20.ايجاد تشکّلهاي هيأتي ائمه ي اطهار (عليهم السلام) و توجه به عنايات اهل بيت (عليهم السلام) به شيعيان
برنامه هاي خودجوش نوجوانان که کار گروهي انجام مي دهند،مثل فعاليت هايي که در نيمه ي شعبان و برگزاري جشن دارند،يا تشکيل هيأت در محله و راه انداختن دسته ي عزاداري يا آراستن مسجد و حسينيه و تکيه و برنامه هاي ايستگاه هاي صلواتي آب و شربت و اطعام و احسان و... همه گِره زننده ي قلب نوجوانان با تشکيلات اهل بيت (عليهم السلام) است.
بچه ها زمينه هاي روحي دارند. اين ها را بايد به کار گرفت و در محله هاي مختلف از خود آنان (هيأت) درست کرد تا خودشان مسووليت آن را به عهده بگيرند تا فعال تر شوند. ايام محرم يکي از مناسب ترين فرصت هاي ايجاد اين گونه تشکل هاي هيأتي و گروه بندي هاي مذهبي از دانش آموزان به خصوص در مقطع راهنمايي و اوايل دبيرستان است. اين گونه تشکّل هاي مقدس،عضويت در شبکه ي گسترده ي ولايت و محبت اهل بيت و امام حسين (عليه السلام) ، با محوريت آن خاندان پاک است و کمتر مسايل باندي و گروهي و جناحي دارد و جاذبه اش فراگيرتر است.
در عاشورا و نيمه ي شعبان،به خاطر شورِ عمومي مردم،بچه ها جذب اين گونه مراسم مي شوند. براي استفاده از اين حسّ خودجوش بچه ها و جهت دادن آن براي ايام ديگر بايد سرمايه گذاري و وقت گذاري و برنامه ريزي کرد.
وقتي بچه ها براي خودشان در ارتباط با ائمه (عليهم السلام)،صاحب عَلَم و پرچم و دسته و هيأت مي شوند،احساس تشخص مي کنند. اين احساس تشخّص،در آنان ايجاد مسووليت و تعهد مي کند و آنان را با اهل بيت (عليهم السلام)،مرتبط مي سازد،چون حس مي کنند که در اين رابطه ها،شخصيت و هويت مستقلي يافته و مورد توجه قرار گرفته و به حساب آمده اند.
پرچم و عَلم و کتيبه و هيأت،نشانه ي تشخّص يک گروه است و تأثير وحدت بخشي و انسجام آفريني و ايجاد علقه و پيوند دارد. به تعبير شهيد پاک نژاد:
(با نيم متر چوب و نيم متر پارچه ي سياه،مي توان موجي از احساسات بي دريغ درباره ي بزرگسالار شهيدان مشاهده کرد که در هيچ جا نمونه اي از آن ديده نمي شود؛در حالي که براي تشکيل اجتماع حتي کوچکي بايد متحمّل زحمات زيادي گرديد.) (1)
دسته هاي عزاداري و هيأت هاي سنّتي،علاوه بر نقش حفظ فرهنگ عاشورا و اهل بيت (عليهم السلام)،به نحوي تمرين تشکّل و سازماندهي بر محور امام حسين (عليه السلام) با محتوايي مقدّس و آدابي خالصانه و عاشقانه است.
پيروان و دوستداران اهل بيت (عليهم السلام)،مورد عنايت و توجه و تقدير خاندان پيامبرند. توجه داشتن وتوجه دادن به اين عنايت و محبت و تکريم،محبت آنان را در دلها ايجاد مي کند يا مي افزايد. اهل بيت (عليهم السلام)،هواداران شان را دوست دارند،آنان را مي شناسند،آنان را شاخ و برگ درختي مي دانند که به خودشان مربوط مي شود،در دنيا گرفتاري هاي شان را حل مي کنند،در آخرت از آنان شفاعت مي کنند و محبّان خويش را از ياد نمي برند.
