جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
تاثيرپذيرى فاضلين نراقي از اخلاق ارسطويى(1)
-(5 Body) 
تاثيرپذيرى فاضلين نراقي از اخلاق ارسطويى(1)
Visitor 444
Category: دنياي فن آوري

مقدمه
 

فاضلين نراقى كه دو ستاره درخشان سپهر علم و حكمت و اخلاق مى‏باشند، از نوادر و نوابغى هستند كه جامع معقول و منقول بوده و در هر كدام، صاحب نظر و راى مى‏باشند و حتى در ادبيات سرآمد و زبان‏زداند. اين مقاله در صدد مقايسه نظرات اين بزرگواران در اخلاق با نظرات حكماى يونان، به‏ويژه ارسطو (ارسطاطاليس يا معلم اول) مى‏باشد.
شيخ جليل مولامحمد مهدى نراقى فرزند ابوذر كه در مقطع 1209- 1128 قمرى حيات پربار خود را گذرانده است، در اخلاق اثرگران سنگ جامع السعادات را نگاشته و فرزندش مولا احمد نراقى با تدوين معراج السعاده به آن جاودانگى بخشيد.
هم‏چنين اين سيره تكميل‏بخش را ملااحمد در كتاب‏هاى مستند الشيعه در فقه كه هماهنگ با كتاب پدرش معتمد الشيعه است، دنبال نموده است و كتاب طاقديس و طائر قدس در شعر و ادب همين حالات را دارد. اين تركيب مقدس به شكل يك ابتكار ماندگار توسط ملااحمد اعمال شد كه در كم‏تر پدر و پسر عالمى در تاريخ علم يافت مى‏شود.
اما محور بحث، جامع السعادات و معراج السعاده است كه سعادت محور هستند و به دنبال ايجاد زندگى سعادت‏مندانه براى انسان‏هاى سعيد مى‏باشند.
در خلال بحث روشن خواهد شد كه ملامهدى سخت تحت تاثير ارسطو بوده است و فرزندش بدون اين‏كه نامى از حكماى يونان مخصوصا ارسطو در كتاب معراج السعاده ببرد چون چهارچوب كتاب جامع السعادات را پذيرفته‏است در حقيقت انظار حكماى نامبرده را قبول كرده است.
اين مقاله به چند سؤال پاسخ مى‏دهد يكى اين‏كه ارسطو چه كسى بوده؟ ارتباطش با دين و وحى تا چه حد بود؟ كتاب اخلاقى او چيست و چه محتوايى دارد؟ و درجه تبعيت فاضلين نراقى از او در تدوين اخلاق تا چه حد بوده است؟ و آيا اين تبعيت و پيروى از يك كليد يونانى براى يك عالم شيعى برجسته قدح محسوب مى‏شود يا نه؟

