نگاهي کوتاه به جنبش هاي جهادي سَلَفي
يکي از ويژگي هاي جريانات سلفي در دنياي امروز، جهاد با مخالفان خود است. ديدگاه و عملکرد اين جريان ها، افزون بر خدشه دار کردن چهره اسلام حقيقي، سبب طرح اين پرسش شده است که چگونه و با چه زمينه فکري سلفي گرايان به جهاد و مبارزه مسلحانه روي آورده اند؟!
بر همين اساس لازم است زمينه هاي شکل گيري اين جريان ها بررسي شود تا افزون بر پاسخ به اين پرسش، شيوه هاي درست مقابله آنها مشخص گردد.
پديده سلفي گري گرايشي فکري درباره ي مباحث و متون ديني در جهان اسلام است که تمايل به متون اصيل و پيروي از سنت، يکي از ويژگي هاي اصلي و وجه تمايز آن از گرايش هاي فکري ديگر به شمار مي آيد؛ حال اين سنت هرچه مي خواهد باشد. اين گرايش هم در شيعه وجود داشته است و هم در اهل سنت. البته عنوان سلفي گري کمتر در ميان شيعيان معمول است. سلفي گري در تشيع بيشتر به صورت اصحاب حديث و اخباري گري رشد و تبلور يافت؛ يعني آنچه پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) گفته اند در حکم سنت نبوي(ص) و علوي و ديگر ائمه عيناً مدنظر است و بايد اتفاق بيفتد و به عوامل زمان و مکان در آن چندان توجه نمي شود. شکل مطرح و نهايي آن نگرش، ديدگاه هاي اخباريون و مکتب هاي فکري است که خيلي عقلاني نيستند، مانند مکتب تفکيک، با اين حال ظاهراً اين انديشه ها وارد بخشي از بدنه دين گرديده يا در حکم رفتار متشرعه در زمان خود پذيرفته شده اند؛ مثل انتقاداتي که به مرحوم محمد امين استرآبادي مي شود. اين نوعي رويکرد حديثي با تطبيق رفتاري است. البته اخبارگري در زمان مرحوم آيت الله وحيد بهبهاني شکست خورد و تفکر حديثي -به شکل اخباري- در جهان تشيع تا حد بسياري کنار گذاشته و گرايش عقلاني تقويت شد و مسئله اجتهاد و تقليد و مرجعيت شيعي تثبيت گرديد. در سمت و سوي ديگر هم در همين حوزه شاهديم که گرايش هاي سلفي و گرايش هايي که با عرفان و تصوف پيوند خورده بودند، رشد کردند؛ با اين حال در دوره جديد ميرزا مهدي اصفهاني تمايل به بحث حديث و روايت و گريز از عقلانيت فلسفي را تجديد کرد و در پي آن مکتب تفکيک پديد آمد.
سلفي گري در گذشته
اين گرايش را به شکل جدي و افراطي احمد بن حنبل در دنياي تسنن مطرح کرد. احمدبن حنبل امام حديثي است نه اجتهادي، اما ابوحنيفه، آدمي اهل اجتهاد است و اتفاقاً در اجتهادش هم افراط گرا و اهل قياس به معني تمثيل منطقي است؛ يعني بيش از آنکه عقل بشري توان دارد در قالب قياس فتوا داده است. احمد بن حنبل و امثال او به اعتبار مطلق حديث معتقد بودند؛ در واقع، به حديث، ولو ضعيف هم که باشد، اعتماد مطلق داشتند. سنتي که آنها قائل به بازگشت به آن بودند عبارت بود از سنت نبوي و سنت خلفاي راشدين؛ يعني سنت خليفه اول، دوم و سوم به ويژه سنت خليفه دوم؛ زيرا ابوبکر چندان فرصت پيدا نکرد تا از او سنتي بر جاي بمانند. بخش اعظم آنچه نزد اهل تسنن باقي مانده سنت خليفه دوم است. البته با وجودي که مي کوشند با عثمان آشتي کنند، باز هم قبول دارند که او خلاف ها و اهمال هاي سنگيني کرده است؛ از اين رو چندان به او رغبت ندارند. افزون بر ابن حنبل، گروه بسياري از پيروان او، مانند ابن تيميه و بعداً ابن کثير- که تفسير بزرگي به نام «تفسير ابن کثير» دارد- و همچنين ابن قيم جوزي، گرايش هاي ضدعقلاني دارند. شعر معروفي از ابن قيم جوزي هست که مي گويد:
وا عجبا المنطق يونان
کم فيه من افک و من بهتان
مخبط لجيد الاذهان
و مفسده لفطره الانسان
يعني عجبا از علم منطق يونان که باعث فساد فطرت انسان مي شود و ذهن هاي پاک را خراب و فاسد مي کند.
