مقدمه
زهد در لغت به معنى پارسايى و اعراض از دنيا، مال، متاع، مقام و به طور كلى ترك تمام تعلقات دنيوى و روى آوردن به خدا، توجه به آخرت، ثواب و پاداش و فراهم آوردن توشه براى آخرت است و معرض از دنيا و تعلقات دنيا را زاهد و پارسا نامند.
المنجد در معنى زهد چنين آورده است: زهد; رغب عنه، تركه و زهد عن الدنيا; اى تخلى عنها للعبادة.
زهد در فرهنگ فارسى معين چنين معنى شده است:
زهد (Zohd) : پارسايى، پرهيزگارى، اعراض از دنيا.
واژه زاهد در قرون اوليه اسلامى حتى پيش از رايجشدن اصطلاح صوفى و عارف، معمول بوده و برخى از بزرگان صدر اسلام، مانند حسن بصرى، بدين نام معروف بودهاند. در قرن اول و دوم هجرى، كسى كه تمام خصوصيات عارف كامل را داشته است، زاهد ناميده مىشده است. و اين اصطلاح حتى بعد از پيدايش واژه عابد و عارف همچنان كاربرد داشته است.
ابوالفضل محمد بن حسين بيهقى، تاريخ نويس معروف دوره غزنوى، سرگذشت هارون الرشيد و دو زاهد را تحت عنوان «حكاية اميرالمؤمنين مع ابن عبدالعزيز و ابن السماك» بيان مىكند. ابن السماك تمام خصوصيات يك عارف كامل را داشته است. (1)
زهد در اسلام با وجود مشابهتهايى با رهبانيت در آيين مسيحيتبا آن يكى نيست.
زاهد، مؤمن مسلمانى است كه به جميع احكام اسلام عمل مىكند. مىتواند همسر بگيرد و وظايف خود را نسبتبه همسر و فرزندان عمل كند. زاهد مجبور نيست كه مانند راهبان مسيحى با همه كس و همه چيز قطع رابطه كند.
زاهد معرض از تعلقات دنيا از قبيل; مال، مقام، غرور و تكبر و روى گردان از هر كس و هر چيز است كه او را از خدا و آخرت باز دارد.
البته در طول قرون و اعصار اسلامى زهادى نيز بودهاند كه صومعه نشينى در دل غارها و شكاف كوهها را اختيار كرده و در همه حال به عبادت مشغول و در عينحال مستجابالدعوه بودهاند. و همه همت ما در اين مقاله اين است كه ابتدا زهد را از ديدگاه علامه بزرگوار ملا احمد نراقى بيان كنيم. سپس واژه زهد را در قرآن مجيد و پس از آن در نهجالبلاغه مولى الموحدين حضرت على عليه السلام بررسى نماييم و در آخر به مقايسه اجمالى آن با نمط نهم اشارات شيخ الرئيس ابن سينا، نابغه بزرگ اسلامى، بپردازيم.
قسمت اول: زهد از ديدگاه نراقى
مرحوم ملا احمد نراقى درباره زهد چنين مىگويد: بدان كه ضد محبت دنيا و آل دنيا را زهد گويند و آن عبارت است از دل برداشتن و آستين افشاندن بر آن و اكتفا كردن به ضرورتها، از براى حفظ بدن و يا عبارت است از پشت كردن به دنيا و روى آوردن به آخرت. بلكه از غير خدا قطع نظر كردن و روى آوردن به خدا و اين بالاترين درجات زهد است.
پس هر كه دل بردارد از هر چيزى كه غير از خدا استحتى از بهشت و قصور و غلمان و حور وبه جز از خدا چيزى نطلبد و نجويد، آن زاهد مطلق است و اگر دست از دنيا بردارد، به طمع بهشت و آنچه در آن است، از حور و غلمان و فواكه و بستان و ترس آتش جهنم و مار و عقرب، آن نيز زاهد است اما مرتبه او از اول، پستتر است. و كسى كه از بعضى از لذات دنيويه دست بردارد مثل اين كه مال را ترك كند اما جاه را بطلبد يا در خوراك به قدر قليلى اكتفا كند اما به لباس فاخر تجمل و زينت نمايد، او را از زهد مطلقا نصيبى نه و نام زاهد بر او روا نيست... .