بررسى كتاب اخلاقى ارسطو
 

در مقدمه اين كتاب بحث گسترده‏اى در خصوص انتساب اين كتاب به ارسطو توسط دكتر ابوالقاسم پورحسينى صورت گرفته، ايشان به صحت اين انتساب رسيده‏است.
سه كتاب تحت عنوان «اخلاق‏» در آثار عديده ارسطو ديده مى‏شود كه به ترتيب عبارت‏انداز: اخلاق نيكوماخوس، اخلاق كبير و اخلاق اودموس و رساله اخلاقى ديگرى درباره رذائل و فضائل كه صحت انتساب آن‏ها مورد ترديد است.
اين سه اثر از حيث كميت صفحات، متفاوت و متعلق بحث آن‏ها، واحد و كيفيت و بسط مقال، مشابه و روش آن‏ها روى هم رفته، يك‏نواخت است و چنين مى‏نمايد كه هر سه زاييده انديشه و فكرى واحد است.
آرايى كه در اين كتب مسطور است‏با اندك اختلاف ظاهرى از يك سرچشمه آب مى‏خورند و «ماده‏» و شيوه نگارش ممكن است تفاوتى جزيى داشته باشد، اما صورت آن‏ها يكى است.
با اولين توجه ملاحظه مى‏شود كه اخلاق نيكو ما خوس منظم‏ترين اين كتاب‏ها است و انتساب وى به ارسطو از دير زمان مورد تاييد مفسرين و مورخين بوده است (1) .
اين كتاب به وسيله مقدمين از فلاسفه بيش‏تر تفسير شده است; زيرا مهر ارسطويى بر پيشانى آن خورده و ترديد امثال سيرون در اصالت امر، خدشه‏اى بر آن وارد نياورده است. (2) و اين اواخر شلايرماخر بررسى دقيقى انجام داد و حداقل انتساب كتاب نيكوماخوس را به ارسطو به شكل عالمانه صحه گذارد. (3) جرج سارتون هم معتقد است كه اخلاق نيكوماخوس تنها كتابى است كه صحت انتساب آن به ارسطو مورد ترديد نيست. (4)
ويل دورانت مى‏گويد: به هر حال ما مى‏توانيم مطمئن باشيم كه ارسطو مؤلف معنوى تمام آثارى است كه به او نسبت داده شده است. دستى كه آن را نوشته ممكن است ديگرى باشد ولى مغز و لب آن از ارسطو است. (5)
اخلاق نيكوماخوس از آن جهت‏به اين اسم ناميده شده است كه آن‏را به نام نيكوماخوس پسرش نوشته و نيز گفته مى‏شود كه ارسطو اين كتاب را نه براى پسر خود، بلكه براى پدرش نوشته است. قول سوم، آن است كه اين كتاب را ارسطو به پسرش اهدا نكرده، بلكه پسرش آن را انتشار داده است. (6) از نظر مرحوم دكتر ابوالقاسم پورحسينى شهدادى فرض اول بيش‏تر مورد قبول است. بنا بر اقوال و آرايى كه از شاگردان و مفسران و شارحان و مورخان و محققان اخير رسيده مى‏توان گفت كه صحت انتساب اخلاق نيكوماخوس به ارسطو بيش‏تر از ساير آثار اخلاقى است.

شخصيت ارسطو
 

در مقدمه شرح منظومه سبزوارى كه توسط استاد حسن‏زاده آملى تنظيم گرديده، ذيل نام «ارسطاطاليس‏» جاى‏گاه رفيعى توسط ايشان براى او لحاظ شده‏است و از محبوب القلوب ديلمى حديثى نبوى نقل كرده با اين سياق كه عمروعاص از اسكندريه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم رسيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از مشاهدات او سوال فرمود. او عرض كرد: قومى را ديدم بر امرى باطل گرد آمده‏اند و از شخصى نام مى‏برند كه گفته مى‏شود ارسطاطاليس است‏خدا او را لعنت كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «مه يا عمرو! ان ارسطاطاليس كان نبيا من الانبياء فجهلوا قومه; اى عمرو ساكت‏باش ارسطاطاليس يك نبى از انبيا بوده است مردمش او را نشناخته‏اند» (7) ديلمى از على بن طاووس قدس سره به عنوان موافق با اين نظر نام مى‏برد كه او امثال بطلميوس را از انبيا شمرده و علت اين‏كه مردم آن‏ها را نمى‏شناخته يا تنزل درجه مى‏داده‏اند، شباهت اسامى آنان به حكماى يونان بوده كه داراى فساد اعتقاد بوده‏اند. (8)
به عقيده آية‏الله جوادى آملى ارسطو از تربيت‏شدگان حضرت موسى كليم عليه السلام بوده است و همان‏گونه كه در خود اسلام حكمايى چون فارابى و بوعلى و شيخ اشراق تربيت‏شده‏اند، چه بعدى دارد كه در اثر تعاليم حضرت موسى عليه السلام حكمايى چون ارسطوتربيت‏شده باشند، هر چند اثبات نبوت براى امثال ارسطو سخت مى‏باشد، بلكه به قول شيخ اشراق ارسطاطاليس از مصاديق بارز اين آيه قرآن است كه: «و من اهل الكتاب امة يتلون آيات الله آناء الليل و هم يسجدون‏» (9) ; از جمله اهل كتاب گروهى هستند كه آيات الهى را شبانه تلاوت مى‏كنند و به سجده مى‏پردازند. (10)
آيت‏الله حسن‏زاده آملى «ذوالقرنين‏» را از شاگردان ارسطو مى‏داند و خطاب به ارسطو اظهار غبطه مى‏كند كه چرا ايشان از امثال ذوالقرنين محروم است و از علامه شعرانى نقل مى‏كند كه ذوالقرنين همان اسكندر مقدونى است كه در كشور گشايى‏هاى خود افكار ارسطو را هم نشر مى‏داده است و همين امر سبب ترويج وسيع افكار ارسطو در موضوعات طب، فلسفه، اخلاق و منطق بوده است. (11)
اين توضيحات در خصوص شخصيت ارسطاطاليس از آن جهت داده شد كه تاثيرپذيرى فلاسفه اخلاق اسلامى از فارابى و بوعلى و خواجه نصير و علامه طباطبايى و امام خمينى رحمه الله امرى شگفت‏به نظر نيايد.

