جوانان با ويژگيهاى خاص خود چون قدرت و توان بدنى، فعال و پرتحرك بودن، مقطع سنى مناسب، زمينه و امكان بر عهده گرفتن مسئوليتهاى بزرگ و جايگاه ويژهاى در هر جامعه دارند دوره جوانى بهترين و با نشاطترين دوره زندگى است، فرصت جوانى فرصتى استثنائى و زمينهاى مناسب براى برداشتن گامهاى بلند و حركتبه سوى كمال مطلوب است، معصومين(ع) در سخنان درربار خود بر اهميت و لزوم بهرهبردارى كامل از آن تاكيد بسيار نمودهاند. على(ع) فرموده است: «دو چيز است كه ارزش و قيمت آنها را نمىداند مگر كسى كه آنها را از دست داده باشد. يكى جوانى و ديگرى تندرستى. (1) نيز رسول گرامى اسلام در وصيتبه ابوذر فرموده است: پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمتبشمار، جوانيت را قبل از پيرى و...» (2) و در قيامت اولين سئوال از جوانى است «رسول خدا(ص) فرموده است: «در قيامت هيچ بندهاى قدم بر نمىدارد مگر اينكه از او سئوال مىشود عمرش را در چه كارى فنا كرده و جوانيش را در چه راهى صرف نموده است» (3)
اهميت دوره جوانى و جايگاه ويژه جوانان ضرورت تربيت آنان را دو چندان كرده است. در اين راه بهره گرفتن از شيوههاى تربيتى مربيان مطمئن و معصوم، خود ضرورت ديگرى است تكيه بر ديدگاهها و سيره انسانهاى معصوم در تربيت ترديد را از سر راه بر مىدارد و انسان را در مسير پرپيچ و خم تربيتسلامتبه مقصد مىرساند.
براى پيدا كردن ديدگاههاى معصومين(ع) در روايات، واژههاى «الشباب، الشاب، الشبان و الفتاء» واژههاى كليدى است كه با رجوع به آنهاء;ء در روايات مىتوان مسائل مربوط به جوان را به دست آورد، قبل از پرداختن به مباحث اصلى تربيت جوان، لازم است معناى لغوى اين واژهها بيان و از لابلاى آراء لغويين معتبر محدوده سن جوانى را مشخص نمائيم. براى اين منظور اقوال بعضى لغويين معتبر را نقل و سپس به جمع بندى و نتيجهگيرى آنها به پردازيم.
1 - زبيدى در تاج العروس «الشباب» را به معناى جوانى و نورس بودن مىداند و از محمد بن حبيب نقل مىكند كه: زمان غلوميت از تولد تا17 سالگى و شبابيت از17 تا 51 سالگى است و از 51 سالگى تا مرگ سن پيرى است و دو قول ديگر را نيز نقل مىكند كه «يكى جوانى را از بلوغ تا 30 سالگى و ديگرى از16 تا 32 سالگى و بعد از آن را سن كهولت» ذكر مىكند. (4)
2 - ابنمنظور در «لسان العرب» ضمن ارائه معناى فوق به حديثى از «شريح» استشهاد مىكند كه معلوم مىشود جوانى در مقابل صباوت و كودكى است و بعد از بلوغ آغاز مىگردد. (5)
3 - طريحى در مجمع البحرين دوره جوانى را قبل از دوره كهولت مىداند و نقل مىكند كه در حديث، به انسان 30 ساله جوان (الشباب) اطلاق شده است. (6)
4 - فيومى نيز در «مصباح المنير» جوانى را قبل از سن كهولتبه حساب آورده است. (7)
5 - سعيد الخورى در «اقرب الموارد» سن جوانى را از بلوغ تا 30 سالگى ذكر كرده است. (8)
6 - احمد بنفارس در مجمل اللغه «دوره جوانى را در مقابل پيرى» بيان مىكند. (9)
7 - و بالاخره از لغويين متاخر لويس معلوف در المنجد «الشباب» را مترادف «فقاء» مىگيرد و سن جوانى را از بلوغ تا حدود 30 سالگى بيان مىكند. (10)
نتيجهگيرى نهائىشباب به معناى جوانى و نورس بودن است و با «الفتاء» مترادف است و جمع آن «شباب، شبان، شبيبة» است و از جمع بندى آراء لغتشناسان فوقالذكر چنين بر مىآيد كه جوانى دوره ميان كودكى و پيرى است و اما اينكه مبدا و منتهاى آن چه وقت است؟ قدر متيقن اين كه بر فرد غير بالغ «شباب» (جوان) اطلاق نمىشود و جوانى از بلوغ آغاز مىشود و قدر مشترك آن سن 30 سالگى است و اما از 30 سالگى تا 51 سالگى محل بحث و نظر است و بر بيشتر از 51 سالگى نيز قطعا جوان اطلاق نمىگردد.
