قال الامام علي بن ابي طالب(عليه السلام): «الله الله في الصّلوة فإنّها عمود دينكم»:
«خدا را، خدا را درنظر گيريد در توجه به نماز، كه پايداري دينتان به نماز باشد».
مقدّمه
حمد و سپاس خدايي را سزاست كه شكر شاكرين و حمد حامدين و ذكر ذاكرين و سعي خالصين متوجه درگاه اوست. ستايش بيكران مر، او راست كه در خلق خويش هيچ كاستي نگذاشت بل همه مخلوقات حتي پست ترين شان را به راستي بگذاشت. تسبيح لايتناهي بر آستان او كه آدمي را در مسير سعادت بر همه موجودات، ولايت و تاج خلافت در سياره زمين بر او كرامت و خلعت «لقد كرّمنا» بر اندامش عنايت و بعد از تكوين، مصداق «فتبارك» بر قامتش مقالت فرمود.
حمد و آفرين بر ذات جهان آفرين كه هستي را آميخته با حكمت و تعاليم را براي بشر همراه با مصلحت و براي وصول به سربلندي و عزّت توأم ساخته است. و درود بي پايان بر ختم پيامبران و فص رسولان و اهل بيت و پاكان كه شريعت به دست ايشان پايان و حجت خدا به عصمت آنان تمام گرديد. درود بي منّت و سلام با عزت بر سالكان راه طريقت و شاهدان كوي حقيقت كه سر در راه حفظ شريعت در كف اخلاص نهاده و نزد دوست تحفه بردند. بر همه جوانان معزّز و مكرّم، معرفت به اين نكته لازم است كه در دين مبين اسلام، نماز لبيك همه ذاكران، عمل آزادگان، طواف عارفان، ميقات كعبه عاشقان، سعي وصفاي پاكدلان، پرواز بيدار دلان مقصد سالكان، داروي دلهاي مجروح، شفاي قلبهاي محزون و تسكين دلهاي مفتون است. نماز كمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوي بوستان قلب پاك جوانان است. جوان چون واجد قلب پاك و فاقد و فارغ از هرگونه ارزشهاي ناپاك است ميتواند با نماز، پلّه هاي كمال را طي كند و به قلّه جمال باريابد. با برپايي نماز به مقام سروري و سيادت راه يابد و دعاي اللهم اجعلني للمتقين اماماً (خدايا مرا پيشواي پرهيزكاران قرارده) را ورد كلام خود سازد. چون كه هيچ عملي مثل نماز بيني شيطان را به خاك مذلّت نمي سايد و توجهات الهي را نصيب انسان نمي سازد و هيچ بنده هايي جز از طريق نماز به مقام قرب نميرسد. بسيار زيبا فرمودهاند آن رهبر فرزانه كه: «مبتدي ترين انسانها رابطه خود را با خدا به وسيله نماز آغاز مي كنند. برجسته ترين اولياء خدا نيز بهشت خلوت اُنس خود با محبوب را در نماز مي جويد. اين گنجينه ذكر و راز را هرگز پاياني نيست و هر كه با آن بيشتر آشنا شود جلوه و درخشش بيشتري در آن مي يابد». پس بيائيم همّت نمائيم كه با تمسك به نماز به مقام قرب، راه يابيم و جواني خويش را با سيره مردان الهي گره زنيم تا شايد در جهان جاوداني در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزينيم كه طوبي لهم و حسن مآب. براي جوانان عزيز بايد مسلّم باشد كه هر چه در بهار جواني كاشتند در پائيز پيري درو خواهند نمود و به سنين بعد از جواني عبادت را موكول نمودن از وسوسه هاي شيطاني است. گر چه هر يك از احكام و فرائض ديني به جاي خود از اهميت و ارزش خاصي برخوردار است، امّا در اين ميان بعد از معرفت الهي هيچ فريضه اي به والايي مرتبه نماز نرسد. چرا كه اين، تنها نماز است كه معراج مؤمن و عامل تقرب انسان وارسته، به خدا شناخته شده و معيار پذيرش همه واجبات قرار گرفته است. به اين جهت آخرين پيام سفيران الهي، سفارش به نماز، اين استوانه استوار دين بوده، چنانچه پرسش نخستين روز رستاخيز هم از آن خواهد بود.
آري نماز، تنها محبوبِ دلدادگان به حضرت حق و روشني ديده و چراغ راه پويندگان كوي دوست و محفل انس خلوت نشينان وادي عرفان است. آنان كه زندگي را بي ياد او نخواهند و رستگاري خويش را با شهادت در محراب نماز بينند «فزت ورب الكعبة» و با تمام وجود در راه زنده داشتن نام و ياد خداي خويش و اقامه نماز و راز و نياز با او كوشند و سرانجام خود فدايي راه نماز شوند «اشهد انّك قد اقمت الصلوة» اين همه، جايگاه ويژه و عظمت فوق العاده اين فريضه الهي را روشن مي سازد و همگان را به تعظيم اين عالي ترين نمونه شعائر الهي وادار مي كند، كه هم خود، اهل نماز و راز و نياز باشند و هم در جهت اشاعه فرهنگ نوراني نماز در جامعه تلاشي پيگير نمايند، (الذين إن مكنّاهم في الأرض اقاموا الصلوة)، تا به وظيفه ديني خود عمل نموده باشند و همواره مشمول رحمت بيپايان الهي قرار گيرند.
بخش اوّل :
نقش نماز در شخصيت جوانان
براي پرداختن به اين موضوع كه نماز در ساختار شخصيت جوان، موجد چه آثاري بوده و نقش و تأثير آن تا چه حدي است به نظر ميرسد كه تبيين و توضيح چند مطلب در اين باب لازم و ضروري باشد. نخست حقيقت و روح نماز است و ديگري اهميت دوران نوجواني و جواني و نيز روحيه انفعالي و تأثير پذيري اين نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجي است. به نظر ميرسد تا وقتي كه مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جايگاه خود را پيدا نكنند فوايد و آثار اين امر عبادي يعني نماز در زندگي جوانان در پرده اي از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث، موضع و جايگاه حقيقي خود را پيدا نكند. لذا به همين خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته، سپس ارتباط نماز با تعديل و تكامل شخصيتي و ايفاي نقش آن در زندگي فردي و اجتماعي جوانان را بيان خواهيم كرد.
روح و حقيقت نماز
نماز لفظ و واژه اي است كه در متون ديني ما بعنوان «صلاة» از آن ياد شده و داراي معاني متعدّدي بوده كه يكي از آن معاني، همين عمل مخصوصي است كه به نام « نماز» در دين اسلام تشريع شده است. اين لفظ در برخي از آيات به معناي سلام و تحيت آمده است آنجا كه خداوند در قرآن مي فرمايند:
إنَّ الله وملائكته يصلّون علي النّبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه وسلّموا تسليماً.
«همانا خداوند و فرشتگان بر پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) درود ميفرستند شما هم اي اهل ايمان بر او صلوات و درود بفرستيد و با تعظيم بر او سلام گوئيد» و در آيه ديگر با اشاره به همين معني ميفرمايند: هو الذي يصلي عليكم وملائكته «اوست خدايي كه هم او و هم فرشتگانش بر شما تحيت و رحمت ميفرستند»
و به معناي دعا هم در برخي از آيات آمده است. آنجا كه به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)دستور گرفتن زكات داده ميشود خداوند ميفرمايد بعد از گرفتن زكات براي آنها و در حقشان دعا كن. خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم وتزكيهم بها وصلّ عليهم إنّ صلواتك سكن لهم.
«اي رسول ما، تو از مؤمنان صدقات را بگير تا بدان واسطه نفوس آنان را پاكيزه سازي و آنها را به دعاي خير ياد كن همانا دعاي تو در حق آنان، موجب تسلي خاطر آنهاست«صلاة» به هر دو معناي مزبور كه در حقيقت به معناي واحد بر ميگردند كه همان دعا باشد مورد بحث ما نيست بلكه مراد از «صلاة» همان معنايي است كه با طريق مشخص و با اركان مخصوص و جزئيات معين از طرف شارع مقدس، حقيقت پيدا كرده است و پيامبر خاتم(صلي الله عليه وآله وسلم) آن حقيقت نازله را در عمل تشريع و خود، آن را تحقق عملي بخشيد. نه تنها شخص پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) در طول عمرش به عمل بدان پاي بند بود بلكه همه مسلمين موظف بودند كه آن را شبانه روز پنج بار بجاي آورند. اَقم الصلاة لدلوك الشمس الي غسق الليل.
«نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكي شب برپا دار»
كه اين آيه اشاره اجمالي به نمازهاي پنج گانه دارد. نماز با اين شيوه مرسوم كه مصداق آن براي همه مسلمين روشن و آشكار است چيزي نيست كه مورد فهم و درك نباشد چون آنچه كه از سنّت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)و اهل بيتش استفاده ميشود پر واضح است كه اين تلقي از نماز يعني اعمال مخصوصه اي كه با تكبيرة الاحرام شروع و به سلام ختم ميگردد. و اين است معناي ديگري كه از آيات استفاده ميشود. آنچه كه مسلّم است اين است كه اين عمل ظاهري كه اصطلاحاً بدان نماز گفته ميشود تمام حقيقت نماز نيست بلكه اين صورت و چهره ظاهري آن است. نماز امري است الهي كه تحقق آن همانند ساير امور داراي ظاهر و باطن است كه در متون ديني به هر دو جهت آن اشارت رفته است. تصوير ظاهري نماز همان است كه با اعمال مخصوصه انجام گيرد و حفظ آن نيز فرض و واجب است امّا روح و باطن نماز عبارتست از: اخلاص، حضور قلب، ذكر خداوند و تعظيم در مقابل او، اميد و دلبستگي به ذات ربوبي، اعتماد و ركون به وجود سرمدي و محو شدن در مقابل ذات يكتايي كه در مقابل عظمت و جلالت او قيام نموده است. حقيقت نماز اعم از معناي ظاهر و باطن است و محدود و محصور نمودن آن به ظاهر، چون محدود نمودن حقيقت انسان و انسانيت او به جسم مادي است. همانطور كه حقيقت انسان در اين جسم خاكي و هيكل مادي قالب گيري شده و به اطوار مختلف و گوناگون درآمده و به اين شكل ظاهري وجود يافته است چنانچه خداوند فرمايد: وقد خلقتكم اطواراً « و به تحقيق شما را به صورت گوناگون آفريد»
حقيقت نماز هم چون ساير امور در باطن و روح او نهفته شده كه اين قالب و صورت را پذيرا شده است هرگاه آن حقيقت بخواهد در عالم خارج تحقق يابد قطعاً بايد در همين طور و قالب خاص باشد و در غير اين صورت نماز نبوده بلكه پديده ديگري است. هرگاه اين قالب خاص و صورت ظاهري نماز با روح و باطن آن آميخته و قرين گردد نماز حقيقت خود را يافته و تأثير خود را ميگذارد. در چنين صورتي است كه اين امر الهي، ستون دين، معراج مؤمنين، روشنگر چهره مسلمين، مقرِّب متقين، مكمّل اخلاص مخلصين، مبعِّد خصائص ملحدين، مسوِّد چهره شياطين، ومميز مؤمنين از كافرين، قرار ميگيرد. پس نمازي كه فقط ظاهر داشته باشد و فاقد روح باشد مُعطي شي نخواهد بود. بنابر اين قيام به ظاهر آن، تحركي در نماز گزار ايجاد نخواهد كرد و از سوي ذات باري به اين نماز اقبال و توجهي نيست چنانچه از رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمودند: «خداوند متعال نظر نمي افكند به نمازي كه آدمي دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نكند».
