مقدمه
فاضلين نراقى كه دو ستاره درخشان سپهر علم و حكمت و اخلاق مىباشند، از نوادر و نوابغى هستند كه جامع معقول و منقول بوده و در هر كدام، صاحب نظر و راى مىباشند و حتى در ادبيات سرآمد و زبانزداند. اين مقاله در صدد مقايسه نظرات اين بزرگواران در اخلاق با نظرات حكماى يونان، بهويژه ارسطو (ارسطاطاليس يا معلم اول) مىباشد.
شيخ جليل مولامحمد مهدى نراقى فرزند ابوذر كه در مقطع 1209- 1128 قمرى حيات پربار خود را گذرانده است، در اخلاق اثرگران سنگ جامع السعادات را نگاشته و فرزندش مولا احمد نراقى با تدوين معراج السعاده به آن جاودانگى بخشيد.
همچنين اين سيره تكميلبخش را ملااحمد در كتابهاى مستند الشيعه در فقه كه هماهنگ با كتاب پدرش معتمد الشيعه است، دنبال نموده است و كتاب طاقديس و طائر قدس در شعر و ادب همين حالات را دارد. اين تركيب مقدس به شكل يك ابتكار ماندگار توسط ملااحمد اعمال شد كه در كمتر پدر و پسر عالمى در تاريخ علم يافت مىشود.
اما محور بحث، جامع السعادات و معراج السعاده است كه سعادت محور هستند و به دنبال ايجاد زندگى سعادتمندانه براى انسانهاى سعيد مىباشند.
در خلال بحث روشن خواهد شد كه ملامهدى سخت تحت تاثير ارسطو بوده است و فرزندش بدون اينكه نامى از حكماى يونان مخصوصا ارسطو در كتاب معراج السعاده ببرد چون چهارچوب كتاب جامع السعادات را پذيرفتهاست در حقيقت انظار حكماى نامبرده را قبول كرده است.
اين مقاله به چند سؤال پاسخ مىدهد يكى اينكه ارسطو چه كسى بوده؟ ارتباطش با دين و وحى تا چه حد بود؟ كتاب اخلاقى او چيست و چه محتوايى دارد؟ و درجه تبعيت فاضلين نراقى از او در تدوين اخلاق تا چه حد بوده است؟ و آيا اين تبعيت و پيروى از يك كليد يونانى براى يك عالم شيعى برجسته قدح محسوب مىشود يا نه؟
بررسى كتاب اخلاقى ارسطو
در مقدمه اين كتاب بحث گستردهاى در خصوص انتساب اين كتاب به ارسطو توسط دكتر ابوالقاسم پورحسينى صورت گرفته، ايشان به صحت اين انتساب رسيدهاست.
سه كتاب تحت عنوان «اخلاق» در آثار عديده ارسطو ديده مىشود كه به ترتيب عبارتانداز: اخلاق نيكوماخوس، اخلاق كبير و اخلاق اودموس و رساله اخلاقى ديگرى درباره رذائل و فضائل كه صحت انتساب آنها مورد ترديد است.
اين سه اثر از حيث كميت صفحات، متفاوت و متعلق بحث آنها، واحد و كيفيت و بسط مقال، مشابه و روش آنها روى هم رفته، يكنواخت است و چنين مىنمايد كه هر سه زاييده انديشه و فكرى واحد است.
آرايى كه در اين كتب مسطور استبا اندك اختلاف ظاهرى از يك سرچشمه آب مىخورند و «ماده» و شيوه نگارش ممكن است تفاوتى جزيى داشته باشد، اما صورت آنها يكى است.
با اولين توجه ملاحظه مىشود كه اخلاق نيكو ما خوس منظمترين اين كتابها است و انتساب وى به ارسطو از دير زمان مورد تاييد مفسرين و مورخين بوده است (1) .