با اينکه علم منطق، مانند رياضي، علم تنظيم فکر است، آنها به شدت با آن و اصولاً با فلسفه و هر نوع عقلانيتي مخالف بودند. اين گروه همچنين مخالف مظاهر گوناگون در اسلام و به ويژه تشيع بودند؛ زيرا به گمانشان، اين مظاهر مشابه شرک است و بر سنت صدر اسلام منطبق نيست؛ براي مثال آنها معتقدند که در صدر اسلام، قبر و بناي قبر، زيارت اهل قبور و سنت احترام به چهره هاي بزرگان وجود نداشت و فقط به پيامبر (ص) احترام گذاشته مي شد؛ از همين رو اين گروه وجود چنين سنت هايي را در مذاهب ديگر اسلام مظاهر مشابه شرک مي دانند.
اينها اگر چه ظاهراً دنبال مسئله بازگشت به اصالت بودند، خودشان شائبه هايي را وارد کردند؛ مثلاً بحث احترام به قبور در سنت پيامبر(ص) بوده است، اما اينها مي گفتند که اين امر مظهر شرک است، يا ساختن جايگاه براي زيادت يا احترام به بزرگان را مظهر پذيرش شرک تلقي مي کردند. بسياري از رفتارهاي غيرديني را که بعضاً از طريق سنت رفتاري افراد متداول شده بود، بدعت ناميدند و بسياري ديگر را سنت دانستند. براي روشن شدن موضوع ذکر اين نکته لازم است که مسائلي وجود دارد که نمي توان آن را رفتار ديني ناميد، ولي رفتار مسلمان هاست؛ چون اين رفتار را مسلمان ها انجام داده اند، چنين تلقي مي شود که حتماً پشتوانه ديني هم دارد. به اين مجموعه و سبک رفتار «سيره متشرعه» مي گويند، اما گاهي اين رفتارها، سيره متشرعه هم نيست، بلکه پذيرش مؤمنان است؛ براي مثال در حال حاضر نوع حجاب در جوامع گوناگون و رنگ آن ممکن است عنوان شرعي نداشته باشد، ولي متشرعان آن را پذيرفته باشند اما افراد با گرايش فکري پادشاه از يک سو رفتارهايي را که در جوامع مرسوم شده بود منکر تلقي کردند و از سوي ديگر رفتارهايي را که عرف متشرعه شده بود و احياناً درست هم نبود با رفتار خاص بعضي از افراد بود مظاهر معروف دانستند. اين مسئله در جهان غرب و کشورهاي سني مذهب مصادف بود با سيطره خارجي. سيطره خارجي به سراغ يک سلسله مظاهر رفتاري مسلمان رفت و کوشيد وحدت بين آنها و ايمان قلبي آنها به اداي وظيفه شرعي جهاد را تضعيف کند و آن را امري وحشيانه ناشي از خوي دگرستيزي اعراب معرفي نمايد. نتيجه اين تلاش ها سبب شد عده اي در مقابل عکس آن عمل کنند و به افراطي گري کشيده شوند. براي اصلاح اين وضعيت نظريه بازگشت به صدر اسلام مطرح شد که جنبشي واقعي و گسترده در سطح دنياي اسلام بود. اما نوع بازگشت آن در بين گروه هاي گوناگون، تفاوت داشت؛ براي مثال عده اي از اهل تسنن بازگشت به گذشته را از طريق جهاد، يعني بازگشت همراه عقلانيت، مطرح مي کردند که از ميان آنها مي توان به مسلماناني اشاره کرد که در سودان، جنبش «اخوان المسلمين» را پايه گذاري کردند، اما عده اي ديگر که قائل به نظريه بازگشت بودند، از جمله طه سماوي و شکري مصطفي، بازگشت بسيار سختي را پيشنهاد کردند؛ مثلاً شکري مصطفي نظريه اي دارد با عنوان «التفکير و الهجره» که گروه او هم به اين نام معروف شد. او معتقد است پيامبر(ص) از مکه، که جامعه اي کفرآلود بود، به مدينه مهاجرت کرد؛ يعني جامعه کفرآلود پشت سر خود را تکفير و انکار