در اين زمينه احاديث فراواني است که به چند نمونه اشاره مي شود:
1-حُذيفه بن اُسيد غفاري گويد: امام حسن مجتبي (عليه السلام) وقتي با معاويه صلح کرد و به مدينه بر مي گشت همراهش بودم. پيش او يک بار شتر بود که همواره همراه آن بود و جدا نمي شد. روزي گفتم: اين بار چيست که از تو جدا نمي شود؟
فرمود: مي داني چيست؟ گفتم: نه. فرمود: (ديوان) است. گفتم: ديوان و دفترِ چيست؟ فرمود: دفتر شيعيان ماست،نام هاي شان در آن است: (ديوان شيعتنا فيه اسماوهم).(2)
2-امام صادق (عليه السلام) به ابوبصير فرمود:
(... و عرفنا شيعتنا کعرفان الرجل اهل بيته). (3)
ما شيعيان خود را مي شناسيم،همان گونه که يک فرد،خانواده ي خود را مي شناسد.
3-امام سجاد (عليه السلام) فرمود: ما هر کس را ببينيم،مي شناسيم که مومن حقيقي است يا منافق. شيعيان ما ثبت شده اند و نام هاي شان و نام هاي پدران شان معروف است،خدا از ما و از آنان پيمان گرفته است،هرجا که ما وارد شويم آنان نيز وارد مي شوند:
(ان شيعتنا لمکتوبون معروفون باسمائهم و اسماء آبائهم،اخذ الله الميثاق علينا و عليهم،يردون مواردنا و يدخلون مداخلنا). (4)
4-امام کاظم (عليه السلام) در مورد آيه ي (و ممن هدينا واجتبينا) (5) فرمود:
(فهم والله شيعتنا الذين هداهم الله لمودتنا واجتباهم لديننا ...). (6)
به خدا قسم آنانند شيعيان ما،ما آنان که خداوند بر مودت و دوستي ما هدايت شان کرده و براي آيين ما آنان را برگزيده است.
اين که انسان توفيق مودت و پيروي اين خاندان را داشته باشد ، توفيق ارزشمندي است که نصيب همه نمي شود و بر اين نعمت معنوي بايد خداوند را سپاس گفت. عنايت ديگر ائمه،در مورد حساب و شفاعت شيعه جلوه گر است که در حديث بعد آمده است.
5-امام صادق (عليه السلام) در ذيل آيه ي (ان الينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم) (7) فرمود:
(اذا کان يوم القيامه جعل الله حساب شيعتنا علينا ...).(8)
چون روز قيامت فرا رسد،خداوند حسابرسي شيعيان ما را بر عهده ي ما مي گذارد.
و در حديث ديگري از آن حضرت است:
(نشفع لشيعتنا فلا يردنا ربنا).(9)
ما براي شيعيان خود شفاعت مي کنيم ، خداوند هم شفاعت ما را ردّ نمي کند.
6-امام صادق (عليه السلام) فرمود:
(اينما نکون فشيعتنا معنا). (10)
ما هرجا که باشيم،پيروان ما با مايند.
