اگر شما يک جوان ايراني باشيد، به سختي مي توان از شما انتظار داشت که از نام دفاع راست تيم ملي در جام جهاني 1978 باخبر باشيد. اما اگر از يک جوان پرويي درباره جام جهاني 1978 بپرسيد حتماً با افتخار از «تئوفيلو کوبياس» ياد خواهد کرد؛ و اين اختلافي است ناشي از سياست ورزشي مسئولان صداوسيما در دوره هاي مختلف.همان ها که تجديد خاطره را از ما دريغ کرده اند.
بازيکنان 1978 که اولين نسل طلايي فوتبال ايران اند در تندباد حوادث، تعطيلي فوتبال و... گرفتار آمدند و گرچه برخي از آنها به دشواري توانستند نام خود را زنده نگاه دارند، اما حقيقت اين است که اکثريت آن جمع مغلوب جبر زمان شده و از يادها رفتند، در حالي که هرگز تلاشي انجام نگرفت تا اهميت آنها در تاريخ فوتبال ايران به فوتبال دوستان اثبات شود.
آنها اولين تيم صعود کننده به جام جهاني اند. اولين جمعي که در رقابتي دشوار به جمع 16 تيم برتر جهان رسيدند (مي توانيد تصور کنيد امروز ايران به جمع 16 تيم برتر دنيا، مرحله يک هشتم نهايي برسد؟) و در اين ميدان آبروداري کردند. ستارگان بزرگي که از کلام شيرين شان پيدا بود که مغلوب عصر خود شدند نه حريفاني نامدار که 0-3 و 1-4 از آنها شکست خوردند
بداقبالي آنها ظهور در عصري بود که دنيا هنوز بزرگ بود. آنقدر بزرگ که حتي تصور بازي مقابل هلند به آرزو مي مانست برعکس امروز که زمين در تسخير امواج و ارتباطات فاصله ها را به حداقل رسانده و بنابراين هنوز در جام جهاني و نبرد با پرتغال و ستارگاني مثل فيگو، رونالدو و پائولتا چيز عجيبي نيست.
در عين حال در آن عصر اتفاق ديگري نيز به وقوع پيوست؛ انقلاب که تاثير عميقي بر تعاريف متداول اجتماعي گذاشت و ورزش را مدتي طولاني تحت تاثير خود قرار داد و پايان دوران ستارگي اکثريت آن جمع طلايي را رقم زد و چنين بود که برخي مهاجرت کردند، برخي به حاشيه پناه بردند و فقط يکي دو نفر مثل علي پروين و ناصر حجازي ماندند و اسطوره شدند، در حالي که شايد ديگراني مثل آندرانيک اسکندريان مدافع استوار تيم ملي، ايرج دانايي فرد اولين گل زن در جام جهاني، ابراهيم قاسمپور آباداني خوش تکنيک و... نيز شايسته اين بودند که سال هاي سال مثل «قهرمانان» از آنها ياد شود و به مرز جاودانگي برسند...
اما امروز براي اول بار فرصتي را براي آشنايي با چهره هاي هفتاد و هشتي ها فراهم آورد، حتي بسياري از ورزشي نويسان با اين صورت ها آشنا نبودند؛ حسين کازراني، محمدصادقي و جواد الله وردي
اين تيم چهره هاي ديگري هم داشت از حسن نظري که سال ها است در ينگه دنيا زندگي مي کند و از او کوچک ترين خبري در دست نيست همين طور آندرانيک که نام او تنها به بهانه حضور فرزندش «الکو» در تيم المپيک آمريکا تبديل به خبر شده است.
نکته قابل توجه ديگر کيفيت تصاويري بود که از خاطرات مهم فوتبال ايران روي آنتن رفت. تصاويري به غايت فاقد کيفيت و ظاهراً رو به نابودي کامل که يک بار جواد خياباني در مراسمي از اين گفت که بخش عمده اي از آنها که تنها يادگارهاي تاريخ فوتبال ايران هستند، به آتش کشيده شده و از بين رفته اند... در عين حال ظاهراً مشکلاتي نيز در دريافت تصاوير باقي مانده از آرشيو عريض و طويل صدا و سيما وجود دارد و طرفه اينکه صدا و سيما نيز به عنوان امانت دار تاريخ هرگز درباره موجودي ورزشي آرشيو مورد سئوال قرار نگرفته است.
آنچه که امروز مي دانيم اين است که مثلاً اگر دوست داريم فيلم مسابقات جام ملت هاي آسيا در تهران را ببينيم راهي به جز تماس با تک تک ملي پوش هاي آن دوره که براي خودشان پيرمردي شده اند، نيست؛ پيرمردهايي مثل همايون بهزادي که ديگر فراموش کرده ايم سرطلايي بزرگ فوتبال ما بود. راستي هرگز از خود سئوال کرده ايد که همايون به دليل کدام ضربات سر اين لقب را از طرفداران پرسپوليس گرفت؟ کاش دستمان به اين گنج گرانبها مي رسيد. گنجي که اگر وجود داشته باشد خرج کردنش لذت بخش و سودآور است. گنجي به قيمت تاريخ و خاطرات ورزشي پدران ما. کاش صدا و سيما کمي گشاده دست باشد حتي اگر تصاوير موجود زرد و نخ نما باشند!
منبع:www.vista.ir