جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سيري در زندگي پر تلاش و با برکت علامه شعراني (ره)
-(2 Body) 
سيري در زندگي پر تلاش و با برکت علامه شعراني (ره)
Visitor 320
Category: دنياي فن آوري

خاندان علم و تقوا

علامة بزرگ شيخ ابو الحسن شعراني، از شخصيتهاي برجسته دانشمندان كم نظير اسلامي قرن چهاردهم هجري است. او بازماندة خانداني از خاندانهاي علم و دانش و تقوا و معنويت بود. و اينك يادي از نياكان پاك او:
1-ملا فتح الله كاشاني سلسلة نسب ميرزا ابو الحسن شعراني، به دانشمندي بزرگ و قرآن شناسي فرزانه يعني علامه «ملا فتح الله كاشاني» (م 988 ق.) مفسر معروف عصر صفويه مي‎رسد. تفسير «منهج الصادقين» وي به زبان فارسي شهرة آفاق است.
2-ابو الحسن مجتهد تهراني جد اعلاي ميرزا ابو الحسن شعراني، شيخ ابو الحسن مجتهد تهراني (1200ـ1272 ق.) است. در تهران و سپس اصفهان به تحصيل پرداخت آن گاه عازم عراق شده و در حوزه‎هاي علميه آن ديار نزد بزرگاني چون سيد علي طباطبايي (صاحب رياض) ادامة تحصيل داد و با اجازة اجتهاد به تهران مراجعت كرد.
3-آخوند غلامحسين: پدر بزرگ ميرزا ابو الحسن شعراني، آخوند غلامحسين، يكي از علماي متقي و فاضل تهران بود.
آخوند در سال 1313 ق. در نجف اشرف به خاك سپرده شد.1
4-حاج شيخ محمد تهراني: حاج شيخ محمد تهراني، پدر ميرزا ابو الحسن شعراني عاملي متقي بود. در سال 1346 ق. از دنيا رفت.2

تولد و تحصيل

ميرزا ابو الحسن شعراني در سال 1320 ق. در تهران و در خانواده‎اي روحاني و دانش پرور، به دنيا آمد و پرورش يافت.
سواد قرآني را نزد پدر عالمش، شيخ محمد تهراني، آموخت و در حقيقت پدرش نخستين معلم او بود. بعدها كه كمي بزرگ شد وارد مدرسة مروي تهران گشته، به تحصيل پرداخت. ادبيات عرب، فارسي، منطق، فقه، اصول، فلسفه، رياض، و... را طي سالها آموخت.
از معروفترين اساتيد او در حوزة علميه تهران، مي‎توان از آية الله حاج ميرزا مهدي آشتياني نام برد. هم چنين حكيم محقق ميرزا محمود قمي از اساتيد او بود كه مردي زاهد و دانشمند بود. 3
حبيب الله ذو الفنون4 نيز استاد رياضي ميرزا ابو الحسن شعراني در حوزة تهراني بود.
ميرزا ابو الحسن شعراني، در دورة جواني كه حوزة علمية قم تازه تأسيس شده بود، سفري به آن ديار كرد و در محضر اساتيدي مانند‌ آية الله حاج شيخ عبدالكريم حائري (مؤسس حوزه) حاج شيخ عبد النبي نوري به ادامة تحصيل پرداخت.
شعراني 26 ساله بود كه پدر عالم و بزرگوارش را از دست داد. اين حادثه براي او بسيار سنگين بود ولي هرگز ارادة او را در راه سالها كسب دانش و سير در آفاق و انفس براي تحصيل علم و سير و سلوك، سست نكرد.
اين بود كه پس از سالها تحصيل در حوزة تازه تأسيس قم، آهنگ حوزة كهن و پر خاطرة نجف اشرف كرد و مدتها در آن جا موفق به بهره‎گيري از محضر اساتيد بزرگ شد. در بين اساتيد حوزة علمية نجف، سيد ابوتراب خوانساري (متوفاي 1346 ق.) بيشتر از ديگران، شعراني را مجذوب خود كرد. سيد ابوتراب خوانساري در بين علماء شخصيت بر جسته‎اي داشت و علاوه بر فقه و معارف شيعه، با فقه اهل سنت نيز آشنا بود.5

