نكته اول در تعدادى از كتاب هاى شرح حال, مرحوم فيض كاشانى را به عنوان (اخبارى) و مخالف (اجتهاد و مجتهدان) معرفى كرده اند و خود ايشان هم در كتاب الشهاب التأجب مى گويد: (الاختلاف الذى بينا معاشر الاخباريين و بين المتأخرين من المجتهدين) (رسائل الفقهيه, ص 131). اينجانب با ملاحظه كتاب ارزشمند معتصم الشيعة فى احكام الشريعة كه به بركت برپايى كنگره بزرگداشت آن مرحوم در سه جلد, به صورتى بسيار خوب چاپ شده, به شواهد و ادله اى واقف شدم كه گوياى اين مطلب است كه مرحوم فيض در تأليف كتاب معتصم الشيعه ـ كه تا پايان عمر هم مورد عنايت او بوده ـ به روش اخبارى ها عمل نكرده و كتاب او مانند ساير كتاب هاى فقهى مجتهدان شيعه است. براى روشن شدن اين موضوع توجه شما را به مطالب زير جلب مى كنم: ـ فقيه بزرگوار مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء, در كتاب الحق المبين و ميرزا محمد نيشابورى اخبارى در كتاب الطهر الفاصل بين الحق و الباطل و يكى از شاگردان شيخ عبداللّه بحرانى در كتاب الفرق بين المجتهدين و الاخباريين و استادش شيخ عبداللّه بن صالح بحرانى در كتاب منية الممارسين فى جواب سؤالات الشيخ ياسين و سيدمحمد قاضى دزفولى حائرى در كتاب فاروق الحق و مرحوم خوانسارى در كتاب روضات الجنات تفاوت هاى مجتهدان و اخبارى ها را به تفصيل ياد كرده اند.
اما اساس اين تفاوت ها و يا بهتر بگوييم مهم ترين اين فرق ها, چند چيز است: 1. اخبارى ها ظواهر آيات قرآن مجيد را بدون اينكه روايتى در ذيل و تفسير آن باشد, حجت نمى دانند. 2. اخبارى ها تقسيم احاديث به چهار قسم (صحيحه, حسنه, موثقه و ضعيفه) را قبول ندارد; گاهى مى گويند همه روايات كتب اربعه حجت است و گاهى مى گويند روايات دو قسم است: صحيح و ضعيف. 3. اخبارى ها اجماع را از ادله فقه نمى دانند. 4. حكم عقل را از ادله فقه نمى دانند و مى گويند ادله فقه فقط كتاب و حديث است. 5. در شبهات تحريميه حكميه قائل به احتياط هستند و اصل برائت را جارى نمى كنند. 6. مى گويند تمام مسائل فقهى, دليل قطعى ندارند و مظنّه حجت نيست. براى آشنايى با كتاب هايى كه در بالا ذكر شد, مى توانيد به الذريعه علامه طهرانى و براى تفاوت هاى يادشده به كتاب الفوائد المدنية ميرزا محمدامين استرآبادى رجوع كنيد. ـ اگر مرحوم فيض, اخبارى اصطلاحى بود, بايد در كتاب هاى فقهى خود به روش آنها عمل مى كرد; اما هنگامى كه به كتاب معتصم الشيعه وى مى نگرييم خلاف آن را مشاهده مى كنيم; توضيح اينكه: در مواردى, مانند مجتهدان به كتاب و علم اصول فقه ارجاع مى دهد: در كتاب معتصم الشيعه (ج 2, ص 290) مى گويد: (فى المسألة نظر قد بيّنا وجهه فى الاصول); همچنين در جلد دوم, صفحه 87 مى نويسد: (لجواز ان يكون الامر بالغسل للاستحباب فان استعماله فى ذلك شائع فى عرفهم… كما بيناه فى الاصول). در جلد سوم, صفحه 343 مى گويد: (على ما اخترناه فى الاصول من وجوب التوقف فى تخصيص الكتاب بخبر واحد). در جلد سوم, صفحه 32 نيز مى نويسد: (لكن الزائد على الاقل لايوصف بالوجوب كما حقّق فى الاصول). در جلد دوم, صفحه 290 مى گويد: (فى المسألة نظر قد بيّنا وجهه فى الاصول). همچنان در جلد دوم, صفحه 133 مى نويسد: (مفهوم الشرط و ان كان حجة لكنه لايصلح لمعارضته المنطوق كما حقق فى محلّه). همچنين كه در ادامه مشاهده مى شود, در موارد فراوان نيز به اجماع تمسك مى كند: در جلد دوم, صفحه 237 درباره مسئله نماز در مكان غصبى مى گويد: (فيه بحث آخر ذكرناه فى الاصول والاعتماد على الاجماع). در جلد دوم, صفحه 104 درباره مسئله عدم انفعال آب قليل به ملاقات نجاست, مى نويسد: (وما قلنا لاباس به لو لم يكن احداث قول). در جاى ديگر مى