و از آنچه گفتيم معلوم شد كه مرتبه زهد در وقتى حاصل مىشود كه باعث ترك دنيا و پستى و حقارت آن باشد در جنب آن كه مىطلبد از آخرت يا قرب به خدا. پس كسى كه دنيا را ترك كند به جهت اين كه دستش به آن نرسد يا به جهت غرضى ديگر از اغراض دنيويه، مثل تحصيل نام نيك يا به دست آوردن دلهاى مردم يا شهرت به جود و سخاوت و جوانمردى و كرامتيا به جهت تحمل نكردن بار زحمت و امثال اينها، زاهد نيست و اصلا زهد براى او نيست.
و مخفى نماند كه صفت زهد يكى از منازل راه دين و بالاترين مقامات سالكين است. پروردگار عالم در كتاب كريم خود مىفرمايد: «و لاتمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهرة الحيوة الدنيا لنفتنهم فيه...» . (2)
معنى آن كه: چشمها را به سوى آنچه ما دادهايم از زينتهاى زندگانى دنيا به بعضى از اصناف مردم تا امتحان كنيم ايشان را و آزمايش كنيم [مدوز] .
و ديگر مىفرمايد: «من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ماله فى الآخرة من نصيب» . (3)
آن گاه نراقى در ضمن بيان مطالب، رواياتى از ائمه معصومين درباره زهد مىآورد:
«حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه مردم سه طايفهاند: زاهد و صابر و راغب. اما زاهد همه غمها و شادىها را از دل خود بيرون كرده نه به چيزى كه از دنيا به او برسد شاد مىشود و نه از چيزى كه از دست او بيرون رود محزون مىگردد پس او هميشه در استراحت است.
از امام محمد باقر عليه السلام مروى است كه خداى تعالى فرمود: قسم به عزت و جلال خودم كه هيچ بنده خواهش مرا بر خواهش خود اختيار نكرد در چيزى از امور دنيا مگر اين كه من دل او را غنى و بىنياز مىكنم و شغل و فكراو را منحصر در آخرت مىگردانم و آسمان و زمين را ضامن روزى او مىگردانم و از براى او بهتر از هر تاجرى تجارت مىكنم.
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند كه زهد كليد در آخرت و بيزارى از آتش است. و زهد اين است كه هر چه ترا از خدا باز دارد آن را ترك كنى، بدون آن كه تاسفى بر فوت آن و نه عجبى بر ترك آن نمايى و نه به آن سبب منتظر فرجى در دنيا باشى... يا خواهى ترا بر آن صفتحمد و ستايش كنند و به اين جهت عوضطلبى، بلكه ترك آن نمايى و آن را راحتخود دانى و گرفتارى به آن را آفتشمارى و هميشه از آفت گريزان و طالب راحتباشى. و زاهد كسى است كه اختيار كند آخرت را بر دنيا وذلت را بر عزت و سعى در عبادت را بر راحت و گرسنگى را بر سيرى و ياد خدا را بر غفلت و بدن او در دنيا باشد و دل او در آخرت» .
ايشان از حضرت امام رضا عليه السلام چنين روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: «هر كه صبح را شام كند و بدن او صحيح باشد و از كسى مضطرب و خائف نباشد و قوت شبانه روز خود را داشته باشد گويا كه همه دنيا از براى او جمع است و شكى در اين نيست... » .
نراقى براى زهد سه درجه و هفت قسم قايل شده است و هر درجه و قسمى را به طور كامل توضيح داده و درباره اين تقسيم بندى، چنين مىگويد: «.. بدان كه از براى آن (زهد) سه درجه و هفت قسم است و درجات آن ادنى، اوسط و اعلى است و اقسام آن: زهد فرض، زهد سلامت، زهد فضل، زهد معرفت، زهد خائفين، زهد راجين و زهد عارفين است.
اما درجه اولى كه ادنى باشد آن است كه دل آدمى ميل و محبتبه دنيا داشته باشد و ليكن آن را ترك كند به مجاهده و مشقت.
و درجه دوم كه اوسط است آن است كه اگر چه فى الجمله دنيا را قدرى در نظر داشته باشد و ليكن آن را در جنب آخرت و نعيم آن حقير مىشمارد و به همين جهتبه طوع و رغبت دنيا را ترك كند مثل كسى كه يك درهم نقد را دستبردارد كه فردا دو درهم عايد او شود و صاحب اين مرتبه اگر چه ترك دنيا بر او شاق نيست اما باز چنان مىداند كه چيزى را دست برداشته و معاوضه كرده استبلكه چون اندك انتظارى را از براى وصول به آخرت ضرور است، گاه است عجب به خود كند.
