زندگي نامه ي دکتر محمد خزائلي
پسر آقا محمدرضا و جهان خانم 2 سالش نشده بود که بيماري آبله گرفت و سوي چشم هايش رفت، يعني نابينا شد.
آقا محمد کوچک 95 سال پيش در اراک به دنيا آمد.
آقا محمدرضا که نمي خواست پسرش بي سواد بماند، او را گذاشت مکتب تا درس و قرآن ياد بگيرد، آخر آن موقع ها يعني 95 سال پيش مدرسه ها اين طوري نبودند.محمد کوچک در مکتب شروع به يادگيري کرد، به روش گوش دادن و حفظ کردن.
آقا محمد خيلي با هوش بود و زود همه چيز را ياد مي گرفت و به خاطر مي سپرد تا اين که يک روز که ا ز مکتب بر مي گشت به پدرش گفت: « آقا جان، معلم ما قرآن را غلط مي خواند» آقا محمدرضا، پدر محمد کوچک برايش عجيب بود. پيش خودش گفت: « اين جا ديگر جاي پسرم نيست» ولي جاي ديگري نبود که محمد بخواهد آن جا درس ياد بگيرد.
صبر کرد تا اين که مدرسه ي صمصاميه، اولين مدرسه ي اراک باز شد و پدر محمد کوچک بدون معطلي دست او را گرفت و در مدرسه ثبت نام کرد.
12 سالش که شد قرآن را کامل حفظ بود، طوري که اگر يک آيه را مي خواندي دنبالش را مي گرفت و تا آخر ميخواند.
محمد کوچک با اين که نابينا بود تلاش زيادي براي ياد گرفتن مي کرد. حتي وقتي با دوست هايش براي تفريح بيرون مي رفت به آن ها مي گفت نوشته هاي روي سنگ قبرها را برايش بخوانند و او را با لمس نوشته ها با حروف فارسي آشنايي پيدا مي کرد.
آقا محمد شاگرد ممتاز بود، همه ي دوران ابتدايي را با معدل بيست تمام کرد تا اين که در دوران متوسطه بعد از گذراندن موفق امتحانات شفاهي نتوانست در امتحانات کتبي شرکت کند. به خاطر اين که نمي توانست بنويسد و آن سال نتوانست مدرک متوسطه اش را بگيرد. ولي محمد که دست بردار نبود. 2 سال تمام با کمک پدر و مادرش نامه نگاري کرد به اين طرف و آن طرف تا توانست به کمک يک منشي امتحان بدهد. چند وقت بعد به تهران رفت و در امتحانات متفرقه ي ششم متوسطه شرکت کرد و در رشته ي ادبي مقام اول کشور را کسب کرد و يک مدال علمي گرفت.
درخشيدن محمد خزائلي شروع شده بود...
به ياد گيري زبان فرانسه با حروف چوبي و گچي پرداخت. آن قدر درس خواند و خواند تا معلم شد. توي يکي از کلاس ها عاشق يکي از شاگردهايش «صديقه خانم عظيمي» شد، با هم ازدواج کردند و صاحب هشت تا بچه ي قد و نيم قد شدند که حالا همه شان تحصيلات عالي دارند.
از آن به بعد صديقه خانم کتاب ها را براي آقا محمد مي خواند، آقا محمد بيش تر توانست ياد بگيرد و ياد گرفت.
ادبيات عربي را ياد گرفت، فلسفه ي قديم، عرفان، فقه و اصول علم، کلام، تاريخ اسلام و....
دو تا دکترا گرفت. يکي دکتراي ادبيات فارسي و يکي ديگر دکتراي حقوق قضايي.
به زبان هاي عربي، فرانسه، انگليسي تسلّط پيدا کرد.
محمد کوچک نابينا که حالا دکتر محمد خزائلي نام داشت و به محمد نابغه شهرت پيدا کرده بود، بنيان گذار اولين مدرسه ي شبانه روزي در ايران و مؤسس اولين انجمن حمايت از نابينايان کشور شد.
62 سال از عمرش گذشت، قبل از مرگش يک هفته در اغما بود و بعد رفت.
قبل از رفتنش 39 کتاب ارزنده نوشت. حالا مؤسسه هاي زيادي به ياد دکتر خزائلي و با نام او مشغول فعاليت هستند.
به ياد دکتر محمد خزائلي که قبل از دو سالگي آبله، بينايي اش را گرفت.
منبع: نشريه مليکا شماره 63