مراحل زندگي
علامه سيدمحمدحسين طباطبايي از خانداني دانشپرور برخاستهاند و تا چهارده پشت ايشان از دانشمندان و علماي به نام تبريز بودهاند. ولادت آن بزرگوار در پايان سال 1321 هجري قمري مصادف با 1282 شمسي بوده است. ايشان در زادگاه خود تحصيلات مقدماتي را به انجام رساند. در سال 1304 رهسپار نجف شدند و ده سال در آن مرکز جهاني علوم اسلامي به تکميل معلومات خود پرداختند و نزد استادان معروفي مانند نائيني، کمپاني و بادکوبهاي دروس بالاي فقه و اصول و فلسفه را خواندند. همچنين رياضيات را نزد سيدابوالقاسم خوانساري و اخلاق و عرفان علمي و تفسير قرآن کريم را از محضر حکيم و عارف وارسته، حاج ميرزا علي آقاي قاضي طباطبايي آموختند. سپس در سال 1314 به زادگاه خود بازگشت و به سبب تنگي وضع معيشتي مجبور شدند 10 سال در تبريز بمانند. سپس به قم مهاجرت کردند و تا پايان عمر در آنجا به تدريس علوم عقلي و تفسير قرآن مشغول بودند.
علامه در نجف
در سال 1304 علامه طباطبايي، براي گذراندن مراتب عالي دروس حوزوي، به همراه همسر و فرزند نورسيدهاش «محمد» عازم نجف اشرف شدند و منزل محقري اجاره کردند. غربت نا مأنوس بودن با محيط و گرماي هوا، شرايط ناگواري براي اين خانواده کوچک بوجود آورد. تنگي منزل و نبودِ آب خود مزيد بر مشکلات بود. در اين اوضاع تنها دلخوشي علامه و همسرش محمد کوچک بود. ولي ناگهان بيمار شد و بساط شادماني خانواده را به يکباره برچيد. نبود پزشکان متخصص و لوازم پزشکي مورد نياز، باعث وخيم شدن حال محمد کوچک و مرگ او شد. فقدان آن کودک در ديار غربت، علامه و همسر مهربانش را در سوگ و ماتم نشاند. مرحوم علامه بار سنگين غم را در دل خود پنهان ميکرد و همسرش را تسکين ميداد. مدتي بعد خداوند فرزند ديگري به آ نها عنايت فرمود، ولي اين شکوفه نورسته هم پس از يک سال سر به تيره تراب گذاشت و غم اين خانواده جوان را تازه کرد. فرزند سوم هم به سرنوشت برادران خود دچار شد و اين وضع خاطر لطيف همسر مهربان علامه را آزرده ميساخت. علامه طباطبايي به پيشگاه خداوند زاري ميکرد تا از چنين وضع پريشاني رهايي يابند. روزي آيت الله قاضي طباطبايي که استاد علامه، و از بستگان همسرش بود، به منزل ايشان آمدند و از آنها دلجويي فرمودند. هنگام رفتن به همسر مرحوم علامه فرمودند اين بار فرزندتان پسر است و باقي ميماند. نامش را عبدالباقي بگذار تا انشاءالله برايتان بماند. علامه که تا آن زمان از بچهدار شدن همسرش خبر نداشت، متحير ماند اما سرانجام پيشبيني اين عارف وارسته درست درآمد و خداوند فرزندي به آنها عنايت فرمود.
وضعيت معيشتي
علامه طباطبايي به اتفاق همسر و برادرش به مدت ده سال در نجف اشرف اقامت داشت. آن حکيم الهي ضمن کسب معارف فقهي، عرفاني و فلسفي، موفق به تدوين آثاري در حکمت و کلام شد. اما در اواخر اين دوران از جهت معيشتي با مشکل روبرو شد؛ زيرا نسبت به مصرف سهم امام و بيتالمال حساس بود و هزينه زندگي را با درآمد ملکي موروثياش در تبريز اداره ميکرد که از تبريز به نجف حواله ميشد. در اواخر اقامت علامه، دولت از ارسال وجوه به خارج کشور جلوگيري کردو ديگر مبلغي به دست علامه بزرگوار نرسيد و دچار تنگنا شد. مدتي را به صرفه جويي شديد و فروش اثاث منزل و قرض گرفتن گذراندند و در انتظار رسيدن پول بودند، تا اينکه به طور غيرمنتطره وجهي از ايران رسيد و علامه پس از پرداخت بدهيها عازم ايران شد.