درجه سوم كه درجه اعلى است آن است كه دنيا در نظر او مطلقا قدرى نداشته باشد و آن را هيچ بداند و لا شىء شمارد و به اين جهت به شوق و رغبت از آن كناره كند مانند كسى كه از دانه پشگل بگذرد و يك دانه ياقوت رمانى بگيرد و چنين شخصى مىداند كه معاوضه نكرده است و چيزى را دستبرنداشته است و باعث اين مرتبه، كمال معرفتبه حقيقت دنيا و آخرت است كه صاحب معرفت كامل يقين دارد كه دنيا نسبتبه آخرت پستتر است از پشگلى نسبتبه ياقوت بلكه قطع نظر از آخرت مىداند كه دنيا خود به غير از مثل پشگل چيز ديگرى نيست و ارباب معرفت گفتهاند كسى كه دنيا را به جهت آخرت ترك كند، مثل كسى است كه خواهد داخل خانه پادشاهى شود و سگى در آن خانه باشد كه ممانعت كند، لقمهاى نان به سگ داده كه آن هم از خوان احسان پادشاه است، [و] توقع عوضى از پادشاه دارد. دنيا چون آن لقمه نان است كه اگر آن را مىخورد تا در دهن او بود قليل لذتى مىبرد و بعد از آن ثقل آن در معدهاش باقى و آخر به نجاست گنديده منتهى مىشود، بلكه نسبت دنيا از براى هر شخصى، اگر چه هزار سال عمر كند، نسبتبه نعيم آخرت بسيار كمتر است از لقمه نان نسبتبه مملكت دنيا بلكه هزار هزار سال با نعمت تمام دنيا [زندگى كردن] هيچ قدرى نسبتبه آخرت نيست، چه جاى اين چند روزه كوتاه مشوب به انواع آلام و ناخوشىها كه همه آنها در نظر خود هيچ مقدارى و در چشم اخيار [هيچ] اعتبارى ندارند. آرى:
آنچه در اين مائده خرگهى است كاسه آلوده و خوان تهى است
هيچ نه در محمل و چندين جرس هيچ نه در كاسه و چندين مگس
چشمه سرابست فريبش مخور قبله صليب است نمازش مبر
بگذر ازين مادر فرزندكش آنچه پدر گفتبر آن دار هش
منزل فانى است قرارش مبين باد خزان است بهارش مبين».
نراقى پس از شرحى مبسوط درباره اقسام هفت گانه زهد، چنين نتيجهگيرى مىكند:
«فايده - در بيان آن كه هر ترك دنيايى زهد نيست - چون به حقيقت، زهد و فضيلت آن را دانستى، اكنون نپندارى كه هر كه مال دنيا را ترك نمود، زاهد است زيرا كه ترك مال و اظهار ضيق معاش و خفت در اكل و لباس بسيار سهل است در جنب جاه و شهرت و مدح و منزلت. و بسيار از دنياپرستان كه دست از مال دنيا برداشته و به اندك قوتى اكتفا نموده و به منزل ويرانى قناعت نموده تا مردم او را زاهد شناسند و مدح او كنند و به طمع لذت بالاترى از لذت پستتر گذشته است و اين شخص ترك دنيا را از براى دنيا كرده است پس زاهد حقيقى آن است كه ترك مال و جاه بلكه جميع لذتهاى نفسانيه نموده باشد و علامت اين، آن است كه فقر و غنا و عزت و ذلت و مدح و ذم در نزد او مساوى باشد و سبب اين حالت انس به خدا است، زيرا مادامى كه در دل محبتخدا [نباشد] و انس به او غالب نشود محبت دنيا بالكليه از دل خارج نمىشود و محبتخدا و محبت دنيا در دل او مثل آب و هوا هستند در قدح. چون يكى از اين دو داخل شد ديگرى بيرون مىرود پس دل آكنده از محبت دنيا از دوستى خدا خالى است و دل مشغول به حبتخدا از دوستى دنيا فارغ است و هر قدر كه يكى از اينها كم شود ديگرى زياد مىشود...» .