كتاب اخلاق نيكوماخوس
 

اخلاق نيكوماخوس شامل ده كتاب است. كتاب اول خير براى آدمى، كتاب دوم تا پنجم فضائل اخلاقى، كتاب ششم و هفتم فضيلت عقلانى، خوددارى از شهوات و تسليم نشدن به آن‏ها، كتاب هشتم و نهم دوستى و كتاب دهم درباره لذت و سعادت است.
غرض ارسطو در اين كتاب اين بوده‏است كه نشان دهد چه شكلى از زندگى بيش‏تر مطلوب و بهتر است; به عبارت ديگر مى‏خواسته است عالى‏ترين خيرآدمى را تعيين كند، چرا كه وقتى اين خير معلوم شد وظيفه وى دنبال كردن آن مى‏باشد. بالاترين خير انجام ماموريت انسانى است و آن عبارت از فضائلى است كه نفس شايستگى آن‏ها را دارد و با آن وسيله مى‏تواند به سعادت دست‏رسى پيدا كند. فضائل به دو دسته تقسيم مى‏شود: يكى فضائل اخلاقى، مانند شجاعت، اعتدال، بزرگ‏منشى و عدالت و ديگرى فضائل عقلانى، مانند حكمت، تدبير و تامل در حقيقت. هر چه خرد و عقل افزايش يابد، سعادت وى بيش‏تر تامين مى‏شود. سعادت از فضيلت‏حاصل مى‏شود و راه وصول به فضيلت‏يك چيز بيش‏تر نيست و آن رعايت‏حدود است. براى هر خلق و ملكه‏اى يك حد وسط قراردارد كه دو طرف آن افراط و تفريط است كه هر دو زديلت‏اند، مثلا ميان جبن و تهور شجاعت و ميان بخل و اسراف ميانه روى در خرج است.
ارسطو مانند افلاطون به دو جزء نفس، يكى نفس غير متعقل شامل نفس نباتى و نفس حيوانى و ديگرى متعقل قائل است و عقل در اساس و شالوده اخلاق او بسيار مهم است. (12)
نوعى از فضائل فضيلت عقلانى است، مانند حكمت و فرزانگى در برابر فضائل اخلاقى، مانند شجاعت و عفت. فضائل عقلانى از آموختن و تفكر حاصل مى‏شود، و فضائل اخلاقى از عادت و ملكه. او مى‏گويد: «خدايان به آن‏چه به آنان نزديك‏تر است، يعنى عقل خشنود مى‏شوند. پس فيلسوف كه فضيلت توام با فعاليت عقلانى داشته‏باشد هم از خود خرسند است و هم خدايان از او» (13) .
از ميان دو قوه نفس قوه غير متعقل بايد تحت‏سلطه عقل قرار گيرد. در مردان با فضيلت هميشه نفس غير متعقل از نفس متعقل پيروى مى‏كند و در مردمان ناپرهيزگار اين نفس به سركشى و طغيان مى‏پردازد. فضيلت اخلاقى وقتى حاصل مى‏شود كه مطابق عقل سليم باشد و آن رعايت ‏حدوسط است.
ارسطو سه عامل را در فضيلت مؤثر مى‏داند: 1- طبيعت، 2- عادت يا ملكه، 3- عقل. در اين ميان عقل، حدوسط و طريق صواب را در اعمال و رفتار انسان موجب مى‏شود.
او نفس انسان را شامل دو جزء مى‏داند:
1- جزء غير متعقل كه ذوق، ميل، خشم و شهوت از آن برمى‏خيزد و مستعد است كه از عقل پيروى كند.
2- جزء متعقل (حكمت و عدالت) .
براساس اين دو جزء ارسطو فضائل را به دو قسمت اخلاقى و عقلانى تقسيم مى‏كند.
مطالب فوق را از مترجم و متن‏هاى اخلاق نيكوماخوس (مقدمه و متن) نقل كرديم تا آشنايى اجمالى با اين كتاب كه سر رشته و سرچشمه كتب اخلاق اسلامى است پيدا شود.

درجه تاثير جامع السعادات و معراج السعاده از نظريات ارسطو
 

ملا محمدمهدى نراقى در مقدمه جامع السعادات مى‏فرمايد: «فلاسفه قديم، من جمله ارسطو و افلاطون نشر و تدوين اخلاقيات و فضائل به حد اعلا كوشيده‏اند و براساس قرايح و افكار و انظار خود تا حد توان به تبيين مهلكات و منجيات پرداخته‏اند، لكن پس از طلوع شريعت اسلام و آمدن آيين محمدى صلى الله عليه و آله وسلم كه بر تحسين و تهذيب اخلاق مردم را تشويق كرد و به گونه‏اى دقيق و تفصيلى به بيان اخلاق پرداخت، نظريات گذشته فلاسفه در مقابل آن زانو زد. البته به علت پراكندگى مطالب و اختلاف مواضع آن بر اكثر مردم سخت است كه به آشنايى با مبانى اخلاق موفق گردند لذا من به دسته‏بندى اخلاق پرداختم كه اساس آن داده‏هاى شريعت‏حقه است، علاوه بر آن‏چه از عرفا و حكيمان رسيده‏است كه مايه نور چشم طلاب اخلاق گردد» . (14)
از جمله‏هاى فوق معلوم مى‏شود كه مرحوم ملامحمدمهدى نراقى روح و جان اخلاق خود را براساس شريعت تنظيم كرده، منتها قالب و ريتم بحث و استخوان‏بندى عمومى را از حكمايى هم‏چون ارسطو گرفته است; به گونه‏اى كه نام‏گذارى كتاب‏هاى جامع السعادات و معراج السعاده كه ماخوذ از سعادت است‏حاكى از تاثيرپذيرى از مكتب سعادت و كمال است كه مثلث‏سقراط و افلاطون و ارسطو بانى و مروج و مكمل آن بوده‏اند. (15)
ملا محمدمهدى نراقى هميشه از ارسطو و افلاطون به احترام ياد مى‏كند، حتى از افلاطون به «افلاطون الهى‏» ياد مى‏كند. (16) و بارها از ارسطو به عنوان معلم اول ياد مى‏كند و به كلمات آنان استشهاد مى‏كند و مثل يك دليل نگاه مى‏كند. و با توجه به معرفى كه از شخصيت ارسطو داشتيم كارى نامطلوب تلقى نمى‏شود.
به هر حال حكيمى چون ملامحمدمهدى نراقى كه حكمت‏شناس و فلسفه‏دان است‏با بررسى كلمات ارسطو او را الهى يافته كه به نقل بدون نقد آن همت گماشته است; چرا كه حكيم، حكيم را مى‏شناسد هر چند دكتر صبحى صالح با بيانى نه چندان منصفانه مرحوم ملامهدى را در عداد فلاسفه حساب نمى‏كند، (17) اما اين نظر درست نيست; چرا كه از آن مرحوم آثارى، مانند جامع الافكار، قرة العيون، اللمعات الدمشقيه و انيس الحكماء در حكمت و فلسفه به جاى مانده است و شرح ايشان بر شفاى بوعلى مورد اعتنا و اعتداد حكيمان است. البته ابعاد فقهى و اخلاقى درخشان نراقى مانع از جلوه بعد فلسفى ايشان شده‏است.
هم‏چنين اگر كسى به معراج السعاده مراجعه كند روح فلسفى آن را بسيار كمرنگ مى‏يابد، اما اين نه به آن معنا است كه مرحوم ملااحمد حكيم نبود، بلكه به علت‏سبك كردن مطالب جامع السعادات و جانشين كردن روح ادبى به جاى روح فلسفى آن بوده‏است. او در مقدمه معراج السعاده مى‏نويسد: «بهترين نسخ كتب از حيثيت نظم و تربيت و حسن تركيب و تعبير لايق و تحقيق رائق و اشتمال بر آيات و روايات و اخبار وارده در شريعت و احتواى بر مقالات ارباب عرفان و اساتيد حكمت كه در اين فن شريف تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به جامع السعادات است كه از تاليفات عالم عامل و عارف واصل و حكيم كامل و فقيه فاضل والد ماجد بزرگوار اين ذره بى مقدار قدس سره است‏» (18) .
