جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ويژگيهاي آيت الله محمد کوهستاني(رحمت الله عليه)(4)
-(3 Body) 
ويژگيهاي آيت الله محمد کوهستاني(رحمت الله عليه)(4)
Visitor 336
Category: دنياي فن آوري

8. مهمان نوازي

از جمله ويژگي هاي اخلاقي انساني مرحوم آيت الله کوهستاني که تقريباً از امتيازات منحصر به فرد ايشان بود مهمان نوازي و سفره باز و بابرکت اطعام وي بوده است تا آن جا که طعام و آش آقاجان کوهستاني در مازندران حتي نقاط مختلف کشور از شهرت به سزايي برخوردار گشته بود به حدي که برخي از بزرگان و مراجع نيز تمايل داشتند از آن ميل نمايند و از برخي دوستان ايشان نيز خواستار آن آش ساده بودند.
در خانه وي همواره بر روي همگان باز بود. معظم له با کمال ميل و رغبت توأم با خوش رويي از مهمانان پذيرايي مي نمود و منزلش جاي گاه امني براي مستمندان و عموم ارادتمندان بود که از نقاط مختلف استان به خدمت ايشان مي رسيدند .
جناب شيخ ولي الله عموزادي از پدر بزرگوارش نقل مي کند که مي گفت:
در زمان ما شخص فقيري آمده بود که نمي دانستم اهل کجا بود، ولي آن قدر در منزل آقا ماندگار شد که در همان جا از دنيا رفت.
به ندرت اتفاق مي افتاد که بر سر سفره اش مهماناني حضور نداشته باشند و روزهاي جمعه و تعطيلي بر تعداد آنان افزوده مي شد به ويژه در ايام عيد فطر و يا ايام نوروز بيش از صد نفر بود و گاه به سي صد نفر مي رسيدند همگي از خوان گسترده آقاجان بهره مند مي گشتند و معمولاً هم بدون اطلاع قبلي بود .
حتي روزي پس از شمردن قاشق ها مشخص شد که سي صد نفراز مهمانان غذا ميل کرده بودند. طبق معمول هر روز پذيرايي و ناهار عبارت بود از يک کاسه آش و مقداري نان محلي همراه قاشق چوبي که پس از اقامه نماز جماعت در مسجد آن را با اشتياق ميل مي کردند و آن را مايه سعادت و برکت و موجب شفاي امراض مي دانستند، از اين رو هر چه نان بر سر سفره باقي مي ماند پس ازجمع آوري در سيني بزرگ، معظم له بر آن ها دعا مي خواند و مهمان ها براي تبرک باخود مي بردند.
نکته جالب توجه اين که مهمانان ايشان فقط از قشر فقير يا مستمند نبودند، بلکه هر کس که وارد مي شد ـ چه غني و چه فقير عالم يا غير عالم ـ با اين آش ساده يکسان پذيرايي مي شدند. آقا جان نيز خود با مهمانان غذا مي خورد و در اواخر عمرشان که به خاطر کسالت پرهيز غذايي داشت به هنگام پذيرايي در حسينيه مي نشست تا مهمانان ناهار را ميل کنند.
از اين رو اغلب يک يا دو ساعت از ظهر گذشته به اندروني تشريف مي بردند و ناهار خود را ميل مي کردند؛ چه بسا بر اثر کثرت مهمان ها چيزي براي خوردن باقي نمي ماند و به اهل خانه مي فرمود:
« هر چه در بساط داريد بياوريد، ولو اين که مقداري نان و ترشي باشد. »
گاهي پيش مي آمد که ناهار تناول نمي کرد و شب به شام اکتفا مي نمود.

چقدر فقير هستيم!

در واقع مرحوم کوهستاني نه تنها از کثرت مهمانان اظهار ناخشنودي نمي کرد، بلکه اگر روزي برسرسفره اش مهماني نبود که با وي هم غذا گردد بسيار ناراحت و متأسف مي شد.
يکي از نوادگان ايشان دراين باره چنين مي گويد:
در ايام کودکي در حياط حسينيه با عده اي از بچه هاي محل مشغول بازي بوديم و آن روز براي آقا جان مهمان نيامده بود چند مرتبه آقا از اندروني بيرون آمد و از من پرسيد :
« مهمان نداريم؟»
گفتم: نه!
آقا اظهار تأسف کرد و فرمود:
« امروز ما چه قدر فقيريم. »