قسمت دوم: سابقه زهد در قرآن مجيد
كلمه زهد در قرآن مجيد نيامده است اما اسم فاعل ثلاثى مجرد آن يعنى زاهد فقط يك بار در سوره مباركه يوسف عليه السلام ذكر شده است: «و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و كانوا فيه من الزاهدين» . (4)
زاهدين، به معنى بى رغبتها و اعراض كنندهها است، چنان كه در تفسير اين آيه چنين آمده است: «و زاهد را براى آن زاهد خوانند كه در دنيا و مال دنيا رغبت نكند. يقال زهد فى كذا اذا رغب عنه و لم يرده» . (5)
قسمت سوم: زهد در نهج البلاغه
1. حقيقت معناى زهد
«ايها الناس الزهادة قصر الامل والشكر عند النعم و التورع عند المحارم فان عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم و لا تنسوا عند النعم شكركم، فقد اعذر الله اليكم بحجج مسفرة ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة» . (6)
اى مردم! زهد كوتاه كردن آرزو و شكر بر نعمتهاى الهى و خوددارى از محرمات است. پس اگر زهد از شما جدايى گزيد، مواظب باشيد كه حرام بر صبر شما غالب نگردد و شكر بر نعمتهاى الهى فراموشتان نشود، [پس به درگاه خداوند شكرگذار باشيد] زيرا كه خدا با حجتهاى روشن و آشكارا، عذر شمارا خواسته و با فرو فرستادن كتابهاى آسمانى بهانه را از شما گرفته است.
2. چگونگى روبه رو شدن با دنيا
«ايها الناس، انظروا الى الدنيا نظر الزاهدين فيها، الصادفين عنها، فانها والله عما قليل تزيل الثاوى الساكن و تفجع المترف الامن، لا يرجع ما تولى منها فادبر و لايدرى ما هو آت منها فينتظر. سرورها مشوب بالحزن و جلد الرجال فيها الى الضعف و الوهن، فلايغرنكم كثرة ما يعجبكم فيها لقلة ما يصحبكم منها. رحم الله امرء تفكر فاعتبر واعتبر فابصر فكان ما هو كائن من الدنيا عن قليل لم يكن وكان ما هو كائن من الآخرة عما قليل لم يزل و كل معدود منقض و كل متوقع آت و كل آت قريب دان» . (7)
اى مردم! همانند اعراض كنندگان كه از دنيا روى گردان و از تعلقاتش دل بريدهاند به دنيا بنگريد. به خدا سوگند كه طولى نمىكشد كه دنيا وابستگان به دنيا را نابود مىكند و ثروتمندان آسوده خاطر را به افغان و ناله و فرياد وامىدارد. آنچه از عمر شما گذشت، ديگر بازنمىگردد و اتفاقات آينده نيز معلوم نيست كه مورد انتظارتان باشد.
شادى دنيا به غم و اندوه آميخته است و چابك سواران دلاور دنيا به ناتوانى و سستى و درماندگى كشيده شدهاند. پس فراوانى آنچه آدمى را به اعجاب و شگفتى وامىدارد شما را نفريبد زيرا برخوردارى شما از آنها بسيار اندك است.
خداوند رحمت كناد آن كس را كه بينديشد و سپس عبرت بگيرد، عبرت بگيرد و سپس ديده بگشايد، گويا كه هر فرد زندهاى در دنيا به اندك زمانى [ و چشم برهمزدنى] ديگر نخواهد بود و گويى اهل آخرت اگرچه تعدادشان اندك باشد زنده جاويدند و هر آنچه از زندگان كه شمرده شونددرهم شكستنى [و مردنى] خواهند بود. و هر آنچه را انتظار مىكشند خواهد آمد و هر آنچه آمدنى استسريعا مىآيد [و زندهاى چنان فانى مىشود كه گويى هرگز نبوده است]» .
قسمت چهارم: زهد در اشارات ابنسينا
1. در بيان مقامات عرفا
«المعرض عن متاع الدنيا و طيباتها يختص باسم (الزاهد) و المواظب على فعل العبادات من القيام و الصيام يختص باسم (العابد) و المتصرف بفكره الى قدس الجبروت مستديما لشروق نور الحق فى سره يختص باسم (العارف) و قد يتركب بعض هذه مع بعض» . (فصل الثانى - تنبيه) زاهد اسم خاص كسى است كه از متاع و خوشىهاى زندگى اعراض كند و روى بگرداند و عابد نام خاص كسى است كه به انجام عبادات چون نماز و روزه قيام كند و عارف نام خاص كسى است كه فكر خود را به قدس جبروت متوجه سازد و پيوسته از پرتوهاى نور حق در سر (باطن و دل) خود برخوردار باشد. و گاهى بعضى از اين حالات با بعضى ديگر تركيب مىشود.
