هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پرفروغ آسمان امامت و ولايت ـ حضرت مهدي (عج) ـ نگذشته بود كه ستاره اي از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدي بر دل عاشقان و منتظران نشاند. او به سال 359 ق. در محلة شيعه نشين كرخ بغداد، در خانه اي كه از گلهاي عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايي علم و عمل آذين بندي شده بود، ديده به جهان گشود و نام زيباي "محمد" به خود گرفت. ابوالحسن محمد بن حسين بن موسي بن محمد بن موسي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر عليه السلام كه بعدها به "شريف رضي" و "سيد رضي" شهرت يافت از خانداني برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهيزكاران كم مانند روزگار بودند. پدر و مادر سيد رضي هر دو از سادات علوي و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن علي عليه السّلام بودند. نسبت وي از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مي رسد. از اين رو گاهي شريف رضي را "موسوي" مي خوانند. و از طرف مادر نسبت وي با شش رابطه به امام زين العابدين عليه السّلام مي رسد. در جلالت و عظمت شأن فاطمه مادر سيد رضي همين بس كه مي گويند: شيخ مفيد رحمة الله عليه كتاب «احكام النّساء» را براي او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانويي محترم و فاضله ياد كرده است.
دلباختة علم و معرفت
سيد رضي از همان اوايل كودكي با اشتياق فراوان به تحصيل و فراگيري علوم رو آورد. وي علاوه بر جدّيت و پشتكاري، از نبوغي ذاتي و خدادادي برخوردار بود كه پيشرفت علمي و ادبي او را سرعت مي بخشيد. در حقيقت در قرن چهارم و پنجم هجري تفرقه ها و تنش هاي مذهبي تا حدودي از بين رفته بود. از اين رو دو فرقه بزرگ و نيرومند تشيع و تسنن در جوّي مسالمت آميز زندگي مي كردند و روح تفاهم و همبستگي باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سيد رضي از اين فرصت استثنايي بهره هاي فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حديث، كلام، بلاغت، فقه، اصول، تفسير و فنون شعر و غيره را بياموخت تا اينكه در بيست سالگي از تحصيل بي نياز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت. هر چند آنان خود سعي کامل در تحصيلات فقهي و مکتبي داشتند اما شيخ روز به روز علاقه اش به آن دو نوجوان زيادتر مي شد و از پيشرفت و مباحثات علمي آنها لذت مي برد سيد رضي در نوجواني اديبي ماهر و شاعري سخنور و فصيح بود و ديري نگذشت که به اندک زمان در علوم اسلامي سرآمد اقران خويش گرديد. کليه صاحب تراجم علماي اسلامي از کنار نام شريف اين دو برادر خيلي مؤدبانه مي گذرند و مترجمين علماي شيعه سيد مرتضي و شريف رضي را از بزرگترين علماي شيعه مرقوم داشته اند.
شريف رضي در بيست سالگي به درجه اجتهاد رسيد و به تمام علوم متداوله فقه و اصول، تفسير و حديث و علم کلام مهارت داشت و در سي سالگي حافظ تمام قرآن بود. نوشته اند وقتي خطيب بغداد، ثعالبي و ادباي بزرگ عرب و همچنين اديبان دربار آل بويه اشعار نغز او را خواندند اعتراف نمودند در اين زمان اشعاري بدين زيبايي و فصاحت نديده اند براي او جايزه ها ارسال داشتند نپذيرفت و مسترد فرمود.
قاضي شهيد در مجالس المؤمنين مي نويسد: شريف رضي ذي الحسبين: در طهارت و عصمت برگزيده خداست نقيب علويين بلکه قطب فلک ارشاد و مرکز دائره رشاد بود صيت بزرگ و جلالت او را گوش فلک شنيده و آواز فضل و بلاغت او بايوان ملک رسيده پايه فضل و کمال و معاليش از آن گذشته که زبان ثنا و مدحت از کنه علو رفعت او بازگو باشد که چون جمال بغايت رسد دست مشاطه بيکار ماند و چون بزرگي به حد کمال رسد بازار وصافان شکسته گردد. قاضي شهيد سپس بذکر مصنفات و تأليفات او به نام خصايص اللائمة، حقايق التنزيل، مجازات اللنبويه کتاب سيرت ديوان شعر و اخبار قضاة بغداد پرداخته و آنها را بر شمرده است اما مهمتر خدمتي که به جهان اسلام نمود جمع آوري کلمات و خطبه ها و نامه ها و مواعظ مولا اميرمؤمنان علي عليه السلام به نام نهج البلاغه مي باشد که بعد از قرآن و سخنان پيامبر از بهترين کتب اسلامي و مشهور باخ القرآن مي باشد که از قرن چهارم تا حال که اوايل قرن پانزدهم است چندين بار تجديد چاپ گرديده و متجاوز از سي شرح علماي فريقين بدان نوشته اند. در خاتمه گويند آنچه شريف رضي عليه الرحمة جمع آوري نمود سزاوار است با قلم نور بر گونه هاي حور نويسند و آن را نهج البلاغه نامند.
عده اي از دانشمندان نام آوري كه سيد رضي نزد آنان به كسب دانش پرداخته عبارت اند از:
1. ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبري (متوفي 393 ق.) فقيه و اديب و نويسندة زبردست كه سيد رضي قرآن را در دوران كودكي نزد وي آموخت.
2. ابوعلي فارسي (متوفي 377 ق.) نام آور دانش و ادب و پيشواي علم نحو در عصر خود.
3. ابوسعيد سيرافي (متوفي 368 ق.) دانشمند بزرگ و نحوي معروف كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت.
4. قاضي عبدالجبار بغدادي، متخصص علم حديث و ادبيات.
5. عبدالرحيم بن نباته (متوفي 374 ق.) از خطباي بلندآوازه و نامدار شيعه، مشهور به خطيب مصري. سيد رضي مقداري فنون شعر را از وي آموخت.
6. ابومحمد عبدالله بن محمد اسدي اكفاني (متوفي 405 ق.) عالم فاضل و پرهيزكار و مسند نشين قضاوت در بغداد.
7. ابوالفتح عثمان بن جنّي (متوفي 392 ق.) اديب ماهر در علم نحو و صرف.
8. ابوالحسن علي بن عيسي (متوفي 420 ق.) شعرشناس و پيشواي علم لغت و ادبيات.
9. ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكناني، محدّث ثقه كه سيد رضي از او حديث فرا گرفت.
10. ابوالقاسم عيسي بن علي بن عيسي بن داوود بن جرّاح (متوفي 350 ق.) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11. ابوعبدالله مرزباني (متوفي 384ق.) محدث نامدار و صاحب چندين كتاب حديث و مورد اعتماد شيخ صدوق ـ رحمة الله عليه ـ
12. ابوبكر محمد بن موسي خوارزمي (متوفي 403 ق.) فقيهي سترگ و استاد حديث كه سيد رضي و ديگران از وي فقه آموختند.
13. ابومحمد هارون تلعكبري (متوفي 385 ق.) فقيهي جليل القدر و صاحب كتاب جوامع در علوم دين.
14. ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفي 413 ق.)، از دانشمندان كم مانند عالم اسلام.
بوستان معرفت
سيد رضي به سبك جالب و بي نظير حوزه هاي علميه، در حين فراگيري و قبل از فارغ التحصيلي، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وي در بوستان معرفتش به پرورش شاگرداني پرداخت كه خود به آنان افتخار مي ورزيد. به طوري كه هر يك از آنان مانند قمري در فلك علم و فرهنگ مي درخشند. نام آن وارستگان به قرار زير است:
1. سيد عبدالله جرجاني، مشهور به ابوزيد كيابكي.
2. شيخ محمد حلواني.
3. شيخ جعفر دوريستي (متوفي حدود 473 ق.).
4. شيخ طوسي (م 460 ق.).
5. احمد بن علي بن قدامه مشهور به ابن قدامه (م 486 ق.).
6. ابوالحسن هاشمي.
7. مفيد نيشابوري (م 445 ق.).
8. ابوبكر نيشابوري خزاعي (متوفي حدود 480 ق.).
9. قاضي ابوبكر عكبري (م 472 ق.).
10 مهيار ديلمي. (الشريف الرضي، محمد هادي اميني، ص 112 ـ 122).