پس حقيقت نماز اعم از صورت ظاهري و معناي باطني است و تمسك به هر يك از اين دو بدون ديگري نماز نيست در نتيجه هم كساني كه به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بيخبرند از حقيقت نماز غافلند و هم آنانكه نماز نمي خوانند و ادعا دارند كه ما به معنا و حقيقت آن رسيده ايم معرفتي از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقيقت است.
اهميت دوران جواني
بر هيچ اهل علمي پوشيده نيست كه در شكل گيري شخصيت هر فرد، مقطع جواني از جايگاه خاص و اهميت ويژهاي برخوردار است. شايد بتوان گفت كه ثبات شخصيت هر انساني در اين سنين آغاز و به هر نحوي كه شكل گيرد غالباً به همان صورت قوام يافته و تثبيت ميگردد و به همين دليل در روايات بر اهميت و برتري اين مقطع سني تأكيدات زيادي رفته و نيز روانشناسان اين دوره را حيات مجدد انسان ناميده اند. صاحب شريعت اسلام، حضرت خير الانام كه از سر چشمه وحي الهام ميگرفت در تكريم و احترام به جوانان فرمودند:
فضل الشابّ العابد الذي يعبُدُ في صباه علي الشيخ الذي يعبُد بَعْدَ ماكَبُرَتْ سِنُّهُ كفضلِ المرسلين علي ساير النّاس. .
«فضيلت و برتري جوان عابد كه از آغاز جواني خدا را عبادت كند بر پيري كه وقت پيري مشغول عبادت گردد چون فضيلت پيغمبران است بر ساير مردم» و در جاي ديگر با اشاره به ارزش جواني ميفرمايد: اغتنم شبابك قبل هرمك.
«جوانيتان را قبل از فرارسيدن پيري غنيمت و قدر بدانيد».
وخطاب به والدين و مربيان در برخورد با جوانان و نوجوانان ميفرمايند:
اوصيكم بالشّبان خيراً فانّهم اَرَقُّ افئِدةً انّ الله بعثني بشيراً ونذيراً فحالفني الشُّبّانُ وخالفني الشيوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال عليهم الأمَدُ فقستْ قلوبُهُم. «به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نيكي سفارش ميكنم كه آنها دلي رقيقتر و قلبي فضيلت پذيرتر دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت تا مردم را به رحمت الهي بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنان مرا پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند ولي پيران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آيه اي از قرآن اشاره كرد و درباره مردم كهن سال و پير كه مدت زندگي آنان به درازا كشيده و دچار قساوت قلب شده اند سخن گفت».
همه اين سخنان گوهر بار كه در خطاب به مسلمانان تأكيد داشتند علاوه بر سيره عملي و برخورد بزرگوارانه و محترمانه اي كه با جوانان داشته اند حاكي از حساسيت عنفوان جواني است. بنابر اين از منظر علم و دين، در تمام عمر و طول حيات انساني هيچ برهه اي مهمتر از دوره نوجواني و جواني نيست. يكي از روانشناسان معروف غربي بنام دكتر «ماي لي» در اهميت اين دوره از عمر آدمي چنين ميگويد: «در نوجواني مسأله شخصيت و هويت با شدّت تمام از نو وارد ميدان ميشود پس نوجواني و جواني يكي از مراحل و مراتب بارور هستي است كه طي آن ساختهاي قطعي شخصيت و هويت بزرگسال تثبيت شده يا دوباره مطرح مي گردند.
انعطاف پذيري روحيه جوانان
نسل جوان تنها قشر منحصر به فردي است كه بيشترين روحيه تأثير پذيري را داراست شفافيت روحيه جوانان و حساسيت ايشان، عامل اصلي توجه دستگاههاي تبليغاتي استكبار و بنگاههاي فرهنگي غرب، براي سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقي و اهداف پليد خويش در طول تاريخ بوده است. درست از زماني كه دنياي غرب در اثر تحقيقات و مطالعات خود به اين نتيجه رسيد كه جوانان آسيب پذيرترين قشر هر جامعه اند با تشكيل بنگاههاي فرهنگي تبليغي همه همت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهي تحت عنوان آزادي و عناوين مقدس ديگر به كار گرفت تا اينكه به اغراض استكباري و سلطه طلبي خود دست يازد. اگر چه غرب در القاي فرهنگ خود به كشورهاي اسلامي از راههاي متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است ولي تاريخ بهترين شاهد و گواه است كه نفوذشان بيشتر از طريق جوانان تحصيل كرده يا عوام مقلد (جواناني كه به مباني دين آشنايي چنداني ندارند) بوده است كه سقوط اسلام در اندلس (اسپانياي فعلي) يا سلطه غرب بر مسلمانان الجزاير بهترين نمونه تاريخي است.
روح ظريف و باقد است، احساسات پاك و با لطافت، عواطف زلال و با صداقت، جوان را چون گلي شكفته و با طراوت نموده است كه بيشترين تأثير پذيري را براي پژمرده شدن داراست.
تشبيه نوجوان و جوان به نهال نورس در كلمات معصومين، حاكي از همين مطلب است كه او را ميتوان به هر جهتي هدايت نمود بر خلاف درخت تنومندي كه كسي قادر به جهت دهي او نيست مگر با بريدن تنه آن درخت.
بنابر اين جواني با نوعي اثر پذيري روحي و حالات انفعالي و تشويشات ذهني همراه و آميخته است كه كمتر صبغه و رنگ عقلي و استدلالي دارد. به همين جهت عوامل خارجي در جهات مثبت يا منفي بيشترين اثر را در او ميگذارد. آنچه كه از ديدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوي تكامل انساني و اهداف متعالي است. سنت و سيره پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) و اولاد طاهرينش نسبت به جوانان، مبين همين نكته است.
پس صرفاً بكار گرفتن احساسات جوانان و تشويق و تحريص آنان از قدرت احساسي و عاطفي مقصود شارع مقدس نيست بلكه سوق دادن آن در قلمرو دين و عقلاني نمودن اهداف عاليه انساني، همه همت رهبران دين ميباشد و ادعاي ما اين است كه همه تعاليم دين و احكام الهي خصوصاً نماز در همين راستا بر مسلمين فرض و واجب شده است.
نيازهاي غريزي و فطري جوانان و پاسخ آن
با تمهيد مقدمات و مطالبي كه ذكر شد ميتوان گفت كه فلسفه همه عبادات ديني در اين نكته معطوف است كه متأثرترين قشر يعني جوانان را مؤثرترين قشر در اجتماع انساني قراردهد. چون احساس به يك تكيه گاه محكم و امنيت و آرامش در پناه آن تنها عنصري است كه ميتواند به جوان اعتماد و اطمينان بخشيده و او را از اضطرابات دروني و تشويشات ذهني رها سازد. همه مشكلات و معضلات روحي و رواني كه هويت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصيت او را از كَفَش ربوده و خلاء عظيمي را در او ايجاد كرده ناشي از نداشتن يك ملجاء و عدم دست يابي به يك پناهگاه دائمي و مستحكم است. همه صاحبان مكاتب كوشيده اند تا به نحوي اين آتش احساسات دروني را خاموش و يا حداقل از شعله هاي آن بكاهند. به همين خاطر راه حلهايي چون آزادي بي قيد و شرط جوانان در ارضاي هواهاي نفساني و غرايز حيواني و سوق دادن و جهت دهي ايشان به ميخانه ها و كاهواره ها و صدها طرق ديگر را بعنوان پناهگاه ارائه دادند امّا پس از رويكرد جوانان به آن مأمنهاي بظاهر مستحكم، سقفهايشان فرو ريخته و به واهي و خيالي بودن آنها پي برده اند. چون با ارضاء نيازها و دفع هواهاي نفساني، اهداف خود را تأمين شده نمي يافتند.