همسر علامه طباطبايي
قمرالسادات، همسر علامه، از خانواده متدين و پاک طينت طباطبايي، زني بود که در سير تکاملي و سلوک علامه نقش مؤثر داشت. خانمي که همه عمر را در طبق اخلاص گذاشت و در راه اين عارف والامقام تقديم کرد. دشوارترين مشقّتها را در غربت شهرهاي نجف و قم تحمل کرد و حتي يک بار هم گلايه نکرد. مهندس سيدعبدالباقي طباطبايي، فرزند اين خانواده ميگويد: هنگامي که خواستيم به قم عزيمت کنيم به مادرم گفتم: شب عيد که وقت مسافرت نيست؛ در اين هواي سرد کجا ميخواهيم برويم؟ مادرم نگاهي به من کرد و در حالي که اشک چشمانش را پاک ميکرد اين شعر را خواند:
رشتهاي بر گردنم افکنده دوست
ميکشد هرجا که خاطرخواه اوست
رشته برگردن نه از بيمهري است
رشته عشق است و بر گردن نکوست
قدرداني از همسر
حضرت علامه طباطبايي درباره همسر خود چنين ميگويد: اين زن بود که مرا به اينجا رسانيد؛ او شريک من در کارهاي علمي است و هرچه نوشتهام نصفش مال اين خانم است. او به حدي به من کمک ميکرد که گاه از چگونگي تهيه قباي خود اطلاع نداشتم (به اين معنا که ميرفت پارچهاي انتخاب ميکرد، ميخريد و پس از دوخت و آمادهسازي در اختيار ايشان قرار ميداد) وقتي مشغول تحقيق و پژوهش بودم، با من سخن نميگفت و سعي ميکرد، شرايط آرامي برايم ايجاد کند، رشته افکارم گسسته نشود و هر ساعت در اطاق مرا باز ميکرد و آرام چاي را ميگذاشت و ميرفت. مرحوم علامه به همسر باوفايش عشق ميورزيد و برايش احترام بسياري قائل بود. پس از مرگش تا مدتها مرحوم علامه هر روز بر سر قبرش حاضر ميشد و در فقدان او ناباورانه اشک ميريخت و اين مهر دوسويه همگان را به تعجب وا داشته بود.
بيآلايشي و ساده زيستي
آيت الله سيدمحمدحسين طهراني، از شاگردان علامه طباطبايي ميگويد: آيت الله حجت تصميم به توسعه مدرسه حجتيه قم گرفت. زمينهايي را خريد و در پي آن بود که نقشه مناسبي براي مدرسه تهيّه کند تا طرح جامعاش را اجرا کند. مهندسان نقشههاي متعددي کشيدند ولي ايشان نپسنديد. سرانجام شنيديم سيدي از تبريز آمده و نقشهاي رسم کرده که مورد پسند آيت الله حجت واقع شده است. همچنين شنيديم اين سيد در رياضيات و فلسفه استاد است و درس فلسفهاي شروع کرده است. بسيار مشتاق زيارت ايشان بوديم تا اينکه روزي يکي از دوستان آمد و گفت آقاي قاضي از زيارت مشهد برگشته، بيايد به ديدنش برويم. چون به منزلشان وارد شديم، متوجه شديم آن مرد معروف و آن فيلسوف و رياضيدان همان سيدي است که ما هر روز او را در کوچه ميديديدم و از بس ساده زيست و بيآلايش بود، حتي احتمال نميداديم اهل علم باشد، چه رسد به اينکه فيلسوف و دانشمند باشد.
تواضع استاد
آيت الله سيدمحمدحسين طهراني در وصف تواضع استاد خود علامه طباطبايي ميگويد: از زمان طلبگي، ما در قم به منزل ايشان رفت و آمد داشتيم و هيچگاه نشد با ايشان به جماعت نماز بخوانيم و اين غصه در دل ما مانده بود که جماعت ايشان را درک نکردهايم. سالي در ماه شعبان به مشهد مقدس مشرف شدند و مهمان ما بودند. موقع نماز مغرب سجادهاي براي ايشان و يکي از همراهان پهن کردم و از اطاق خارج شدم؛ به اميد اينکه استاد به نماز مشغول شوند و سپس من داخل شوم و نماز را به امامت حضرت علامه بخوانم. قريب يک ربع ساعت از مغرب گذشت، آن رفيق همراه، مرا صدا زد و گفت: ايشان همينطور نشسته و منتظر شماست. آمدم محضر استاد عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا کردهام که يک نماز با شما بخوانم ولي تا به حال نشده است قبول بفرماييد ما به شما اقتدا کنيم. با تبسم مليحي فرمودند: يک سال ديگر هم روي آن چهل سال! سرانجام بنده را مجبور به امامت جماعت کردند.
آيت الله سيدمحمدحسين طهراني در وصف تفسير گران سنگ مرحوم علامه طباطبايي، الميزان، ميگويد: روزي به حضرت استاد عرض کردم: هنوز حوزههاي علميه به ارزش واقعي تفسير شريف الميزان پي نبردهاند و اگر حوزه علميه به تدريس و تحقيق اين کتاب با ارزش مشغول شود و پيوسته اين کار را ادامه دهد، پس از دويست سال ارزش اين کتاب معلوم خواهد شد و باز عرض کردم: وقتي به مطالعه اين کتاب مشغول ميشوم در بعضي از اوقات که آيات را به هم ربط ميدهيد و از راه موازنه و تطبيق آيات معني را بيرون ميکشيد، جز آنکه بگويم در آن هنگام قلم وحي و الهام الهي آنرا بر زبان شما جاري ساخته است؛ تعبير ديگري ندارم. ايشان سري تکان دادند و فرمودند: اين فقط حسن نظر شما است. ما کاري نکردهايم.