گويد: (فالخروج من كلام الاصحاب مشكل واتباعهم بغير دليل اشكل). در مورد احاديث, در سراسر كتاب ها, معتصم و الشهاب الثاقب از اصطلاحات چهارگانه (صحيح, موثق, حسن, ضعيف) استفاده كرده و در مواردى, روايت را به سبب ضعيف نبودن و يا مورد عمل اصحاب نبودن, كنار گذاشته است: در جلد دوم, صفحه 18 گويد: (صحيحة محمد بن مسلم و صحيحة عبداللّه بن سليمان لاقائل بمضمونها على الاطلاق فيجب حملها علي… ). در جلد دوم, صفحه 211 نيز مى نويسد: (الروايات الدالة على ذهاب الحمرة مخالفة للدلائل النقلية والشواهد العقلية فيجب طرحها او تأوليها). در جلد دوم, صفحه 18 درباره مسئله غسل در هواى سرد مى گويد: (ان العقل فاحسن بوجوب دفع الضرر المظنون الذى لايسهل تحمله). همچنين در جلد دوم, صفحه 19 مى نويسد: (حرج منفى بالعقل والنقل). همان طور كه ملاحظه مى كنيد, به عقل و دليل عقلى هم تمسك كرده است. مرحوم فيض كاشانى در مواردى, به ظاهر آيه تمسك كرده است: مثلاً در جلد دوم, صفحه 122 مى گويد: (طهارة الماء يدل ّ عليه الكتاب والسنه) و در ادامه آيه 11 سوره انفال و 48 سوره فرقان را ذكر مى كند. درباره مسئله نماز جمعه در جلد اول, صفحه 76 به آيه سوره جمعه, استدلال مى كند. مطالبى كه نقل شد, گواه است كه ايشان در كتاب معتصم الشيعه به روش مجتهدان عمل كرده است و كتاب او با ساير كتاب هاى فقهى فقهاى ما, تفاوت چندانى ندارد; از اين رو برخى شرح حال نويسان نوشته اند: مرحوم فيض, كتاب مفاتيح الشرائع خود را كه معتصم الشيعه مفصّل آن است, به روش مجتهدان نوشته است. شاهد ديگر در سراسر كتاب معتصم الشيعه, به كتاب هاى فقهى مجتهدان رجوع كرده و به آنها ارجاع داده است; مانند سرائر ابن ادريس, شرايع محقق حلى, معتبر محقق حلى, مختلف علامه حلى, ذكرى شهيد اول, منتهى علامه حلى, لمعه و دروس شهيد اول, شرح لمعه و مسالك شهيد ثانى و مدارك و برخى كتاب هاى ديگر و نيز كتاب هاى فقهى قدما مانند مبسوط, خلاف, كتاب هاى سيدمرتضى و… . ضمن آنكه رجوع و استفاده وى از كتاب مدارك و كتاب مسالك به حدى است كه برخى, مفاتيح او را خلاصه اين دو كتاب دانسته اند. مرحوم وحيد بهبهانى در شرح مفاتيح (ج 1, ص 66) مى فرمايد: (بهتر بود نام مفاتيح را مختصر مدارك و مسالك مى گذاشت). سپس مواردى را نقل مى كند كه در آن دو كتاب, اشتباهاتى پيش آمده و آن اشتباهات به همان صورت در مفاتيح فيض(ره) منعكس شده است. مناسب است گفته شود كه مرحوم وحيد بهبهانى در شرح مقدمه فيض, پاسخ برخى اعتراضات فيض به مجتهدان را به خوبى بيان كرده است. ممكن است گفته شود مرحوم فيض, كتاب معتصم الشيعه را در جوانى نوشته است و در سال هاى بعد, اين كتاب مورد قبول وى نبوده است. پاسخ اين است: بله تاريخ تأليف كتاب معتصم الشيعه, 1029 هجرى مى باشد; يعنى مرحوم فيض در 22 سالگى اين كتاب مهم را نگاشته است كه خود دليلى بر نبوغ اوست و در كتاب معتصم از استادش شيخ بهائى نام مى برد و درخواست دوام عمر براى او مى كند و وفات شيخ بهائى 1030 هجرى مى باشد; پس واضح است كه آن تاريخ تأليف, صحيح است. با اين همه, در سال 1042 هجرى كه مفاتيح الشرائع را مى نگارد, از كتاب معتصم تمجيد مى كند و در سال 1067 هجرى كه فهرست تأليفات خود را مى نگارد, باز از اين كتاب ستايش مى كند و در سال 1089 هجرى, يعنى در پايان عمر هم در فهرست تأليفات خود مى نويسد: (كتاب معتصم الشيعه فى احكام الشريعة و هو مشتمل على امّهات المسائل الفقهيه الفرعية مع دلائلها و مأخذها… و قد تم ّ منه كتاب الصلاة مع مقدمتها… وفقنا اللّه لاتمامه). پس روشن شد كه ايشان تا پايان عمر به اين كتاب عنايت داشته و از خداى متعال, طلب توفيق براى تكميل آن مى كرده است.