اولين دانشگاه
شريف رضي جوانمردي درد آشنا بود. او نيش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانيت ترجيح مي داد و در ميدانهاي خدمت كمر همّت مي بست و يك تنه مسئوليتهاي سنگين و دشوار اجتماعي را بر عهده مي گرفت. سيد بزرگوار در كنار كارهاي بس سنگين نقابت و ديوان مظالم و ... همواره به فكر تحصيل طلاب بود. از اين رو در پس طرحي نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتيجه انديشه اش ايجاد دانشگاه شبانه روزي شد كه تا آن زمان سابقه نداشت. او با اينكه از تمكّن مالي كم بهره بود مع الوصف وقتي ديد گروهي از طالبان علم و شاگردانش پيوسته در ملازمت او هستند خانه اي تهيه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامي نيازمنديهاي طلاب را براي آنها فراهم كرد. سيد رضي براي دارالعلم كتابخانه و خزانه اي با كليّه وسايل و لوازم فراهم كرد. بايد دانست كه تأسيس دارالعلم سيد رضي ده ها سال پيش از تأسيس مدرسة نظامية بغداد و با بودجة هنگفت دولتي از سوي خواجه نظام الملك طوسي (سال 457 ق.) صورت گرفته است. او تقريباً حدود هشتاد سال بعد از سيد رضي به اين كار اقدام ورزيده است.
جلوه هاي تربيتي
سيد رضي مردي خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاي والاي انساني و معنويات مي ديد. از اين رو در تمام عمرش همواره ميانه روي را پيشه خود ساخت. چرا كه با روح قناعت در غناي حقيقي به سر مي برد. وي هيچ گاه دست طمع به سوي ديگران دراز نكرد. به همين سبب، علو همّت و مناعت طبع شريف رضي، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصيات اخلاقي سيد رضي قضاياي زيادي نقل شده است كه به يكي از آنها اكتفا مي كنيم: از ابي محمد مهلبي ، وزير بهاءالدّوله نقل كرده اند كه مي گفت: روزي به من خبر رسيد خداوند به سيد رضي پسري عنايت كرده است. فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صله اي به سيد رضي بدهم. به غلامان دستور دادم طبقي حاضر كردند و دو هزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشني و هديه برايش فرستادم.
سيد قبول نكرد و پيغام داده بود كه: لابد وزير مي دانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسي صله قبول نمي كنم. به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم و گفتم: اين هدية ناچيز را قبول بفرماييد و به قابله ها بدهيد. او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابله ها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان مي باشند و چيزي هم نمي پذيرند. براي بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال كه خود قبول نمي كنيد بين طلبه هايي كه پيش شما درس مي خوانند تقسيم كنيد. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبه ها فرمود: طلبه ها خودشان حاضرند، بعد رو كرد به شاگردان و گفت: هر كس به اين پولها محتاج است بردارد. در اين هنگام يكي از آنان برخاست ديناري (طلا) برداشت و قسمتي از آن را قيچي كرد و بقيه را سرجايش گذاشت. ديگر طلبه ها هم چيزي برنداشتند. شريف رضي از آن طلبه پرسيد: براي چه اين مقدار برداشتني؟! وي گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقداري روغن چراغ نسيه كرده ام. حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم. سيد رضي تا اين سخن بشنيد دستور داد به عدد طلاّب كليد ساختند تا هر كس چيزي لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.
قطره اي از درياي بيكران
سيد رضي در دوران جواني به تفسير و توضيح آيات الهي روي آورد. عشق و علاقه وي به قرآن از همان اوايل كودكي آغاز شده بود. چنانكه بعد از يادگيري، اُنس دايم و رابطه هميشگي با قرآن برقرار كرد و در سي سالگي در مدت كوتاهي قرآن را حفظ كرد. او همواره با زمزمه كلام الهي آينة دل را جلا مي بخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآني علاوه بر شيريني قرائت دوران كودكي، خود را با دنيايي از زيباييهاي روح بخش همراه مي يافت كه وسعتش بي انتها و غايتش بي منتها بود. سيد رضي محو در جمال تابناك آيات الهي دست به قلم برد تا قطره اي از درياي بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جاري سازد. ثمره اين تلاش با اخلاص سه گنجينة گران سنگي است كه براي نسلهاي آينده به يادگار گذاشت.
1. تلخيص البيان عن مجازات القرآن.
2. حقايق التأويل في متشابه التنزيل.
3. معاني القرآن.