حتي در ورود به بهشت نيز اين همراهي وجود دارد،علي (عليه السلام) فرموده است: از هشت درِ بهشت،پنج در است که شيعيان و دوستداران ما اهل بيت از آن وارد مي شوند:
(... و خمسه ابواب يدخل منها شيعتنا و محبونا). (11)
7-امام صادق (عليه السلام) در مسجد،گروهي از شيعيان را ديد،به آنان نزديک شدو سلام شان داد و فرمود: به خدا قسم من بوي شما و روح شما را دوست دارم،ما را با تقوا و تلاش ، ياري کنيد. شما ياران خداييد،شما پيشتازان به سوي بهشتيد،ما بهشت را براي شما تضمين کرده ايم،هر چيزي شرفي دارد،شرافتِ دين،شيعه است. هر چيزي ستوني دارد،ستون دين،شيعه است. هر چيزي سَروري دارد،و بهترين مجالس و سرور آن ها،مجالس شيعه است:
(والله اني لاحب ريحکم و ارواحکم ... انتم السابقون الي الجنه،قد ضمنا لکم الجنان بضمان الله و رسوله .. الا و ان لکل شي ء شرفا و شرف الدين الشيعه،الا ان لکل شيء عماداً و عماد الدين الشيعه،الا و ان لکل شيء سيدا و سيدالمجالس مجالس شيعتنا). (12)
8-امام باقر (عليه السلام) درباره ي (شجره ي طيبه) که در قرآن است،فرمود: آن درخت،حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) است،تنه ي آن،علي (عليه السلام) است،شاخه اش فاطمه (عليها السلام) است،ميوه هايش فرزندان فاطمه ي زهرايند و شيعه،برگ هاي آن درخت اند (و اورقها شيعتنا) هرگاه يکي از شيعيان ما از دنيا برود،برگي از آن درخت افتاده و هرگاه نوزادي براي شيعه به دنيا آيد،به جاي آن برگ،برگي مي رويد. (13)
9-اميرالمومنين (عليه السلام) فرمود:
(ان الله تعالي اطله الي الارض فاختارنا واختار لنا شيعه ينصروننا و يفرحون بفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون انفسهم و اموالهم فينا،فاولئک منا و الينا و هم معنا في الجنان). (14)
خداوند بر زمين اشراف و عنايت و نگاه کرد پس ما را برگزيد و براي ما پيرواني برگزيد که ما را ياري مي کنند،با شادي ما شاد مي شوند،بر اندوه ما اندوهگين مي شوند و جانها و مال هاي شان را در راه ما خرج مي کنند،پس آنان از ما و به سوي مايند و آنان در بهشت با ما خواهند بود.
اين نيز عنايت خدا و اهل بيت (عليهم السلام) به پيروان اين خاندان و برگزيدگي و منتخب بودن صاحبان اين محبت و ولايت را مي رساند. اين عنايات خاص،موجب ازدياد محبت انسان به اين خاندان وجود و کرم مي شود و دلبستگي و دلدادگي مي آورد.
درباره ي جايگاه و منزلت شيعه نزد ائمه ي اطهار و توجه خاصي که به مواليان خود دارند و مقامي که خدا براي سيراب شدگان از چشمه ي محبت و ولاي آل الله قرار داده،آن قدر حديث است که از شمار بيرون است. نقل آن ها کتابي قطور خواهد شد. اما براي آشنايي با مضامين گوشه اي از اين احاديث،عنوان بعضي از اين فضيلت ها و ويژگي ها را مي آوريم: (15)
شيعيان علي (عليه السلام) در قيامت سيراب،رستگار و کاميابند. شيطان بر پيروان علي (عليه السلام) سلطه ندارد. شيعيان علي (عليه السلام) شيعه ي خدايند،شيعيان علي ( عليه السلام) ، آمرزيده اند ، در قيامت به دست علي (عليه السلام) از کوثر سيراب مي شوند،پيروان او در دنيا و آخرت منصورند و برگه ي عبور از آتش مي گيرند و ايمن اند،اگر شيعه نبود،دين خدا استوار نمي شد،آنان بهترين بندگان بر صراط حق اند و دين اهل بيت (عليهم السلام) را گرفته اند، شيعيان ما به خدا وبه عرش خدا و به ما نزديکتر از ديگرانند،پيروان ما گواه و شاهد بر مردم ديگرند،ما و شيعه ي ما (اصحاب اليمين) هستيم،شيطان ما هدايت يافته،صابر،گران قدر،صادق و رها از سلطه و نفوذ شيطانند،پيروان ما هنگام رستاخيز،با چهره هاي نوراني از قبرها برانگيخته مي شوند و سواره به محشر مي آيند،با نور خدايي مي نگرند،از سرشت ما آفريده شده اند،هم ما برگزيده ايم هم شيعيان ما،آنان ازشعاع نور ما خلق شده اند. خداوند در دنيا شيعه ي ما را از گناهان شان پاک مي کند،خداوند از شيعيان ما ميثاق ولايت گرفته است،ما گواه بر شيعيانيم و شيعيان شاهد بر ديگرانند،شيعيان ما مي توانند نسبت به خانواده ي خود هم شفاعت کنند،شهيد شيعه بر شهداي ديگر برتري دارد،پيروان با ايمان ما پيامبر خويشاوندند و... صدها کرامت و فضيلتِ ارجمند.