بازگشت

شيخ ابو الحسن شعراني پس از تكميل تحصيلات علمي و سير و سلوك عرفاني و عملي، در اوج استبداد رضا خاني، به تهران بازگشت و شروع به تبليغ و تدريس و تحقيق و ادامة سير و سلوك كرد. او خود در اين باره مي‎نويسد:
«چون عهد شباب به تحصيل علوم و حف اصطلاحات و رسوم بگذشت... از هر عملي بهره بگرفتم و از خرمني خوشه برداشتم. گاهي به مطالعه كتب ادب از عجم و عرب، و زماني به دِراست (تدريس) اشارات (ابن سينا) و اسفارِ (ملاصدرا) و زماني به تتبع تفاسير و اخبار، وقتي به تفسير و تحشية كتب فقه و اصول و گاهي به تعمق در مسائل رياضي و معقول تا آن عهد به سر آمد...
ساليان دراز، شب بيدار و روز تكرار هميشه ملازم دفاتر و كراريس (همراه دفترها و جزوه‎ها) و پيوسته موافق اخلام و قراطيس (همدم قلمها و كاغذها) ناگهان سروش غيب در گوش، اين ندا داد كه علم براي معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت، و طاعت بي‎اخلاص نشود و اين همه ميسر نگردد مگر به توفيق خدا و توسل به اوليا، مشغولي تا چندها.
علم چندان كه بيشتر خواني
چون عمل در تو نيست ناداني
شتاب بايد كرد و معاد را زادي فراهم ساخت، زود برخيز كه آفتاب برآمد و كاروان رفت، تا به قيمتي باقي است و نيرو تمام از دست نشده، توسلي جوي و خدمتي تقديم كن.»6

آشنايي با زبانهاي متعدد

علامه شعراني علاوه بر مهارت كافي در فقه و اصول و تفسير و حديث و فلسفه و رياضي و عرفان و كلام و...، با چندين زبان ـ غير از فارسي و عربي ـ آشنا بود:
1-فرانسه: شعراني به زبان فرانسه، كاملاً تسلط داشت و بسياري از كتب علوم اسلامي ترجمه شده به زبان فرانسه را خود مطالعه و با متن اصلي تطبيق مي‎كرد و صحت و سقم ترجمه را تعيين مي‎نمود.
2- تركي: زبان تركي را مثل زبان مادري مي‎دانست و مي‎خواند و مي‎نوشت.
3-انگليسي: وي به زبان انگليسي نيز به قدر متعارف و لازم آشنايي داشت.
4- عبري: شايد شگفت انگيز باشد كه عالمي ديني با آن همه وسعت اطلاعات و اشتغالات در علوم مختلف، به زبان عبري هم تسلط داشته باشد! ايشان اين زبان را از يك روحاني يهودي فرا گرفته بود.7

شاگردان فرزانه -

علامه ميرزا ابو الحسن شعراني در مدت عمر پر بركت خويش شاگرداني فرزانه و حكيم و فقيه تربيت كرد. بسزاست به معرفي برخي از آنان بپردازيم.

1- آية الله ميرزا هاشم آملي (1322ـ1413 ق)

او در شهرستان آمل متولد شد و پس از گذراندن دورة ابتدايي و مقدمات، عازم تهران شد و در نزد شهيد مدرس، سيد محمد تنكابني و شعراني ادامه تحصيل داد. در سال 1345 ق. به قم رفت و دورة عالي فقه و اصول را از آية الله شيخ عبدالكريم حائري و آية الله سيد محمد حجت كوه كمري فرا گرفت و به درجة اجتهاد رسيد. مدتي نيز در نجف در محضر ميرزا حسين ناييني، آقا ضياء عراقي و سيد ابو الحسن اصفهاني ادامة تحصيل داد. او سالها در حوزة علمية قم به تدريس فقه و اصول پرداخت و شاگرداني بزرگ و دانشمند تربيت كرد.8