«امروزه اشتياق شديد جوانان سراسر جهان به شنيدن موسيقي به اصطلاح پاپ (pop) و پوشيدن لباسهاي نوعاً جديدي مثل بلوجين كه زبان حال ميل به آزادي از قيد و بندها و تحرك و تكاپو و اعلام استقلال يك تنه از قيد ضوابط و معيارهاي اجتماعي است كاملاً واضح است. بسياري از جوانان تيز و چابك پا در ركاب سفر مي گذارند بدون آنكه بدانند به كجا مي روند. در اين مسحور شدگي و حتي تسخير شدگي در قبال شيوه زندگي جديد كه از غرب سرچشمه گرفته و جهانگير شده است شمار كثيري از جوانان مسلمان شريك بوده اند دانستن اين نكته براي جوانان مسلمان لازم است كه اين پديده ها با علل ژرفتري ارتباط داده شده اند كه از نظر معنوي بيطرف نيستند»
جوانان در زندگي و حيات جواني خويش امور زيادي را در حال تجربه كردن مي باشند او چون ساير افراد جامعه امّا عاطفي و احساسي تر از ديگران در صدد دست يابي به امري است كه قلبش را بدان واسطه تسكين بخشيده و نوعي آرامش را تحصيل نمايد و ليكن به هر چيزي كه روي مي آورد بعد از مدّت كوتاهي در مي يابد كه آن عنصر، مطمئن وواقعي نيست. البته تشخيص اين امر در ابتداي سنين نوجواني و جواني بسيار دشوار است شور و هيجان جواني در جوانان غالباً فرصت تعقل و انديشه اينكه انسان براي يك زندگي و حيات طولاني و اهداف متعالي خلق شده را از او سلب كرده و به همين خاطر او بعد از تجربه عملي، به پوچي و بي پايگي بسياري از مأمنهايي كه بدان پناه آورده است پي خواهد برد. و دشمنان دين خصوصاً غرب به خاطر درك همين نيازهاي فطري و غريزي جوانان تلاش زيادي انجام مي دهند تا اين گرايشها را به جهاتي كه اهداف آنها را تأمين مي كند سوق دهند و آنها را از كمالات معنوي و ديني منحرف سازند. كسي كه خود مدّت زيادي از عمرش را در ميان غربيها سپري كرده و الان هم زندگي خود را با آنها در حال تجربه كردن مي باشد قضاوت و داوريش چنين است كه گويد: «در شيوه زندگي كنوني غرب كشش و گرايشي هست كه افراد جامعه را به زيستن در لحظه كنوني فارغ از همه تاريخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازيهاي لحظه اي و لذت حسي آني وا مي دارد. پرستش قهرمانان ورزشي و ميل به ركورد شكني دايمي و فايق آمدن بي وقفه برطبيعت نشان دهنده يك وجه از اين دل مشغولي به تن است در حالي كه جنبه بسيار ويرانگرتر همين گرايش را مي توان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الكلي، روابط جنسي آزاد و نظاير آن ديد كه تماماً از تلاش نفس براي غرق نمودن خود در لذتهاي آني جسمي و غريزي حكايت دارد. بديهي است كه ورزش مستلزم انضباط و سخت كوشي است و اين از جهات مثبت آن است. امّا بزرگداشت بيش از حدّ ورزش و كما بيش پرستيدن قهرمانان ورزشي ناشي از اهميت گزافي است كه به تن داده شده است. علاوه بر اينكه نقش و اهميتي كه به ورزش داده مي شود ابداً بي ارتباط با اشتياق به لذت جوييهاي جسماني نيست. كه همه اين عوامل متضمن از دست رفتن ايمان و اعتقاد جوانان به معيارهاي اخلاقي است»
يك جوان مسلمان با تحصيل معرفت و دستيابي به علوم مقدس ديني بايد خود را مجهز ساخته و به دامي كه جوانان غربي بدان گرفتار آمدند هويت خود را از دست ندهد.
نقش نماز و تعاليم ديني در شخصيت جوانان
اينكه در انسان تمايلات و گرايشاتي وجوددارد كه او را متوجه به اهدافي مي سازد و مي خواهد با دست يابي به آن اهداف خود را تسكين و اطمينان ببخشد نشانه آن است كه بايد چنين ملجائي وجود داشته باشد. چون اقتضاي حكمت بالغه الهي اين است كه هيچ نيازي را بدون پاسخ نگذارد. آري اگر انسان احساس عطش و گرسنگي مي كند بايد آب و طعامي باشد تا رفع تشنگي و گرسنگي نمايد. حال بايد ديد كه چه عواملي اضطراب او را رفع مي كنند و چه دارويي براي او شفا بخش است و كدام طبيب به درد او عالم مي باشد؟ ترديدي نيست كه روح و حقيقت تعاليم دين به نيازهاي روحي و گرايشات غريزي و فطري او برگشت مي كند و با جزم و يقين مي توان گفت كه هيچ يك از دستورات دين بي ارتباط با تكامل انساني او نيست. «جان و جوهر پاسخ اسلامي به دنياي متجدد در جهات ديني و معنوي و فكري زندگي بشر نهفته است، همين جهات است كه كردار بشر و نحوه تلقي او را از جهان پيرامون رقم مي زند. مهمترين پاسخ يك جوان مسلمان و مهمترين گامي كه بايد او پيش از هر چيز بردارد اين است كه قوت ايمان خود را حفظ كند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحي اسلامي از دست ندهد. دنياي متجدد به تدريج تباه شده است و در صدد است همه آنچه را كه مقدس و طبعاً ديني است از بين ببرد و بخصوص با اسلام به عنوان ديني كه از نگرش قدسي نسبت به زندگي و قانون الهي در برگيرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نكرده است مخالفت دارد. اكثر مشترقان غربي حدود دو قرن به اسلام مي تاخته اند و سعي داشته اند به مسلمين ياد دهند كه دين خود را چگونه بفهمند»
همه اين تلاشها بدان جهت صورت مي گيرد كه اسلام چون مسيحيت و يهوديت تحريف نشده و متون واقعي آن در دست است و پاسخ همه معضلات را مي توان در او جست. در متن و منبع همين دين (قرآن) به مسلمانان تعليم داده مي شود كه قرآن شفاي همه امراض قلبي انسانهاست قد جاءتكم موعظةٌ من ربكم وشفاءٌ لما في الصدور. « اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمد و درمان آنچه كه در سينه هاست»
و خداوند، عالِم به سرّ و علن همه موجودات بوده پس تنها طبيب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه كاملي است كه با عمل بدان مي توان سلامت كامل را بدست آورد چنانچه علي(عليه السلام) فرموده اند: «از قرآن براي بيماري هاي خود شفا طلب كنيد و براي حل مشكلات خويش به آن استعانت بجوئيد چه اينكه ؛قرآن شفاي بزرگترين دردهاست كه آن درد كفر و نفاق و گمراهي است»
و نيز در همين دين تأكيد بسيار رفته است به اينكه اطمينان قلبي شما انسانها در گرو ياد الهي است. الا بذكر الله تطمئنّ القلوب «آگاه باشيد كه با ذكر و ياد خدا دلها آرامش مي يابد»
پس تنها ملجأ و پناهگاه واقعي، اتصال قلوب به عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه كامل به خالق قادر است تا اينكه خود را بدان وابسته بيند و از غير او دل بركند و پاسخ اصلي و برآوردن همه نياز و فقر خود را در بي نيازي و غناي او يابد و هدايت خويش را در عمل به دستورات و تعاليم او بداند و تعديل شخصيت و تكميل انسانيت خود را در انس و آشنايي با تعاليم قرآن و دستورات اسلام جستجو نمايد.
بخش دوّم :
علل كم توجّهي يا بي توجّهي برخي از جوانان به نماز
راستي چرا در ميان نوجوانان و جوانان برخي آنچنان كه بايد، به نماز اهميت نمي دهند و يا اينكه چرا بعضي از آنان ارتباط چنداني با نماز ندارند و يا عدهاي از نوجوانان و جوانان در حاليكه از خانواده مذهبي و مسلمان هستند نماز نمي خوانند؟
اين سئوالي است كه ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحيح آن بوده نخست سعي داريم كه عوامل آن را شناسايي نموده سپس راه حلها را ارائه دهيم. موضوع مزبور بعنوان يك سئوال و موضوع تحقيق در ميان عده كثيري از دانش آموزان دبيرستاني، دانش پژوهان مراكز پيش دانشگاهي و دانشجويان مطرح گرديد تا بدون هيچ حدس و گماني از طرف نگارنده علل را از بيان خودشان جويا شويم كه در اين صورت قضيه از ظن و گمان خارج و به واقعيت عيني نزديكتر گردد. آنان در اين نظر سنجي علل و عواملي را برشمرده اند كه بسيار جالب توجه است. لازم به ذكر است كه برخي از اين علل از درصد بالايي برخوردار بوده كه اكثريت آن را بيان داشته اند و بعضي ديگر در حدّ متوسط و ضعيف مطرح شده اند. ما به ترتيب اهميت، آن عوامل و علل را بر مي شماريم سپس نحوه از بين بردن آنها و يا راه حلها را با استمداد از آيات و روايات با بضاعت اندك علمي ارائه خواهيم داد.
محيط خانواده و بي توجهي والدين
بي توجه بودن يا كم توجهي پدر و مادر يا مربي خانواده نسبت به فرزندان در محيط خانه و سطحي نگري آنان در ابتداي نوجواني فرزندان و يا احياناً بي مبالاتي اعضاي خانواده نسبت به مسائل ديني خصوصاً فريضه نماز تأثير بسزائي در تربيت فرزندان بجاي مي گذارد. بعنوان مثال فرزند اگر در خانه اي رشد نمايد كه در آن خانه كسي به نماز اهميت ندهد و يا در قبال مسائل ديني خود را مسئول ندانند و يا خود اهل نماز باشند ولي فرزند خانواده را تحريض و تشويق به نماز ننمايند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شايد در آينده بر اثر عوامل ديگر به نماز روي آورد كه اين احتمال ضعيفي است. نوجواني نوشته بود كه چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در حاليكه در خانه ما هيچ يك اهل نماز نيستند و ديگري بيان كرد كه توقع نماز خواندن از كسي كه هيچ يك از اعضاي خانواده اش اهل نماز نباشند. توقع بي جايي است. اينگونه از خانواده ها كه فرزندانشان تمايل و گرايش چنداني به مسائل عبادي از خود نشان نمي دهند بر دو قسمند: يك گروه خانواده هايي هستند كه والدين و مربيان آنان به نماز اهميت نمي دهند و طبعاً فرزندانشان از آنان تقليد مي كنند. اين دسته از خانواده ها اگر چه محدودند ولي وجودشان قابل انكار نيست. فردي نقل مي كرد ما چند نفر براي مهماني به منزل كسي رفتيم بيشتر يا همه دوستان وضو ساختيم كه نماز بخوانيم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتيم در جواب به ما گفت يك مُهر در خانه داريم كه گاهي من با آن نماز مي خوانم و گاهي خانمم.
دسته ديگر خانواده هايي مي باشند كه خود ديندار و اهل عبادتند و ليكن نسبت به فرزندان خود در اين امر هيچ وقعي نمي نهند. نماز خود را مي خوانند و روزه شان را مي گيرند امّا از اينكه فرزندان به مسائل ديني پاي بند باشند يا نه براي آنها يكسان است. هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمي خواهند كه نمازش را بخواند و يا روزه اش را بگيرد. هيچ مسئوليتي را در قبال آنان احساس نمي كنند. گويا او همه چيز را مي فهمد و بايد با همان فهم خود عمل كند و يا همه اعمال او را حتي بعد از سن تكليف با بچه بودن توجيه مي كنند. بسيار روشن و مسلّم است كه چنين فرزندي بزودي به عبادت تن در نخواهد داد. كانون خانواده مهمترين عامل دراين زمينه محسوب مي شود چون كانوني كه جوان در آن رشد يافته كانون بي تفاوتي بوده است و هرگز كسي از طريق محبت و تشويق و يا از راه قهر و تهديد او را به امور عبادي و ادار نكرده و يا از او نخواسته است. چه بسا اين جوان نسبت به ساير امور زندگي فردي سر به زير و تسليم پذير و با شخصيتي از ديدگاه خانواده باشد و ليكن اهل نماز و ديانت نيست. اين بدان جهت است كه والدين در آن امور تأكيد داشته امّا در امور ديني اصراري به خرج نداده اند. و اگر در بُعد ديني توجه داشتند قطعاً خللي در او مشاهده نمي كردند.