21.هشدارهاي تربيتي
با همه ي اهميتي که براي محبت و دوستي با خاندان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) قايليم،اگر اين ايجاد علاقه،به صورت درست ودقيق و آموزش هاي صحيح همراه نباشد،چه بسا نوعي غرور،غفلت و افراط پيش آيد و نتيجه ي معکوس دهد.
ازين رو توجه به چند نکته در اين مورد،ضروري است،تا اين محبت مقدس اثربخش تر باشد و از آفات مصون بماند.
1.پيوند محبت با عمل
در محبت اهل بيت (عليهم السلام) و ايجاد آن در دل بچه ها،بايد از يکسونگري،هم پرهيز داشت و هم پرهيزشان داد. آميختنِ (محبت) به (عمل)،کار اصلي ماست تا صِرف محبت و عشق به اهل بيت (عليهم السلام) (منهاي عمل و تقوا و تبعيّت) غرور براي محبان نياورد. اگر جز اين باشد،يا محبت،راستين نيست يا آميخته به عوامل خنثي کننده ي تأثير عشق و علاقه است.
محبت،در صورت ناب و عميق بودنش،دوست و دوستدار را همرنگ و همراه مي سازد. محبت چه به خدا باشد،يا پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم)،يا امامان (عليهم السلام) يا هر شخص ديگر،اگر واقعي باشد،انسان را از مخالفت و ناراضي ساختن محبوب و کار برخلاف خواسته و ميل و رضاي او باز مي دارد. اگر در عين ادّعاي عشق و دوستي،کاري کنيم که دوست را برنجاند،عاشق و دوستدار نيستيم،بلکه يک مدعي هستيم که دليلي بر اثبات ادّعا نداريم.
امام صادق (عليه السلام) در حديثي خطاب به مفضّل،ضمن دسته بندي شيعيان نسبت به محبت اهل بيت (عليهم السلام) و اين که انگيزه هاي رابطه ي دوستي با اهل بيت (عليهم السلام) نزد اشخاص،مختلف است،از گروهي نام مي برد که دوستداران واقعي اند:
(... و فرقه احبونا و حفظوا قولنا و اطاعوا امرنا و لم يخالفوا فعلنا،فاولئک منا و نحن منهم). (16)
گروهي ما را دوست دارند،سخن ما را حفظ مي کنند،فرمان ما را پيروي مي کنند و با کار ما مخالفت نمي کنند. اينان از مايند و ما از آنانيم.
امام صادق (عليه السلام) درباره ي ادعاي محبت خدا فرموده است:
تعصي الاله و انت تظهر حبه
هذا محال في الفعال بديع
لو کان حبک صادقا لاطعته
ان المحب لمن يحب مطيع (17)
خدا را نافرماني مي کني درحالي که اظهار محبت او را مي کني،چرا که عاشق،نسبت به محبوب خود فرمانبردار است.
اظهار دوستي با خدا بايد همواره با تبعيت و اطاعت باشد نه معصيت،چون حبّ صادقانه با اطاعت محبانه منجر مي شود. ادعاي دوستي با اهل بيت (عليهم السلام) ولي اهل گناه و آلودگي بودن نوعي تناقض است. بايد تفهيم کرد که هر چند که دين ما،دين حب و محبت است ولي محبتي صادقانه است که به همرنگي و هماهنگي کشيده شود. هم چنان که دو نفر وقتي به هم محبت دارند،به خاطر همين محبت مي کوشند مثل هم باشند و از رنجاندن و مخالفت ديگري پرهيز کنند تا رشته ي محبت و دوستي گسسته نشود.
حديثي از امام رضا (عليه السلام) گوياي همين نکته است که نبايد به اتّکاي دوستي اهل بيت (عليهم السلام)، (عمل صالح) را رها کرد و گفت که علي (عليه السلام) داريم چه غم داريم و امثال اين ها:
(لا تدعوا العمل الصالح والاجتهاد في العباده اتکالا علي حب آل محمد و لا تدعوا حب آل محمد و التسليم لامرهم اتکالا علي العباده،فانه لا يقبل احدهما دون الآخر). (18)
نه عمل صالح و تلاش در عبادت را به اتکاي محبت اهل بيت (عليهم السلام) رها کنيد و نه محبت و دوستي اهل بيت (عليهم السلام) و تسليم آنان بودن را به اتکاي عبادت،چرا که هيچ کدام بدون ديگري پذيرفته نيست.