2-آية الله شيخ عبدالله جوادي آملي

از فقها، مفسران و فلاسفة بزرگ معاصر و از اساتيد حوزة علميه قم داراي دهها اثر علمي و فقهي و تفسيري است.9

3-آية الله شيخ حسن حسن زادة آملي

حكيم الهي، فقه، رياضيدان، اديب، شاعر و متبحر در نجوم و هيئت، و عارف سالكِ معاصر، كه در آسمان دانش و معرفت هم چون خورشيد مي‎درخشد. ايشان سالها در تهران ازمحضر علامه شعراني در زمينة فقه و تفسير و رياضي و حكمت و عرفان و... استفاده كرده و بهره‎هاي فراوان برده است و خاطراتي شيرين و شنيدني از آن استاد الهي به ياد دارد.

4-استاد شيخ محمد حسن احمد فقيه يزدي

استاد شيخ محمد حسن احمدي فقيه يزدي، از شاگردان موفق علامه شعراني و از اساتيد حوزة علميه قم است.

5-علي اكبر غفاري10

استاد دانشمند علي اكبر غفاري از شاگردان فرزانة علامه شعراني است كه در زمينة تصحيح، تحقيق و طبع آثار حديثي شيعه خدمات ارزنده‎اي انجام دادند.

6-محدث اُرمُوي (1323 ق ـ1358 ش)11

استاد علامه مرحوم مير جلال الدين محدث ارموي از شاگردان علامه شعراني بود. در شهر اروميه ديده به جهان گشود و پس از عمري تحصيل و تحقيق و تأليف و تصحيح آثار علمي و ديني گذشتگان، در سال 1358 شمسي در تهران درگذشت. او بيش از هفتاد اثر گران قدر را تصحيح يا تأليف كرده است.

يادگارهاي ماندگار

فهرست بخشي از آثار مطبوع و دست نويس ايشان را در اينجا ذكر مي كنيم:

الف ـ در تفسير و علوم قرآن

1- حاشيه بر مجمع البيان در ده جلد با تصحيح كامل و اعراب اشعار و توضيح آنها،
2- تصحيح كامل تفسير صافي در دو جلد،
3- حواشي و تعليقات بر تفسير كبير منهج الصادقين در ده جلد،
4- مقدمه و حواشي و تصحيح كامل تفسير ابوالفتوح رازي با توضيح اشعار و شواهد عربي و فارسي در دوازده جلد،
5- نثر طوبي: دائره المعارف اصطلاحات قرآن، تا حرف صاد، كه به سبك جالبي معاني متفاوت واژه‌هاي قرآني به حسب استعمالات در آيات مختلف مطرح شده و مورد تفسير قرار گرفته و حاوي معارف مختلف فلسفي و كلامي و نكات دقيق فقهي و تاريخي است،
6- تجويد قرآن: كه از مفيدترين تجويدها بشمار مي‌آيد،
7- طبع متجاوز از 60 نسخه قرآن‌ـ در اندازه هاي مختلف ـ كه با دقت نظر ايشان تصحيح و اعراب گذاري شده است.

ب ـ در حديث و درايت

1- جمع حواشي و تحقيق و تصحيح كتاب وافي مرحوم فيض در سه جلد،
2- تعليقات شرح اصول كافي ملا صالح دوازده جلد، مي توان اين دو كتاب را شاهكار ايشان در زمينه درايه الحديث و فقه الحديث دانست.
با تامل در اين حواشي، وسعت نظر و نكته سنجي و شيوه فهم روايات و استنباط معارف اسلامي از اصول و فروع (كلام و فقه) واضح مي شود،
3- تعليقات بر وسائل الشيع هاز جلد 16 تا جلد 20،
4- حاشيه بر ارشاد القلوب ديلمي،
5- ترجمه و شرح دعاي عرفه سيدالشهداء (ع) ضميمه كتاب فيض الدموع،
6- ترجمه و شرح مفصل صحيفه كامله سجاديه،
7- تحقيق و تصحيح جامع الروات به امر آيه الله العظمي بروجردي،
8- رساله در علم درايه.