اين كتاب به وسيله مقدمين از فلاسفه بيشتر تفسير شده است; زيرا مهر ارسطويى بر پيشانى آن خورده و ترديد امثال سيرون در اصالت امر، خدشهاى بر آن وارد نياورده است. (2) و اين اواخر شلايرماخر بررسى دقيقى انجام داد و حداقل انتساب كتاب نيكوماخوس را به ارسطو به شكل عالمانه صحه گذارد. (3) جرج سارتون هم معتقد است كه اخلاق نيكوماخوس تنها كتابى است كه صحت انتساب آن به ارسطو مورد ترديد نيست. (4)
ويل دورانت مىگويد: به هر حال ما مىتوانيم مطمئن باشيم كه ارسطو مؤلف معنوى تمام آثارى است كه به او نسبت داده شده است. دستى كه آن را نوشته ممكن است ديگرى باشد ولى مغز و لب آن از ارسطو است. (5)
اخلاق نيكوماخوس از آن جهتبه اين اسم ناميده شده است كه آنرا به نام نيكوماخوس پسرش نوشته و نيز گفته مىشود كه ارسطو اين كتاب را نه براى پسر خود، بلكه براى پدرش نوشته است. قول سوم، آن است كه اين كتاب را ارسطو به پسرش اهدا نكرده، بلكه پسرش آن را انتشار داده است. (6) از نظر مرحوم دكتر ابوالقاسم پورحسينى شهدادى فرض اول بيشتر مورد قبول است. بنا بر اقوال و آرايى كه از شاگردان و مفسران و شارحان و مورخان و محققان اخير رسيده مىتوان گفت كه صحت انتساب اخلاق نيكوماخوس به ارسطو بيشتر از ساير آثار اخلاقى است.
شخصيت ارسطو
در مقدمه شرح منظومه سبزوارى كه توسط استاد حسنزاده آملى تنظيم گرديده، ذيل نام «ارسطاطاليس» جاىگاه رفيعى توسط ايشان براى او لحاظ شدهاست و از محبوب القلوب ديلمى حديثى نبوى نقل كرده با اين سياق كه عمروعاص از اسكندريه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم رسيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از مشاهدات او سوال فرمود. او عرض كرد: قومى را ديدم بر امرى باطل گرد آمدهاند و از شخصى نام مىبرند كه گفته مىشود ارسطاطاليس استخدا او را لعنت كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «مه يا عمرو! ان ارسطاطاليس كان نبيا من الانبياء فجهلوا قومه; اى عمرو ساكتباش ارسطاطاليس يك نبى از انبيا بوده است مردمش او را نشناختهاند» (7) ديلمى از على بن طاووس قدس سره به عنوان موافق با اين نظر نام مىبرد كه او امثال بطلميوس را از انبيا شمرده و علت اينكه مردم آنها را نمىشناخته يا تنزل درجه مىدادهاند، شباهت اسامى آنان به حكماى يونان بوده كه داراى فساد اعتقاد بودهاند. (8)
به عقيده آيةالله جوادى آملى ارسطو از تربيتشدگان حضرت موسى كليم عليه السلام بوده است و همانگونه كه در خود اسلام حكمايى چون فارابى و بوعلى و شيخ اشراق تربيتشدهاند، چه بعدى دارد كه در اثر تعاليم حضرت موسى عليه السلام حكمايى چون ارسطوتربيتشده باشند، هر چند اثبات نبوت براى امثال ارسطو سخت مىباشد، بلكه به قول شيخ اشراق ارسطاطاليس از مصاديق بارز اين آيه قرآن است كه: «و من اهل الكتاب امة يتلون آيات الله آناء الليل و هم يسجدون» (9) ; از جمله اهل كتاب گروهى هستند كه آيات الهى را شبانه تلاوت مىكنند و به سجده مىپردازند. (10)
آيتالله حسنزاده آملى «ذوالقرنين» را از شاگردان ارسطو مىداند و خطاب به ارسطو اظهار غبطه مىكند كه چرا ايشان از امثال ذوالقرنين محروم است و از علامه شعرانى نقل مىكند كه ذوالقرنين همان اسكندر مقدونى است كه در كشور گشايىهاى خود افكار ارسطو را هم نشر مىداده است و همين امر سبب ترويج وسيع افكار ارسطو در موضوعات طب، فلسفه، اخلاق و منطق بوده است. (11)
اين توضيحات در خصوص شخصيت ارسطاطاليس از آن جهت داده شد كه تاثيرپذيرى فلاسفه اخلاق اسلامى از فارابى و بوعلى و خواجه نصير و علامه طباطبايى و امام خمينى رحمه الله امرى شگفتبه نظر نيايد.
كتاب اخلاق نيكوماخوس
اخلاق نيكوماخوس شامل ده كتاب است. كتاب اول خير براى آدمى، كتاب دوم تا پنجم فضائل اخلاقى، كتاب ششم و هفتم فضيلت عقلانى، خوددارى از شهوات و تسليم نشدن به آنها، كتاب هشتم و نهم دوستى و كتاب دهم درباره لذت و سعادت است.