عدم آگاهي و بينش كافي از فريضه نماز
عالم نبودن به محتواي نماز، درك پايين و بسيار اندك نسبت به تأثير آن، عدم توجه به جايگاه نماز در اسلام، نداشتن انگيزه و هدف در اقامه و برپايي آن، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادي از خدا و عدم دست يابي به آن يكي از عواملي است كه جوانان را از اين فريضه الهي دور نگه داشته است. در گفته ها و نوشته هاي بسياري از آنان اين نكته جلب توجه مي كرد كه ما نمي دانيم براي چه بايد نماز خواند. اگر نماز نخوانيم چه مي شود. با ترك نماز چه چيزي را از دست خواهيم داد و ظاهراً مشاهده مي شود آنان كه نماز را برپا مي دارند با كساني كه تارك نمازند فرقي نمي كنند. اگر نماز بايد در زندگي افراد مؤثر واقع شود پس چرا اين اثر ملموس نيست و چرا اين مرزبندي را عملاً ما نمي بينيم؟ مگر خدا به دو ركعت نماز ما محتاج است؟ جوان بايد قلبش پاك باشد، انسان بايد با دوستان و همسايگان و نزديكان و همنوعان خود رفتار شايسته اي داشته باشد. خدا اينها را از ما خواسته است. نه اينكه نماز بخوانيم و در عين حال صدها عمل ناشايست را مرتكب شويم. اصل اين است كه ما انسان خوبي باشيم حال چه قائم به نماز باشيم يا تارك آن. پس ملاك انسان خوب بودن، نماز خواندن نيست بلكه دل و قلبي پاك داشتن است. همه اين گفته ها حاكي از آن است كه شناخت لازم و آگاهي كافي از فضائل نماز و جايگاه آن در اسلام براي كثيري از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است.
سستي و تنبلي
بعد از دو عامل مذكور، علت ديگري كه در ترك يا بي توجهي به نماز بيان شده است عنصر و عامل تنبلي است. غالباً نوجوانان و جوانان به آساني تن به فعاليت نمي دهند مگر در اموري كه بيشتر جنبه احساسي و هيجاني داشته و يا در اموري كه با انگيزه و شناخت قبلي همراه باشد. براي فردي كه چند سال است به سن تكليف رسيده قدري مشكل است در هواي سرد زمستان آستين خود را بالا زند و با آب سرد وضو بگيرد و يا كفش و پوتين را از پايش در آورد و مسح نمايد به همين خاطر گاهي از نماز خواندن طفره مي رود و يا براي او دشوار است كه از خواب نوشين صبح گاهي بزند و نمازش را بخواند و... . هر چند كه برخي از نوجوانان و جوانان اين عامل را در موضوع مورد بحث مهم شمرده اند و ليكن به نظر مي رسد كه اين علت نمي تواند بعنوان يك عامل مستقل و بلكه يك علت به حساب آيد چون بعداً خواهيم گفت كه تنبلي خود معلول علل ديگري مي باشد.
مجالست و همنشيني با دوستان ناباب
بديهي است كه نقش بسيار مهم دوستان در شكل دهي شخصيت انساني خصوصاً در سنين نوجواني و جواني را نبايد ناديده انگاشت. دوستان شايسته و خوب در سوق دادن انسان به سوي سعادت و كمال مؤثرند و دوستان ناشايست در انحراف آدمي به سمت ناهنجاريهاي اخلاقي. چه بسا جواناني كه در مسائل ديني علاقمند و به دينداري خود راغبند و ليكن در محيطهاي مختلف از قبيل محلهايي كه در آن زندگي مي كنند يا محيط كار و تحصيل كه در آن ساعاتي از عمر را سپري مي سازند با افرادي آشنايي شوند كه به تدريج او را در دام بي ديني و لا ابالي گري گرفتار مي كنند.
فساد اخلاقي
برخي از جوانان در علت دوري از نماز و تعاليم ديني و مذهبي، مفاسد اخلاقي را بسيار مؤثر مي دانند. البته اين عامل در خانواده ها و محيطهاي مختلف داراي شدت و ضعف مي باشد و در بروز و ظهور آن مي توان عللي را بر شمرد كه هر كدام از آن عوامل به تنهايي مي تواند در ايجاد آن و انحراف شخص كافي باشد.
عواملي چون خواندن و مطالعه نوشته هاي تحريك آميز در مكتوبات و مقالات خصوصاً اگر با نثر روان يا بصورت نظم بوده باشد، تصاوير و عكسهاي مبتذل در بيرون از خانواده و نيز بد حجابي يا بي حجابي برخي از اعضاي فاميلي در مراسم جشن و سرور و عدم رعايت موازين شرعي و سنّتهاي غلط حاكم بر برخي از خانواده ها در درون خانواده مي توانند در بروز مفاسد اخلاقي اشخاص خصوصاً جوانان تأثير زيادي داشته باشند. كم نيستند جواناني كه با ايجاد و مهيا بودن چنين زمينه هايي غسل بر آنها واجب گرديده و آن اراده و تصميم راسخ را ندارند كه در داخل وقت خود را تطهير نموده و نماز را بپا دارند و يا اگر در خارج وقت خود را پاك كرده اند قضاي نماز را بجا آورند چنانچه برخي صراحتاً گفته اند كه نگاه به اين تصاوير و صحنه ها، مقدمه و زمينه خود ارضايي و مفاسد ديگر اخلاقي است.
مزاحم دانستن نماز براي كارهاي شخصي
برخي چون در وقت نماز مشغول كارها و اعمال شخصي خود هستند فرصت اينكه نماز را در اوّل وقت آن اقامه كنند ندارند و وقتي كه فرصتهاي اوّليه براي اقامه و برپايي نماز از دست برود تدريجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعاليت مي شوند اقامه نماز را مانعي براي انجام كارهاي خود مي دانند. البته خواهيم گفت كه اين عامل به بهانه شبيه تر است تا يك علت براي ترك يا بي توجهي به نماز.
تكبر و غرور
عامل ديگري كه در ترك نماز و ساير فرايض عبادي مي تواند مؤثر باشد غرور جواني و تكبر و بزرگ منشي برخي از افراد است. صفت غرور از پست ترين اوصاف انساني است كه شايد بتوان گفت منشأ تمام گناهان و معاصي مي گردد. هرگاه اين خصلت در كسي پا
بگيرد و استقرار يابد فرد را به مهلكه هاي بزرگي مي كشاند با متصف شدن به اين صفت فرد چنين مي پندارد كه اگر در مقابل خداي خود سجده كند كوچك مي گردد بنابر اين براي اينكه بزرگي و غرورش محفوظ بماند در مقابل هيچ كس نبايد سر تعظيم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال. فلذا اين خيالبافي شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه اوامر متعبدانه دور ساخته و مانعش مي شود كه او در مسير سعادت خويش گام بردارد. اين همان وصفي است كه وقتي در ابليس ظاهر و آشكار شد در مقابل دستور صريح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهي را در سجده بر آدم امتثال نمايد.
تسويف (واگذاري امور به آينده)
برخي از جوانان با توجه به اينكه چند سالي است كه وارد سن تكليف شده و در مقابل تعاليم و دستورات دين مكلف مي باشند و بر آنها واجب است كه به احكام ديني گردن نهند ولي با اين توجيهات كه ما هنوز جوانيم و تازه اوايل عمر ماست و بهانه هايي از اين قبيل اعمال ديني را ترك مي كنند. جوان در بسياري از مواقع نماز نخواندن خود را اين چنين توجيه مي كند كه من بعداً مي خوانم و يا قضاي آن را بجا مي آورم. عمر طولاني در پيش است پس مي توان اعمالي كه امروز از من ترك مي شود در سنين پيري و زمان بيكاري انجام داد و يا توبه كرد. بنابر اين عملي كه در آينده قابل جبران باشد و از طرفي مغفرت و بخشش الهي آن را شامل گردد جاي نگراني نيست.
ضعف اعتقادي
عامل ديگري كه در روحيه جوانان مي تواند تأثير زيادي را بگذارد باورهاي ديني و تقويت روحيات مذهبي است كه بخش عمده اين مسئوليت بر عهده مبلغان ديني مي باشد.
امروزه بخش عظيمي از جوانان كه بهترين و مهمترين، قشر جامعه محسوب مي شوند از ضعف اعتقادي رنج مي برند. در كتب درسي خوانده اند كه خدا و قيامتي هست و مسائل ديني تا حدودي به آنان گفته شده و ليكن به باور و يقين نرسيده است. اصول اعتقادي را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلكه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد. تعاليم دين را با انگيزه و اعتقاد انجام نمي دهد و بيش از آنكه با درايت و بينش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور ديني برخورددارد. اين ضعف درعقيده و عدم استواري آن برپايه منطق موجب مي گردد كه جوان به مسائل ديني آن اهميت خاص را قائل نباشد و يا پاي بندي كامل به تعاليم ديني را نداشته باشد. به همين جهت بسيار ديده مي شود كه بعضي از افراد، نماز خواندشان موسمي و فصلي است. مثلاً در فصل خاصي مثل ماه مبارك رمضان يا ايام ماه محرم و صفر، نمازشان را مي خوانند و بقيه ماههاي سال را با نماز وداع مي گويند. و يا بعضي فقط به چند تا از نمازهاي واجب عمل مي كنند و نماز صبح را اصلاَ نمي خوانند. اين نيست مگر از ضعف اعتقادي فرد. و تا اين ضعف جبران نگردد، مشكل فوق قابل حل نخواهد بود.
1 ـ محيط خانواده و بي توجهي والدين 2 ـ عدم آگاهي و بينش كافي از فريضه نماز 3 ـ سستي و تنبلي 4 ـ مجالست با دوستان ناباب 5 ـ فساد اخلاقي 6 ـ تزاحم نماز با كارهاي شخصي 7 ـ غرور و تكبّر8 ـ تسويف (واگذار كردن كار به آينده) 9 ـ ضعف اعتقادي
1 ـ نقش خانواده در تربيت فرزندان:
كانون خانواده اولين و بهترين مدرسه اي است كه نسلهاي جوامع بشري از آنجا رشد مي يابند بنابر اين اگر والدين يا مربيان خانواده افراد مدير و با مسئوليتي باشند قطعاً كانون خانواده محيط سالمي براي تعالي و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعكس اگر مربي خانواده انسان غير مسئول و بي قيد و شرطي باشد قطعاً افرادي كه از آن خانه وارد اجتماع مي شوند انسانهاي مفيدي براي اجتماع نخواهند بود و به همين خاطر دين مسئوليت سنگين و خطيري را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربيت فرزند را بعنوان بهترين عمل صالح وارثي ماندگار ياد كرده است. در نصوص وروايات كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام) و رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم)به ما رسيده بخش عمده اي از آن را احاديث اخلاقي و تربيتي تشكيل مي دهد كه در اينجا به مناسبت موضوع به چند حديث اشاره مي شود.