ج ـ فقه و اصول

1- المدخل الي عذب المنهل در اصول،
2- شرح كفايه الاصول بر طريقه قال اقو لكه به تفسير و توضيح مقاصد آن به عبارت واضح اكتفا شده است،
3- شرح تبصره علامه حلي كه حاوي مختصري از كليه كتب فقهي شيعه اماميه مي باشد،
4- حاشيه كبيره بر قواعد،
5- رساله در شرح شكوك صلاه در عروه الوثقي،
6- فقه فارسي مختصر جهت تدريس در مدارس،
7- مناسك حج با حواشي 9 نفر از مراجع تقليد.

دـ فلسفه و كلام

1- شرح تعجريد در علم كلام
2- حاشيه بر فصل الخطاب (حاجي نوري) في عدم تحريف الكتاب،
3- راه سعادت در اثبات نبوت و ردّ شبهات يهود و نصاري،
4- ترجمه كتاب الامام علي صوت العداله الانسانيه با انتقاد از لغزشهاي نويسنده آن،
5- تعليقاتي بر كتاب محمد پيامبر و سياستمدار نوشتة مونتگمري وات،
6- اصطلاحات فلسفي،
7- مقدمه و حواشي محققانه بر اسرار الحكم سبزواري.

هـ ـ هيئت و نجوم

1- شرح عمل به زيج هندي و براهين عمليات آن مبتني بر هيئت جديد،
2- تعليقه و مستدرك تشريح الافلاك در اشاره به هيئت جديد، 3- هيئت فلاماريون ترجمه از زبان فرانسه،
4- تقاويم شبانه روزي.

و ـ تاريخ و فنون ديگر

1- ترجمه نفس المهموم اثر شيخ عباس قمي،
2- مقدمه، تصحيح و تحقيق كشف الغمه،
3- مقدمه و تصحيح منتخب التواريخ،
4- مقدمه كتاب وقايع السنين مرحوم خاتون آبادي،
5- مقدمه، تصحيح و تعليقات بر كتاب روضه الشهداء.
6- تصحيح كامل و مقدمه و حاشيه جلد اول و سوم نفائس الفنون و عرائس العيون آمل.

ويژگيهاي علامه شعراني (ره)

از خصايص ايشان اين بود که دست به هر کتابي دراز نمي‏کرد . حتي المنجد در ميان کتابهايش نبود و خودش صريحا فرمود: «اين کتاب منجد را براي دانشجويان مدارس نوشته‏اند نه براي عالم روحاني» . ملا دست مي‏برد به کتابهاي علمي اساسي لغت، به جمهره ابن دريد، تاج العروس و صحاح ، به اين جور کتابها که کتاب است، نه منجدي که براي بچه‏هاي مدرسه نوشته‏اند .
يکي از محسنات ايشان اين بود که به افکار و آراي قدما در مسائل فقهي خيلي عنايت داشت؛ زيرا که آنها قريب العهد بودند .
عجيب در «ولايت» متصلب بود و حتي در ابتداي کتاب نفس المهموم مرحوم حاج شيخ عباس قمي که ترجمه فرموده، اظهار علاقه و تضرع و تأدب به پيشگاه اهل‏بيت نموده است .
علامه شعراني در مقدمه ترجمه نفس المهموم مي‏نويسد: «اين بنده فاني ابوالحسن بن محمد بن غلامحسين بن ابي‏الحسن المدعو بالشعراني که چون عهد شباب به تحصيل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت و اقتداء بأسلافي الصالحين من عهد صاحب منهج الصادقين از هر علمي بهره گرفتم و از هر خرمني خوشه برداشتم، گاهي به مطالعه کتب ادب از عجم و عرب و زماني به دراست اشارات و اسفار، و زماني به تتبع تفاسير و اخبار، وقتي به تفسير و تحشيه کتب فقه و اصول و گاهي به تعمق در مسائل رياضي و معقول، تا آن عهد، به سرآمد .
لقد طفت في تلک المعاهد کلها
و سرحت طرفي بين تلک المعالم
ساليان دراز شب بيدار و روز در تکرار، هميشه ملازم دفاتر و کراريس و پيوسته مرافق اقلام و قراطيس . ناگهان سروش غيب در گوش اين ندا داد که علم براي معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت و طاعت بي‏اخلاص نشود . و اين همه ميسر نگردد مگر به توفيق خدا و توسل به اوليا، مشغولي تا چند؟
علم چندان که بيشتر خواني
چون عمل در تو نيست ناداني
شتاب بايد کرد و معاد را، زادي فراهم ساخت . زود برخيز که آفتاب برآمد و کاروان رفت؛ تا بقيتي باقي است و نيرو تمام از دست نشده، توسلي جوي و خدمتي کن ….».