سفره بابرکت

جناب آقاي راسخي درباره سفره بابرکت ايشان که خود بسيار از آن بهره مند گشته بود چنين مي گويد:
تا آن جا که من مي دانم و ديدم ظهرها به تعداد افراد يک کاسه گلي آش با قاشقي چوبي و نان خانگي و شب ها يک بشقاب پلو از برنجي ارزان قيمت با خورشتي بسيار ساده بر روي سفره چيده مي شد و آقا مي فرمود:
« بفرماييد! »
من توجه داشتم هنگامي که غذا کم بود سر مبارک پايين و دعاهايي آهسته بر لبان جاري مي شد که واقعاً و حقيقتاً همگي سير مي شدند.
ممکن است خواننده اي بگويد: راسخي! تو چون به ايشان ارادت داشتي و به قول معروف « حب الشي ء يعمي و يصمّ » اغراق مي گويي.
چنين نيست که ميهمانان وقتي مي ديدند غذا کم است رعايت مي کردند و سير نشده دست مي کشيدند.
براي اين که خوانندگان عزيز اين ماجرا را باور کنند، من اين جريان را از زبان مردي بيان مي کنم که سيّد بود و چندان پاي بند تکاليف نبود و شاگرد دبيرستان و بعد آموزگار شده بود به طوري که کارهاي زشت بسيار مرتکب گرديده و برايم نقل مي کرد، من او را منع مي کردم که گناهان را نبايد ذکر کرد تا مي تواني جبران کن و استغفار.
او مي گفت: استغفار کرده ام و مي ترسم خداي بر من نبخشايد و من مي گفتم بازآي، هر آن چه هستي باز آي اين درگه ما درگه نوميدي نيست...
به هر حال او مي گفت که در زمان جهالتم دوستاني ناباب داشتم و آن ها اصلاً خدايي قبول نداشتند و من با وصف آن که در فساد از آن ها کمي نداشتم، ولي خدا را قبول داشته و به اصطلاح معروف حضرت عباس عليه السلام سرم مي شد، به ايشان مي گفتم بالاخره قيامتي در کار است و حساب و کتابي.
هر چه مي گفتم فايده نداشت... به نظرم آمد مثل اين که خداي کمک کرد، گفتم: بياييد شبي برويم خدمت آقاي کوهستاني و آن جا شام بخوريم و بابت آن پولي نمي دهيد و آن وقت ببينيد با غذاي کم، چگونه ايشان اعجاز مي کند و شما هر چه مي خواهيد بخوريد تا سير شويد و به چشم خود اين کرامت را ببينيد.
گفتند: باز داري آسمان و ريسمان مي کني سيد؟
بالاخره از من اصرار و از ايشان انکار. به هر حال حاضرشان کردم و آن ها بسيار پرخور بودند مخصوصاً ناهار کم تر خورده و به قول معروف شکم را صابون زده تا اين که مرا رسوا کنند و به گفته آن ها دروغ هايم آشکار گردد.
به هر حال رفتيم، تقريباً دو ساعت از شب گذشته بود که مبادا دو رکعت نماز از ترس صاحب خانه بخوانيم. سفره حاضر و اتفاقاً آن شب جز ما چند نفر کسي نبود، سلامي کرده و به سفره نشستيم و غذا هم بسيار کم بود.
آقا فرمود:
« بفرماييد بسم الله »
اين ها شروع کردند به خوردن، من هم زير چشمي مواظب بودم و مي ديدم لقمه ها يکي پس از ديگري به حلقومشان فرو مي رود. مثل اين که پس از هر لقمه کاسه پر مي شد و دست نخورده به جاي خود، آن ها تا توانستند شکمي از عزا درآوردند و من پي در پي به آنان اشاره مي کردم که بخوريد.
آن ها نيز به شکمشان اشاره مي کردند که پر شده و جا نداريم؛ يعني تا بلغت الحلقوم خورديم.
آري! برادر چنين بود. وقتي بيرون آمديم ( البته پس از نصايح دل پسند آقا) آنان به من گفتند: اي والله! عجب، خيلي جاي تعجب بود اين غذاي کم چه قدر خوشمزه و زياد مي شد؟
ما کوشيديم تا تو را رسوا کنيم، نشد که نشد، خداوند آن سيد را بيامرزد و آن رفقاي کذايي را هدايت کرده باشد.
« والله يرزق من يشاء بغير حساب ».

پذيرايي ساده چرا؟

فرزند گرامي ايشان مي گويد:
روزي حضرت آقا به من فرمود:
« من دوست داشتم از مهمانان بهتر پذيرايي کنم و براي من خيلي دشوار است که غذايي بسيار ساده براي مهمانان خود بياورم، ولي اگر چنين نمي کردم ناچار بودم از وجوهات استفاده نمايم، از اين رو در حد توان مالي خود از آنان پذيرايي مي کنيم. »

دشوارترين روزهاي زندگي

مرحوم کوهستاني خود دراين باره جرياني را نقل فرموده است:
« فراموش نمي کنم روزي را که مهمان محترمي بر من وارد شد و من سرگرم تدريس و مباحثات بودم، نزديک ظهر به اندرون رفتم و جويا شدم که براي پذيرايي مهمان محترمي که از راه دور آمده چه داريم؟
معلوم شد که جز نان و دوغ چيزي در بساط نيست، چاره اي نبود جز آن که مهمان را با آن غذاي ناچيز پذيرايي کنم. نان و دوغ را نزد مهمان فرستادم مدتي از خجالت در اندرون تأمل کردم، وقتي به نزد مهمان عزيز آمدم معلوم بود که غذاي مطبوعي نبود و او نيز انتظار نداشت که با اين وضع پذيرايي شود. آن روز يکي از دشوارترين روزهاي زندگي من بود. »