علي(عليه السلام) در نامه اي خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبي(عليه السلام)مي فرمايند:
فَبادَرْتُكَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ يقْسُوَ قَلْبُكَ وَيشْتَغِلَ لبُّكَ.
«فرزند عزيز در راه ادب آموزي تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكه دل كودكانه ات سخت شود و عقلت به انديشه هاي ديگري مشغول گردد به تربيت تو مبادرت نمودم و وظيفه پدري خود را انجام دادم».
و نيز از امام صادق(عليه السلام) در روايتي چنين آمده است كه فرمودند: انَّ خيرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال.
«بهترين ارثي كه پدران براي فرزندان خود باقي مي گذارند ادب و تربيت صحيح است نه ثروت و مال».
همه اهتمام امامان معصوم(عليهم السلام) بر اين امر مبتني است كه پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئوليت بار آورند تا حدي كه بي مبالاتي و كم توجهي والدين را نسبت به امور فرزندان و اعضاي خانواده از گناهان و معاصي كبيره بشمار آورده اند.
امام سجاد(عليه السلام) مي فرمايند: «وامّا حقّ ولدك فان تعلم انّه منك ومضاف إليك في عاجل الدّنيا بخيره وتسرّه وانّك مسئولٌ عمّا ولّيته به من حسن الأدب والدلالة علي ربّه عزّ وجلّ والمعونة له علي طاعته فاعمل في امره عمل من يعلم انّه مثابٌ علي الاحسان إليه معاقبٌ علي الاسائة إليه».
«وامّا حقّ فرزندت به تو اين است كه بداني او از تو بوجود آمده و در نيك و بد زندگي وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستي وي، مسئول ادب و تربيت صحيح او هستي و تو مسئولي كه او را به سوي خداوند بزرگ راهنمايي نمايي و در اطاعت از پروردگارش ياريش نمايي بايد رفتار تو در تربيت فرزندت توأم با احساس مسئوليت باشد، رفتار كسي كه بداند در حُسن تربيت فرزندداري اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق كيفر و عقاب است».
اين مسأله تا آنجا نزد ائمّه(عليهم السلام) اهميت پيدا مي كند كه در حالات عرفاني ادعيه از خداوند استمداد و ياري مي خواستند چنانچه امام سجاد(عليه السلام) در مقابل پروردگارش اين چنين دعا مي كنند كه:
واعنّي علي تربيتهم وتاديبهم وبرّهم. «بارخدايا مرا در تربيت و ادب و نيكوكاري فرزندانم ياري و مدد فرما».
در ادبيات فارسي كه سرشار از فرهنگ غني ديني است و شايد بتوان گفت كه غناي ادب فارسي و نفوذ كلام اديبان ما از مايه و مواد روائي است نثر و نظمهاي فراواني در اين باره وارد شده است. اُدباي مسلمان كه توجه خاص و ويژه اي در مسائل فرهنگي داشته و براي ارتقاء فرهنگي جامعه از هيچ كوششي دريغ نداشتند اين نكته را هميشه متذكر مي شدند. سعدي كه حكايات او در بوستان جهات تربيتي خوبي را دربردارد در اين باب چنين سروده است:
چو خواهي كه نامت بماند بجاي
پسر را خردمندي آموز و راي
كه گر عقل و طبعش نباشد بسي
بميري و از تو نماند كسي
بسا روزگار را كه سختي برد
پسر چون پدر نازكش پرورد
خردمند و پرهيزگارش برآر
گرش دوست داري بنازش مدار
شبيه همين شعر سعدي را شعراي عرب در ادبيات خود دارند. احمد شوقي از شاعران معروف و مشهور مصري است او ميگويد: «يتيم كسي نيست كه والدينش او را از غم زندگي رها كرده و او را ذليل و خوار گذاشته باشند بلكه يتيم كسي است كه براي او مادري باشد كه بيقيد و بند باشد و يا پدري كه مشغول مسائل دنيايي».
اين است نقش تربيتي خانواده كه تأثير ويژه اي دارد و ليكن از اين نكته نبايد غافل بود كه برخي از جوانان با تحصيل علم به حدّي از تأمل و دور انديشي مي رسند كه به واسطه مشورت با مشاوران و مربيان متدّين و دلسوز و يا دوستان آگاه و متعهد، رفتار و آداب خانوادگي خويش را اصلاح نموده و به سمت كمال و سعادت انساني خويش گامهاي بلندي را برمي دارند و در حقيقت خود را از يتيمي به بلوغ مي رسانند و اين گروه از جوانان جزء كساني هستند كه پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مي شوند.
2 ـ عدم آگاهي از فريضه نماز:
چنانچه گفته شد بسياري از قصور و كوتاهي هاي افراد در مسائل ديني بخاطر عدم آگاهي كافي و معرفت لازم از مباني ديني است. بديهي است كه تلاش و كوشش در هر عملي منوط به وجود انگيزه اي است كه قبل از انجام عمل در فرد ايجاد شده است و هيچ انگيزه اي بدست نمي آيد مگر با علم و آگاهي و پر واضح است كه هر چه قدر آگاهي انسان در آن عمل بيشتر باشد با رغبت و تمايل بيشتري بدنبال آن مي رود و قدرت و توانايي اش در آن كار شدت مي يابد.
باور ما اين است كه اگر جوانان ما نسبت به نماز و يا ساير فرائض و تعاليم دين اطلاع دقيق و كافي را داشته باشند و از بركات و فضائل و آثار و نتايج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمي شوند كه چيزي را جايگزين آن سازند. وقتي يك جوان مسلمان درك كند و يقين نمايد كه نماز پايه محكم و استوار دين اوست، نماز ملاك اصلي تمايز كفار با اوست، نماز مايه آرامش روح اوست، نماز اولين گام مسلماني است، نماز تخليه همه آلودگي ها و پليدي ها و دواي همه امراض و دردهاي دروني و باعث سبكي و سكينت و آرامش قلبي او و لحظه گفتگوي او با محبوب و معبود او و نماز همه دين اوست و نيز صدها آثار مثبت روحي و رواني در آن گنجانيده شده چگونه راضي خواهد شد كه آن را با امور ديگر معاوضه نمايد.
بنظر مي رسد كه عمده ترين مشكل ما اين است كه در باب نماز از دو امر غفلت كرده ايم يكي از اهميت نماز در اسلام و جايگاه رفيع آن در دين و ديگري از آثار و اسرار آن كه شايد همين امر يعني آثار و اسرار مهمي كه در نماز نهفته است آن جايگاه مهم را برايش در دين ايجاد كرده است. اگر از اين دو امر در نماز به مقدار كافي بينش حاصل شود هيچ انسان عاقلي آن را در زندگي و حيات خويش ترك نخواهد كرد چون كدام انسان عاقل است كه سعادت خويش را با شقاوت و نيكبختي را با تيره روزي مبادله نمايد.
3 ـ سستي و تنبلي:
براي حل اين معضل كه بيشتر جنبه فردي و خصوصي دارد نخست بايد عوامل پيدايش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن كوشيد. دانشمندان علوم روانشناسي تنبلي را معلول يك سري عوامل و علل مي دانند و در واقع معتقدند كه تنبلي مانند بي دقّتي خود به خود وجود ندارد بلكه سستي و تنبلي فقط نشانه يك اختلال يابي ميلي است كه بايد علّت آن را جستجو كرد.
روانشناسان علل تنبلي را به سه دسته تقسيم بندي نمودهاند. علل جسماني، علل تربيتي و علل عاطفي. علل جسماني تنبلي را دائمي نمي دانند بلكه موقتي است مثل خستگي كه امري است مقطعي و موقت. اين علل ممكن است از محيط خانوادگي يا اجتماعي نامساعد بوجود آيد. مثل فقر مادي، كم غذايي، عدم رعايت بهداشت، والدين نالايق و ناتوان كه غالباً در خانه يا مدرسه آنها را هدف سرزنش هايي قرارداده اند كه معمولاً نصيب آدمهاي تنبل مي شد.
تجربه نشان مي دهد كه اكثر تنبلها به علل عاطفي يا منشي تنبل هستند يعني از لحاظ جسمي سالم و داراي هوش كافي مي باشند امّا كار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نيازهاي آنان نيست و در واقع اين نوع از تنبلها ناتوان از فعاليت نيستند.
يعني در حقيقت تنبلي يك مرض نيست بلكه نداشتن يك انگيزه و علاقه دروني است كه آن عامل دروني در فعاليت و عدم فعاليت جسم ظاهر مي گردد.
يكي از روانشناسان چنين مي گويد: «در عمق هر فعاليتي يك گرايش دروني عاطفي وجوددارد و در غير اين صورت به امتناع و تنبلي تبديل مي شود. در حقيقت مي توان گفت كه تنبلي اساساً فقدان علاقه است اين عدم علاقه سبب انزجار او از كار خواسته شده مي گردد».
عدم علاقه و نبودن انگيزه را حاكي از يك سري اختلالات عاطفي مي دانند مثل اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس از سركوفتها و تنبيهات، خيالپروري، تهديد عاطفي در برابر پدر و مادر و ضعف، همه دلايلي هستند كه ممكن است سبب تنبلي آشكار شوند. و گاهي اين نوع تنبلي فقط در برابر يك كار است مثل تنبلي در درس خواندن يا مطالعه كردن و يا بازي كردن و غيره. مهمترين تدبيري كه بايد انديشيد اين است كه مربيان و والدين درباره فردي كه تنبلي او نتيجه بي علاقگي و بي دقّتي است او را كمك كنند تا كشمكش رواني و دروني خود را جستجو نمايد كه فعاليت او را تضمين كند.
يعني آن شناخت و انگيزه را در او ايجاد كنند به جاي آنكه او را مجبور به عملي نمايند.
علاوه بر آنچه كه از ديدگاه علوم روانشناسي و تجربيات روانشناسان و روانكاران بيان شد لازم است كه ديدگاه دين و ائمّه معصومين(عليهم السلام) را در اين باب ياد آور شويم. امّا قبل از بيان آن بايد بگوئيم كه آنچه روانشناسان در اين زمينه گفته اند مورد تأئيد و تأكيد دين است و از حيث تربيت مذهبي و ديني بايد به همين صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان، انعكاس و نتيجه غير مطلوب و منفي بدنبال دارد.