او پدرش را حكيم كامل مى‏داند و عارف و اصل مى‏شمارد. و اذعان مى‏كند كه كتاب جامع السعادات متاثر از مقالات اساتيد حكمت است. اما چرا خودش در كتاب معراج السعاده اين مشى را دنبال ننموده و اصلا نامى از حكما اجمالا و تفصيلا نبرده است، نكته‏اى دارد كه خود مى‏فرمايد: «كتاب مذكور عربى بود و ارباب ايمان و اصحاب ايقان فارسى را از فرائد آن بهره حاصل نبود. از من خواسته شد كه خلاصه مطالب و جل مقاصد آن را به سياق فارسى به عبارت واضح بيان نمايم كه عموم ناس از خواندن آن نفع توانند يافت‏» . (19)
و به حق كه چنين هدفى را تامين كرد و اكنون طرفداران و خوانندگان معراج السعاده بسى افزون‏تر از جامع السعادات هستند; چرا كه معراج طبق گفته مؤلف آن، حاوى خلاصه مطالب و جل مقاصد جامع السعادات است كه روح فلسفى و خشك آن را با ذوق و قريحه وبا تكيه به اشعار و داستان‏ها و لطايف بى‏شمار شيرين‏تر كرد. در حقيقت استشهادات پدر بر اقوال حكما، به خصوص معلم اول و تلقى به قبول آن‏ها كه در كتاب جامع السعادات موج مى‏زند، به‏دست پسر ارشد تبديل به استشهاداتى از شعر ارباب ذوق شد و اين وجه تمايز دو اثر ماندگار و يادگار اخلاقى فاضلين نراقى است.
جالب است كه دكتر صبحى صالح ادبيات جامع السعادات را نمى‏پسندد و تعجب مى‏كند كه معاصر بودن ملااحمد با ميرداماد و ملاصدرا (كه امير بيان بوده‏اند) چگونه در ملامهدى تاثير نگذاشته است (20) ، هرچند ما اين قضاوت را هم منصفانه نمى‏دانيم، چرا كه در حال و هواى عربيت زيبايى خاص و فصاحت و بلاغت ويژه‏اى در جامع السعادات وجود دارد كه فرزندش ملااحمد هم به آن اشاره كرده است. (21)
ولى واقعيت آن است كه شيرينى معراج بسى فزون‏تر از جامع است و اين‏ها همه به اين معنا نيست كه خط حكيمانه جامع در معراج فراموش شده‏است، بلكه اس و اساس جامع كه در چهارچوب ارسطويى تنظيم شده عينا در معراج مراعات شده كه حاكى از پذيرش حكيمانه صاحب معراج نسبت‏به نظرات ارسطو است. (22)
مرحوم ملااحمد تبعيت كامل خود را در اسلوب علمى كتاب از حيث استخوان‏بندى و سامان دهى اصل بحث در عبارت زير نشان مى‏دهد: «و چون دانستى كه جميع فضايل و رذايل متعلق‏اند به يكى از قوه عاقله يا غضبيه يا شهويه يا به دو قوه از آن سه قوه بدان‏كه ما در اين كتاب چنان‏كه والد ماجد در جامع السعادات ذكر كرده‏اند اول اوصاف حسنه و صفات رذيله كه متعلق‏اند به قوه عاقله بيان مى‏كنيم، پس آن‏چه متعلق است‏به قوه غضبيه ذكر مى‏نماييم، پس اوصاف را كه منسوب است‏به قوه شهويه شرح مى‏دهيم بعد آن صفاتى كه متعلق‏اند به دو يا سه قوه از قوا خود بيان مى‏نماييم‏» . (23)
بر اين اساس سيره پيروى عمومى از ارسطاطاليس در معراج السعاده هم دنبال شده‏است، منتها با قالبى ادبى‏تر و غير فلسفى.
نكته جالب آن است كه نيكو ماخوس هم پسر ارسطو بوده است و آن‏جا هم پدر و پسرى به تاليف كتاب اخلاقى همت گماشته‏اند به گونه‏اى كه بعضى‏ها كتاب را از آن پسر دانسته‏اند. (24) و از حسن حادثه پيروان عمومى آن‏ها ملامحمدمهدى و ملااحمد پدر و پسر بوده‏اند كه به زوجى اخلاقى تبديل شده‏اند.
بى‏ترديد هر چهار نفر مشكورند; چرا كه در راستاى قرآن و عترت و فطرت قلم‏زده‏اند و نسل‏هايى را از رشحات و نفحات اخلاقى سعادت‏مندانه خود سيراب و كامياب نموده‏اند، زيرا كه - همان‏طور كه گفته شد - نه ارسطو از نبوت دور است و نه فاضلين بدون امضاى نبوت آن را نقل كرده‏اند.
ادامه دارد ...