بله مرحوم فيض در فهرست خودنوشت گفته است: كتاب نقد الاصول را در جوانى نوشته و اكنون موردپسند وى نيست; و در رساله الانصاف نسبت به برخى از تأليفات خود مى گويد: (چندى در مطالعه مجادلات متكلمين خوض نمودم… و چندى در طريق مكالمات متفلسفين به تعلم و تفهم پيمودم و يك چند بلندپروازى هاى متصوفه در اقاويل ايشان ديدم و يك چند در رعونت هاى (من عنديين) گرديدم تا آنكه گاهى در تلخيص سخنان طوائف اربع كتب و رسائل مى نوشتم و گاهى از براى جمع و توفيق بعضى را مى سرشتم من غير تصديق بكلها و لاعزيمة قلب على جلّها بل احطت بما لديهم فى ذلك على التمرين… ). اما همان طور كه در بالا ياد شد, كتاب معتصم الشيعه تا پايان عمر, مورد قبول و عنايت او بوده است; با اين توضيح كه: رساله انصاف تأليف 1083 هجرى و فهرست خودنوشت تأليف 1089 هجرى مى باشد. نكته دوم تأليفات فيض, همانگونه كه خود در پايان عمر آنها را فهرست و معرفى كرده است, 112 تا 115 اثر مى باشد. افزون بر اين, در كتاب روضات الجنات از شاگرد او سيد نعمت اللّه جزائرى(ره) نقل شده است: (كان استادنا المحقق المولى محمدمحسن الكاشانى صاحب الوافى و غير مما يقارب مأتى كتاب ورسالة… ); ضمن آنكه برخى عدد تأليفات او را بيش از 120 و برخى عدد آن را 144 و برخى كمتر از 100 دانسته اند. همه اين گفته ها اشتباه و مخالف نص كلام فيض(ره) است. نكته سوم در كتاب اقوال العلماء از منشورات كنگره فيض(ره) در مقاله اى, تأليفات فيض از كتاب الذريعة علامه طهرانى استخراج شده و عدد آن به 211 رسيده است; برخى از فضلا در نوشته خود و برخى از استادان در گفتار خود به اين مطلب استناد كرده و گفته اند: (علامه طهرانى در كتاب الذريعه 211 كتاب و رساله از فيض(ره) ياد كرده است). براى رفع اشتباه و اينكه پس از اين به اين مقاله استناد نشود و سخنى نادرست به علامه طهرانى نسبت داده نشود, اين مقاله را مورد بررسى قرار مى دهيم تا روشن شود تأليفات فيض 211 اثر نيست و همان 112 تا 115 عدد صحيح است. از 211 شماره اى كه در آن مقاله آمده, اين شماره ها بايد حذف شود: 4. اذكار الصلاة در فهرست هاى خودنوشت فيض نيست; ذريعه از كتاب نجوم السماء نقل كرده است. 9. امالى در فهرست ها نيست. ذريعه از فضائل السادات نقل كرده است. عبارت فضائل السادات اين است: آنچه در اين كتاب استدلال شده, مخرج است از: … زهر الربيع وكتاب مقامات النجاة كلاهما للسيد نعمت اللّه و كتاب الامالى وكتاب الوافى لمولانا محمد محسن الكاشى (در عبارت دوم (كلاهما) ندارد) تا امالى را به فيض نسبت دهيم. 14. التذكرة فى الحكمة الالهيه در فهرست ها نيست. صاحب ذريعه آن را در كتابخانه شيخ على آل كاشف الغطاء در نجف ديده است.
در كتابنامه فيض در صفحه 357 گفته شده است: شايد بخشى از يكى از تأليفات او باشد. 22. الجبر والتفويض در فهرست ها نيست و در كتابنامه صفحه 359 گفته شده است از فيض نيست. 29. ديوان فيض كاشانى تكرارى است. 30. ديوان محسن الفيض الكاشانى تكرارى است. 33. روضة الوافى, بخشى از وافى است. 38. شجره الهيه در فهرست ها نيست و ميرزا رفيعا نائينى, كتابى به اين نام دارد و ظاهراً همان است. 40. الشرائع همان مفاتيح الشرائع شماره 24 است. 44. الصلوات والتحيات همان ثناء المعصومين شماره 21 است. 45. رسالة فى القضاء والقدر, در فهرست ها نيست و شايد تأليف ملامحسن ديگرى باشد. 50. گلزار قدس تكرارى است. 55. لب لباب مثنوى, همان سراج السالكين شماره 36 است. 58. المصفى. فيض كاشانى چنين كتابى ندارد و در فهرست ها نيست. 59. معالجة النفس در فهرست ها نيست. در كتابنامه فيض صفحه 367 مى گويد: شايد متخذ از برخى تأليفات فيض باشد. 60. مفاتيح الخير همان مفتاح الخير شماره 61 است. 62. مناقب اميرالمؤمنين همان اربعين شماره 5 است. 67. ترجمه حديث معلى يا نوروز و سى روز, در فهرست ها نيست. 68. الوجود يا جواب مسألة الوجود, در فهرست ها نيست. 70. هدية الاشراف فى تلخيص الانصاف. معلوم نيست مربوط به فيض و رساله انصاف او باشد. 71. همان آب زلال شماره 1 است. 81. اعمال الاشهر الثلاثة در فهرست ها نيست. در كتابنامه فيض مى گويد: ممكن است از آثار فيض گرفته شده باشد. 82. همان الحق المبين