مسائل اساسى جوانانالف: تحصيلاز عوامل مؤثر در تربيت، فراهم نمودن زمينه تحصيل و دانش است، آگاهى، شناخت عامل مؤثر در هر كار و شرط قدم نهادن در هر مسير است، علم و دانش چراغ راه حركت جوان در زندگى است. جوان از طريق دانش به جايگاه اجتماعى شايسته خود دست مىيابد و زمينه رشد و تعالى خود را فراهم مىنمايد. جوان از طريق تحصيل و مطالعه به تجارب گذشتگان دست مىيازد و از آنها ره توشه آينده مىگيرد، در مقابل با محروم بودن از دانش و تحصيل به ارزش واقعى خود پى نخواهد برد و در انجام وظايف كوتاهى و سرانجام خود را ضايع و بىاعتبار مىكند.
امام صادق(ع) فرموده است:«دوست ندارم جوانى از شما مسلمانان را ببينيم مگر اينكه روز او با يكى از دو حالت آغاز شود: يا عالم و دانشمند باشد و يا در حال فراگيرى علم و دانش پس اگر جوان چنين نباشد در انجام وظيفه كوتاهى كرده و اگر كوتاهى كند ضايع مىشود و اگر ضايع [و بىاعتبار] شود مرتكب گناه مىگردد و قسم به كسى كه محمد رابحق مبعوث كرد كسى كه مرتكب گناه شود در آتش الهى مسكن خواهد گزيد». (11)
تحصيل و دانش آموزى نه تنها براى اعتبار اجتماعى و تامين معيشت جوان ضرورى است كه ابزار مهم براى حفظ دين است. على(ع) فرموده است:
«اى گروه جوان آبرويتان را با ادب و دينتان را با علم و دانش حفظ نماييد». دوره جوانى فرصت مناسبى براى تحصيل علم و دانش است چرا كه دانش آموختن در سن پيرى بازدهى بسيار كمى دارد. رسول گرامى(ص) فرموده است: «كسى كه در جوانى دانش فرا گيرد مانند نقش بستن بر سنگ است و كسى كه در پيرى فراگيرد مانند نوشتن بر روى آب مىباشد». (13)
ب: جوان و ازدواجمهمترين مساله جوان كنترل غريزه جنسى و تربيت جنسى اوست غريزه جنسى در جوان بسيار شديد و خداوند براى بقاء نسل آن را ضرورى دانسته است. در روايات معصومين(ع) شديد بودن و لزوم چاره انديش براى كنترل آن را مورد توجه قرار دادهاند. ابن رئاب نقل مىكند كه زراره در جوانى خدمت امام صادق(ع) شرفياب شد. حضرت سؤال كردند اى زراره آيا متاهل هستى؟ گفت: خير، حضرت فرمود: چه چيزى مانع ازدواج تو شده است؟ گفت نمىدانم كه آيا ازدواج با اينها [كنيزها] پاكيزه استيا نه؟ آنگاه حضرت فرمود: كيف تصبر و انتشاب؟ چگونه صبر مىكنى در حاليكه جوان هستى، برو و كنيزى خريدارى كن... (14) تعبير امام كه فرمود: كيف تصبر و انتشاب دلالتبر شديد بودن غريزه جنسى در جوان است چراء;ء كه در برابر كارهاى سخت و طاقت فرسا صبر معنا دارد.