9. دستگيري از فقرا و نيازمندان

آقاي بني کاظمي در اين باره چنين مي گويد:
آقاجان به بنده دستور فرمودند با تفحص و تحقيق خصوصي ليستي از فقرا و مستمندان ـ از سادات و غير سادات ـ به طور جداگانه تهيه نمايم تا کمک هاي مناسبي براي هر يک پرداخت شود.
معظم له محرمانه به وضع آنان رسيدگي مي کرد و در اين مورد گاه پيش مي آمد افرادي که تصور نمي کردم نيازمند باشند ايشان خصوصي معرفي و مبلغي حواله مي کرد که مي بايست در تاريکي شب و به طور ناشناس به آنان برسانيم.
هيچ گاه سائل را رد نمي کرد و در حد توان مالي خود مبلغي را در اختيار سائل قرار مي داد.
جناب روحاني نژاد نقل مي کند:
روزي در محضرشان افتخار حضور داشتم ناشناسي که خود را فقير معرفي کرد از معظم له درخواست کمک کرد، آقا مختصر پولي به او داد و از قرائن پيدا بود که آقا جان پولي ـ که بتواند در اختيارش بگذارد ـ ندارد، مرد ناشناس هم دست بردار نبود و با سماجت و اصرار کمک بيشتري مي خواست.
آقا در حالي که دستي بر روي سينه داشت با خوش رويي و تبسم فرمود:
« آقا من غلام شما هستم در حال حاضر بيش از اين مقدور نيست، سهم امام عليه السلام موجود است ولي از خدا مي ترسم و آن را نمي توانم در اختيار شما بگذارم، اگر پولي برسد در خدمت شما هستم. »

سخاوت در پاسخ توهين سائل

حجت الاسلام سيد رسول حسيني کوهستاني درباره اهتمام و بزرگواري ايشان درباره فقرا ماجرايي را چنين نقل کرد:
غروب يکي از روزهاي ماه مبارک رمضان من و يک ديگر از طلاب همراه مرحوم آقا جان براي اقامه نماز مغرب و عشا به سمت مسجد حرکت کرديم، به محض ورود به مسجد فقيري از راه رسيد و از معظم له درخواست کمک کرد.
آقا براي پرداخت وجه استخاره کرد ( گاهي براي دادن پول استخاره مي کردند) سپس رو به من کرد و فرمود:
« پنج قران داريد به من قرض بدهيد؟ »
من عرض کردم: بله و از جيب خود پنج قران درآوردم و به آن فقير دادم.
فقير از مبلغ کم پول ناراحت شد و رو به آقا کرد و با تندي گفت:
من يک تومان خرج کردم تا اين جا آمدم اين مقدار پول را مي خواهم چه کنم؟ تو چه قدر متکبري!
آقا به خاطر اهانت وي متأثر شد و از روي ناراحتي چند مرتبه تکبير گفت و ديگر چيزي نفرمود و مشغول نماز گرديد.
در بين نماز مغرب و عشا يا بعد از نماز بود که آن فقير مي خواست از مسجد خارج شود ولي جايي نداشت، آقا خطاب به وي گفت:
« کجا مي روي؟ برو منزل همان متکبر. »
او چاره اي نداشت با کمال شرمندگي به منزل آقا آمد، ايشان دستور داد از وي پذيرايي کنيد. برخي از دوستان مي خواستند به خاطر اهانتي که به آقا جان کرده بود او را اذيت کنند ولي آقا جان سفارش کرده بود آزارش ندهيد او شب را در آن جا استراحت کرد و صبح رفت.

توصيه به پزشکان در رعايت حال فقرا

حجت الاسلام سيد ولي نعمتي درباره اهتمام آقا جان در مورد فقرا چنين اظهار نمود:
هنگامي که مرحوم کوهستاني در اثر کسالت و عمل جراحي در بيمارستان گرگان بستري گشتند، پس از بهبودي ايشان مبلغي را براي تصفيه حساب بيمارستان در اختيار دامادشان مرحوم حجت الاسلام هاشمي نسب گذاشتند که به دکتر جباري پزشک معالج ايشان بپردازند، جناب دکتر از گرفتن اين مبلغ امتناع ورزيد و گفت: حضرت آقا شما شنيديد که ما اطبا از بيماران پول مي گيريم، ولي ما هم مورد را نگاه مي کنيم حساب شما فرق دارد.
معظم له در جواب ايشان فرمود:
« درست است، ولي بجاست از امثال ما پول بگيريد از قشر فقير و محروم پول نگيريد. »
منبع:www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image