عظمت روح و هيبت استاد
آيت الله محمدتقي مصباح يزدي پيرامون شخصيت علامه طباطبايي ميگويد: علامه طباطبايي مظهر متانت، وقار، طمأنينه، عزت نفس، توکل، اخلاص، تواضع، عطوفت و ديگر مکارم اخلاقي بودند. آثار عظمت روح و نورانيت دل و ارتباط با ماوراي طبيعت در سيماي ملکوتي ايشان هويدا بود. بر مجلس ايشان چنان هيبتي سايه ميافکند که حضار را در سکوتي ژرف و پر تأمل فرو ميبرد و انسان را به ياد شعر فرزدق ميانداخت که در مدح امام سجاد(ع) گفته است: او از بس حيا و شرم و ادب داشت به هيچ کس زل نميزند و نگاهش به زمين بود، ولي ديگران از شدت هيبت و جذبه او نميتوانستند در چهرهاش خيره شوند.
به خاطر دارم که روشندلي در محضر ايشان با چشماني اشکبار ميگفت: در شگفتم که چگونه زمين، سنگيني چنين مرداني را تحمل ميکند.
رابطه با مجامع علمي و دانشگاهي
علامه طباطبايي علاوه بر تشويق دانش پژوهان و تلاش در تربيت شاگرداني مانند شهيد مطهري و شهيد بهشتي عنايت خاصي به گسترش معارف اسلامي در خارج از حوزه علميه داشتند و از اين رو، با دانشگاه استادان دانشگاه رابطه داشتند. از ثمرات اين رابطه، کتاب گرانسنگ و بيبديل اصول فلسفه و روش رئاليسم است که از اولين نگارشهاي شناختشناسي در حوزه فلسفه اسلامي است. آن فيلسوف فرزانه عنايت خاصي به ايجاد رابطه با آن مستشرقان و روشنفکران غربي داشتند که به تحقيق درباره اسلام علاقهمند بودند. هانري کربن، که از متدينترين مستشرقان است، چندين سال در کنار علامه بزرگوار شاگردي کرد و حتي در مجلسهاي انس عارفانه مرحوم علامه مانند تفسير اشعار حافظ شرکت ميجست.
احياي معارف اسلامي
آيت الله مصباح يزدي درباره نقش علامه طباطبايي در احياي معارف اسلامي چنين ميگويد: براي اينکه تأثير فعاليتهاي علمي و فرهنگي علامه بزرگوار در جامعه ايران و جوامع اسلامي و کل جهان ارزيابي شود، توجه به دو نکته ضرورت دارد. اول آنکه اهميت کارهاي فرهنگي را در جامعه بدانيم و نکته دوم شناخت کامل جامعه قبل از طلوع خورشيد وجود علامه طباطبايي است؛ يعني دانستن اينکه جامعه در چه وضعي بود و چه کمبودهايي داشت. اين مسلم است که فعاليت فرهنگي براي يک جامعه زنده از ضروريترين فعاليتهاي اجتماعي و تأثير آن براي رشد جامعه از هر عاملي مؤثرتر است. مرحوم علامه نيز هنگامي به حوزه علميه قم قدم گذاشت که اين نهال نورسته علمي تازه به مرحله رشد پاگذاشته بود و سخت نيازمند باغبان توانا و دلسوزي بود تا بتواند آن را بارور کند. در چنين اوضاعي آن فيلسوف و دانشمند جامع، با شناختي که از نيازهاي جامعه داشت، به تربيت نيروهاي کارآمد پرداخت.
ايجاد تحول در حوزه علميه
علامه طباطبايي درباره وضعيت تحصيلي حوزه علميه چنين فرمودهاند: وقتي به قم آمدم مطالعهاي در وضع تحصيلي حوزه کردم و يک فکري درباره نياز جامعه اسلامي بين آن نياز و آنچه در حوزه موجود بود چندان تناسبي نديدم. جامعه ما احتياج داشت به عنوان جامعه اسلامي قرآن را درست بشناسد و از گنجينههاي علوم اين کتاب عظيم الهي بهرهبرداري کند. ولي در حوزههاي علميه حتي يک درس رسمي تفسير قرآن وجود نداشت. جامعه ما براي اينکه بتواند عقايد خودش را در مقابل عقايد ديگران عرضه و از آنها دفاع کند، به قدرت استدلال عقلي نياز داشت. پس به درسهايي در حوزه مورد نياز بود که قدرت تعقل و استدلال را بالا ببرد. ولي از بحثهاي عقلي و فلسفه خبري نبود و تفسير قرآن نه تنها به عنوان يک درس مطرح نبود، مورد مذمّت هم بود. از احاديث هم احاديث عقلي و اعتقادي مورد انزوا واقع شده بود.
ذهن فلسفي و روش تفسيري
شهيد آيت اللّه مطهري درباره ذهن فلسفي و روش تفسيري استاد خود علامه طباطبايي چنين ميگويد: علامه طباطبايي، چند نظريه در فلسفه دارند؛ نظرياتي در سطح جهاني که شايد 50 تا 60 سال ديگر ارزش اينها روشن بشود ولي خود ما قدر خودمان را نميدانيم. ايشان در وصف تفسير الميزان ميگويد: تفسير الميزان همهاش با فکر نوشته نشد، من معتقدم که بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است. کمتر مشکلي در مسائل اسلامي و ديني برايم پيش آمده که کليد حل آن را در الميزان نيابم.