امام باقر(عليه السلام) از رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) حديث كرده است كه فرموده اند:
«اسلام دين محكم و قوي خداوند است، راه مستقيم آن را با مدارا بپيمائيد و تندروي نكنيد افرادي كه رفتار تند دارند همانند مسافري مي باشند كه در پيمودن راه، زياده روي نموده و به مركب سواري خودبيش از حد فشار آورده در نتيجه مركبش از كار افتاده و خودش از پيمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است»
اين در حالي است كه در دين از سستي و تنبلي بسيار نكوهش بعمل آمده است و از منظر دين عنصر سستي و تنبلي از مهمترين عامل دوري از سعادت و خوشبختي ميباشد. علي(عليه السلام) فرمودهاند:
مَنْ اطاعَ التوانِي ضَيعَ الحقوقَ. «كسي كه از سستي و تنبلي پيروي كند حقوق خود را در همه شؤون زندگي ضايع كرده است»
و يا در جاي ديگر مي فرمايند: هَيهاتَ مِنْ نَيلِ السعادَةِ السُّكُونُ اِلي الهَواني والبطالَةِ.
«آرميدن در آغوش تنبلي و بطالت، دوري جستن از سعادت و خوشبختي است»
و آخرين روايت اينكه: امام باقر(عليه السلام) ميفرمايند:
حضرت موسي(عليه السلام) در پيشگاه الهي عرض كرد پروردگارا كدام يك از بندگانت نزد تو مبغوض تر است؟ فرمود: آنكه شبها چون مرداري در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلي ميگذارند»
4ـ مجالست و مصاحبت با دوستان:
براي يك جوان كه ابتداي ورود او به حيات و زندگي اجتماعي است و شخصيت اجتماعي او در حال شكل گيري ميباشد آنچه در درجه اول اهميت قرار دارد و شايد مهمترين عامل در موفقيت و كسب سعادت او در زندگي بشمار آيد انتخاب دوست يا دوستان خوب است و آنچه كه در اين رابطه مهم است و بلكه اقتضاي زندگي اجتماعي انسان ميباشد شناخت برخي از خصوصيات اجتماعي افراد و آشنايي با ملاك و معيارهايي است كه در انتخاب دوست خوب لازم و ضروري است. در زندگي و حيات اجتماعي تأثير دوستان بسيار بيشتر از نقش اعضاي خانواده در زمان كودكي است. يك رفيق بد و دوست ناباب در ميان دوستان خوب همانند ميوه پوسيدهاي تشبيه شده است كه در ميان ميوههاي سالم در جعبهاي قرار گرفته باشد همانطور كه يك ميوه پوسيده ميتواند ميوههاي زيادي را از بين ببرد يك رفيق شر قادر است كه افراد زيادي را مثل خود شرور سازد. به همين خاطر در روايات زيادي از معصومين(عليهم السلام)وارد شده است كه يك جوان بايد در اين امر حياتي كه گاهي تغيير سرنوشت او بر حول آن محور دور ميزند بسيار مراقب بوده و سنجيده عمل نمايد. علي(عليه السلام)مي فرمايند:
مَن اتّخذ اخاً من غير اختباراً اَلجأَهُ الاضطرار الي مرافقة الاشرار.
«كسي كه ناسنجيده با ديگران پيمان دوستي ميبندد ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد»
بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه كه روشن شد دوست ميتواند در سرنوشت انساني مؤثر واقع گردد و خط سير زندگي و حياتش را تغيير دهد به نظر ميآيد كه شناخت ملاكات و معيارهاي دوستان خوب لازم و ضروري باشد؛که دراينجا مجال پرداختن به ملاک ومعيارهاي انتخاب دوست ممکن نيست.
درمان فساد اخلاقي
در حلّ اين معضل اخلاقي، سالم نگه داشتن محيط خانواده از طرف والدين و اجتماع از جانب واليان امر و حاكم، و از بين بردن مقدّمات گناه، شرط اصلي است. جوانان مي توانند براي فاصله گرفتن و دوري از مفاسد اخلاقي كه از راههاي مختلف آنان را تهديد مي كند و گرفتار نيامدن به دامهاي شيطاني، شيوه هاي مختلفي را اتخاذ نمايند و آن مشغول شدن يا سرگرمي به كارهاي مختلف هنري يا فني كه آمادگي و استعداد انجام و رشد يابي آن را در خود مي بينند. بعنوان مثال برخي از نوجوانان و جوانان شايد استعداد درس خواندن يا مطالعه كردن را نداشته باشند امّا آمادگي كارهاي هنري يا ذوق امور فني را دارند به اينان توصيه مي شود كه استعدادهاي خود را بكار گرفته و ارتقاء بخشند چه اينكه معطل گذاشتن ذوق و استعداد خاص فردي در حقيقت بزرگترين عامل ركود شخصيت انساني است.
به نظر مي رسد كه مفاسد اخلاقي معلول عوامل مختلفي كه مهمترين آن ثروت و مكنت مادي، غرور جواني و بيكاري است مي باشد.پس از شناخت اين عوامل بايد در رفع آن كوشيد و طرق رفع و زوال آن علل، براي هر فردي با ديگران مختلف است. ممكن است كسي ذوق هنري داشته باشد و ديگري ذوق مطالعه، يكي شوق و خلاقيت در امور فني داشته باشد و ديگري اشتياق در رشته هاي ورزشي. به هر حال هر كه به خود رجوع كند مي فهمد كه به چه چيزي علاقمند است. پيدا كردن امر مورد علاقه و تعقيب نمودن آن يكي از بهترين و مهمترين رموز موفقيت و سربلندي انسان در زندگي است و بسيار زيبا فرموده اند مرحوم علامه محمّد تقي جعفري كه: «در هر سري شوقي است عاشق كسي است كه ذوقش را دريابد».
چنانچه نوجواني كه در ابتداي زندگي اجتماعي، ذوق باطني خود را پيدا نموده و آن را دنبال كند موفق است و اين كلام پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)است كه فرمودند: اِعْمَلوا فكُلّ مُيسَّرٌ لِما خُلِقَ له.
«همه شما كار كنيد و كوشش نمائيد ولي متوجه باشيد كه هركس براي كاري كه آفريده شده لايقتر است و آن را به سهولت و آساني انجام مي دهد»
و نيز يكي از مهمترين وصيت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به امتش اين است كه فرمودند:
علامةُ اعراض الله عن العبدِ اشتغاله بما لا يعْنيه. «نشانه روي گرداني خدا از بنده اش اين است كه او را به چيزي مشغول نمايد كه بدردش نمي خورد». پس مفسده و معضل اخلاقي غالباً از آنجا سرچشمه مي گيرد كه فرد بدون تأمل و انديشه و جستجوي ذوق باطني زندگي را سپري مي كند و اگر بدنبال عملي مي رود بدون مطالعه قبلي است و به همين جهت در ميان دوستان گاهي خود را سرخورده و شكست خورده مي بيند و در اثر آن به مفاسد اخلاقي مبتلا مي گردد.
توجه و تفطن به اين نكته بر همه نوجوانان و جوانان لازم است كه خداوند علاوه بر نعمت نشاط و شادابي جواني، نعمت و موهبت عقل و انديشه و خلاقيت فكري هم به او عنايت فرموده است و اگر كسي از اين نعمات الهي در مسير زندگي استفاده نكند در واقع بركات الهي را ناديده گرفته و كفران نموده است. اينكه در آيات و روايات تأكيد شده است كه نعمتهاي الهي را زير پا نگذاريد و قدر آن را بدانيد منظور فقط سرمايه مادي نيست بلكه سرمايههاي معنوي هم مشمول نعمت الهي است. انسان همانطور كه نبايد سرمايه مادي را كفران نمايد سرمايه معنوي را هم نبايد ناديده بگيرد. ناديده گرفتن و كفران سرمايه معنوي به اين است كه انسان استعداد الهي خود را بكار نگرفته و از آن بهره برداري نكند.
عدم استفاده از استعداد سرشار جواني موجب انحرافات رفتاري و مفاسد اخلاقي است و نتيجه آن عقاب و عذاب الهي است كه خداوند وعده آن را داده و فرموده است «لئن كفرتم انّ عذابي لشديد» «و اگر نعمت الهي را كفران نمائيد مجازات و عذابم شديد است»
الگوگيري و اسوه قراردادن حيات جواني بزرگان دين و مطالعه زندگي آنان در اين مسير اهميت ويژه اي دارد چون كه آنان جواني را تجربه نموده در حاليكه ما مي خواهيم تجربه نمائيم يعني گذشته آنان حال يا آينده ماست.
كلام گوهر بار علي(عليه السلام) مؤيد همين مطلب است كه فرمودند: مَنْ اَحْكَمَ مِنَ التجارِبِ سَلِمَ مِنَ العواطبِ (المعاطب).
«هر كس كه اعمال خود را برپايه تجربيات محكم و استوار سازد از سقوط و تباهي بسلامت خواهد بود»
و يا اينكه فرمودند: فَاِنَّ الشقي مَنْ حُرِمَ نَفع ما اُوتِي من العقلِ والتجربة.
«همانا بدبخت كسي است كه از سرمايه عقل و تجربه سودي نبرد و از ذخائري كه به او عطا شده بهرهاي نگيرد»
پس تجربه هاي ديگران علم و دانش مؤثّر و مفيدي است كه انسان را از معضلات و مفاسد اخلاقي نجات مي دهد و عاقلان و خردمندان كساني هستند كه از تجربيات زندگي پند گيرند.
در ادامه همين نامه ميفرمايد كه از گذشتگان نيكوكار و ياري كنندگان به دين خدا تجربه را بياموز زيرا آنها بودند كه به هواي نفس پشت پا زدند و از مفاسد فاصله گرفتند وخود را به فلاح و سعادت دنيا و آخرت رساندند.
بهانه مزاحمت نماز در امور شخصي
كسي كه نماز را مزاحمي براي اعمال و كارهاي روزمره شخصي بداند از دو حال خارج نيست يا ناشي از عدم آگاهي و جاهل بودن به موقعيت
نماز و جايگاه آن در دين است كه تصور مي كند نماز با ساير تعاليم دين يكسان بوده و با بقيه احكام اسلامي فرقي ندارد و يا به خاطر ايجاد بهانه در ترك آن است كه مي خواهد آن بهانه را بعنوان دليل نمايان سازد كه هر دو جهت مردود است. بطلان تصور اوّل به اين است كه نماز برترين جايگاه را در دين دارا بوده و هرگز در عرض ساير احكام دين نيست. در برخي از تعابير، معصومين(عليهم السلام) نماز را عصاره دين و بلكه تمام دين به شمار آورده اند چون همه دين در نماز متجلي است.