آري ... آميختن محبت اهل بيت عليهم السلام، به عمل صالح و بندگي. (19)
عشق به اهل بيت (عليهم السلام)،بايد همواره با عشق به نيکان و نيکي ها و کارهاي شايسته و بندگان صالح باشد. اين نشانه ي صدق محبت است. امام سجاد (عليه السلام) در مناجات محبين از خداوند،محبت خدا را،محبت دوستداران خدا را و محبت هر عملي را که بنده را به قرب خدا مي رساند،درخواست مي کند. (20)
حضرت علي (عليه السلام) فرمودند:
(من احبنا فليعمل بعلمنا وليتجلبب الورع). (21)
هر که ما را دوست بدارد ، بايد مثل ما عمل کند و پرهيزکاري را هم چون جامه و پوشش (جلباب) خود قرار دهد.
دوستداري و شيعه گري،جز با متابعت عملي و پيروي به اثبات نمي رسد و شيعه يعني پيرو. از پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) روايت است:
(ان شيعتنا من شيعنا و تبعنا في اعمالنا). (22)
يقيناً پيروان ما کساني اند که در کارهايمان از ما متابعت و پيروي مي کنند.
از امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم روايت است:
(فليعمل کل امرء منکم ما يقرب به من محبتنا و ليتجنب ما يدنيه من کراهتنا و سخطنا ...). (23)
هرکدام از شما کاري کند که او را به محبت ما نزديک و از ناخوشايندي و خشم ما دور سازد.
پس نوع عمل است که ما را به اهل بيت (عليهم السلام) نزديک يا دور مي سازد و محبوب يا منفور آنان مي شويم. محبت هم در دل است،هم بر زبان جاري مي شود،هم در عمل انسان بروز مي کند. اين که در حديث است پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) فرمود: (برخي تو را تنها در دل دوست دارند،بعضي دوستدار قلبي و زباني تواند،برخي هم با دل دوست مي دارند،با زبان کمک مي کنند و با شمشيرشان به ياري تو مي شتابند،پاداش آنان برابر با پاداش اين امت است.) (24) گوياي اين است که محبت،جنبه ي عملي هم دارد و همان ملاک صدق در محبت است.
تأکيد ائمه ي معصومين (عليهم السلام) بر اين که شيعه،با عمل شايسته ي خود،موجب زينت و آراستگي آنان باشند،نه مايه ي شرمندگي و عيب و عار،اشاره به همين بُعد عملي محبت و موالات با خاندان عصمت است. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
(معاشر الشيعه! کونوا لنا زيناً ولا تکونوا علينا شينا). (25)
اي گروه شيعه! براي ما زينت باشيد،نه موجب ننگ و عيب.
آن چه که جاذبه مي آفريند،عمل و رفتار شيعه است.
2.نشانه هاي محبت
گاهي امر،بر خود انسان هم مشتبه مي شود و خود را شيعه يا محبّ اهل بيت (عليهم السلام) مي پندارد،در حالي که شعار و ادعايي بيش نيست. براي شناختِ (محبت اهل بيت عليهم السلام) ، بايد سراغ نشانه هاي آن رفت. نشانه هاي عشق راستين نسبت به اهل بيت (عليهم السلام)،اين هاست:
1-عمل و تقوا
در نکته ي پيشين ، به تفصيل در اين باره بحث شد.
2-عشق به دوستان اهل بيت (عليهم السلام)
اگر شيفته ي اهل بيتيم،بايد دوستان آنان را هم دوست بداريم. محبت هاي طولي و سلسله اي،نشانه ي محبت به محبوب است. اگر کسي را دوست مي داريم،به طور طبيعي بايد از کارها و اشخاصي که مورد محبت اوست نيز خوشمان آيد. مي توان اين عشق را طولي يا چنين رسم مرد:
محبت به خدا = محبت به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) = محبت به اهل بيت (عليهم السلام) = محبت به شيعيان اهل بيت (عليهم السلام).