شماره 26 است. 93. الجبر والاختيار همان الجبر والتفويض است كه در شماره 22 گذشت. 96. جواب بعض الاخوان در فهرست ها نيست. 98. جواب مسألة الوجود همان شماره 68 است كه گذشت. 101. رسائل اخوان الصفا, تأليف فيض نيست. فيض آن را تلخيص كرده كه در فهرست ها به نام منتخب ديده مى شود. 102. دوازده امام همان ثناء المعصومين شماره 21 است. 103. همان ديوان شهر آشوب شماره 28 است. 106. رسالة فى الانسان در فهرست ها نيست. 107. رساله فى تحليل الغناء در فهرست ها نيست. 109. حاشيه زبدة البيان در فهرست ها نيست. در حاشيه زبدة البيان چاپ سنگى, حواشى از فيض است, اما شايد از كتاب هاى ديگر ايشان در حاشيه نوشته اند. 112. شجرة الايمان, در فهرست ها نيست. 114. شرح حديث جنود مجنده در فهرست ها نيست. ممكن است بخشى از يكى از تأليفات او باشد. 116. شرح الصور همان شرح الصدر است و عنوان اولى غلط است. 117. وافى همان شماره 25 است. 119. الشهاب الثاقب, همان شماره 43 است. 121. ضوابط الخمس همان الشك والسهو شماره 42 است. 125. عمل السنة در فهرست ها نيست. 127. همان شماره 107 است كه گذشت. 129. الفرائد در فهرست ها نيست. 131. رسالة فى تحقيق القابلية در فهرست ها نيست. 135. همان شماره 18 است. 136. مثنوى دهر آشوب همان شماره 28 است. 137. همان شماره 37 است. 144. همان منشأت شماره 148 است. 145. همان منشأت شماره 148 است. 146. منازل السالكين همان زاد السالك شماره 34 است. 140. رسالة فى الموت در فهرست ها نيست. 150. همان عين اليقين شماره 126 است. 150. نوادر همان نوادر الفيض شماره 158 است. 159. وافى است كه دو بار ديگر تكرار شده بود (شماره 25). 160. الوجيزة الفيضيه, ترجمه منظوم لهوف ابن طاووس است و ربطى به مرحوم فيض ندارد. 162. ثمرة الشجرة الالهية در شماره 38 گفته شد كه بايد از ميرزا رفيعا نائينى باشد. 163. همان ابواب الجنان شماره 2 است. 164. همان جلاء العيون شماره 94 است. 165. همان الاصول الاحيله شماره 78 است. 166. در شماره 131 گذشت. 168. همان ابواب الجنان شماره 2 است. 169. القول السديد در فهرست ها نيست. 170. همان لالى مخزونه شماره 51 است. 171. لب العقول همان شماره 53 است. 172. لب الكلام همان اللباب شماره 52 است. 173. مثنوى شراب طهور همان شراب طهور شماره 39 است. 174. همان سراج السالكين شماره 36 است. 176. همان سراج السالكين است. 177. همان شماره 67 است كه گفته شده از فيض نيست. 178. بخشى از كتاب غنية الانام شماره 128 است. 179. النخبة الوجيزه همان شماره 153 است. 180. الامكان والوجود. در فهرست هاى خودنوشت فيض نيست. 182. بيانات الوافى تأليف فيض نيست. يكى از علما بيان هاى وافى را گردآورى كرده است. 183. تكرارى است. 184. حاشيه صحيفه سجاديه همان شرح الصحيفه شماره 41 است. 186. مفاتيح الشرائع, همان شماره 34 است. 187. وافى, همان شماره 25 است كه چندبار تكرار شده است. 189. همان اللئالى شماره 51 است. 190. همان آب زلال شماره 1 است. 191. المحاكمه همان شماره 56 يا 138 است. 192. همان علم اليقين شماره 124 است. 193. حاشيه عين اليقين تأليف فيض نيست. 194. حدوث العالم همان لب القول شماره 53 است. 196. رساله عمليه سيدمحمد هندى است. 198. مفاتيح الشرائع تكرار شده است. 200. رساله فى نفى الجبر, همان شماره 24 است. 201. ديوان تكرارى است. 202. آداب الضيافة, همان شماره 72 است. 203. همان آيينه شاهى شماره 73 است. 204. تفسير صافى تكرار شده است. 205. تفسير صافى تكرار شده است. 206. همان شماره 70 است. 207. انوار الحكم همان انوار الحكمه شماره 12 است. 208. همان تسهيل السبيل شماره 87 است. 209. دفع و رفع همان رفع و دفع شماره 32 است. 210. تأليف علامه طهرانى است. 211. همان غنية الانام شماره 128 است. شماره 3 و شماره 195 هم دو اجازه از مرحوم فيض به علامه مجلسى و نواده برادر فيض است; البته اگر اجازات فيض از تأليفات به شمار آيد, چند اجازه ديگر در فيض نامه در مقاله اى با عنوان (اجازات فيض) در صفحه 319 به بعد وجود دارد كه بايد به عدد تأليفات فيض افزوده شود. بنابراين طبق اين بررسى, 98 شماره از 211 شماره يا تكرارى, يا اشتباه و يا دست كم مشكوك و منسوب