ابن سينا در اين تنبيه زاهد و عابد و عارف را به اجمال تعريف مىكند. طالب حق نخستبايد زهد ورزد و موانع را از پيش پاى بردارد سپس همه آنچه او را به هدف نزديك مىسازد مانند برپا داشتن نماز و گرفتن روزه و ديگر واجبات دينى را به جاى آورد وقتى به هدف رسيد، به نخستين مرحله از مراحل نيل به حق كه همانا معرفت است نايل مىگردد. بنابراين ابن سينا در اين تنبيه احوال طالبان حق را در سه عنوان مذكور (زهد، عبادت و عرفان) خلاصه كرده است و در آخر مىگويد كه هر يك از مراحل مذكور گاهى به تنهايى و گاهى به همراه مرحله يا مراحل ديگر اشخاص را به هدف مىرساند. سپس اضافه مىكند كه: «الزهد عند غير العارف معاملة كانه يشترى بمتاع الدنيا متاع الآخرة و عند العارف تنزه عما يشتغل سره عن الحق و تكبر على كل شىء غيرالحق و العبادة عند غير العارف معاملة كانه يعمل فى الدنيا لاجرة ياخذها فى الآخرة هى الاجر و الثواب عند العارف رياضة، لهمه و قوى نفسه المتوهمة و المتخيلة ليجرها بالتعويد عن جناب الغرور، الى جناب الحق فتصير مسالمة للسر الباطن، حينما يستجلى الحق لاتنازعه، فيخلص السر الى الشروق الساطع و يصير ذلك ملكة مستقرة كلما شاء السر اطلع الى نور الحق غيرمزاحم من الهمم بل مع تشييع منها له. فيكون بالكلية منخرطا فى سلك القدس» . (الفصل الثالث، تنبيه) زهد براى غير عارف در حكم معامله است، گويى در برابر كالاى دنيوى كالاى اخروى را مىخرد. اما زهد براى عارف تنزه و پاكى از چيزها و دلبستگى هايى است كه دل و روح و جان او را از حق، جل و اعلا، باز مىدارد و تكبر و بىاعتنايى نسبتبه غير حق و بىنيازى است از هر چيزى كه غير حق است. عبادت در نظر غيرعارف نوعى معامله است، گويى به خاطر اجر و ثوابى كه در آخرت خواهد گرفت، در دنيا عملى مىكند. اما عبادت در نظر عارف رياضتى استبا تمام همت و با شور و احساسهاى نفسانى و روحانى و تخيلى، تا با تعويذ به خداوند و انس گرفتن به آن رياضت، خود را از دار غرور (دنياى فريبنده) برهاند و به كوى حق جل و اعلا برساند و در نتيجه، قواى مذكور با سر و باطن او، هنگام برخوردارى از جلوات حق، سازگار و نامتنازع مىگردد و دل و جان او به سوى شروق نور حق و شعاعهاى متجلى آن كشانده مىشود و اين حالتبه تدريج در باطن او ملكه و مستقر و راسخ مىشود به گونهاى كه هر گاه سر و باطن او بخواهد به حق برسد، با تجليات نور حق، بدون مزاحمت هم و غم، به آن واصل مىشود.
2. خواسته عارف
«العارف يريد الحق الاول لا لشىء غيره و لا يؤثر شيئا على عرفانه و تعبده له فقط و لانه مستحق للعبادة و لانها نسبة شريفة اليه لا لرغبة او رهبة و ان كانتا فيكون المرغوب فيه او المرهوب منه، هو الداعى و فيه المطلوب و يكون الحق ليس الغاية بل الواسطة الى شىء غيره هو الغاية و هو المطلوب دونه» .
عارف حق نخستين را مىخواهد نه براى چيزى غير از حق و هيچ چيزى غير از حق و هيچ چيز را بر شناخت وى برتر نمىدهد و او را تنها براى او مىپرستد. زيرا حق اول شايسته پرستش استبراى آن كه عبادت نسبتشريفى استبه حق اول كه شايسته پرستش است. (8)
و اين طلب و اراده عارف به خاطر اميد و بيم نيست و اگر اميد و بيم هدف باشد لازم مىآيد كه شىء مورد اميد و شىء مورد بيم برانگيزنده و مطلوب باشد و حق هدف نباشد، بلكه واسطه براى چيزى باشد كه آن چيز هدف و مطلوب است نه حق اول.
ابن سينا مىگويد: هدف عارف فقط خداى تعالى است و اگر اراده عارف به غيرحق تعالى ميل كند آن نيز فقط به خاطر حق است. حتى عرفان، بالذات مطلوب عارف نيست، بلكه به خاطر حق است و تنها حق، هدف بالذات عارف است و اميد به چيزى يا ترس از چيزى در اراده و عبادت عارف مؤثر نيست و گرنه حق بالذات هدف نخواهد بود بلكه واسطه خواهد بود براى رسيدن به هدف ديگر.
