در آينه نقد و گزارش
نويسنده: سيدحسن فاطمي موحد
مجدالدين بن شفيع الدين دزفولي
يک) قاضي مجدالدين بن قاضي شفيع الدين بن فصيح الدين بن مجدالدين دزفولي(م قبل 1165ق) از خاندان قاضي دزفول است که بنا به نوشته اجازه کبيره و مشهور، نسب آنان به قثم بن عباس، عموي رسول اکرم(ص) مي رسد.
مرحوم حاج سيد مجدالدين معاصر- مقيم و امام جمعه دزفول- منکر انتساب به قثم بود و خود را حسيني و از اولاد امام علي بن الحسين(ع) مي دانست.
تصريح جزري به بلاغت بودن قثم،(1) انتفاي انتساب مزبور را تاييد مي کند(ص289)
دو) صاحب اللآلي المنتظمه(ص114) قاضي مجدالدين را از علماي شوشتر شمرده و وفات او را در 1167دانسته است؛ ولي او از دزفول بود و تاريخ مذکور هم نادرست است؛ زيرا حزين- صاحب تذکره و دوست و معاصر او- وفاتش را چند سال قبل از تاليف تذکره ضبط کرده و تذکره را سال 1165نوشته است(ص293).
محدث نوري
محدث نوري مقدمه مرآت الانوار و مشکاه الاسرار، تاليف ابوالحسن اصفهاني غروي(شريف) را استنساخ کرده است. در نسخه اصل الکواکب المنتشره احتمال داده که محدث نوري از روي نسخه کتابخانه غرويه استنساخ کرده است؛ ولي بنا به تصريح محدث در حاشيه خاتمه مستدرک(ص385) از روي نسخه صاحب جواهر نوشته است(ص243).
محسن امين
يک) محمدعبدالقادر احمد، کتاب النوادر ابوزيد انصاري(ق3) را در بيروت در سال 1401با تحقيقات و حواشي چاپ کرد. وي ضمن مصادر تحقيق خود، درصفحه 618کتاب اعيان الشيعه را تاليف سيد محسن حسيني عاملي شافعي! در پنج جلد شمرده است!(ص450).
دو) علامه امين در سال 1371وفات يافت؛ اما صاحب معجم المطبوعات(ص775) شرح حال او را با عنوان «الحسيني العاملي» نوشته است و گفته: وفات او در 1322ضبط شده است. معجم مزبوردر 1346يعني 25سال قبل از عنوان «محسن العاملي»، و او را نزيل دمشق نوشته است و ظاهرا به اشتباه خود پي برده است.
محقق کرکي
در فهرست کتابخانه مجلس(ج10،ص207) خزاجيه کرکي را به عبدالعالي نسبت داده است؛ صحيح آن علي بن حسين بن عبدالعالي است(ص479).
محمد ابراهيم بن محمدعلي بن محمدطبسي خراساني
يک) در مکارم الآثر(ج3،ص941) کتاب ميزان السداد، تاليف شخص فوق را با عنوان قسطاس الغي و الرشاد نوشته که مسامحه است(ص462).
دو) تذکره المحدثين از آثار اوست. در کرام البرره(ج1،ص21)شرح حال او آمده است، ولي اسمي از اين کتاب نيست؛ زيرا کمياب و محتملا منحصر به فرد است. مالک نسخه، فاضل محترم مي رسيد احمد روضاتي صفحات مورد نياز را فتوکپي کرده است و از تهران براي ما فرستادند
(ص22).
محمد باقر بن اسماعيل خاتون آبادي
علامه تهراني درگذشت ميرمحمد باقرخاتون آبادي- صاحب شرح عيون الحساب- را1137ق نوشته است(2)که تصحيف 1127است؛ همچنين از شرح عيون الحساب ياد نکرده است(ص368).
محمد باقربن محمدتقي مجلسي
ر.ک به: علامه مجلسي.
محمد باقربن محمد حسيني استر آبادي
ر.ک به: ميرداماد.
محمد باقربن محمدرضا شانه تراش شوشتري
تاريخ ولادت و وفات ملامحمد باقرمعلوم نيست. وفات او را يکي ازمعاصران در 1035نوشته است(3) که قطعا اشتباه است؛ زيرا ولادت استاد او سيد نعمت الله جزائري پانزده سال پس از اين تاريخ در 1050بوده است. منشا اشتباه آن است که در شرح حال همنام او ملامحمد باقربن سيد محمد شاهي نوشته اند که در 35درگذشت و مقصود 1135است نه 1035(ص258).
محمد باقربن محمد نقي موسوي شفتي
ر.ک به: حجت الاسلام شفتي.
محمد بن احمد حسيني لاهيجاني
سيد محمد بن احمد حسيني لاهيجاني- شاگرد علامه مجلسي- پرسش هايي از علامه کرده است و پاسخ ها را به ترتيب کتب فقهي تدوين نموده است وبنا به نوشته فوائد الرضويه(ج2،ص413) «نظم اللآلي» ناميده است.
نسخه اي ديدم که آن را بنام شاه سليمان در سال 1103نوشته بود و «در اللآلي» ناميده بود، نه «نظم اللآلي» (ص152).
يادآوري: نام کتاب فوق در تلامذه مجلسي(ص59) «نظم اللآلي» است. در کشف الحجب و الاستار(ص583) علاوه برآنکه از کتاب به صورت«نظم اللآلي» نام برده است، نام گردآورنده را «احمدبن محمد» نوشته است.
محمد بن حسن حرعاملي
ر.ک به: شيخ حر عاملي
محمد بن حسين بن عبدالصمد
ر.ک به: شيخ بهايي.
محمد بن سلمان(سليمان) جزائري
شيخ محمدبن سلمان(سليمان) جزائري استاد سيدنعمت الله در جزائر بوده است. سيد درباره اش مي گويد: «محمدبن سلمان جزائري، عالم فاضل، فقيه محدث، نحوي عابد، صاحب محراب، قرات عليه اول الشباب في کتب العربيه و کان ساکنا في قريه من قري الجزائر، اسمها کارون و کان له تلامذه، اخذوا عنه علم الفقه وغيره، توفي في الجزائر عشرالسبعين بعد الالف».(4)
در اجازه کبير هم همين مضمون که دلالت بر جلالت او دارد، آمده است؛ اما در کتب تراجم مذکور نيست(ص211).
محمد بن صادق بن مهدي کشميري
يک) محمد علي کشميري (1260-1309) نويسنده نجوم السما است. در مولفين کتب چاپي (ج4،ص291) او را با ميرغلام رسول، مشهور به محمدعلي کشميري- متخلص به آزاد- مذکور در رياض العارفين اشتباه کرده است و توجه نداشته است که مولف نجوم السماء در وقت تاليف رياض العارفين در سال 1260طفل يک ساله بوده است(ص494).
دو) محمدمهدي کشميري تکمله نجوم السما را نوشته و در دو جلد، در سال 1379ق به چاپ رسانده است. آيت الله مرعشي نجفي رساله اي با عنوان «التبصره» نوشته و نام پدر نويسنده نجوم السما را «صادق علي» ضبط کرده است. وجهي صحيح براي آن بنظر نمي رسد(ص493-494).
سه) صاحب الضاح المکنون (ج2،ص327) و هديه العارفين(ج2،ص393) وفات او را به غلط سال 1311نوشته اند(ص494).
محمدبن عبدالنبي نيشابوري اخباري
ميرزا محمداخباري درسال 1232به قتل رسيد؛ اما در فهرست کتابخانه مجلسي(ج10،صص1777وئ 1780) سال 1228 ضبط شده است(ص480).
محمدبن عبدالوهاب بن داود همداني
يک) مولف منتخب فصوص اليواقيت و اصل آن، امام الحرمين ابوالمحاسن ميرزا محمدبن عبدالوهاب بن داود همداني(م1305ق) است. کتاب در سال 1300ق در بمبئي چاپ شد. به علتي که اينجا جاي ذکر آن نيست، بيشتر نسخه هاي منتخب، از صفحه34تا39ناقص است و کمتر نسخه اي کامل يافت مي شود(ص491).
دو) جاي مناسب براي معرفي منتخب در ذريعه، جلد بيست و دوم است؛ اما در جلد1، صفحه130و جلد16، صفحه236 با تسامح با عنوان «ملتقطات فصوص اليواقيت» به آن اشاره شده است.
سه) در مولفين کتب چاپي(ج5،ص589) دوبار از نويسنده ياد شده است: يک بار به عنوان مولوي محمدبن عبدالوهاب، و از علماي هند پنداشته شده است. بار ديگر وفاتش در 1303ضبط شده و اين منتخب را با عنوان «فصوص اليواقيت» که اصل آن است دوبار چاپ شده صورت گرفته است و يک بار آن در 1281به خط زين العابدين طباطبايي است؛ ولي اين سال، تاريخ اجازه بوده و شخص مزبور يکي از مشايخ اوست و سال چاپ 1300 است(ص491).
يادآوري: حجت الاسلام جزائري در نابغه فقه و حديث (492) صاحب منتخب فصوص اليواقيت و اصل آن را محمدبن عبدالوهاب همداني معرفي کرده است، اما در پاورقي صفحه قبل، مولف کتاب مولفين کتب چاپي، کتاب فصوص اليواقيت را به محمدبن عبدالوهاب نسبت داده است، ظاهرا مورد انتقاد قرار داده است.
چهار) در اعيان الشيعه(ج45،ص295) و بيشتر صفحات ذريعه، وفات او را 1303 نوشته اند که اشتباه است و تاريخ صحيح که1305است، در ذريعه (ج22،ص403) ذيل عنوان «منتخب الدمعه الساکبه» مذکور است(ص491).
پنج) اعيان الشيعه(ج45،ص295-296) شرح حال ميرزا محمدبن عبدالوهاب همداني را چنين آورده است:
«يروي عنه بالاجازه، الشيخ راضي...»؛ سپس نام عده اي از مشايخ او را مي آورد. طبق اين عبارت، همه از وي اجازه داشته اند؛ در حالي که همه نام بردگان از مشايخ وي بوده اند و عبارت مزبور غلط چاپي است که در غلط نامه تذکار نداده اند.
عبارت صحيح چنين است: «يروي بالاجازه عن الشيخ راضي...»(ص492).
محمدبن علي بن احمدحرفوشي حريري عاملي
يک) محبي سني، معاصر وي، تجليل شاياني از او کرده است و علت مهاجرت او را از دمشق به ايران چنين نوشته است:
چون در دمشق گمنام بود و به فروش پارچه اشتغال داشت، به حريري معروف شد.(5)
در سلافه العصرچاپي(ص215) حريري به حويزي تصحيف شده است و بعضي ترجمه نويسان بدون توجه به اين تصحيف، او را حويزي نوشته اند.(6)
اگر علت تسميه او به حريري در خلاصه الاثر نبود، شاهد ديگر در اينکه حويزي غلط است، وجود داشت؛ زيرا در جلد اول امل الآمل که مخصوص عاملي هاست، شرح حالش نيامده است. اگر حويزي بود، در جلد دوم ذکر مي شد(ص230-231).
دو) در امل الآمل چاپ سنگي همراه منتهي المقال(ص27) نام جد او که احمد بوده، محمد نوشته شده است. بعضي ترجمه نويسان هم بدون توجه از آن پيروي کرده اند و جد او را محمد ناميده اند(7)(ص231).
محمدبن علي بن حسين بن بابويه قمي
ر.ک به: شيخ صدوق.
محمدبن علي بن حسين عاملي
صاحب سلافه العصر(ص359) شرح حال شيخ عاملي را ذکر کرده است و در صفحه بعد شرح حال عموي او، يعني شيخ محمدبن علي را نوشته است و او را شاعري اديب خوانده و نمونه اي از شعر او را آورده است. صاحب خلاصه الاثر، شرح حال شيخ حر را از سلافه نقل کرده است، اما به اشتباه، مطالب مربوط به عموي شيخ حر را در شرح حال خود شيخ آورده است؛ عبارت او مضطرب و نامفهوم است(ص205-206).
محمدبن علي بن حسين موسوي حسيني عاملي
فهرست کتابخانه مجلس(ج7،ص44) ذيل تدارک المدارک، مولف مدارک را که سيد محمد موسوي حسيني عاملي است،سيد محمد طباطبايي نوشته است. در صفحه 291 گفته است: اين نام در اين عصر، معرف سيد مجاهد صاحب مناهل است(ص478-479).
يادآوري: نويسنده مدراک الاحکام، سيد محمدبن علي موسوي حسيني عاملي(1009ق) است و نويسنده مناهل الاحکام، سيد محمدبن علي طباطبايي معروف به سيد محمد مجاهد يا سيد مجاهد(م242ق) است و نبايد ميان آنها خلط کرد.
در خورذکر است که سادات طباطبايي از طرف پدر به ابراهيم طباطبايي مي رسند و ابراهيم طباطبا نواده امام حسن مجتبي(ع) است؛ بنابراين سادات طباطبايي،سيد موسوي يا حسيني نيستند.
محمدبن علي بن حيدر عاملي
شيخ آقابزرگ نوشته است: سيدمحمدبن علي بن حيدر عاملي و شيخ احمدبن اسماعيل جزائري از شاگردان مولي ابوالحسن اصفهاني شريف بوده اند و آن دو را در اجازه هايي که نوشته اند، به اين مطلب تصريح کرده اند.(8)
گويا مقصود آن است که تصريح کرده اند که از او اجازه داشته اند، نه شاگرد او بوده اند؛ زيرا در اجازه کبير آمده است: سيد محمدبن علي بن حيدر و شريف از يک طبقه بوده اند(ص24).