است و تأليفات فيض كه در الذريعه علامه طهرانى ياد شده است, همان 113 عدد مى باشد و بايد 98 از 211 كم شود. در پايان يادآور مى شوم اين بررسى وقت بسيارى گرفت, اما براى اينكه مقاله مزبور موجب اشتباه ديگران نشود, انجام شد. نكته چهارم كتابى بسيار ارزشمند به نام فهرست هاى خودنوشت فيض كاشانى به انضمام پژوهشى در كتابشناسى و نسخه شناسى آثار او, در سال 1377 در مشهد چاپ شد و به مناسبت كنگره جهانى مولى محسن فيض كاشانى تكميل و به صورت بهترى در سال جارى (1387) به نام كتابشناسى فيض كاشانى در 444 صفحه تجديد چاپ شد. لازم است از مؤلف محترم اين اثر, آقاى محسن ناجى نصرآبادى قدردانى شود كه به بهترين وجه ما را با تأليفات مرحوم فيض كاشانى و برخى خصوصيات آنها و نيز نسخه هاى خطى و چاپى آنها آشنا نمودند. ايشان با استفاده از سه فهرست خودنوشت آن مرحوم, كل تأليفات ايشان را در 113 عنوان به ترتيب الفبا معرفى كرده اند. اينجانب از اين كتاب بهره مند شده, در ضمن استفاده به برخى اشتباهات جزئى هم برخورد كرده ام: در صفحه 32 آمده است: (وى به سال 1006 هجرى قمرى در كاشان به دنيا آمد). آنچه در تاريخ تولد مرحوم فيض معروف است, 1007 هجرى مى باشد. و اين اشتباه در شناسنامه كتاب هاى معتصم الشيعه فى احكام الشريعة, فيض نامه, قرة العيون فى العزّ الفنون, ترجمه الحقائق, مجموعه رسائل و الكلمات المكنونة از منشورات كنگره تكرار شده است. در صفحه 42 آمده است: (سيد نعمت اللّه جزائرى آثار فيض را افزون بر ده, بيست عنوان برشمرده), اما عبارت روضات چنين است: (يقارب مأتى كتاب ورسالة). در صفحه 46 آمده است: (فهرست دوم را به سال 1089 به رشته تحرير درمى آورد و در آن به تفصيل از 115 تأليف خود ياد مى كند… ). اين مطلب در صفحه 230 هم تكرار شده است. اما اين فهرست كه در 77 ـ 111 چاپ شده است, شامل 114 تأليف است. در صفحه 139 آمده است: (اربعين را سه هزار و هشتصد بيت مى نگارد; با اينكه در صفحه هاى 91 و 120 در فهرست هاى خودنوشت نزديك به سه هزار و سيصد بيت ضبط شده است. در صفحه 144 آمده است: (مؤلف كتاب اصول المعارف را در چهار هزار بيت به سال 1089 تصنيف نموده است) و در صفحه بعد, نسخه مورخ 1068 معرفى شده كه در آن تاريخ, هنوز كتاب تأليف نشده بود. در صفحه 147, كتاب الفت نامه بدون تاريخ تأليف ياد شده است; با اينكه در فهرست خودنوشت (ص 103) آمده است: (كان تأليفها فيما بين الثلاثين والاربعين بعد الالف). در صفحه 153 آمده است: (بشارة الشيعه در سال 1081 به پايان رسيده است), سپس نسخه تحرير 1067 ق ياد شده كه حتماً اشتباه است. در صفحه 174 آمده است: (مؤلف رساله الحق المبين را به سال 1068 نگاشته است) و در ادامه نسخه تحرير 1059 ق ياد شده كه اشتباه است. در صفحه 196, كتاب سفينة النجاة بدون تاريخ تأليف ياد شده است; با اينكه تاريخ تأليف آن 1058 ق مى باشد. در صفحه 197, كتاب الشافى بدون تاريخ تأليف ياد شده است; با اينكه تاريخ تأليف آن 1082 ق مى باشد. در صفحه 206 آمده است: (الشهاب الثاقب چاپ چاپخانه علميه نجف 1368 ق سنگى). نسخه اين چاپ در كتابخانه اينجانب وجود دارد و چاپ حروفى در 112 صفحه است نه سنگى. در صفحه 217 ترجمه هاى تفسير صافى ياد شده است و نامى از تفسير روان جاويد تأليف آيةاللّه ثقفى برده نشده است با اينكه به گفته برخى استادان, كتاب ايشان نيز ترجمه گونه اى از تفسير صافى است; البته بايد تطبيق شود تا صحت و سقم اين نقل روشن گردد. در صفحه 226 آمده است: (رساله غنية الانام را فيض به سال 1025 نگاشته است); اما در فهرست خودنوشت, اين تاريخ نيست, بلكه اين عبارت است: (قد صنفتها قريباً من اوان الصبا) (ص 106). در صفحه 239 آمده است: (مؤلف, اين كتاب را در سال 1089 ق نگاشته) و سپس نسخه مورخ 1088 يادشده كه حتماً اشتباه است. در صفحه 245 سطر 19 (تنفيس الهموم) از قلم افتاده است (به ص 109 رجوع شود). در صفحه 245 سطر 13 كلمه (الموسومة) افتاده است و گلزار قدس كه نام آن مجموعه است, به اشتباه در سطر 24, يكى از منظومه ها به شمار آمده است. در صفحه 275 آمده است: (رساله معيار الساعات را در سال 1026 ق تدوين مى كند), اما در فهرست خودنوشت آمده است: (الفته