نيز بخاطر شديد بودن اين غريزه است كه جرم گناهان شهوانى جوان خفيفتر از ديگران است. عبداللهبن طلحه از امام صادق(ع) نقل كرده است كه فرمود: «اگر پيرمرد و پيره زن زنا كنند هم شلاق زده و هم سنگسار مىشوند و اگر ميانسال متاهل زنا كند سنگسار مىشود و شلاق زده نمىشود ولى جوانى كه در ابتداء سن جوانى است اگر زنا كند فقط شلاق زده مىشود و بمدت يكسال از شهرش دور مىشود». (15) در مقابل اگر جوان بر تمايل نفسانى خود غلبه كرده و در برابر غريزه خود مقاومت نشان دهد و مرتكب گناه نشود خداوند پاداش فراوان و مقامات معنوى به او عطا مىكند.
«ابى حمزه ثمالى از امام سجاد(ع) نقل مىكند كه مردى همراه با خانوادهاش با كشتى به مسافرت رفت، كشتى شكست و همه به جز همسر آن مرد غرق شدند، زن به كمك تخته چوبى از كشتى به جزيرهاى پناه برد، در آن جزيره جوانى بود كه حرمتخداوند را نگه نمىداشت، وقتى آن زن را ديد به سوى او آمد و مهياى عمل ناشايست گرديد. زن لرزه بر اندامش افتاد و به آسمان اشاره كرد و جوان وقتى اين حالت را مشاهده كرد از كارش منصرف شد و خود را سزاوارتر به ترس از گناه دانست، جزيره را ترك كرد و به سوى اهلش برگشت و تصميمش بر توجه و بازگشتبه سوى خداوند بود در بين راه راهبى با او هم سفر شد، گرماى آفتاب آنها را آزار مىداد. راهب گفت: از خدا طلب ابر كنيم تا سايهاى بر ما بيفكند، جوان گفت من نزد خداوند حسنهاى ندارم تا دعا كنم، راهب گفت پس من دعا مىكنم و تو آمين بگو، او دعا كرد و جوان آمين گفت. ابر پيدا شد و بر بالاى سر آنها حركت مىكرد، به جائى رسيدند كه راه جوان از راهب جدا مىشد، ابر بر بالاى سر جوان حركت كرد راهب تعجب كرد و به جوان گفت تو بهتر از من هستى و خداوند دعاى تو را مستجاب كرد. داستان خود را به من بگو. جوان داستانش را با آن زن تعريف كرد، راهب گفت: گناهان گذشته تو آمرزيده شدند، مواظب آيندهات باش». (16) از اين روايتشريف معلوم مىشود كه خداوند به او در مقابل غلبه بر هواى نفس و غريزه جنسى مقام معنوى استجابت دعا را عطا فرموده است.
راه حل مشكل غريزه جنسىبراى تربيت جنسى و كنترل غريزه جنسى جوانان راه حل اساسى ازدواج است و بدين خاطر اسلام تاكيد فراوان بر امر مقدس ازدواج دارد پيامبراكرم(ص) فرموده است: «هيچ بنائى در اسلام پايهريزى نشده كه نزد خداوند از ازدواج محبوبتر و عزيزتر باشد». (17) ازدواج براى جوانان آثار فراوانى دارد و ما به بعضى از آنها كه در اين خصوص در روايات ذكر شده است اشاره مىكنيم:
1 - حفظ نگاه و غلبه بر شهوت: رسول اكرم(ص) فرموده است «اى گروه جوانان هر كدام از شما كه توانايى ازدواج را دارد بايد ازدواج كند بدرستى كه ازدواج براى حفظ نگاه نگهدارتر و براى عورت مصونتر است». (18)
2 - مايوس كردن شيطان: بيشترين دامها را شيطان، براى جوانان پهن مىكند، ازدواج، جوانان را از خطر دامهاى شيطان حفظ مىكند «امام كاظم(ع) از پدرانش و آنها از پيامبر اكرم(ص) نقل كردند كه فرموده است: «هرگاه جوانى در ابتداى جوانى ازدواج كند شيطان فرياد مىزند: اى واى، اى واى، كه دو ثلث دينش را از من مصون داشت و بايد در دو ثلثباقى از خدا بترسد». (19)