امام علي (عليه السلام) فرموده است:
(من احب الله احب النبي ، و من احب النبي احبنا ، و من احبنا احب شيعتنا). (26)
هرکس خدا را دوست بدارد،پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) را هم دوست مي دارد. کسي که دوستدار پيامبر باشد ما (اهل بيت) را هم دوست دارد و هر که ما را دوست بدارد،پيروان ما را هم دوست خواهد داشت.
امام علي (عليه السلام) فرمود: هرکس خوش دارد که بداند آيا دوستدار ماست يا دشمن ما،قلب و دل خود را بيازمايد (و به دل خود رجوع کند) اگر دوست ما را دوست بدارد ، پس دشمن ما نيست واگر دوست ما را دشمن بدارد،پس دوستدار ما نيست:
(من سره ان يعلم امحب لنا ام مبغض فليمتحن قلبه ، فان کان يحب وليا لنا فليس بمبغض لنا و ان يبغض ولينا فليس بمحب لنا ...) (27)
به فرموده ي امام صادق (عليه السلام): (من تولي محبنا فقد احبنا). (28) هر که با دوست ما دوستي کند،ما را هم دوست داشته است.
3-بيزاري از دشمنان
دوستدار اهل بيت (عليهم السلام)،نمي تواند با دشمنان آنان دوستي داشته باشد. در يک دول دو محبت در عرض هم نمي گنجد. با محبت اهل بيت (عليهم السلام) نيز،محبت دشمنان شان سازگار نيست. بحث مهم تولي و تبري در همين جا مطرح مي شود. شيعه و موالي اهل بيت (عليهم السلام) ، بي خط و بي موضع نيست و با مخالفانِ اهل بيت (عليهم السلام)،مودت و طرح دوستي نمي ريزد. کفر به طاغوت نيز در کنار ايمان به خدا بلکه جلوتر از آن مطرح است.
کفر و ايمان قرين يکديگرند هر که را کفر نيست،ايمان نيست
امام باقر (عليه السلام) ، در ذيل آيه اي که مي فرمايد: خداوند براي هيچ کس دو دل در سينه اش قرار نداده است (29) از اميرالمومنين علي (عليه السلام) روايت کرده که فرمود:
(لا يجتمع حبنا و حب عدونا في جوف انسان ...) (30)
محبت ما و محبت دشمنان ما در دل يک انسان جمع نمي شود،چون خداوند براي انسان دو قلب قرار نداده که با يکي اين را دوست بدارد با يکي آن دشمن بدارد. دوستدار ما بايد محبت خود را براي ما خالص سازد ، هم چنان که طلا در دل آتش خالص و بي آلايش مي شود. پس هر که مي خواهد محبت ما را بشناسد دل خود را امتحان کند،اگر در دل او در کنار محبت ما محبت دشمن ما هم باشد،از ما نيست،ما هم از او نيستيم.
در حديث ديگر،امام صادق (عليه السلام) در پاسخ کسي که گفت: فلاني ولايت شما را دارد ولي نسبت به برائت از دشمنانتان سست است،فرمود:
(هيهات! کذب من ادعي محبتنا و لم يتبرء من عدونا).(31)
آن که مدعي ولايت و محبت ماست،ولي از دشمن ما بيزاري نمي جويد،دروغ مي گويد.
4-آمادگي براي بلا و رنج
اين که دوستداران اهل بيت (عليهم السلام) بايد آماده ي رنجها و سختيها باشند،نشان ديگري از اين است که محبت و ولايت،بدون آمادگي براي تحمل سختيِ لوازم آن،پذيرفته نيست. به فرموده ي امام علي (عليه السلام):
(من احبنا اهل البيت فليستعد عده للبلاء). (32)
هر کس ما اهل بيت را دوست مي دارد،پس وسايل و مقدمات تحمل بلا و سختي را آماده سازد.