و بطلان تصور دوم به اين است كه طبيعي است هركس براي انجام عمل يا ترك آن سعي دارد كه دليلي داشته و انجام و ترك هركاري را بدون علت انجام ندهد چون هيچ كاري بدون علت نيست.
البته اگر سئوال شود كه اقامه نماز كه جنبه ايجابي و عملي دارد نياز به دليل دارد ولي ترك نماز چيزي نيست كه جنبه عملي داشته باشد تا نيازمند دليل باشد؟ پاسخ ما اين است كه چون نماز حكمي است كه از بنده خواسته شده و جزء واجبات بحساب آمده اگر كسي آن را ترك نمايد بايد دليل اقامه كند نه كسي كه آن را انجام ميدهد. و امور زيادي در دين وجوددارد كه جنبه سلبي آنها و تركشان نيازمند دليل است مثل اينكه در قيامت از انسان سئوال ميشود تو كه سالم بودي چرا روزه نگرفتي؟ چرا تو كه مستطيع بودي به حج نرفتي؟ تو كه سرمايه داشتي چرا خمس و زكات ندادي؟ همه اينها جنبه سلبي دارند و تركشان محتاج دليل است نه انجام آنها.
اينجاست كه افراد به بهانهها تمسك ميجويند و تلاش دارند كه آن بهانههاي واهي و خيالي را بعنوان دليل ترك عمل خود ارائه نمايند و حال آنكه خود ميدانند كه اينها بهانهاي بيش نيست.
معمولاً عادت بشري بر اين است كه بهانه تراشي كند و تنبلي و سستي در هر كاري را توجيه نموده و اعتذار بطلبد و اين عذر و بهانهها دليل و نشانه عدم تمايل يا سستي اراده اوست.
غرور و تكبر
اين وصف يكي از مذمومترين اوصاف بشري است و در اعراض و روي گرداني خدا از بنده، وجود همين صفت در انسان كافي است. در چندين آيه از آيات الهي خداوند اين صفت را نكوهش نموده است. در آيه اي مي فرمايند:
ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض بغير الحقّ. «بزودي مردمي كه بدون علت در زمين تكبر مي ورزند از آيات خود دور سازيم»
و در آيه ديگر مي فرمايند:
كذلك يطبع الله علي كلّ قلب متكبّر جبّار. «همچنين خداوند مهرزند بر دل هر متكبّر جبار»
يعني همه قلب و دل او را مهرزند كه هيچ شناخت و معرفت قلبي نداشته باشد.
و در آيه 23 سوره مباركه نحل فرمود:
انّه لايحبّ المستكبرين. «همانا خداوند انسانهاي مغرور و مستكبر را دوست ندارد».
و نيز در آيه 60 سوره مباركه غافر ميفرمايند:
«هر كه از بندگانم كبر ورزد بزودي او را داخل جهنّم نمائيم».
و همچنين در كلمات معصومين(عليهم السلام) و در روايات، ذم بسياري از اين صفت شده است.
نبي بزرگوار اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند:
لايدخل الجنّة من كان في قلبه مثقال حبّة مِنْ خردل من كبر.
«كسي كه به اندازه يك دانه خردل غرور در دل داشته باشد وارد بهشت نميشود»
فيض كاشاني از امام باقر(عليه السلام) روايت ميكند كه فرمودند: «در دوزخ بياباني است بنام سقر كه ويژه متكبران است از زيادي گرمي خود به خداي متعال شكايت ميكند و دستور ميخواهد تا نفسي برآرد چون نفس كشد همه دوزخ را بسوزاند»
خلاصه اينكه مرض كبر از بزرگترين امراض رواني است و از اعظم رذائل اخلاقي است كه بسياري از افراد خواص و عوام به آن مبتلايند.
مرحوم نراقي دركتاب ارزشمند معراج السعاده در اين باب ميفرمايند:
«بسي بزرگان ايام كه به اين صفت گرفتار دام شقاوت گشته اند اين صفت مانع مي شود كه انسان به كسب اخلاق حسنه دست يابد چون بواسطه اين صفت آدمي خود را بزرگ مي بيند و تواضع و حلم و نصيحت را نميپذيرد»
و امّا درمان اين بيماري:
بهترين راه درمان و علاج اين بيماري، تواضع و فروتني است چون حكماء و عرفا گويند هر دردي به ضدش درمان پذيرد. بنابر اين ركوع و سجده خاضعانه و خاشعانه در مقابل عظمت و كبريائي خداوند و احساس ذلّت و خواري در برابر او ميتواند به انسان اين بينش و معرفت را ايجاد كند كه او موجود ناچيزي است.
علماي علم اخلاق گفتهاند كه درمان و علاج كبر از دو راه ميسّر است. علمي و عملي.
امّا راه علمي آن است كه نفس خود را بشناسد يعني معرفت و شناخت به خود و خداي خود پيدا كند.
چون وقتي انسان خود و خداي خود را بشناسد به حقارت و ضعف و ناتواني خود و عظمت و قدرت الهي پي خواهد برد و خواهد فهميد كه لحظه و آني از خالق خود بينياز نيست.
پس همه غرور و تكبر ناشي از جهل و حماقت اوست و انسان آگاه ميداند كه از خاك ناچيز و آب گنديده خلق شده و چند صباحي در اين دنيا زنده نخواهد بود. چنين انساني هرگز فخر نميفروشد و كبر به بازار عرضه نميكند.
علي(عليه السلام) درباره اعجاب آفرينش انسان ميفرمايد:
اِعْجَبوا لهذا الانسان ينظر بشحم ويتكلّم بلحم ويسْمَعُ بِعَظْم ويتَنَفَّسُ مِنْ خَرم.
«براي آفرينش انسان به شگفت آئيد كه با پيهي مي بيند و با گوشتي سخن مي گويد و با استخواني مي شنود و از شكافي (بيني) نفس مي كشد»
اين همه شگفتي را خالقش در او ايجاد كرده و اگر تأمل كند به عظمت خالق و به حقارت خود پي خواهد برد.
بنابر اين اگر فرد در خويشتن خويش و در رفتار خود با ديگران تأمل نمايد و بينش و معرفتي بدست آورد از كبر و غرور فاصله ميگيرد. وامّا راه عملي آن اين است كه در مقابل خدا و خلق تواضع كند و رفتار بزرگان را الگو براي خويش قرار دهد. خلاصه كلام در درمان اين بلاي اخلاقي اين است كه يك جوان بايد بداند كه در طول تاريخ بشريت در ميان همه اقوام انساني هميشه كاملترين و با فضيلتترين افراد، متواضعترين آنها و پستترين و فرومايهترين انسانها، مغرورترينشان بوده اند. و مجد و عزّت آدمي در تعبد و تسليم پذيري او در مقابل معبود حقيقي است و تا كسي عبد خدا نگردد حرّيت پيدا نكند و تا حرّيت پيدا نكند كمال نيابد و تا كمال نيابد به سعادت واصل نشود و همه اين مراتب جز با علم و معرفت به عظمت الهي و عجز و ناتواني به خود ميسّر نگردد. چنانچه خداي متعال به داود پيامبر(عليه السلام) وحي كرد:
«اي داود مرا بشناس و خودت را بشناس داود(عليه السلام) فكري كرد و گفت: تو را به يگانگي و قدرت و بقا شناختم و خود را به ضعف و عجز و فنا. خداي متعال به او وحي كرد: اي داود آنگونه كه بايد مرا شناخته اي»
تسويف و طريق رهائي از آن
چنانچه در عامل هشتم گفته شد برخي از جوانان و افراد ميان سال اعمال عبادي و تكاليف ديني خود را به آينده موكول مي كنند و توجيهاتي از قبيل طولاني بودن عمر انساني و يا بخشش و عفو الهي را درنظر دارند. در حلّ اين عامل و از بين بردن آن بر نسل جوان توجه به اين نكته ضروري است كه شيطان براي فريب دادن هركسي، دام مشخص و معيني را كه مقتضاي حال او باشد مي گستراند و نحوه فريب دادن ابليس براي همه يكسان و يكنواخت نخواهد بود. او عالم را به گونه اي فريب مي دهد و عامي را به گونه اي ديگر. جوان را به طريقي در دام خود گرفتار مي سازد و پير را به طريق ديگر. زن را به يك نوع گمراه مي سازد و مرد را به نوعي ديگر. به هر حال كانال انحراف ابليس كانال مشخصي نيست كه شناخت آن آسان باشد.
چه بسا جواناني كه تصميم به عبادت گرفتند و ليكن شيطان انجام عبادتشان را به تأخير انداخته و گفته شتاب مكن. چه بسا جواني به سمت مسجد روانه بود كه شيطان او را برگردانده و به او القاء كرده كه وقت به اندازه كافي هست.