قريبا من الصبا… ). در صفحه 291 كه از شرح مفاتيح آقاباقر بهبهانى ياد شده است, لازم بود گفته شود اين كتاب در يازده مجلد در قم چاپ شده است. در صفحه 300 گفته شده است: (منتخب مثنوى توسط ميراث مكتوب تهران چاپ شده) و از چاپ ديگر آن كه در كتاب فيض نامه صفحه 365 ياد و نقد شده, غفلت گشته است. در صفحه 301 از منشآت ياد شده كه با اين عنوان در فهرست هاى خودنوشت نيست و با اين شماره (102) مجموع تأليفات معرفى شده 113 مى باشد كه اگر اين شماره هم كم شود, تعداد به 112 مى رسد و البته اين سؤال پيش مى آيد كه كه چطور فهرست خودنوشت 114 و كتاب هاى معرفى شده 112 عدد شده است. در صفحه 320 گفته شده است: (وافى را به سال 1068 به اتمام رسانده است) و سپس نسخه مورخ 1060 ق جزء اول آن يادشده است; بنابراين مناسب بود گفته شود از سال 1060 تا 1068 در دست تأليف بوده است; البته در صفحه 340 نسخه مورخ 1060 ق از جزء دوازدهم نيز ياد شده است كه نياز به بررسى بيشتر دارد. در صفحه 346 كه حواشى و كتاب هاى مربوط به وافى ذكر شده, كتاب بيانات الوافى كه در ذريعه(3/184) يادشده مورد غفلت قرار گرفته است. در پايان اين يادداشت ها, بايد بار ديگر از آقاى ناجى براى تأليف و تحقيق اين اثر ماندگار قدردانى كنم و به صراحت عرض كنم از اين كتاب بهره فراوان بردم و به يقين ديگران هم خواهند برد و اين قبيل اشكال هاى جزئى و ناچيز در مثل چنين كتابى, اهميت چندانى ندارد; اما شايد اين فايده را داشته باشد كه خود مؤلف با دقت بيشتر يك بار ديگر اثر خود را مرور كند; چون ممكن است در كتاب از اين قبيل غفلت ها باز هم باشد و بنده با مطالعه و مرور اجمالى, متوجه آنها نشده باشم./>
نكته پنجم
در ميان تأليفات مرحوم فيض كاشانى چهار كتاب و رساله وجود دارد كه مورد پسند محققان و فقيهان نيست و ايشان در تأليف اين چهار كتاب: الاصول الاصلية, سفينة النجاة, الحق المبين و راه صواب كه به ترتيب در سال هاى 1044, 1058, 1068 و حدود 1044 هجرى تأليف شده اند, تحت تأثير كتاب الفوائد المدينة ملامحمدامين استرآبادى اخبارى قرار گرفته, به همين جهت وى را اخبارى دانسته اند. بخشى از مطالب اين كتاب ها با عين عبارت از كتاب الفوائد المدينة گرفته شده كه مرحوم محدث ارموى در پاورقى هاى كتاب الاصول الاصلية موارد آن را كه بسيار فراوان مى باشد, نشان داده است. بسيار مناسب است كه يكى از فضلا و استادان, اين چهار اثر را نقد علمى نمايد تا سستى برخى مطالب آنها كه همان گفته هاى اخبارى هاست, روشن گردد. اما با شگفتى فراوان, همان طور كه پيشتر گفته شد, ايشان در كتاب هاى فقهى خود به روش اخبارى ها عمل نكرده, بلكه روش او با ساير فقهاى بزرگوار شيعه, تفاوت چندانى ندارد.
نكته ششم
در كتاب قصص العلماء تنكابنى(ره) در ضمن شرح حال فيض(ره) مى نويسد: (از رساله سفينة النجاة فهميده مى شود كه فيض جمعى از علما را به كفر به جاى فسق نسبت داده, مثل اينكه اين آيه را ايراد كرده: (يا بنى اركب معنا اى ولاتكن مع الكافرين). صاحب حدائق هم مى نويسد: (يفهم من رسالته سفينة النجاة نسبته جمع من العلماء الى الكفر… مثل ايراده الايه يا بنى اركب معنا اى ولاتكن مع الكافرين). اولاً بايد بدانيم كتاب قصص العلماء در ميان كتاب هاى شرح حال علما, از اعتبار برخوردار نيست و مؤلف آن از نقل مطالب سست و نادرست و زننده پرهيز نكرده است; به حدى كه اعتماد السلطنة در كتاب المآثر والآثار مى گويد: اين كتاب شرح حال نويسى را شرمنده كرده است. ثانياً در كتاب سفينة النجاة فيض فقط جمله (يابنى اركب معنا) وجود دارد, نه جمله دوم. كتاب او به نام سفينة النجاة است و در پايان مى گويد: از اين سفينه استفاده كن. پس اينكه فيض مجتهدان را به كفر نسبت داده است, خلاف واقع مى باشد و جمله (اى ولاتكن مع الكافرين) در كلام صاحب حدائق, از فيض نيست. در آغاز كتاب سفينة النجاة چاپ كنگره فيض(ره) عكس صفحه پايانى اين كتاب از چهار نسخه موجود است و در هر چهار نسخه, فقط جمله (يا بنى اركب معنا و ادخل معك من تبعنا) ديده مى شود و جمله دوم آيه شريفه نيست; و گويا شهرت اين مطلب مستند به همان كتاب قصص العلماست كه در عين بى اعتبارى, رجوع به آن سيار رايج است.