محمدبن محمدبن حسين بن محمد مرعشي شوشتري
سيدمحمدشاه بن ميرمحمدحسين بن سيدمحمدشاه بن صدرالدين مرعشي شوشتري از احفاد قاضي نورالله شوشتري بوده است و مردي ظريف، شيرين مقال بود... درسال25درگذشت.(9)
مقصود از 25بعد از 1100است نه 1025که يکي از معاصران تصور کرده است(10)(ص268).
محمدبن نما
در شرح علامه حلي در مقدمه ملحقات احقاق الحق(ج1،ص48)يکي از مشايخ علامه را شيخ نجيب الدين محمدبن نما(م645ق) نوشته است در حالي که علامه حلي سه سال پس از اين تاريخ، يعني648متولد شد. او از مشايخ پدر علامه بوده است؛ چنان که سال تولد علامه در همان جلد، صفحه35آمده است(ص487).
يادآوري: سال درگذشت شيخ نجيب الدين محمد در کتاب نابغه فقه و حديث در اثر اشتباه چاپي 685نوشته شده است.
محمدبن يعقوب فيروزآبادي
ر.ک به: فيروزآبادي
محمد تقي بن مجلسي
يک) بيشتر ارباب تراحم، نام پدر مجلسي اول را «مقصودعلي» ملقب به مجلسي نوشته اند،(11) ولي امضاي او محمدتقي بن مجلسي است و نامي از مقصود علي در آن ديده نمي شود. معاصر او شيخ حرعاملي، وي را محمدتقي بن المجلسي نوشته است.(12)
خود در مقدمه روضه المتقين(ج1،ص2) گفته است:
محمدتقي بن علي الملقب بالمجلسي. ميرزا حيدرعلي- از احفد او- در مقدمه انساب خاندان مجلسي در دو جا همچنين ايعان الشيعه(ج44،ص122و136) او را علي ناميده اند.
به نظر مي رسد کلمه«مقصود» قبل از «علي» در جامع الرواه (ج2،ص78) که ديگران به آن استناد کرده اند، تصحيف «المقدس» است(ص170).
دو) در اعيان الشيعه0ج9،ص282) چاپ يازده جلدي، نام محمد باقر به جاي محمد تقي آمده است که غلط چاپي است(ص168).
سه) مجلسي اول در شمار استادان و مشايخ سيدنعمت الله جزائري نبوده است، اما صاحب رياض العلماء او را جز استادان وي شمرده است(ص170).
محمدجعفر بن آقابزرگ شوشتري
ر.ک به: فتح الله بن رضا کيميايي مرعشي شوشتري.
محمدجعفربن محمد طاهر خراساني
ملامحمد جعفربن محمدطاهر خراساني(زنده در1151)صاحب الکليل المنهج، تباشير، رضاع و گوهر مراد است.
در روضات الجنات(ص263)ضمن شرح حال خداوردي افشار-صاحب زبده الرجال- نام او را برده، فرموده است:
«اکليل او شبيه زبده است و خاتمه اش (خاتمه الکليل) شامل اصحاب النبي(ص) الممدوحين و اصحاب اميرالمومنين(ع) است».
برخي در اثر عدم دقت در عبارت روضات دچار اشتباه شده اند. بغدادي در هديه العارفين(ج1،ص344)و ايضاح المکنون، تاريخ ولادت و مولفات او را به خداوردي نسبت داده است.
در مصفي المقال(ص106) و تذکره القبور(ص230) خاتمه الکليل را دو تاليف مستقل پنداشته اند.
طباشير را دوبار در ذريعه(ج3،ص309وج15، ص145) با عنوان«التباشير» و «طباشير» نوشته است(ص152).
محمدجواد بن محمدحسيني عاملي
درکتاب زندگاني و شخصيت شيخ انصاري(ص117) آمده است: مفتاح الکرامه هشت جلد است؛ با اينکه بيشتر است و ده جلد آن چاپ شده است(ص83).
محمد رفيع بن فرج گيلاني
ر.ک به: ملارفيع ابن فرج گيلاني.
محمد زمان بن محمدرضا بن فتح الدين صحاف شوشتري
ملامحمدزمان بن ملامحمدرضا بن حاج فتح الدين صحاف شوشتري از شاگردان سيد بوده است که در تذکره شوشتر و اجازه کبيره مذکور نيست. کتاب شرائع و صحيفه سجاديه را نزد سيد خوانده و استاد، دو اجازه بر دو کتاب نامبرده براي او نوشته است که صورت آنها چنين است:
1. انهاه الاخ الموفق المسدد العالم الکامل ذوالاخلاق الرضيه و الصفات المرضيه المولي محمد زمان، سماع تحقيق فاجزته في تدريسه کيف اراد. و کتب العبد المذنب نعمه الله الحسيني الجزائري اوائل شهر صفر ختم بالخيروالظفر سنه الخامسه والثمانين بعدالالف(1085)الهجريه حامدا مصليا مسلما.
2. بسم الله الرحمن الرحيم. سمع هذه الصحيفه الشريفه مع ملحقاتها بقراءه الغير سماعا افصح عن بيان معانيها علي ماوصل اليه فکري الاخ الصالح الزکي التقي العالم العامل المولي محمدزمان الشوشتري ارقاه الله تعالي معارج الکمال و بلغه اقصي المطالب و الآمال فاجزته روايتها و قرائتها آخذا بطريقه الاحتياط المشروط علينا في اجازاتنا. و کتب المذنب الجاني نعمه الله الحسيني الجزائري عفي عن جرائمه يوم الثلاثا من شهرذي الحجه سنه الثامنه والتسعين بعد الالف(1098)والحمدالله وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين.
نويسنده الکواکب المنتثره(ص294) اين دو اجازه را براي دو نفر پنداشته است و گفته است: «ملامحمد زمان بن محمد راض بن حاج فتح الدين صحاف شوشتري ا سيدنعمت الله جزائري اجازه داشته، به اجازه اي که ديدم آن را بر صحيفه سجاديه مورخ1098و آن در آغاز جواني او بوده؛ زيرا سيد عبدالله جزائري او را در تذکره شوشتر نوشته، اما نه در شاگردان سيد نعمت الله، بلکه در شاگردان سيد نورالدين بن سيد نعمت الله و درباره او گفته: در کمال تقوا و تعفف و پرهيزکاري و زهد است سلمه الله تعالي. پس معلوم مي شود در وقت تاليف تذکره(سال 1164) زنده بوده و از معمرين بوده است و برادرزاده او که همنام اوست، از اساتيد طب و نجوم و غيره بوده و در وقت تاليف تذکره، او هم در قيد حيات بوده اما همنام او که در 1085از سيدنعمت الله اجازه دريافت کرده پيش از او بوده است».
اين مطلب الکواکب المنتثره سراپا اشتباه است؛ زيرا در تذکره شوشتر ملامحمد زمان را در شاگردان سيد نورالدين ننوشته است، بلکه پسر او محمد علي مذکور است و عبارت «در کمال تقوا و تعفف...سلمه الله تعالي» درباره او است؛ نه ملامحمدزمان.(13)
اينکه گفته اند: برادرزاده اش محمد زمان، در تذکره شوشتر جز اساتيد طب و نجوم نام برده شده و در تاريخ تاليف آن کتاب (سال1164) زنده بوده، آن هم نادرست است؛ زيرا آن شخص با آن مشخصات نوه محمد زمان است، نه برادرزاده اش. عبارت کتاب چنين است: «ملامحمدزمان بن ملامحمدعلي[بن ملامحمدزمان] صحاف در مضمار کمالات، سابق و در فن ط ب و تنجيم، ماهر و حاذق است(14)(ص266-268»).
محمدصالح بن عبدالواسع خاتون آبادي
يک) نسب وي چنين است: ميرمحمدصالح(م1126ق) ابن عبد الواسع بن محمد صالح بن اسماعيل معروف به شاه مراد بن عمادالدين محمدبن حسن بن جلال الدين بن مرتضي بن حسن بن حسين بن شرف الدين علي بن مجدالدين محمدبن تاج الدين حسن بن شرف الدين حسين ابن عمادالشرف بن عباد بن محمدبن حسين بن محمدبن ابوعبدالله حسين بن ابوالحسن علي بن عمر الاکبر بن ابومحمدحسن الافطس بن ابوالحسن علي الاصغرابن امام زين العابدين(ع).
نسب نامه فوق با مختصر توضيح درباره برخي از اسامي، در مکارم الآثار(ج1،ص129) مضبوط است.
الف) در الفيض القدسي و مستدرک الوسائل(ج3،ص486) والکواکب المنتثره(ص198) در شرح حال ميرمحمدحسين فرزند ميرصالح با اندک تفاوت منقول است؛ به اين ترتيب که مرتضي را فرزند بي واسطه حسين نوشته اند و حسن را انداخته اند.
ب) در مستردک،«عباد» را «عبادان» نوشته است.
ج) ميرمحمدصالح با 25واسطه به امام چهارم(ع) مي رسد، نه نوه اش ميرعبدالباقي که در ريحانه الادب(ج3،ص366) آمده است.
گفتني است نوشته هاي مکارم الآثار در اين گونه موارد از سايرين، دقيق تر و به واقع نزديک تر است(ص370).
دو) وفات ميرمحمدصالح در ماه صفر1126رخ داد و مدفنش در نجف اشرف است و بنا به نوشته فهرست کتب خطي کتابخانه هاي اصفهان(ص74) از کتاب آداب سنيه، در ماه رمضان1120 فارغ شد.
صاحب اجازه کبيره در حاشيه اجازه فرموده است: «توفي عشرالثلاثين بعد المائه و الالف» که با تاريخ مذکور سازگار است.
ذريعه(ج4،ص397) به نقل از مشجره خاتون آبادي ها، درگذشت او را پس از1166نوشته است و نيز در بعضي از صفحات و مجلدات ديگر آن و دانشمندان و بزرگان اصفهان(ص386) و شهدا الفضيله(ص234) و بعضي مواضع ديگر، اينگونه آمده است و نادرست است.
ترديد بين دو تاريخ که در ريحانه الادب(ج3،ص368) مشاهده مي شود، بي مورد است. منشا اين اشتباه محدث نوري است که در عبارت روضات الجنات(ص198) دقت نکرده است. در آنجا که گفته است: ميرمحمدصالح تا سال1116زنده بوده است؛ اما آن را تاريخ وفات پنداشته است. مستدرک (ج3،ص486) و ديگران هم از او بي واسطه يا باواسطه پيروي کرده اند و از حقيقت دور افتاده اند(ص371).
يادآوري: الف) نمي توان گفت: تاريخ درگذشت ميرمحمدصالح پس از سال1116نادرست است، بلکه دقيق نيست؛ ب) نويسنده مستدرک، محدث نوري است و معنا ندارد بگوييم مستدرک از محدث نوري پيروي کرده است.
سه) ميرمحمدصالح حديقه سليماني را به فارسي به نام شاه سليمان صفوي نوشته است. يک نسخه مورخ1237در 230صفحه موجود است. آغاز آن چنين است:«عقود لآلي فاخره آيينه بي انتها چهره آرايي...».
در ذريعه(ج6،ص385) و ريحانه الادب(ج1،ص368) با الف ولام به صورت «الحديقه السليمانيه» نوشته اند.
صاحب الذريعه آن را نديده و به واسطه کتاب مزبور نقل کرده است و همان، مدرک ريحانه الادب بوده است(ص372).
چهار) درکتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان(ص386) در شرح حال ميرمحمدصالح 26کتاب او مذکور است؛ اما برخي از آنها مکرر و اشتباه است؛ از جمله«الانوار المشرقه» را به صورت «انوار الامشرقه» نوشته است و با عنوان ششمين کتاب ذکر کرده است؛ با اينکه در شماره5 «ايمان و کفر» را نام برده است.
شماره21 «رساله در اختلافات» است که صحيح آن «اختلاجات» است(15)(ص374).
پنج) کتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان، ميرمحمدصالح را داماد مجلسي اول دانسته است؛ با اينکه داماد مجلسي دوم بوده است. به نظر مي رسد با ملامحمدصالح مازندراني، داماد مجلسي اول اشتباه شده باشد(ص374).
شش) کتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان، تاريخ وفات او را 1116و قبرش را در ايوان العلماء نوشته است. گفتيم که محمدحسين بن ميرمحمدصالح در ايوان العلما است؛ چنانکه در ماضي النجف و حاضرها(چاپ صيدا، ج1،ص63) مذکور است. قبر ميرمحمدصالح در نجف است، ولي معلوم نيست در آن ايوان باشد(ص375).
محمد طاهر بن کمال الدين لواف شوشتري
ملامحمد طاهربن کمال الدين لواف شوشتري(م1127ق) مردي خوش خميره و محبوب القلوب بود و حسن خطي داشت که به اجرت کتابت قناعت مي نمود و از دريافت هدايا و صلات اهل دنيا دوري مي گزيد. وي در سال 27وفات نمود.(16)
مقصود سال 1127 است، نه 1027که بعضي گمان کرده اند(17)(269-270).
محمدعلي بن محمدطاهر مدرس تبريزي
ميرزامحمدعلي بن محمدطاهر مدرس تبريزي- صاحب ريحانه الادب- بنا به نوشته فرزند او در مقدمه ريحانه الادب(ج4،ص395)يکم شعبان1373ق درگذشت. در کتاب مولفين کتب چاپي (ج4،ص395)به جاي اول شعبان، ششم و در نقبا البشر(ج4،ص1458) عيدفطر1373آمده است که هر دو اشتباه است. منشا اشتباه دوم، آن است که اول شعبان را اول شوال خوانده است.(ص472).