3 - ازدواج مايه سرور و سكون جوان است: امام باقر(ع) فرموده است «در زمان حضرت داود(ع) جوانى يا لباسى ژنده و مندرس، پيش حضرت داود مىنشست و سكوت مىكرد، در اين هنگام عزرائيل رسيد و نگاه تيزى به او انداخت. داود(ع) پرسيد آيا به اين جوان نگاه مىكنى؟ گفت: بلى، تا هفت روز ديگر در همين جا دستور قبض روح او را مىدهم، داود سبتبه جوان ترحم كرد و فرمود: اى جوان آيا همسر دارى؟ گفت: نه، من هرگز ازدواج نكردهام، داود(ع) فرمود، پيش فلان شخص كه نزد بنى اسرائيل داراى منزلتبوده برو و بگو داود به تو دستور مىدهد كه دخترت را به ازدواج من در آورى، و مقدار نفقهاى كه لازم دارى از او بگير و نزد همسرت باش و بعد از هفت روز به اين مكان بيا، جوان ماموريت را انجام داد و ازدواج كرد و بعد از هفت روز خدمت داود(ع) رسيد، داود(ع) از او سئوال كرد ازدواج چگونه بود؟ «قال: ما كنت فى نعمة و لا سرور قط اعظم مما كنت فيه» تا به حال هرگز نعمت و سرور و شادى بزرگتر از ازدواج نديدهام...». (20)
تعجيل در ازدواجازدواج جوانان نه تنها مطلوب و لازم است كه بايد در آن تعجيل كرد بويژه در مورد دختران جوان كه مهياى ازدواج باشند، چرا كه از طرفى اجازه ازدواج دختر به دست پدر است و از طرف ديگر دختران از حياء بيشترى برخوردارند و علاوه بر اينها دختران بطور طبيعى زودتر به حد بلوغ مىرسند. امام صادق(ع) از پيامبراكرم(ص) نقل فرموده است كه «از حقوق دختر جوان بر والدين اين است كه در فرستادن او به خانه شوهر تعجيل نمايند». (21) نيز آن حضرت از پيامبر(ص) نقل مىكند كه فرموده است «اى مردم جبرئيل از طرف خداوند لطيف و آگاه براى من خبر آورد كه دختران مجرد مانند ثمره بر درخت هستند، هنگاميكه ميوهها آماده شود و و چيده نشود خورشيد آن را فاسد مىكند و باد آنها را پراكنده مىسازد همچنين دختران مجرد هنگامى كه مهياى ازدواج شوند دوايى جز شوهر ندارند و اگر ازدواج نكنند از گناه و فساد در امان نيستند زيرا آنان بشر هستند [و بشر از لغزش و خطاء در امان نيست]». (22)
راه حل براى جوانان مجردهمانطور كه بيان شد راه حل اساسى براى جوانان ازدواج است اما در عين حال براى كسانى كه به هيچ وجه امكان ازدواج برايشان نباشد تدابيرى انديشيده شده است. از مهمترين آنها پيشگيرى از تحريك غريزه جنسى است. چشمپوشى از نامحرم، دورى از فيلمها و تصاوير مبتذل ويدئوئى و غير آن، خلوت نكردن با نامحرم، و بطور خلاصه پرهيز از هر نوع ا رتباط غير ضرورى با نامحرم مىتواند عوامل مؤثر در پيشگيرى از برانگيختن غريزه جنسى باشد. راه ديگرى كه در روايات مورد توجه قرار گرفته است عبارت از روزهدارى است، روزهدارى و پرهيز از پرخورى عامل مؤثرى در تعديل غرائز است. پيامبر اكرم(ص) فرموده است: «اى گروه جوانان هر كدام از شما كه قدرت بر ازدواج دارد ازدواج كند و كسى كه استطاعت ازدواج را ندارد مدام روزه بگيرد...». (23) البته شايد براى بعضى افراد اين شيوه، كمى عجيب به نظر برسد ولى جوانانى كه يك ماه رمضان را روزه گرفتهاند به خوبى مىدانند كه ادامه آن در طول سال و لااقل در بسيارى از ايام سال كار مشكل و طاقت فرسائى نخواهد بود.