وصيتنامه علامه شعراني

توصيه اي به برادرانم: يعني طالبان علوم دين،‌ و پژوهندگان آثار سرور انبيا (ع) که بدين کتاب مي نگرد، بزرگترين چيزي که بر طالب علم واجب و ضروري است، خالص گردانيدن نيت اوست که بنده را توفيق مي دهد و وسايل طاعت خويش را برايش فراهم مي آورد و هموست که راه درست را در قلوب بندگانش الهام مي بخشد. اگر اخلاص نيت نباشد هيچ کس موفق نمي شود از نردبان دانش بالا رفته، يا از آموخته هاي خود سودي برد....... از ديگر اموري که بر طالب علم واجب است، پارسايي و پرهيز از حرامها و مسائل شبهه ناک، و نيز مواظبت بر عبادات اسشت، زيرا هيچ کس از علم خود سودي نمي برد مگر آن را با عمل مقرون سازد. دلهاي مردمان نيز بواسطه عالم بي تقوا آرامش نمي يابد.........
طالب علم، اوقاتي را که در راه علم صرف نمي کند به عبادات مستحبي و نوافل اختصاص دهد و از بيکارگي و صرف وقت در مباحثات، و نيز خواندن مطالبي که نفعي براي دين او ندارد، مثل روزنامه هاي سياسي و حکايتها و داستانهاي خالي از عبرت و پند، بکاهد.
و واجب است بر طالب علم که قرائت قرآن کريم را در طول شبانه روز ترک نگويد و آن قرائت را، به اندازه توانايي خويش، با تدبر و تامل در ريزه کاري ها و معاني آيات همراه سازد، و در آياتي که به اشکال برمي خورد به تفسير مراجعه کند. و نيز واجب است بر او که گفتار و رفتار و مطالعه آنچه را که بيهوده است و بدو ارتباطي ندارد واگذارد.
اگر زماني احساس کرد کسالت و خستگي به درون او راه يافته و او را از مسائل علمي باز مي دارد، پس بايد قلب خود را ـ چنانکه در حديث وارد شده ـ با حکمت هاي تازه، آسودگي و شادابي بخشد و از پرداختن به بازيها و بيهوده کاريها و خواندن اشعار و داستانها دوري گزيند مگر آنهاي را که حاوي عبرت و پند است.
و بايد طالب علم نسبت به علما گمان نيکو داشته باشد. و اين، راز موفقيت و وسيله کاميابي و پيروزي است. و بدگماني به آنان، شقاوت و بدبختي به بار مي آورد،‌ بلکه گاهي به کفر و گمراهي و جهل مرکب مي انجامد.
پس بايد در کلام آنها با عنايتي کامل و تدبري راستين نگريست، زير خداوند متعال براي هر چيزي سببي نهاده است که طالب آن، ‌بايد در جستجوي آن برآيد و از اسباب تعليم هم يکي استاد است و عنايت به استاد حاصل نمي آيد مگر با خوش بيني و حسن ظن. و اين (قاعده) در تمام علوم شرعي و عقلي و صنعت ها جاري است. اگر شيخ ابوعلي سينا به ارسطو و فارابي خوش بين نبود،‌آن توجه کامل در فهم کتابهاي آنان، و آن مقام شامخ در ف لسفه، هرگز براي او حاصل نمي شد ......... البته مقصود ما اين نيست که اين بزرگان، معصوم از خطا هستند، بلکه منظور اين است که جايز نيست در اولين برخورد، سريعاً آنان را تخطئه کرد.
و نيز واجب است بر طالب علم که عادت به تعصب و خشکي نسبت به کتاب خاص يا طريقه اي خاص پيدا نکند، به ويژه در فقه، که اين حرکت به معناي تقليد و پيروي از ديگران است. بسيار ديده شده که طلاب، به تبعيت از مؤلفين ديگر، تنها به نوشته هاي جديد اکتفا مي کنند، در حالي که اساتيد و اساطين علم، در ميانه سده چهارم تا دهم (هجري قمري) مي زيسته اند. و حتي پاره اي از طلاب، در آنچه که از «ابن جنيد» و «ابن ابي عقيل» و «علي بن بابويه» نقل شده، تامل و دقت نمي کنند. فتواي آنان را نسخ شده و غيرقابل نظر مي دانند.......