محمدقاسم بن محمدرضا تبريزي
ميرزا محمدقاسم بن محمدرضا تبريزي رساله اي درحرمت غنا نوشته است و فتاواي جمعي از معاصران خود را که گويا مقصود فيض و پيروانش باشند- بدعت شمرده است. شرح حال اين شخص در کتاب دانشمندان آذربايجان(ص305) موجود است و کتاب الصراط المستقيم و فضائل الائمه از آن اوست.(18)
علامه تهراني او را با ميرزا محمدقاسم بن محمدرضا هزارجريبي اصفهاني يکي دانسته است؛ اما به نظر ما دو نفرند.
هزارجريبي صاحب اين آثار است: التحفه الاحمديه، شرح عينيه سيد اسماعيل حميري(در ذريعه ذکر نشده)، فوايد ضروريه، المزار(درسال 1132آن را وقف کرده است).(ص379-380).
محمدقاسم بن محمدرضا هزار جريبي
يک) ابوجعفر محمدقاسم صاحب کتاب المزار است که در سال1132آن را وقف کرده است.
در الذريعه(ج3،ص413)نام اين کتاب به اشتباه «المراء» چاپ شده است، ولي در ذريعه(ج20،ص325)با عنوان «مزار الهزار جريبي» مفصلا بيان شده است(ص380).
دو) خود و پدرش از علامه مجلسي اجازه داشته اند. در ذريعه(ج16،ص346) عبارت چنين است: «...کما ان والد المولي محمدرضا ايضا اجيز من المجلسي في 1089».
افتادگي ضمير در عبارت فوق، سبب خلل شده است و بايد چنين باشد: «کماان والده...»(ص380).
سه) نيز ر.ک به: محمدقاسم بن محمدرضا تبريزي.
محمدمجاهد بن علي طباطبايي
در ذريعه، مختصر مناهل را از سيدمحمدمجاهد دانسته، فرموده است: مختصر را شاگردش شيخ حسين ترجمه کرده و به خط مترجم نزد سيدمحمدجزائري موجود است.(19)
اين مطلب اشتباه است؛ زيرا مختصر مناهل از سيدمجاهد نيست، بلکه از شيخ حسين است ونزد اينجانب همان مختصر عربي است(ص389).
و ر.ک به: محمدبن علي بن حسين موسوي حسيني عاملي.
محمدمهدي بن عبدالحسين جواهري
اميرالشعرا محمدمهدي جواهري- برادر شيخ عبدالعزيز- متولد 1317است و اکنون حيات دارد و مقيم دمشق است.
در شعرا الغري(ج10،ص139-216)از او ياد شده است، اما ولادت او را 1320 نوشته است(ص484).
محمدمجار بن علي بن حسين شوشتري
يک)شيخ محمد نجار (1140/1141) يک نور از انوار النعمانيه را که تحفه الملوک نام دارد، ترجمه کرده است و در موضوع سيره ملوک است. علامه تهراني آن را نديده و دوبار به عنوان «سيرالملوک» و «رساله في السير و السلوک» معرفي کرده است.(20) عنوان دوم، تکرار و نادرست است(ص303).
دو)صاحب اللآلي المنتظمه(ص113) وفات شيخ محمدنجار را در 1041نوشته است و پدرش را «علامه» توصيف نموده، او را از اولاد صاحب تفسير سوره يوسف پنداشته است.
اين سخن، اشتباه در اشتباه است؛ زيرا وفات او در سال 1141بوده است. معلوم نيست پدرش اهل علم باشد؛ صاحب تفسير مذکور، برادر اوست(ص305).
محمدهادي بن محمدمرعشي شوشتري
تذکره شوشتر(ص128)در معرفي ميرمحمدهادي بن ميرسيد محمدمرعشي شوشتري- برادر ميرزاابوالقاسم- مي گويد: «مستجمع محامد صفات رضيه و مکارم اخلاق بهيه بود و خطي، به غايت نيکو داشت که ارباب سليقه از بلاد بعيده طالب بودند و در سال سي و هفت وفات نمود».
مقصود1137است نه 1037که در اللآلي المنتظمه(ص113) توهم کرده است(ص319).
محمدهمداني ملقب به امام الحرمين
آيت الله مرعشي نجفي در الاجازه الکبيره(ص406)غنيمه السفر تاليف ميرزا محمدهمداني را جز تاليفات شيخ جعفر نوشته است که اشتباه است(ص391).
محمودبن احمدعيني
بدرالدين ابومحمدبن احمدعيني، شرح شواهد الفيه موسوم به فرائد القلائد معروف به الشواهد الصغري را نوشت. در کشف المظنون(ج2،ص1066) آن را در حرف شين نوشته، نه در حف فاء؛ اما در فهرست کتابخانه مجلس (9/1/174) مي گويد: «در کشف الظنون از آن با عنوان «فوائد القلائد» ياد شده است»(ص338).
مرتضي آل يس کاظمي
آقاي برقعي(م1407م) در کتاب شيعه يا پديدآورندگان علوم اسلامي که ترجمه الشيعه و فنون الاسلام، تاليف علامه متتبع سيدحسن صدر(م1354ق) است، شرح حال صدر را در اول کتاب آورده و چون مرحوم شيخ مرتضي آل يس کاظمي(م1398م) خواهرزاده علامه صدر بود و در مقدمه اصل آن کتاب که در سال 1331 چاپ شده است، شرح حال مولف را نوشته، آقاي برقعي از ايشان نامي برده، ولي به «فقيد دانشمند مرحوم مرتضي آل يس» تعبير کرده است؛ در حالي که او تا سال1398 در حيات بود(ص452).
يادآوري: جا داشت حجت الاسلام جزائري تاريخ ترجمه کتاب به وسيله برقعي را ذکر مي کرد تا دانسته شود اين کتاب در زمان حيات آل يس نوشته شده است.
مرتضي بن محمدبن امين انصاري دزفولي
ر.ک به: شيخ انصاري.
مصطفي امامزاده
حاج سيدمصطفي امامزاده(م1383ق) گلستان پيغمبر را در سال 1373ق تاليف و چاپ کرد. آقاي مرعشي نجفي در اين زمينه مرتکب چند اشتباه شده است:
- از کتاب به صورت «گلزار پيغمبر» نام برده است؛
- تاريخ تاليف را 1374 نوشته است؛
- درگذشت مولف را 1384 ضبط کرده است(21)(ص486).
مظفر بن محمدقاسم منجم
در الذريعه(ج4،ص452) و فهرست کتابهاي چاپي فارسي(ج1،ص451) آمده است: تنبيهات المنجمين، نوشته ملامظفربن محمدقاسم منجم در سال1042تاليف شد.
اين مطلب نادرست است؛ زيرا در مقدمه آن مي خوانيم: «تاآنکه در تاريخ يک هزار و سي و يک هجري شروع در اين امر نمود».
کتاب در سال 1284 چاپ شده است(ص114).
ملارفيعا بن فرج گيلاني
ملارفيع يا محمدرفيع بن فرج مشهور به ملارفيعا گيلاني، مقيم مشهد مقدس و دانشمندي عظيم الشان بود. حدود صد سال عمرکرد و تقيه شديد مي نمود.
يک) در فوائدالرضويه(ج2،ص535) شرح حالش را به عنوان رفيع بن فرج و محمدرفيع بن فرج آورده است، اما در اواخر آن، او را با محمدرفيع بن مومن جيلي مذکور در بحارالانوار اشتباه کرده است.(ص405-406)
دو) در پاورقي لؤلؤه البحرين(ص90) شرح حالش آمده؛ اما دچار اشتباهاتي شده. او را با ميرزا رفيعاي ناييني مذکور در سلافه العصر اشتباه کرده است و نام پدرش را «فرخ» نوشته و گفته است با تشديد راء وخاء است. گويا عبارت را از خاتمه مستدرک(ص395) برداشته که غلط چاپي است. در برخي اشعارش نيز به نام پدر خود تصريح کرده است؛ از جمله در تخميسي که در منقبت چهارده معصوم(ع) دارد، چنين گفته است:
خوشا حال کسي کوچاکر صاحب زمان باشد
ز لطف شاه مردان در دو عالم در امان باشد
«رفيعاي فرج» چون مادح شاه جهان باشد
چه غم دارد به عقبي چون يکي از چاکران باشد
و غزلي دارد با اين مطلع:
روح مقدس همه در سوي تو
خاک نشينان سرکوي تو
آخرش چنين است:
بنده تو هست«رفيع فرج»
ورد زبان حمد و ثناگوي تو
مخمسي دارد درمدح اميرمومنان (ع):
دلا از خود چه مي ترسي امام رهبري دارد
زخاک پاي قنبر بر سر خود افسري داري
ز مهر خواجه اش بر دل تو نور انوري داري
مترس از اژدر سرکش که همچون حيدري داري
که چون شير خدا اي دل امام سروري داري
در آخرش فرموده است:
«رفيعاي فرج» را گرچه از عصيان، گران بار است
زخوف معصيت، دايم به درد وغم گرفتار است
نمي ترسد ز دوزخ ليک خوف او زجبار است
خطاب آيد ورا از حق، حسابت نزد کرار است
که چون از خاک درگاه علي تاج سري دارد(ص406).
ملارفيع بن فرج گيلاني
ر.ک به: ملارفيعا بن فرج گيلاني.
ملاعبدالله
سه ملاعبدالله سراغ داريم که گاهي ميان آنها اشتباه مي شود:
الف) سيدنعمت الله جزائري در غايه المرام بيشتر گفته هاي ملاعبدالله شوشتري(م1021ق) را در حاشيه اش بر تهذيب به عنوان «قال الفاضل التستري» يا«قال الفاضل المحشي» آورده است.
او صاحب مدرسه علميه در اصفهان و استاد مجلسي اول و ديگران است. کتابي به نام جامع الفوائد دارد که تتمه جامع المقاصد کرکي است. يک جلد آن در «طهاره و صلوه و زکاه و خمس و صوم و اعتکاف» است و درنجف تاليف شده است و در آخرش به خط مولف تاريخ 1014 آمده است.
ب) ملاعبدالله بن محمود شوشتري که در بخارا در 997شهيد شد.
ج) ملا عبدالله بن حسين يزدي صاحب حاشيه بر تهذيب است.
صاحب تذکره شوشتر(ص53) و سيدعلي خان در سلافه العصر(ص491) و محبي سني در خلاصه الاثر(ج3،ص40) افراد فوق را با يکديگر خلط کرده اند و بعضي وفات نفر اخير را به اشتباه 1015 نوشته اند.
سيدمصلح الدين مهدوي(م1416ق) بهترين شرح حال را براي ملاعبدالله شوشتري در تاريخچه محله خواجو(35-52) بيان داشته است(ص78).
منصور بن حسين آبي
ابوسعيد منصوربن حسين آبي- وزير مجدالدوله بويهي- از بزرگان آوه است. کتاب بسيار نفيس نثر الدر از آثار اوست که اخيرا در هفت جلد در مصر چاپ شده است؛ اما احياکنندگان درآن، تصحيف و تحريف کرده اند. پس از نام رسول اکرم،«صلي الله وعليه و سلم» بدون «وآله» و پس از نام هر اما به جاي«عليه السلام»، «رضي الله عنه» نوشته اند و بعد از نام هر يک از خلفا، جمله مذکور را آورده اند که مغاير عمل مولف است. سخنان ائمه(ع) را تا امام نهم آورده اند و از سه امام ديگر نام نبرده اند.
ما يقين داريم که اين کار از مولف نبوده و او سخنان دوازده امام(ع) را آورده است.
تاريخ وفات مولف را بر تمام مجلدات، 421ق نوشته اند؛
درحالي که او تا سال432ق زنده بود، و از شاگردان شيخ طوسي بوده است. اصول چاپي موجود از اصول چهار صدگانه را از روي خط وي چاپ کرده اند(ص344-345).
يادآوري: جا داشت حجت الاسلام جزائري در اين مورد توضيح و دلايل بيشتري اقامه مي کرد. به صرف اينکه نويسنده اي در گذشته هاي دور شيعه بوده،دليل نمي شد که او تعابيري چون: «صلي الله عليه و سلم» و «رضي الله عنه» را به کار نبرده باشد.
ميرداماد
ميرداماد-متخلص به اشراق- در سال1041درگذشت. به طوري که در تذکره نصرآبادي(ص482)و سلافه العصر (ص478) وامل الآمل(ج2،ص249) که نزديک به عصر او بوده اند و همچنين در حاشيه اجازه کبيره، الدره النثيره(ص8) و ذريعه(ج9،ص76) و اعيان الشيعه(ج44،ص113) آمده است، ماده تاريخ وفات او چنين است: «عروس علم و دين را مرد داماد».
در برخي مصادر که به روضات الجنات(ص116) منتهي مي گردند،1040نوشته اند که مطابق«عروس علم دين را مرده داماد» است و آن تصحيف مصرع پيش گفته است.
در ريحانه الادب(9ج4،ص121) مطابق«الراضي» مذکور در نخبه المقال، احتمال1042را هم داده است؛ اما بي وجه است چه آنکحه گوينده آن هم مانند صاحب روضات متاخر بوده و احتمال غلط چاپي «الراضي» و صحت «الرضي» وجود دارد.
عجيب تر آنکه سفينه خوشگوه تخلص او را «اشرف» و وفاتش را 990مطابق«عروس ملک دين را مرده داماد» نوشته است که تصحيف و غلطي آشکار است(ص142-143).
ميرعالم بن رضي الدين بن نورالدين
ر.ک به: عبداللطيف بن ابوطالب بن نورالدين.
نصرالله بن حسين حائري
صاحي روضات(ص727) به آقاسيد عبدالله جزائري نسبت داده است که او فرمود: «استشهد[سيد نصرالله حائري شهيد] فيمابين الخمسين و الستين».