ج: جوان و اشتغالاز مسائل مهم و اساسى جوان مساله شغل و اشتغال اوست، اشتغال جوان از جهاتى مورد اهميت است. از سوئى در اسلام كار و اشتغال يك ارزش محسوب مىشود و از بيكارى و تنبلى به شدت نكوهش شده است و اشتغال و نوع آن در جامعه مايه اعتبار اجتماعى جوان است و از طرفى ديگر اشتغال وسيله تامين معيشت است و فقر اقتصادى تا حدودى فقر فرهنگى و اخلاقى را براى جوان به همراه دارد. بدين سبب در مكتب اهلبيت(ع) تاكيد بسيارى بر اصل كار و اشتغال و هم بر نوع كار متناسب و آبرومندانه شده است. بلكه از حقوق لازم فرزند جوان بر والدين محسوب شده است: امام كاظم(ع) فرموده است: شخصى خدمت رسول خدا(ص) آمده در حاليكه فرزند خود را به همراه داشت، عرض كرد: اى رسول خدا حق اين فرزند بر من چيست؟ حضرت فرمود: نام نيكو برايش انتخاب كن، او را تربيت كن، و در جايگاه نيكو قرار بده [زمينه كسب و شغل صالح و مناسب برايش فراهم كن]. (24)
نيز امام كاظم(ع) فرموده است: شخصى به همراه فرزندش خدمت پيامبر(ص) رسيد و گفت: اى رسول خدا(ص) من به اين فرزندم كتابت و نوشتن را تعليم دادهام در چه كار و شغلى او را بگمارم؟ حضرت فرمود: او را به كار و شغل مشغول كن ولى در پنجشغل به كار وامدار; سيائى و صائغى، قصابى، حناطى و نحاسى، آنگاه سؤال كرد معناى «سياء» چيست؟ فرمود: كسى كه كفن مىفروشد و آرزوى مرگ امت مرا مىكند، بدرستيكه هر نوزاد از امت من نزد من محبوبتر است از آنچه خورشيد بر آن مىتابد. اما «صائغ» كسى است كه در پى زيان امت من است و اما «قصاب» ذبح مىكند تا اينكه رحمت از دلش مىرود و اما «حناط» مواد غذائى را بر امت من احتكار مىكند و اگر خداوند كسى را در حال دزدى ببيند بهتر است تا او را در حال احتكار در مدت چهل روز ببيند و اما «نحاس» پس جبرئيل پيش من آمد و فرمود: اى محمد بدترين امت تو كسى است كه مردم را مىفروشد».
پىنوشتها:
1- غرر الحكم، 340.
2- ميزان الحكمة، ج 5،6.
3- الحديث، ج 1، 355.
4- تاج العروس، ج 1،407 ذيل ماده شبب.
5- لسان العرب، ج7، 10 ماده شبب.
6- مجمع البحرين، ج 2، 85 ذيل ماده شبب.
7- مصباح المنير، ج 1، 364 ذيل ماده شبب.
8- اقرب الموارد، ج 1،566 - 565 ذيل ماده شبب.
9- مجمل اللغة، ج 102،499 ذيل ماده شبب.
10- بحار، ج 100، 221، ج 34.
11- گفتار فلسفى جوان، ج 1، 194 به نقل از تاريخ يعقوبى.
12- ميزان الحكمة، ج 5،7.
13- بحار، ج69،166، ح 34.
14- تهذيب الاحكام، ج 10، 4، ح 10.
15- بحار، ج67، 361، ح6.
16- مستدرك الوسائل، ج 2، 531.
17- همان.
18- بحار، ج 100، 221، ح 34.
19- همان، ج 4، 112 - 111، ح 31.
20- وسائل الشيعه، ج 15،199، ح7.
21- الكافى، ج 5،337، ح 2.
22- بحار، ج 100، 222، ح 42.
23- الكافى، ج6، 48.
24- مسند امام كاظم، ج 2، 391.