ديگر تأليفات سيد رضي عبارتند از:
خصايص الائمه، نهج البلاغه، الزيادات في شعر ابي تمام، تعليق خلاف الفقهاء، كتاب مجازات آثار النّبويّه، تعليقه بر ايضاح ابي علي، الجيّد من شعر ابي الحجاج، زيادات في شعر ابي الحجاج، مختار شعر ابي اسحق الصّابي، كتاب «مادار بينه و بين ابي اسحق من الرسائل» و ديوان اشعار. (رجال النجاشي، احمد بن علي نجاشي، ص 283)
رسالت بزرگ
هر روز كه سپري مي شد برگِ زرّيني به دست تواناي سيد رضي بر تاريخ تابناك اسلام افزوده مي گشت. او با قلمي روان و علمي فراوان خدمات ارزنده اي ارائه كرد. براي كتاب وحي تفسير نوشت، احكام فقهي تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيده هاي بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليتهاي طاقت فرساي ديني، سياسي، اجتماعي را به عهده گرفت و ... با همة اينها كار خود را ناتمام مي ديد و احساس خلأ و كمبود مي كرد گويي براي رسالتي ديگر آفريده شده است. رسالتي بس بزرگ.
وي مي بايست از فضاي آزاد به وجود آمده كمال استفاده را مي برد و با شناساندن اصالت شيعه، اسلام واقعي را به جهانيان معرفي مي كرد. سيد رضي به خوبي مي دانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر صلّي الله عليه و آله بدون وجود علي عليه السّلام شهري بي دروازه مي ماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسّر خواهد بود. مي بايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامي كرد و كاري را كه انجام آن براي گذشتگان ميسّر نگشته است به سر منزل مقصود رساند. شريف رضي با اين تفكّر الهي كار بزرگي را آغازيد. همان كاري كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولاعلي عليه السّلام به بار نشست و كتاب هميشه جاويد نهج البلاغه را به ارمغان آورد، نام و ياد سيد رضي را براي هميشه زنده نگه داشت. در حقيقت او اولين عالمي است كه كلمات و خطبه هاي سراسر بلاغت اميرمؤمنان علي عليه السّلام را گردآوري و تدوين كرد. «سيّد» براى نگارش « نهج البلاغه » در آغاز به جست و جوى سخنرانى هاى طولانى امام على عليه السّلام پرداخت. او از كتابخانه هاى معتبر بغداد بهره فراوانى برد. كتابخانه «دارالعلم» با «80000» نسخه ـ كه به برادر سيّد رضى تعلق داشت ـ ، كتابخانه «بيت الحكمة» با «100000» جلد كتاب، و چندين كتابخانه كوچك و بزرگ ديگر، در دسترس «سيّد» براى انجام اين كار بزرگ بود. البته خود او و دوستان دانشمندش نيز كتاب هاى فراوانى داشتند كه مى توانست از آنها به راحتى استفاده كند.
«رضى» براى جمع آورى سخنرانى ها يا به عبارت ديگر «خطبه ها» زحمت فراوانى كشيد. «خطبه» به سخنى گفته مى شود كه كمى طولانى است و معمولاً در ميان گروهى از مردم ايراد مى گردد.
پس از تأليف اولين بخش « نهج ابلاغه » ـ بخش خطبه ها - سيّد به جمع آورى نامه هاى امام على عليه السّلام پرداخت. از آن حضرت نامه هاى فراوانى به جاى مانده كه يا به قلم خود امام عليه السّلام و يا به قلم كاتب ايشان و انشاء آن بزرگوار نگارش يافته است. نامه ها نيز همچون خطبه ها به مناسبتهاى گوناگونى نوشته شده اند. اگر زمان جنگ بود، امام عليه السّلام با نگارش و ارسالِ نامه اى به فرمانده سپاه خود، نكات لازم را به او گوشزد مى فرمود. اگر استانداران و دست اندركاران حكومت خطايى مى كردند، حضرت با قلم استوار خود آنان را مورد سرزنش قرار مى داد و از حقوق مردم دفاع مى كرد. گاهى هم نامه اى از دشمن كينه توز و نابكارش ـ معاويه ـ دريافت مى نمود كه با صلابت و قاطعيتى چشمگير به آن پاسخ مى داد.
سيّد رضى دوباره مشغول كار و تحقيق شد؛ زيرا سوّمين بخش از پيكر « نهج ابلاغه » ـ يعنى بخش كلمات قصار (سخنان كوتاه) ـ هنوز جمع آورى نشده بود. زيبايى سخنان كوتاه امام عليه السّلام بيشتر بدان خاطر بود كه آن بزرگوار حقايق ارزشمندى را با چند كلمه يا جمله كوتاه به شنونده مى آموخت و دريايى از علم و حكمت را در ظرف كوچكى از كلمات جاى مى داد. هر كس بخواهد نمونه هاى روشنى از ضرب المثلِ فارسىِ «كم گوى و گزيده گوى چون دُر» را بيابد، كافى است به آخرين بخش « نهج ابلاغه » مراجعه كند و با حوصله سخنان كوتاه امام على عليه السّلام را بخواند؛ كه هم از دُر زيباترند و هم از دُر با ارزشتر.