آنگاه مقصود او را چنين بيان داشته است: «يعني بعد المائه و الالف من هجره سيد النبيين».
اين نسبت به سيد مزبور درست نيست؛ زيرا در اجازه کبيره چنين چيزي وجود ندارد.
در شهدا الفضيله شهادتش را در سال1154نقل کرده است؛ با اينکه در صفحه بعد فرموده است: سيدرضي الدين به وي اجازه داده و تاريخ آن اجازه، سال 1155 بوده است.
اعيان الشيعه آن را مردد بين 1153و1155 نوشته است؛ با اينکه در صفحه152اشعاري از او آورده که در سال 1155 گفته است(ص407).
يادآوري: اين امکان وجود دارد که شخصي در سال 1155 شعر بگويد يا اجازه بگيرد و در همان سال هم از دنيا برود.
نظر علي زجاجي شوشتري
يک) تذکره شوشتر(ص128) ملانظر علي زجاجي بن خواجه محمدامين شوشتري را چنين ستوده است: «حاوي صنوف کمالات و مفاخرات و مستجمع صفاي باطن و ظاهر بود. طبعي به غايت لطيف و نفسي عفيف داشت و فقير، کتاب مفاتيح را نزد او خوانده ام و در سال چهل و شش وفات نمود و يک پسر از او مخلف شد که الحال در نهاوند است، ملاعبدالکريم».
مقصود 1146است نه 1046که صاحل اللآلي المنتظمه(ص114) توهم فرموده است؛ زيرا تولد صاحب تذکره شوشتر در سال 1112بوده و نشايد که وفات استاد او در 1406باشد و نيز تاريخ تاليف آن کتاب بين 1164و1169بوده است که در آن تاريخ، ملاعبدالکريم فرزند ملانظر علي زنده بوده و خود قرينه اي ديگر بر عدم صحت تاريخ مزبور است(ص317).
يادآوري: در ملحقات احقاق الحق(ج1،ص114) سال 1046 است.
دو) صاحب اللآلي المنتظمه از ملانظر علي دوبار نام برده است و بار دوم وفات او را در سال 1146 نگاشته است، اما لقب او را ننوشته و او را غير از زجاجي پنداشته است(ص317).
نعمت الله بن عبدالله موسوي جزائري
نظر به فراواني لغزش ها در مورد نعمت الله جزائري، براي سهولت دستيابي، آنها را به دو بخش تقسيم کرديم. در بخش اول لغزش هاي مربوط به کتابهاي سيد يا آثار منسوب به او را مي آوريم و در بخش دوم، موارد ديگر را ذکر مي کنيم.
بخش اول: آثار سيد
الانوار النعمانيه
يک) بعضي نام آن را انوار نعماني نوشته اند(22)و آن مسامحه است(ص47).
يادآوري: تمام کتابهاي سيد نعمت الله جزائري به عربي است.
دو) در اعيان الشيعه، الانوار العثمانيه آمده که غلط چاپي است(ص47).
سه) در فهرست کتابخانه آستان قدس رضوي(ج5، ص30) گفته است: آغاز آن«بحمده و بنعمته» است. عبارت صحيح«نحمده بنعمته علي نعمائه...»(ص47)
انيس الوحيد
سيد نعمت الله جزائري انيس الوحيد را در شرح توحيد صدوق نوشت و در مقدمه آن و در زهر البيع(23) از کتاب خود به صورت «انيس الوحيد» نام برده است.
يک نسخه آن در کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران موجود است. نسخه اي ديگر در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي تهران است که مولف فهرست، نام آن را مردد بين انس الوحيد يا انيس الوحيد دانسته است. (24) علامه تهراني انس الوحيد ضبط کرده است. (25)
انس الوحيد اشتباه است و مدرک آنان، گفته صاحب رياض العلماء در شرح حال سيد نعمت الله است.(26) صاحب رياض توحيد صدوق که آن را انس الوحيد ناميده، مشتمل بر فوائد جليله است و تاليف آن متاخر از بيشتر مولفات اوست؛ و سبقت گرفته بر او در اين اسم(انس الوحيد)، ميرمحمد علي نائب الصداره در قم»(27).
گويا کتاب نائب الصدره انس الوحيد داشته وآن هم در شرح توحيد بوده است؛ لذا صاحب رياض در اثر ارتسام آن در ذهن، اين اشتباه را کرده است.
علامه تهراني جمله«مشتمل بر فوائد جليله» در کلام صاحب رياض را به صاحب اجازه و تحفه العالم نسبت داده است و اين اشتباه است.(28)
يکي از فهرست نويسان معاصر گفته است: نام انس الوحيد در کشف الحجب و الاستار مذکور است.(29) اين هم اشتباه است و انس الوحيد در آن کتاب تاليف شخصي ديگر و در موضوعي ديگر است.(30)
مدرس با اينکه تصريح کرده است: انس الوحيد و شرح توحيد يکي هستند، ولي انس الوحيد را نخستين و شرح توحيد را چهاردهمين تاليف سيد نعمت الله قرار داده است و براي يک کتاب دو شماره داده است.(31)(50).
يادآوري: در اين مصادر نيزبه صورت انس الوحيد ضبط شده است: الذريعه(ج4،ص482و ج24،ص363) ومقدمه نورالبراهين(ج1،ص33).
البحور الزاخره
سيد نعمت الله جزائري در آغاز حاشيه اش در نهج البلاغه از اثر ديگرش به نام «البحور الزاخره في شرح اخبار العتره الطاهره» ياد کرده است و اين عنوان، نامي ديگر براي غايه المرام است؛ چنان که در آخر جلد چهارم و ششم تصريح کرده است، اما شيخ آقابزرگ تصور کرده نام ديگر مقصود الانام است (32)(ص52).
سيدنعمت الله دو شرح بر تهذيب الاحکام دارد: يکي مقصود الانام که دوازده جلد است و ديگري غايه المرام که مختصر مقصود الانام مي باشد(صص77و119).
تعريفات
صاحب فهرست دانشگاه تهران، رساله تعريفات را به سيد نعمت الله جزائري نسبت داده است و گفته فارسي است.(33)
اين نسبت اشتباه است و از سيدنعمت الله ديگري بوده است. سيدنعمت الله جزائري تاليف فارسي ندارد(ص63)
جنگ
يکي از معاصران در آخر کتاب تذکره الاخيار داعي دزفولي که درباره مزارات دزفول است، راجع به مرقد سبز قباي دزفول و اعتبار آن مطلبي نوشته و مدرک خود را کتاب جنگ، به خط سيدنعمت الله قرار داده است. پس از تحقيق معلوم شد جنگ کذايي وجود خارجي ندارد(ص53).
جواز العمل
جواز العمل بکتب الفقهاء سيد نعمت الله جزائري، همان منبع الحياه است، ولي به بعضي آن را کتابي ديگر پنداشته اند(34)(ص53).
الجواهر الغوالي
سيد نعمت الله جزائري کتاب الجواهر الغوالي(يا مدينه الحديث) را در شرح عوالي اللآلي تاليف ابن ابي جمهور احسابي نوشت. شرح حال و گراور خط او، در فهرست کتابخانه آستان قدس رضوي موجود است.(35)
در اين شرح، تصريح شده است: «عوالي» با عين بي نقطه و جمع «عاليه» است؛ از اين رو نام شرح با غين نقطه دار است، ولي بسياري کتاب عوالي اللآلي را با غين نقطه دار پنداشته اند(36)(53).
حاشيه شرح جامي
سيدنعمت الله جزائري حاشيه شرح جامي بر کافيه را تا آخر مبحث اسم، در يک جلد تدوين کرده است. از اين کتاب به صورتهاي گوناگون ياد کرده اند که مقصود همه، يکي است:
حاشيه شرح جامي،(37) حاشيه جامي،(38) حواشي جامي،(39) شرح کافيه(940) و تعليقه بر شرح جامي.(41)
بعضي به اشتباه گمان کرده اند« حاشيه شرح جامي» و «شرح کافيه» دو تاليف مستقل هستند و آن را به صورت دو عنوان نوشته اند(42)(56).
حاشيه مغني اللبيب
سيد نعمت الله جزائري اثري به نام حاشيه مغني اللبيب در يک جلد دارد. کنتوري آن را الغناء ناميده(43) و علامه تهراني با اين نام از آن ياد کرده است؛(44) ولي صحت اين نام ثابت نيست و به نظر مي رسد به خطي کاتبي، بر پشت نسخه کنتوري بوده است(ص57-58).
حاشيه نهج البلاغه
سيد نعمت الله جزائري حواشي اي در حاشيه نهج البلاغه نوشته است و آن را «الحواشي الضافيه و الموازين الوافيه» ناميده است که به عنوان حواشي در شرح حال او نوشته اند. (45) در اين مورد چند اشتباه رخ داده است:
الف) صاحب رياض العلماء در اوايل شرح حال سيد نعمت الله گفته است: «او را شرحي است بر نهج البلاغه که در حواشي آن کتاب نوشته شده».
در اواخر شرح حال سيد گفته است: «مولفات ديگري داشته که از آنها است: حواشي او بر نهج البلاغه که به سبک حواشي قرآن نوشته است». (46)
متعدد دانستن شرح و حواشي بر نهج البلاغه از سوي صاحب رياض اشتباه است. مقصود او از سبک حواشي قرآن، آن است که اين شرح در مجلدي تدوين نشده، بلکه در حواشي نهج البلاغه نوشته شده است و اين همه دليلي براتحاد آن دو است(ص62)
ب) علامه تهراني وعده داده که حاشيه نهج البلاغه را به عنوان شرح بنويسد،(47) ولي از قلم وي افتاده يا در چاپ سقط شده است(ص62).
ج) علامه اميني و بعضي ديگر به اشتباه فرموده اند که اين شرح در سه جلد است. (48)
ربيع الابرار
يک) بعضي ربيع الابرار را به سيد نعمت الله جزائري نسبت داده اند(49) و علامه تهراني احتمال داده که با رياض الابرار اشتباه شده است،(50) ولي بطور قطع همان است نه احتمال (ص63).
دو) در ايضاح الکنون عنوان «ربيع الابرار» را به صورت «ربيع الاسرار» نوشته است(51)(ص67).
رياض الابرار
سيد نعمت الله جزائري کتاب رياض الابرار را در سه جلد نگاشت. علامه تهراني فرموده است: تاريخ فراغ از رياض الابرار شعبان1110ق بوده است.(52)
اما تاريخ مزبور مربوطبه [کتابت] جلد سوم است که آقا بزرگ آن را ديده است. در نسخه آن به خط سيد علي و نسخه هاي ديگري که ديه ايم، تاريخ تاليف موجود نيست(ص66).
زهرالربيع
يک) زهر به فتح اول و سکون دوم بر وزن تمر را، شکوفه گويند. آن اسم جنس است که براي مفرد آن تاء اضافه مي شود.
اينکه بسياري از عوام، بلکه خواص آن را با ضم اول و فتح دوم بر وزن هنر تلفظ مي کنند، غلط است؛ زيرا به معناي سه شب اول ماه است که با جز دوم نام و موضوع کتاب بي مناسب است(ص700)
دو) در آغاز جلد اول مي نويسد: «سميناه زهرالربيع لما فيه من المقال البديع».
بطوري که مشاهده مي شود«لما فيه» تا آخر، علت نامگذاري است نه جز نام کتاب. بغدادي توهم کرده است که عنوان «زهر الربيع لما فيه من المقال البديع» است(53)(ص67).
سه) يکي از معاصران موضوع زهر الربيع را ادبيات معرفي کرده است(54) که ظاهرا با انوار الربيع اشتباه نموده است(ص67)
چهار) ديگري توهم کرده که بيش از دو جلد بوده و دو جلد آن در ادب است و چاپ نشده است؛(55) درحالي که تنها دو جلد است و هر دو جلد چاپ شده است.
پنج) در چاپ نجف بسياري از مطالب زهرالربيع را انداخته اند و تحريف کرده اند(ص68).
شش) در فهرست کتابهاي چاپي عربي، صفحه507،سال 1373 که سال چاپ جلد دوم است، تاريخ چاپ جلد اول گمان شده است. چاپ جلد اول در نجف سال 1375 است(ص68).
هفت) در زهرالربيع فصلي جداگانه براي بيان آثار مجلسي اختصاص يافته است، اما از نسخه چاپي افتاده و در نسخه خطي مولف و ترجمه کتاب، چاپ بمبئي، صفحه367موجود است(ص146).
زيج الغ بيک
سيد جعفر غضبان در کتاب ترجمه فلاسفه الشيعه، سيد نعمت الله جزائري را صاحب زيج الغ بيک معرفي کرده است و آن اشتباه است؛ زيرا اين نام منصرف به سيد نعمت الله جزائري است و اين کتاب تاليف او نيست.
صاحب زيج، نوه او سيدنعمت الله بن سيد نورالدين بن سيد نعمت الله(م1151) معروف به سيد آغايي است که صاحب زيج محمد شاهي بوده نه زيج الغ بيک. يک نسخه از زيج او مورخ 1227 به شماره 1615 در کتابخانه اميرالمومنين(ع) در نجف اشرف موجود است(ص423)
شرح اعتقادات صدوق
صاحب ايجاز المقال- معاصر سيدنعمت الله- شرح اعتقادات صدوق را به سيد نسبت داده است و مي گويد: «هنگام تاليف اين کتاب(ايجاز المقال) در ذي العقده1099سيدمشغول شرح عقائد ابن بابويه است».
صاحب رياض العلما در شرح حال سيد نعمت الله جزائري، تمام عبارت ايجاز المقال را نقل کرده، در اواخر مي گويد: از شخصي مورد اعتماد شنيدم که شرح اعتقادات صدوق هم از مولفات اوست.