ذوق و قريحه شعري
عارف وارسته، سيدمحمدحسين طباطبايي، داراي روح لطيف، ذوقي عالي و لطافت خاصي بودند. در اشعار عرب به شعرهاي «ابن فارض» بويژه نظم السلوک او علاقهمند بودند و در اشعار فارسي ديوان حافظ شيرازي را ميستودند و گهگاه براي دوستان غزلي آرام آرام ميخواندند. او خود نيز داراي قريحه شعري بود و غزلهاي
مهر خوبان دل و دين از همه بيپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد
تو مپندار که مجنون سرِ خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سمايش کشش ليلا برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذرّهاي بودم و مهر تو مرا بالا برد
علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) و استادشان آيت الله قاضي(رحمت الله عليه)
آيت الله سيدمحمدحسين طباطبايي از محضر استادان گرانقدري بهره برده است، اما آنکه مورد عنايت مرحوم علامه بود و بارها نامش را به عظمت ياد ميکرد، آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي طباطبايي است. علامه بزرگوار ميفرمود: ما هرچه داريم از مرحوم قاضي داريم، چه در زمينه علوم و چه در زمينه اخلاق و معارف الهي. آن عارف وارسته و يگانه عصر ما در عرفان عملي و سير و سلوک الي اللّه، گوهر کمال را در وجود علامه طباطبايي يافت و در همان اوايل ورود ايشان به نجف، او را تحت تربيت خود قرار داد و اين شاگرد نيز چه خوش درخشيد و کوششهاي استاد را به بار نشاند. آيت الله شيخ محمدتقي آملي(ره) ميفرمايد: اگر بناست تحت تصرف انسان کاملي باشيد، من بهتر از آقاي طباطبايي کسي را نميشناسم او از بهترين شاگردان مرحوم قاضي است و همان وقت هم کشفياتي داشتند.
آثار علامه طباطبايي(رحمت الله عليه)
علامه سيدمحمدحسين طباطبايي تبريزي در اواخر اسفند سال 1324 از تبريز به قم مهاجرت كردند و از همان آغاز خلأيي را در زمينه پرداختن حوزويان به قرآن كريم و علوم عقلي احساس كردند خود ايشان مي فرمايند:
«هنگامي كه از تبريز به قم آمدم، مطالعهاي در نيازهاي جامعه اسلامي و مطالعهاي در وضع حوزه قم كردم و پس از سنجيدن آنها به اين نتيجه رسيدم كه اين حوزه نياز شديدي به تفسير قرآن دارد، تا مفاهيم والاي اصيل ترين متن اسلامي و عظيم ترين امانت الهي را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند. ازسوي ديگر چون شبهات مادي رواج يافته بود، نياز شديدي به بحث هاي عقلي و فلسفي وجود داشت، تا حوزه بتواند مباني فكري و عقيدتي اسلام را با براهين عقلي اثبات و از موضع حق خود، دفاع نمايد. از اين رو وظيفه شرعي خود دانستم كه به ياري خداي متعال، در رفع اين دو نياز ضروري كوشش نمايم».
اين تشخيص نياز و تكليف شناسي سبب گرديد تا مرحوم علامه از همان آغاز رويكردي جدي به مباحث قرآني و عقلي بيابد. ايشان از سال 1325 ش. دروس تفسير خود را در قم آغاز كرد و آنچه را كه در آن جلسات مي فرمود، مكتوب مي ساخت تا اينكه نخستين جلد الميزان درسال 1334 منتشر شد. و نگارش اين تفسير شگرف حدود 17 سال به طول انجاميد.
تفسير قرآن براي علامه طباطبايي نه يك كار علمي بلكه ايفاي وظيفه و اداي تكليف بود و اين مفسر عارف چه حالات عرفاني و تأثرات قلبي كه در هنگام مطالعه بر روي قرآن عظيم پيدا نكرده است.
آقاي موسوي همداني مترجم محترم تفسير الميزان كه براي مقابله و اطمينان از صحت ترجمه خدمت استاد علامه طباطبايي ميرسيد ميگويد: در تفسير قرآن، وقتي به آيات رحمت و يا غضب و توبه برميخورديم ايشان دگرگون ميشد و در مواقعي نيز اشك از ديدگانش جاري ميشد، در اين حالت كه به شدت منقلب به نظر ميرسيد، ميكوشيد من متوجه حالتش نشوم. در يكي از روزهاي زمستاني كه زير كرسي نشسته بوديم، من تفسير فارسي ميخواندم و ايشان تفسير عربي، كه بحث در رحمت پروردگار و آموزش گناهان بود، ناگهان معظم له به قدري متأثر شد كه نتوانست به گريستن بي صدا اكتفا كند و با صداي بلند شروع به اشك ريختن كرد.