نمود. ايشان جامعه نويني بنا کرد و با اين جامعه نيرومند بازگشت و مکه کافر و مشرک را مسلمان کرد؛ او بر اين اساس اعتقاد داشت براي اصلاح جامعه کنوني خود(مصر)، بايد نخست از اين جامعه خارج شويم و خارج از شهر زندگي کنيم و در شهرک هاي جدا از شهر، جامعه ديني را بنا نماييم و با اين خودسازي به جامعه سابق بازگرديم و آن را اصلاح کنيم. در برابر چنين ديدگاهي مسلم است که دولت ها مخالف و حتي مقابله مي کنند و نمي گذارند امثال اين گروه ها نيرومند شوند. وهابي ها هم به نوعي ديگر مسئله بازگشت را مطرح کردند. با وجود چنين انديشه هايي، آنهايي که به دنبال جنبش بازگشت به گذشته بودند و مي کوشيدند نظام هاي سياسي را تغيير دهند و در آنها تحول ايجاد کنند، در دنياي علوم اسلامي اهل تسنن، پايگاه فکري نداشتند، زيرا هيچ مجتهدي در ميان اهل تسنن وجود نداشت که حکم به مقابله با حاکم جائر داده باشد. نظريه سياسي در دنياي تسنن، «الحق لمن غلب» است. اين در واقع فتواي مشهور ابن جماعه است که هرکس، ولو غلام سياه حبشي، اگر شب خليفه را بکشد و صبح خودش بر جاي خليفه بنشيند در حالي که از خنجرش خون مي چکد، بر همه واجب است که با او بيعت کنند. در نتيجه چنين انديشه اي، اولوالامر فردي است که شمشير در دست دارد؛ يعني نظريه غلبه زور. در بين علماي اهل تسنن، تنها عالمي که به مبارزه با حکومت جائر فتوا داد ابن تيميه است. در حال حاضر ديدگاه هاي او مسند انديشه وهابيت است.
سلفي گري در جهان عرب در دوره معاصر
در جهان عرب، طي سال هاي قرن بيستم به ويژه از دهه هاي 1970 و1980م، گروه هاي بسياري به مخالفت با سازمان هاي سياسي و نظام هاي حکومتي روي آوردند. دولت هايي که حاکم بودند نيز عقلانيت و منطق نظري لازم را براي روبه رو شدن با اينها نداشتند، چون به دولت ها پيوند خورده بود؛ در واقع استبداد و استعمار به هم پيوسته بودند. نظريه بازگشت به اسلام را هر چند در دوره اي، افرادي مثل حسن البنا از طريق فعاليت هاي فرهنگي مطرح کردند، پاسخ آنها، که هدفشان تشکيل حکومت اسلامي با شعار «اسلام دين ما، قرآن، قانون اساسي ما» بود، با ترور او و حبس هاي طولاني مدت براي اعضاي اخوان المسلمين داده شد. نتيجه ورود سيد قطب به عرصه فعاليت هاي فرهنگي هم حکم اعدام در زندان بود؛ البته سيد قطب کم کم به سمت فعاليت هاي جدي سياسي کشيده شد و با نوشتن کتاب «العالم في الطريق» نشان داد که چه مسيري را در پيش رو دارد و طرح نظريه تأسيس حکومت اسلامي، زنگ خطر را براي حکومت هاي لاتيک منطقه به صدا درآورد. با اين حال ايشان، در بحث تأسيس حکومت اسلامي، تکليف را روشن نکرده است که چه بايد کرد و چه راهي را بايد در پيش گرفت، بلکه انديشه اساسي کلي درباره تأسيس نظام اسلامي را مطرح کرده است.
رشيدرضا يکي از پايه هاي اصلي جنبش سلفي و انديشه بازگشت به دوره اول اسلام از نوع سلفي آن در بين اهل سنت است؛ منتها رشيدرضا بيشتر به سمت وهابيت و ابن تيميه گرايش داشت. برخلاف او عبده بيشتر به تشيع تمايل داشت و از همين روست که وي نهج البلاغه را آماده چاپ کرد و آن را منبعي موثق براي استناد دانست.
