قوي بودن از نظر قرآن
با مطالعه قرآن كريم، متوجه ميشويم كه هميشه قوي بودن در قرآن به عنوان يك عامل مثبت و امتياز، ارزيابي شده است، براي روشن شدن اين مطلب، به برخي از آيات قرآني در اين باره اشاره ميشود:
1. وقتي بنياسرائيل انتخاب «طالوت» را از سوي پيامبرشان «اشموئيل» به عنوان رهبر، مورد انتقاد قرار ميدهند، وي در پاسخ ميگويد:
«اٍنَّ اللهَ اصْطَفيهُ عَلَيْكٌمْ وَزادَهٌ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ[43] ؛
خداوند او را بر شما برگزيده و قدرت علمي و جسمي وي را از شما افزونتر قرار داده است.»
2. درباره لزوم تقويت بنيه رزمي و نظامي ميفرمايد:
وَاَعِدّوُا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ[44] ؛
در برابر آنها (دشمنان) آن چه توانايي داريد از «نيرو» آماده سازيد».
البته اين «نيرو» تنها شامل نيروهاي نظامي و رزمي نبوده، بلكه ميتواند تواناييهاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي و خلاصه هر چيزي را كه ميتواند ما را در پيروزي بر دشمن ياري دهد، دربرگيرد. حتي در برخي از روايات ميخوانيم:
«مِنْهُ الْخِضابُ السَّواد[45]ُ ؛
يكي از مصداقهاي «قوّه» در اين آيه، موهاي سفيد را به وسيله رنگ، سياه كردن است.»
يعني اسلام حتي رنگ موها را كه به سرباز بزرگسال، چهرة جوانتري ميدهد تا دشمن مرعوب گردد، از نظر دور نداشته است واين نشان ميدهد كه چه اندازه مفهوم «قوه» در آيه فوق وسيع است.
3. وقتي قرآن سرگذشت حضرت موسي ـ عليه السلام ـ را بيان ميفرمايد، او را مردي نيرومند وقوي معرفي ميكند. در يك جا ميفرمايد:
«فَوَكَزَهُ موسي فقَضي عَليه[46] ؛
موسي تنها يك مشت به آن مرد زد و او درگذشت!»
و در جاي ديگر ميفرمايد:
«يا اَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقويُّ الاَمينُ[47] ؛
(دختر حضرت شعيب خطاب به وي گفت:) اي پدر! موسي را استخدام كن، همانا بهترين كسي كه ميتواني استخدام كني، كسي است كه نيرومند و امين باشد.»
4. هنگامي كه حضرت هود ـ عليه السلام ـ ميخواهد يكي از نعمتهاي خدا بر قوم را برشمارد، ميگويد:
«وَزادَكُمْ فِي الْخَلقِ بَصْطَةً[48] ؛
و به جسم شما فزوني داد.»
هم از آيات قرآني و هم از تواريخ بر ميآيد كه آنها مردمي درشت استخوان، قويپيكر و نيرومند بودند. از قول آنها ميخوانيم:
«مَنْ اَشَدُّ مِنّا قٌوَّةًً[49] ؛
چه كسي ازما نيرومندتر است؟»
5. خداوند متعال در آيات متعدد، خود را «قوي» مينامد. در اين جا به برخي از آيات اشاره مينماييم:
«عَلَّمَهُ شَديدُ القُوي ذُُمِرَّةٍ فَاسْتَوي[50] ؛
(خدا)[51] آن كس كه قدرت عظيمي دارد، او (پيامبر) را تعليم داده است همان كس كه توانايي فوقالعاده واسطه بر همه چيز دارد.»
«اَنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَميعاً[52] ؛
تمامي قدرت و توانايي از آن خداوند است.»
«اَوَلَمْ يَرَوُا اَنَّ اللهَ الّذي خَلَقَهُمْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً[53] ؛
يا آنها نداستند، خدا كه آنها را خلق فرموده بسيار از آنان تواناتر است؟!»
«لاقُوَّةَ اِلّا بِاللهِ[54] ؛
جز قدرت خدا قوّهاي نيست.»
«اِنَّ اللهَ هًوَ الرَّزاقُ ذُولْقوَّةِ الْمَتينُ[55] ؛
همانا روزي بخشنده (خلق) تنها خداست كه صاحب قوت و اقتداري سخت استوار است.»
«اِنَّ اللهَ قَويٌّ شَديدُ الْعِقابِ[56] ؛
همانا خداوند توانا و سخت كيفر است.»
«اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَويُّ الْعَزيزُ[57] ؛
همانا پروردگار تو مقتدر و پيروزمند است.»
«كَتَبَ اللهُ لاَغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلي اِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ[58] ؛
خداوند نگاشته و ختم گردانيده كه البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شويم كه خدا توانا و پيروزمند است.»
اگر قوي بودن صفت خوبي نميبود هرگز خداوند، خود را به آن متّصف نميفرمود.
پي نوشت ها :
[43] . بقره (2) آيه 247.
[44] . انقال (8) آيه 60.
[45] . تفسير نمونه، ج 7، ص 223.
[46] . قصص (28) آيه 15.
[47] . همان، آيه 26.
[48] . اعراف (7) آيه 69.
[49] . فصلت (41) آيه 15.
[50] . نجم (53) آيه 5 و 6.
[51] . برخي از مفسران، شديدالقوي را به جبرئيل تفسير نمودهاند كه اين تفسير چندان مناسب به نظر نميرسد. يكي از ادلة اين مدعا اين است كه خدا معلم پيامبر بوده، نه جيبرئيل و جبرئيل فقط واسطه بوده است.
[52] . بقره (2) آيه 165.
[53] .فصلت (41) آيه 15.
[54] . كهف (18) آيه 3.
[55] . ذاريات (51) آيه 58.
[56] . انفال (8)، آيه 52.
[57] . هود (11)، آيه 66.
[58] . مجادله (58) آيه 21.
منبع: پايگاه انديشه قم