گويا در اواخر شرح حال، عبارت ايجاز المقال را فراموش کرده است. علامه تهراني فرموده است: شرح اعتقادات صدوق در فهرست مولفات سيدنعمت الله مذکور است.(56)
مقصود[از شرح اعتقادات صدوق] ايجاز المقال يا رياض الابرار است؛ زيرا خود سيد از چنين شرحي نام نبرده و در اجازه کبيره و تذکره شوشتر و تحفه العالم نيز مذکور نيست(ص71)
يادآوري: ايجاز المقال از آثار سيد نيست تا ديگران آن را با شرح اعتقادات صدوق اشتباه گرفته باشند. ايجاز المقال از آن شيخ فرج الله حويزي است.
شرح تائيه دعبل
علامه اميني شرح تائيه دعبل را به سيد نعمت الله جزائري نسبت داده است(57) و صاحب ذريعه از او نقل کرده است؛(58) اما نزد ما چنين نسبتي ثابت نيست(ص71-72)
شرح روضه
علامه تهراني فرموده است: «از تحفه العالم معلوم ميشود که سيد دو شرح بزرگ و کوچک بر روضه دارد!»(59)
اما از تحفه العالم0ص97) معلوم مي شود يک شرح بر روضه و دو شرح بر صحيفه دارد؛ زيرا عبارت چنين است: شرح روضه کافي. شرح صحيفه کبيرو صغير(ص126).
عقود المرجان
عقود المرجان از آثار سيد است و آن تفسيري در حواشي قرآن مجيد و برگرفته از تفاسير معتبر خاصه و عامه است.
استاد تهراني فرموده است: «نام آن العقود و المرجان است» و به اين نام آن را ياد کرده است.(60)
در نسخه خطي الکواکب المنتثره به عنوان «تفسير القرآن» نوشته است؛ اما در نسخه چاپي (ص788) به «الحواشي علي القرآن- العقود و المرجان» تبديل شده است.
عنوان صحيح اين کتاب، «عقود المرجان» است که خود مولف نوشته و در نسخه هاي متعدد به آن تصريح شده است(ص75-76)
غايه المرام
يک) سيد نعمت الله جزائري غايه المرام را در شحر تهذيب شيخ طوسي نوشت. جلد سوم، دو جز دارد. جز اول در صلاه است و درآغاز آن گويد: «لماوفق الله سبحانه للفراغ من الاجزاء الاربعه(الثلاثه ظ) من شرح تهذيب الحديث اردنا الشروع في هذا الجز الخامس(الرابع ظ).
مقصود از اجزا در عبارت فوق، اجزاي تهذيب است که جزپنجم آن، جلد سوم شرح است؛ اما بعضي جلد سوم شرح را پنجم پنداشته اند. اين جز نزد علامه حاج سيد محمد علي روضاتي و جاهاي ديگر موجود است.
کنتوري اين جز را داشته و گفته است: «در صلاه تا بحث جنائز است»، اما آن را جلد پنجم پنداشته است.(61) شيخ آقابزرگ در يک جا به اين اشتباه پي برده و فرموده است: «کنتوري جلد سوم را داشته»،(62) اما درجاي ديگر غفلت فرموده و آن را پنجم ضبط کرده است(63)(صص87-88و90).
دو) شيخ آقابزرگ به اشتباه محل جلد سوم غايه المرام را در قم و موضوع آن را نکاح نوشته است.(64) موضوع جلد سوم، نماز است(ص87-88).
يادآوري: ندانستيم مراد حجت الاسلام جزائري از اينکه نوشته است: صاحب ذريعه محل جلد سوم را قم نوشته است، چيست؟ تاليف يا کتابت يا...؟ با مراجعه با ذريعه معلوم شد آقا بزرگ مي گويد: جلد سوم در بعضي کتابخانه هاي قم موجود است. وي توضيح نداده که در کدام کتابخانه قم است تا به اشتباه بودن آن گواهي دهيم.
ديگر آنکه آقا بزرگ نگفته است موضوع جلد سوم غايه المرام، نکاح است، بلکه ظاهرا او از موضوع جلد سوم مقصود الانام خبرداده است؛ هرچند موضوع اين نيز نماز است.(65)
سه) نسخه اي از غايه المرام در کتابخانه آيت الله مرعشي در قم هست که مولف فهرست(ج6،ص130) از آن با عنوان کنز الطالب ياد کرده و آن را مختصر غايه المرام پنداشته، اما با مشاهده عبارت آغاز و انجام و تاريخ تاليف آن، معلوم مي شود همان غايه المرام است نه مختصر آن و معلوم نيست چه کسي اين نام را برآن نوشته است(صص80و104).
چهار) قاضي عنايت الله بن قاضي محمد معصوم شوشتري سال 1128جلد اول غايه المرام را کتابت کرده و در فهرست کتابخانه مجلس(ج12،ص160) مذکور است؛ ولي در آنجا تاريخ کتابت نسخه را 1182 نوشته که بطور قطع غلط است؛ زيرا وفات او قبل ازاين تاريخ بوده است(ص279).
فروق اللغات
صاحب روضات(ص728) به اشتباه اين کتاب را با عنوان «رساله في فروق اللغه» جز آثار سيد نعمت الله شمرده و بعضي به پيروي از وي دچار اين اشتباه شده اند.(66)
اين کتاب «فروق اللغات» نام دارد و از تاليفات سيد نورالدين فرزند سيد نعمت الله است؛ اما در فهرست کتابهاي چاپي عربي و مولفين کتب چاپي، «فروغ اللغات» با غين آمده است که غلطي واضح است و به سيد نعمت الله نسبت داده شده که اشتباه است. آنگاه با قاف که صحيح است، ياد کرده، آن را از سيد نورالدين بن سيد نعمت الله دوم(مترجم زهرالربيع) دانسته و اين هم اشتباه است؛ زيرا از آن سيد نورالدين اول است(ص95).
الفوائد
سيد، اصطلاحات ادبي را به ترتيب حروف تهجي توضيح داده استو مولف نامي براي آن معين نکرده است؛ اما چون هر اصطلاح را ذيل«فائده» توضيح داده، آن را الفوائد ناميديم.
الفوائد را هيچ يک از مورخان معرفي نکرده اند. اين کتاب غير از الفوائد النعميه است؛ زيرا الفوائد را قبل از مفتاح اللبيب نوشته و الفوائد النعميه را بعد ازآن.
يک نسخه آن از اول و آخر ناقص است، به خط عالم جليل سه آقا است، به نظر رسيد او آن را الفوائد النعميه گمان کرده است(ص96-97).
الفوائد النعمائيه
يک) شيخ حرعاملي اين کتاب را جز آثار سيد شمرده و فرموده است: در حديث و يک مجلد و منسوب به نام اوست. (67)
اين عنوان منسوب به نام او نيست، بلکه منسوب به نعمان است.
آقابزرگ نيز اين کتاب را جز آثار سيد شمرده است. (68)
خود سيد و احفادش، نام اين کتاب را در مولفات سيد نعمت الله جزائري ننوشته اند و نسخه آن هم ديده نشده است(ص97).
دو) مرحوم مدرس مي فرمايد: «الفوائد النعمانيه» که ظاهرا غيراز انوار النعمانيه است. (69)
شيخ حرعاملي تصريح کرده است: اين کتاب غير ازانوار النعمانيه است؛ زيرا هردو را نوشته و اين يک جلد است و آن دو جلد؛ پس کلمه«ظاهرا» در اينجا بي مورد است(ص97).
کشف الاسرار
يک) کشف الاسراراز آثار سيد و شرح استبصار شيخ طوسي در سه جلد است. خود سيد نام آن را آورده است، اما فرموده دو جلد است؛(70) در حالي که سه جلد است و خود در آخرشرح روضه کافي به سه جلد بودن آن تصريح کرده است.
علت اينکه در بعضي جاها دو جلد معرفي کرده، آن است که در آن تاريخ، دو جلد بوده و جلد سوم را در 1099يعني يازده سال پس از جلد دوم و ده سال پس از انوار نعمانيه نوشته است.
بغدادي از آن چنين ياد کرده است: «کشف الابصار في شرح الاستبصار مجلدين»(71) اين عبارت از سه جهت غلط است:
1. نام کتاب کشف الاسرار است نه کشف الابصار؛
2. سه جلد است نه دو جلد؛ اما در اين جهت معذور است، زيرا خود سيد گفته است؛
3. نصب «مجلدين» نادرست است؛ زيرا خبرمبتداي محذوف و مرفوع است و بايد «مجلدان»باشد(ص99-100).
دو) سيد درآغاز جلد اول مي نويسد:«...وحيث وصلت بناالنوبه الي علم الحديث و قرائته...هجرنا لاجله الديار...حتي اذاانصرفت الي قومي...قالوا: هذا تهذيب الاحکام وفصل الحلال و الحرام لم يوجد له شرح الي هذا الان و لم يطمثه انس قبلک و لاجان فوجهت ورجلي اليه...».
صاحب ذريعه( ج18،ص17) اين جمله را که مربوط به به تهذيب است، درباره استبصار توهم کرده است(ص100).
سه) نسخه اي از جلد دوم را معاصر محترم، شيخ محمدهادي اميني معرفي کرده است؛ اما دچار اشتباهاتي شده است: «کشف الاسرار في شرح الاستبصار للمحدث الجزائري السيد نعمه الله الحسيني التستري المتوفي 1112 قال في بعض مولفاته انه وضع شرح الکتاب الاستبصار في اثني عشر مجلداثم اختصره و جعله في ثمانيثه مجلدات وسماه غايه المرام والنسخه هذه في مجلدين کبيرين، اوله: الحمدالله الذي نطقت لشرح الخ و آخر المجد الثاني، وقد اتفق الفراغ من جمع هذا المتن و الشرح بيداقل تلامذه الشارح محمدعلي شوشتري في1133»(72).
غايه المرام شرح تهذيب است و ابتدا دوازده جلد بوده است و بعد در هشت جلد گرد آمده است.
نسخه اي که او ديده، شرح استبصار نبوده است، اگرچه آغاز آن با شرح استبصار يکي است، بلکه جمع بين متن و شرح سيد، تاليف شيخ محمد نجار است که نام او را به جاي «محمد بن علي»، «محمد علي» نوشته و کلمه ابن را انداخته است. نيز کلمه« الشارح» با عين به صورت«الشارع» اشتباه چاپي است(ص102-103).
لوامع الانوار
استاد بزرگ فرمده است: تاريخ لوامع الانوار1106بوده و نسخه اي از آن به خط محمد صالح بن محمد رشيد در کتابخانه آستان قدس موجود است که در شعبان همان سال نوشته و مولف آن را وقف آن کتابخانه نموده است. (73)
تاليف کتاب- چنانکه نويسنده در پايان گفته- درسال1104بوده است. 1106تاريخ کتابت نسخه است(ص105).
مفتاح اللبيب
مفتاح البيب درشرح تهذيب شيخ بهايي است؛ اما در بحث اضافه عام به خاص آن کتاب، چندين مثال آورده و چنين فرموده است: «يوم الاحد و کتاب البيب في شرح التهذيب و بلده بغداد».
محتمل است «مفتاح» از قلم نويسنده افتاده باشد(ص98).
مناهل المطالب
سيد در مفتاح البيب در بحث حال فرموده است: «وفي هذا کلام و شحنا به کتابنا الموسوم بمناهج المطالب من اراد حقيقه الحال فلينظره ثمه».
اين کتاب متاسفانه مفقود است و هيچ يک از مورخان نام آن را ننوشته اند(ص122).
منبع الحياه
يک) صاحب رياض العلما سهوا دوبار نام آن را در آثار سيدآورده است (ص123).
دو) علامه تهراني در ذريعه(ج22،ص359) فرموده است:«اين کتاب در 1348چاپ شده است»؛ اما درست 1345است(ص123).
سه) گفته شده: در تهران، چاپ سنگي شد.(74)
کتاب در بغداد به سال 1345در 87 صفحه چاپ حروفي شد و در 1401در بيروت همراه الشهاب الثاقب تجديد چاپ شد(ص123).
چهار) معاصر محترم حائري، با اينکه درباره کتاب و مولف توضيحي نوشته است،(75) ولي در جاي ديگر از روي غفلت، کتاب را از آن فيض کاشاني دانسته است(76)(ص124)
منتهي المطلب
يک) در ذريعه(ج24،ص11) به اشتباه، منتهي المطالب آمده است(ص124).
دو) بغدادي نيز به اشتباه آن را منتهي الطلب نوشته است.(77)
منهاج الصواب
سيد در کتاب مفتاح اللبيب، مبحث موصول، به اين کتاب ارجاع داده است وظاهرا غيراز شرح مناهج الصواب و نهج الصواب است.
احدي از مورخان قديم، نام آن را ننوشته است(ص124).
منهاج المبتدي
سيد در کتاب مفتاح اللبيب در بحث ضمير، خوانندگان را به اين کتاب خود ارجاع داده است. اين کتاب در جايي ذکر نشده است(ص125).
نوادر الاخبار(78)
يک) شيخ حرعاملي و محدث قمي به اشتباه از آن به صورت «غرائب الاخبار في نوادر الآثار» نام برده اند(79)(ص93).
دو) حاشيه امل الآمل از سيدنعمت الله جزائري است و در آن تصريح شده که دو جلد است؛ ولي صاحب رياض العلما مي گويد:« و من مولفاته ايضا کتاب نوادر الاخبار في مجلد» و عنوان «غرائب الاخبار» را از شيخ حر نقل کرده است بدون اشاره به اينکه غرائب الاخبار، همان نوادر الاخبار است.(80)
گويا آنها را دو کتاب مي دانسته و در پايان چنين گفته است:
«سيد نعمت را کتابي ديگر در دو مجلد بوده که مشتمل است بر فوائدي عالي و حل مشکلات حکمت و کلام و فقه و جز آنها از علوم ديگر».