غرض ارسطو در اين كتاب اين بودهاست كه نشان دهد چه شكلى از زندگى بيشتر مطلوب و بهتر است; به عبارت ديگر مىخواسته است عالىترين خيرآدمى را تعيين كند، چرا كه وقتى اين خير معلوم شد وظيفه وى دنبال كردن آن مىباشد. بالاترين خير انجام ماموريت انسانى است و آن عبارت از فضائلى است كه نفس شايستگى آنها را دارد و با آن وسيله مىتواند به سعادت دسترسى پيدا كند. فضائل به دو دسته تقسيم مىشود: يكى فضائل اخلاقى، مانند شجاعت، اعتدال، بزرگمنشى و عدالت و ديگرى فضائل عقلانى، مانند حكمت، تدبير و تامل در حقيقت. هر چه خرد و عقل افزايش يابد، سعادت وى بيشتر تامين مىشود. سعادت از فضيلتحاصل مىشود و راه وصول به فضيلتيك چيز بيشتر نيست و آن رعايتحدود است. براى هر خلق و ملكهاى يك حد وسط قراردارد كه دو طرف آن افراط و تفريط است كه هر دو زديلتاند، مثلا ميان جبن و تهور شجاعت و ميان بخل و اسراف ميانه روى در خرج است.
ارسطو مانند افلاطون به دو جزء نفس، يكى نفس غير متعقل شامل نفس نباتى و نفس حيوانى و ديگرى متعقل قائل است و عقل در اساس و شالوده اخلاق او بسيار مهم است. (12)
نوعى از فضائل فضيلت عقلانى است، مانند حكمت و فرزانگى در برابر فضائل اخلاقى، مانند شجاعت و عفت. فضائل عقلانى از آموختن و تفكر حاصل مىشود، و فضائل اخلاقى از عادت و ملكه. او مىگويد: «خدايان به آنچه به آنان نزديكتر است، يعنى عقل خشنود مىشوند. پس فيلسوف كه فضيلت توام با فعاليت عقلانى داشتهباشد هم از خود خرسند است و هم خدايان از او» (13) .
از ميان دو قوه نفس قوه غير متعقل بايد تحتسلطه عقل قرار گيرد. در مردان با فضيلت هميشه نفس غير متعقل از نفس متعقل پيروى مىكند و در مردمان ناپرهيزگار اين نفس به سركشى و طغيان مىپردازد. فضيلت اخلاقى وقتى حاصل مىشود كه مطابق عقل سليم باشد و آن رعايت حدوسط است.
ارسطو سه عامل را در فضيلت مؤثر مىداند: 1- طبيعت، 2- عادت يا ملكه، 3- عقل. در اين ميان عقل، حدوسط و طريق صواب را در اعمال و رفتار انسان موجب مىشود.
او نفس انسان را شامل دو جزء مىداند:
1- جزء غير متعقل كه ذوق، ميل، خشم و شهوت از آن برمىخيزد و مستعد است كه از عقل پيروى كند.
2- جزء متعقل (حكمت و عدالت) .
براساس اين دو جزء ارسطو فضائل را به دو قسمت اخلاقى و عقلانى تقسيم مىكند.
مطالب فوق را از مترجم و متنهاى اخلاق نيكوماخوس (مقدمه و متن) نقل كرديم تا آشنايى اجمالى با اين كتاب كه سر رشته و سرچشمه كتب اخلاق اسلامى است پيدا شود.
درجه تاثير جامع السعادات و معراج السعاده از نظريات ارسطو
ملا محمدمهدى نراقى در مقدمه جامع السعادات مىفرمايد: «فلاسفه قديم، من جمله ارسطو و افلاطون نشر و تدوين اخلاقيات و فضائل به حد اعلا كوشيدهاند و براساس قرايح و افكار و انظار خود تا حد توان به تبيين مهلكات و منجيات پرداختهاند، لكن پس از طلوع شريعت اسلام و آمدن آيين محمدى صلى الله عليه و آله وسلم كه بر تحسين و تهذيب اخلاق مردم را تشويق كرد و به گونهاى دقيق و تفصيلى به بيان اخلاق پرداخت، نظريات گذشته فلاسفه در مقابل آن زانو زد. البته به علت پراكندگى مطالب و اختلاف مواضع آن بر اكثر مردم سخت است كه به آشنايى با مبانى اخلاق موفق گردند لذا من به دستهبندى اخلاق پرداختم كه اساس آن دادههاى شريعتحقه است، علاوه بر آنچه از عرفا و حكيمان رسيدهاست كه مايه نور چشم طلاب اخلاق گردد» . (14)
از جملههاى فوق معلوم مىشود كه مرحوم ملامحمدمهدى نراقى روح و جان اخلاق خود را براساس شريعت تنظيم كرده، منتها قالب و ريتم بحث و استخوانبندى عمومى را از حكمايى همچون ارسطو گرفته است; به گونهاى كه نامگذارى كتابهاى جامع السعادات و معراج السعاده كه ماخوذ از سعادت استحاكى از تاثيرپذيرى از مكتب سعادت و كمال است كه مثلثسقراط و افلاطون و ارسطو بانى و مروج و مكمل آن بودهاند. (15)
ملا محمدمهدى نراقى هميشه از ارسطو و افلاطون به احترام ياد مىكند، حتى از افلاطون به «افلاطون الهى» ياد مىكند. (16) و بارها از ارسطو به عنوان معلم اول ياد مىكند و به كلمات آنان استشهاد مىكند و مثل يك دليل نگاه مىكند. و با توجه به معرفى كه از شخصيت ارسطو داشتيم كارى نامطلوب تلقى نمىشود.