قسمت پنجم: تاثير پذيرى معراج السعادة از كلام الله مجيد و نهج الفصاحه و نهج البلاغه و سخنان ديگر معصومان و مقايسه آن با نمط نهم اشارات.
شكى نيست كه علامه ملا احمد نراقى در نگاشتن مطالب كتاب مستطاب معراج السعادة و از آن جمله زهد در درجه اول از قرآن مجيد و نهج الفصاحه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و نهج البلاغه حضرت على عليه السلام و دعاهاى منقول از معصومان عليهم السلام فيض برده و بعد از ايشان از كتابهاى دانشمندان بزرگ اسلامى قبل از خود بهره جسته است.
با توجه به مطالب مكتوب در مبحث زهد كه جاى جاى آن به آيات مباركه قرآن مجيد زينت و زيور يافته است، بهرهگيرى فراوان علامه نراقى از كلام الله و توسل او به اين كتاب مقدس به خوبى مشخص و آشكار مىشود. به عبارت ديگر توفيقى كه علامه نراقى در اين اثر دارد همه از دولت قرآن است.
هم چنين وى بهرههاى فراوانى از نهج الفصاحه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و نهج البلاغه مولى الموحدين اميرالمؤمنين على عليه السلام و كلام دلرباى ديگر معصومان عليهم السلام گرفته و سخنان گوهربار ايشان را زينت و زيور كتاب خويش (در مبحث زهد) ساخته است.
در مقايسه سبك نگارش معراج السعادة با اشارات ابن سينا اين نكته واضح است كه گرچه اشارات از دقت علمى خاصى برخوردار است ولى از پيچيدگى مفهوم و كهنگى الفاظ خالى نيست. علاوه بر آن عربى بودن زبان اصلى كتاب، خود فهم مطالب آن را مشكلتر مىكند، در حالى كه سبك نگارش معراج السعادة، ساده، روان و قابل فهم خاص و عام بوده و از تازگى بيان برخوردار است. گذشته از آن مؤلف، هر جا ضرورت ديده و اطاله كلام را براى خواننده ملالت آور يافته، مضمون و مطلب را به ابياتى شيرين، متضمن معانى و مفاهيم دلنشين، آراسته است. او با اين ابتكار بر تنوع مطالب مىافزايد و از يكدستى نثر، به ميزان قابل توجهى، مىكاهد. تنها تفاوتى كه در موضوع زهد مندرج در اين اثر با اشارات ديده مىشود آن است كه علامه نراقى در مبحث زهد به تقسيم موضوع نپرداخته و مباحث زاهد و عابد و عارف را به صورت جداگانه شرح و توضيح نداده است. شايد علت اين موضوع آن باشد كه علامه نراقى كتاب را براى استفاده قشر كم سواد جامعه اسلامى نوشته و تقسيم موضوع را به زاهد و عابد و عارف، لازم نمىدانسته است. اما اين مطلب از ارزش اين اثر مهم اخلاقى و ايمانى نمىكاهد، زيرا اين كتاب ارزشمند در طول دوران گذشته مورد توجه و اقبال مسلمانان فارسى زبان ايران بوده و در حال حاضر نيز چنين مىباشد.
منابع و مآخذ: 1. كلام الله مجيد.
2. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، محمد دشتى.
3. معراج السعادة، ملااحمد نراقى، انتشارات علميه اسلاميه.
4. اشارات ابن سينا، نمط نهم، نگارش دكتر حسن ملكشاهى.
5 . تاريخ بيهقى، ابوالفضل بيهقى، تصحيح استاد سعيد نفيسى.
6. مثنوى مولوى.
پي نوشت ها :
1) تاريخ بيهقى، ج 2، ص 62، تصحيح سعيد نفيسى.
2) طه (20)، آيه 131.
3) شورى (42)، آيه 20.
4) يوسف (12)، آيه 20.
5) تفسير ابوالفتوح رازى شعرانى، سوره يوسف، ص 356.
6) نهج البلاغه، به تصحيح الدكتور صبحى الصالح، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق، ص 106، خطبه 81 .
7) همان، ص 148، خطبه 103.
8) حضرت على عليه السلام مىفرمايد: الهى ماعبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك.
منبع:www.naraqi.com