كار سيّد رضى همچنان ادامه داشت و او هر روز برگى بر يادداشتهاى گذشته مى افزود. با نوشتن چهارصد و نودمين سخن كوتاه و حكمت آموز امام على عليه السّلام ، فصل «كلمات قصار» ـ سوّمين بخش « نهج ابلاغه » ـ نيز نوشته شد. بدين ترتيب كل پيكر « نهج ابلاغه » كه شامل خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار بود تكميل گرديد و سيّد رضى توانست كار بزرگى را كه مدّتها پيش آغاز كرده بود به پايان برساند.
كار نگارش « نهج البلاغه » در سال 400 هجرى قمرى، يعنى هنگامى كه «سيّد» چهل و يكساله بود، پايان پذيرفت.
ديوان شعر او در چهار مجلد جمعآوري شده است. سيد درزمينههاي مختلف، شعر سروده است از جمله: غزل، نسيب، فخر، حماسه، هجاء، مدح، رثاء و...
تني چند به جمعآوري ديوان او پرداختهاند، که از مشهورترين آنها « ابوحکيم الخيري » است که صاحب نزهه الجليس» او را ابوحکيم الخسيري ناميده است.
از ديدگاه دانشمندان اهل تسنّن
سيد رضي از نظر مقامات بلند علمي و فضيلتهاي ارزشمند اخلاقي خود را به مرحله اي رساند كه گوي سبقت از ديگران ربود تا بدان حدّ كه خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامي به ديدة احترامش مي نگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش مي گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت دربارة عظمت هميشه درخشان سيد رضي سخنان جالب توجهي دارند. كه در ذيل به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم. عبدالملك ثعالبي، شاعر معاصر سيد رضي در كتاب تحقيقي و ادبي خويش «يتيمة الدهر» در وصف سيد مي نويسد: «تازه وارد ده سالگي شده بود كه به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراي عصر ما و نجيب ترين سروران عراق و داراي شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبي ظاهر و فضلي باهر و خودداري همة خوبي هاست». خطيب بغدادي در كتابش موسوم به «تاريخ بغداد» مي گويد: «رضي كتابهايي در معاني قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته مي شود». جمال الدين ابي المحاسن يوسف بن تَغري بردي اتابكي در كتاب «النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره» مي نويسد: سيد رضي موسوي، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعري فصيح بود. او همّتي عالي داشت و ديندار بود. او و پدرش و برادرش پيشواي شيعيان بودند.
وفات
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاي نگران و معنادار مردم حاكي از اضطرابي بود كه در درونشان چنگ انداخته، بي قرارشان مي كرد. اتفاق تلخ و ناگواري در پي وقوع بود كه كسي نمي خواست و نمي توانست باور كند. هرگز به ذهن كسي نمي رسيد كه به اين زودي شاهد چنين حادثة غم انگيز و جانسوزي خواهد شد. اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزي جز از پذيرفتن آن نبود. هر كس به ديگري مي رسيد آرام و ناباورانه مي گفت: شريف رضي درگذشت. «انا لله و انا اليه راجعون». سيد رضي شش سال پس از نوشتن « نهج البلاغه » در ماه محرم سال 406 ق. در سن 47 سالگي چشم از جهان فروبست و جهان علم و عالم تشيّع را در غم و ماتم فرو برد. نوشته اند سيد مرتضي، استوانة علم و تقوا و سياست، از درگذشت مرموز و ناگهاني برادرش چنان متأثر و متأسف شد كه تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين عليهما السّلام پناه برد. انبوه مردم جنازه سيد رضي را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وي نماز خواند. پيكر پاكش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسين عليه السّلام منتقل كردند. غم فراق برادر بر سيد مرتضي بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوي غم نهاده، آه جانسوز از دل آتشين بر مي كشيد و مرثية فراق مي سرود: اي ياران! داد از اين فاجعة ناگوار كه بازوي مرا شكست! كاش جان مرا هم مي گرفت.
منبع: کتاب «سيد رضي» نوشته سيد محمد مهدي جعفري ، کتابخانه طهور ، پايگاه شعائر