يكي از مراجع تقليد گذشته عبارت شگفتي درخصوص زحمات طاقت فرساي مرحوم علامه طباطبايي در راه نگارش تفسير الميزان دارند و ميفرمايند: علامه طباطبايي خود را در اين راه تضحيه كرد يعني قرباني قرآن نمود.
مرحوم شهيد مطهري درباره اين كار سترگ گفته است: تفسير الميزان همهاش با فكر نوشته نشد. من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است.
در عين حال مرحوم علامه اين كار عظيم را وظيفه و تكليفي بيش نمي پندارد كه با عنايت خداوندي آن را به انجام رسانده است.
يكي از شاگردان مرحوم علامه طباطبايي مي نويسد: در اين تفسير بين معاني ظاهري و باطني قرآن و بين عقل و نقل جمع شده و هر يك حظ خود را ايفا ميكنند. اين تفسير به قدري جالب است و به اندازهاي زيبا و دلنشين است كه آن را مي توان به عنوان سند عقايد اسلام و شيعه به دنيا معرفي كرد و به تمام مكتب ها و مذهب ها فرستاد و بر اين اساس، آنان را به دين اسلام و مذهب تشيع فراخواند.
اگر اين تفسير در حوزهها تدريس شود و روي محتويات و مطالب آن بحث و نقد و تجزيه و تحليل به عمل آيد و پيوسته اين امر ادامه يابد، پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.
عنايت و توجه خاص مرحوم علامه به روايات و احاديث اهل بيت عليهم السلام براي فهم معاني قرآن از آن رو است كه ايشان معتقدند كه از اسرار و باطن قرآن كساني آگاهند كه به صفت المطهرون متصف باشند چرا كه قرآن مي فرمايد: «انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون» و از سوي ديگر در آيه تطهير مي فرمايد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
بنابر اين قرآن مطهرون را تنها كساني مي داند كه مي توانند رموز و ظرايف و اسرار آن را درك كنند و به استناد صريح آيه بعدي ايشان، همانا اهل بيت (ع) مي باشند.
همچنين مرحوم علامه طباطبايي در خصوص آيه شريفه «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي» بگو براي رسالتم از شما مزد و پاداشي جز محبت نزديكانم نميخواهم؛ معتقدند: مراد از القربي در اين آيه، اهل بيت (ع) ميباشند و مينويسند: «علاوه بر اينكه روايتهاي چندي از طريق اهل سنت و روايتهاي بسياري از طريق شيعه، بر همين معني وارد شده است، اخبار متواتري نيز از طريق هر دو طرف بر وجوب مودت و لزوم محبت اهل بيت (ع) دلالت دارد كه اين معني و تفسير را تأييد مي كند».
همچنين ايشان معتقد است كه «روايتهاي متواتري، از طريق هر دو طرف، از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده مانند حديث ثقلين و حديث سفينه و... كه همه متضمن اين است كه مردم در فهم كتاب خدا و هر آنچه كه در آن است؛ از اصول معارف و فروع دين گرفته تا بيان حقايق آن، بايد به اهل بيت (عليهم السلام) رجوع كنند. پس از تأمل كافي در اين روايتها ديگر شكي نميماند كه واجب كردن محبت اهل بيت(عليهم السلام) از سوي خدا و اجر رسالت قرار دادن آن، براي اين است كه مردم به اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه كنند و آنها را ملجأ و مرجع علمي خويش دانند.
مرحوم علامه (ره) همانگونه كه استاد شهيد مطهري گفتهاند در تفسير قرآن از الهامات و توجهات غيبي محروم نماندهاند خود ايشان معتقدند كه «يك حقيقت قرآني وجود دارد كه نميشود انكار كرد و آن اين است كه هرگاه انسان به وادي ولايت الهي گام نهاد و به ساحت قدس و كبريا نزديك گشت، دري از ملكوت آسمانها و زمين به رويش گشوده ميشود كه از آن آيات كبري و انوار جبروت الهي را كه بر ديگران مخفي است مشاهده ميكند».
و از همين جاست كه حضرت ايشان ميفرمايد:
خم ابروي تو بود و كف مينوي تو بود
كه به يك جلوه زمن نام و نشان يكجا برد
و در جاي ديگري مي فرمايد:
تو مپندار كه مجنون سرخود مجنون گشت
از سمك تا به سمائش كشش ليلا برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذره اي بودم و مهر تو مرا بالا برد
همه دلباخته بوديم و هراسان، كه غمت
همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد
واقعاً اين عنايت الهي به حضرت علامه پاداش اخلاص و صبر ايشان است. آن روز كه ايشان به پژوهش و تدريس پيرامون تفسير و علوم عقلي پرداخت، در ميان علما و بزرگان تدريس فقه و اصول، زمينه ساز مرجعيت عامه به شمار ميرفت و به اصطلاح غير از فقه و اصول، فضل محسوب ميشد.
تحمل مخالفتهاي دوستان با تدريس فلسفه و اقناع هر يك از آنان در آن روزگار كار آساني نبود به خصوص آنكه حربه تكفير در دستان عدهاي به ابزاري براي جايگزيني مباحث علمي و مباحثات طلبگي تبديل شده بود.