به هر حال حكيمى چون ملامحمدمهدى نراقى كه حكمتشناس و فلسفهدان استبا بررسى كلمات ارسطو او را الهى يافته كه به نقل بدون نقد آن همت گماشته است; چرا كه حكيم، حكيم را مىشناسد هر چند دكتر صبحى صالح با بيانى نه چندان منصفانه مرحوم ملامهدى را در عداد فلاسفه حساب نمىكند، (17) اما اين نظر درست نيست; چرا كه از آن مرحوم آثارى، مانند جامع الافكار، قرة العيون، اللمعات الدمشقيه و انيس الحكماء در حكمت و فلسفه به جاى مانده است و شرح ايشان بر شفاى بوعلى مورد اعتنا و اعتداد حكيمان است. البته ابعاد فقهى و اخلاقى درخشان نراقى مانع از جلوه بعد فلسفى ايشان شدهاست.
همچنين اگر كسى به معراج السعاده مراجعه كند روح فلسفى آن را بسيار كمرنگ مىيابد، اما اين نه به آن معنا است كه مرحوم ملااحمد حكيم نبود، بلكه به علتسبك كردن مطالب جامع السعادات و جانشين كردن روح ادبى به جاى روح فلسفى آن بودهاست. او در مقدمه معراج السعاده مىنويسد: «بهترين نسخ كتب از حيثيت نظم و تربيت و حسن تركيب و تعبير لايق و تحقيق رائق و اشتمال بر آيات و روايات و اخبار وارده در شريعت و احتواى بر مقالات ارباب عرفان و اساتيد حكمت كه در اين فن شريف تاليف و تصنيف شده كتاب موسوم به جامع السعادات است كه از تاليفات عالم عامل و عارف واصل و حكيم كامل و فقيه فاضل والد ماجد بزرگوار اين ذره بى مقدار قدس سره است» (18) .
او پدرش را حكيم كامل مىداند و عارف و اصل مىشمارد. و اذعان مىكند كه كتاب جامع السعادات متاثر از مقالات اساتيد حكمت است. اما چرا خودش در كتاب معراج السعاده اين مشى را دنبال ننموده و اصلا نامى از حكما اجمالا و تفصيلا نبرده است، نكتهاى دارد كه خود مىفرمايد: «كتاب مذكور عربى بود و ارباب ايمان و اصحاب ايقان فارسى را از فرائد آن بهره حاصل نبود. از من خواسته شد كه خلاصه مطالب و جل مقاصد آن را به سياق فارسى به عبارت واضح بيان نمايم كه عموم ناس از خواندن آن نفع توانند يافت» . (19)
و به حق كه چنين هدفى را تامين كرد و اكنون طرفداران و خوانندگان معراج السعاده بسى افزونتر از جامع السعادات هستند; چرا كه معراج طبق گفته مؤلف آن، حاوى خلاصه مطالب و جل مقاصد جامع السعادات است كه روح فلسفى و خشك آن را با ذوق و قريحه وبا تكيه به اشعار و داستانها و لطايف بىشمار شيرينتر كرد. در حقيقت استشهادات پدر بر اقوال حكما، به خصوص معلم اول و تلقى به قبول آنها كه در كتاب جامع السعادات موج مىزند، بهدست پسر ارشد تبديل به استشهاداتى از شعر ارباب ذوق شد و اين وجه تمايز دو اثر ماندگار و يادگار اخلاقى فاضلين نراقى است.