کتابي با اين مشخصات، جز نوادر الاخبار در مولفات سيد نيست(ص93).
سه) در تعليقه امل الآمل(ص328) آمده است: «کتابي دارد در مسائل متعدد زيادي و پرفايده از کلام و حيث و جز آنها که با همين نوادر الاخبار تطبيق مي کند»؛ ولي محقق آن تعليقه، در پاورقي احتمال داده مقصود الانوار النعمانيه است(ص93).
چهار) بغدادي ازآن چنين ياد کرده است: «نوادر الآثار في التاريخ مجلدين».(81) اين عبارت مشتمل بر سه غلط است:
1. نام کتاب نوادرالاخبار است. گويا بغدادي اين نام را از امل الآمل گرفته که گفته است: «غرائب الاخبار في نوادر الآثار»؛ اما نام کتاب را با موضوع آن خلط کرده است. ذيل کشف الظنون درست نوشته است.(82)
2. موضوع کتاب تاريخ نيست، بلکه حل مشکلات اخبار است.
3. «مجلدين» به نصب غلط و«مجلدان» صحيح است؛ زيرا خبر مبتداي محذوف است و بايد مرفوع باشد,؛ لذا در اجازه کبيره فرموده است:«نوادر الاخبار مجلدان»(ص94).
نورالانوار في شرح کلام خير الاخيار
سيد دو شرح بر صحيفه سجاديه داشته است: يکي کبير و ديگري صغير و عنوان صغير «نورالانوار في شرح کلام خيرالاخيار» است.
يک) صاحب شجره طيبه مي گويد: «نورالانوار يا شرح صحيفه سجاديه کبير». اين اشتباه و «صغير» صحيح است.
دو) يکي از معاصران شرح کبير را ننوشته و اين شرح را دوبار به عنوان «نورالانوار في شرح کلام الاخيار» و «نورالانوار في شرح الصحيفه» نوشته است.(83)
اين تکرار و غلط است(ص127).
نهج الصواب في علم الاعراب
اين کتاب در نحو است که سيد قبل از پانزده سالگي نوشته است. در مفتاح اللبيب مکرر نام آن را برده است؛ از جمله در مبحث اسم و خواص آن و مبحث خواص فعل.
از چگونگي يادکردآن، بدست مي آيد کتابي مفيد و مبسوط بوده است؛ اما متاسفانه اثري از آن به دست نيامده و مورخان نام آن را ننوشته اند(ص131).
نهج اليقين
سيد در مفتاح اللبيب در بحث مفعول مطلق مي گويد:
«يکي از مشايخ من در اين مقام چندين دليل و پاسخ و مناظره دارد که بطور تفصيل در نهج اليقين بيان نموده ايم».
همچنين درباره اينکه مصدر اصل است يا فعل، در اين کتاب شرحي آورده است.
در کتابهاي تراجم قديم، از نهج اليقين نام نبرده اند(ص131)
هديه المومنين و تحفه الراغبين
هديه المومنين و تحفه الراغبين، رساله عمليه اي در طهارت و نماز است. مولف نام آن را به دليل تخفيف، الهديه في فقه الاماميه (84) و کتاب الهديه في علم الفقه(85) گفته است.
يک) محدث بحريني نام آن را از جز دوم اقتباس کرده و رساله التحفه گفته است و موضوع آن را که طهارت و نماز است، تنها نماز نوشته است. (86)اين نادرست است(ص132).
دو) صاحب روضات(ص728) يک جا به نام کتاب و يک جا به عنوان فقه الصلوه که از موضوع مذکور در اجازه کبيره اخذ شده، ياد کرده و توهم تعدد آن دو را داشته است.
استاد بزرگ، تهراني هم به پيروي از او، آن را در دو عنوان ياد کرده است(87)(ص132)
سه) بغدادي دو بار نام آن را با عنوان الهديه في فقه الشيعه العليه و هديه المومنين برده است که نام کتاب است.(88) کلمه «العليه» را که وصف «الشيعه» قرار داده است، حق است؛ اما در نامگذاري مولف منظور نشده است (ص132-133).
چهار) کنتوري و علامه امين به جاي «هديه»- با تشديد ياء- «هدايه المومنين» نوشته اند؛(89) اين اشتباه است. علامه امين در اعيان الشيعه(چاپ يازده جلدي،ج10،ص227) گفته است:« در بغداد چاپ شده» و آن هم اشتباه است؛ چه اينکه تاکنون به چاپ نرسيده است(ص133).
تعداد کتابهاي سيد
صاحب شجره طيبه- از نوادگان سيدنعمت الله- تنها26کتاب را شناخته و نام برده است؛ در حالي که بيش از اينهاست(ص133).
بخش دوم: موارد ديگر
استاد سيد
ر.ک به: آقا جمال بن حسين خوانساري، حسين بن سبتي حويزي، عمادالدين يزدي، فرج الله بن سلمان جزائري، فرج الله بن محمدحويزي، محمد تقي بن مجلسي و هاشم بن حسين بن عبدالروف احسايي.
استفاده از آثار سيد علي خان
ر.ک به: علي خان بن احمدبن معصوم مدني شيرازي.
افتادگي
سيد نعمت الله جزائري بر امل الآمل حواشي دارد. در اين حواشي، شرح حال چند نفر از دانشمندان معاصر مولف که در متن کتاب مذکور نيستند، آمده است. اين عده عبارتند از: شيخ عبد حيدر بن محمد جزائري،ملاعبد الرشيد شوشتري، عيسي بن محمدبن جزائري، سيد نجم الدين جزائري برادر سيد نعمت الله و خود او و يوسف بن محمدبنا جزائري.
سيدنجم الدين و سيدنعمت الله هر دو درمتن کتاب مذکورند و سيد در حاشيه مطالبي افزوده است؛ اما شرح حال سيد نجم الدين از نسخ چاپي امل الآمل افتاده است(ص58).
تلفظ کليني
سيد نعمت الله جزائري در غايه المرام(ج1،مطلب پنجم) فرموده است: ضبط «کليني» صاحب کافي به فتح کاف وکسرلام منسوب به شهر کلين است. گويا ايشان به قاموس فيروزآبادي استناد کرده که گفته است:کلين بروزن امير، محمدبن يعقوب که از فقها شيعيان است، از آنجا بوده؛ اما ظاهرا اين از اغلاط آن کتاب است.(90) در انساب سمعاني(ج5،ص91) «کلين» به ضم کاف و کسر لام آمده که آن هم غلط است. در سير اعلام النبلاء(ج15،ص280) به ضم کاف و اماله لام آمده است.
به نظر مي رسد به ضم اول و فتح دوم بر وزن زبير که بر زبانها جاري است، صحيح باشد(ص81).
تولد
ولادت سيد نعمت الله جزائري در قريه صباغيه جزائر در سال 1050ق مطابق با 1640م است.(91)
صاحب روضات الجنات(ص728) تاريخ ولادت را حدود1050 نوشته و آن را به اشتباه به اجازه کبيره نسبت داده است؛ زيرا در نسخه هاي متعدد اجازه که به نظر نگارنده رسيده، کلمه «حدود» وجود ندارد و در تذکره شوشتر هم که تاليف صاحب اجازه است، همان 1050 مذکور است.
در دائره المعارف تشيع(ج3،ص353) به نقل از آثار باستاني و تاريخي لرستان، تولد سيد در1045آمده که غلطي آشکار است(ص27).
جزائر
جزائري منسوب به جزائر بصره است که از چندين جزيره تشکيل شده است. بعضي ترجمه نويسان توهم کرده اند که سيد نعمت الله جزائري، از جزائر خوزستان بوده که وجود خارجي ندارد. بعضي او را از جزائر آفريق پنداشته اند(92)(ص440).
حکايت سيد با علامه مجلسي
ر.ک به: علامه مجلسي
خاندان
يکي از معاصران ندانسته، سادات جزائري را از هند دانسته است: «يکي از خانواده هاي مشکوک که از هندوستان به ايران مهاجرت کرده...خانواده شوشتري بود. اين خانواده که بازماندگان آن در يک قرن اخير در ايران، مصادر امور مختلف مملکتي و اجتماعي بوده اند، به نامهاي شوشتري، جزائري، عون، عون جزائري و غيره ناميده شده اند. در بين افراد اين خانواده عالم، روحاني، دانشمند، وزير، نماينده مجلس، وابستگان موسسات دولتي، معلم و بازرگان وجود داشته و دارند» (93).
در اينکه اجداد اين خانواده قبل از سيدنعمت الله همه در جزائر بوده اند و او نخستين نفر است که به شوشتر منتقل شده، هيچ شک و شبهه اي نيست. اگر کسي در اين موضوع شک داشته، در اثر بي اطلاعي از تاريخ اين خاندان است.
بله، بعضي از نوادگان سيد به هندوستان رفته، منشا آثار و مشهور گرديده اند؛ از جمله سيد مصطفي بن سيد اسماعيل بن سيد مرتضي بن سيد نورالدين ابن سيد نعمت الله جزائري که مدتي در حيدرآباد مي زيسته و موجب اشتباه و شک اين نويسنده شده است؛ ولي به طوري که خود اين نويسنده اعتراف کرده، در زمان محمد شاه قاجار به ايران باز مي گردد. آيا چند صباحي توقف او در حيدرآباد، دليل برهندي بودن او و خاندانش مي باشد؟ پدران وي تا سيدنورالدين که همه اهل فضل و روحاني بوده اند، در شوشتر به خاک سپرده شده اند(ص443-444).
درجايدر
در معجم المولفين مي خوانيم: «نعمه الله بن عبدالله بن محمدبن حسين الحسيني الجزائري...ولدفي القريه الصباغيه و قرابها ثم بشير از فاصفهان وعاد الي قريه جايدر»(94)
جمله«عاد الي قريه جادر» غلط است؛ زيرا معنايش آن است که سابقا آنجا بوده و بعد از تحصيلات به آنجا برگشته است؛ در صورتي که سيد هيچ گاه در جايدر نبوده است؛ به جز موقع مراجعت از مشهد مقدس که در آنجا بيمار شد و درگذشت و او را به خاک سپردند(ص25).
زرکلي در معرفي سيدنعمت الله جزائري مي نويسد: «اديب مدرس، من فقها الاماميه، نسبته الي جزائر البصره، ولد في قريه الصباغيه من قراها. وقرابها ثم بشيراز فاصفهان و عاد الي الجزائر و توفي بقريه جايدر»(95)
نويسنده به توطن او در شوشتر اشاره نکرده و ظاهر«عادالي الجزائر» آن است که ساکن آنجا بوده است(ص25).
ديدار با علامه مجلسي
در شجره طيبه فرموده است: «در سال هزار و صد و يازده سيد را شوق ملاقات دوست صميمي اش علامه مجلسي و زيارت مشهد رضوي به سر افتاده، به اصفهان و خراسان سفر کرد...».
مسافرت سيددر آن تاريخ صرفا براي زيارت مشهد بوده است؛ زيرا در سال 1111علامه مجلسي در قيد حيات نبود(ص339-340).
شاگرد سيد
ر.ک به: ابوالحسن اصفهاني غروي(شريف) و عبدالله بن حسن مقامي و عبد علي بن جمعه عروسي حويزي.
شيخ سيد
ر.ک به: حسين بن سبتي حويزي و علي بن حجت الله طباطبايي شولستاني غروي و فيض الله بن غياث الدين محمد طباطبايي قهپايي.
عالم شوشتر
علامه تهراني فرموده است: شرح حال قاضي مجدالدين در صبح گلشن(ص362) از تذکره حزين نقل شده و فرموده که: نزد علماي دزفول چون سيد نعمت الله جزائري، درس خوانده است.(96)
سيد نعمت الله از علماي شوشتر بوده است نه دزفول(ص293).
فرزند، اعقاب در لرستان، مسلک
تنکابني مي گويد: «سيدنعمت الله بن سيدعبدالله جزائري فاضل و عالم و اديب اريب لبيب حسيب نسيب، وحدت ادراک او را نصيب و پسرش سيد ولي الله از افاضل علما بوده... اکنون مدار بزرگي از آن زمان تا اين اوان در خانواده ايشان در لرستان، و آن جناب صاحب عربيت و لغت و داراي علم حديث و مسلکش مسلک اخباري...».(97)
در اين عبارت سه اشتباه به چشم مي خورد:
1. نام فرزند سيدنعمت الله، سيد نورالدين بوده است نه سيد ولي الله. سيد ولي الله بن سيد نعمت الله که از دانشمندان بوده، شخص ديگري است.
2. در زمان تنکابني کسي از اعقاب سيد نعمت الله در لرستان نبوده، بلکه جمعي از عموزادگان او بوده اند. نوادگان سيد که اکنون در خرم آباد سکونت دارند، پس از زمان تنکابني به آن شهر رفته اند.
3. مسلک سيد، اخباري نبوده، بلکه متوسط بين اخباري و اصولي است.
کتابخانه سيد
ر.ک به: نورالدين بن نعمت الله جزائري.
مدفن جدسيد
ر.ک به: عبدالله بن امام کاظم(ع).
مسکن نه منشا
مدرس مي نويسد: «سيد نعمت الله بن عبدالله بن محمد موسوي، جزائري الاصل شوشتري المنشا از اکابر متاخرين علماي اماميه...».(98)
به جاي «المنشا»، «المسکن» درست است(ص25).
