تجربه عرفاني معمولاً زود گذر است
4) انفعال : ويليام جيمز مي نويسد : اگر چه رسيدن به حالت عرفاني با اقدامات ارادي اوليه اي همچون تمركز ، پرداختن به بعضي حركات بدني ، يا طرق ديگري كه دستورالعملهاي عرفاني تجويز مي كنند امكان پذير مي شود ،‌ معذالك هنگاميكه حالت خاص آگاهي بر سالك عارض مي شود احساس مي كند كه يك نيروي برتر او را در اختيار خود گرفته است. ويژگي ديگر تجربه عرفاني كه بايد ذكر شود اين است كه زندگي يك سالك معمولاً استحاله يافته عاري از منيت و آكنده از عشق و مسرت مي گردد.

عطش بيكران جوئي عاملي ديگر در ايجاد روحيه گروهي كار كردن :
 

اكنون هزاران سال است كه عطش بيكران جوئي و نيل به معرفت آفاق و انفس ، براي اتصال به خدا يا وجود مطلق ، اذهان بسياري را تسخير كرده است . بعضي از اين اشخاص در كسوت زهاد. بعضي ديگر در لباس مصلحان بشريت ، پاره اي ديگر به عنوان مؤسس يا رهبر مذهبي و بالاخره عده اي به صورت شاعر ، هنر مند و موسيقي دان جايگاه مناسب خود را در داستان زندگي بشر باز كرده اند و خيلي ها هم ناشناخته مانده اند آنها نيز همچون آثار گذشته در جوامع حضور دارند. راي ولين آندرهيل در اثر تحقيقي و جاودانه خود تحت عنوان ” عرفان“ آن را با كلمات زير وصف كرده است :
توسعه يافته ترين شاخه هاي جوامع انساني در يك ويژگي با هم مشتركند. غالب آنها مايلند به رقم شرايط نا مساعد خارجي نوعي شخصيت جالب و برجسته از خود به نمايش بگذارند شخصيتي كه حاضر نيست به آنچه كه ديگران تجربه اش مي نامند قانع شود و آماده است تا به قول دشمنانش از دنيا اعراض كند تا به حقيقت واصل گردد.
ما به اينجور افراد هم در شرق برمي خوريم و هم در غرب همچنين در همه قرون و اعصار از عهد باستان تا قرون وسطي و عصر جديد ، يكي از اشتياقات شورانگيز آنها اين است كه هدف ناملموس و روحاني معيني را تعقيب كنند تا با تحقق يافتن آن بتوانند به حالت مطلوب خود و ارضاء حس شوق انگيز حقيقت طلبي شان واصل گردند .
مطلوب و معشوق تمام معناي زندگي ايشان را تشكيل مي دهد . آنها بدون هيچ تلاشي به هدف خود نائل مي آيند و اين براي ديگران توفيقي چشمگير محسوب مي شود. توفيق مذبور ، خود گواه غير مستقيمي است بر اينكه عرفا صرف نظر از مكان و زمان نشو و نمايشان اهداف ، اصول اعتقادي و نيز روش هاي عملي شان در اساس باهم يكي بوده است.
بنابراين ، تجارب آنان مجموعه اي از شواهد را تشكيل مي دهد كه از جامعيت غريبي برخوردار و اغلب قابل توضيح است.
اين شواهد بايد قبل از اينكه به جمع انرژي ها و قابليت هاي روح بشر بپردازيم و با استدلال عقلي به ارتباط آانها با جهان ناشناخته اي كه در آنسوي مرزهاي احساس قرار گرفته ، اشاره نماييم ، مطمح نظر قرار گيرد .
هر خواننده اي كه نداي حقيقت مطلق را بصورت آوايي جاودانه مي شنود احتياجي به اين ندارد كه براي پرداختن به مراقبه تشويق و ترغيب شود .
بعلاوه چنين شخصي كوچكترين ترديدي ندارد كه چرا بايد به مراقبه بپردازد ولي با اين همه دلايلي براي پرداختن به مراقبه وجود دارد كه كمتر از اين مباحث بحث انگيز است .

نقش مراقبه براي ايجاد سلامتي بهتر ، آرامش روحي و فيزيولوژيكي چيست ؟
 

از آنجاييكه ارتقاء سطح بهره وري از نيروي انساني درصنعت بطور فردي و گروهي بستگي به سلامت افراد در زمينه هاي مذكور دارد ، لذا در اين بخش در ارتباط با مراقبه و نقش آن در زمينه هاي سلامتي برتر ، آرامش روحي و فيزيولوژيكي مواردي را مطرح مي نماييم:
هركس كه به هريك از طروق مذكور بطور منظم و به مدت چند ماه به مراقبه پرداخته باشد ، احتمالاً به اثر آرامش بخش آن بر بدن و ذهن خود برخورده و آنرا به گرمي پذيرا شده است . يقيناً دستگاه عصبي او ، فشارهاي عصبي را رها ساخته و وضع با ثبات تري به خود گرفته است . ظرفيت چنين شخصي براي تحمل فشارهاي رواني – عصبي افزايش مي يابد. بدن و ذهن او انرژي بيشتري در خود ذخيره كرده و ذهنش بازتر مي شود.
بر مراقبه از نظر روحي – فيزيولوژيكي تغييرات ديگري نيز مترتب است. كسي كه مرتباً به مراقبه بپردازد به خواب كمتري احتياج دارد ، بدون استفاده از قرص خواب آور به خواب مي رود و با طراوت بيشتري از خواب بر مي خيزد . در حالي كه مدت زمان خوابيدنش نسبت به گذشته تغييري نكرده است.
عضلات او از انقباض خود را رها ساخته است و احساس سبكي و بي وزني – به خصوص بعد از انجام مراقبه در او پديدار مي شود. در مراكز آموزش مراقبه در برمه و تايلند ، راهبان و افراد عادي كه بر تنفس و حركت خود اعمال تمركز مي كنند – يعني در بيشتر اوقات روز چه در حركت و چه در حال نشسته به مراقبه مشغولند. متوجه شده اند كه در شبانه روز فقط به چهار ساعت خواب احتياج دارند و تمركزشان نيز بيشتر شده و بدون فشار آوردن بر ذهن صورت مي گيرد. البته توانايي تمركز بدون تحمل فشار دراين مورد جاي تعجب نداردزيرا كه طبيعت اين گونه مراقبه باصفات : توجه عاري ازفشار وآگاهي عاري ازفشار توصيف مي گردد.
اينكه انسان باخودودنياي اطرافش راحتتر كنار بيايد باعث مي شود ارتباطات شخصي اش نيز آسانتر صورت گيرد. گل محبت و ترحم دركساني شكوفا مي شود كه بتوانند تنش هاي مخل آسايش را از جا ن بزدايند .
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سايت با نام کاربري : saeedmoradi2179
ادامه دارد...
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image