نكته هفتم
در مقاله مرحوم حجت الاسلام والمسلمين دوانى در كتاب فيض نامه, صفحه 25 آمده است: (محدث نامى سيد نعمت اللّه جزائرى در كتاب مقامات, تأليفات فيض را بالغ بر دويست جلد دانسته است كه اگر به قطع وزيرى فرضاً هر جلدى چهارصد صفحه چاپ شود, سر به پانصد جلد كتاب مى زند). اولاً گفتيم تأليفات فيض 113 ـ 115 اثر مى باشد و در فهرست خودنوشت, عدد ابيات هر رساله (يعنى حجم هر رساله) ياد شده است و جمع كل آن, حدود پانصد و پنجاه هزار بيت است (هر بيت اصطلاحاً چهل تا پنجاه حرف است). كتاب وافى صد و پنجاه هزار بيت از آن حدود پانصد و پنجاه هزار بيت است كه با حواشى در بيست و چند جلد چاپ شده است و بنابراين بقيه كه حدود چهارصد هزار بيت است, اگر چاپ شود جمعاً حدود هشتاد جلد خواهد شد; نه پانصد جلد. همين جا مناسب است بگوييم: مرحوم فيض طبق نوشته خودش, كتاب غنية الانام را در نوجوانى و كتاب الاحجار الشداد و نقد الاصول را در عنفوان جوانى نوشته است و كتاب هاى تشريح العالم و كلمات مضنونه و حقايق را حدود يك سال مانده به رحلت خود نگاشته است; بنابراين تأليفات او از حدود سيزده چهارده سالگى آغاز شده و در هشتاد و سه سالگى به فرجام رسيده است; يعنى هفتاد سال حيات علمى و تأليفى.
نكته هشتم
كتاب نقد الاصول مانند ساير كتاب هاى اصول فقه, از قبيل معالم الاصول است نه اينكه انتقاد و رد اصول فقه باشد; گويا كلمه (نقد) در نام كتاب, موجب شده برخى آن را ردّ اصول فقه بدانند; مثلاً در همان مقاله مرحوم آقاى دوانى (ص 27) در فيض نامه آمده است: (نقد الاصول ملخص علم اصول فقه و انتقاد از آن). اين كتاب به تازگى در مشهد چاپ شده است و نسخه خطى آن نيز در كتابخانه شخصى بنده بود كه به كتابخانه آيت اللّه مرعشى قم منتقل شد. اين كتاب چون انتقاد به اصول فقه نيست, مرحوم فيض در فهرست خودنوشت مى نويسد: (صنّفته فى عنفوان الشباب وهو اول مصنف لى فى العلم) و نيز مى نويسد: (نقد الاصول الفقهية فى ملخص علم اصول الفقه وهما مما لا ارتضيه الان اذبان لى من ذلك العلم ما بان).
نكته نهم
مؤلف محترم كتابشناسى فيض, آثار مجعول و منسوب به مرحوم فيض را در پايان كتاب خود از صفحه 351 تا 369 معرفى نموده كه از جمله آنها اين چهار رساله است: 1. اتتل توتتل كه رساله اى است عرفانى و اثبات حركت جوهرى كه گويا تأليف فرزند فيض (علم الهدى) باشد و ترجمه حديث معلى بن خنيس (نوروز سى روز) كه در مجله انجمن ايران شناسى چاپ شده و تحقيق معنى القابلية كه رساله اى عرفانى است. اما نمى دانم چرا غفلت شده و اين چهار رساله در مجموعه رسائل شماره يك, از منشورات كنگره فيض با تحقيق برادر عزيز ما بهزاد جعفرى با عنوان آثار فيض, چاپ شده است. البته در اين مجموعه كه شامل چهارده رساله است, اگر آن چهار رساله چاپ شده و نقطه ضعفى به شمار مى آيد, اما رساله سودمندى به نام پيمان گرفتن علامه فيض از فرزندش علم الهدى چاپ شده است كه بسيار مغتنم است و در كتابشناسى فيض از آن ياد نشده است. چنان كه در مقاله مربوط به الذريعه علامه طهرانى كه نقاط ضعف فراوان داشت, اين فايده را نيز داشت كه دو اجازه فيض به علامه مجلسى و نواده برادر فيض را ياد كرده بود كه در كتابشناسى فيض نيامده بود. اين يادآورى هم لازم است كه در مجموعه رسائل شماره يك, صفحه 9 با نقل از كتاب اقوال العلماء مى نويسد: (تعداد مصنفات فيض در آخرين تحقيق به عمل آمده بر روى كتاب ارزشمند الذريعه 211 عنوان شده است) كه پيشتر گفتيم اين سخن اشتباه است.
نكته دهم
از تأليفات مرحوم فيض, فقط چهار كتاب است كه نسخه آن در دست نيست: اربعين, زاد الحاج, تنوير المواهب و الكلمات السرية. از بقيه آثار او, نسخه هايى در كتابخانه ها وجود دارد و كثرت نسخه هاى خطى برخى از اين آثار, گواه اقبال علما و حوزه هاى علميه به اين كتاب ها بوده است; مثلاً از مفاتيح فقه حدود چهارصد نسخه مورخ 1042 تا 1240 هجرى و از تفسير صافى بيش از سيصد نسخه مورخ 1096 تا 1260 هجرى در كتابخانه ها موجود است. براى آگاهى بيشتر مى توانيد به كتابشناسى فيض رجوع كنيد. گفتنى است قبل از برپايى اين كنگره و چاپ برخى از آثار فيض توسط آن, حدود شصت اثر از تأليفات فيض چاپ و برخى مكرر چاپ شده است و اين هم شاهد ديگرى بر اقبال علما و حوزه هاى علميه به آثار اوست.