نسب سيد
يک) نسب عالي سيد به طوري که در کتب تراجم و انساب مرقوم است، به سيد عبدالله بن امام هفتم موسي بن جعفر(ع) مي رسد.(99)
در جنگ سيدابوالحسن شيخ الاسلام، در نسب نامه سيد اختلاف زيادي با مصادر ديگر ديده مي شود و وسايط را در حدود دو برابر نوشته است. يکي از سادات معاصر که شجره مخصوص خانواده خود را که از شعبه هاي سادات نوريه استف در 1377چاپ کرده است، نسب سيد نعمت الله را مطابق آن جنگ نوشته، که نوعي اجتهاد مقابل نص است(ص343).
دو) در آثار الحجه(ج2،ص288) مي گويد: «نسب سادات جزائري به ابراهيم المرتضي فرزند امام هفتم(ع) مي رسد» که اشتباه است(ص343).
وصيت سيد براي محل دفن
در شجره طيبه در مورد رحلت سيد، فرموده است: «در مراجعت[از مشهد] به ورود خرم آباد لرستان مريض شد. مع ذلک به اصرار همراهان، به حرکت خويش ادامه داد و در اثر حل و تر حال سفر، مرضش شدت نمود. در شب جمعه بيست و سوم شوال هزار ويکصد و دوازده به جوار پروردگار ارتحال جست و برحسب وصيت، در منزل جايدر نزديک پل دختر نيمه راه خرم آباد به دزفول، مدفون گرديد».
اين عبارت خالي از مسامحه نيست؛ زيرا به ظاهر مي رساند که سيد در خصوص دفن در جايدر وصيت کرده با اينکه چنين نبوده است و چون قنل ميت را جايز نمي دانسته، وصيت او دفن درمحل وفات بود. سيد در انوار النعمانيه(ص387) تحقيقي در مسئله حرمت نقل ميت کرده است.(ص339-340).
وفات
يک) بعضي به نقل از فيض العلام في عمل الشهور و وقائع الايام، تاليف محدث قمي، روز درگذشت سيد را 22شوال نقل کرده اند؛ در حالي که او در شب جمعه بيست و سوم شوال درگذشت (ص340).
يادآوري: ظاهرا22 شوال هم درست است؛ زيرا سيد در شب وفات يافت و به اعتبار روز بعد، او شب بيست و سوم رحلت کرد و به اعتبار همان روز، مي توان گفت بيست و دوم درگذشت.
دو) افندي- معاصر سيد- وفات او را در شوشتر در حدود هزارو صد و يک(1101) نوشته است؛(100) حال آنکه سيد در جايدر و در سال 1112وفات يافت.
منشا اشتباه او آن است که سيد نعمت الله جزائري برشرح حال برادر خود سيدنجم الدين جزائري(م1079ق) در امل الآمل، حاشيه اي زده، تاريخ آن حاشيه را سي سال پس از مرگ برادرش در 1111نوشته است؛ با اين عبارت: «کتبت هذه الکلمات بعد وفاته بثلاثين عاما سنه احدي عشره بعد مائه والف».
افندي کلمه «عشره» را نديده و آن را «احدي بعد مائه و الف» خوانده و چون بعد از آن تاريخ، ازسيد نعمت الله اطلاعي نداشته، وفات او را در همان حدود در شوشتر پنداشته است(ص341-342).
سه) در ذريعه(ج7،ص111) فرموده است: «سيدنعمت الله بعد از ولادت نوه اش سيدعبدالله در 1114وفات کرده، چنانکه از تحفه العالم معلوم مي شود».
ولادت سيدعبدالله در تحفه العالم خطي 1112 نوشته شده است و همان درست است و وفات سيدهم در همين سال بوده است؛ اما در اثر اشتباه چاپي 1114مذکوراست. تفصيل آن را در مقدمه تذکره شوشتر(ص4) تذکار داده ايم.(ص342).
چهار) بعضي وفات سيد را مردد بين 1112و 1114ضبط کرده اند(101) که ترديدي بي مورد است. منشا اين اشتباه، عبارت ذريعه است که پيش از اين گذشت.(ص342)
پنج) برخي سال 1130 نوشته اند(102) که غلطي واضح است(ص342).
شش) يکي از نويسندگان معاصر،1139، چهارسال پس از فتنه افغان گفته(103) که آن واضح البطلان است(ص342).
هفت) در عبارت علامه تهراني ذيل کشف الظنون(ص63) اشتباه چاپي روي داده است و 1061که تاريخ کتابت نسخه اي به خط سيدنعمت الله است، تاريخ وفات او نوشته شده است(صص40و342).
يادآوري: عبارت ذيل کشف الظنون چنين است: «بخط العلامه المحدث السيد نعمت الله الجزائري التستري المتوفي سنه 1061». ظاهرا کلمه «في» به «المتوفي» تغيير يافته است.
هشت) محدث نوري مي نويسد: «الحبر النبيل و المحدث الجليل، السيد نعمت الله صاحب التصانيف الرائقه الدائره، المتولدفي 1112»(104).
کلمه «المتوفي» دراثر غلط چاپي به «المتولد» تغييريافته است. در تجليات(ج1،ص70) به همين صورت مغلوط، منقول است)(ص24).
نه) اسماعيل پاشا مي گويد: «الجزائري السيد نعمت الله...من علما الشيعه الاماميه، ولد1050سکن اصفهان ومات بها 1112».(105)
سيد در جايدردرگذشت، نه اصفهان(ص25)
نورالدين بن علي بن ابوالحسن موسوي عاملي
يک) سيدنورالدين بن علي بن ابوالحسن عاملي برادر پدري صاحب مدارک و برادر مادري صاحب معالم و داراي تاليفات و اشعاري بوده است.
نام او در بعضي مصادر نورالدين علي است؛ مانند ذريعه(ج16،ص359)، بحارالانوار(ج26،ص164)، سلافه العصر(ص302)، امل الآمل(ج1،ص124)، لؤلؤه البحرين(ص40)، خاتمه مستدرک الوسائل(ص391)، الروضه النضره(ص386)، روضات الجنات(ص603)، ريحانه الادب(ج4،ص244) الغدير(ج11،ص291)، مقدمه نزهه الجليس(چاپ نجف، ج1فص56) و الفصول المهمه، تاليف شرف الدين(چاپ نجف،ص254).
در خلاصه الاثر(ج3،ص123)تصريح کرده است نورالدين لقب او بوده و نامش علي است.
به نظر ما همه آنها اشتباه و منشا آن، افتادگي کلمه «ابن» بين «نورالدين» و «علي» بوده است. در مدارک معتبر، از جمله اجازه محقق سبزواري به ملامحمد شفيع و اجازه ملامحمدطاهر قمي و شيخ علي سبط شهيد ثاني و سيدميرزا جزائري به علامه مجلسي که در بحارالانوار(ج26،ص156و164و165) مذکورند و در اجازه سيدنعمت الله(106) نام او را نورالدين نوشته اند.
از همه آنها گذشته، تصريح خود او در کتابش الانوار البهيه است و در نسخه هاي خطي الشواهد المکيه در زمان مولف که تاليف آن در 1052 ق بوده، اينگونه است(ص264).
دو) با تصرف در ديباچه چاپي الشواهد المکيه، تاليف سيد نورالدين بن علي آن را به عبد الله قطب شاه اهدا کرده اند.
او از سلاطين هند بود و تاليف کتاب در مکه معظمه است. در ذريعه(ج14،ص245) به استناد نسخه چاپي، اين اهدا را درست پنداشته است.
در نسخه مصحح در زمان مولف، چنين اهدا و چنان نامي نيست(ص265).
نورالدين بن نعمت الله جزائري
يک) نام سيد نورالدين بن سيد نعمت الله را که در مولفات و متملکات او ديده ايم و همچنين در کتب متعدد که ازآن نزديک ترين خاندان او هستند، نورالدين است.
ولي در شجره نوريه و تجليات(ج1،ص2) و بعضي از اعقاب سيد نورالدين که اسامي اجداد خود را به او پيوند داده اند، او را نورالدين محمد ناميده اند و گويي اجتهاد در مقابل نص کرده اند.(ص359).
دو) نورالدين علي در الذريعه(ج22،ص371) و مکارم الآثار(درصفحات متعدد) و فرهنگ نامه هاي عربي به فارسي(ص240) و تذکره القبور(ص370) و غير آنها ديده مي شود که غلط است. مدرک آنان روضات الجنات(ص365) بوده که او را با سيد نورالدين علي عاملي اشتباه کرده اند(ص359).
سه) صاحب معجم المولفين(ج13،ص392) در شرح حال سيدمحمدشفيع جزائري- از نواده هاي سيدنورالدين- نسب او را که به سيدنورالدين رسانده، وي را علي ناميده و کلمه نورالدين را لقب پنداشته و نياورده است(ص359).
چهار) زرکلاي در الاعلام(چاپ هشت جلدي،ج4،ص107) در شرح حال سيدعبدالله فرزند نورالدين به نقل از معارف الرجال(ج2،ص8) او را علي ناميده است(ص359).
پنج) در ال مستدرک علي معجم المولفين(ص882) نام او را نورالله نوشته است(ص359).
شش) در شجره طيبه هر هشت پسر سيد نورالدين را در زمره شاگردان او شمرده است؛ اما از تحفه العالم معلوم ميشود فقط چهار نفرشان نزد پدر درس خوانده اند. آنها عبارتند از: حسين، رضي الدين، عبدالله ومرتضي(صص378،381، 382،384، 403).
هفت) تحفه الاولياء از آثار سيد نورالدين و ترجمه قصص الانبيا، تاليف پدرش است. مطالبي برآن افزوده و بر يک مقدمه و سي و دو باب و خاتمه مرتب کرده است.
در ذريعه(ج3،ص422) وفهرست کتابخانه آقاي مرعشي(ج17،ص83) آن را مرتب بر سي باب خوانده اند(ص412).
هشت) فروق اللغات يا فروق اللغه معروف ترين کتاب سيدنورالدين است.
تاريخ خطبه آن جمادي الاولي 1142و تاريخ تاليف کتاب 20 جمادي الثاني 1142است که در چاپ هاي قديم ايران و نجف نيامده و در الذريعه مذکور است. (107)
مولف فاضل فهرست نسخ خطي کتابخانه ملي(ج10،ص33) تاريخ تاليف آن را قرن يازدهم نوشته که اشتباه است(ص414-415).
نه) بعضي، کتاب فروق اللغات را به سيد نعمت الله پدر سيد نورالدين و بعضي به سيدعبدالله فرزند او و بعضي به سيدنورالدين دوم نوه او نسبت داده اند.(108) همگي نادرست است و کتاب براي خود سيدنورالدين است(صص95و415).
ده) بعضي فروق اللغات را «فروغ» باغين نوشته اند که غلطي آشکار است(109)(415).
يازده) صاحب روضات(ص728) به اشتباه اين کتاب رابا عنوان«رساله في فروق اللغه» جز آثار سيد نعمت الله شمرده و بعضي به پيروي از وي دچار اين اشتباه شده اند. (110)
دوازده) فاضل معاصر شيخ ذبيح الله محلاتي در کتاب اختران تابناک(ص531) ضمن شرح حال سيدنعمت الله مي گويد: «سيدنورالدين و پسرش سيدعبدالله از بزرگان علما عصر خود محسوب مي شدند. در کتاب ريحانه الادب تعداد شانزده کتاب از کتابهاي سيدنورالدين را نام مي برد. وي در 1301ق از دنيا رفت».
اين عبارت داراي چند اشتباه است:
1. هيچ اشاره اي به نسب سيدنورالدين با سيدنعمت الله ندارد.
2. کتب مذکور از سيدعبدالله است و در ريحانه به سيدنورالدين منسوب نيست.
3. تاريخ مذکور نادرست است. چگونه کسي که وفاتش در1112است، فرزند يا نوه اش مي تواند تا اوايل قرن چهاردهم زنده باشد!(ص417)
سيزده) شيخ عبدالعزيز جواهر الکلام(م1406ق) مرقوم داشته است: «کتابخانه سيدنورالدين جزائربي در خوزستان.
سيدنورالدين معاصر مجلسي که از علماي مهم عصر خويش و سرسلسله جزائري در خوزستان بوده، کتابخانه مهمي جمع آوري نموده که بعد از او اولاد و احفادش آن را تکميل کردند.
سيدعبدالله بن سيدنورالدين در ضمن تعريف مقام فضلي ميرزا عبدالله افندي در اجازات خطي خود گفته که: افندي برما وارد شد و کتابهاي زيادي که از اول و آخر ناقص بوده يا اينکه مولفين آنها براي والد من معلوم نبوده به ايشان ارائه داديم و نام مولفين آنها را براي پدرم معلوم کرد و از وجود ايشان بسيار استفاده نموديم.
يک قسمتي ازکتابخانه مزبور اکنون نزد احفاد سيدنورالدين مزبور در خراسان و بحرين و بصره باقي است».(111)
درعبارات بالا اشتباهات زير وجود دارد:
1. موسس کتابخانه، سيدنعمت الله بوده و مشخصات مذکور با وي مطابق است نه با فرزندش سيدنورالدين؛
2. اجازه سيدعبدالله به صورت مفرد درست است نه «اجازات»؛
3. از احفاد سيدنورالدين، احدي در بحرين و بصره نبوده و نيست(ص43-44).
چهارده) آقاي همايون فرخ، شبيه عبارات شيخ عبدالعزيز جواهرالکلام را آورده، اما گفته است: «کتابهايي را که سيدعبدالله جزائري مولفان آنها را نمي شناخته، افندي برمي شمرده است».(112)
بطوري که گذشت، کتابها برسيد نورالدين پدرسيد عبدالله مجهول بوده اند نه بر سيد عبدالله(ص44).