علامه معتقد بود آنچه كه تكليف ساز است، نياز جوامع بشري است و در روزگاري كه دانش پژوهان با چمدانهاي پر از اشكال و شبهات به مراكز علمي و آموزشي روي مي آورند، راهي جز اقناع آنان با استفاده از شيوههاي استدلالي نيست.
علامه براي نيل به اين اهداف هرگز خود را بينياز از توجه و عنايت خداوند سبب ساز نميديد و تأثير اساتيد بزرگ و خودساختهاي همچون مرحوم حاج سيدعلي آقا قاضي (1285-1365 هـ ق) بر حالات روحي و عرفاني مرحوم علامه آنچنان بود كه خود ايشان مي فرمايد: «وقتي درسال 1304 هـ ش براي تحصيل به نجف اشرف رهسپار گرديدم، در نخستين روزها در منزل نشسته و به آينده خود فكر مي كردم و برخي افكار نگران كننده از ذهنم عبور ميكردند. ناگهان شخصي دق الباب كرد. از جا برخاسته و درب را باز كردم، يكي ازعلماي نامدار سلام كرد و داخل منزل شد و خيرمقدم گفت، وي كه چهرهاي جذاب و نوراني داشت كم كم باب گفت و گو را باز كرد و با من انسي گرفت و درضمن بيانات خود گفت: كسي كه براي تحصيل به نجف ميآيد شايسته است علاوه بر فراگيري علوم گوناگون به فكر تهذيب نفس و تكميل مكارم و كسب فضايل باشد. اين جمله را گفت و منزل ما را ترك نمود. سخنان اين عارف متشرع ـ آيت الله حاج سيدعلي قاضي ـ چنان مرا شيفته نمود كه تا در نجف بودم از محضرش بهره ميگرفتم».
عشق و ارادت حضرت ايشان به اهل بيت (سلام الله عليهم) و خضوع و خشوع در برابر ولايت و امامت در زندگي ايشان چيزي نبود كه از ديد نزديكان و مريدان ايشان هم پنهان بماند.
وقتي از مرحوم شهيد مطهري پرسيده ميشود كه دليل اين همه تجليل شما از علامه طباطبايي براي چيست و چرا تعبير «روحي فداه» را در مورد ايشان بكار مي بريد، آن فيلسوف متشرع پاسخ داد: من حكيم و عارف بسيار ديدهام و احترام من به ايشان به خاطر علم او نيست بلكه از اين جهت است كه او عاشق و دلباخته اهل بيت (سلام الله عليهم) است.
از درخت تنومند معرفت و دانش علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) به جز تفسير الميزان آثار گران مايه ذيل به يادگار مانده است:
بداية الحكمة: كتابي كه يك دوره تدريس فشردة فلسفه براي دوستداران علوم عقلي در قم و سپس دانشگاههاي كشور گرديد.
نهاية الحكمة: اين اثر براي تدريس فلسفه با توضيحي بيشتر، عمقي افزونتر و سطحي عاليتر تدوين شده است. بر کتابهاي بداية الحکمت و نهاية الحکمت شروح مختلفي نوشته شده است و مي توان گفت که از جمله بهترين کتابهايي هستند که درسده اخير در گستره فلسفه اسلامي نوشته شده است.
اصول فلسفه و روش رئاليسم: بينش علامه پيرامون نظرات ماديون و ماترياليستها باعث فراهم آرودن اين اثر گرديد . اين اثر با پاورقيهاي استاد شهيد مرتضي مطهري همراه است.
حاشيه بر كفايه: كتابي در علم اصول فقه كه پيرامون قوانين استنباط احكام به بحث ميپردازد.
شيعه در اسلام: دورهاي كامل از اعتقادات و معارف شيعه در اين اثر نفيس به چشم ميخورد؛ اين كتاب گرانبها به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه و بارها چاپ شده است.
مجموعه مذاكرات با پروفسور هانري كربن.
خلاصه تعاليم اسلام: اين كتاب خلاصهاي از آن چه يک مسلمان متعهد بايد از آن آگاهي داشته و خود را بدان زينت دهد، بيان كرده است.
روابط اجتماعي در اسلام : انسان و اجتماع و رشد اجتماعي او، پاية زندگي اجتماعي، آزادي در اسلام و... مباحثي است كه در اين كتاب بدانها پرداخته شده است.
بررسيهاي اسلامي: مجموعهاي است زرّين از مقالات استاد كه بسان دائرة المعارفي از معارف ناب اسلامي جمع آوري شده است.
آموزش دين: كتابي با قلم روان و مطالبي لازم و ضروري است كه براي دانش آموزان نوشته شده است.
رسالة انسان قبل از دنيا: در دنيا و بعد از دنيا، اين كتاب كه اكنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثي مفيد از عوالم سهگانة ماده، مثال و عقل مطرح كرده و پيرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبي بسيار مفيد و لازم ارائه كرده است.
رسالههايي گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف،... اين مجموعه 26 رساله است كه بنا به ضرورت و نياز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.
