روحانيون و روشنفکران، تعامل و همانديشي
-(2 Body)
|
روحانيون و روشنفکران، تعامل و همانديشي
Visitor
287
Category:
دنياي فن آوري
ساختارِ ايرانِ بزرگمان هميشه در طولِ تاريخ، “مذهبي” و”ايدئولوژيک” بوده است. ايدئولوژيک در علوم انساني به مانند بسياري ديگر از اصطلاحات، دارايِ بارِ معنايي گسترده و وسيعي ميباشد و راقم اين سطور، در اينجا آن را صرفاً از منظرِ جهانبيني و هنجارِ غالب، به کار بردهام و بديهي است که منظورِ حقير ديدگاههاي مارکسيستي، پسامارکسيستي و اومانيستي و غيره نميباشد و نميبايست آن را با ديگر معناها خَلط نمود. در طولِ تاريخ ِ کشورمان، از زمانِ زرتشتيان و مانويان و مزدکيان تا اسلام ِ عزيز، ساختارِ ايران، گره خوردگيِ عميق و ظريفي با منصب و مقام ِ "روحانيت" داشته و دارد. به صورت کلي، “دين” و”مذهب” به علت دارا بودنِ مفاهيم و موضوعاتِ “معنوي” و ”انساني” هميشه مورد توجه عموم قرار گرفتهاند. و افرادي (روحانيون) نيز که در اين حيطه فعاليت داشتهاند، هميشه با جامعه و مردم در ارتباط بوده و بر يکديگر تأثير گذاشتهاند. در اين بين، دو گروه بوده و هستند که تقريباً در تقابل با يکديگر سير نموده و براي يکديگر سازِ مخالف نواختهاند. آن دم که دينِ جديدي ميآمد، همچنان که روحانيون در کنار آن قرار ميگرفتند، گروهِ ديگري با عنوانِ “روشنفکر” در جامعه حضورِ ژرف يافته، و برخي موضوعات و چالشها را بر نميتابيدند. همچنان که “رازيها” و “معريها” در طولِ تاريخ حضور پيدا نمودهاند. يعني گروهي به نام “روشنفکر” که خود را از سطح ِ “عوام” بالا کشيده ومتمايز نموده، ديدگاهها و اعتقادات خود را در تباين و تضاد با گروهِ ديگر، يعني " روحانيون " ديده، و دو طرف در مقابلِ يکديگر موضعهاي منفي و خصمانهاي را گرفته و به رد و هجو يکديگر پرداختهاند. که البته در اکثرِ موارد (به جز رنسانس) چربش و پيروزي با “روحانيون” بوده است. چرايي و عينيت اين موضوع را ميتوان در انقلابِ تأثيرگذارِ “مشروطه” به صراحت مشاهده نمود. و در نهايت اين را که چرا مشروطه رو به شکست گذاشته و چرا دولتهايي مانندِ دولتِ دکتر مصدق سرنگون شدند بهتر و منقحتر تبيين خواهيم نمود. در مدخلِ بحث گفته آمد که ساختارِ ايران، “مذهبي” است و در ساختارِ مذهبي، “روحانيون” نقشِ مهمي را ايفا مينمايند و به تبع ِ آن مردم نيز از نقشِ غالب و قابلِ احترامِ جامعه (يعني همان روحانيت) حمايت نموده و روحانيون از اين منظر داراي قدرت تصميمگيري و مانور بسيار زيادي ميباشند و گواهِ اين مدعا نيز، صدورِ فتواهايي بوده است که از سوي اين قِشر در طولِ تاريخِ بعد از اسلام و به ويژه قرنِ حاضر صورت گرفته است و مردم نيز به پيروي از چنين فتواهايي به پا خاسته، تغييرات و انقلابهاي عظيمي را پديد آوردهاند. از اين روي اگر فردِ روشنفکري بخواهد يک تنه در مقابلِ چنين جايگاه و مقامي بايستد، مطمئناً از جامعه طرد خواهد شد و موردِ استقبالِ بافت و تودهي جامعه قرار نخواهد گرفت. در قبل و آغازين لحظاتِ شکل گرفتنِ جنبشِ عظيمِ “مشروطه”، روشنفکران و روحانيون، با شدت و حدت در يک صف ايستاده و براي رسيدن به هدف، که همان دولتِ مشروطه و محدود و قانونگرا بود، پويا و متحرک از هر نظر، چه “منبر” و “چه قلم”، براي نيل به هدف پافشاري نموده و آن را تا پيروزيِ نهايي نزديک ساخته و آماده براي به ثمر نشاندن آن بودند. اما اندک اندک، به علتِ برخي موضوعات و اختلافها، شکافهاي عميقي بينِ اين دو پديد آمد که در نهايت شکل گرفتنِ شکاف و اختلاف همان و شکستِ مشروطيت همان. غرض اين است که روشنفکران، ساختارِ جامعه را ناديده گرفتند و همين عامل، باعثِ شکست و انفعالِ يک خيزشِ عظيم در قرنِ حاضر شد. و باز مصداقِ عينيتر اين موضوع در دولتِ جنابِ دکتر مصدق رخ نماياند. دولتِ محبوبِ جنابِ دکتر مصدق نيز تا آنجا که پشتوانهي روحانيت و تودهي مردم را در پشت خود داشت بر بسياري از مشکلات و تنشها و حتي کودتاه، فائق آمد، اما آن دم که نصيحتها و گوشزدهاي "آيتالله کاشاني" را ناديده گرفت و نسبت به آنها بياعتنايي نمود، روزگار به گونهاي ديگر رخ نماياند و در نهايت دکتر مصدق اسيرِ کودتاي ِ بيرحمانهيِ 28 امردادِ 1332 شد. و به دليلِ کمتوجهي به برخي موضوعات، در نهايت به خانهنشيني و انفعالِ تحميلي روي آورد و ديگر از صحنهي “سياست” و حتي زندگيِ “طبيعيِ” خود، کناره گرفته و به همين منوال رخت از جهان بست و سوي ديارِ باقي شتافت. بحثِ تقابلِ “روحانيون” و “روشنفکران”، مصداقهاي بسياري را در طولِ تاريخ بشر داشته است و چنين امري تنها در ايران، مصداق و عينيت نداشته و ندارد. و مثال ِ بارزِ ديگرِ آن، رنسانس بود که البته در آنجا روشنفکران گوي سبقت را ربودند و به تحولاتِ گستردهاي دست يازيدند. که البته از برخي جهات ”رنسانس” باعث ِ پيشرفتهاي عظيم و چشمگيري براي غرب شد اما تبعاتِ گران و اسفباري را نيز براي آنان پديد آورد که مهمترين آن “اومانيسم” بود که حقير در مقالاتي با عنوانِ "بحرانِ اصالتِ علم و اصالتِ انسان در دنياي مدرن" و "منشأ آزادي از منظر اومانيستها و اسلام" و غيره، به تبعاتِ اومانيسم پرداختهام و از اين روي از بحثِ اومانيسم و تبعاتِ آن ميگذرم. اما همان طور که در سخنِ بسياري از بزرگان بوده است، ميبايست روحانيت و روشنفکري، در کنار و جوار يکديگر حرکت نمايند و اگر اختلافي در سلايق و علايق آنان پديد آمد بايسته و شايسته است به مباحثه و مناظره پرداخته و برخي ابهامات را تبيين و تنقيح نمايند. و هدف و معيار را پيروزي و سرفرازي “ايرانِ اسلامي” قرار دهند. موضوعي که بديهي و ملموس مينمايد اين است که، در حالِ حاضر در کشورمان چنانکه “روحاني” و “روشنفکرِ” منحرف وجود دارد، روحاني و روشنفکرِ عالم و حکيم و اسلام مدار و ولايت پذير نيز موجود است. و نميبايست به يک فردِ روشنفکر و اهل قلم، برچسبهاي نا روا ضد. بسياري از روشنفکران در طولِ اين ساليان، کتابها و مقالاتِ فراواني در باب دفاع از اسلام و برخي موضوعات، نگاشتهاند و سهم اين عزيران را نميبايست فراموش نمود. چنانچه “انقلابِ کبيرِ اسلاميِ 57” نيز با همکاري و هم انديشيِ روحانيون و روشنفکران به ثمر نشست. بزرگاني چون “آيتالله مطهري” و “دکتر شريعتي” در دو قطب و در دو سوي جامعه (عوام و دانشگاهيون)، تاثيرهاي بسيار گستردهاي را نهادند و اگر چنين شخصيتهايي نميبودند و اگر بين آنها شکاف پديد ميآمد، چه بسا انقلابِ کبير اسلامي به ثمر نمينشست، چنانکه در انقلابِ مشروطه همين اتفاق رخ نماياند و شکافِ بينِ روشنفکران و روحانيون منجر به شکستِ عظيم مشروطه گرديد. نتيجهي کلام آنکه اگر براي سرفرازي و توسعهي کشورِ اسلاميمان، در تکاپو باشيم، دو قشرِ روشنفکر و روحاني، دانشجو و طلبه، ميبايست ميان يکديگر تعامل برقرار نموده و به بحث در بابِ موضوعاتي خطير، مهم و قابلِ توجه بپردازند. بديهي است چنين امري پويايي و تکاملِ بيشتري را در جامعه رقم خواهد زد. در طولِ قرنِ حاضر، روشنفکرانِ فراواني بر سر کار آمدند و با عدول نمودن از برخي هنجارها (عدول از اسلام و غيره)، سببسازِ طرد و مهجوريت خويش شدند. خيلِ عظيمي از اين روشنفکران به ديگر کشورها رفته و به بازگو نمودنِ دوبارهي ديدگاهها و نظرياتِ خويش پرداختند و با چاپ نمودنِ کتب و مقالاتِ مختلف، بيکار ننشسته و به مبارزه برخاستند. بايسته است روحانيون و روشنفکرانِ (اسلاممدارِ) ايرانِ اسلامي نيز، با همکاري و تعامل، از راه قلم و تحقيق و پژوهش، با آنها روي به گفتمان آورند و پاسخگوي انتقادات و نقدهاي آنان (روشنفکرانِ خارج از کشور) باشند. بيشک داراي دين، مذهب و فرهنگي ميباشيم که پتانسيلِ هر گونه پاسخگويي و اقناعي را دارا ميباشد و “روشنفکرانِ اسلاممدار” و”روحانيونِ آگاه و عالم”، در کنار يکديگر بر بسياري از چالشها فائق خواهند آمد. ميبايست کارهاي پژوهشي و تحقيقي فراواني صورت گيرد تا از قافله عقب نمانده و پويايي بيشتري را پديد آوريم .”حوزهي علميه قم” در طولِ سالهاي اخير جستارهاي خوبي را در بابِ “وحيانيتِ قرآن کريم” و برخي موضوعاتِ ديگر به چاپ رسانده است و اين جاي بسي خوشحالي است که به تبيين و توضيحِ برخي نقدها پرداختهاند و ميبايست چنين تحقيقهايي بيشتر و بهتر صورت پذيرد و البته تعامل و همانديشي با روشنفکرانِ ولايتپذير را نيز نميبايست از ياد ببرند. حوزه و دانشگاه در تعامل با يکديگر ميتوانند بسيار ژرفتر عمل نموده و نگذارند که بين "حوزه" و "دانشگاه" گسست و اختلاف پديد آيد و با چنين گسستي اختلافهاي بيش از پيش بر جامعه سايه افکند. همچنين ميبايست در کتابهاي “دين و زندگي” چه در سطح آکادميک و چه در سطح مدارس، تغييراتِ ژرفي را پديد آوريم و به نوعي جديتر و عميقتر به تبيينِ برخي موضوعات بپردازيم تا دانشآموزان و دانشجويان، آمادگيِ هر سخنِ تازه و غريبي را دارا باشند و بهتر و موثرتر از اسلام ِ نابِ محمديِ خود به دفاع بپردازند. حوزه و دانشگاه دو محورِ اساسي پيشرفتند. و اين پيشرفت حاصل نميشود جز با تعامل، همفکري و همانديشي. و من الله توفيق. منبع:هفته نامه شکوفه هاي زيتون. ارسال توسط کاربر محترم سايت : synapse_131
|
|
|