جالب است كه دكتر صبحى صالح ادبيات جامع السعادات را نمىپسندد و تعجب مىكند كه معاصر بودن ملااحمد با ميرداماد و ملاصدرا (كه امير بيان بودهاند) چگونه در ملامهدى تاثير نگذاشته است (20) ، هرچند ما اين قضاوت را هم منصفانه نمىدانيم، چرا كه در حال و هواى عربيت زيبايى خاص و فصاحت و بلاغت ويژهاى در جامع السعادات وجود دارد كه فرزندش ملااحمد هم به آن اشاره كرده است. (21)
ولى واقعيت آن است كه شيرينى معراج بسى فزونتر از جامع است و اينها همه به اين معنا نيست كه خط حكيمانه جامع در معراج فراموش شدهاست، بلكه اس و اساس جامع كه در چهارچوب ارسطويى تنظيم شده عينا در معراج مراعات شده كه حاكى از پذيرش حكيمانه صاحب معراج نسبتبه نظرات ارسطو است. (22)
مرحوم ملااحمد تبعيت كامل خود را در اسلوب علمى كتاب از حيث استخوانبندى و سامان دهى اصل بحث در عبارت زير نشان مىدهد: «و چون دانستى كه جميع فضايل و رذايل متعلقاند به يكى از قوه عاقله يا غضبيه يا شهويه يا به دو قوه از آن سه قوه بدانكه ما در اين كتاب چنانكه والد ماجد در جامع السعادات ذكر كردهاند اول اوصاف حسنه و صفات رذيله كه متعلقاند به قوه عاقله بيان مىكنيم، پس آنچه متعلق استبه قوه غضبيه ذكر مىنماييم، پس اوصاف را كه منسوب استبه قوه شهويه شرح مىدهيم بعد آن صفاتى كه متعلقاند به دو يا سه قوه از قوا خود بيان مىنماييم» . (23)
بر اين اساس سيره پيروى عمومى از ارسطاطاليس در معراج السعاده هم دنبال شدهاست، منتها با قالبى ادبىتر و غير فلسفى.
نكته جالب آن است كه نيكو ماخوس هم پسر ارسطو بوده است و آنجا هم پدر و پسرى به تاليف كتاب اخلاقى همت گماشتهاند به گونهاى كه بعضىها كتاب را از آن پسر دانستهاند. (24) و از حسن حادثه پيروان عمومى آنها ملامحمدمهدى و ملااحمد پدر و پسر بودهاند كه به زوجى اخلاقى تبديل شدهاند.
بىترديد هر چهار نفر مشكورند; چرا كه در راستاى قرآن و عترت و فطرت قلمزدهاند و نسلهايى را از رشحات و نفحات اخلاقى سعادتمندانه خود سيراب و كامياب نمودهاند، زيرا كه - همانطور كه گفته شد - نه ارسطو از نبوت دور است و نه فاضلين بدون امضاى نبوت آن را نقل كردهاند.
ادامه دارد ... پي نوشت ها :
1) ارسطو، اخلاق نيكوماخوس، ص دو.
2) همان، ص 10.
3) همان.
4) روين، اخلاق باستان، ص 44 و جورج سارتون، تاريخ علم، ص 507.
5) جورج سارتون، تاريخ علم، ص 514.
6) همان، ص 212 و اخلاق نيكوماخوس، ص هفده.
7) حسنزاده آملى، شرح منظومه، ص 62- 64.
8) ديلمى، محجوب القلوب، ص 14.
9) آل عمران (3) آيه .
10) اين نكات توسط معظم له در ديدار خصوص با نگارنده مقاله مطرح شده است.
11) حسنزاده آملى، همان، ص 67.
12) اخلاق نيكوماخوس، كتاب اول، ص 24.
13) همان، مقدمه، ص بيستويك.
14) ملامحمدمهدى نراقى، جامع السعادات، ص 34.
15) مجتبى مصباح، فلسفه اخلاق، ص 107.
16) ر.ك: ملامحمدمهدى نراقى، همان، ص 111.
17) ر.ك: همان، ص 24.
18) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 4.
19) همان، ص 6.
20) ر.ك: ملامحمدمهدى نراقى، همان، ص 24.
21) ملااحمد نراقى، همان، ص 4.
22) در ادامه مقاله اين نكات بيشتر روشن خواهد شد.
23) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، ص 31.
24) اخلاق نيكوماخوس، مقدمه، ص هشت.
منبع:www.naraqi.com