يک طالب علم بايد در تهذيب نفس خويش کوشا باشد و خود را به اخلاق فاضله آراسته سازد. و در اين راه تنها به خواندن احاديث وارد شده بسنده نکند، بلکه عمده آن است که با اهل اخلاق همنشين و معاشر گردد، و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد و عيوب و کاستي هاي خويش را دريابد و از آنان راههاي اصلاح نفس را بجويد.
شايسته است بر تو که از معاشرت هاي خالي از تعليم با مردم بکاهي، به ويژه با ثروتمندان و مترفين و دنيا خواهان، بايد آنچه را که آخرت را از ياد تو مي برد و ميل و رغبت به دنيا را در تو ايجاد مي کند، رها کني، و با صالحان و پارسايان و اهل عبادت همراه گردي، زيرا اين عمل بطور کلي در تهذيب نفس موثر است.
چه بسا ناداني بپندارد که در صدر اسلام، مجتهد و مقلد و علم اصول و علم نحو وجود نداشته و مدرسه و خانقاه و مرشد و ذکر و حلقه اي در کار نبوده است. پس به اين افراد (و گفتارشان) نبايد توجه کني، زيرا دشمنان علم در هر زمان زياد بوده اند و در عصر ما ـ به جهت غلبه کفار و نصاري ـ بيشتر هم شده اند. اگر بنا باشد که هر چه در صدر اسلام وجود داشته، اکنون حرام باشد، پس ساختن مدارس، آموختن نحو و صرف، حفظ اصطلاحات حديث و نقل و روايت آنها و اجازه روايت ـ چنانکه ميان اهل حديث متداول است ـ نيز بايد حرام باشد. (در صورتي که چنين نيست). گمان خود را نسبت به مردم و خداوند متعال نيکو گردان. و آخرين سفارش من ،ورع و تقوي است. خداوند ما و شما را در راه خشنودي خود موفق بدارد.
بدان که (رشته هاي) علوم شرع، بسيار است و کمتر اتفاق مي افتد که شخصي در تمامي آنها، کاردان و صاحب مهارت گردد. و لذا بر هر طالب علمي واجب است که بخشهاي ازين علوم را برگزيند که:
الف ـ فائده آن براي مردم بيشتر باشد.
ب ـ در جهت تمايل و رغبت به دين، از قوت و عون بيشتتري برخوردار باشد،
ج ـ در جهت رهايي از گمراهي نيز از توانايي بيشتري بهره مند باشد.
و از آنجا که فراگيري و آموزش همه اين علوم، واجب کفايي است، اگر در يک رشته، تعداد عالمان افزايش يافت، و در رشته ديگر رو به کاستي يا نابودي نهاد، پس بر طلبه مستعد واجب است که اين رشته را برگزيند، هر چند که منزلت و منافع دنيايي او در رشته ديگر نهفته باشد. و اين از نشانه هاي اخلاص نيت در راه فراگيري دانش است. و از همين امر دانسته مي شو دکه هدف اين دانشجو، تنها خداوند متعال است.
علومي هستند که در همه رشته ها،‌بدانها نياز هست، مانند: 1- زبان عربي ........ 2- علم قرائت ..... هر چند اگر به قرائت يکي از قراء هم اکتفا کند...... زيرا حفظ کلمات و الفاظ قرآن از واجبات است و اين هم وظيفه اهل علم مي باشد، و از همين رهگذر است که معجزه بودن قرآن پايدار مي ماند......... 3- سيره ..........4- حديث ....... بايد از احاديث پيامبر(ص)و اهل بيت (ع) نمونه هاي خوب و شايسته اي را بداند، زيرا با نگريستن در آن احاديث است که ايمان در قلب آدمي، استقرار مي يابد، و براستي آنان در نبوت و امامت، يقين حاصل مي شود......... 5- اصول اعتقادات: واجب است بر طالب علم بر اصول مذهب و آنچه که به اعتقادات وابسته است، معرفت داشته باشد ....... زيرا هر عالمي، احتياج به بحث و تقرير و تعليم دارد و اين امور جز از رهگذر علم تفصيلي امکان پذير نيست. بر خلاف عوام مردم، که نوعاً به دانستن مختصر و اجمالي، اکتفا مي کنند...........