طي سال هاي اخير جنبش بازگشت به اسلام در جهان اسلام فراگير شد؛ به ويژه در کشورهايي مثل الجزاير، ترکيه و...؛ چون غرب در اين کشورها به اسلام هجوم آورده است؛ با اين حال در کشورهايي که عقلانيت فلسفي و عقل و علم در آنها نفوذ جدي تري دارد، جنبش بازگشت به اسلام نفوذ فرهنگي گسترده تري دارد و با عقلانيت در آنجا چندان نيرومند نيست جنبش هاي سلفي گري به خشونت تمايل دارد؛ براي مثال مي توان به کشورهاي يمن، عربستان، امارات و مصر اشاره کرد. همه اقداماتي نيز در جهان به نام بن لادن انجام مي شود ايمن الظواهري مصري انجام مي دهد؛ در واقع عقل کل مجموعه، ايمن الظواهري يا مصرياني هستند که در مصر زندگي مي کنند، اما بدنه اجرايي آنها در يمن، افغانستان و پاکستان هستند.
جنبش سلفي گري از نوع خشن آن، که مهم ترين و معروف ترين نمونه اش گروه القاعده است، پيامدهاي منفي بسياري نه تنها براي خود بلکه براي کل جريان بازگشت به اسلام و جريان ضديت يا غرب داشته است و تداوم اين وضعيت حتي جهان اسلام را تهديد خواهد کرد و خطرهاي بسياري را براي آن در پي خواهد داشت؛ زيرا هم چهره اسلام را مخدوش مي کند و هم اينکه وقتي غرب به اين بهانه وارد سرزميني از قلمرو اسلام مي شود و آن را تصرف مي کند، اين پتانسيل هاي مبارزه را به خود جذب مي نمايد. براي نمونه مي توان وضعيت کنوني عراق را مثال زد که جريان سني افراطي در آن نگران از دست دادن حاکميت است و براي بازگشت به حاکميتي که چندين سال دست آنها بود تلاش مي کند. يکي از عقده هايي که سني هاي افراطي نسبت به شيعيان دارند به دليل اقدام خواجه نصيرالدين طوسي است؛ زيرا خواجه نصير فلسفه را به خدمت کلام در آورد و از طريق مشرب فلسفي ولايت ائمه را ثابت کرد؛ کاري که هيچ کس نتوانست انجام دهد و از اين طريق، مکتب جديدي به وجود آورد که مقاومت در برابر آن بسيار دشوار بود. افزون بر اين خواجه نصير در زمان حمله مغول ها به امپراطوري ايران، بر آنها سيطره يافت و از طريق اين سيطره توانست توسعه طلبي مغول ها را در مسيري هدايت کند که به نفع شيعه تمام شود؛ از آن جمله مي توان به نابودي خلافت عباسي به دست مغول ها اشاره کرد. خلافت بغداد در آن زمان آن قدر مقدس شده بود که حتي شيعيان بسيار مقتدري مانند احمد معزالدوله ديلمي، با اينکه خليفه بغداد را زير سيطره خود داشتند، جرئت براندازي آن را نداشتند. اما اين کار بالاخره به دست مغول ها انجام شد و پس از آن بود که به تدريج تشيع در ايران قدرت گرفت و حتي بعضي از احکام مغولي شيعه شدند. با ضعيف شدن ايلخانان مغول در ايران حکومت هاي شيعي در بخش هايي از ايران سر برآوردند و زمينه تأسيس حکومت مقتدر شيعي مذهب صفويان را فراهم ساختند و سني هاي افراطي معتقدند حمله آمريکا به عراق مانند حمله مغول است و زمينه بازگشت جامعه عراق به حکومت شيعي را فراهم مي کند؛ بنابراين به خشونت روي آورده اند از سوي ديگر شيعيان عراق از جمله حکيم، صدر و آيت الله العظمي سيستاني نيز مي دانند که خطر آمريکا را راحت تر مي توان دفع کرد تا خطر افراطي گراهاي سني حاکم بر عراق را و از همين روست که در برابر اين دو گروه سکوتي عقلايي و هوشمندانه کرده اند.
بر همين اساس براي جذب سلفي گرايان و مبارزه و مقابله درست و به موقع با اين جريان نخست بايد عقايد و عملکرد آنها را به ويژه درصد ساله گذشته تبارشناسي شود سپس با تعامل عقلاني آسيب هاي اين جريان به حداقل برسد. در اين مسير استفاده از تجربه گذشتگان با نگاهي به تحولات پيش رو مي تواند ميانبري در مسير رسيدن به هدف با شمار آيد.
منبع: نشريه زمانه، شماره 93.