ديوان شعر فارسي: مجموعهاي از اشعار چشمگير و عميق علامه كه طي ساليان متمادي سروده شده است.
سنن النبي: سيره و روش رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ در بين مردم و همراه خانواده در اين اثر به چشم ميخورد. اين اثر اخير توسط استاد حسين استاد ولي به زبان فارسي ترجمه شده است.
لُبّ اللباب: مجموعه درسهاي اخلاق استاد كه از سالهاي 1368 تا 1369 قمري براي برخي از فضلاي حوزة قم بيان فرمودهاند.
حاشيه بر اسفار: نظرات استاد فرزانه علامه طباطبايي بر اسفار در اين كتاب جمع آوري شده است.
علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) از ديدگاه آيت اللّه اميني(حفظه الله)
آيت اللّه اميني(حفظه الله) در وصف استاد خود چنين ميفرمايند:
علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) چشمه جوشاني بود که در صحنه روحانيت شيعه جاري شد و تشنگان حقيقت را سيراب کرد. او آفتاب درخشاني بود که در آسمان اسلام طلوع کرد و تيرگيهاي شُبَهات و اوهام را برطرف کرد و به حق بايد ايشان را بزرگترين افتخار حوزه علميه قم، بلکه بزرگترين شخصيت علمي جهان اسلام در اين عصر شمرد که در احياي تفکر اسلامي صحيح و مبارزه با انحرافات و بدعتها و شناساندن اسلام راستين که در مکتب اهل بيت(ع) تبلور يافته است، تأثير فوقالعاده داشت. همين بس که اغلب رجال سياسي، علمي و روحاني امروز کشور و گردانندگان چرخ انقلاب اسلامي از شاگردان بي واسطه يا با واسطه اويند.
سيره فلسفي
روش حضرت علامه در پژوهشها فلسفه چنين ويژگيهايي داشت 1 ـ پايههاياند يشه استاد را تنها براهين يقيني تشکيل ميداد؛ زيرا اثبات مسائل فلسفي فقط با مقدمات يقيني ميسر است. 2 ـ حفظ و تکرار بر انديشه فلاسفه بزرگ بسنده نميکرد و انديشههاي گذشتگان را مورد تصحيح نقد قرار ميداد. 3 ـ امور اعتباري را با مسائل فلسفي مخلوط نميکرد و محور انديشه خود را تنها بر واقعيتهاي جهان هستي گذاشته بود 4 ـ اوج تکامل عقلي و روحي اين ابرمرد حکمت تا بدانجا بود که کليات عقلي را بدون دخالت قوه خيال و تمثّل مصداقي آنها در مرحله تخيل، ادراک ميکرد. 5 ـ روش تحليلي آن بزرگ مرد فلسفه بررسي کامل موضوعات فلسفي بود و تا تصور کاملي از موضوع مسئله بدست نميآورد وارد بحث نميشد. 6 ـ در تنظيم مسائل عقلي از نحوه چينش مسائل رياضي الهام ميگرفت. 7 ـ از مکاتب مختلف فلسفي بهره ميجست.
عرفان عملي علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) از منظر آيت الله حسن زاده آملي(حفظه الله)
آثار هر كس نمودار دارايي اوستبهترين معرف آن جناب، سير و سلوك انساني و آثار علمي، از تدريس و تاليف اوست. افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسي تدريس اصول معارف حقه جعفريهاند، از تلامذه اويند، و تفسير عظيم الشان الميزان كه عالم علم را مايه فخر و مباهات است، يكي از آثار نفيس قلمي وام الكتاب مؤلفات اوست.
جايگاه علامه طباطبائي در عرفان عملي
موقعيت جناب علامه طباطبائي (رضوان الله عليه) در عرفان عملي اين بود كه دريافته بود و به اين باور رسيده بود كه: «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم». (1) راه اين است و جز اين نيست. و دقيقا بدين جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودي او، حكايت كننده وارستگي و عظمت ذخاير علمي و عملي او بود.
انسان وقتي حضرت علامه طباطبائي را زيارت ميكرد، به ياد اين حديثشريف ميافتاد كه جناب كليني در كتاب فضل العلم كافي به اسنادش از حضرت امام صادق عليه السلام نقل ميكند و فرموده است: من تعلم العلم و عمل به و علم لله، دعي في ملكوت السماوات عظيما: فقيل تعلم لله و عمل لله و علم لله. (2)
آن كسي كه دانش تحصيل كند و بدان عمل كند و به ديگران براي خدا تعليم بنمايد، در ملكوت سماوات و عالم اله - كه خودش عالم عظيم است - او را به عظيم صدا ميكنند: اي بزرگ، اي آقا، اي كسي كه براي خدا تحصيل علم كردهاي، براي خدا بدان عمل كردهاي، براي خدا به ديگران تعليم دادهاي، تو آقا و بزرگ و عظيمي.
بنده هفده سال در محضر شريف او با ايشان انس داشتم و از ايشان كار لغوي نديدم. حرف لغوي نشنيدم. بسيار مواظب كلام خود بود.