و نبايد در فراگيري علمي قدم پيش گذارد، ‌مگر آنکه مقدمات آن را تکميل کند، مثلاً براي پرداختن به تفسير و حديث بايد ابتدا در ادبيات عرب به حد کمال رسد و بخشي از فقه و کلام را نيز آموخته باشد.
يا مثلاً زماني به علم کلام روي آورد که علم منطق را فرا گرفته و در تشخيص ادله مهارت يافته باشد............
مشکل ترين علوم، علم فقه است. يکي به دليل زياد بودن مقدمات آن و ديگري آنکه: يک فقيه امکان ندارد در رشته خود مهارت کافي به دست آورد، مگر آنکه از استعداد جامع بهره مند باشد که اين کمتر براي کسي اتفاق مي افتد..........
براي اهل تحقيق درک دقيق ترين دانشها و مشکل ترين مسائل، آسان است هر چند که همين ذهن دقيق اهل تحقيق، گاهي از درک لطافت هاي ادبي و زيبايي هاي گفتاري، ناتوان مي ماند. و اين در حالي است که ذهن يک فقيه بايد مستعد درک همه اين امور باشد، زيرا فقه تمام اين اقسام را در بر مي گيرد، برخلاف فلسفه و رياضي و نحو و غيره که هر کدام نياز به يک نوع استعداد خاص خود دارد.............
و همچنين چون موضوع فقه، پيرامون «افعال مکلفين» که مشتمل بر تمام کارها و وابسته به همه موجودات است مي باشد، پس بايد ذهن فقيه به گونه اي باش دکه درک امور ذيل بر او آسان جلوه کند:
ـ اعداد و مساحت ها و حساب، ـ تاريخها و سيره ها، ـ اخلاق مردم، و عادتهاي آنان در نقل اتفاقات، و نيز چگونگي تاثير اين عادات در تغيير وقايع، ـ امراض نفساني و خلوص نيت در عبادات، ـ نحو، صرف، محسنات گفتار در لغت، ـ معاملات و حيله هاي معاملاتي، و عادات تجار در شيوه کارشان و نيز چگونگي زيان وارد شدن بر آنها، ـ سياستها و غير اينها.
و ذهن مستعد براي فهم تمام اين امور گوناگوني که ذکر شد ـ و نيز آنهايي که ذکر نکرديم ـ اندک است.
و اين چنين است که شخص نامستعد، چهره اين علم را دگرگون مي کند، و زماني آن را به سوي فلسفه مي کشاند، زماني به سوي ادبيات، و در وقتي ديگر به سوي آنچه که متناسب با انديشه او و در راستاي فهم و ضمير اوست...
فقيه بايد حافظه قوي، دقت نظر، درک جان کلام مخاطب، را در خود جمع داشته باشد و اينها صفاتي است که غالباً در يک ذهن گرد نمي آيد.......
آن علومي که بيشتر مورد نياز مردم است، مستعدين فهم آنها نيز بيشترند و راه دست يابي به آنها نيز آسان تر است. مانند قرآن، زبان عربي، ‌اصول دين، معارف، موعظه ها، بيان سيره ها، اخلاق، علم کلام، دفع شبهات مخالفين، بيشترين آيات قرآن نيز در اين زمينه ها وارد شده است.........
بر حکما و متکلمين واجب است که ميزان درک شنوندگان خود را بدانند و به اندازه عقلشان با آنان سخن بگويند،‌زيرا در ذهن آنان ـ از لوازم و ملزومات ـ اموري يافت مي شود که در ذهن خواص نيست. گمان و توهم آنان ـ برخلاف انديشه علما ـ از هر کلمه اي، متوجه چيز ديگري مي شود. مثلا اگر براي آنان گفته شود: «الله للدنيا کالبنا للبناء» چنين برداشت مي کنند که آفريدگان در تداوم وجود، بي نياز از خالق هستند............