راه عشق و محبت،راه دشوار و پرخطر و بلاخيز است و عاشق صادق هرگز از اين رنجها نمي گريزد، بلکه به استقبال آن مي شتابد و رنج در راه معشوق برايش لذت بخش است. به گفته ي حافظ:
نازپرود تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه ي رندان بلاکش باشد
باز به گفته ي خواجه ي شيراز:
بحري است بحر عشق که هيچش کناره نيست
آنجا جز آن که جان بسپارند،چاره نيست
نيز،خون دل خوردن و تحمل کردن،نشان ديگري از عشق است.
جام مي و خون دل هر يک به کسي دادند
در دايره ي قسمت،اوضاع چنين باشد
همواره (ولا) با (بلا) و عشق با سختي همراه بوده است: (البلاء للولاء).
هرکه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند
3-پرهيز از غلوّ
يکي از آفات راه محبت،غلوّ و زياذه روي در عقيده و اظهار دوستي نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) است. خود ائمه هم در زمان خود با پديده ي غلوّ مواجه بودند و با کساني که نسبت به آن عقيده ي خدايي داشتند بشدّت برخورد مي کردند و از انان برائت مي جستند. در اين زمينه هم حديث زياد است،از جمله امام صادق (عليه السلام) فرمود:
(احذروا علي شبابکم الغلاه لا يفسدونهم ، فان الغلاه شر خلق الله ، يصغرون عظمه الله و يدعون الربوبيه لعباد الله).(33)
جوانان خود را از غلات بر حذر داريد که فاسدشان نکنند،غلات بدترين خلق خدايند،عظمت خدا را کوچک مي شمارند و براي بندگان خدا مقام ربوبيت ادعا مي کنند.
افراط در ستايش و رساندن پيامبر و ائمه به مقام الوهيت و خدايي (غلو) است. محبت نبايد سر از غلو در آورد که به هلاکت مي انجامد.
علي (عليه السلام) فرمود:
(هلک في رجلان: محب غال و مبغض قال) (34)
درباره ي من دو گروه به هلاکت افتادند: دوستدار غلوّ کننده و دشمن کينه توز.
پيامبر و امامان (عليهم السلام)،پيش از آن که نبي و امام باشند،(عبد) بودند که پروردگار داشتند.
فرموده اند که ما را از حد ربوبيت پايين بياوريد آن گاه هر چه مي خواهيد بگوييد. امام علي (عليه السلام) فرموده است:
(اياکم والغلو فينا ، قولوا: انا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم). (35)
از غلو درباره ي ما بپرهيزيد،بگوييد که ما بندگاني هستيم تحت اراده ي ربّ،و هر چه خواستيد در فضيلت ما بگوييد.
پديده ي غلوّ در تاريخ اسلام،موجب گمراهي عده اي شده است. اين غلوّ،به ويژه نسبت به حضرت علي (عليه السلام) بيشتر بروز کرده است. آن حضرت در اشاره به اين گمراهي و انحراف فکري مي فرمايد:
(مثلي في هذه الامه مثل عيسي بن مريم ، احبه قوم فغالوا في حبه فهلکوا و ابغضه قوم فهلکوا...) (36)
مثل من در اين امت،هم چون عيسي بن مريم است،گروهي او را دوست داشتند و در محبت،غلوّ و افراط کردند و به هلاک افتادند،گروهي هم دشمن شدند و هلاک گشتند.
حبّ افراطي هميشه دور کننده ي از حقّ است. علي (عليه السلام) در سخني خطاب به خوارج نهروان فرمود:
در مورد من دو گروه به هلاکت خواهند افتاد: يکي دوستداران افراطي که (حبّ) آنان را به راه ناحق مي کشاند،يکي هم دشمنان افراطي. (37)
حبّ افراطي و نسبت دادن مقام و شأن الوهيّت براي ائمه،نوعي بدعت و شرک بود که به وسيله ي دوستان نادان يا دشمنان عنود،در تاريخ اسلام پديد آمد و براي شيعه و ائمه دردسرهاي داشت و هنوز هم برخي از آن اعتقادات و گرايش ها،دستاويز دشمنان براي حمله به تشيع مي گردد.