علامه طباطبائي و مراقبت از نفس
به حقيقت، دل اين مرد بزرگوار معدن تقوا بود; زيرا بسيار مواظب خود بود. همواره اهتمامش بر اين بود و ميگفت در شب و روز زماني را براي حسابرسي خود قرار بدهيد و ببينيد كه اين 24 ساعت چگونه بر شما گذشته. اهل محاسبه باشيد. همان طور كه يك بازرگان و يك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب ميكند، شما ببينيد در اين شب و روز كه بر شما گذشت، چه چيزي اندوختهايد. چه گفتهايد. يكيك رفتار و گفتارتان را حسابرسي كنيد. از نادرستيها استغفار كنيد و سعي كنيد تكرار نشود، و براي آنچه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشيد، تا بتدريجبراي شما تخلق به اخلاق ربوبي ملكه بشود. «و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم». (3)
حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش بود و از خدا غافل نميشد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگري قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با ديگران بود، پيدا بود كه در محضر ديگري نشسته است.
در اين باره، مصباح الشريعة ميفرمايد كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله» ; عارف بدنش با خلق و دلش با خداست; «و لامونس له سوي الله، و هو في رياض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» ; توشهاش آن سويي است. قلبي كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت عالم است.
چنين كسي مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت، يواش يواش به صفات ملكوتي متصف ميشود و بدان خو ميگيرد.
از خاطرم نميرود كه مرحوم علامه طباطبائي وقتي به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قويتر است. شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلالتر است». هر چه روز مراقبتشديدتر باشد، شب مكاشفات زلالتر و صافيتر است.
عصاره خوبي ها
علامه سيد محمد حسين طباطبايي مردي ساده و بي آلايش بود. متواضع، مودب، متين و با وقار بود و هيچ وقت عصباني نمي شد.
هيچ گاه بلند سخن نگفت؛ در مورد کسي بد نمي گفت و هرگز کسي از ايشان غيبت نشنيد. سخن کسي را قطع نمي کرد و به صحبت هاي ديگران خوب گوش ميداد.
براي بدخواهان خودش هرگز نمي گذاشت که ديگران اقدامي کنند و خودش هم عفو ميکرد. ز بحث هاي جدلي دوري ميکرد و در برخورد باشاگردان خود شيوه مخصوصي داشت.
در شيوه وي هيچ وقت تحکم فکر در کار نبود. هميشه درعين حالي که سعي داشت متناسب بادرک واستعداد شاگردان، مطلب را القا کند، به آن ها مجال تفکر ميداد.
اساسا ايشان نسبت به تربيت شاگرد به خصوص اهل فضل و خصوصا در زمينه معارف وحقايق قرآني و استدلالي، شيفتگي زيادي داشت.
علامه اجازه نميداد کسي دست ايشان را ببوسد؛ در همه لحظات مراقب خويش بود و هيچ گاه از خود تعريف نميکرد. نسبت به اهل و عيال و خانواده بسيار مهربان بود. بامناجات و دعا و راز و نياز بسيار مانوس بود. اکثر اوقات در سکوت بود و فقط لبانش به ذکر خدا حرکت ميکرد.
پياده روي را دوست داشت. در بذل دانش حريص بود. سؤال هيچکس را بدون جواب نمي گذاشت. به زيادي و کمي شاگردان توجه نداشت؛ حتِِي گاهي از اوقات براي دوسه نفر هم درس مي گفت. گاهي که استاد خطاب ميشد، ميفرمود اين تعبير را دوست ندارم، ما اينجا دور هم جمع شده ايم تابا کمک و همفکري، معارف اسلام را دريابيم.
اخلاص کامل داشت و هميشه جلب رضايت خدا را در نظر ميگرفت.
وخلاصه اين بزرگمرد الهي عصاره اي از تمام اخلاقيات نيکو و ويژگيهاي حسن را دارا بود.
پرواز به سوي ملکوت
علامه طباطبايي، سرانجام پس از 81 سال و هجده روز عمر با برکت و زندگي پرتلاش، در 24 آبان 1360 ش از اين جهان رخت بربست و جهان تشيع را در سوگ خود نشاند. با درگذشت علامه، اين مفسر وارسته و حکيم عارف، دلهاي پاک انديشمندان و بزرگان عرصه علم و ادب غرق اندوه شد. سرسلسله بيداردلان، حضرت امام خميني(ره) با اظهار همدردي و برپايي مجلس ختم براي ايشان، اين ضايعه اسفناک را به جهان تشيع تسليت گفتند.
پاينده باد حوزههاي نور و حجرههاي کوچک که در هر زمان و مکاني خيزشگاه مرداني بزرگ و ژرفانديش بوده و خواهد بود.
پي نوشت:
1) سوره اسراء/9
2) اصول كافى، تعريب حضرت استاد حسنزاده آملى، ج 1، ص 27.
3) سوره حشر/19
منابع:
1. ماهنامه گلبرگ
2. در محضر علامه طباطبايي(رحمت الله عليه)، محمد حسين رخشاد
3. مقدمه شرح کتاب بداية الحکمة
4. پايگاه ايرنا
5. در آسمان معرفت، آيت الله حسن زاده آملي(حفظه الله)