پي نوشت ها :
 

1) ارسطو، اخلاق نيكوماخوس، ص دو.
2) همان، ص 10.
3) همان.
4) روين، اخلاق باستان، ص 44 و جورج سارتون، تاريخ علم، ص 507.
5) جورج سارتون، تاريخ علم، ص 514.
6) همان، ص 212 و اخلاق نيكوماخوس، ص هفده.
7) حسن‏زاده آملى، شرح منظومه، ص 62- 64.
8) ديلمى، محجوب القلوب، ص 14.
9) آل عمران (3) آيه .
10) اين نكات توسط معظم له در ديدار خصوص با نگارنده مقاله مطرح شده است.
11) حسن‏زاده آملى، همان، ص 67.
12) اخلاق نيكوماخوس، كتاب اول، ص 24.
13) همان، مقدمه، ص بيست‏ويك.
14) ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ص 34.
15) مجتبى مصباح، فلسفه اخلاق، ص 107.
16) ر.ك: ملامحمدمهدى نراقى، همان، ص 111.
17) ر.ك: همان، ص 24.
18) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 4.
19) همان، ص 6.
20) ر.ك: ملامحمدمهدى نراقى، همان، ص 24.
21) ملااحمد نراقى، همان، ص 4.
22) در ادامه مقاله اين نكات بيش‏تر روشن خواهد شد.
23) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 31.
24) اخلاق نيكوماخوس، مقدمه، ص هشت.
 

منبع:www.naraqi.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image