پانزده) در اجازه کبيره در شرح حال سيدرضي الدين مي گويد:«سمعت والدي طاب ثراه...».
درلؤلؤه البحرين(ص106) و اعيان الشيعه(ج44،ص318) عبارت فوق را نقل کرده اند، اما به جاي «طاب ثراه»، «اطال الله بقاءه» نوشته اند که غلط است؛ زيرا هنگام تاليف اجازه(سال 1168) سيدنورالدين- پدر صاحب اجازه کبيره- حيات نداشته و وفاتش در سال 1158 است(ص399).
نورالله بن شريف الدين مرعشي شوشتري
ر.ک به: قاضي نورالله شوشتري.
ولي الله بن نعمت الله جزائري
در مکارم الآثار(ج1،ص2) به نقل از نسخه خطي لباب الالقاب(ص38) پسري بنام سيد ولي الله براي سيد نعمت الله جزائري نوشته که اشتباه است. به نظر مي رسد منشا اين اشتباه، قصص العلما باشد. تنکابني مي گويد:«سيد نعمت الله بن سيدعبدالله جزائري فاضل و عالم و اديب اريب لبيب حسيب نسيب، وحدت ادراک او را نصيب و پسرش سيدولي الله از افاضل علما بوده...» (113)(صص22-23و355).
هاشم بن حسين بن عبدالرؤوف احسايي
يک) در اجازه کبيره در طرق روايت سيدنعمت الله جزائري مي گويد:«ومنها عن السيد العالم بالاصولين هاشم بن الحسين بن عبدالرووف الاحساوي».(114)
محدث نوري عين اين عبارت را در حق او گفته است،(115) ولي دچار اشتباه شده و بجاي کلمه «السيد»، «الشيخ» نوشته و موهم عدم سيادت او شده است. علامه اميني هم او را«الشيخ الهاشم» نوشته است(116)(ص224-225).
دو) صاحب ريحانه الادب در ترجمه سيدنعمت الله گفته است: از شاگردان علامه مجلسي و سيدهاشم بحراني و فيض کاشاني و ديگر اکابر وقت بوده است.(117)
اين عبارت نادرست است. سيدهاشم بحراني منصرف به سيدهاشم بن سليمان بن اسماعيل- صاحب تفسير برهان- است و او استاد سيدنعمت الله نبوده و استاد او معروف به احسايي است نه بحراني(ص225).
هبت الدين حسني حسيني معروف به شاهمير
ر.ک به: شاهمير.
يعقوب بن ابراهيم بختياري حويزي
درتذکره شوشتر(ص128) آمده است: او در سال47درگذشت. مقصود 1147است نه 1047که صاحب اللآلي المنتظمه(ص114) پنداشته است. علامه تهراني در بيشتر مواضع، تاريخ وفات او را درست نوشته، اما در بعضي موارد 1150يا 1148 نوشته که اشتباه است.(118)
در اعيان الشيعه(ج52،ص61) و فهرست کتابخانه مجلس(ج16،ص375) وفات او را 1150 نوشته اند که نادرست است(ص321-322).
پينوشتها:
1- اسدالغابه؛ ج4،ص198
2- ذريعه؛ ج16،ص142
3- اللآلي المنتظمه؛ ص113
4- حاشيه سيد برامل الآمل(نسخه خطي)
5- خلاصه الاثر؛ج4،ص49
6- ريحانه الادب؛ج2،ص312
7- اعيان الشيعه؛ج46،ص148
8- الکواکب المنتثره؛ ص174
9- تذکره شوشتر؛ص127و گلستان پيغمبر؛ص25
10- اللآلي المنتظمه؛ص113
11- جامع الرواه؛ج2،ص78. روضات الجنات؛ص130. خاتمه مستدرک الوسائل؛ص408. قصص العلما؛ص231و الکني والالقاب؛ج3،ص121. در سه کتاب اخير گفته اند مجلسي متخلص «مقصودعلي» بوده است.
12- ر.ک به: کليشه خط مجلسي اول در ريحانه الادب؛ج6،ص249و فهرست کتابخانه مجلس؛ج11،394. نيز: امل الآمل؛ج2،ص252
13- تذکره شوشتر؛ص132
14- همان،ص138
15- اختلاج، جهيدن عضوي از بدن مثل پريدن پلک چشم يا جهيدن رگ است.
16- تذکره شوشتر؛ص127
17- اللآلي المنتظمه؛ص113
18- ذريعه؛ج15،ص37و ج16،ص252
19- همان،ج20،ص212
20- همان،ج12،صص278و283
21- ترجمه المنن و المواهب الاحديه؛ص27(ضميمه رساله اسديه).
22- تذکره القبور؛ص349و رجال اصفهان؛ث43
23- زهرالربيع، ج2،ص208
24- فهرست کتابخانه مجلس؛10/1/495
25- ذريعه؛ج2،ص369
26- رياض العلما،ج5،ص254
27- رياض العلما؛ج5، ص254
28- ذريعه؛ج3،ص369
29- فهرست کتابخانه مجلس؛10/1/496
30- کشف الحجب والاستار؛ ص63
31- ريحانه الادب؛ج2،ص254
32- ر.ک به: ذريعه؛ص50و ج13، ص158و ريحانه الادب؛ج2،ص254
33- فهرست کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران؛212: (ضمن مجموعه شماره1628)
34- ذريعه؛ ج55، ص244و ريحانه الادب؛ج2،ص254
35- فهرست کتابخانه رضويه؛ج4،ص237
36- مانند صاحب کشف الحجب والاستار(ص343)
37- زهرالربيع؛ 209:2. حواشي امل الآمل. تذکره شوشتر؛ ص58 و تحفه العالم؛ص97
38- اجازه کبير
39- امل الآمل؛ج2،ص336. ايجاز المقال و فوائد الرضويه؛ص624
40- الانوار النعمانيه؛ص471. کشف الحجب و الاستار؛ص349و هديه العارفين؛ج2،ص497
41- قصص العلماء
42- ر.ک به: ذريعه؛ ج6، ص57 و ج14، ص31. فوائد الرضويه؛ ص624و ريحانه الادب؛ج2،ص254
43- کشف الحجب الاستار؛ص394
44- ذريعه؛ج6،ص212؛ج14،ص74وج16،ص62
45- تذکره شوشتر؛ص58و تحفه العالم؛ص97
46- رياض العلماء؛ج5،ص256
47- ذريعه؛ ج6،ص228. اين اشتباه در مصادر نهج البلاغه؛ج1،ص288 نيز آمده است.
48- ر.ک به: الغذير؛ج84،ص190. تاريخ نجف اشرف و حيره؛ ص70و مصادر نهج البلاغه؛ ج1،ص288
49- کشف الحجب و الاستار؛ص223
50- ذريعه؛ ج10،ص74
51- ايضاح المکنون؛ج1،ص617
52- ذريعه؛ج11،ص316
53- ايضاح المکنون؛ج1،ص617
54- فهرست کتابهاي چاپي غربي؛507و مولفين کتب چاپي؛ج6،ص629.
55- الاعلام؛ ج9،ص12. در مقابل نام کتاب«خ» گذاشته که علامت مخلوط بوده و چاپ نشدن کتاب است،اما در چاپ اخير هشت جلدي(ج8،ص39) به جاي خ، ط ديده ميشود که اشاره به چاپ آن است، اما عبارتي دارد که موهم آن است که جلد يا جلدهاي ديگري دارد که خطي است و چاپي نشده و اين اشتباه است.
56- ذريعه؛ج13،ص102
57- الغدير؛ ج2،ص362
58- ذريعه؛ج2،ص12
59- ذريعه؛ ج14،ص101
60- همان،ج15،ص304-305
61- کشف الحجب والاستار؛ص328
62- ذريعه؛ج16،ص18
63- همان،ج13،ص158
64- همان،ص159
65- ر.ک به: نابغه فقه و حديث؛ص120
66- ر.ک به: فوائد الرضويه؛ ص624. ذريعه؛ج16،ص187. الاعلام؛ج9،ص12. فهرست کتابهاي چاپي عربي؛ص664و مولفين کتاب چاپي؛ج6،ص629
67- امل الآمل؛ج2،ص336
68- ذريعه؛ ج16،ص362
69- ريحانه الادب؛ج2،ص254
70- الانوارالنعمانيه؛ ص471و زهرالربيع؛ج2،ص208
71- هديه العارفين؛ج2،ص497
72- مجله العدل؛چاپ نجف اشرف، ص14و15
73- ذريعه؛ ج17،363
74- فهرست کتابهاي چاپي عربي؛ ص913و مولفين کتب چاپي؛ج6،ص630
75- فهرست کتابخانه مجلس؛ج2،ص152
76- همان بخش دوم،ج9،ص588
77- هديه العارفين؛ج2،ص497و ايضاح المکنون؛ج2،ص537،ذيل«کشف الظنون».
78- ر.ک به: الانوار النعمانيه؛ص471. اجازه کبيره؛ ص75. تذکره شوشتر؛ص58و تحفه العالم؛ص96
79- امل الآمل؛ج2،ص366و الفوائد الرضويه؛ص624
80- رياض العلماء؛ ج2،ص254-255
81- هديه العارفين؛ج2،ص497
82- ايضاح المکنون؛ج2،ص697
83- الاعلام؛ج9،ص12
84- حاشيه امل الآمل(نسخه خطي)
85- الانوار النعمانيه؛ص471 و زهرالربيع؛ج2،ص209
86- لؤلؤه البحرين؛ص111. در تذکره المحدثين محدث طبرسي نيز چنين است.
87- ذريعه؛ ج16، ص194و ج25، ص214
88- هديه العارفين؛ج2،ص497
89- کشف الحجب والاستار؛ ص606و اعيان الشيعه؛ج50،ص23
90- قاموس اللغه؛ تاليف مجدالدين فيروزآبادي متوفاي 817ق يکي از کتب لغت عربي است که بسيار مشهور است و مکرر چاپ شده است، اما اغلاط و اوهام زيادي دارد که کتاب جاسوس، مطبوع در 1299 در بيان آنهاست. صاحب قاموس در بسياري از موارد اشکالات نادرست و ايرادهاي بي موردي از صحاح جوهري که آن هم در لغت است، گرفته که حق با جوهري بوده است.
91- ر.ک به: الانوار النعمانيه؛ج4،ص302. اجازه کبيره؛ص70
تذکره شوشتر؛ ص57. تحفه العالم؛ص87(چاپ هند)و ص99 (چاپ طهوري) و الفوائد الرضويه؛ج2،ص694و سايرکتب تراجم
92- احسن الوديعه؛ج2،ص162و ريحانه الادب؛ج1،ص268
93- حقوق بگيران انگليس در ايران؛ص406
94- معجم المولفين؛ج13،ص110
95- الاعلام؛ چاپ هشت جلدي،ج9،ص11و ج8،ص39
96- ذريعه؛ج9،ص960
97- قصص العلما؛ص436
98- ريحانه الادب؛ج2،ص253
99- ر.ک به: الانوار النعمانيه؛ ص128. اجازه کبيره؛ ص77. تذکره شوشتر؛ص58. شجريه نوريه؛چاپ بمبئي در 1262. روضات الجنات؛ص279. خاتمه مستدرک الوسائل؛ص404. کنزالانساب؛ص126. سفينه البحار؛ج2،ص601. الکني والالقاب؛ج2،ص298 و مناهل الضرب اعرجي و ظليله صاحب ذريعه و...
100- رياض العلما؛ج5،ص255
101- سيد عبد الزهرا حسيني، مصادر البلاغه؛ج1،ص289
102- ر.ک به: کشف الحجب و الاستار در صفحات متعدد و فهرست دانشگاه تهران؛ج1،ص160و يکي از مصادر خارجي الاعلام؛ ج9،ص12و احوال و اشعار فارسي شيخ بهائي؛ص161
103- ر.ک به: محمدحجازي؛«شرح حال سيدنعمت الله جزائري»؛مجله باختر، ص2،ش3. بطوري که در زندگينامه علامه مجلسي (ج1،ص181) تاليف دوست متتبع ما مرحوم آقاي سيدمصلح الدين مهدوي نيز مذکور است.
104- خاتمه مستدرک الوسائل؛ص404
105- هديه العارفين؛ج2،ص497
106- نابغه فقه و حديث؛ص264
107- ذريعه؛ج16،ص187
108- ر.ک به: روضات؛ص728. فوائد الرضويه؛ص624. ذريغه؛ج16،ص187. الاعلام؛ج9،ص12. فهرست کتابهاي چاپي عربي؛ص664. مولفين کتب چاپي؛ج6،ص629. و فهرست کتابخانه وزيري يزد؛ج3،ص1052
109- ر.ک به: فهرست کتابهاي چاپي عربي؛ ص664و مولفين کتاب چاپي؛ج6،ص629
110- ر.ک به: الفوائد الرضويه؛ص624. ذريغه؛ج16،ص187.
الاعالم؛ج9،ص12. فهرست کتابهاي چاپي عربي؛ص664و مولفين کتب چاپي؛ج6،ص629.
111- کتابخانه هاي ايران؛ص56
112- تاريخچه کتابخانه هاي ايران؛ص80. اين کتاب ابتدا در سال1341شمسي چاپ شد که بعدها مفصل تر و در دو جلد منتشر گرديد
113- قصص العلما؛ص436
114- اجازه کبيره؛ص81
115- خاتمه مستدرک الوسائل؛ص405
116- الغدير؛ج11،ص292
117- ريحانه الادب؛ج2،ص254
118- ذريعه؛ج2،ص222وج13،ص359.
منبع: نشريه آينه پژوهش ش120