دشمنان اهل بيت (عليهم السلام)،خود از کمک کاران نشر اين گونه افکار و آثار بوده و هستند،چون از اين رهگذر،مي توانند چهره ي شيعه را وارونه نشان دهند. (38)
البته خط ديگري از سوي ديگر است. در برخي مناطق و محافل هم به بهانه ي خوف از خطر غلو،نقل فضايل و مناقب اهل بيت (عليهم السلام) را که در روايات قطعي امده است ترک مي کنند و هر فضيلتي را که کمي با عقل بشر جور نيايد،به نام غلوّ،رد مي کنند که اين هم درست نيست و خواسته ي دشمن است.
مخالفان شيعه،ما را به غلو نسبت مي دهند.
ما ضمن آن که بايد از غلو بپرهيزيم و گرفتار انحراف در عقيده نشويم،پاسخي هم براي رد اتهامات آنان داشته باشيم و مرزي ميان (غلوّ) و (بيان فضايل) بشناسيم تا بتوانيم شبهات آنان را دفع کنيم.
به هر حال،بايد سطح فکر و ظرفيت نوجحوانان و کودکان را در نظر گرفت و احاديث و فضايل قابل درک و هضم برايشان گفت.
صرف اين که سختي در احاديث آمده است،مجوز نقل آن براي عموم نيست. گاهي عدم تناسب مطلب با کشش فکري شنوندگان يا خوانندگان،آنان را مسأله دار مي کند و منکر اصلِ دين و عقايد مي شوند.
پينوشت:
1. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،ج2،ص 40.
2. بحارالانوار،ج26،ص 124.
3. همان،ص 146.
4. همان،ج23،ص 313.
5. مريم،آيه ي 58.
6. بحارالانوار،ج26،ص 224.
7. غاشيه،آيه ي 26.
8. بحارالانوار،ج7،ص 203.
9. همان،ج8،ص 41.
10. همان.
11. همان،ج2،ص 206.
12. همان،ج65،ص 43.
13. همان،ج9،ص 112.
14. ميزان الحکمه،ج5،ص 233.
15. براي مطالعه ي متن احاديث فراوان مي توانيد از (المعجم المفهرس) بحارالانوار،واژه ي شيعه،بهره بگيريد.
16. تحف العقول،ص 514.
17. بحارالانوار،ج70 ، ص 15.
18. همان،ج75،ص 347.
19. احاديث مربوط به حب اهل بيت (عليهم السلام) را از جمله در (ميزان الحکمه،ج2،ص 235) مطالعه کنيد. کتاب (اهل البيت في الکتاب والسنه) از محمدي ري شهري نيز منبع خوبي است.
20. اسئلک حبک و حب من يحبک و حب کل عمل يوصلني الي قربک (مناجات خمس عشره،مناجات نهم،مفاتيح الجنان،ص 125).
21. تنبيه الخواطر،ورّام،ج2،ص 176.
22. ميزان الحکمه،ج5،ص 232.
23. احتجاج طبرسي،ج2،ص 599.
24. بحارالانوار،ج39،ص 288.
25. بحارالانوار،ج65،ص 151.
26. اهل بيت (عليهم السلام)،في الکتاب والسنه،ص 421.
27. همان.
28. بحارالانوار،ج100 ، ص 124 و ج 35 ، ص 199.
29. ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه (احزاب،آيه ي 4).
30. اهل البيت في الکتاب والسنه،ص 423.
31. همان.
32. همان،ص 425.
33. امالي طوسي،ص 650.
34. نهج البلاغه،صبحي صالح،حکمت 117.
35. اهل البيت في الکتاب و السنه،ص 531.
36. بحارالانوار،ج35،ص 315.
37. همان،ج33،ص 373.
38. اهل تحقيق، در اين زمينه از جمله به بحث مستوفاي (مشکله الغلاه) در کتاب (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) ، اسد حيدر ، ج4 ، ص 369 مراجعه کنيد.
منابع:
شهاب قبس،مهدي نيلي پور،انتشارات سلسبيل،1385
عشق برتر،جواد محدثي،بوستان كتاب قم،1381