عروج ملکوتي

علامه شعراني، بعد از حدود 73 سال بالندگي و شکوفندگي، در اواخر عمر دچار بيماري قلب و ريه شد و در بيمارستاني در شهر هامبورگ آلمان بستري گرديد، اما معالجات سودي نبخشيد و سرانجام در نيمه شب يکشنبه 12 آبان ماه 1352، ديده از جهان فرو بست و به لقاءاللّه‏ پيوست. پيکر پاکش در روز پنجشنبه تشييع گرديد و در جوار حضرت عبدالعظيم حسني به خاک سپرده شد. ياران آشنا در فراق اين عارف وارسته مجلس سوگواري بر پا کردند و با نظم و نثر خاطره‏اش را گرامي داشتند.

پي نوشت :

1-شرح عمل به زيج (جدولي كه از روي آن به حركات سيارات پي مي‎برند) مبتني بر هيئت جديد 2. تعليقه و مستدرك تشريح الافلاك با اشاره به هيئت جديد 3.1 . همان، ص 24، به نقل از نفس المهموم.
2-مجلة نور علم، شماره 50ـ51، ص 76.
3-روزنامة جمهوري اسلامي، 28/11/1371.
4- دهخدا، ذيل: حبيب الله؛ براي آشنايي با آثار او. ر.ك: الذريعه، آقا بزرگ تهراني، 4/4396 و 401 و 403؛ 8/219.
5-ر.ك: علماء معاصرين، ملا علي واعظ خياباني، ص 139ـ143؛ معارف الرجال، محمد حرز الدين، ج 3، ص 310.
6-ترجمة نفس المهموم، ص 2.
7-مجلة نور علم، ش 50ـ51، ص 94.
8- روزنامة جمهوري اسلامي، 8/12/71؛ مجلة نور علم، ش 52ـ53، ص 195.
9-دربارة زندگي ايشان، مراجعه شود به كيهان فرهنگي، ش 9، سال دوم.
10-ر.ك: كيهان فرهنگي، سال 1365، ش 3.
11- آثار محدث ارموي در كيهان فرهنگي، آبان ماه 1364، معرفي شده است.

منبع: سايت tajalliyeazam.com/ ، حوزه ، کنگره بزرگداشت علامه شعراني

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image