نكته يازدهم
صاحب وسائل الشيعه در كتاب امل الامل درباره فيض مى نويسد: (ان فيه ميلاً الى بعض طريقة الصوفية وكذا جملة من كتبه). اين عبارت در رياض العلماء هم آمده است. در لؤلؤ البحرين شيخ يوسف بحرانى آمده است: (ان له من المقالات التى جرى فيها على مذهب الصوفية… ). و صاحب مقابس الانوار مى نويسد: (قد جمع بين التفلسف والتصوف والاخبارية… ). صاحب الروضة البهية نيز همان عبارت شيخ يوسف بحرانى را آورده است. از اين قبيل عبارات, درباره وى در برخى كتاب هاى ديگر نيز آمده است كه با دقت در آثار ايشان, اشتباه بودن اين نسبت به او واضح است; زيرا نمى توان هر كس را كه قائل به وحدت وجود شد و يا مسائل عرفانى ويژه اى را مطرح كرد و يا از عرفا ياد و نقل و تمجيد نمود, صوفى دانست. اما اين اشتباه از برخى علماى ما موجب شده است صوفيان از اين كلمات سوء استفاده كرده, او را از خود بدانند; با اينكه ايشان از مخالفان صوفيه اصطلاحى است و در برخى رساله هاى خود به اين مطلب تصريح كرده است.
اما سوء استفاده
صاحب طرائق الحقائق در جلد سوم, صفحه 215, فيض رحمة اللّه عليه را از قطب هاى سلسله نوربخشيه دانسته است و در جلدهاى اول و دوم, صفحه 322 نيز همين نسبت را تكرار كرده است. اين يادآورى هم مناسب است: در طرائق الحقائق چند نفر از علماى بزرگ شيعه را از متصوفه يا حاميان آنها دانسته است كه همه, خلاف واقع است; اما منشأ اين سوء استفاده, گاهى سخن برخى از دانشمندان خودمان است كه توجه به لوازم كلام خود نداشته و بدون تحقيق لازم و كافى اظهارنظر كرده اند.
نكته دوازدهم
گاهى از برخى از علما شنيده شده كه تفسير صافى فيض كاشانى, تركيبى از تفسير قاضى بيضاوى و حاشيه شيخ بهائى بر آن است. تطبيق تفسير صافى با تفسير بيضاوى به خوبى روشن مى سازد غير از روايات, بخشى از مطالب تفسير صافى عين عبارت تفسير بيضاوى است; اما بقيه كتاب از خود فيض است, نه از شيخ بهائى و قاضى بيضاوى.
منشأ اين اشتباه
تفسير بيضاوى در سال 1283 هجرى در ايران چاپ سنگى شده است و قسمتى يا همه حاشيه شيخ بهائى بر تفسير بيضاوى ـ كه فقط شامل بخش كمى از تفسير است ـ در حاشيه آن چاپ شده و نيز روايات تفسير صافى را كاتب در هامش صفحات نوشته است; و برخى به خاطر عدم دقت, خيال كرده اند حواشيِ تا آخر تفسير بيضاوى, از شيخ بهائى است. بنابراين در چاپ تفسير بيضاوى از روايات تفسير صافى بهره برده شده است; نه اينكه مرحوم فيض روايات تفسير صافى را از حاشيه شيخ بهائى نقل كرده باشد. اما اينكه او در غير روايات از تفسير بيضاوى يا غير آن بهره برده است, از عبارت آغاز تفسير صافى هم استفاده مى شود.
يك نمونه
بيضاوى در تفسير سوره فلق مى نويسد: (قل اعوذ برب الفلق ما يغلق عنه اى يفرق عنه… و يخص عرفا بالصبح ولذلك فسر به). در تفسير صافى نيز اين عبارت ديده مى شود. بيضاوى مى نويسد: (من شر ما خلق خص ّ عالم الخلق ابالاستفادة عنه لانحصار الشرفيّه لان عالم الامر خير كله). در تفسير صافى عين همين عبارت, با كلمه (قيل) ديده مى شود. بيضاوى مى نويسد: (من شرّ غاسق ليل عظيم ظلامه من قوله الى غسق الليل). در تفسير صافى همين عبارت وجود دارد. و بيضاوى مى نويسد: (اذا وقب دخل ظلامه فى كل شىء…). اين عبارت و جملات بعد آن, در تفسير صافى هم وجود دارد. بيضاوى مى نويسد: (و من شر النفاثات فى العقد ومن شر النفوس او النساء السواحر اللاتى يعقدون عقداً فى خيوط ونيفثن عليها والنفت النفخ مع ريق). عين اين عبارت در تفسير صافى وجود دارد. بيضاوى مى نويسد: (و من شر حاسد اذا حسد اذا ظهر حسده وعمل بمقتضاه فانه لايعود ضرره منه قبل ذلك الى المحسود بل يخص ّ به لاغتمامه بسروره). اين عبارت در تفسير صافى هم وجود دارد. البته مرحوم فيض, ذيل آيه اول و آخر, رواياتى از اهل بيت عليهم السلام آورده است.
منبع : فصلنامه آيين پژوهش شماره 118