ابن جوزي كه از علماي بزرگ اسلام است كتابي دارند بسيار ارزشمند بنام «تلبيس ابليس» كه در نوع خود كتاب كم نظيري است. ايشان در باب «تلبيس ابليس بر همگان از راه آرزوهاي دور و دراز» چنين آورده اند كه: «بسا يهودي و نصراني كه در دلشان محبت اسلام افتاده و خواسته مسلمان شوند امّا شيطان آنان را به تأخير واداشته و گفته: شتاب مكن و تأمل بورز. و بدين گونه به امروز و فردا مي گذرانند تا كافر مي ميرند و نيز شيطان آدم گنهكار را با همين امروز و فردا كردنها از توبه باز مي دارد و او را به سوي شهوات بر مي انگيزد و چنين القا مي كند راه توبه باز است»
يكي ديگر از دامهاي شيطان بر افراد عوام آن است كه در ارتكاب انواع معصيت گويد اين نقد را بگير و دست از آن نسيه بردار! حال آنكه اگر درست بفهمد معصيت، نقد نيست زيرا حرام است پس جاي مقايسه ندارد. اگر بين دو مباح كه يكي نقد است و ديگري نسيه گزينش مي كرد وجهي داشت امّا مثال عامي چنان است كه به تب دار گويند: عسل نخور بگويد: لذت عسل نقد است و وعده سلامت نسيه. و يا اينكه از مردم عوام كسي باشد كه بگويد: خدا كريم است عفوش بسيار گسترده است و اميد به لطف الهي جزء دين است. اين آرزوي دور و دراز را اميد و رجاء نامند و هلاك گردند»
پس همه اين امور از حيله هاي شيطان است و براي نجات و رهايي از آن بايد چاره جويي كرد. در طريق نجات و آزادي از اين مكرهاي شيطاني ابن جوزي چنين پيشنهاد مي كند كه: «بايد جانب احتياط را نگه داشت و حكم احتياط اين است كه ترك امروز و فردا كنيم و از آرزوي دراز روي گردانيم كه عمر رفته باز نمي آيد و از آنچه مي ترسيم يعني مرگ اماني نداريم و در تأخير، آفتهاست بايد مرگ را جدّي گرفت و در توبه و نيكوكاري تعجيل نمود كه گفته اند: سوف (يعني بزودي فلان كار را خواهم كرد) بزرگترين لشكر شيطان است. كسي كه فريب امروز و فردا كردن نفس و شيطان را خورده دم مرگ، تلخابه ندامت را به سختي فرو مي برد»
رابطه اعتقاد و عمل
پر واضح است كه اعمال آدمي از اعتقادات او سرچشمه مي گيرد و ميان ايدئولوژي و جهان بيني و يا حكمت نظري و عملي ارتباط و پيوند وثيق و عميق برقرار است. ميزان پاي بندي به تكاليف ديني به اعتقادات هر شخصي وابسته است. يعني هر چه عقيده انسان نسبت به دين بيشتر باشد او در انجام فرائض ديني مقيدتر و تعهدات عملي او بيشتر است. بي جهت نيست كه فرد معتقد به خدا و قيامت در اعمال و رفتارش تمام تلاش خود را در راه رضاي الهي مدّ نظر دارد و همه اهتمامش اين است كه به حرام نيفتد و سعي دارد كه فرد مقيدي در جامعه اش قرار گيرد. فردي كه داراي ضعف ايمان يا بي اعتقادي باشد هدف معين و مشخصي در زندگي ندارد و چون داراي هدف معيني نيست زندگي و حياتش متزلزل است و چنين انساني سعادتمند نخواهد بود.
صريح تر بگويم كه انسان با اعتقادات ديني زنده است و هر چه معتقدات او قوي تر باشد زنده تر است در مقابل، انسان فاقد اعتقادات مذهبي از ارزشهاي انساني بي بهره است. دليل اين سخن آن است كه: اعتقادات مذهبي و ايمان ديني، تنها يك سلسله احكام و دستورات ديني به انسان ارائه نمي دهد بلكه شماي كلي نظام هستي را درنظر او تغيير مي دهد و مسير زندگي او را متحوّل مي سازد.
آثار و نتايج اعتقادات ديني
چون سخن بدينجا رسيد به برخي از آثار و فوايد ايمان و اعتقاد ديني اشاره مي شود. ترديدي نيست به اينكه تقويت پايه اعتقادي و دست يابي به معتقدات محكم ديني كه بر معرفت و آگاهي استوار باشد نشاط و شادابي زيادي به انسان اعطا ميكند. بنابر اين بر جوانان تحصيل كرده كه داراي افكار روشن و تازهاي مي باشند آگاهي به اين نكته لازم است كه هر عملي بدون رنگ ديني و صبغه مذهبي عملي بي نتيجه و كاري بدون ثمر خواهد بود. اين سخن، تلقي و برداشت ما از متون ديني نيست كه از ظاهر آيات و روايات بدست آورده باشيم بلكه صريح آيات و روايات بر اين نكته دلالت دارند.
مَن عمل صالحاً مِنْ ذكر اَوْ اُنثي وهو مؤمن فلنحيينّه حياةً طيبةً. «كسي از زن و مرد كه عمل صالح انجام دهد در حاليكه مؤمن باشد ما به او حيات طيب و پاك عطا مي كنيم»
و در آيه ديگري خداوند مي فرمايد:
الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم وحسن مآب. «آنانكه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاكيزه ترين زندگي و بهترين سرانجام ها نصيبشان است»
آيه اوّلي حيات طيبه و زندگي پاكيزه را در گروه اعتقاد و ايمان به خدا و قيامت مي داند و بي شك چنين اعتقادي، تحقق جامعه اي پاك و با امنيت را دربردارد. چون «حيات طيبه يعني تحقق جامعهاي قرين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستي، تعاون و مفاهيم سازنده انساني خواهد بود و از نا بسامانيها و درد و رنجهايي كه بر اثر هوا پرستي و انحصار طلبي بوجود مي آيد و زندگي را تيره مي سازد در امان است»
و آيه دوم بهترين عاقبت و مطلوبترين آينده را از آن كساني مي داند كه داراي اعتقاد راسخ و عمل نيك مي باشند و آينده تاريك و مبهم براي كساني است كه هواي نفس را به خدائي گرفته و در زندگي از او فرمان مي برند. جالب اين است كه علوم بشري امروز نه تنها منكر كلام الهي نيست بلكه بسيار تأكيد دارد كه بشر امروزي تا به اعتقادات ديني و مذهبي روي نياورد و به تعاليم مذهبي توجه نكند از اين همه نا آراميها و آشوب و اضطرابها كه جامعه انساني را تهديد مي كند رهايي نخواهد يافت. در جوامع بشري تا مردم و خصوصاً حاكمان آنها به عقايد مذهبي تمايل پيدا نكنند و خدا را شاهد و ناظر اعمال خود نبينند و اعتقاد پيدا نكنند كه در عالم ديگري بنام آخرت بايد به تك تك اعمال خود پاسخ گويند قتل و غارت و جنگهاي خانمان سوز هميشه انسانها را تهديد كرده و آنها را در حال ترس و اضطراب نگه مي دارد. اينجاست كه براي ما روشن مي شود كه بايد در معتقدات ديني و پاي بندي به دستورا الهي بكوشيم تا آرامش فردي و امنيت اجتماعي را بدست آوريم. ويليام جميز از دانشمندان منصف و معروف قرن بيستم در امريكا است كه در زمينه انسان و مذهب كتابي را تأليف كردهاند بنام «دين و روان». او نكات بسيار زيبايي را در اين زمينه بيان داشته كه مطالعه آن به جوانان تحصيل كرده توصيه مي شود. او در اين باب گويد: «دعا و نماز و يا بعبارت ديگر اتصال با روح عالم خلقت و يا جان جانان (خدا) كاري است با اثر و نتيجه، نتيجه آن عبارت است از: ايجاد يك جريان قدرت و نيرويي كه بطور محسوس داراي آثار مادي و معنويمي باشد. گذشته از آن زندگي را داراي مزه و طعم مي نمايد كه گوئيا رحمت محض مي شود و ديگر اينكه يك اطمينان و آرامش باطني ايجاد مي گردد كه آثار ظاهري آن نيكويي و احسان بي دريغ است»
استاد مطهري(رحمه الله) در كتاب ارزشمند «انسان و ايمان» آثار و فوايد اعتقاد ديني و ايمان را خوشبختي به جهان و خلقت و هستي، بهبود روابط اجتماعي و كاهش ناراحتي ها و اعطاي نيروي مقاومت مي دانند. كه اين آثار و فوايد برخي از نتايجي است كه از عقايد دين نشأت مي گيرد. 56
بنابر اين شايسته است كه نسل جوان ما هر چه بيشتر خود را در اين زمينه رشد و تعالي بخشند و از آثار قوت ايمان و نيروي اعتقاد ديني بهره گيرند كه صلاح و فلاح فردي و اجتماعي در اين است چنانچه تجربه پيدايش و ظهور انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در هشت سال جنگ نا برابر، بهترين نمونه آثار و نتايجي است كه از اعتقادات ديني ملت خصوصاً نسل جوان ما به بار نشست و اگر نبود آن قدرت ايمان و اعتقاد قطعاً اين ملت نه در مقابل طاغوت پيروز مي شد و نه در جنگ سربلند مي گرديد.
پس همه اين كاستي ها را مي پذيريم امّا سخن ما به جوانان آگاه و تحصيل كرده اين است كه چنين خطاهايي نبايد به اسم دين تمام شود. مگر در مشاغل علمي ديگر اين چنين است كه اشتباه فرد را به جاي خطاي آن علم به حساب مي آورند بعنوان مثال هرگاه طبيبي در طبابت مرتكب اشتباه گردد و با اشتباه و خطاي خود موجب مرگ بيماري بشود هرگز انسان عاقل نمي گويد كه من ديگر علم طب را قبول ندارم و ديگر به طبيب مراجعه نمي كنم بلكه عقلش حكم مي كند به اينكه من اين طبيب را قبول ندارم. در علم دين هم چنين است. اگر يك روحاني و مبلّغ ديني خطايي را مرتكب شد و يا احتمالاً به انحراف كشيده شود بايد اين را به حساب شخصي او گذاشت نه به حساب دين. نبايد به اين موارد جزئي و مصاديق شخصي توجه نمود بلكه بايد ديد كه اين قشر چقدر در طول تاريخ اسلام براي حفظ دين از جان و مال خود گذشتند و همه هستي خود را ايثار نموده و شكنجهها و سختي ها و تبعيدها را پذيرفتند تا ملتهاي مسلمان و حتي جوامع بشري غير مسلمان را بيدار سازند. به خاطر همين كه اين قشر، بيشترين تلاش را براي حفظ دين و بيداري مسلمين كرده اند در طول تاريخ آماج بيشترين افتراآت و تهمتها بوده اند و اگر بخوبي دقت و توجه شود بسياري از مطالبي كه در سوء رفتار علماي ديني گفته يا نوشته شده در راستاي ضربه زدن به دين و از بين بردن جايگاه بلند اين قشر مهذَّب در ميان مردم بوده است. دشمنان دين هميشه سعي داشته و دارند كه از احساسات و عواطف جوانان بعنوان ابزاري كار آمد در مسير رسيدن به اهداف ضد ديني خود بهره گيرند و چون بصورت مستقيم نمي توانند با غيرت ديني جوانان برخورد نموده و دين را از دستشان بگيرند به نحو مرموزي تلاش مي كنند كه عوامل و ابزارهاي تقويت دين را ضعيف و سُست جلوه دهند. و به همين خاطر داستانهاي سوء رفتاري را جعل كرده و به اين قشر مقدس نسبت مي دهند تا اينكه بتوانند هر چه بيشتر چهره ايشان را مخدوش نمايند. مسئوليت اصلي جوانان ما اين است كه اين توطئه ها را بشناسند و هر چه را مي شنوند و مي خوانند در بوته احتمال قرار دهند نه اينكه جزم و يقين به آن پيدا كنند و يا آنچه را كه خود مشاهده مي كنند به اسم دين نگذارند بلكه آن را رفتار فردي او بدانند.
منبع:www.al-shia.com